درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۴۷: احکام الاموات (۱۰)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

ادامه مستحبات نماز میت

ادامه مستحبات نماز میت:

مکان ایستادن امام برای اقامه نماز میت:

در مورد مکان ایستادن امام برای اقامه نماز میت، بحث مطرح است. قبلا بیان شد که امام باید به گونه‌ای بایستد که سر میت طرف راست او قرار گیرد. همچنین بیان شد که نباید دور بایستد. اکنون ایشان می‌فرماید: مستحب است امام جماعت در نماز میت یا فردی که به تنهایی نماز را بر میت اقامه می‌کند؛ در صورتی که میت مرد است، وسط بدن او بایستد و اگر میت، زن است، مقابل سینه او بایستد. ایستادن در این قسمت، بنابر نظر مشهور استحباب دارد.

دو بیان دیگر از مرحوم شیخ طوسی در این رابطه وجود دارد. در کتاب خلاف فرموده است: مصلی اگر میت مرد است، نزد سر او بایستد و اگر زن است، نزد سینه او بایستد. در کتاب استبصار فرموده است: مصلی نزد سر میت زن و نزد سینه میت مرد بایستد. یعنی بر عکس آنچه که در کتاب خلاف فرموده را در کتاب استبصار ذکر کرده است.

اما مشهور فقها معتقدند که اگر میت مرد باشد، مصلی وسط بدن او و اگر زن است، مقابل سینه او بایستد. باید توجه داشت که اگر میت خنثی باشد، حکم زن را در این مسئله دارد.

مکان اقامه نماز میت:

مستحب است، نماز را در محلی که معمولا نماز میت می‌خوانند، بخوانند. مثلا در حرم مطهر امام رضا عليه‌السلام اموات را از درب خاصی وارد می‌کنند و در قسمتی از صحن آزادی، معمولا نماز میت می‌خوانند.

ایشان می‌فرمایند: مستحب است که نماز را در محلی که معمولا نماز میت را در آنجا می‌خوانند، اقامه شود. اولا به جهت تبرک به آن محل، به این جهت که افراد زیادی تا کنون در آن محل نماز میت خوانده‌اند. ثانیا اگر افرادی دیرتر به جماعت تشییع کننده ملحق شود، در صورتی که نماز میت را در مکانی که معمولا در آن مکان نماز می‌خوانند، بخوانند، آن افرادی که دیرتر ملحق شده‌اند می‌توانند به آن مکان معمول بیایند و در نماز میت شرکت کنند.

بنلد کردن دست‌ها تا محاذی گوش در نماز میت:

مستحب است که دست‌ها را تا محاذی گوش در تکبیر نماز میت، بلند کنند. یعنی دست‌ها را بلند کنند تا روبروی گوش. گرچه مشهور فرموده‌اند: استحباب این کار تنها در تکبیر نخست نماز میت است. مرحوم شهید می‌فرماید: هر دو طرف دارای روایت است. یعنی هم نسبت به تکبیر اول، روایت وجود دارد و هم نسبت به تمام تکبیرها، روایت وجود دارد. گرچه برای تکبیر اول، زمانی که مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه، روایتش را نقل می‌کند؛ می‌فرماید: مرحوم شیخ این روایت را بر تقیه حمل کرده است لموافقتها لمذاهب العامة. یعنی تکبیر اولی که سخن مشهور است، موافق عامه است و می‌دانیم زمانی که دو روایت متعارض می‌شوند، یکی از وجوه ترجیح آن است که روایتی که موافق عامه است را کنار می‌گذارند و روایتی که مخالف عامه است را می‌پذیرند. این عمل، برخواسته از تعصب نیست. بلکه به این دلیل روایت موافق عامه را ترک می‌کنیم، چون روایتی که موافق عامه است؛ احتمال دارد از روی تقیه صادر شده باشد. لذا یکی از مرجحات، مخالفت با عامه است.

مرحوم شهید می‌فرماید: این دو دسته از روایات با یکدیگر منافاتی ندارد که بخواهیم یکی را کنار بگذاریم. چون امر مستحب گاهی ترک می‌شود و ترک شدنش جایز است. لذا صحیح آن است که گفته شود: بالا آوردن دست در تمام تکبیر‌ها مستحب است و در چهار تکبیر آخر، گاهی ترک می‌شود.

۴

تطبیق ادامه مستحبات نماز میت

﴿ والوقوف ﴾ (الوقوف عطف به اعلام المؤمنینی می‌شود. یستحب در این جا نیز تکرار می‌شود. استحباب دارد وقوف) أي وقوف الإمام أو المصلّي وحده (اگر نماز میت بصورت جماعت باشد، کار به محل ایستادن مأمومین نداریم اما خود امام مهم است یا اگر یک نفر به تنهایی نماز میت را می‌خواند و جماعت نیست، محل ایستادن او نیز مهم است. کجا مستحب است که بایستد؟) ﴿ عند وسط الرجل وصدر المرأة على الأشهر ﴾ (وسط مرد و سینه میت زن طبق قول مشهور) ومقابل المشهور (خود مصنف می‌فرماید علی الأشهر اما شهید ثانی، مشهور معنا می‌کند. در گذشته بیان کردیم که در عبارات شهید اول، در موارد متعدد اشهر به معنای مشهور می‌باشد. یکی از قرائن این ادعا این عبارت است.) قول الشيخ في الخلاف (در مقابل مشهور، نظر شیخ طوسی است در کتاب الخلاف که فرموده): إنّه (مصلی) يقف عند رأس الرجل وصدر المرأة وقوله في الاستبصار (این عبارت عطف بر قول الشیخ می‌شود. یعنی مقابل المشهور قول الشیخ فی الاستبصار): إنّه (مصلی) عند رأسها (رأس مرأة) وصدره (صدر رجل. درست بر عکس آنچه که در خلاف فرمود.) والخنثى هنا كالمرأة (میت خنثی در این جا حکم میت زن را دارد).

﴿ والصلاة (الصلاة عطف بر اعلام المؤمنین است) في ﴾ المواضع ﴿ المعتادة ﴾ لها (مستحب است که نماز میت را اقامه کند در مواضعی که معتاد است برای نماز میت. چرا؟) للتبرّك بها (برای تبرک به مواضع معتاده. چگونه تبرک می‌جویند؟) بكثرة من صلّى فيها (چون افراد زیادی در این مکان نماز میت را خوانده‌اند. علاوه بر آن)، ولأنّ السامع بموته يقصدها (کسی که مرگ این فرد را می‌شنود و به تشییع جنازه دیر می‌رسد و می‌خواهد خودش را به نماز برساند، قصد می‌کند این مواضع معتاده را. به عبارت دیگر، اگر مکان معلومی برای اقامه نماز باشد، می‌داند و به آن مکان رجوع می‌کند اما اگر قرار باشد برای هر میتی جایی نماز بخوانند این فرد نمی‌داند به چه محلی مراجعه کند).

﴿ ورفع اليدين في التكبير كُلِّه على الأقوى ﴾ (شهید اول می‌فرماید: به نظر من قول اقوی آن است که دست‌ها را در تمام تکبیرها، بالا آورد.) والأكثر على اختصاصه (اختصاص رفع الیدین) بالاُولى (به تکبیر اولی. یعنی فقط در تکبیر اولی، بالا آوردن دست مستحب است.)، وكلاهما مرويٌّ (البته برای هر دو طرف، روایت وجود دارد. شهید ثانی می‌فرماید:) ولا منافاة فإنّ المندوب قد يترك أحياناً (این دو دسته روایات با یکدیگر منافات ندارد. زیرا روایتی که فرموده در تکبیر اول دست‌ها را محاذی گوش قرار دهد، چهار تکبیر دیگر را بیان نکرده است. روایتی هم که می‌فرماید در تمام تکبیر‌ها دست‌ها بالا آورده شود، تمام تکبیر‌ها را بیان نموده است.)، وبذلك يظهر وجه القوّة (بذلک یعنی عدم منافات. به واسطه این عدم منافاتی که بیان کردیم، ظاهر می‌شود وجه قوت قول شهید اول.

دو روایتی که در این مسئله است به شرح ذیل است.

روایتی که دال بر بالا بردن دست‌ها در تمام تکبیرها است: عَنْ يُونُسَ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ اَلنَّاسَ، يَرْفَعُونَ أَيْدِيَهُمْ فِي اَلتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ فِي اَلتَّكْبِيرَةِ اَلْأُولَى وَ لاَ يَرْفَعُونَ فِيمَا بَعْدَ ذَلِكَ -در تکبیر‌های دیگر، دست‌ها را بالا نمی‌آورند- فَأَقْتَصِرُ عَلَى اَلتَّكْبِيرَةِ اَلْأُولَى كَمَا يَفْعَلُونَ -من نیز همان کار را کنم یا- أَوْ أَرْفَعُ يَدَيَّ فِي كُلِّ تَكْبِيرَةٍ فَقَالَ اِرْفَعْ يَدَكَ فِي كُلِّ تَكْبِيرَةٍ.

روایتی که دال بر بالا بردن دست‌ها در تکبیر اول است: عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَرْفَعُ يَدَهُ فِي أَوَّلِ اَلتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجِنَازَةِ ثُمَّ لاَ يَعُودُ حَتَّى يَنْصَرِفَ. به نظر می‌رسد این که امام صادق از امیرالمؤمنین نقل می‌کنند، نمی‌خواهند بفرمایند که امیرالمؤمنین مستحبی را ترک می‌کردند. قطعا امام صادق نمی‌خواهند بفرمایند که بالا آوردن دست‌ها در پنج تکبیر مستحب است ولی امیرالمؤمنین این کار را ترک می‌کردند. بنابر این، فرمایش شهید ثانی که فرمود: «ولا منافاة فإنّ المندوب قد يترك أحياناً»، خیلی خلاف ظاهر روایت است. زیرا روایت نمی‌خواهد بیان کند که امیرالمؤمنین به قسمتی از مستحب عمل می‌کردند و دیگر قسمت مستحب را مدام ترک می‌کردند. لذا به نظر می‌رسد اگر به حمل شیخ طوسی بر تقیه که صاحب وسائل فرمود، جمع مناسب تری است. یعنی گفته شود در تمام تکبیرات مستحب است و روایت دوم حمل بر تقیه شود).

۵

حکم دیر رسیدن به نماز میت

سوال: اگر کسی به نماز میت که بصورت جماعت اقامه می‌شود، دیر ملحق شود باید چه کار کند؟ مثلا به تکبیر سوم نماز میت برسد.

پاسخ: در این صورت مقدار تکبیراتی که امام ادامه می‌دهد را همراهی می‌کند اما اذکاری که بیان می‌کند باید اذکاری باشد که مربوط به تکبیرهای خودش است. مثلا امام، تکبیر سوم را بیان می‌کند، این شخص باید تکبیر اول را بیان کند. امام، ذکر بعد از تکبیر سوم را بیان می‌کند، این شخص باید ذکر بعد از تکبیر اول را بیان کند. امام که تکبیر چهارم را گفت، این شخص باید تکبیر دوم را بگوید. امام که ذکر بعد از تکبیر چهارم را بیان نمود، این شخص باید ذکر بعد از تکبیر دوم را بیان کند. امام که تکبیر پنجم را می‌گوید و نمازش تمام می‌شود و این شخص تکبیر سوم را می‌گوید.

سوال: این شخص مصلی، بقیه تکبیرها را باید چه کار کند؟

پاسخ: ایشان می‌فرماید: باقی تکبیر‌ها را خودش می‌گوید، بدون نیاز به اذکار مابین آن‌ها. یعنی تکبیر سوم را که گفت، بلافاصله تکبیر چهارم و پنجم را می‌گوید و نمازش تمام می‌شود. حتی اگر میت را سریع بلند کردند و در قبر گذاشتند و او فرصت نکرد که تکبیرات باقی مانده را بیان کند، می‌تواند تکبیر‌ها را بر قبر بگوید.

عبارت جناب شهید اول چنین است: ومن فاته بعض التكبيرات أتمّ الباقي وَلاءً. تکبیرات باقی مانده را تمام می‌کند. ولاءً یعنی متوالی و پشت سر هم. این پشت سر هم را اینگونه معنا کردیم که نیازی نیست اذکار بین آن‌ها را بیان کند. این مطلب را مصنف، مطلق فرمود به جهت عمل به اطلاق نصوص. چون در روایت چنین نقل شده است: أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِذَا أَدْرَكَ اَلرَّجُلُ اَلتَّكْبِيرَةَ وَ اَلتَّكْبِيرَتَيْنِ (زمانی که یک تکبیر و دو تکبیر را درک کرد) مِنَ اَلصَّلاَةِ عَلَى اَلْمَيِّتِ فَلْيَقْضِ مَا بَقِيَ مُتَتَابِعاً (متتابعا یعنی همان ولاءً که شهید فرمود.)

در مقابل برخی از فقها مانند خود شهید اول در کتاب الذکری، نکته‌ای را متذکر شده‌اند که عبارت است از این که اگر دعا‌های بین آن تکبیر‌های باقی مانده را بگوید، مانعی ندارد. چون تتابع در روایت نفی وجوب دعا است، نه نفی جواز دعا. یعنی روایت در صدد بیان این نکته نیست که بگوید بیان اذکار، جایز نیست. بلکه متتابعا یعنی این که مصلی می‌تواند اذکار را بیان نکند و واجب نیست. اما می‌تواند آن اذکار را بیان کند.

برخی نیز جواز ولاء را به خوف فوت منوط کرده‌اند. این دسته قائل شده‌اند که اصلا جایز نیست که دعاها ترک شود بلکه باید دعاها بیان شود، مگر این که خوف فوت وجود داشته باشد. یعنی بیان اذکار باعث شود که بقیه آن از بین برود یا میت را بردارند. در این صورت لازم نیست که اذکار را بیان کند. البته به دفن میت کاری نداریم. مصلی باید به میت نماز بخواند لذا ممکن است همین که نماز امام تمام شود، میت را حرکت دهند و از جلو مصلی بردارند.

جناب شهید ثانی می‌فرماید: سخن آخر صحیح است. اجود آن است که اگر خوف فوت دارد. یعنی می‌ترسد که نتواند نمازش را تمام کند، لازم نیست که اذکار را بیان کند. اما اگر فرصت دارد و میت را حرکت نمی‌دهند، اذکار را بیان کند و مشکلی ندارد.

مرحوم مصنف در مطلب بعدی، عبارتی را بیان می‌کند که به دو شکل می‌توان قرائت نمود.

۱) یُصَلّي علی من لم يُصلّ عليه يوماً وليلة أو دائماً

۲) یُصَلّی علی من لم يُصلَّ عليه يوماً وليلة أو دائماً (بصورت مجهول قرائت شود.)

اصل این عبارت بیان می‌کند: اگر کسی به نماز میت نرسید تا میت دفن شد. یعنی زمانی رسید که میت را دفن کردند. تا یک شبانه روز بلکه برخی گفته‌اند دائماً (منظور تا زمانی است که میت داخل قبر است والّا اگر میت پوسیده دیگر نماز بر او معنا ندارد) می‌تواند جلوی قبر بایستد و نماز بخواند.

۶

تطبیق حکم دیر رسیدن به نماز میت

﴿ ومن فاته بعض التكبيرات ﴾ مع الإمام (کسی که فوت شده از او، بعض تکبیرات همراه امام. یعنی بعض تکبیرات را همراه امام گفت و بعضی از آن ترک شد. مثلا به تکبیر سوم و چهارم و پنجم رسید. بیان شد که چنین شخصی اگر به تکبیر سوم امام می‌رسد باید تکبیر اول را بگوید و ذکر بعد از تکبیر اول را بیان کند.) ﴿ أتمّ الباقي ﴾ بعد فراغه (فراغ الامام. تمام می‌کند مأموم، باقی تکبیر‌ها را بعد از فراغ امام) ﴿ وَلاءً ﴾ (متوالیاً) من غير دعاء (بیان اذکار بین تکبیرات لازم نیست) ﴿ ولو على القبر ﴾ (اگر میت را بلند کردند و سریع دفنش کردند و مأموم نتوانست بر خود میت نماز بخواند. در این صورت دو تکبیر را جلوی قبر می‌گوید) على تقدير رفعها ووضعها فيه (فی القبر)، وإن بَعُد الفرض (گرچه فرض این مورد بعید است. زیرا تا بیایند و میت را بردارند شخص مأموم می‌تواند دو تکبیر بگوید).

وقد أطلق المصنّف وجماعة جواز الوَلاء حينئذٍ عملاً بإطلاق النصّ (مرحوم مصنف و جماعتی بصورت مطلق جواز ولاء را ذکر کرده‌اند در فرض فوت بعضی از تکبیرات. به خاطر این که روایت بصورت مطلق ذکر شده است. اطلق یعنی چه فرصت داشته باشد که ذکر‌ها را بیان کند و چه فرصت بیان ذکر‌ها را نداشته باشد. چه خوف فوت نماز را داشته باشد و چه این خوف وجود نداشته باشد.) وفي الذكرى: لو دعا كان جائزاً (اگر ذکر‌های بین تکبیر‌ها را بیان کند، جایز است) إذ هو نفي وجوب (هو به ولاء در نص بازگشت دارد. تتابع و ولاء در نص به معنای نفی وجوب است نه نفی جواز. لذا اطلاق مصنف که فرمود ولاءً حتی اگر فرصت هم داریم نباید ذکر بین تکبیرات را بیان کنیم، صحیح نیست. چون روایت نمی‌خواهد نفی جواز کند بلکه روایت تنها در صدد نفی وجوب است. بنابر این، در این مطلب تا کنون دو نظر مطرح شد. یک نظر می‌گفت: اذکار را نباید گفت. نظر دوم می‌گوید: اگر اذکار را بیان کنید جایز است اما اگر هم گفته نشود، اشکالی ندارد. قول سوم می‌فرماید:) لا نفي جواز وقيّده بعضهم بخوف الفوت على تقدير الدعاء (جواز ولاء مقید شده بواسطه بعضی‌ها -بعضی از فقها آن را مقید کرده‌اند- به خوف فوت. یعنی اگر خوف این وجود دارد که فرصت نماز فوت شود. در این صورت تنها می‌تواند ولاءً بیان شود) وإلّا (اگر خوف فوت وجود ندارد و می‌توان اذکار را بیان نمود) وجب ما أمكن منه (من الدعا. در این صورت بیان دعا واجب است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وهو أجود (اجود آن است که این کار را انجام دهیم. البته وجب که در این جا بیان شده، با توجه به این که فرض این است که نماز بر میت اقامه شده است؛ لذا مراد آن است که اگر می‌خواهد نماز میت را اقامه کرده باشد و صحیح باشد باید این کار را انجام دهد و الّا اصل نماز را چون دیگران خوانده‌اند، واجب نیست. یا می‌توان گفت چون نماز را شروع کرده است دیگر حق انقطاع و خراب کردن نماز را ندارد و باید نماز را صحیح اقامه کند. بنابر این، منظور از وجب یا این است که خراب کردن نماز جایز نیست لذا می‌گوید وجب. یا مراد آن است که اگر می‌خواهد نماز میت خوانده باشد و نمازش صحیح باشد، واجب است که این کار را انجام دهد.

این کار مانند عمره مفرده است. اصل عمره مفرده مستحب است اما اگر محرم شویم، واجب است که اعمال آن را تمام کنیم و نمی‌توان بعد از این که محرم شدیم، وسط اعمال، اعمال را رها کنیم. ممکن است که در این مطلب نیز چنین گفت).

﴿ ويُصلّي على من لم يُصلّ عليه يوماً وليلة ﴾ على أشهر القولين ﴿ أو دائماً ﴾ على القول الآخر وهو الأقوى (و نماز می‌خواند. ضمیر یصلی اگر بصورت معلوم خوانده شد، به کسی که اراده نماز خواندن را دارد بر می‌گردد. نماز می‌گذارد مرید نماز، بر آن میتی که نمازش خوانده نشده و دفنش کرده‌اند. ممکن است که به هر دلیلی بر میتی نماز خوانده نشده باشد و او را دفن کرده باشند. بنابر این، مرید صلاة نماز می‌گذارد بر میتی که نماز نخوانده این آقا بر آن شخص. یعنی ضمیر لم یصل را به همان مرید صلاة بازگشت می‌کند و علیه به مَن بازگشت دارد. مَن هم به معنای میت است. نماز می‌گذارد، مرید صلاة بر میتی که نماز نخوانده این مرید صلاة بر آن میت. خواه شخص دیگر بر این میت نماز اقامه کرده باشد یا نکرده باشد. این عبارت اگر بصورت معلوم خوانده شده باشد، چنین معنا می‌شود: مَن به معنای میت است. یصل را به مرید صلاة و علیه را به مَن بازگشت می‌دهیم. بنابر این چنین می‌شود: نماز می‌خواند مرید صلاة بر میتی که نماز نخوانده این مرید صلاة بر آن میت. تا چه مقدار فرصت دارد که نماز را بخواند؟ یوماً و لیلة أو دائما. یعنی تا زمانی که میت در قبر وجود دارد. شهید ثانی می‌فرماید: دائما صحیح است. شهید ثانی در ادامه می‌فرماید:).

والأولى (اولی این است که) قراءة «يُصلّي» في الفعلين مبنيّاً للمعلوم (یصلی را بصورت معلوم بخوانیم)، أي يُصلّي مَن أراد الصلاة على الميّت (نماز می‌خواند، کسی که اراده صلاة بر میت کرده) إذا لم يكن هذا المريد قد صلّى عليه (اگر مرید صلاة قبلا بر این میت نماز نخوانده باشد) ولو بعد الدفن (ولو بعد از دفن این نماز را نخوانده. تا چه مدت فرصت دارد که نماز بخواند؟) المدة المذكورة أو دائماً (مدة المذکورة یعنی یوماً و لیلة. طبق یک نظر یک شبانه روز و طبق قول دیگر دائما. غیر از این مصلی، شخص دیگر بر این میت نماز خوانده یا خیر؟ این مطلب را نمی‌دانیم)، سواء كان قد صُلّي على الميّت أم لا. هذا هو الذي اختاره المصنّف في المسألة (بنابر این اگر عبارت را بصورت معلوم بخوانیم چنین معنا می‌شود: کاری نداریم که قبلا بر این میت نماز خوانده شده است یا خیر. ممکن است که قبلا نماز اقامه شده باشد و ممکن است که قبلا اقامه نشده باشد. اکنون فردی که رسیده و قبلا بر او نماز نخوانده می‌تواند جلوی قبر او بایستد و نماز بخواند. برخی گفته‌اند تا یک شبانه روز فرصت دارد و برخی گفته‌اند که همیشه این فرصت وجود دارد.).

ويمكن قراءته مبنيّاً للمجهول (ممکن است یصلّی و من لم یصلَّ بخوانیم.)، فيكون الحكم مختصّاً بميّتٍ لم يُصلَّ عليه (دیگر میتی که قبلا بر او نماز خوانده‌اند جایز نیست جلوی قبرش ایستاد و بر او نماز اقامه شود. تنها مربوط به میتی می‌شود که قبلا بر او نماز اقامه نشده باشد. در این صورت معنای عبارت چنین می‌شود: نماز اقامه می‌شود بر میتی که نماز بر او اقامه نشده است. که یا یک شبانه روز فرصت داریم این کار را بکنیم و یا دائما این فرصت باقی است)، أمّا من صُلّي عليه (من یعنی میت. میتی که نمازش اقامه شده است) فلا تُشرَع الصلاة عليه بعد دفنه (این معنا با معنای قبل خیلی متفاوت است. در معنای قبل بیان می‌شد که حتی اگر قبلا بر او نماز خوانده شده است، اکنون نیز نماز بخواند اما در معنای اخیر می‌گوید، اقامه نماز مشروع نیست بر میتی که قبلا نماز بر او اقامه شده است). وهو قولٌ لبعض الأصحاب جمعاً بين الأخبار (این قول برخی از اصحاب است جمعا بین الاخبار. جمعا بین الاخبار یعنی در برخی روایات بیان شده است که می‌توان بر قبر نماز اقامه شود و در برخی از روایات بیان شده است که نمی‌توان بر قبر نماز اقامه شود. این قول دوم می‌گوید آن روایتی که دال بر جواز است، متعلق به میتی است که نماز بر او اقامه نشده است. روایتی که می‌فرماید اقامه نماز بر قبر جایز نیست، مربوط به میتی می‌شود که قبلا بر او نماز خوانده نشده است. مرحوم شهید می‌فرماید: این را ما قبول نداریم.) ومختار المصنّف أقوى (شاید دلیل اقوی بودن این است که در صورتی که نماز بر میت خوانده نشده و می‌توانیم نماز را بر قبر بخوانیم و این عمل مشروع است، بعید به نظر می‌رسد که در صورتی که نماز بر میت خوانده شده است ما نتوانیم نماز بخوانیم. اگر واقعا می‌توان در جایی که کسی قبلا نماز را اقامه نکرده، بر قبر نماز خواند، پس اصل مشروعیت این عمل ثابت می‌شود. بعید است که شارع مقدس بفرماید: اگر قبلا بر میت نماز خوانده‌اند، دیگر کسی حق ندارد بر قبر میت نماز بخواند. زمانی که اصل مشروعیت ثابت شد، چرا این منع داشته باشد. لذا قول اول بهتر از قول دوم است. قول اول هم قابلیت این که بتوانیم دو طرف روایات را با آن جمع کنیم دارد).

بالأيمن كذلك ، ثمّ ينتقل إلى مؤخّره الأيسر فيحمله بالكتف الأيسر ، ثمّ ينتقل إلى مقدّمه الأيسر فيحمله بالكتف الأيسر كذلك.

﴿ والدعاء حال الحمل بقوله : «بسم اللّٰه ، اللّهم صلّ على محمد وآل محمد ، اللّهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات» (١) وعند مشاهدته بقوله : «اللّٰه أكبر ، هذا ما وعدنا اللّٰه (٢) ورسوله وصدق اللّٰه ورسوله ، اللّهم زدنا إيماناً وتسليماً ، الحمد للّٰه الذي تعزّز بالقدرة ، وقهر العباد بالموت (٣) الحمد للّٰه الذي لم يجعلني من السواد المخترم» (٤) وهو الهالك من الناس على غير بصيرة أو مطلقاً ، إشارة إلى الرضا بالواقع كيف كان والتفويض إلى اللّٰه تعالى بحسب الإمكان.

﴿ والطهارة ولو تيمّماً * مع القدرة على المائيّة مع ﴿ خوف الفوت وكذا بدونه على المشهور.

﴿ والوقوف أي وقوف الإمام أو المصلّي وحده ﴿ عند وسط الرجل وصدر المرأة على الأشهر ومقابل المشهور قول الشيخ في الخلاف : إنّه يقف عند رأس الرجل وصدر المرأة (٥) وقوله في الاستبصار : إنّه عند رأسها وصدره (٦) والخنثى هنا كالمرأة.

﴿ والصلاة في المواضع ﴿ المعتادة لها للتبرّك بها بكثرة من صلّى

____________________

(١) الوسائل ٢ : ٨٣١ ، الباب ٩ من أبواب الدفن ، الحديث ٤ مع اختلاف يسير.

(٢) في (ع) و (ف) : وعد اللّٰه.

(٣) و (٤) الوسائل ٢ : ٨٣٠ ـ ٨٣١ ، الباب ٩ من أبواب الدفن ، الحديث ٢ و ٣.

(*) في (ق) : متيمّماً.

(٥) الخلاف ١ : ٧٣١ ، المسألة ٥٦٢.

(٦) الاستبصار ١ : ٤٧١ ، الحديث ١٨١٧.

فيها ، ولأنّ السامع بموته يقصدها.

﴿ ورفع اليدين في التكبير كُلِّه على الأقوى والأكثر على اختصاصه بالاُولى ، وكلاهما مرويٌّ (١) ولا منافاة فإنّ المندوب قد يترك أحياناً ، وبذلك يظهر وجه القوّة.

﴿ ومن فاته بعض التكبيرات مع الإمام ﴿ أتمّ الباقي بعد فراغه ﴿ وَلاءً من غير دعاء ﴿ ولو على القبر على تقدير رفعها ووضعها فيه ، وإن بَعُد الفرض.

وقد أطلق المصنّف وجماعة جواز الوَلاء حينئذٍ (٢) عملاً بإطلاق النصّ (٣) وفي الذكرى : لو دعا كان جائزاً إذ هو نفي وجوب لا نفي جواز (٤) وقيّده بعضهم بخوف الفوت على تقدير الدعاء وإلّا وجب ما أمكن منه (٥) وهو أجود.

﴿ ويُصلّي على من لم يُصلّ عليه يوماً وليلة على أشهر القولين ﴿ أو دائماً على القول الآخر (٦) وهو الأقوى.

____________________

(١) راجع الوسائل ٢ : ٧٨٥ ، الباب ١٠ من أبواب صلاة الجنازة.

(٢) كالشيخ في المبسوط ١ : ١٨٥ ، والمحقّق في المعتبر ٢ : ٣٥٧ ، والعلّامة في بعض كتبه كالإرشاد ١ : ٢٦٣ ، والتحرير ١ : ١٣٠.

(٣) قال في روض الجنان (٢ : ٨٣٣) : لقول الصادق عليه‌السلام : «فليقض ما بقي متتابعاً» راجع الوسائل ٢ : ٧٩٢ ، الباب ١٧ من أبواب صلاة الجنازة ، الحديث الأوّل.

(٤) الذكرى ١ : ٤٦٢.

(٥) كالعلّامة في بعض كتبه مثل التذكرة ٢ : ٨٥ ، ونهاية الإحكام ٢ : ٢٧٠ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ١ : ٤٣٢.

(٦) وهو قول ابني بابويه وأبي عقيل على ما حكاه عنهما في المختلف ، واختاره في المختلف أيضاً فيما إذا لم يصلّ على الميّت أصلاً ، اُنظر المختلف ٢ : ٣٠٥ ـ ٣٠٦.

والأولى قراءة «يُصلّي» في الفعلين مبنيّاً للمعلوم ، أي يُصلّي مَن أراد الصلاة على الميّت إذا لم يكن هذا المريد قد صلّى عليه ولو بعد الدفن المدة المذكورة أو دائماً ، سواء كان قد صُلّي على الميّت أم لا. هذا هو الذي اختاره المصنّف في المسألة (١).

ويمكن قراءته مبنيّاً للمجهول ، فيكون الحكم مختصّاً بميّتٍ لم يُصلَّ عليه ، أمّا من صُلّي عليه فلا تُشرَع الصلاة عليه بعد دفنه. وهو قولٌ لبعض الأصحاب (٢) جمعاً بين الأخبار (٣) ومختار المصنّف أقوى.

﴿ ولو حضرت جنازةٌ في الأثناء أي في أثناء الصلاة على جنازةٍ اُخرى ﴿ أتمّها ثم استأنف الصلاة ﴿ عليها أي على الثانية ، وهو الأفضل مع عدم الخوف على الثانية. وربّما قيل : بتعيّنه إذا كانت الثانية مندوبةً؛ لاختلاف الوجه (٤). وليس بالوجه.

وذهب العلّامة (٥) وجماعةٌ من المتقدّمين (٦) والمتأخّرين (٧) إلى أنّه يتخيّر بين قطع الصلاة على الاُولى واستئنافها عليهما ، وبين إكمال الاُولى وإفراد الثانية

____________________

(١) البيان : ٧٧ ، والذكرى ١ : ٤٠٧ ، والدروس ١ : ١١٢.

(٢) وهو العلّامة في المختلف ٢ : ٣٠٥ ـ ٣٠٦.

(٣) الأخبار المانعة والمجوّزة ، راجع الوسائل ٢ : ٧٩٤ ، الباب ١٨ من أبواب صلاة الجنازة.

(٤) قاله العلّامة في نهاية الإحكام ٢ : ٢٧١ ، والتذكرة ٢ : ٨٦.

(٥) في كتبه كالتذكرة ٢ : ٨٦ ، ونهاية الإحكام ٢ : ٢٧١ ، والقواعد ١ : ٢٣٢.

(٦) كالصدوق في الفقيه ١ : ١٦٤ ، ذيل الحديث ٤٧٠ ، والشيخ في النهاية : ١٤٦ ، والحلّي في السرائر ١ : ٣٦١.

(٧) كالمحقّق في الشرائع ١ : ١٠٧ ، والمعتبر ٢ : ٣٦٠.