درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۴۸: تنبیهات استصحاب ۴

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مطالب گذاشته

میرزای قمی می‌فرماید امری که قصد استصحاب آن را داریم، ابتدا باید مقدار قابلیت آن برای بقاء بدست بیاید و بعد آن امر تا آن مقدار قابلیت، استصحاب حیات او جایز است. مثلا اگر زید تا ۹۰ سال قابلیت بقاء دارد، باید تا ۹۰ سال استصحاب کرد و در ما نحن فیه هم قابلیت بقاء قصیر العمر که یک گنجشک است را در نظر گرفت و تا آن زمان استصحاب کلی جاری می‌شود و بیشتر از آن استصحاب جایز نیست.

اشکال اول: لازمه کلام ایشان این است که استصحاب فقط در شک در رافع حجت باشد در حالی که ایشان قائل به حجیت استصحاب مطلقا است. چون اگر مقدار قابلیت بقاء بدست آمد، معلوم است که شکی در مورد قابلیت بقاء نداریم و نسبت به آمدن رافع برای آن شک داریم.

۳

اشکال دوم کلام میرزای قمی

اشکال دوم: لازمه کلام ایشان این است که اجرای استصحاب، بی‌ضابطه است. چون ایشان می‌گوید باید مقدار قابلیت را بدست بیاوریم و در این ۵ احتمال است:

احتمال اول: باید مقدار قابلیت شخص مستصحب را بدست بیاوریم.

رد: کسی غیر از خدا نمی‌تواند مقدار قابلیت شخص یمستصحب را بدست بیاورد.

احتمال دوم: قابلیت بقاء ابعد الاجناس باید مشخص شود. مثلا استصحاب حیات زید قرار شود، جنس زید، نامی است، ممکن است و... ابعد الاجناس ممکن است.

رد: قابلیت بقاء ممکنات مختلف است.

احتمال سوم: قابلیت بقاء اقرب الاصناف باشد. مثلا استصحاب حیات زید می‌خواهد شود، این زید، انسان عالم قد بلند سفید چاق، این چهار صفت، صنف نامیده می‌شود، نزدیک صنف، انسانی است که هر چهار صفت را داشته باشد و قابلیت بقاء او را بدست می‌آورند و تا آن زمان استصحاب جاری می‌شود.

رد: اگر چنین چیزی پیدا شود، مقدار قابلیت را نمی‌فهمیم.

احتمال چهارم: اوسط الاصناف، ملاک بقاء قابلیت باشد. مثلا انسان عالم سفید یا انسان قد بلند چاق.

رد: چند صنف متوسط وجود دارد، حال کدام صنف متوسط را ملاک بگیریم؟

احتمال پنجم: ضابطه، ظن شخصی باشد، یعنی به هر مقدار که ظن شخصی به قابلیت بقاء باشد، استصحاب تا همان موقع جاری می‌شود.

رد: ظن در استصحاب ملاک نیست کما اینکه خود میرزا گفته و اگر ظن ملاک باشد، نوعی است نه شخصی.

پس اشکال دوم این است که استصحاب با کلام میرزای قمی، بی‌ضابطه می‌شود.

۴

تطبیق کلام میرزای قمی و اشکال آن

ثمّ أوضح ذلك (ادعا) بمثال، وهو: أنّا إذا علمنا أنّ في الدار حيوانا، لكن لا نعلم أنّه أيّ نوع هو، من الطيور أو البهائم أو الحشار أو الديدان؟ ثمّ غبنا عن ذلك (خانه) مدّة، (جواب اذا:) فلا يمكن لنا الحكم (با استصحاب) ببقائه (حیوان) في مدّة يعيش فيها (مدت) أطول الحيوان عمرا، فإذا احتمل كون الحيوان الخاصّ في البيت عصفورا أو فأرة أو دود قزّ (کرم ابریشم)، فكيف يحكم ـ بسبب العلم بالقدر المشترك (حیوان) ـ باستصحابها (قدر مشترک) إلى حصول زمان ظنّ بقاء أطول الحيوانات عمرا؟! قال: وبذلك (جواب ما) بطل تمسّك (به وسیله استصحاب) الكتابيّ، انتهى.

أقول: إنّ ملاحظة استعداد (برای بقاء) المستصحب واعتباره في الاستصحاب ـ (اشکال اول:) مع أنّه مستلزم لاختصاص اعتبار (حجیت) الاستصحاب بالشكّ في الرافع ـ (اشکال دوم:)(خبر انّ:) موجبٌ لعدم انضباط الاستصحاب؛ لعدم استقامة إرادة استعداده (قابلیت مستصحب) من حيث شخصه (مستصحب)، ولا أبعد الأجناس، ولا أقرب الأصناف (کلی اخص از نوع)، ولا ضابط لتعيين المتوسّط، والإحالة على الظنّ الشخصيّ قد عرفت ما (اشکالی) فيه (احاله بر ظن شخصی) سابقا، مع أنّ اعتبار الاستصحاب عند هذا المحقّق (محقق قمی) لا يختصّ دليله (استصحاب) بالظنّ، كما اعترف به (عدم اختصاص) سابقا، (نتیجه کلی استصحاب:) فلا مانع من استصحاب وجود الحيوان في الدار إذا ترتّب اثر شرعيّ على وجود مطلق الحيوان فيها (خانه).

ثمّ إنّ ما ذكره («ما»): (بیان «ما») من ابتناء جواب الكتابيّ على ما ذكره («ما»)، سيجيء ما (اشکالی) فيه مفصّلا إن شاء الله تعالى.

۵

استصحاب کلی صورت سوم

صورت سوم: فردی که کلی یقین در ضمن آن بوده یقینا از بین رفته اما شک داریم شک دیگری وجود آمده است یا خیر، این دو قسم است:

قسم اول: شک در احتمال وجود فرد دیگر بخاطر این است که احتمال می‌دهیم به همراه فردی که از بین رفته، فرد دیگری در آنجا بوده است، مثلا زید یقین داریم که مرده است اما احتمال می‌دهیم عمر هم همراه او در اتاق بوده باشد.

قسم دوم: فردی که کلی در ضمن آن بوده، از بین رفته یقینا اما احتمال فرد دیگری می‌دهیم که دو صورت دارد:

اول: همان فرد اول تبدیل به فرد دیگر شود. مثلا جسمی سیاهی شدید داشته و الان شک داریم که تبدیل به سیاهی معمولی شده است یا خیر.

دوم: مقارن با از بین رفتن فرد اول، فرد دیگری محقق شده است، مثلا همزمان با از بین رفتن زید، بکر در اتاق آمده است.

۶

تطبیق استصحاب کلی صورت سوم

وأمّا الثالث ـ وهو (الثالث) ما إذا كان الشكّ في بقاء الكلّيّ مستندا إلى احتمال وجود فرد آخر غير الفرد المعلوم حدوثه (فرد) وارتفاعه (فرد) ـ فهو على قسمين؛ لأنّ الفرد الآخر: إمّا أن يحتمل وجوده (فرد دیگر) مع ذلك (فرد دیگر) الفرد المعلوم حاله (فرد).

وإمّا أن يحتمل حدوثه (فرد دیگر) بعده (فرد معلوم)، إمّا بتبدّله (فرد معلوم) إليه (فرد دیگر) وإمّا بمجرّد حدوثه (فرد) مقارنا لارتفاع ذلك الفرد.

۷

حکم استصحاب کلی صورت سوم

در جریان استصحاب کلی صورت سوم، چند قول است:

قول اول: مطلقا استصحاب ملی جاری است.

۸

تطبیق حکم استصحاب کلی صورت سوم

وفي جريان استصحاب الكلّيّ في كلا القسمين (فرد دوم مقارن فرد اول بوده یا فرد دوم بعد از فرد اول حادث شده است)؛ نظرا إلى تيقّنه (کلی) سابقا وعدم العلم بارتفاعه (کلی)، وإن علم بارتفاع بعض وجوداته (کلی) وشكّ في حدوث ما عداه (بعض وجودات)؛ لأنّ ذلك (علم به ارتفاع و شک در حدوث) مانع من إجراء الاستصحاب في الأفراد (مثل زید) دون الكلّيّ (انسان)، كما تقدّم نظيره (مانع) في القسم الثاني.

بما ادّعى ابتناءه على ما ذكره من ملاحظة مقدار القابليّة.

ثمّ أوضح ذلك بمثال ، وهو : أنّا إذا علمنا أنّ في الدار حيوانا ، لكن لا نعلم أنّه أيّ نوع هو ، من الطيور أو البهائم أو الحشار أو الديدان؟ ثمّ غبنا عن ذلك مدّة ، فلا يمكن لنا الحكم ببقائه في مدّة يعيش فيها أطول الحيوان عمرا ، فإذا احتمل كون الحيوان الخاصّ في البيت عصفورا أو فأرة أو دود قزّ ، فكيف يحكم ـ بسبب العلم بالقدر المشترك ـ باستصحابها (١) إلى حصول زمان ظنّ بقاء أطول الحيوانات عمرا؟! قال : وبذلك بطل تمسّك الكتابيّ (٢) ، انتهى.

المناقشة فيما أفاده المحقق القمي

أقول : إنّ ملاحظة استعداد المستصحب واعتباره في الاستصحاب ـ مع أنّه مستلزم لاختصاص اعتبار الاستصحاب بالشكّ في الرافع ـ موجب لعدم انضباط الاستصحاب ؛ لعدم استقامة إرادة استعداده من حيث شخصه (٣) ، ولا أبعد الأجناس ، ولا أقرب الأصناف ، ولا ضابط لتعيين المتوسّط ، والإحالة على الظنّ الشخصيّ قد عرفت ما فيه سابقا (٤) ، مع أنّ اعتبار الاستصحاب عند هذا المحقّق لا يختصّ دليله بالظنّ ، كما اعترف به سابقا (٥) ، فلا مانع من استصحاب وجود الحيوان في الدار إذا ترتّب اثر شرعيّ على وجود مطلق الحيوان فيها.

__________________

(١) كذا في النسخ ، والمناسب : «باستصحابه» لرجوع الضمير إلى الحيوان.

(٢) القوانين ٢ : ٦٩ ـ ٧٣.

(٣) كذا في (ظ) ، وفي غيره بدل «شخصه» : «تشخّصه».

(٤) راجع الصفحة ٨٧.

(٥) انظر القوانين ٢ : ٦٦.

ثمّ إنّ ما ذكره : من ابتناء جواب الكتابيّ على ما ذكره ، سيجيء ما فيه مفصّلا (١) إن شاء الله تعالى.

القسم الثالث من استصحاب الكلّي وفيه قسمان

وأمّا الثالث ـ وهو ما إذا كان الشكّ في بقاء الكلّيّ مستندا إلى احتمال وجود فرد آخر غير الفرد المعلوم حدوثه وارتفاعه ـ فهو على قسمين ؛ لأنّ الفرد الآخر : إمّا أن يحتمل وجوده مع ذلك الفرد المعلوم حاله.

وإمّا أن (٢) يحتمل حدوثه بعده ، إمّا بتبدّله إليه وإمّا بمجرّد حدوثه مقارنا لارتفاع ذلك الفرد.

هل يجرى الاستصحاب في القسمين أو لا يجري في كليهما أو فيه تفصيل؟

وفي جريان استصحاب الكلّيّ في كلا القسمين ؛ نظرا إلى تيقّنه سابقا وعدم العلم بارتفاعه ، وإن علم بارتفاع بعض وجوداته وشكّ في حدوث ما عداه ؛ لأنّ ذلك مانع من إجراء الاستصحاب في الأفراد دون الكلّيّ ، كما تقدّم نظيره في القسم الثاني.

أو عدم جريانه فيهما ؛ لأنّ بقاء الكلّيّ في الخارج عبارة عن استمرار وجوده الخارجيّ (٣) المتيقّن سابقا ، وهو معلوم العدم ، وهذا هو الفارق بين ما نحن فيه والقسم الثاني ؛ حيث إنّ الباقي في الآن اللاحق بالاستصحاب (٤) هو عين الوجود (٥) المتيقّن سابقا.

__________________

(١) انظر الصفحة ٢٦٣.

(٢) «أن» من (ت).

(٣) في (ص) زيادة : «على نحو».

(٤) كتب في (ص) على «بالاستصحاب» : «زائد».

(٥) في (ت) بدل «الوجود» : «الموجود».