درس فرائد الاصول - استصحاب

جلسه ۵: مقدمات استصحاب ۵

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم 

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

آنچه در گذشته بیان کردیم:

در بحث جلسه گذشته ابتدا دو مقدمه بیان کردیم:

مقدمه اول: اجزاء العلوم ثلاثه. هر علمی از سه جزء تشکیل شده است:

۱. موضوع.

۲. مسائل.

۳. مبادی: به دو قسم تقسیم می‌شود:

۲.۱. مبادی تصوریه.

۲.۲. مبادی تصدیقیه.

مقدمه دوم: هم صاحب فصول و هم میرزای قمّی معتقدند که موضوع علم اصول أدله أربعه است؛ کتاب، سنّت اجماع و عقل. و لکن فرقی میان دیدگاه این دو نفر است و آن اینکه صاحب فصول (ره) می‌گوید موضوع علم اصول ذات الأدلة الأربعة است؛ یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل. اما میرزای قمّی می‌گوید موضوع علم اصول أدله أربعه است با وصف دلیل بودن؛ یعنی کتابی که دلیل و حجّت است موضوع علم اصول است؛ سنّتی که حجّت است موضوع علم اصول است؛ و....

نتیجه: پس اگر ما از حجیّت کتاب بحث کردیم، این بحث از دیدگاه صاحب فصول (ره) می‌شود جزء مسائل علم اصول می‌شود؛ چون بحث از عوارض موضوع است؛ ولی بنابر عقیده میرزای قمّی (ره) این بحث جزء مبادی تصدیقیه است.

بعد از بیان این دو مقدمه دو مطلب را عرض کردیم:

مطلب اول: اگر استصحاب از أمارات ظنیه باشد مانند خبر واحد؛ و حاکم به استصحاب هم عقل باشد؛ بحث از حجیّت استصحاب بنا بر قول صاحب فصول (ره) از مسائل علم اصول می‌شود؛ زیرا در واقع بحث از اینکه استصحاب حجّت است یا خیر، بحث از اینست که آیا عقل حجّت است یا خیر؟. اما بنابر قول میرزای قمبی بحث از حجیّت استصحاب می‌شود جزء مبادی تصدیقیه؛ زیرا میرزای قمی موضوع علم اصول را العقل حجةٌ می‌داند. بر خلاف نظریه صاحب فصول که بحث از این می‌کند آیا عقل حجّت است یا نه؟؛ و حال اینکه میرزای قمی این حجیّت را مفروض گرفته است.

اینکه می‌گوئید آیا استصحاب حجّت است یا نه معنایش اینس که آیا عقل حجّت است یا حجّت نیست؟.

مطلب دوم: اگر استصحاب اصل عملی باشد و استصحاب مستفاد از روایات لا تنقض الیقین بالشک باشد، در استصحاب دو احتمال است:

احتمال اول: استصحاب از مسائل علم اصول نیست؛ زیرا:

صغری: بحث از استصحاب بحث از مفاد روایات است. یعنی آیا شارع باقی گذاشتن ما کان را بر مکلّف واجب کرده است؟.

کبری: بحث از مفاد روایت مسأله اصولی نیست، بلکه مسأله فقهی است.

نتیجه: پس بحث از استصحاب مسأله اصولی نیست.

۳

تبصره

تبصره: مرحوم شیخ (ره) می‌فرماید ما در احتمال اول گفتیم استصحاب از مسائل علم اصول نیست و باید در فقه مطرح کرد؛ مگر در یک صورت و آن زمانی است که مستصحب مسأله اصولیه باشد. مانند اینکه من به هنگام مطالعه کتاب وسائل الشیعه بر خورد کردم به خبر واحد، خبر واحد حجّت است و این حجیّت خبر واحد یک مسأله اصولی است، حال من شک می‌کنم که این حجیبت خبر واحد نسخ شده است یا خیر؟. در اینجا استصحاب حجیّت خبر واحد می‌کنم. پس در اینجا مستصحب ما حجیّت خبر واحد است و حجیّت خبر واحدی که مسأله اصولی است در اینجا مسأله فقهی شده است.

۴

مطلب دوم / احتمال دوم

احتمال دوم: بحث از استصحاب از مسائل علم اصول است؛ زیرا:

صغری: استصحاب در شبهات حکمیه مختص به مجتهد است.

(توضیح: ما یک شبهه حکمیه داریم و یک شبهه موضوعیه؛ نماز جمعه در زمان حضور واجب تعیینی بوده و من شک می‌کنم آیا در زمان غیبت هم وجواب است یا خیر؛ این شببه حکمیه است چون رفع شبهه به دست شارع است. من در روز گذشته یقین داشتم که مایع خمر بود، اما امروز شک می‌کنم که آیا هنور خمر هست یا نه؟. این شبهه موضوعیه است. در اینجا نیازی به فحص نیست و به راحتی می‌توان استصحاب کرد. به عبارت دیگر استصحاب در شبهات موضوعیه احتیاجی به فحص ندارد اما استصحاب رد شبهات حکمیه نیازمند فحص است؛ مثلاً در مثال نماز جمعه اگر شما می‌خواستید استصحاب وجوب نماز جمعه کنید اول باید در أدله تفحص کنید و دلیلی هم بر خلاف آن پیدا نکنید، در این صورت جواز استصحاب کردن را دارید. پس استصحاب در شبهات حکمیه مختص مجتهد است، زیرا مجتهد است که می‌تواند در أدله جستجو کند.)

کبری: هر امری که مختص به مجتهد است مسأله اصولی است.

(توضیح: ما یک مسأله اصولی داریم و یک قاعده فقهی؛ مسأله اصولی را فقط مجتهد می‌تواند از آن استفاده کند، ولی قاعده فقهی بعد از اینکه مجتهد این قاعده را برای مقلّد توضیح داد، مقلّد در صورت لزوم می‌تواند از آن استفاده کند. مانند اینکه مجتهدی برای مقلدش توضیح می‌دهد که لا ضرر و لا ضرار فی الإسلام، دیگر در اینجا لازم نیست که مجتهد قدم به قدم همراه مقلّد باشد و به او بگوید فلان جا ضرری هست و فلان جا نیست؛ بلکه خود مقلّد در تشخیص و عمل نگردن با ضرر کاملا مستقل است.)

نتیجه: پس استصحاب در شبهات حکمیه مسأله اصولیه است.

۵

اشکال و جواب

اشکال: بحث از استصحاب مسأله اصولی نیست تا فقط مختص به مجتهد باشد، چون عمل به حالت سابقه هم برای مجتهد است و هم برای مقلد؛ زیرا روایات لا تنقض الیقین بالشک خطاب به مختص مجتهد ندارد؛ و لکن شرط پیاده کردن استصحاب مختص به مجتهد است اما این مقدار اختصاص مسأله را اصولی نمی‌کند.

جواب: مرحوم شیخ می‌فرماید همین مقدار اختصاص هم مسأله را اصولی می‌کند؛ زیرا:

صغری: اگر این مقدار اختصاص، مسأله را اصولی نکند لازمه‌اش این است که همه مسائل علم اصول از اصولی بودن خارج شوند. مثلاً شما به یک خبر واحدی بر خورد کردید که محتوای آن حرمت دفن میت منافق است؛ محتوای این خبر فقط اختصاص به مجتهد دارد یا تمام مردم؟. باید گفت که مال تمام مردم است؛ و لکن پیاده کردن و عمل کردن به شرایط خبر واحد مختص به مجتهد است؛ پس چرا در اینجا نمی‌گوئید که بحث از حجیّت خبر واحد را نمی‌گوئید مسأله اصولی نیست؟.

کبری: و اللازم باطل. یعنی خارج شدن تمام مسائل علم اصول به خاطر این مقدار از اختصاص باطل است.

نتیجه: فالملزوم مثله. یعنی خارج شدن استصحاب از مسأله اصولی به خاطر خصوص اختصاصش به مجتهد؛ باطل است.

فتأمل جیداً: هم حرف مستشکل مدعای بدون دلیل است و هم حرف مرحوم شیخ مدعای بدون دلیل است.

۶

تطبیق عبارت باقی مانده از احتمال اول در جلسه گذشته

(تتمه احتمال اول در مطلب دوم:) فهذه القاعدة (قاعده استصحاب) - كقاعدة «البراءة» و «الاشتغال»(مرحوم شیخ با کاف مثال می‌زند چون این سه مورد در یک راستا هستند؛ یعنی تمام آنها اثبات حکم ظاهری می‌کنند) - نظير قاعدة «نفي الضرر و الحرج»، (مرحوم شیخ در اینجا نظیر فرمود چون قاعده نفی ضرر و حرج با قاعده استصحاب فرق دارد و آن اینکه قاعده استصحاب اثبات حکم ظاهری می‌کند اما قاعده نفی ضرر و حرج اثبات حکم واقعی می‌کند.) من القواعد الفرعيّة (فرعیه در مقابل اصولیه است؛ یعنی قواعد فقهیه) المتعلّقة بعمل المكلّف.

۷

تطبیق عبارت تبصره:

(تبصره): نعم، تندرج (گاهی داخل می‌شود) تحت هذه القاعدة (قاعده استصحاب) مسألة اصوليّة يجري فيها (مسأله اصولی) الاستصحاب، كما تندرج المسألة الاصوليّة (مانند فحص از معارض خبر واحد) أحيانا (گاهی) تحت أدلّة نفي الحرج، كما ينفى (همان طوری که نفی می‌شود) وجوب الفحص عن المعارض حتّى يقطع بعدمه (معارض) بنفي الحرج. 

۸

تطبیق عبارت احتمال دوم

(احتمال دوم از مطلب اول:) نعم، يشكل كون الاستصحاب من المسائل الفرعيّة (فقهیه): (صغری:) بأنّ إجراءها (قاعده استصحاب) في موردها (در مجرای قاعده استصحاب) - أعني (قصد می‌کنم من شیخ از مورد و مجرا): صورة الشكّ (به خاطر نبودن دلیل اجتهادی) في بقاء الحكم الشرعي السابق، كنجاسة الماء المتغيّر بعد زوال تغيّره (آب متغیر - این زوال تغیّر من قبل نفسه بوده) - مختصّ بالمجتهد (چون شرطش فحص است) و ليس (و نیست آن اجراء) وظيفة للمقلّد (زیرا قادر به فحص از دلیل نیست و فقط مجتهد توانایی فحص از دلیل را دارد)، فهي (قاعده استصحاب) ممّا يحتاج إليه المجتهد فقط و لا ينفع (استصحاب) للمقلّد، (کبری:) و هذا (اختصاص انتفاع) من (من تبعیضیه است) خواصّ المسألة الاصوليّة؛ فإنّ المسائل الاصوليّة لمّا مهّدت (آماده شده) للاجتهاد و استنباط الأحكام من الأدلّة اختصّ التكلّم فيها (مسائل) بالمستنبط (مجتهد)، و لا حظّ (و نفعی نیست) لغيره (مستنبط) فيها (مسائل اصولی).

۹

تطبیق عبارت اشکال و وجواب

(اشکال:) فإن قلت: إنّ اختصاص هذه المسألة (استصحاب) بالمجتهد؛ لأجل أنّ موضوعها (مسأله؛ که استصحاب باشد) - و (این واو عطف لازم بر ملزوم است) هو (موضوع) الشكّ في الحكم الشرعيّ و عدم قيام الدليل الاجتهادي عليه (حکم شرعی) - لا يتشخّص إلّا للمجتهد، و إلّا (اگر اختصاص به مجتهد به خاطر آن نباشد) فمضمونه (استصحاب) و هو: العمل على طبق الحالة السابقة و ترتيب آثارها، مشترك بين المجتهد و المقلّد.

قلت: جميع المسائل الاصوليّة كذلك (یعنی مانند استصحاب است؛ یعنی مضمونش مشترک بین مجتهد و مقلّد است و شرط پیاده کردنش مختص به مجتهد است)؛ (از باب مثاب است؛ و قیاس مضمر است:) لأنّ وجوب العمل بخبر الواحد و ترتيب آثار الصدق عليه (خبر واحد) ليس مختصّا بالمجتهد. نعم، تشخيص مجرى خبر الواحد و تعيين مدلوله (خبر واحد) و تحصيل شروط العمل به (خبر واحد) مختصّ بالمجتهد؛ لتمكّنه (مجتهد) من ذلك (تشخیص) و عجز المقلّد عنه (تشخیص)، فكأنّ المجتهد نائب عن المقلّد في تحصيل مقدّمات العمل بالأدلّة الاجتهاديّة و تشخيص مجاري الاصول العمليّة، و إلّا فحكم اللّه الشرعيّ في الاصول (در علم اصول) و الفروع (علم فقه) مشترك بين المجتهد و المقلّد.

يبحث عن دليليّتها أو عمّا يعرض لها بعد الدليليّة.

ولعلّه موافق لتعريف الاصول بأنّه : «العلم بالقواعد الممهّدة لاستنباط الأحكام الفرعيّة من أدلّتها» (١).

بناء على كونه من الاصول العمليّة ففي كونه من المسائل الاصوليّة غموض

و (٢) أمّا على القول بكونه من الاصول العمليّة ، ففي كونه من المسائل الاصوليّة غموض ؛ من حيث إنّ (٣) الاستصحاب حينئذ قاعدة مستفادة من السنّة ، وليس التكلّم فيه تكلّما في أحوال السنّة ، بل هو نظير سائر القواعد المستفادة من الكتاب والسنّة ، والمسألة الاصوليّة هي التي بمعونتها يستنبط هذه القاعدة من قولهم : : «لا تنقض اليقين بالشكّ» ، وهي المسائل الباحثة عن أحوال طريق الخبر وعن أحوال الألفاظ الواقعة فيه ، فهذه القاعدة ـ كقاعدة «البراءة» و «الاشتغال» ـ نظير قاعدة «نفي الضرر والحرج» ، من القواعد الفرعيّة المتعلّقة بعمل المكلّف. نعم ، تندرج تحت هذه القاعدة مسألة اصوليّة يجري فيها الاستصحاب ، كما تندرج المسألة الاصوليّة أحيانا تحت أدلّة نفي الحرج (٤) ، كما ينفى وجوب الفحص عن المعارض حتّى يقطع بعدمه بنفي الحرج.

الإشكال في كون الاستصحاب من المسائل الفرعية

نعم ، يشكل كون الاستصحاب من المسائل الفرعيّة : بأنّ إجراءها في موردها (٥) ـ أعني : صورة الشكّ في بقاء الحكم الشرعي السابق ، كنجاسة الماء المتغيّر بعد زوال تغيّره ـ مختصّ بالمجتهد وليس وظيفة

__________________

(١) كما في الفصول : ٩ ، ومناهج الأحكام : ١.

(٢) «الواو» من (ت).

(٣) في (ر) و (ص) بدل «من حيث إنّ» : «لأنّ».

(٤) في (ظ): «نفي الضرر والحرج».

(٥) كذا في النسخ ، والمناسب : «بأنّ إجراءه في مورده» ، كما لا يخفى.

للمقلّد (١) ، فهي ممّا يحتاج إليه المجتهد فقط ولا ينفع للمقلّد ، وهذا من خواصّ المسألة الاصوليّة ؛ فإنّ المسائل الاصوليّة لمّا مهّدت للاجتهاد واستنباط الأحكام من الأدلّة اختصّ التكلّم فيها بالمستنبط ، ولا حظّ لغيره فيها.

فإن قلت : إنّ اختصاص هذه المسألة بالمجتهد ؛ لأجل أنّ موضوعها ـ وهو الشكّ في الحكم الشرعيّ وعدم قيام الدليل الاجتهادي عليه ـ لا يتشخّص إلاّ للمجتهد ، وإلاّ فمضمونه وهو : العمل على طبق الحالة السابقة وترتيب آثارها ، مشترك بين المجتهد والمقلّد.

قلت : جميع المسائل الاصوليّة كذلك ؛ لأنّ وجوب العمل بخبر الواحد وترتيب آثار الصدق عليه ليس مختصّا بالمجتهد. نعم ، تشخيص مجرى خبر الواحد وتعيين مدلوله وتحصيل شروط العمل به مختصّ بالمجتهد ؛ لتمكّنه من ذلك وعجز المقلّد عنه ، فكأنّ المجتهد نائب عن المقلّد (٢) في تحصيل مقدّمات العمل بالأدلّة الاجتهاديّة وتشخيص مجاري الاصول العمليّة ، وإلاّ فحكم الله الشرعيّ في الاصول والفروع مشترك بين المجتهد والمقلّد.

كلام السيد بحر العلوم فيما يرتبط بالمقام

هذا ، وقد جعل بعض السادة الفحول (٣) الاستصحاب دليلا على الحكم في مورده ، وجعل قولهم : : «لا تنقض اليقين بالشكّ» دليلا على الدليل ـ نظير آية النبأ بالنسبة إلى خبر الواحد ـ حيث قال :

__________________

(١) في (ظ): «المقلّد».

(٢) في (ت) ، (ظ) و (ه) بدل «عن المقلّد» : «عنه».

(٣) هو السيّد بحر العلوم في فوائده.