درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۴۷: صلاة المسافر (۵)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرط سوم: عدم کثرت سفر

در جلسات گذشته، شرایط قصر نماز مسافر را بیان می‌کردیم. دو شرط از شرایط پنجگانه بیان شد.

شرط سوم: عدم کثرت سفر

شرط سوم عبارت است از این که هنگامی که مسافر می‌خواهد نمازش را به قصر اقامه کند، کثرت سفر نداشته باشد. به عبارت دیگر، شخص، زیاد مسافرت نکرده باشد. کثرت سفر، به دو امر محقق می‌شود.

امر نخست: سه بار مسافرت کند تا مسافت شرعی و بین سفرها، اقامه عشره نداشته باشد. یعنی نه در شهر خودش، ده روز مانده باشد و نه در محلی که قصد اقامت کرده، ده روز اقامت کند. اگر شخص به جایی سفر کرده باشد و قصد داشته باشد که بیش از ۱۰ روز در آن محل اقامت کند. در این صورت، آن مقصد، شهر او محسوب نمی‌شود اما چون قصد دارد که بیش از ۱۰ روز اقامت کند، نمازش تمام است. اگر ۱۰ روز در آن محل اقامت کرد و پس از ۱۰ روز از آن محل، سه بار مسافرت رفت و برگشت اما در هر برگشت ۱۰ روز در این محل اقامت نمی‌کند. چون ۱۰ روز در آن محل اقامت نمی‌کند، صرف این که سه بار مسافرت رفت در مرتبه سوم کثیر السفر محسوب می‌شود. هرچند که به شهر خودش بازگشت نکند.

امر دوم: بر شخص، اسم مُکاری و امثال مکاری صدق کند. یعنی شغلی برگزیند که نام آن شغل بر این شخص، صدق کند. مُکاری به کسی گفته می‌شود که حیوان خودش (مثل شتر، اسب) را کرایه می‌دهد و کارش این است که خودش همراه حیوان می‌رود که از آن حیوان مواظبت کند. اگر کسی به اندازه‌ای این کار را انجام دهد که به آن مُکاری بگویند، نمازش تمام است. هرچند که سفرهای او دو یا سه روز باشد، اما نمازش تمام و روزه را می‌گیرد.

بنابراین، نسبت به امر اول بیان شد که در سفر سوم، نمازش تمام می‌شود و نسبت به امر دوم بیان شد که اگر اسم مکاری و امثال مکاری بر شخص صدق کند، نمازش تمام می‌شود.

سوال: تا چه زمانی نماز چنین شخصی تمام می‌باشد؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: نسبت به مکاری و امثال آن تا زمانی که صدق مکاری کند، نمازش تمام است. اما اگر حیوان را فروخت یا دیگر همراه کسی حرکت نمی‌کند و دیگر به او مکاری نمی‌گویند، صرف این که صدق اسم مکاری یا امثال مکاری نکند، نمازش در سفر قصر می‌شود. بنابر این، ملاک صدق و عدم صدق اسم مکاری است. اگر بر شخصی این اسم صادق بود، نمازش در سفر تمام می‌باشد و اگر این اسم بر او صادق نبود، نمازش در سفر قصر می‌شود.

اما نسبت به مورد اول که کثیر السفر است، در سه صورت، از کثیر السفر بودن خارج می‌شود و نمازش قصر می‌شود.

صورت اول: صورتی که ۱۰ روز متوالی در شهر خودش، اقامت کند. یعنی اگر در یکی از سفرهایی که انجام داده، به شهر خودش بازگردد و در آن جا ۱۰روز ماند، از کثیر السفر بودن خارج می‌شود و اگر به سفری برود، نمازش قصر می‌شود. مگر این که دوباره سه بار بدون اقامت سفر کند که کثیرالسفر می‌شود.

صورت دوم: در غیر بلد خودش، قصد اقامت ۱۰ روز کند. مثلا در شهری قصد اقامت ۱۰ روزه کرده است و از آن جا سه بار بدون اقامت ۱۰ روزه، مسافرت کرده و به همان محل برگشته است. در مرتبه سوم، کثیرالسفر محسوب می‌شود. اگر در یکی از سفرها به آن شهر که بلد خودش نیست، برگردد و قصد اقامت ۱۰ روز کند، از کثیر السفر بودن، خارج می‌شود. روشن است که در شهری که قصد اقامه ۱۰ روز کرده است، نباید حتی به کمتر از مسافت شرعی، مسافرت کند.

صورت سوم: ۴۰ روز بعد از برگشتن به محلی که از آنجا سفر کرده است، به صورت مردد اقامت کند. در ۳۰ روز نخست که بصورت مردد باقی می‌ماند، نمازش قصر است و ۱۰ روز باقی مانده، نمازش تمام است. اگر ۴۰ روز به این کیفیت اقامت کرد، از کثیرالسفر بودن خارج می‌شود.

بنابر توضیحات فوق، مشخص می‌شود که ملاک آن است که ۱۰ روز در جایی که می‌ماند، نماز تمام اقامه کند. این اتمام نماز یا بخاطر آن است که چون در شهر خودش است، نماز را تمام می‌خواند و یا به دلیل قصد اقامت ۱۰ روز دارد و یا بخاطر آن است که ۴۰ روز مردد در شهری اقامت کرده که ۳۰ روز نخست را بصورت قصر اقامه می‌کند و ۱۰ روز باقی را بصورت تمام اقامه می‌کند. در تمام این موارد، به دلیل این که ۱۰ روز نماز را بصورت تمام اقامه کرده است، از کثیرالسفر بودن خارج کرده است.

در ادامه مرحوم شهید به این بحث می‌پردازد که مکاری و امثال مکاری را معنا و مثال‌هایی را بیان می‌کند.

۴

تطبیق شرط سوم: عدم کثرت سفر

﴿ وأن لا يكثر سفرُه ﴾ (شرط سوم برای قصر نماز مسافر این است که سفرش زیاد نباشد. سفر زیاد دارای دو مورد است. مورد اول:) بأن يسافر ثلاث سفرات إلى مسافةٍ (به این که مسافرت کند، سه بار تا مسافت شرعی. یعنی سه بار به مسافت شرعی مسافرت کند.) ولا يقيم بين سفرتين (و اقامت نکند بین دو سفرش) منها (از سه سفری که انجام می‌دهد) عشرة أيّام (۱۰ روز.) في بلده (۱۰روز در شهر خودش. یعنی اگر از شهر خودش مسافرت می‌کند و هنگامی که به شهر خودش برمی گردد، ۱۰ روز اقامت نکند.) أو [غيره] مع النيّة (مع النیّة یعنی مع قصد العشرة. یا اگر از غیر شهر خودش سه بار مسافرت می‌کند، هنگامی که به آن شهر برمی گردد، قصد اقامه ۱۰ روز را نداشته باشد. پس اگر هنگامی که برمی گردد به آن محلی که از آنجا سه بار مسافرت را شروع کرده، بین این سفرها، ۱۰ روز نماند، کثیرالسفر محسوب می‌شود.)، أو يصدق عليه (یا این که صدق کند بر این شخص) اسم «المُكاري» وإخوته (نام مکاری و اخوه مکاری بر آن صدق کند.)، وحينئذٍ فيتمّ في الثالثة (نسبت به مورد اول که سه بار سفر کرده است، در سفر سوم، نمازش تمام می‌باشد). ومع صدق الاسم (این عبارت مربوط به مورد دوم است. یعنی با صدق اسم مکاری و امثال مکاری، نمازش تمام است. صرف این که نام مکاری بر شخص، صدق کند، کفایت می‌کند برای این که نمازش در سفرهایی که به عنوان مکاری می‌رود، تمام شود.

با توجه به مجموعه عبارت، یستمر به بعد را یک جمله مستقل و جداگانه، قلمداد می‌کنیم. در برخی از نسخ، به ادعای برخی از محشین، قبل از یستمر، واو، وجود دارد. یعنی در برخی از نسخ، چنین نگاشته شده است: و یستمرّ متمّاً. لذا این عبارت را جمله جداگانه محسوب می‌کنیم.) يستمرّ متمّاً إلى أن يزول الاسم (در مورد اول و دوم، تا چه زمانی این شخص باید نماز را تمام اقامه کند؟ می‌فرماید: مکاری، ادامه می‌دهد نمازش را بصورت تمام تا زمانی که اسم مکاری از آن برداشته شود)، أو يقيم عشرة أيّام متوالية أو مفصولة بغير مسافة (یا شخص کثیرالسفر، اقامت کند ۱۰ روز _یا ۱۰ روز متوالی که در آن ۱۰ روز هیچ سفری انجام ندهد و یا در آن ۱۰ روز سفر انجام داده است اما به کمتر از مسافت شرعی، مسافرت کرده است_) في بلده (۱۰ روز در بلد خودش باقی مانده است. این اقامت یا ۱۰ روز متوالی بوده است یا اگر در آن ۱۰ روز مسافرت انجام داده است به کمتر از مسافت شرعی بوده است.) أو مع نيّة الإقامة (یا در فرض نیت اقامت. این عبارت مربوط به غیر بلد خودش می‌باشد. یعنی در غیر شهر خودش، نیت اقامت کرده است. طبیعتا این قصد اقامت باید متوالی باشد و نباید بصورت مفصول در آن شهر اقامت داشته باشد. زیرا اگر مفصول شود، قصدش از بین می‌رود.)، أو يمضي (یمضی، عطف به یزول می‌شود. الی أن یزول الاسم، مورد اول است. یقیم عشرة ایام، مورد دوم است. یمضی علیه اربعون، مورد سوم است.) عليه أربعون يوماً (۴۰ روز بر او بگذرد) متردّداً (بصورت مردد) في الإقامة أو جازماً بالسفر من دونه. (در این که می‌خواهد اقامت کند یا خیر، تردید داشته باشد یا جازم به سفر باشد اما سفر نکند. در این حالت، در ۳۰ روز نخست، نماز را بصورت قصر اقامه کرده است. ۱۰ روز باقی مانده را بصورت تمام اقامه می‌کند.)

ومن يكثر سفرُه ﴿ كالمكاري ﴾ (من مبتدا است و کالمکاری، خبر می‌باشد. کسی که سفرش زیاد است، مثل مکاری است.) بضمّ الميم وتخفيف الياء (مُکاری قرائت شود. تخفیف الیاء یعنی یاء با تشدید قرائت نشود. مکاری به چه معنا است؟)، وهو (مکاری) مَنْ يُكري دابّته لغيره (کسی که کرایه می‌دهد دابه خودش را به غیر) ويذهب معها (و همراه حیوان حرکت می‌کند. یعنی اینگونه نیست که حیوان را به غیر کرایه دهد و خودش برگردد. بلکه همراه آن شخص حرکت می‌کند تا از حیوان مواظبت کند.) فلا يقيم ببلده غالباً (چنین شخصی معمولا در شهر خودش اقامت ندارد.) لإعداده نفسَه لذلك (بخاطر این که آماده کرده این شخص، خودش را برای چنین کاری.) ﴿ والملّاح ﴾ (مَلّاح) وهو صاحب السفينة (ملاح به صاحب کشتی می‌گوید. بعید از که مراد از صاحب در این جا به معنای مالک باشد. بلکه مراد کسی است که سفینه را در اختیار دارد و در آن کار می‌کند. خواه مالک باشد و یا اجاره کرده باشد. مَلّاح یعنی کشتیبان. این شخص نیز چنین حکمی دارد.) ﴿ والأجير ﴾ الذي يُؤجِر نفسه للأسفار (کسی که اجاره می‌دهد خودش را برای سفرکردن. در ایام قدیم، کاروان‌ها که به سفر می‌رفتند، به جهت این که کاروان با اسب و شتر و قاطر سفر می‌کردند و کارها زیاد بود، برخی از افراد را به عنوان اجیر می‌بردند. اگر کسی عبد و کنیز داشت آن‌ها را می‌برد و اگر عبد و کنیز نداشت، افرادی را به عنوان کارگر استخدام می‌کردند و آن افراد اجیر می‌شدند.) ﴿ والبريد ﴾ (یکی از معانی برید، نامه رسان است. مرحوم شهید، چند معنا برای برید بیان می‌فرماید.) المُعِدّ نفسَه للرسالة (برید یعنی کسی که خودش را آماده کرده برای نامه بردن.)، أو أمين البيدر (محافظ خرمنگاه. شخص که خرمن جو یا گندم را به او می‌سپارند که آن را به جایی حمل کند. شخصی که کارش آن است که امین خرمنگاه است.) أو الاشتقان (معنای دیگر، نگهبان مزرعه در مناطق دیگر است.

ضابطه کثیر السفری که بیان نمودیم چیست؟ می‌فرماید:) وضابطه: من يسافر إلى المسافة ولا يقيم العشرة كما مرّ. (ضابطه کثیر السفر آن است که مسافرت کند تا مسافت و ۱۰ روز اقامت نکند. این افراد معمولا شغلی دارند که معمولا ۱۰ روز در آنجا نمی‌مانند.)

۵

شرط چهارم: عدم سفر معصیت

شرط چهارم: عدم سفر معصیت

شرط چهارم برای قصر نماز مسافر آن است که سفر برای معصیت نباشد. این بدان معنا است که اگر کسی برای معصیت، سفر کند نمازش قصر نمی‌شود.

این که گفته می‌شود سفر معصیت باشد، تفاوتی نمی‌کند که هدف از سفر، فقط معصیت باشد. مثل این که قصد شخص از سفر، تجارت ربوی باشد. یا هدف از سفر هم معصیت و هم طاعت باشد. مثل این که قصد شخص از سفر، تجارت است اما در خلال تجارت‌هایی که انجام می‌دهد، برخی از آن‌ها تجارت ربوی است. در این صورت سفر هم سفر معصیت و هم سفر طاعت است. گاهی هدف از سفر، طاعت است و معصیت را در نظر ندارد اما سفر به گونه‌ای است که مستلزم معصیت است. مثلا شخصی قصد دارد که سفر کند برای زیارت حضرت علی بن موسی عليه‌السلام اما می‌داند که اگر این سفر زیارتی را انجام دهد، ناچار است که به ظالم در ظلمش کمک کند. چه بسا قصدش این است که کمک نکند. اما اگر می‌داند که اگر این سفر را انجام دهد، مجبور می‌شود که به ظالم در ظلمش کمک کند، بازهم سفر معصیت محسوب می‌شود.

در ادامه مرحوم شهید می‌فرماید: معصیت مانع از قصر نماز است هم ابتداءً (ابتداء یعنی اگر از ابتدای سفر قصد معصیت داشته باشد.) و هم استدامةً (استدامة یعنی گاهی شخص از ابتدا سفر قصد معصیت ندارد اما در اثناء سفر، قصد معصیت می‌کند.) در هر دو صورت اجازه قصر خواندن نماز را ندارد. مثال برای استدامه: اگر از ابتدا می‌خواهد ۱۰ فرسخ مسافرت کند. هنگامی که ۳ فرسخ را عبور کرد، قصد معصیت کرد. در این صورت اگر می‌خواهد نماز اقامه کند باید نماز را بصورت اتمام اقامه کند.

اگر از ابتدا قصد معصیت داشت اما در اثناء سفر از قصد معصیت برگشت. مثلا تا جایی قصد معصیت داشت و لذا باید نماز را بصورت تمام اقامه می‌کرد. اما از آنجا به بعد، از قصد معصیت برگشت. در این صورت، در ادامه می‌تواند نماز را به قصر اقامه کند. مثلا شخصی قصد داشت که به ۱۰ فرسخی مسافرت کند. از ابتدا سفر قصد معصیت داشت. تا ۳ فرسخی هم چون قصد معصیت داشته باید نماز را بصورت تمام می‌خواند. اما هنگامی که از ۳ فرسخی عبور کرد، از قصد معصیت نیز منصرف شد. در این صورت نماز را به قصر اقامه می‌کند. البته باید توجه داشت که قصر نماز در ادامه مشروط است. شرط این است که بقیه مسافتش به اندازه مسافت شرعی باشد. یعنی آن مسافتی که با قصد معصیت حرکت کرده است، محسوب نمی‌شود. باید از جایی که از قصدش منصرف می‌شود، قصد ۸ فرسخ را داشته باشد. اگر قصد ۸ فرسخ داشته باشد؛ یا قصد ۴ فرسخ رفتن و ۴ فرسخ برگشتن بصورت متصل را داشته باشد، می‌تواند نماز را بصورت قصر اقامه کند.

مثلا اگر ۲ فرسخ دیگر باقی مانده است تا به مقصد برسد اما مسیر برگشتش ۶ فرسخ است. در این صورت نمی‌تواند بگوید چون ۲ فرسخ مسیر رفت و ۶ فرسخ مسیر برگشت است، مجموعا ۸ فرسخ می‌شود و نماز را بصورت قصر اقامه کنم. اگر با ضمیمه ۸ فرسخ کامل شود، کافی نیست. مگر آن که ۴ فرسخ مسیر رفت و ۴ فرسخ مسیر برگشت باشد؛ چون نصف مسیر، مسیر رفت و نصف دیگرش، مسیر برگشت است، سابقا بیان فرمود که اگر متصل باشد، مورد پذیرش قرار می‌گیرد.

۶

تطبیق شرط چهارم: عدم سفر معصیت

﴿ وألّا يكون ﴾ سفرُه ﴿ معصيةً ﴾ (این که سفر معصیت نباشد.) بأن يكون غايته معصيةً (به این که هدف معصیت باشد. مثلا سفر را انجام می‌دهد تا تجارت ربوی انجام دهد.) أو مشتركةً بينها وبين الطاعة (یا قصد دارد که تجارت‌هایی را انجام دهد اما در میان این تجارت‌ها، چند تجارت ربوی نیز انجام می‌دهد. در این صورت، سفر مشترک بین معصیت و طاعت می‌باشد.) أو مستلزمةً لها (قصد معصیت ندارد، بلکه قصد طاعت دارد و تمام تلاش خود را انجام می‌دهد که معصیت محقق نشود اما می‌داند که سفر او مستلزم معصیت است. مثلا می‌داند که مجبور می‌شود که به ظالم در ظلمش کمک کند.)، كالتاجر في المُحرَّم (مثل کسی که تجارت می‌کند در امر حرام.)، والآبق (عبدی که از دست مولای خودش فرار کرده است. فرار کردن عبد حرام است.)، والناشزِ (زنی که نافرمانی شوهر کرده است. زنی که نافرمانی شوهر خویش را کند اگر سفر کند، سفرش حرام است.) والساعي على ضررِ محترم (کسی که تلاش می‌کند بر ضرر رساندن بر فرد محترم. شخصی که جان و مالش محترم است. این چهار مثال، مثال برای صورتی است که هدف معصیت است.)، وسالك طريقٍ يُغلَب فيه العَطَب ولو على المال (کسی که طی می‌کند راهی را که غالبا در آن راه هلاکت محقق می‌شود. اگرچه آن هلاکت، هلاکت مالی باشد. یعنی اگر از این مسیر حرکت کند، حتما راهزن‌ها مال او را می‌گیرند. این سفر نیز سفر معصیت است. ظاهرا این مثال، مثال برای مستلزمة لها است. یعنی هدف از این سفر آن نیست که راهزن‌ها مال او را بگیرند. اما می‌داند که راهزن‌ها می‌آیند. چون یغلب فیه العطب است، مستلزم معصیت می‌شود.) واُلحق به تاركُ كلّ واجبٍ به بحيث ينافيه (و ملحق می‌شود به سفر معصیت کسی که ترک می‌کند واجبش را به این سفر. به گونه‌ای که سفر با آن واجب، تنافی دارد. در بحث نماز جمعه بیان کردیم که اگر مکلفی در هنگام نماز جمعه بعد از اذان ظهر، در صورتی که نماز جمعه واجب عینی باشد، اگر سفر کند، چون سفر او باعث می‌شود که نماز جمعه از او فوت کند، سفرش ملحق به سفر معصیت می‌شود. هرچند که این سفر، سفر معصیت نیست بلکه سفر ترک واجب است. اما مرحوم شهید می‌فرماید: این سفر نیز ملحق به سفر معصیت است.) وهي (معصیت) مانعةٌ (مانع از قصر نماز مسافر است) ابتداءً (ابتداءً یعنی اگر در ابتدای سفر قصد معصیت داشته باشد.) واستدامةً (استدامة یعنی از ابتدا قصد معصیت نداشته اما در ادامه قصد معصیت کرده است. چون در ادامه قصد معصیت کرده است در آن ادامه دیگر نمی‌تواند نماز را قصری اقامه کند. لذا می‌فرماید:)، فلو عرض قصدُها (اگر عارض شود قصد معصیت) في أثنائه (در اثناء سفر) انقطع الترخّص (اجازه قصر خواندن نماز منقطع می‌شود.) حينئذٍ (یعنی اکنون که قصد معصیت کرده است، نمی‌تواند نماز را به قصر اقامه کند.) وبالعكس (اگر از ابتدا قصد معصیت داشت اما در اثناء سفر، از قصد معصیت برگشت. در این صورت در ادامه سفر، نماز را به قصر اقامه می‌کند. البته اگر در اثناء سفر از قصد معصیت برگشت و خواست که نماز را به قصر اقامه کند، شرط دارد). ويُشترط حينئذٍ (شرط است هنگامی که در اثناء سفر از قصد معصیت منصرف می‌شود.) كون الباقي مسافةً (مقدار باقی مانده مسافت کامل باشد. مثلا ۸ فرسخ باقی مانده باشد.) ولو بالعود (ولو همراه برگشت. یعنی ۴ فرسخ مسیر رفت باشد و ۴ فرسخ مسیر برگشت باشد. البته به شرطی که برگشت، متصل باشد.)، لا بضمِّ باقي الذهاب إليه. (نه آن که بخواهد ضمیمه کند باقی مسیر رفت را به برگشت. مثلا اگر ۲ فرسخ از مسیر رفت باقی مانده و مسیر برگشت ۶ فرسخ است، کافی نیست. زیرا هرچند مجموع مسیر ۸ فرسخ است اما فایده ندارد. باید حداقل نصف مسیر رفت و نصف مسیر برگشت باشد.

لذا ولو بالعود را چنین معنا کردیم که هرچند رفت و برگشتش مسافت شود به همان طریقی که شرعا معتبر بود. که ۴ فرسخ رفت و ۴ فرسخ برگشت باشد.)

ما بقي من الذهاب بعد القصد متّصلاً به ممّا يقصر عن المسافة.

﴿ وأن لا يقطع السفر بمروره على منزله وهو ملكُه من العقار الذي قد استوطنه ، أو بلدُه الذي لا يخرج عن حدودها الشرعيّة (١) ستّة أشهر فصاعداً بنيّة الإقامة الموجبة للإتمام ، متواليةً أو متفرّقةً ، أو منويّ الإقامة على الدوام مع استيطانه المدّة وإن لم يكن له به ملكٌ. ولو خرج الملك عنه أو رجع عن نيّة الإقامة ساوى غيره ﴿ أو نيّةِ مُقام عشرة أيّام تامّة بلياليها متتالية ، ولو بتعليق السفر على ما لا يحصل عادةً في أقل منها ﴿ أو مُضيِّ ثلاثين يوماً بغير نيّة الإقامة وإن جزم بالسفر ﴿ في مصرٍ أي في مكان معيّن. أمّا المصر بمعنى المدينة أو البلد فليس بشرط. ومتى كملت الثلاثون أتمّ بعدها ما يصلّيه قبل السفر ولو فريضةً.

ومتى انقطع السفر بأحد هذه افتقر العود إلى القصر إلى قصد مسافةٍ جديدة ، فلو خرج بعدها (٢) بقي على التمام إلى أن يقصد المسافة ، سواء عزم على العود إلى موضع الإقامة أم لا.

ولو نوى الإقامة في عدّة مواطن في ابتداء السفر أو كان له منازلُ ، اعتُبرت المسافة بين كلّ منزلين وبين الأخير وغايةِ السفر ، فيقصِّر في ما بلغه ، ويُتمّ في الباقي وإن تمادى السفر.

﴿ وأن لا يكثر سفرُه بأن يسافر ثلاث سفرات إلى مسافةٍ ولا يقيم بين سفرتين منها عشرة أيّام في بلده أو [غيره] (٣) مع النيّة ، أو يصدق عليه

____________________

(١) وهي ما دون حدّ الترخّص للمسافر ، كما نصّ عليه في روض الجنان : ٣٨٦.

(٢) أي بعد أحد القواطع الثلاثة.

(٣) لم يرد في المخطوطات.

اسم «المُكاري» وإخوته ، وحينئذٍ فيتمّ في الثالثة. ومع صدق الاسم يستمرّ (١) متمّاً إلى أن يزول الاسم ، أو يقيم عشرة أيّام متوالية أو مفصولة بغير مسافة في بلده أو مع نيّة الإقامة ، أو يمضي عليه أربعون يوماً متردّداً في الإقامة أو جازماً بالسفر من دونه.

ومن يكثر سفرُه ﴿ كالمكاري بضمّ الميم وتخفيف الياء ، وهو مَنْ يُكري دابّته لغيره ويذهب معها فلا يقيم ببلده غالباً لإعداده نفسَه لذلك ﴿ والملّاح وهو صاحب السفينة ﴿ والأجير الذي يُؤجِر نفسه للأسفار ﴿ والبريد المُعِدّ نفسَه للرسالة ، أو (٢) أمين (٣) البيدر (٤) أو الاشتقان (٥) وضابطه : من يسافر إلى المسافة ولا يقيم العشرة كما مرّ.

﴿ وألّا يكون سفرُه ﴿ معصيةً بأن يكون غايته معصيةً أو مشتركةً بينها وبين الطاعة أو مستلزمةً لها ، كالتاجر في المُحرَّم ، والآبق ، والناشزِ والساعي على ضررِ محترم ، وسالك طريقٍ يُغلَب فيه العَطَب ولو على المال. واُلحق به تاركُ كلّ واجبٍ به بحيث ينافيه.

____________________

(١) في (ر) و (ف) : ويستمرّ.

(٢) في (ش) هنا وما بعده : و.

(٣) في (ع) : أمير.

(٤) البيدر : مجمع الطعام (الحنطة والشعير) حيث يُداس.

(٥) في بعض الحواشي : معرّب «دشتبان». قال ابن إدريس : قال ابن بابويه أيضاً في رسالته : ولا يجوز التقصير للاشتقان ـ بالشين المعجمة والتاء المنقّطة من فوقها بنقطتين والقاف والنون ـ هكذا سماعنا على من لقيناه وسمعنا عليه من الرواة ولم يبيّنوا لنا ما معناه (السرائر ١ : ٣٣٧).

وهي مانعةٌ ابتداءً واستدامةً ، فلو عرض قصدُها في أثنائه انقطع الترخّص حينئذٍ وبالعكس. ويُشترط حينئذٍ كون الباقي مسافةً ولو بالعود ، لا بضمِّ باقي الذهاب إليه.

﴿ وأن يتوارى عن * جُدران بلده بالضرب في الأرض لا مطلق المواراة ﴿ أو يخفى عليه أذانُه ولو تقديراً ، كالبلد المنخفض والمرتفع ومختلفِ الأرض ، وعادِم الجدار (١) والأذان والسمع والبصر.

والمعتبرُ : آخرُ البلد المتوسّط فما دون ، ومحلّتُه في المتّسع ، وصورةُ الجدار والصوت ، لا الشبح والكلام.

والاكتفاء بأحد الأمرين مذهب جماعة (٢) والأقوى اعتبار خفائهما معاً ذهاباً وعوداً ، وعليه المصنّفُ في سائر كتبه (٣).

ومع اجتماع الشرائط ﴿ فيتعيّن القصرُ بحذف أخيرتي الرباعيّة ﴿ إلّا في أربعة مواطن : ﴿ مسجدي مكّة والمدينة المعهودين ﴿ ومسجد الكوفةوالحائر الحسيني ﴿ على مشرِّفه السلام وهو ما دار عليه سور حضرته الشريفة ﴿ فيتخيّر فيها بين الإتمام والقصر ﴿ والإتمامُ أفضل ومستنَدُ الحكم أخبارٌ كثيرة (٤) وفي بعضها : أنّه من مخزون علم اللّٰه (٥).

____________________

(*) في (س) : عنه.

(١) في (ش) و (ف) : الجدران.

(٢) منهم الشيخ في المبسوط ١ : ١٣٦ ، وابن البرّاج في المهذّب ١ : ١٠٦ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ١٣٤.

(٣) الذكرى ٤ : ٣٢١ ، الدروس ١ : ٢١٠ ، البيان : ٢٦٤.

(٤) الوسائل ٥ : ٥٤٣ ، الباب ٢٥ من أبواب صلاة المسافر.

(٥) المصدر السابق ، الحديث الأوّل.