درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۵۹: نصاب شتر در زکات (۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

اموالی که پرداخت زکاتشان مستحب است

در پایان جلسه گذشته بیان شد که در ۹ مورد زکات واجب است که عبارتند از انعام ثلاثة، غلات اربعة و نقدین.

در جلسه امروز، مرحوم شهید می‌فرماید: پرداخت زکات در ۳ مورد مستحب است.

اموالی که پرداخت زکاتشان مستحب است:

مورد اول: هر آنچیزی که از زمین می‌روید و مکیل و موزون است. یعنی آنچه که از زمین می‌روید مثل عدس، ماش و... و در عرف مردم به کیل یا وزن معامله می‌شود.

توضیح مکیل و موزون: برخی از آنچه که در بازار خرید و فروش می‌شود، وزن می‌شود و بعد خرید و فروش می‌شود. مثل عدس و ماش و میوه. هرچند که وزن‌های مختلف وجود دارد.

برخی از موارد، بصورت کیل خرید و فروش می‌شود. مثلا در زمان‌های قدیم که ترازوهای دقیقی وجود نداشت، ظرف‌هایی را قرار می‌دادند و آن ظرف به عنوان کیل قرار می‌گرفت.

مواردی که در عرف بصورت کیل خرید و فروش می‌شود را مکیل و مواردی که در عرف بصورت وزن خرید و فروش می‌شود را موزون می‌نامند.

برخی از اشیاء بصورت عددی خرید و فروش می‌شود. مثل گردو و تخم مرغ که در برخی از زمان‌ها بصورت عددی خرید و فروش می‌شود.

برخی از اشیاء هم هیچ یک از این موارد نیست. مثل خرید و فروش، بخاری، گاز، یخچال یا خانه که هیچ یک از موارد فوق نیست.

لذا مکیل و موزونی که می‌فرماید یعنی اجناسی که به کیل یا وزن در عرف مردم معامله و تجارت می‌شود و از زمین می‌روید. البته در غیر لمعه، مرحوم مصنف، خضر را استثناء فرموده است. خضر به معنای سبزیجات است. منظور از سبزیجات، صرف تره، ریحان و نعناء نیست. بلکه شامل کاهو، بادمجان، خیار و... می‌شود.

شهید ثانی می‌فرماید: در روایات، میوه‌ها نیز استثناء شده است.

مورد دوم: مال التجارة. یعنی مستحب است که زکات سرمایه تجارت پرداخت شود. بنابر قول اشهر، هم از حیث روایت و هم از حیث فتوا. یعنی در روایات مطرح شده است که سرمایه تجارت، زکاتش پرداخت شود.

البته مرحوم شیخ صدوق در مال التجاره، قائل به وجوب زکات است. بواسطه وجود این روایاتی که امر به پرداخت زکات می‌کند. اما مرحوم شهید ثانی معتقد است چون از سوی دیگر، روایاتی وجود دارد که زکات را در مال التجاره واجب نمی‌داند، به جهت جمع بین روایات این روایاتی که امر بر زکات در مال التجاره نموده است، حمل بر استحباب می‌کنیم.

مورد سوم: اسب‌های ماده. البته در استحباب زکات برای اسب‌های ماده، سه شرط بیان شده است.

شرط اول: سائمه باشد. یعنی از بیابان و علوفه چراگاه بخورد. گاهی اسب در جایی زیست می‌کند که صاحب آن اسب مجبور است که علوفه بخرد و برای اسب بیاورد و اسب از آن علوفه می‌خورد. این اسب را اسب معلوفه می‌نامند. یعنی علف می‌خورد از مال مالک. اما اسب سائمه، اسبی است که در منطقه‌ای زیست می‌کند که خود اسب در چراگاه می‌گردد و خودش علف برای خوردن پیدا می‌کند و بر می‌گردد. در طول سال باید سائمه باشد که زکات آن استحباب داشته باشد.

قبل از بیان شرط دوم و سوم، مقدار زکات مستحب در اسب‌ها، بستگی به این دارد که اسب، عتیق باشد یا غیر عتیق. در اسب‌های عتیق، دو دینار استحبابا زکات دارد. در اسب‌های غیر عتیق، یک دینار زکات دارد استحبابا.

اسیب عتیق، اسبی است که از طرف پدر و مادر، نجیب است. یعن مراد از اسب نجیب، اسبی است با ویژگی‌های خاصی که گفته‌اند مراد اسب عربی است، از نژاد اسب اسماعیل عليه‌السلام که ویژگی‌های خاصی دارد. مثلا از باقیمانده حیوان دیگر نمی‌خورد. بر زمین سخت، بول نمی‌کند. هنگامی که صاحب آن می‌خواهد سوار آن شود، خم می‌شود.

اسب غیر نجیب، یا پدر و مادر هر دو غیر نجیب هستند که به آن برذون می‌گویند. یا فقط از طرف مادر نجیب نیست که به آن هجین می‌گویند. یا فقط از طرف پدر نجیب نیست که به آن مُقرِف می‌گویند. گرچه برخی به هر سه، برذون می‌گویند. یعنی چه پدر و مادر هر دو نجیب نباشند و چه فقط، یکی از آن‌ها نجیب نباشد، برذون می‌نامند.

شرط دوم: اسب از عوامل نباشد. یعنی در تمام سال بی‌کار باشد. اسبی نباشد که برای باربری از آن استفاده می‌کنند یا برای شخم زدن از آن استفاده می‌کنند.

شرط سوم: صاحب آن، شش دانگ اسب را مالک باشد. البته اگر دو تا سه دانگ از دو اسب مختلف برای شخصی باشد بازهم شش دانگ محسوب می‌شود و کافی است. اما اگر تنها چهار دانگ یک اسب را مالک باشد، استحباب زکات ندارد.

در شرط دوم و سوم، اختلاف نظر وجود دارد. مرحوم مصنف در غیر کتاب لمعه قائل به این دو شرط شده است. اما در کتاب لمعه، شرط دوم و سوم را ذکر نفرموده است.

شهید ثانی می‌فرماید: دلیل این که شرط دوم و سوم را ذکر نفرموده است یا بخاطر رعایت اختصار بوده است. یا اختیارا بوده است. یعنی این نظر را در کتاب لمعه اختیار کرده است.

۴

تطبیق اموالی که پرداخت زکاتشان مستحب است

﴿ ويستحبّ ﴾ الزكاة ﴿ فيما تُنبت الأرض من المكيل والموزون ﴾ (در سه مورد، پرداخت زکات، مستحب است. مستحب است زکات دادن در چیزهایی که از زمین می‌رویند. مثل عدس، ماش، لوبیا و.. البته به شرط این که مکیل و موزون باشد. ممکن است که یکی بگوید هیزم از زمین روییده است اما چون مکیل و موزون نیست، استحباب زکات را ندارد.) واستثنى المصنّف في غيره الخُضَر (استثناء کرده است در غیر لمعه خضر را. خضر به معنای سبزیجات. البته مراد از سبزیجات، خیار، خربزه، بادمجان، تره، ریحان و... است.) وهو حسن (مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: استثناء، استثناء خوبی است که در روایات نیز بیان شده است.) وروي استثناء الثمار أيضاً. (روایت داریم که ثمار هم مانند خضر استثناء شده است. ثمار یعنی میوه‌ها. میوه‌ها هم استثناء شده است.

دو روایت را باید مورد اشاره قرار داد. در یک روایت چنین بیان شده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَوْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ _از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت می‌کند_: فِي اَلْبُسْتَانِ يَكُونُ فِيهِ اَلثِّمَارُ _در باغی که میوه‌هایی دارد_ مَا لَوْ بِيعَ كَانَ بِمَالٍ هَلْ فِيهِ اَلصَّدَقَةُ _آیا زکات در آن وجود دارد؟ _ قَالَ لاَ _حضرت فرمودند که میوه زکات ندارد. _

در روایت دیگری چنین بیان شده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: جَعَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَلصَّدَقَةَ فِي كُلِّ شَيْءٍ أَنْبَتَتِ اَلْأَرْضُ _پیامبر اکرم زکات قرار دادند در هر چیزی که از زمین می‌روید_ إِلاَّ مَا كَانَ فِي اَلْخُضَرِ وَ اَلْبُقُولِ وَ كُلَّ شَيْءٍ يَفْسُدُ مِنْ يَوْمِهِ _مگر در خضر و بقول و هر چیزی که زود فاسد می‌شود. _

در این روایت خضر را استثناء فرموده‌اند. لذا شهید ثانی این استثناء را حسن دانست.)

(مورد دوم) ﴿ وفي مال التجارة ﴾ (فی مال التجارة، عطف به فیما تنبت الارض می‌شود. یعنی یستحب الزکاة فی مال التجارة) على الأشهر (بنابر نظر اشهر. این شهرت هم از حیث روایت و هم از حیث فتوا است. یعنی هم شهرت روایی و هم شهرت فتوایی دارد. شهرت رواییه یعنی کسانی که کتب روایی را نگاشته‌اند، در روایاتی که نقل کرده‌اند، این روایت را زیاد نقل کرده‌اند. شهرت فتواییه یعنی در میان فتاوای فقها مشهور است. یعنی به آن زیاد فتوا داده‌اند.) روايةً وفتوى (یک روایت اشاره می‌شود. در روایتی چنین بیان شده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ رَجُلٍ اِشْتَرَى مَتَاعاً وَ كَسَدَ عَلَيْهِ _متاعی را می‌خرد و بازار کسد می‌شود_ وَ قَدْ كَانَ زَكَّى مَالَهُ قَبْلَ أَنْ يَشْتَرِيَ اَلْمَتَاعَ مَتَى يُزَكِّيهِ _گویا زمان زکات دادن فرا می‌رسد. این شخص کی باید زکات این مال را پرداخت کند؟ _ فَقَالَ _حضرت فرمودند: _ إِنْ كَانَ أَمْسَكَ مَتَاعَهُ يَبْتَغِي بِهِ رَأْسَ مَالِهِ _اگر متاع را نگه داشته است و به دنبال این است که به اصل سرمایه برسد_ فَلَيْسَ عَلَيْهِ زَكَاةٌ _زکاتی بر عهده او نیست_ وَ إِنْ كَانَ حَبَسَهُ بَعْدَ مَا يَجِدُ رَأْسَ مَالِهِ _اما اگر مال را نگه داشته و به اندازه رأس المال و قیمت خریدی که پول داده، بدست آورده است. _ فَعَلَيْهِ اَلزَّكَاةُ بَعْدَ مَا أَمْسَكَهُ بَعْدَ رَأْسِ اَلْمَالِ _هنگامی که قصد تجارت دارد، زکات را پرداخت کند_ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اَلرَّجُلِ يُوضَعُ عِنْدَهُ اَلْأَمْوَالُ يَعْمَلُ بِهَا _سوال کردم از حضرت در مورد مردی که اموالی در نزد او گذاشته شده است که با آن اموال، کار کند. زکات این شخص چه می‌شود؟ _ فَقَالَ إِذَا حَالَ اَلْحَوْلُ فَلْيُزَكِّهَا. _هنگامی که سال بر آن مال گشت، تزکیه کند. یعنی زکاتش را پرداخت کند. _

إِذَا حَالَ اَلْحَوْلُ فَلْيُزَكِّهَا، امر به زکات است و این امر دلالت بر استحباب پرداخت زکات دارد. البته به جهت وجود این امر، مرحوم شیخ صدوق، پرداخت زکات را واجب دانسته است. لذا می‌فرماید:) ﴿ وأوجبها ابن بابويه فيه ﴾ (واجب دانسته است، پرداخت زکات را مرحوم شیخ صدوق در مال التجارة) استناداً إلى روايةٍ حَمْلُها على الاستحباب طريق الجمع بينها وبين ما دلّ على السقوط. (شهید ثانی می‌فرماید مرحوم شیخ صدوق، استناد به یک روایتی کرده است که حمل کردن این روایت بر استحباب راهی است که جمع کنیم بین این روایت و بین روایاتی که دلالت بر عدم وجود زکات دارد.

روایتی که دلالت بر عدم وجود زکات در مال التجاره دارد به این شرح است: خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم و شخصی غیر از امام صادق علیه السلام، نزد آن حضرت نبود. فَقَالَ يَا زُرَارَةُ _امام باقر علیه السلام به من فرمودند زراره_ إِنَّ أَبَا ذَرٍّ وَ عُثْمَانَ، تَنَازَعَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ _ابوذر و عثمان در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله، با یکدیگر اختلاف کردند_، فَقَالَ عُثْمَانُ _عثمان گفت_ كُلُّ مَالٍ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ يُدَارُ وَ يُعْمَلُ بِهِ وَ يُتَّجَرُ بِهِ فَفِيهِ اَلزَّكَاةُ إِذَا حَالَ عَلَيْهِ اَلْحَوْلُ _هر مالی، چه طلا و چه نقره که با آن تجارت می‌شود، اگر سال بر آن بگذرد، زکات دارد. _ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ _اما ابوذر گفت_ أَمَّا مَا يُتَّجَرُ بِهِ أَوْ دِيرَ وَ عُمِلَ بِهِ فَلَيْسَ فِيهِ زَكَاةٌ _آن مالی که با آن تجارت می‌شود و معامله می‌شود، زکات ندارد_ إِنَّمَا اَلزَّكَاةُ فِيهِ إِذَا كَانَ رِكَازاً كَنْزاً مَوْضُوعاً _زکات برای مالی است که در گوشه‌ای قرار گرفته و با آن کار نمی‌شود. یعنی حالت گنج پیدا کرده است. این مال زکات دارد. _ فَإِذَا حَالَ عَلَيْهِ اَلْحَوْلُ فَفِيهِ اَلزَّكَاةُ _چنین مالی زکات دارد اما مالی که با آن تجارت می‌کنی، زکات ندارد. _ فَاخْتَصَمَا فِي ذَلِكَ _اختلاف کردند_ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ _خدمت پیامبر اکرم رسیدند_ قَالَ فَقَالَ اَلْقَوْلُ مَا قَالَ أَبُو ذَرٍّ _حضرت فرمودند، سخن صحیح، سخن ابوذر است و مالی که با آن تجارت می‌شود، زکات ندارد. _، این روایت دلالت دارد بر این که مال التجارة، زکات ندارد.)

(مورد سوم) ﴿ وفي إناث الخيل السائمة ﴾ (إناث الخیل. خیل یعنی گروه اسب‌ها. إناث هم یعنی مؤنث. یعنی اسب‌های ماده. مستحب است که زکات اسب‌های ماده پرداخت شود. البته سه شرط دارد. که یکی از شروط آن، سائمه بودن است. سائمه به چه معنا است؟) غير المعلوفة من مال المالك (علف خورده نباشد از مال مالک. در تمام سال سائمه باشد و معلوفه نباشد. سائمه یعنی اسبی که از چراگاه، تغذیه می‌کند و اینگونه نیست که مالک با هزینه خود علف بخرد و یا برای او علف چیده باشد بلکه خودش به چراگاه می‌رود و تغذیه می‌کند.) عرفاً، ومقدار زكاتها ﴿ ديناران ﴾ كلّ واحد مثقالٌ من الذهب الخالص (مقدار زکاتش، دو دینار است که هر دینار، یک مثقال از ذهب خالص است.

مثقال حدود چهار گرم و خورده‌ای است. یعنی هر ۱۶ مثقال، یک سیر است و هر سیر مساوی با ۷۵ گرم است. یعنی هنگامی که ۷۵ را تقسیم بر ۱۶ کنیم، حاصل آن مساوی با یک مثقال است. این مثقالی است که امروزه در طلافروشی‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اما مثقال شرعی، $\frac{3}{4} $ مثقال طلافروشی است. البته از طلای خالص. یعنی طلای 24 عیار. طلاهایی که در بازار فروخته می‌شود، طلای 18 عیار است. شاید بخاطر این $\frac{1}{4} $ اضافه شده است.

مرحوم شهید می‌فرماید: هر دینار یک مثقال از طلای خالص است. یا یک مثقال طلا بپردازد یا)، أو قيمته (قیمت آن را پرداخت کند.) وإن زادت عن عشرة دراهم (ولو آن قیمت از ده درهم بالاتر باشد. چون معمولا یک دینار برابر با ده دینار است، می‌فرماید اگر قیمت را می‌خواهد پرداخت کند هرچند که بیشتر از ده درهم باشد، باید پرداخت کند. دو دینار زکات چه اسبی است؟) ﴿ عن العتيق ﴾ (در صورتی که اسب، اسب عتیق باشد. یعنی بابت هر اسب عتیق باید دو دینار پرداخت کند.) وهو الكريم من الطرفين (اسب نجیب هم از طرف پدر و هم از طرف مادر. اسب نجیب را معنا کردیم به اسب عربی که ویژگی‌های خاصی دارد.) ﴿ ودينار عن غيره ﴾ (غیر عتیق. یعنی اگر اسب غیر عتیق باشد، یک دینار زکات بدهد. اسب غیر عتیق) سواء كان رديء الطرفين (پدر و مادر، هر دو غیر نجیب باشند که آن را برذون می‌نامند.) وهو البرذون ـ بكسر الباء ـ أم طرف الاُمّ (یا فقط از طرف مادر، غیر نجیب باشد که به آن هجین می‌گویند) وهو الهجين، أم طرف الأب وهو المُقْرِف (یا فقط از طرف پدر غیر نجیب باشد که به آن مقرف می‌گویند). وقد يطلق على الثلاثة اسم «البرذون». (گاهی بر هر سه مدل، برذون اطلاق می‌شود. یعنی هر سه گروه را برذون می‌نامند. تا کنون یک شرط برای استحباب زکات در اناث الخیل بیان شد. شرط دوم به شرح ذیل است:)

ويُشترط مع السوم (شرط شده علاوه بر سائمه بودن): أن لا تكون عوامل (این که اناث الخیل عوامل نباشند. یعنی اسب در تمام سال، بی‌کار باشد نه این که از آن برای باربری یا شخم زنی استفاده می‌کنند. اسبی که برای تفریح نگه داشته شده است.)، وأن يخلص للواحد رأسٌ كاملٌ (شرط سوم آن است که خالص باشد برای یک نفر، یک رأس اسب کامل. یعنی شش دانگ یک اسب برای یک نفر باشد.) ولو بالشركة كنصف اثنين. (هرچند بصورت شراکت مثل نصف دو تا اسب. یعنی اگر سه دنگ از یک اسب و سه دنگ از اسب دیگر برای فرد باشد، در مجموع شش دانگ اسب دارد و این استحباب زکات، برای او وجود دارد.) وفيهما خلاف (در شرط دوم و سوم، اختلاف نظر وجود دارد.)، والمصنّف على الاشتراط في غيره (مرحوم شهید اول، قائل به اشتراط شرط دوم و سوم است در غیر این کتاب. یعنی در کتاب‌های دیگر، شرط دوم و سوم را پذیرفته است اما در کتاب لمعه شرط دوم و سوم را ذکر نفرموده است. مرحوم شهید ثانی علت عدم ذکر را چنین بیان می‌فرماید:) فتركه هنا يجوز كونه اختصاراً أو اختياراً. (ترک کردن مرحوم مصنف در این کتاب، دو شرط را ممکن است که اختصارا باشد. یعنی از این باب باشد که بحث را بصورت مختصر بیان کند و الا دو شرط را قبول داشته است. یا اختیارا بوده است. یعنی این قول را در کتاب لمعه اختیار کرده است که این دو شرط وجود ندارد.) ﴿ ولا يستحبّ في الرقيق والبغال والحمير ﴾ إجماعاً. (مستحب نیست زکات دادن در رقیق _ عبد_ و بغال _قاطر_ و حمیر _الاغ_. در این سه مورد اجماعا استحباب زکات، وجود ندارد. یعنی به عنوان زکات، دلیلی وجود ندارد.

تفاوت بین قاطر و الاغ:

قاطر از الاغ نر و اسب ماده، متولد می‌شود که ظاهرا از الاغ بزرگتر و از اسب کوچک‌تر است.)

۵

نصاب ابل

نصاب موارد ۹ گانه‌ای که زکات در آن‌ها واجب است:

نصاب انعام ثلاثة:

برای واجب شدن زکات در انعام ثلاثه، باید به یک مقداری برسد.

گاهی نصاب در اصل وجوب زکات است. مثلا شتر که ۱۲ نصاب دارد اگر کسی کمتر از ۵ شتر داشته باشد، اصلا زکات بر آن واجب نیست. بنابر این، نصاب ۵ شتر، برای اصل وجوب زکات است. اما گاهی نصاب که از مورد اول می‌گذرد و به دومی می‌رسد، برای اصل وجوب زکات نیست بلکه برای مقدار خاصی از زکات است. مثلا اگر کسی ۶ یا ۷ یا ۸ یا ۹ شتر داشته باشد، زکات دارد که یک گوسفند برای ۵ شتر اول است. اما هنگامی که به ۱۰ شتر می‌رسد، یک گوسفند به دو گوسفند تبدیل می‌شود. بنابر این، ۱۰ شتر، نصابی است که باعث وجوب مقدار خاصی از زکات است.

نصاب ابل:

مرحوم شهید می‌فرماید: در مورد شتر، ۱۲ نصاب وجود دارد.

پنج نصاب نخست، به این کیفیت است که ۵ تا ۵ تا جلو می‌رود. یعنی برای هر ۵ شتر، یک گوسفند، زکات دهد.

به این معنا، تا هنگامی که به ۵ شتر نرسیده است، هیچ زکاتی ندارد. هنگامی که به ۵ شتر رسید، یک گوسفند زکات دارد. تا هنگامی که به ۱۰ شتر رسید، دو گوسفند باید زکات دهد. تا زمانی که به ۱۵ شتر نرسد، همان دو گوسفند است. هنگامی که ۱۵ شتر رسید، سه گوسفند باید زکات دهد. هنگامی که به ۲۰ گوسفند رسید، چهار گوسفند باید زکات دهد. هنگامی که به ۲۵ شتر رسید، باید ۵ گوسفند، زکات دهد.

پیش از بیان نصاب ششم، می‌فرماید: تفاوتی ندارد که شتر‌ها نر باشند یا ماده.

مرحوم مصنف فرمود: كلّ واحدٍ خمسٌ. خمس یعنی پنج شتر و بخاطر این که کلمه خمس بصورت مذکر بیان شده است و قاعده ادبی حکم می‌کند که عدد سه تا ده، عددش با معدود از حیث تذکیر و تأنیث مخالف هستند. هنگامی که مخالف باشد، وقتی خمس که مذکر است، معدود که شتر است باید مؤنث باشد. طبعا نظر مصنف باید شتر ماده باشد، نه شتر نر.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این که مرحوم شهید اول، کلمه خمس را بصورت مذکر بیان کرده است، به تبع روایت است. زیرا در روایت هم عدد را بصورت خمس، عشر آورده است. که این‌ها نشانه آن است که شخصی ادعا کند که معدود آن‌ها مؤنث بوده است. اما از مجموع ادله برداشت می‌شود که تفاوتی بین شتر ماده و شتر نر، نیست. لذا در این موارد، ابل را به تأویل دابّة می‌بریم. یعنی روایت هم که کلمه خمس را بصورت مذکر بیان فرموده، خمس ابل ماده نمی‌گوییم بلکه تأویل به دابّة می‌بریم که بخاطر دابّة، خمس را بیان نموده است والا تفاوتی بین مذکر و مؤنث نیست. کما این که در غنم نیز چنین است. در روایت عدد بصورت مذکر بیان شده است که آن تأویل به شاة برده می‌شود و در آن جا تفاوتی بین مذکر و مؤنث نیست. در گاو نیز چنین است.

نصاب ششم در ابل، ۲۶ شتر است.

۶

تطبیق نصاب ابل

ويشترط بلوغ النصاب (شرط است برای وجوب زکات، این که به نصاب برسد. یعنی گاو و گوسفند و شتر باید به نصابی برسند که زکات واجب شود.)، وهو المقدار الذي يشترط بلوغه في وجوبها (و آن مقداری است که شرط است رسیدن به آن مقدار در اصل وجوب. مثل ۵ شتر اول که برای اصل وجوب است.) أو وجوب قدرٍ مخصوص منها. (مثل ۵ شتر بعدی که بیان شد.)

﴿ فنُصُب الإ بل (نصاب‌های شتر) اثنا عشر ﴾ نصاباً (۱۲ نصاب است.): ﴿ خمسةٌ ﴾ منها (پنج نصاب از دوازده نصاب) ﴿ كلّ واحدٍ خمسٌ ﴾ (یعنی ۵، ۱۰، ۱۵، ۲۰ و ۲۵. هر یک از نصاب‌ها، ۵ شتر است) من الإ بل ﴿ في كلّ واحدٍ ﴾ من النصب الخمسة ﴿ شاةٌ ﴾ (هر پنج شتر، یک گوسفند زکات دارد.) بمعنى أنّه لا يجب فيما دون خمس (به این معنا که واجب نیست زکات در کمتر از ۵ شتر. کسی که کلا ۴ شتر دارد اصلا زکات ندارد.)، فإذا بلغت خمساً (هنگامی که به پنج شتر رسید.) ففيها شاة (یک گوسفند، زکات داده می‌شود)، ثمّ لا تجب في الزائد إلى أن تبلغ عشراً (اگر بیش از ۵ شتر شد، زکات ندارد تا هنگامی که به ۱۰ شتر برسد.) ففيها شاتان (دو گوسفند باید زکات دهد)، ثمّ لا يجب شيءٌ في الزائد (چیزی بر زائد بر ۱۰ تا وجود ندارد. زکات ندارد) إلى أن يبلغ خمس عشرة (تا به ۱۵ برسد.) ففيها ثلاث شياه (سه گوسفند زکات دهد.)، ثمّ في عشرين أربع (در ۲۰ شتر، ۴ گوسفند.)، ثمّ في خمس وعشرين خمس. (در ۲۵ شتر، ۵ گوسفند، زکات دهد.) ولا فرق فيها بين الذكر والاُنثى (فرقی در شتر‌ها نیست که مذکر باشد یا مؤنث.)، وتأنيثها هنا تبعاً للنصّ بتأويل الدابّة (تأنیث شترها در ما نحن فیه. یعنی در عبارت مصنف که ابل بصورت مؤنث بیان شده است، به تبع نص است. در کجای عبارت مرحوم مصنف، مؤنث بیان شده است؟ از عبارت کل واحد خمس، استفاده می‌شود. چون از عدد سه تا ده، بین عدد و معدود، مخالف بیان می‌شود. چون خمس مذکر است، مشخص می‌شود که معدود آن مؤنث است. ایشان می‌فرماید به تبع از نص است. زیرا در روایات هم عدد بصورت خمس، عشر بیان شده است. روایت را به تأویل دابّة، می‌بریم. چون از مجموع ادله استفاده می‌شود که فرقی بین مذکر و مؤنث نیست.

آیا این تنها مربوط به شتر می‌شود؟ می‌فرماید خیر)، ومثلها الغنم بتأويل الشاة. (مثل ابل است، غنم که آن را تأویل به شاة می‌بریم و قائل می‌شویم که تفاوتی بین مذک و مؤنث نیست. در گاو نیز چنین است.)

أكثر أموال العرب ﴿ والغلّات الأربع : الحنطة بأنواعها ومنها العَلَس (١) والشعير ومنه السُّلت (٢) والتمر والزبيب ﴿ والنقدين الذهب والفضّة.

﴿ ويستحبّ الزكاة ﴿ فيما تُنبت الأرض من المكيل والموزون واستثنى المصنّف في غيره الخُضَر (٣) وهو حسن. وروي استثناء الثمار أيضاً (٤).

﴿ وفي مال التجارة على الأشهر روايةً (٥) وفتوى (٦) ﴿ وأوجبها ابن بابويه فيه (٧) استناداً إلى روايةٍ (٨) حَمْلُها على الاستحباب طريق الجمع بينها وبين ما دلّ على السقوط.

﴿ وفي إناث الخيل السائمة غير المعلوفة من مال المالك عرفاً ، ومقدار زكاتها ﴿ ديناران كلّ واحد مثقالٌ من الذهب الخالص ، أو قيمته وإن زادت عن عشرة دراهم ﴿ عن العتيق وهو الكريم من الطرفين ﴿ ودينار عن غيره سواء كان رديء الطرفين وهو البرذون ـ بكسر الباء ـ أم طرف الاُمّ وهو الهجين ، أم طرف الأب وهو المُقْرِف. وقد يطلق على الثلاثة اسم «البرذون».

ويُشترط مع السوم : أن لا تكون عوامل ، وأن يخلص للواحد رأسٌ كاملٌ

____________________

(١) العَلَس : ضربٌ من الحنطة تكون حبّتان في قشر واحد.

(٢) السُّلت بالضم : ضرب من الشعير ليس له قشر كأ نّه حنطة.

(٣) الدروس ١ : ٢٢٩ ، والبيان : ٣٠٩.

(٤) الوسائل ٦ : ٤٤ ، الباب ١١ من أبواب ما تجب فيه الزكاة ، الحديث ٣.

(٥) راجع الوسائل ٦ : ٤٥ ، الباب ١٣ و ٤٨ ، الباب ١٤ من أبواب ما تجب فيه الزكاة.

(٦) أفتى به المفيد في المقنعة : ٢٤٧ ، والسيّد في الجمل (رسائل الشريف المرتضى) ٣ : ٧٥ ، والشيخ في المبسوط ١ : ٢٢٠.

(٧) الفقيه ٢ : ٢٠ ، ذيل الحديث ١٦٠٢ ، والمقنع : ١٦٨.

(٨) راجع الوسائل ٦ : ٤٥ ، الباب ١٣ من أبواب ما تجب فيه الزكاة ، الحديث ٣ و ٤.

ولو بالشركة كنصف اثنين. وفيهما خلاف ، والمصنّف على الاشتراط في غيره (١) فتركه هنا يجوز كونه اختصاراً أو اختياراً.

﴿ ولا يستحبّ في الرقيق والبغال والحمير إجماعاً.

ويشترط بلوغ النصاب ، وهو المقدار الذي يشترط بلوغه في وجوبها أو وجوب قدرٍ مخصوص منها.

﴿ فنُصُب الإ بل اثنا عشر نصاباً : ﴿ خمسةٌ منها ﴿ كلّ واحدٍ خمسٌ من الإ بل ﴿ في كلّ واحدٍ من النصب الخمسة ﴿ شاةٌ بمعنى أنّه لا يجب فيما دون خمس ، فإذا بلغت خمساً ففيها شاة ، ثمّ لا تجب في الزائد إلى أن تبلغ عشراً ففيها شاتان ، ثمّ لا يجب شيءٌ في الزائد إلى أن يبلغ خمس عشرة ففيها ثلاث شياه ، ثمّ في عشرين أربع ، ثمّ في خمس وعشرين خمس. ولا فرق فيها بين الذكر والاُنثى ، وتأنيثها هنا تبعاً للنصّ (٢) بتأويل الدابّة ، ومثلها الغنم بتأويل الشاة.

﴿ ثمّ ستٌّ وعشرون بزيادة واحدة ففيها ﴿ بنت مَخاض بفتح الميم ، أي بنت ما من شأنها أن تكون ماخضاً أي حاملاً ، وهي ما دخلت في السنة الثانية ﴿ ثمّ ستٌّ وثلاثون وفيها ﴿ بنت لبون بفتح اللام ، أي بنت ذات لبنٍ ولو بالصلاحيّة ، وسنّها سنتان إلى ثلاث ﴿ ثمّ ستٌّ وأربعون وفيها ﴿ حِقّة بكسر الحاء ، سنّها ثلاث سنين إلى أربع فاستحقّت الحمل أو الفحل ﴿ ثمّ إحدى وستّون فجَذَعة بفتح الجيم والذال ، سنّها أربع سنين إلى خمس ، قيل : سمّيت

____________________

(١) الدروس ١ : ٢٣٩ ، والبيان : ٣٠٩.

(٢) حيث وردت أعداد نصاب الإبل في الأخبار بلفظ التأنيث ك «خمس» و «عشر» و «واحدة» ونحوها ، اُنظر الوسائل ٦ : ٧٢ ، الباب ٢ من أبواب زكاة الأنعام.