درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۹۶: واجبات نماز (۵) + مستحبات قرائت

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

کیفیت قرائت در نماز از جهت جهر و اخفات

کیفیت قرائت در نماز از جهت جهر و اخفات

مرحوم شهید می‌فرماید: بنابر قول مشهور، در نماز صبح، مغرب و عشا، مردان باید حمد و سوره را در رکعت اول و دوم، به جهر قرائت کنند. گرچه غیر مشهور، جهر را استحبابی می‌دانند. اما در بقیه نماز‌ها مثل نماز ظهر و عصر و رکعت سوم و چهارم همان نمازهایی که باید در دو رکعت اولشان، به جهر قرائت شود، واجب است که اخفاتاً قرائت شود. یعنی در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر و رکعت سوم و چهارم بقیه نماز‌ها، قرائت واجب است که به اخفات باشد.

سوال: آیا مراحل جهر و اخفات، تداخل دارند یا خیر؟

پاسخ: برخی از فقها، معتقدند که برخی از مراحل جهر و اخفات، یکی است. مثلا مرتبه پایین جهر با مرتبه بالای اخفات، می‌تواند تلاقی کند و یکی باشد. مرحوم شهید در رد این سخن می‌فرماید: حق این است که جهر و اخفات، دو کیفیت متضاد هستند و در هیچ مرتبه‌ای از مراتب با یکدیگر جمع نمی‌شوند. یعنی نمی‌توان گفت مرحله‌ای، مرحله پایین جهر و مرحله بالای اخفات است. به این دلیل که اقل جهر، آن است که کسی که به شخص قرائت کننده نزدیک است و گوشش سالم است، قرائت وی را بشنود. قرائت هم صوتی داشته باشد که عرفا به آن جهر بگویند. به عبارت دیگر، جوهر صدا مشخص باشد. اما گاهی، جوهر صدا پیدا نیست.

پس، اقل جهر آن است که عرفا به آن جهر بگویند و جوهر صدا مشخص باشد و کسی هم که نزدیک قاری هست، آن را بشنود.

اکثر جهر از نظر مرحوم شهید آن است که صدا از حد معمول خارج نشود. به عبارت دیگر، آن شخص فریاد نزند.

اقل اخفات از نظر مرحوم شهید آن است که خود قاری اگر گوشش سالم باشد یا در فرض سلامت گوش، آن را بشنود. اکثر اخفات هم آن است که به حد اقل جهر نرسد.

با این توضیحی که مرحوم شهید در خصوص جهر و اخفات بیان می‌کند، هیچ مصداقی از مصادیق، جهر و اخفات با یکدیگر تلاقی نمی‌کنند و جمع نمی‌شوند.

جهر و اخفات نسبت به بانوان:

مرحوم شهید در این خصوص می‌فرماید: جهر وجوبی در مورد زنان وجود ندارد. یعنی خانم‌ها در هیچ نمازی واجب نیست که به جهر قرائت کنند. اما در نماز‌هایی که بر مرد‌ها واجب است که به جهر قرائت کنند (صبح، مغرب و عشا) زنان مخیر هستند بین جهر و اخفات به شرطی که نامحرم صدای آن‌ها را نشود. گرچه، چه نامحرم صدا را بشنود و چه نشنود، افضل برای بانوان آن است که نماز را به اخفات قرائت کنند.

سوال: تکلیف خنثی مشکله چیست؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: خنثی مشکل حکم زنان را دارد. یعنی در نماز صبح، مغرب و عشا، اگر نامحرم صدای او را نمی‌شنود؛ بین جهر و اخفات مخیر است و الا اخفات بر او متعین می‌شود.

برخی از اندیشمندان، بیان کرده‌اند که لازم است که خنثی احتیاط کند. احتیاط در خنثی اینگونه است که به جایی که نامحرم وجود ندارد، برود و نماز را بصورت جهری اقامه کند. در این صورت اگر زن یا مرد باشد، نمازش صحیح است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: احوط آن است که این کار را انجام دهد.

۴

تطبیق کیفیت قرائت در نماز از جهت جهر و اخفات

﴿ ويجب الجهر ﴾ بالقراءة على المشهور (واجب است جهر به قرائت بنابر قول مشهور) ﴿ في الصبح (در نماز صبح) واُوليي * العشاءين (و دو رکعت اول نماز مغرب و عشا. یعنی واجب است دو رکعت نماز صبح، دو رکعت اول نماز مغرب و دو رکعت اول نماز عشا را به جهر قرائت کند. قول غیر مشهور آن است که جهر در این نماز‌ها مستحب است و واجب نیست.) والإخفات في البواقي ﴾ (بواقی یعنی نماز تمام رکعات نماز ظهر و عصر، دو رکعت آخر نماز عشا و یک رکعت آخر نماز مغرب را باید بصورت اخفات قرائت کند.) للرجل (برای مرد‌ها).

والحقّ أنّ الجهر والإخفات كيفيّتان متضادّتان مطلقاً (حق این است که جهر و اخفات، دو کیفیت متضاد هستند مطلقا. مطلقا یعنی در تمام مراتب. اقل اخفات، اکثر اخفات، اقل جهر و اکثر جهر تفاوت نمی‌کند و در تمام مراحل تضاد دارند. تضاد دارند یعنی با یکدیگر جمع نمی‌شوند و نمی‌توان گفت که اقل جهر با اکثر اخفات یکی است. اکنون که ثابت شد متضادتان مطلقا)، لا يجتمعان في مادّة (در هیچ محل و ماده‌ای این دو با یکدیگر جمع نمی‌شوند. در ادامه اقل و اکثر جهر و اخفات را تعریف می‌کند.)، فأقلّ الجهر (اقل جهر این است که): أن يسمعه من قرب منه صحيحاً (این که بشنود آن جهر را، کسی که نزدیک است به آن شخص، در حالی که گوشش سالم است. این که صرفا بشنود کافی نیست. لذا به سماع تنهایی اکتفا نمی‌کند و می‌فرماید:) مع اشتمالها على الصوت الموجب لتسميته جهراً عرفاً (باید صدا مشتمل بر صوتی باشد که این صوت موجب شود، تسمیه صوت را به جهر. یعنی اسم آن را جهر بگذارند. جوهر صدا معلوم باشد و عرفا به آن بگویند که جهر است.)، وأكثره: أن لا يبلغ العُلوّ المفرط (اکثر جهر آن است که صدا را بصورت افراطی، بلند نکند. مثلا فریاد نزند). وأقلّ السرّ (سر همان اخفات است.): أن يسمع نفسه خاصّةً (این که فقط خودش بشنود) صحيحاً أو تقديراً (صحیحا در جایی که گوشش سالم است. تقدیرا یعنی اگر گوشش سالم بود، آن را می‌شنوید)، وأكثره (السر): أن لا يبلغ أقلّ الجهر (اکثر سر و اخفات آن است که به اقل جهر نرسد. یعنی جوهر صدا مشخص نشود، هرچند که کلمات را اشخاص نزدیک بشوند اما صدا جوهر ندارد که به اقل جهر برسد).

﴿ ولا جهر على المرأة ﴾ وجوباً (جهری بر زن واجب نیست.)، بل تتخيّر بينه (بین جهر) وبين السرّ (اخفات) في مواضعه (در مواضع جهر) إذا لم يسمعها (اگر نشوند قرائت زن را) من يحرم استماعه صوتها (کسی که حرام است استماع آن شخص صوت زن را). والسرّ أفضل لها مطلقاً (اخفات برای زن افضل است مطلقا. مطلقا یعنی چه نامحرم صدای آن زن را بشنود و چه نامحرم صدای او را نشنود).

﴿ ويتخيّر الخنثى ﴾ بينهما (خنثی مخیر است بین جهر و اخفات) في موضع الجهر (البته در موضع جهر. چراکه در موضع اخفات، او هم باید اخفاتا قرائت کند) إن لم يسمعها الأجنبيّ (البته اگر اجنبی صدای خنثی را نشنود، بین جهر و اخفات مخیر است)، وإلّا تعيّن الإخفات (در واقع حکم زن را به خنثی داده‌اند). وربّما قيل (بعضی‌ها گفته‌اند): بوجوب الجهر عليها مراعيةً عدم سماع الأجنبيّ (به جایی که اجنبی صدای او را نمی‌شنود، برود) مع الإمكان (البته اگر امکان دارد به آن جا برود و در آن جا نماز را بصورت جهری اقامه کند)، وإلّا وجب الإخفات وهو أحوط (ایشان می‌فرماید احوط این نظر است).

۵

مستحبات قرائت نماز

مستحبات قرائت نماز:

مستحب اول: مستحب است که قرائت نماز را به ترتیل بخواند. ترتیل در لغت به معنای آن است که قرائت با آرامش و واضح کردن قرائت بدون افراط در آرام خواندن است. اما در شرع مقدس مراد از ترتیل آن است که قاری، وقف‌ها را مراعات کند و حروف را بطور کامل ادا کند. در خصوص ترتیل اصطلاحی چنین بیان شده است: حفظ الوقوف وأداء الحروف. این عبارت را ابن عباس از امیرالمؤمنین عليه‌السلام نقل کرده است. اما بیان دیگری از آن حضرت نقل شده است که در آن به جای أداء الحروف، بیان الحروف، نقل شده است.

مستحب دوم: قاری در جایگاه‌های وقف، وقف را انجام دهد. وقف انواع مختلفی دارد که عبارتند از وقف تام، وقف حسن، وقف کافی، وقف قبیح.

الف) وقف تام: وقف در محلی که هم لفظ و هم معنا در آن محل تمام باشد. یعنی در افاده معنا، مستقل است و احتیاجی به مابعد ندارد و از حیث لفظ هم با ما بعدش مرتبت نیست. از حیث لفظ یعنی از نظر ادبی اینگونه نیست که مثلا این کلمه موصوف باشد و بعدش صفت بیان شده باشد. مثلا اگر کسی روی مالک یوم الدین وقف کند. مالک یوم الدین با جملات بعدش، ارتباط لفظی و معنایی ندارد. لذا وقف روی مالک یوم الدین، وقف روی بسم الله الرحمن الرحیم، وقف تام محسوب می‌شوند.

ب) وقف حسن: وقف در جایی که معنا تمام است اما از حیث لفظی با مابعدش مرتبت است. مثلا وقف بر روی الحمد لله. اگر قاری روی لله وقف کند، معنا تمام است. چون الحمد لله، مبتدا و خبر است و معنای کامل را می‌رساند اما به جهت این که کلمه رب العالمین که در بعدش است، صفت یا عطف بیان برای الله است، از حیث ادبی با یکدیگر مرتبت هستند. بنابر این، چون مرتبت به مابعد است، وقف حسن می‌نامند.

ج) وقف کافی: وقف در جایی که در لفظ تمام است اما از حیث معنا به مابعد مربوط است. مثلا در آیه دو و سه سوره مبارکه بقره می‌فرماید: هُدًى لِلْمُتَّقِينَ ﴿۲﴾ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ... ﴿۳﴾

وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ، از نظر معنا، تتمه الذین يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ است. در حقیقت الذین، چند صله دارد. الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون. به عبارت دیگر، سه جمله به یکدیگر عطف شده‌اند و صله الذین شده‌اند. بنابر این، از حیث معنا به مابعد مرتبت است اما در لفظ تمام است. در لفظ تمام است یعنی جمله خودش کامل شد و جمله معطوف علیه، جمله دیگری است، لذا از حیث لفظ، تمام است. وقف در این موارد را وقف کافی می‌نامند.

د) وقف قبیح: اگر وقف در غیر این سه مورد باشد، وقف قبیح می‌نامند. یعنی وقف در جایی که هم رابطه لفظی و هم رابطه معنوی با مابعد دارد، وقف قبیح می‌نامند. مثل این که قاری روی کلمه الحمد وقف کند. چون الحمد مبتدا است و خبر آن بیان نشده است و از نظر معنایی هم با مابعدش مرتبط است.

مرحوم شهید می‌فرماید: مستحب است وقف در جایگاه‌هایی که وقف مناسب است و افضل وقف تام است، در مرحله بعد نوبت به وقف حسن می‌رسد و در نهایت نوبت به وقف کافی می‌رسد. ثم یعنی رتبتا.

البته در مستحب اول که ترتیل بیان شد، یکی از معانی شرعی ترتیل را چنین بیان کردیم: حفظ الوقوف وأداء الحروف. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: براساس این معنا از ترتیل دیگر لازم نبود که شهید اول، به عنوان مستحب دوم، گفته شود، مستحب است وقوف در مواضع وقف. چون وقوف در مواضع وقف در دل ترتیل وجود داشت و لازم نبود که به عنوان مورد جداگانه آن را مطرح کنیم.

لذا اگر ترتیل را به معنای مذکور بدانیم، باید بپذیریم که مورد دوم از مستحبات، تأکید است. مگر آن که ترتیل را به گونه‌ای دیگر معنا کنیم. برخی ترتیل را به گونه‌ای معنا کرده‌اند که شامل حفظ وقوف نمی‌شود. مثلا مرحوم محقق حلی و علامه حلی فرموده‌اند: تبیین الحروف من غیر مبالغة. اصلا سخنی از وقف نگفته‌اند.

برخی ترتیل را چنین معنا کرده‌اند: بیان الحروف و اظهارها من غیر مد یشبه الغنا. یعنی اگر حروف را اظهار کند و مدی که بخواهد آن را شبیه غنا کند را ندهد، ترتیل می‌شود.

بنابر این تعاریف از ترتیل که حفظ وقوف را متذکر نشده‌اند، مستحب دوم که مطرح شد، مورد مستقل و جداگانه محسوب می‌شود.

مورد سوم از مستحبات: تعمد الاعراب

تعمد الاعراب به این معنا است که قاری به اعراب اهمیت دهد. ایشان، تعمد الاعراب را دو گونه معنا می‌کند.

۱. مراد از تعمد الاعراب این است که حرکات اعراب را اظهار کند. حرکات را به قدر کافی بیان کند، به گونه‌ای که از یک طرف با حرکات دیگر، مخلوط نشود. یعنی هر حرفی حرکت خودش را داشته باشد و از طرفی هم اظهارش نباید به گونه‌ای باشد که از آن حرف تولید شود. مثلا ضمه را به قدری می‌کشد که تبدیل به واو می‌شود یا فتحه را به قدری می‌کشد که تبدیل به الف می‌شود.

۲. مراد از تعمد الاعراب این است که در عبارات زیاد وقف نکند. اگر در آیات، وقف زیاد شود، تعمد الاعراب نشده است. زیاد شدن وقف، باعث می‌شود که گاهی در مواضع قبیح هم بخواهد وقف کند. ایشان می‌فرماید: خصوصا در مواضع وقف قبیح، وقف نکند و در عبارات وقف را زیاد انجام ندهد.

در انتها ایشان می‌فرماید: حرکت بنائی مانند حرکت اعرابی است که لازم است به آن اهمیت داده شود که اگر روی آن وقف نمی‌کند، حرکت بنائی را روشن کند.

مورد چهارم از متسحبات: درخواست رحمت و تعوذ از نقمت

دستور داده شده است هنگامی که قرآن تلاوت می‌شود در زمانی که به آیات رحمت می‌رسیم، از خداوند متعال طلب رحمت کنیم و هنگامی که به آیات عذاب می‌رسیم از عذاب خداوند متعال به خداوند سبحان پناه ببریم.

در سوره مبارکه حمد، هنگامی که به آیه رحمت می‌رسد و می‌گوید: الرحمن الرحیم، در این جا مستحب است که قاری از خداوند متعال، طلب رحمت کند و هنگامی که به آیه عذاب می‌رسد و مثلا می‌گوید: غیر المغضوب علیهم و لا الضالین، از عذاب خداوند متعال به خداوند سبحان، پناه ببرد.

۶

تطبیق مستحبات قرائت نماز

﴿ ثمّ الترتيل ﴾ (الترتیل، مبتدا است و خبرش مستحب است که در انتهای صفحه بعد بیان می‌شود.) للقراءة (ترتیل قرائت مستحب است. ترتیل به چه معنا است؟)، وهو لغةً (ترتیل از حیث لغت به این معنا است که): الترسّل فيها (ترسل یعنی با تأنی کار را انجام دادن. فیها یعنی در قرائت. ترسل در قرائت یعنی قرائت را با تأنی انجام دهد) والتبيين بغير بَغْي (تبیین یعنی آشکار و واضح کردن. بغیر بغی یعنی بغیر زیاده روی. یعنی در تبیین زیاده روی نکند.) وشرعاً ـ قال في الذكرى ـ (مرحوم مصنف در کتاب الذکری فرموده: ترتیلی که در شرع از ما خواسته‌اند به این معنا است که): هو حفظ الوقوف وأداء الحروف (ترتیل، حفظ وقوف است و اداء حروف است.) وهو المرويّ عن ابن عبّاس (این مروی است از ابن عباس. ظاهرا ابن عباس از امیرالمؤمنین عليه‌السلام نقل کرده است) وقريب منه عن عليّ عليه‌السلام (در روایت دیگر، نزدیک به این معنا از امیرالمؤمنین عليه‌السلام نقل شده است. بنابر این، امیرالمؤمنین عليه‌السلام، ترتیل را اینگونه معنا کرده‌اند: حفظ الوقوف و اداء الحروف. حفظ الوقوف یعنی وقف‌ها را به جا انجام دهد. اداء الحروف هم به این معنا است که حروف را از مخرج خودش و بیش از مقدار واجب، را اداء کند. اداء به مقدار واجب که واجب است. بیش از مقدار واجب که لازم است، اداء حروف کند به گونه‌ای بخواند که هنگامی که کسی می‌شنود، حروف را کامل متوجه شود. به عبارت دیگر، واضح و آشکار، حروف را بخواند)، إلّا أنّه قال (الا این که امیرالمؤمنین عليه‌السلام در آن روایت به جای اداء الحروف، فرمودند): «وبيان الحروف» بدل «أدائها» (یعنی ابن عباس گفته حفظ الوقوف و اداء الحروف اما امیرالمؤمنین عليه‌السلام فرمودند: حفظ الوقوف و بیان الحروف.) ﴿ والوقوفُ ﴾ (دومین مستحب، وقوف است. یعنی علاوه بر ترتیل، وقوف را هم مستحب می‌دانیم) على مواضعه، وهي (مواضع وقوف عبارتند از): ما (جایی که) تمّ لفظه ومعناه أو أحدهما (لفظ و معنا هر دو تام باشد یا یکی از آن‌ها تام باشد. این موضع وقف است.)، والأفضل: التامّ (افضل تام است) ثمّ الحسن ثمّ الكافي (تام را اینگونه معنا کردیم: ما تمّ لفظه و معناه. آن جایی که لفظ و معنا هردو تمام باشد. یعنی معنا یصح السکوت باشد و ارتباط لفظی هم با مابعد نداشته باشد. مثلا مابعد صفت برای ما قبل نباشد. وقف حسن عبارت است از ما تمّ معناه لا لفظه. مثل این که روی الحمد لله وقف کنیم. وقف کافی یعنی ما تمّ لفظه لا معناه. وقف قبیح، یعنی لم یتم لفظه و معناه. هیچ یک از لفظ و معنا تمام نیست) على ما هو مقرّر في محلّه (که در کتب تجوید و قرائت است) ولقد كان يُغني عنه ذكر الترتيل على ما فسّره به المصنّف (ما بی‌نیاز بودیم از این کلمه وقوف -مورد دوم-. بی‌نیاز کرد ما را از مورد دوم، ذکر الترتیل. هنگامی که ترتیل را بیان کرد، دیگر نیاز نبود که وقوف را بیان کند. البته علی ما فسره به المصنف. چون مصنف در کتاب الذکری، ترتیل را اینگونه معنا نمود: حفظ الوقوف و اداء الحروف. هنگامی که حفظ الوقوف را در ترتیل بیان کردید، دیگر چرا وقوف را به عنوان یک مستحب جداگانه متذکر شدید! ذکر وقوف، ذکر خاص بعد العام است.) فالجمع بينهما تأكيد (لذا کلمه وقوف، در حقیقت تأکید همان چیزی است که از کلمه ترتیل می‌فهمیدیم. البته این برای تفسیر مصنف از ترتیل است). نعم، يحسن الجمع بينهما لو فُسِّر الترتيلُ بأ نّه: «تبيين الحروف من غير مبالغة» (درست است جمع بین ترتیل و وقوف، اگر تفسیر شود ترتیل به این که ترتیل عبارت باشد از: تبیین الحروف من غیر المبالغة. یعنی بدون زیاده روی. به عبارت دیگر، ترتیل یعنی حروف تبیین شود اما نه این که زیاده روی شود تا کلمات بصورت حرف حرف شوند. اگر ترتیل را اینگونه معنا کنیم، چون از وقوف حرفی نزده است، وقوف می‌شود مستحب دوم) كما فسّره به في المعتبر (محقق حلی) والمنتهى (علامه حلی) أو «بيان الحروف وإظهارُها من غير مَدٍّ يشبه الغناء» (برخی ترتیل را اینگونه معنا کرده‌اند: اظهار حروف بدون مدی که بخواهد شبیه غنا کند. در غنا معمولا صدا را می‌کشند. در این تفسیر از ترتیل بیان شده است که به شکل غنا نشود) كما فسّره به في النهاية (علامه حلی) وهو الموافق لتعريف أهل اللغة (و همین دو معنایی که بیان شد، موافق معنای لغوی است. چون لغویین، در ترتیل سخنی از حفظ الوقوف بیان نکردند. اگر ترتیل را اینگونه تفسیر کنیم، وقوف جدای از ترتیل می‌شود و طبیعتا تأکید ماقبل محسوب نمی‌شود) ﴿ وتعمّد الإعراب ﴾ (مورد سوم از مستحبات تعمد الاعراب است. یعنی قصد کند، اهمیت دهد به اعراب. به چه صورتی به اعراب اهمیت دهد؟) إمّا بإظهار حركاته (یا به اظهار حرکات اعراب. حرکت اعرابی را ظاهر کند) وبيانها (اعراب را بیان کند) بياناً شافياً (بیان کافی) بحيث (به گونه‌ای که دو ویژگی داشته باشد) لا يندمج بعضها في بعض (بعض حرکات با بعض دیگر مخلوط نشود) إلى حدٍّ لا يبلغ حدّ المنع (اما به گونه‌ای باشد که به حد منع نرسد. سوال: حرکت اگر به چه گونه‌ای اظهار شود، به حد منع می‌رسد؟ پاسخ: اگر حرف به گونه‌ای بیان شود که از آن حرف تولید شود، به حد منع می‌رسد. مثلا ضمه را به قدری بکشد که تبدیل به واو می‌شود)، أو بأن لا يكثر الوقوف (بأن لا یکثر، عطف به إظهار می‌شود. یعنی می‌توان تعمد اعراب را این گونه معنا کنیم، به این که زیاد نکند، وقوفی را که موجب سکون است) الموجب للسكون خصوصاً في الموضع المرجوح (به خصوص در مواردی که وقف، مرجوح است. مثلا وقف قبیح باشد)، ومثلُه حركة البناء (مثل حرکت اعرابی است، حرکت بنائی. یعنی حرکت بنائی هم با این که حرکت بنائی است اما خوب است که انسان آن را بیان کند و اظهار کند). (مورد چهارم از مستحبات عبارت است از) ﴿ وسؤال الرحمة والتعوّذ من النقمة ﴾ (تلفظ النقمة به سکون قاف و به کسر قاف صحیح است. تعوذ هم عطف به سوال می‌شود. سوال رحمت در هنگامی که آیه رحمت را قرائت می‌کند و پناه بردن به خداوند متعال از عذاب الهی در هنگامی که آیه عذاب را قرائت می‌کند. نقمة یعنی از انتقام خداوند متعال.) عند آيتيهما (آیه رحمت و نقمت) ﴿ مستحبٌّ ﴾ خبرُ «الترتيل» (مستحب خبر کلمه الترتیل است که در صفحه گذشته بیان شد. البته خبر الترتیل و) وما عُطف عليه (هر کلمه‌ای که عطف به الترتیل شد. سوال: چرا موارد مذکور را با ثم بیان فرمود. مرحوم مصنف چنین بیان فرمود: ثم الترتیل و الوقوف و تعمد الاعراب و سؤال الرحمة والتعوّذ من النقمة. یعنی با ثم، این‌ها را به ماقبل عطف کرد. مرحوم شهید ثانی در پاسخ چنین می‌فرماید:). وعَطَفها (مرحوم مصنف عطف کرد به ماقبل بواسطه ثم که ثم دال بر تراخی است. تراخی یعنی ترتیب با فاصله.) ب‍ «ثمّ» الدالّ على التراخي؛ (چرا با ثم بیان کرد؟ می‌فرماید:) لما بين الواجب والندب من التغاير. (چون بعد از ثم می‌خواست مستحبات را ذکر کند و قبلش واجبات را بیان می‌کرد و مستحبات تراخی از واجبات دارند. یعنی آنچه که مهم‌تر است، واجبات است و بعدش مستحبات هستند. یعنی از حیث ارزشی، مستحبات، ارزشش پایین‌تر از واجبات است.)

﴿ ويجب الجهر بالقراءة على المشهور (١) ﴿ في الصبح واُوليي * العشاءين والإخفات في البواقي للرجل.

والحقّ أنّ الجهر والإخفات كيفيّتان متضادّتان مطلقاً ، لا يجتمعان في مادّة ، فأقلّ الجهر : أن يسمعه من قرب منه صحيحاً مع اشتمالها على الصوت الموجب لتسميته جهراً عرفاً ، وأكثره : أن لا يبلغ العُلوّ المفرط. وأقلّ السرّ : أن يسمع نفسه خاصّةً صحيحاً أو تقديراً ، وأكثره : أن لا يبلغ أقلّ الجهر.

﴿ ولا جهر على المرأة وجوباً ، بل تتخيّر بينه وبين السرّ في مواضعه إذا لم يسمعها من يحرم استماعه صوتها. والسرّ أفضل لها مطلقاً.

﴿ ويتخيّر الخنثى بينهما في موضع الجهر إن لم يسمعها الأجنبيّ ، وإلّا تعيّن الإخفات. وربّما قيل : بوجوب الجهر عليها مراعيةً عدم سماع الأجنبيّ مع الإمكان ، وإلّا وجب الإخفات (٢) وهو أحوط.

﴿ ثمّ الترتيل للقراءة ، وهو لغةً : الترسّل فيها والتبيين بغير بَغْي (٣) وشرعاً ـ قال في الذكرى ـ : هو حفظ الوقوف وأداء الحروف (٤) وهو المرويّ عن ابن عبّاس (٥) وقريب منه عن عليّ عليه‌السلام ، إلّا أنّه قال : «وبيان الحروف» (٦) بدل

____________________

(١) ويقابله قول ابن الجنيد وعلم الهدى بالاستحباب ، راجع المختلف ٢ : ١٥٣.

(*) في (س) أوّلتي.

(٢) لم نعثر على قائله.

(٣) أي : تعدٍّ. وفي مصحّحة (ف) : تغنٍّ.

(٤) الذكرى ٣ : ٣٣٤.

(٥) بحار الأنوار ٨٥ : ٨.

(٦) بحار الأنوار ٨٤ : ١٨٨.

«أدائها» ﴿ والوقوفُ على مواضعه ، وهي : ما تمّ لفظه ومعناه أو أحدهما ، والأفضل : التامّ (١) ثمّ الحسن (٢) ثمّ الكافي (٣) على ما هو مقرّر في محلّه (٤) ولقد كان يُغني عنه ذكر الترتيل على ما فسّره به المصنّف (٥) فالجمع بينهما تأكيد. نعم ، يحسن الجمع بينهما لو فُسِّر الترتيلُ بأ نّه : «تبيين الحروف من غير مبالغة» كما فسّره به في المعتبر والمنتهى (٦) أو «بيان الحروف وإظهارُها من غير مَدٍّ يشبه الغناء» كما فسّره به في النهاية (٧) وهو الموافق لتعريف أهل اللغة (٨) ﴿ وتعمّد (٩) الإعراب إمّا بإظهار حركاته وبيانها بياناً شافياً بحيث لا يندمج بعضها في بعض إلى حدٍّ لا يبلغ حدّ المنع ، أو بأن لا يكثر الوقوف الموجب للسكون خصوصاً في الموضع المرجوح ، ومثلُه حركة البناء. ﴿ وسؤال الرحمة والتعوّذ من النقمة عند آيتيهما ﴿ مستحبٌّ خبرُ «الترتيل» وما عُطف عليه. وعَطَفها ب‍ «ثمّ»

____________________

(١) أي ما تمّ لفظه ومعناه واستقلّ ما بعده ولم يتعلّق به.

(٢) وهو ما تعلّق الموقوف عليه بما بعده لفظاً لا معنىً.

(٣) وهو أن يتعلّق الموقوف بما بعده معنىً لا لفظاً.

(٤) محلّه كتب القراءات والتجويد.

(٥) الذكرى ٣ : ٣٣٤.

(٦) المعتبر ٢ : ١٨١ ، المنتهى ٥ : ٩٦.

(٧) نهاية الإحكام ١ : ٤٧٦.

(٨) قال الفاضل الإصفهاني قدس‌سره : أي المعنى الأوّل الذي هو مختار المصنّف ، لا هذان المعنيان ، فإنّهما يجعلانه عبارة عن أحد جزئي المعنى اللغوي ـ إلى أن قال ـ : فالأخيران يوافقان ما قاله الراغب وأمثاله ، كما أنّ الأوّل يوافق ما قاله الجوهري والزمخشري وأضرابهما ، المناهج السويّة : ١٠٤.

(٩) في (ش) ونسخة بدل (ر) : تعهّد.

الدالّ (١) على التراخي؛ لما بين الواجب والندب من التغاير.

﴿ وكذا يُستحبّ ﴿ تطويل السورة في الصبح ك‍ «هل أتىٰ» و «عمَّ» لا مطلق التطويل ﴿ وتوسّطها في الظهر والعشاء ك‍ «هل أتاك» و «الأعلى» كذلك (٢) ﴿ وقصرُها في العصر والمغرب بما دون ذلك.

وإنّما أطلق ولم يخصّ التفصيل بسُوَر المفصَّل؛ لعدم النصّ على تعيّنه (٣) بخصوصه عندنا ، وإنّما الوارد في نصوصنا هذه السور وأمثالها (٤) لكنّ المصنّف (٥) وغيره (٦) قيّدوا الأقسام بالمفصَّل ، والمراد به : ما بعد «محمّد» أو «الفتح» أو «الحجرات» أو «الصفّ» أو «الصافّات» إلى آخر القرآن. وفي مبدئه أقوالٌ اُخر (٧) أشهرها الأوّل. سُمّي مفصَّلاً؛ لكثرة فواصله بالبسملة بالإضافة إلى باقي القرآن ، أو لما فيه من الحُكم المفصَّل؛ لعدم المنسوخ منه.

﴿ و كذا يُستحبّ قصر السورة ﴿ مع خوف الضيق بل قد يجب.

﴿ واختيار «هل أتىٰ» و «هل أتاك» في صبح الاثنين ، و صبح ﴿ الخميس فمن قرأهما في اليومين وقاه اللّٰه شرّهما (٨).

____________________

(١) في (ش) و (ف) : الدالّة.

(٢) أي : لا مطلق التوسّط.

(٣) في (ش) و (ر) : تعيينه.

(٤) راجع الوسائل ٤ : ٧٨٧ ، الباب ٤٨ من أبواب القراءة في الصلاة.

(٥) الدروس ١ : ١٧٤ ، البيان : ١٦١.

(٦) مثل المحقّق في المعتبر ٢ : ١٨١ ، والعلّامة في القواعد ١ : ٢٧٤.

(٧) راجع مفتاح الكرامة ٢ : ٤٠١.

(٨) كما ورد في الخبر ، راجع الوسائل ٤ : ٧٩١ ، الباب ٥٠ من أبواب القراءة في الصلاة ، الحديث الأوّل.