درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۲۶: مکروهات تخلی + موجبات وضو

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

ادامه مکروهات مکان تخلی

در جلسه گذشته بیان شد که حدث در مواردی کراهت دارد. در این صورت باید حدث را یا غائط و یا اعم از غائط و بول معنا کنیم. ۵ مورد از موارد هفتگانه بیان شد و دو مورد باقی ماند.

مورد ششم از مکروهات

 ﴿ وفيء النُزّال ﴾: کلمه فیء در لغت به معنای رجوع است اما به مناسبت به معنای سایه نیز بکار می‌رود. چرا به سایه فیء می‌گویند؟ چون سایه به گونه‌ای رجوع می‌کند. زمانی که سایه از بین می‌رود دوباره در زمان دیگری بر می‌گردد و چون بر می‌گردد به سایه، فیء می‌گویند. یا علت آن است که سایه، محلی است که مردم به آن رجوع می‌کنند. چون مردم به سایه رجوع می‌کنند، به سایه، فیء می‌گویند.

نزّال جمع نازل به معنای کسی که نزول می‌کند است. یعنی کسی که برای استراحت نازل می‌شود و فرود می‌آید.

در تفسیر فیء النزّال دو بیان مطرح می‌شود.

۱) محل سایه که آماده برای نزول مردم شده است. محلی که سایه است و مردم معمولا برای در امان ماندن از آفتاب به آنجا رجوع می‌کنند. ایجاد حدث در این محل کراهت دارد.

۲) مراد خصوص سایه نیست بلکه هر محلی که مورد مراجعه مردم است، خواه سایه باشد یا سایه نباشد. به عبارت دیگر، خود معنای لغوی فیء را در نظر بگیریم و به معنای محل رجوع بدانیم. بنابر این تفسیر، هر جایی که مردم بدان رجوع می‌کنند و در آن فرود می‌آیند، فیء النزال می‌شود.

بنابر این هر معنایی که برای فیء النزال، در نظر بگیریم، کراهت ایجاد حدث در آن می‌باشد.

مورد هفتم از مکروهات:

جِحَرَة است. جحره یعنی لانه حشرات. حدث در لانه حشرات کراهت دارد.

در این دو مورد و پنج موردی که در جلسه گذشته بیان شد، انجام بول یا غائط مکروه است.

۴

ادامه مکروهات تخلی

یکی دیگر از مکروهات تخلی، مسواک زدن در حال تخلی است. در روایت چنین بیان شده است: وَ اَلسِّوَاكُ فِي اَلْخَلاَءِ يُورِثُ اَلْبَخَرَ. مسواک زدن در محل تخلی، سبب بوی بد دهان می‌شود.

ظاهر روایت در محل تخلی است نه در حال تخلی. اما مرحوم شهید می‌فرماید: مسواک زدن در حال تخلی. یا مرحوم شهید از روایت که می‌فرماید فی الخلاء، این گونه فهمیده است که در محل تخلی و در حال تخلی باید باشد. اما اگر ایشان حالته را بیان نمی‌فرمود، والسّواک فی الخلاء به معنای محلی تخلی می‌شد. اما فتوای شهید آن است که در حال تخلی مکروه است که مسواک زده شود.

آخرین مورد از مکروهات تخلی آن است که صحبت کردن و خوردن در حال تخلی کراهت دارد. یعنی صحبت کردن در حال تخلی به غیر از ذکر خداوند، کراهت دارد. همچنین خوردن و آشامیدن در حال تخلی کراهت دارد. به جهت آن که در این عمل پستی و خاری نفس وجود دارد. ضمن آن که روایتی در این زمینه وجود دارد.

۵

تطبیق مکروهات مکان تخلی

﴿ وفيء النُزّال ﴾ (فیء النزال عطف به الشارع است. یعنی حدث کردن در فیء النزال) وهو: موضع الظلّ المعدّ لنزولهم، (فیء النزال محل سایه است که آماده شده برای نزول مردم. یعنی مردم در آن استراحت کنند. چرا به سایه فیء گفته می‌شود با این که فیء به معنای رجوع است؟ زیرا مردم به سایه رجوع می‌کنند یا این که سایه زمانی که از بین می‌رود، دوباره بر می‌گردد.) أو ما هو أعمّ منه (مهم نیست که سایه هست یا سایه نیست. بلکه اعم از سایه) كالمحلّ الذي يرجعون إليه (مثل محلی که مردم به آن رجوع می‌کنند) وينزلون به، (و در آن فرود می‌آیند. خواه سایه باشد یا سایه نباشد.) من «فاء يفيء» إذا رجع (کلمه فیء از فاء یفیء است. زمانی که شخص رجوع می‌کند. بنابر این فاء به معنای رجع است.) ﴿ والجِحَرَة ﴾ بكسر الجيم وفتح الحاء والراء المهملتين، جمع «جُحر» بالضم فالسكون، وهي (جحره چیست؟): بيوت الحشار. (لانه حشره‌ها است. حشار جمع حشره است که حشرات یکی دیگر از جمع‌های حشره است. این دو مورد تتمه ۵ مورد جلسه گذشته است.)

۶

تطبیق ادامه مکروهات تخلی

﴿ والسِّواكُ ﴾ حالته، (مسواک زدن در حالت تخلی مکروه است. السواک عطف به اصل حدث می‌شود. یعنی همانگونه که حدث در شارع کراهت دارد، مسواک در حالت تخلی نیز کراهت دارد.) روي: أنّه يورث البَخَر. (روایت شده است که مسواک زدن در حالت تخلی، سبب بوی بد دهان می‌شود. که در روایت چنین بیان شده است: وَ اَلسِّوَاكُ فِي اَلْخَلاَءِ يُورِثُ اَلْبَخَرَ. گرچه بیان شد که مرحوم شهید می‌فرماید: مسواک زدن در حالت تخلی اما در روایت بیان شده است که السواک فی الخلاء. فی الخلاء ظاهر در محل تخلی دارد اما این حالته یعنی در حالت تخلی که از نظر معنایی متفاوت می‌شود اما فتوای شهید روشن و واضح است.)

﴿ والكلامُ ﴾ (صحبت کردن در حالت تخلی کراهت دارد) إلّا بذكر اللّٰه تعالى (مگر این که ذکر خداوند باشد) ﴿ والأكلُ والشربُ ﴾ لما فيه من المهانة (خورد ن آشامیدن کراهت دارد در حالت تخلی بخاطر آن چه که در آن وجود دارد و آن عبارت است از خاری و پستی نفس)، وللخبر. (افزون بر پستی، روایتی در این زمینه وجود دارد. روایت چنین آمده که حضرت عليه‌السلام تکه نانی را در بیت الخلاء پیدا کردند و این را به مملوک خودشان دادند و دستور دادند که نان را نگه دارد و پس از آن که خارج شدند، نان را بخورند. از این که امام فرمودند این نان را نگه دار تا من خارج شوم و آن را بخورم، استفاده شده است که نمی‌توان در بیت الخلاء خورد که امام به چنین چیزی دستور داده است.)

۷

تکرار اذان و قرائت آیة الکرسی در هنگام تخلی

یکی از مستحبات آن است که هنگامی که صدای اذان شنیده می‌شود آن را حکایت و تکرار کند. حکایت اذان در هنگام تخلی نیز جایز است. بنابر این تکرار اذان در هنگام تخلی از مصادیق سخن گفتن در هنگام تخلی محسوب نمی‌شود. دلیل این که این مورد از مصادیق سخن گفتن خارج شده است، وجود روایت است.

سوال: ذکر این مورد لازم نبود. زیرا اذا از مصادیق ذکر الله می‌باشد و ذکر الله در هنگام تخلی از کلام در هنگام تخلی استثنا شده بود.

پاسخ: هرچند که برخی از فقرات اذان ذکر الله است اما اینگونه نیست که تمام فقرات اذان، ذکر الله باشد. مثلا حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، ذکر الله نیست. لذا مرحوم شهید با ذکر اذان بصورت جداگانه در صدد بیان این نکته است که بیان فقراتی از اذان که ذکر الله نیستند در هنگام تخلی، جزء سخن گفتن نیست و تکرار اذان در این هنگام نیز مستحب است. لذا مرحوم مصنف، جواز حکایت اذان برای متخلی را با قیل ذکر کرده است. این کاشف از آن است که به نظر برخی از فقها، کراهت پا برجاست و این کراهت طبیعتا در خصوص مواردی است که ذکر الله نباشد.

همچنین قرائت آیة الکرسی و حمد و ذکر خدا در حالت تخلی جایز است.

همچنین تکلم نمودن در صورت ضروریت سبب رفع حکم کراهت برای متخلی می‌شود. مثل جایی که تکلم می‌کند برای حاجتی که از فوت آن خوف دارد. هرچند که حاجت، از حوائج دنیایی باشد.

همچنین صلوات بر پیامبر اکرم، ذکر الحمدلله رب العالمین در هنگام عطسه خود یا دیگر، از استثنائات کلام است. البته در روایت بیان شده اگر دیگری عطسه می‌کند، او را به رحمت «یرحمک الله» دعا کنیم که به این دعا تسمیت می‌گویند.

پاسخ دادن به سلام در هنگام تخلی نه تنها جایز بلکه واجب است. گرچه سلام کردن به متخلی مکروه است. یعنی اگر کسی سلام نمود، بر متخلی واجب است که جواب آن را بدهد. اگر کسی به جمعی سلام نمود و یک نفر از این جمع متخلی بود و دیگران جواب سلام دادند. آیا در این صورت پاسخ سلام دادن برای متخلی مکروه است یا در این صورت نیز کراهت ندارد و می‌تواند پاسخ دهد؟

مرحوم شهید می‌فرماید در این صورت دو وجه وجود دارد. چون از طرفی ذکر و واجب نیست، باید قائل به کراهت شویم اما از طرفی رد سلام است و رد سلام کراهت ندارد و باید قائل به عدم کراهت باشیم.

در تمام این موارد «یجوز» بیان شد. مرحوم شهید می‌فرماید مراد از یجوز در این موارد، معنای اعم از جواز است. یعنی مراد استحباب است. زیرا این موارد عبادت است و عبادت، لا تقع الّا راجحة. عبادت همیشه استحباب دارد. هرگاه گفته شود که عبادتی مکروه است به این معنا نیست که مستحب نیست بلکه کراهت در عبادت به معنای اقل ثواباً است. مثلا گفته می‌شود که نماز در حمام مکروه است. این بدان معنا است که نماز خواندن در حمام دارای ثواب کمتری است نسبت به این که در مکان دیگری اقامه شود.

۸

تطبیق تکرار اذان و قرائت آیة الکرسی در هنگام تخلی

﴿ ويجوز حكاية الأذان ﴾ (در ادامه بیان می‌کنند که یجوز به معنای استحباب است. جایز است حکایت اذان. چرا حکایت گفته است؟ چون اذان را می‌شنویم و تکرار می‌کنیم. اذان گفتن استحباب ندارد بلکه حکایت اذان استحباب دارد. به عبارت دیگر، حکایت اذان همچنان که در حال غیر تخلی مستحب است در حال تخلی نیز مستحب است.) إذا سمعه زمانی که اذان را می‌شنود) على المشهور (بنابر قول مشهور)، و «ذكر اللّٰه» لا يشمله أجمع؛ (چرا این عبارت را بیان می‌فرماید؟ این عبارت در حقیقت جواب سوال مقدر است. زیرا کسی ممکن است بپرسد که مرحوم شهید در مباحث قبلی بیان فرمود که جایز است متخلی در حال تخلی ذکر خدا را بیان نماید. اذان نیز ذکر الله است، پس لازم نبود که حکایت اذان را بصورت جداگانه بیان نماید. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: ذکر الله که در مباحث قبل بیان شد، شامل تمام فراز‌های اذان نمی‌شود.) لخروج «الحيَّعلات» منه؛ (چون ذکر الله شامل حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل نمی‌شود حیعلات تعبیری است که شامل هر سه حی اذان می‌شود) ومن ثمّ حكاه المصنّف في الذكرى بقوله: وقيل. (بر این اساس، یعنی بخاطر وجود حیعلات در اذان که ذکر نیست، مرحوم مصنف این حکایت را در کتاب ذکری بصورت قیل ذکر کرده است. گویی در کتاب ذکری، مرحوم مصنف استحباب بیان تمام فراز‌های اذان حتی مواردی که ذکر الله نیستند را در حال تخلی، قبول ندارد؛ لذا فرموده: قیل)

﴿ وقراءة آية الكرسي ﴾ (قراءة عطف به حکایة می‌شود. یعنی یجوز قراءة آیة الکرسی) وكذا مطلق حمد اللّٰه وشكره وذكره؛ (مطلق حمد خداوند، شکر خداوند و ذکر خداوند متعال. چرا بیان این موارد استحباب دارد؟) لأنّه حَسَنٌ على كلّ حال (زیرا بیان این‌ها در همه حالات حسن است.) ﴿ وللضرورة ﴾ (تکلم برای ضرورت جایز است. یعنی یجوز للضرورة. تکلم نمودن برای ضرورت جایز است) كالتكلّم لحاجةٍ يخاف فوتها (مثل تکلم برای حاجتی که ترس از فوت آن حاجت وجود دارد) لو أخّره إلى أن يفرغ. (اگر تأخیر بیاندازد، تکلم را تا زمانی که از تخلی فارغ شود.)

ويستثنى (همچنین استثناء شده است) أيضاً الصلاة على النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله عند سَماع ذكره، (زمانی که نام مبارک پیامبر را می‌شنود مستحب است و بنابر نظر برخی واجب است که صلوات بفرستد. در حال تخلی نیز اگر کسی نام پیامبر اکرم را بشنود، ذکر صلوات جایز است) و «الحَمْدلة» عند العُطاس منه (بیان الحمد لله رب العالمین هنگام عطسه نمودن از جانب متخلی) ومن غيره، (و هنگامی که دیگران عطسه می‌کنند) وهو من الذكر. (البته الحمد لله رب العالمین جزء ذکر است و اگر هم بیان نمی‌کردیم مشخص بود) وربّما قيل باستحباب التَّسْميت منه أيضاً. (منه یعنی من المتخلی. تسمیت یعنی دعا کردن برای کسی که عطسه می‌کند. تسمیت نیز استحباب دارد.) ولا يخفى وجوبُ ردّ السلام وإن كره السلام عليه. (علیه یعنی علی المتخلی. مخفی نیست وجوب رد سلام. یعنی اگر به متخلی سلام کردند، بر او واجب است که سلام را پاسخ دهد. گرچه سلام کردن بر متخلی کراهت دارد.) وفي كراهة ردّه مع تأديّ الواجب بردّ غيره وجهان. (در این که آیا کراهت دارد رد سلام در فرض انجام سلام به رد غیر متخلی. یعنی فردی سلام کرد و دیگری جواب آن را داد. در این صورت واجب _رد سلام_ انجام شد. در این صورت آیا باز هم متخلی می‌تواند پاسخ سلام دهد یا کراهت دارد؟ مرحوم شهید می‌فرماید: وجهان. یعنی دو وجه دارد. ممکن است که گفته شود چون رد سلام ذکر نیست و واجب هم نیست، کراهت دارد. از طرفی ممکن است که گفته شود چون رد سلام است و رد سلام استثنا شد و باید قائل شد که کراهت ندارد.)

واعلم أنّ المراد ب‍ «الجواز» (جواز همان یجوز در عبارت مصنف است که فرمود یجوز حکایة الاذان. بدان مراد از جواز) في حكاية الأذان ـ وما في معناه ـ (ما فی معناه یعنی هرآنچه که عبادت محسوب می‌شود. ممکن است که در این صورت بگوییم کلام برای ضرورت را شامل نمی‌شود. چون آن عبادت نیست.) معناه الأعمّ؛ (معنای اعم جواز است. معنای اعم جواز یعنی معنایی که با استحباب نیز سازگار باشد. جواز یک معنای اخص دارد که به معنای اباحه است. یعنی طرفین آن مساوی است اما معنای اعم جواز یعنی آن چیزی که حرام نیست. ممکن است واجب باشد، ممکن است مستحب و ممکن است مکروه یا مباح باشد. هیچ یک از این موارد حرام نیستند. در این جا مراد از جواز، استحباب است.) لأنّه مستحبٌّ لا يستوي طرفاه، والمراد منه هنا الاستحباب؛ لأنّه عبادة لا تقع إلّا راجحة (بخاطر آن که حکایت اذان و امثال آن، عبادتی است که لا تقع الّا راجحة) وإن وقعت مكروهة، (اگر چه عبادت مکروه باشد. چگونه می‌شود یک چیزی هم مکروه و هم راجح و مستحب باشد؟ بیان شد که هرگاه در عبادات می‌گویند مکروه است. مراد اقل ثوابا است. یعنی ثوابش کمتر از زمانی است که عبادت در این حال انجام نشود و الّا این عبادت در این حال نیز ثواب دارد. پس این که گفته می‌شود ثواب دارد یعنی استحباب دارد. اما ثوابش کمتر از حالتی است که در حال تخلی نباشد) فكيف إذا انتفت الكراهة. (تا چه رسد به جایی که کراهت نیز ندارد. به دنبال بیان این مطلب هستیم که در بحث حاضر، بیان این موارد کراهت ندارد. در ما نحن فیه که کراهت ندارد قطعا مستحب است. زیرا اگر مکروه هم بود، کراهت در عبادت به معنای اقل ثوابا است و قابل جمع با استحباب بود، تا چه رسد به این جا که کراهت منتفی است.)

۹

غسل: موجبات غسل

الفصل الثانی: فی الغسل

بحث وضو به اتمام رسید. مباحث وضو نسبت به مبحث غسل از حجم کمتری برخوردار است. علت این که غسل حجم بیشتری را به خود اختصاص می‌دهد آن است که در مسئله غسل، غسل‌های حیض، نفاس، استحاضه، میت، احکام اموات و... مطرح می‌شود.

موجبات غسل:

همانطور که در بحث وضو ابتدا، موجبات وضو مطرح شد، در غسل نیز ابتدا موجبات غسل مطرح می‌شود. یعنی ابتدا بیان می‌فرمایند که چه اعمالی باعث می‌شود که غسل واجب شود.

مرحوم شهید می‌فرماید: شش امر غسل را واجب می‌کند.

۱) جنابت؛

۲) حیض؛

۳) استحاضه، در استحاضه مرحوم شهید قیدی بیان می‌فرماید که نیاز به توضیح دارد.

حیض و استحاضه و نفاس، خون‌هایی است که خانم‌ها می‌بینند که توضیحات هر یک در آینده مطرح می‌شود.

سه نوع استحاضه وجود دارد.

الف) استحاضه قلیله،

ب) استحاضه متوسطه،

ج) استحاضه کثیره.

اگر خانمی، روی پنبه‌ای، دستمالی قرار دهد و پنبه را روی فرج در زمان خروج خون استحاضه قرار دهد. اگر خون استحاضه فقط ظاهر پنبه را آلوده کند و به پنبه نفوذ نکند، استحاضه قلیله نامیده می‌شود. اگر خون به پنبه نفوذ کرد اما به دستمال نرسید، استحاضه متوسطه نامیده می‌شود. اما اگر خون به پنبه نفوذ کرد و به دستمال نیز رسید، استحاضه کثیره نام می‌گیرد.

در استحاضه قلیله، غسل واجب نیست و تنها در استحاضه متوسطه و کثیره غسل واجب می‌شود. در استحاضه قلیله، وضو واجب می‌شود.

در استحاضه متوسطه، فقط برای نماز صبح یک غسل می‌کند و تا روز بعد نیاز به غسل ندارد. اما در استحاضه کثیره برای هر وعده نماز نیاز به غسل است. منظور از وعده نماز، سه وعده است. یعنی برای نماز صبح یک غسل، برای ظهر و عصر، یک غسل و برای مغرب و عشاء یک غسل لازم است.

۱۰

تطبیق موجبات غسل

﴿ الفصل الثاني ﴾

﴿ في الغُسل ﴾

﴿ وموجبه ﴾ ستّةٌ: (یعنی آنچه که واجب کننده غسل است، شش مورد است) ﴿ الجَنابةُ ﴾ بفتح الجيم (عربی صحیح جَنابة است گرچه در فارسی جِنابة گفته می‌شود.) ﴿ والحيضُ (مورد دوم از موجبات، حیض است که توضیحاتش در ادامه بیان می‌شود) والاستحاضةُ مع غَمس القُطنة ﴾ (غمس یعنی فرو رفتن. قطنه به معنای پنبه است. وقتی که خون فرو رود به پنبه. با این قید _ فرو رفتن خون در پنبه _ استحاضه قلیله را خارج می‌کند. زیرا در استحاضه قلیله، خون فقط ظاهر پنبه را آلوده می‌کند و در پنبه نفوذ نمی‌کند. نفوذ مربوط به متوسطه و کثیره است) سواء سال عنها أم لا؛ (چه از پنبه جریان پیدا کند و به دستمال برسد یا جریان پیدا نکند. سال عنها مربوط به استحاضه کثیره و أم لا مربوط به استحاضه متوسطه می‌شود. اگر جریان پیدا بکند از پنبه و به دستمال برسد که استحاضه کثیره است یا نه فقط نفوذ کرده و سریان پیدا نکرده است) لأنّه موجبٌ حينئذٍ في الجملة (این فراز علت متوسطه است. زیرا در متوسطه برای نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا نیازی به غسل نیست. این عبارت می‌گوید گرچه برای این نماز‌ها نیازی به غسل نیست اما برای نماز صبح که نیاز است. فی الجمله دیدن خون استحاضه متوسطه موجب غسل است ولو برای نماز صبح. لأنه یعنی غمس القطنه موجب غسل است، زمانی که از پنبه هم عبور نکند. فی الجمله یعنی ولو فقط برای نماز صبح) ﴿ والنفاسُ﴾ (و خون نفاس یکی دیگر از موجبات غسل است. تا کنون ۴ مورد از موجبات غسل بیان شد.)

مسح ما بين المقعدة وأصل القضيب ثلاثاً ، ثمّ نَتْره (١) ثلاثاً ، ثمّ عصر الحشفة ثلاثاً.

﴿ والتَّنَحْنُح ثلاثاً حالة الاستبراء ، ونسبه المصنّف في الذكرى إلى سلّار (٢) لعدم وقوفه على مأخذه.

﴿ والاستنجاء باليسار لأنّها موضوعةٌ للأدنى ، كما أنّ اليمين للأعلى كالأكل والوضوء.

﴿ ويكره باليمنى مع الاختيار؛ لأنّه من الجَفاء ﴿ و يكره البول ﴿ قائماً حذراً من تخبيل الشيطان (٣) ﴿ ومطمِّحاً به في الهواء للنهي عنه (٤) ﴿ وفي الماء جارياً وراكداً؛ للتعليل في أخبار النهي : بأنّ للماء أهلاً فلا تُؤذِهم بذلك (٥).

﴿ و الحدثُ في ﴿ الشارع وهو : الطريق المَسْلوك ﴿ والمشرَع وهو : طريق الماء للواردة ﴿ والفِناء بكسر الفاء ، وهو : ما امتدّ من جوانب الدار ، وهو حريمها خارج المملوك منها ﴿ والملعَن وهو : مجمع الناس أو منزلهم أو قارعة الطريق أو أبواب الدور ﴿ و تحت الشجرة ﴿ المثمرة وهي : ما من شأنها أن تكون مثمرةً وإن لم تكن كذلك بالفعل ، ومحلّ الكراهة ما يمكن أن تبلغه الثمار عادةً وإن لم يكن تحتها ﴿ وفيء النُزّال وهو : موضع الظلّ المعدّ لنزولهم ، أو ما هو أعمّ منه كالمحلّ الذي يرجعون إليه وينزلون به ، من

____________________

(١) نتر الشيء : جذبه بشدّة.

(٢) الذكرى ١ : ١٦٨ ، وانظر المراسم : ٣٢.

(٣) اُنظر الوسائل ١ : ٢٤٩ ، الباب ٣٣ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٧.

(٤) المصدر نفسه ، ٢٤٨ ـ ٢٤٩ ، الأحاديث ١ ، ٤ ، ٨.

(٥) المستدرك ١ : ٢٧١ ، الباب ١٩ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث ٥.

«فاء يفيء» إذا رجع ﴿ والجِحَرَة بكسر الجيم وفتح الحاء والراء المهملتين ، جمع «جُحر» بالضم فالسكون ، وهي : بيوت الحشار.

﴿ والسِّواكُ حالته ، روي : أنّه يورث البَخَر (١).

﴿ والكلامُ إلّا بذكر اللّٰه تعالى ﴿ والأكلُ والشربُ لما فيه من المهانة ، وللخبر (٢).

﴿ ويجوز حكاية الأذان إذا سمعه (٣) على المشهور ، و «ذكر اللّٰه» لا يشمله أجمع؛ لخروج «الحيَّعلات» منه؛ ومن ثمّ حكاه المصنّف في الذكرى بقوله : وقيل (٤).

﴿ وقراءة آية الكرسي وكذا مطلق حمد اللّٰه وشكره وذكره؛ لأنّه حَسَنٌ على كلّ حال ﴿ وللضرورة كالتكلّم لحاجةٍ يخاف فوتها لو أخّره إلى أن يفرغ.

ويستثنى أيضاً الصلاة على النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله عند سَماع ذكره ، و «الحَمْدلة» عند العُطاس منه ومن غيره ، وهو من الذكر. وربّما قيل باستحباب التَّسْميت (٥) منه أيضاً (٦). ولا يخفى وجوبُ ردّ السلام وإن كره السلام عليه. وفي كراهة ردّه مع

____________________

(١) الوسائل ١ : ٢٣٧ ، الباب ٢١ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث الأوّل.

(٢) قال قدس‌سره في روض الجنان : «لتضمّنه مهانة النفس ، ولفحوى ما روي عن الباقر عليه‌السلام أنّه وجد لقمة في القذر ...» اُنظر روض الجنان ١ : ٨٥ ، وراجع الوسائل ١ : ٢٥٤ ، الباب ٣٩ من أبواب أحكام الخلوة ، الحديث الأوّل.

(٣) في (ر) وهامش (ع) زيادة : ولا سند له ظاهراً.

(٤) الذكرى ١ : ١٦٦.

(٥) سَمَّتَ للعاطس : دعا له بقوله : «رحمك اللّٰه» أو نحوه.

(٦) القائل العلّامة في نهاية الإحكام ١ : ٨٤ ، والمنتهى ١ : ٢٤٩.

تأديّ الواجب بردّ غيره وجهان.

واعلم أنّ المراد ب‍ «الجواز» في حكاية الأذان ـ وما في معناه ـ معناه الأعمّ؛ لأنّه مستحبٌّ لا يستوي طرفاه ، والمراد منه هنا الاستحباب؛ لأنّه عبادة لا تقع إلّا راجحة وإن وقعت مكروهة ، فكيف إذا انتفت الكراهة.

﴿ الفصل الثاني

﴿ في الغُسل

﴿ وموجبه ستّةٌ : ﴿ الجَنابةُ بفتح الجيم ﴿ والحيضُ والاستحاضةُ مع غَمس القُطنة سواء سال عنها أم لا؛ لأنّه موجبٌ حينئذٍ في الجملة ﴿ والنفاسُ ومسُّ الميّت النجس في حال كونه ﴿ آدميّاً .

فخرج الشهيد والمعصوم ومن تمّ غسله الصحيح وإن كان متقدّماً على الموت ، كمن قدّمه ليُقتل فقُتل بالسبب الذي اغتسل له. وخرج ب‍ «الآدمي» غيرهُ من الميتات الحيوانيّة ، فإنّها وإن كانت نجسةً إلّا أنّ مسّها لا يوجب غسلاً ، بل هي كغيرها من النجاسات في أصحّ القولين (١) وقيل : يجب غَسل ما مسّها وإن لم يكن برطوبة (٢).

﴿ والموتُ المعهود شرعاً ، وهو موت المسلم ومن بحكمه غير الشهيد.

____________________

(١) وهو اختيار المحقّق الثاني أيضاً في جامع المقاصد ١ : ١٧٤ ، والمصنّف في الذكرى ١ : ١٣٣.

(٢) قاله العلّامة في المنتهى ٢ : ٤٥٨ ، ونهاية الإحكام ١ : ١٧٣ ، والقواعد ١ : ٢٣٤.