بیان شد که خمس به شش قسمت تقسیم میشود. بر اساس آیه شریفهای که در جلسه گذشته بیان شد، یک قسمت از خمس، سهم خداوند متعال، یک قسمت، سهم رسول الله و یک قسمت سهم ذی القربی است. بیان شد که سهم خدا، مخصوص رسول الله است و پس از رسول خدا، سهم رسول الله مخصوص ذی القربی است که امام معصوم میباشد. بنابر این، سه سهم از شش سهم خمس که مجموعا نصف مجموع خمس میشود، سهم امام میباشد.
سه سهم دیگر، بر اساس آیه شریفه و روایات، سهم یتامی، مساکین و ابن السبیل است.
یتامی یعنی اطفالی که پدر ندارد. یعنی کسی که پدر ندارد و هنوز به حد رجل نرسیده است. مثلا نا بالغ است.
قسمت دیگر، مساکین هستند. مراد از مساکین، معنایی است که شامل فقراء هم میشود. تمام مواردی که کلمه فقیر یا مسکین به تنهایی ذکر میشود، شامل هر دو میشود و مراد هر دو میباشد. اما اگر به تنهایی ذکر نشود؛ یعنی واژه مسکین در کنار واژه فقیر ذکر شود. در این صورت هر کدام معنای خاصی را دارد.
در کتاب الزکاة (ص۳۵۰) مرحوم شهید عبارتی را بیان فرمود که تفاوت بین این دو را مشخص فرمود. عبارت چنین است: المروی فی صحیحة ابی بصیر عن الصادق علیه السلام أنّ المسکین أسوء حالاً. (وضعیت مسکین نسبت به فقیر بدتر است. یعنی مسکین از فقیر ضعیفتر است.) لأنّه علیه السلام قال: (چون در روایت بیان شده است) الفقیر الذی لا یسئل الناس و المسکین اجهد منه. (فقیر آن کسی است که از مردم درخواست نمیکند. اما مسکین نادارتر از فقیر است و چه بسا مجبور شود که از مردم درخواست کند.) مرحوم شهید سپس میفرماید: و هو موافق لنص أهل اللغة (تفاوتی که بین فقیر و مسکین بیان شد، موافق تصریح اهل لغت است.)
بنابر این، مسکین چون در کنار فقیر ذکر نشده است، شامل فقیر نیز میشود. اما اگر در کنار فقیر ذکر میشد یعنی کسی که ضعیفتر از فقیر است.
سهم دیگر برای ابناء السبیل است. یعنی کسانی که در راه ماندهاند. به همان وجهی که در صفحه ۳۵۴ بیان شد. در آن قسمت بیان شد که بینیاز بودن ابن السبیل در شهر خودش، مانع از این نیست که به آن از زکات پرداخت شود. در این جا نیز مانع از پرداخت سهم سادات نمیشود. البته به شرطی که نتواند پولی را برای رسیدن به شهر خودش، تهیه کند. یا با قرض کردن یا با فروختن کالایی که به همراه دارد میتواند هزینه رسیدن به شهر خودش را تأمین کند. در این صورت ابن السبیل که بتوان از سهم سادات به او پرداخت، محسوب نمیشود.
مقداری به ابن السبیل از زکات و خمس پرداخت میشود که بتواند با آن مقدار خودش را شهر خودش برساند. یا بتواند خودش را به محلی برساند که بتواند در آن محل پولی برای رسیدن به شهر خودش، تهیه کند.
بنابر این، سه قسم دیگر از شش قسم خمس برای یتامی، مساکین و ابن السبیل میباشد. البته این اصناف شرطی دارند که عبارت است از این که باید هر سه مورد که میخواهیم از سهم سادات به آنها پرداخت کنیم، از هاشمیین باشند. مراد از هاشمیین یعنی کسانی که منتسب به هاشم هستند که هاشم یکی از اجداد پیامبر اکرم صلىاللهعليهوآلهوسلم است. پیامبر اکرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرزند عبدالله است. عبدالله فرزند عبدالمطلب است و عبدالمطلب، فرزند هاشم است.
یتامی، مساکین و ابناء السبیل باید از هاشمیین باشند؛ از طریق پدر. یعنی کسانی که از طریق مادر، منتسب به هاشم هستند، جزء ساداتی که بتوان به آنها سهم سادات پرداخت کرد، نمیباشند.
همچنین کسانی که منتسب به مطّلب (برادر هاشم) هستند، جزء کسانی محسوب نمیشوند که بتوان از سهم سادات به آنها پرداخت کرد.
خود هاشم که جد سوم پیامبر اکرم صلىاللهعليهوآلهوسلم میباشد، سه برادر دارد.
۱) عبدالشمس که با هاشم دو قلو میباشد.
۲) مطّلب،
۳) نوفل.
بنی امیه (مثل ابوسفیان، معاویه، یزید و عثمان) فرزندان عبدالشمس هستند که با هاشم، دو قلو میباشد. که بر بزرگی و عظمت هاشم، حسد میورزیدند و لذا بنی امیه با بنی هاشم، کینه دیرین دارند.
در صدد بیان این نکته هستیم که هاشمیین که سهم سادات به آنها میرسد باید از طریق پدر به هاشم منتسب باشند. نه کسانی که منتسب مطلّب هستند. واضح است که مطلب با عبدالمطلب که جد پیامبر است، متفاوت است. عبدالمطلب، فرزند هاشم است. اما مطّلب، برادر هاشم میباشد.
این که بیان شد از طریق پدر باید به هاشم منتسب باشد و از طریق مادر کفایت نمیکند، به دو دلیل است.
۱) استعمال اهل لغت بر این اساس است. یعنی منتسب به اب را هاشمی میگویند. زیرا در لغت انتساب به شخص هنگامی صحیح میباشد که از جهت اب باشد. مثلا هنگامی که گفته میشود تمیمی، در لغت مراد کسی است که از طریق پدر، منتسب به تمیم باشد. اگر از طریق ام، منتسب به تمیم باشد، تمیمی نمیگویند. اگر در مواردی با استعمال لغت مخالفت شده است (یعنی به کسانی که از طریق ام، منتسب هستند، انتساب صورت گرفته است.) حمل بر مجاز میشود. زیرا اگر حمل بر مجاز نکنیم باید قائل باشیم که از باب اشتراک لفظی است. در حقیقت تمیمی هم به منتسب از طریق اب میگویند و هم به منتسب از طریق ام میگویند. یا هاشمی هم وضع شده برای منتسب از طریق اب و هم وضع شده برای منتسب از طریق ام و در دوران امر بین مجاز و اشتراک، مرحوم شهید معتقد است که مجاز بهتر است. یعنی این که حمل بر مجاز کردن بهتر از این است که حمل بر اشتراک لفظی کنیم. بر این اساس، مرحوم شهید، حمل بر مجاز میکند.
۲) روایتی از امام کاظم عليهالسلام است که در آن روایت امام فرمودند: مَنْ كَانَتْ أُمُّهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ (کسی که مادرش از بنی هاشم باشد.) وَ أَبُوهُ مِنْ سَائِرِ قُرَيْشٍ (اما پدرش از سایر قریش باشد.)، فَإِنَّ اَلصَّدَقَاتِ تَحِلُّ لَهُ (صدقات مثل زکات واجب برای او حلال است.) وَ لَيْسَ لَهُ مِنَ اَلْخُمُسِ شَيْءٌ (اما از خمس برای او چیزی نیست. یعنی نمیتواند از خمس استفاده کند.)
بنابر این، مشخص میشود کسی که مادرش از بنی هاشم است، جزء سادات بنی هاشم محسوب نمیشود.
این که گفته شد خمس برای خصوص بنی هاشم است و به بنی المطّلب نمیرسد، به چه دلیل است؟ یعنی چرا بنی المطّلب را به حساب نیاوردیم و حتما باید از بنی هاشم باشد؟
مرحوم شهید میفرماید:
۱) استصحاب عدم استحقاق:
اصل عدم استحقاق مطلبی است. یعنی در مورد هاشمی اجماع وجود دارد که مستحق خمس میباشند. اما در مطّلبی شک داریم. لذا استصحاب عدم استحقاق حکم بر عدم استحقاق میکند.
استصحاب یعنی یقین سابق به عدم استحقاق داریم. بعدا شک میکنیم که آیا حکم به استحقاق مطلبی جعل شده است یا خیر؟ استصحاب عدم استحقاق میکنیم. در واقع، حکم سابق را به لاحق سرایت میدهیم. روایت استصحاب: لا تنقض الیقین بالشک.
۲) روایات اهل بیت:
روایات دال بر این حکم است. مثل روایتی که از امام کاظم عليهالسلام ذکر شد. حضرت فرمودند که اگر پدر شخص از سایر قریش باشد و تنها مادر او از بنی هاشم باشد، نمیتواند از خمس استفاده کند. مطّلب از سایر قریش هستند و بر اساس روایت مذکور، کسی که جزء بنی المطلب باشد نمیتواند از خمس استفاده کند.
ضمن این که باید توجه داشت، ادلهای که برخی خواستهاند استفاده کنند و برای استحقاق مطّلبی به آن استناد کنند، ضعیف است. برخی خواستهاند به روایت استناد کنند و از آن جواز استفاده مطّلبی از خمس را ثابت کنند که مرحوم شهید میفرماید: آن روایات هم سندا و هم دلالتا ضعیف میباشد.