درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۶: آب چاه (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

موارد نزح آب چاه به اندازه یک کرّ (دابّة، حمار، بقرة، بغل)

در جلسه گذشته این بحث مطرح شد که آب چاه با ملاقات نجس، نجس می‌شود. هرچند که بو، رنگ و مزه آن تغییری پیدا نکند. پس از آن شیوه تطهیر آب چاه بیان شد. تبیین شد که یکی از راه‌های پاک کردن آب چاه، همان اموری است که آب قلیل را پاک می‌کند. شیوه دیگری که سبب تطهیر آب چاه می‌شود، نزح آب چاه می‌باشد. مقدار نزح، بسته به نجاست داشته و به نجاسات مختلف، تغییر می‌کند. در جلسه قبل، مواردی که نزح جمیع آب لازم است را ذکر کردیم.

نزح آب چاه به اندازه یک کرّ:

پس از آن که موارد نزح جمیع ذکر شد، مواردی ذکر می‌شود که برای تطهیر آب چاه نیاز به نزح به اندازه یک کرّ دارد.

۱) دابّة: کلمه دابه در لغت به معنای هرجنبده‌ای در روی زمین می‌باشد اما در ما نحن فیه، مقصود از دابّة به قرینه این که در کنار حمار و بقرة ذکر شده است، مراد اسب می‌باشد.

۲) حمار

۳) بقره = گاو ماده

در صورتی که میته سه مورد مذکور به آب چاه سرایت کند، آب چاه نجس می‌شود و در نتیجه باید از چاه، به اندازه یک کر، آب کشید.

مرحوم مصنف در کتب خویش، بغل را به سه مورد فوق الذکر اضافه فرموده است. بغل به معنای قاطر است.

مرحوم شهید می‌فرماید: نظر مشهور فقها در خصوص چهار حیوان مذکور (دابة، حمار، بقره و بغل) آن است که باید از چاه به اندازه یک کر آب کشید. اما آنچه که در روایات بیان شده است، تنها در خصوص حمار و بغل است. یعنی در خصوص بقرة و دابه روایتی وجود ندارد و تنها در مورد حمار و بغل روایت بیان نموده است که باید از آب چاه، به اندازه یک کر، آب کشید. لازم به ذکر است که روایات این موارد، ضعیف السند می‌باشد و نهایتا با عمل مشهور ضعف سند برطرف و جبران می‌شود.

نکته: روایات در صورتی حجت و قابل استناد و فتوا می‌باشند که صحیح السند باشد. یعنی راوی‌ها که از امام علیه السلام نقل کرده‌اند و در سند روایت وجود دارند، انسان‌های سالم و صادق باشند.

برخی روایات، سندشان ضعیف است. طبیعتا نمی‌توان بر اساس اینگونه روایات فتوا صادر کرد. در خصوص این گونه روایات، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از اندیشمندان، معتقدند که اگر مشهور فقها شیعه به روایتی که سند ضعیف دارد، عمل کرده باشند و توجه به ضعف سند نداشته باشند (شهرت عملیه داشته باشد)، ضعف سند جبران شده و می‌توان بر اساس آن روایت فتوا صادر نمود. به عبارت دیگر از نگاه این دسته از اندیشمندان، شهرت عملیه، جابر (جبران کننده) ضعف سند می‌باشد. اما برخی از علما، این نظریه را نمی‌پذیرند و شهرت عملیه را جابر ضعف سند نمی‌دانند.

مرحوم شهید می‌فرماید: تنها حمار و بغل در روایات بیان شده است که روایات آن‌ها ضعیف است و اگر به دنبال عمل بنابر روایات باشیم باید مبنای شهرت جابر ضعف سند را بپذیریم. بر این اساس، دابّة و بقرة که روایتی در موردشان نداریم، ملحق به موارد ما لا نص فیه می‌شوند و در جلسه پیشین بیان شد که در خصوص موارد ما لا نص فیه، سه دیدگاه وجود دارد.

۱) در موارد ما لا نص فیه باید تمام آب چاه کشیده شود. (نزح جمیع)

۲) در موارد ما لا نص فیه ۴۰ دلو از چاه کشیده می‌شود.

۳) در موارد ما لا نص فیه ۳۰ دلو از چاه کشیده می‌شود.

۴

تطبیق موارد نزح آب چاه به اندازه یک کرّ (دابّة، حمار، بقرة، بغل)

﴿ و ﴾ نزح ﴿ كرٍّ للدابّة ﴾ (نزح کرٍّ عطف به صفحه قبل است که فرمود: یطهر البئر بنزح. کشیدن آب چاه به اندازه یک کر برای دابّة. مقصود از دابّة چیست؟) وهي الفرس (در لغت به هرجنبده‌ای گفته می‌شود اما با توجه به قرائنی که در این جا وجود دارد. دابّة به معنای اسب است.) ﴿ والحمار والبقرة ﴾ (و الاغ و گاو ماده) وزاد (مصنف) في كتبه الثلاثة البغل (منظور از کتب ثلاثه، دروس، بیان و ذکری است. روش شهید ثانی در اوائل کتاب آن است که بیشتر به این سه کتاب توجه دارد ولی در ادامه از این روش منصرف می‌شود و کتب دیگر شهید اول را نیز مورد توجه قرار می‌دهد.) والمراد من نجاستها المستندة إلى موتها. (نجاست دابه و بقره و حمار و بغل، نجاستی مورد نظر است که مستند به مرگ این موارد باشد. به عبارت واضح‌تر، میته این موارد درون چاه قرار گیرد. تا کنون فتوا و نظر مرحوم شهید اول بیان شد.)

هذا هو المشهور (این حکم را نیز مشهور تأیید می‌کند. هذا یعنی حکمی که در خصوص این چهار مورد بیان شد. اما روایات این چهار مورد را ذکر نکرده است.)، والمنصوص منها مع ضعف طريقه: الحمار والبغل (موردی که در روایت از این چهار مورد ذکر شده است، هرچند که ضعیف السند هستند، حمار و بغل است. عبارت شهید ثانی این نکته را القا می‌کند که در خصوص دابه و بقره روایتی وجود ندارد که باید به اندازه یک کر، آب از چاه کشید.) وغايته أن يُجبر ضعفه بعمل الأصحاب (نهایت آن است که ضعف روایات حمار و بغل به عمل اصحاب جبران شود. این سخن بازگشت به مبنا دارد. زیرا مبنای برخی آن است که شهرت عملیه، جابر ضعف سند است.)، فيبقى إلحاق الدابّة والبقرة بما لا نصّ فيه أولى. (یبقی به معنای یکون است. الحاق دابه و بقره به موارد ما لا نص فیه، بهتر است. و در موارد ما لا نص فیه سه نظر وجود دارد که هر فقیه بر اساس نظری که در آن موارد اتخاذ کرده است در مورد دابه و بقره نیز اجرا می‌کند.)

۵

نزح آب چاه به اندازه ۷۰ دلو

موردی که نیازمند نزح به اندازه ۷۰ دلو می‌باشد:

اگر آب چاه به برخی از نجاسات، نجس شوند برای تطهیر نیازمند آن است که ۷۰ دلو از آب چاه، کشیده شود.

پیش از ذکر این موارد، مقصود از دلو را توضیح می‌دهند. مرحوم شهید می‌فرماید منظور از دلو، دلوی است که معمولا برای آن چاه استفاده می‌شود، می‌باشد. اگر برای یک چاه دلو‌های مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد باید با دلوی که غالب است، نزح صورت پذیرد.

نجاساتی که لزوم نزح ۷۰ دلو را در پی دارد به شرح ذیل می‌باشد.

انسان: اگر آب چاه با میته انسان نجس شود، برای تطهیر آب چاه باید ۷۰ دلو از آن چاه، آب کشیده شود. در انسان تفاوتی ندارد که انسان مرد یا زن باشد. همچنین تفاوتی ندارد که کوچک یا بزرگ باشد و همچنین تفاوتی ندارد که مسلمان یا کافر باشد.

سوال: کافر به غیر از نجاستی که به سبب مردار بودنش پیدا می‌کند، نجاست دیگری به سبب کفر، دارد. به عبارت دیگر، هرچند که کافر، میته نباشد، بازهم کافر و نجس است. اگر شخص کافر، دستش (که نجس است) را به آب چاه بزند، طبیعتا آب چاه نجس می‌شود. در این صورت چه مقدار باید آب از چاه کشیده شود؟ زیرا این صورت در روایات بیان نشده است.

پاسخ: اگر در موارد ما لا نص فیه معتقد به نزح جمیع آب چاه باشیم، در صورتی که آب چاه به میته کافر نجس شده است نیز باید قائل به نزح جمیع باشیم و نزح ۷۰ دلو برای طهارت کفایت نمی‌کند. زیرا نجاست کفری کافر با مرگ شخص کافر از بین نمی‌رود و بیان شد که نجاست کفری از مواردی است که ما لا نص فیه است و در این موارد باید نزح جمیع صورت پذیرد. پس اکنون که آب چاه به نجاست کفری، نجس شده است باید نزح جمیع صورت پذیرد و نزح ۷۰ دلو کفایت نمی‌کند.

اما اگر در ما لا نص فیه قائل به نزح ۳۰ یا ۴۰ دلو باشیم، اگر آب چاه به تماس بدن کافر نجس می‌شد، باید همان ۳۰ یا ۴۰ دلو نزح می‌شد اما اکنون که آب چاه به مردار کافر نجس شده است، باید ۷۰ دلو نزح شود.

۶

تطبیق نزح ۷۰ دلو از آب چاه

﴿ و ﴾ نزح ﴿ سبعين دلواً معتادة ﴾ (کشیده ۷۰ دلو معتاد. معتاد یعنی معمولی. دلوی که معمولا از آن برای چاه استفاده می‌کنند.) على تلك البئر (برای چاه‌های مختلف، دلو‌های مختلف وجود دارد که بسته به بزرگی و کوچکی آن، اندازه دلو‌ها تغییر می‌کند.)، فإن اختلفت فالأغلب (اگر دلو‌های مختلفی برای چاه وجود داشت؛ با دلوی که اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرد، نزح انجام می‌گیرد.) ﴿ للإنسان ﴾. أي لنجاسته المستندة إلى موته (اگر آب چاه بوسیله میته انسان نجس شود. باید ۷۰ دلو نزح شود. زیرا مردار انسان پیش از غسل، نجس است.)، سواء في ذلك الذكر والاُنثى (تفاوتی ندارد که مردار مرد یا زن باشد.) والصغير والكبير (همچنین تفاوتی ندارد که بچه یا بزرگ باشد.) والمسلم والكافر (مسلمان یا کافر باشد. البته برای کافر یک شرط بیان می‌کند.) إن لم نوجب الجميع لما لا نصّ فيه (اگر واجب ندانیم نزح جمیع آب را برای ما لا نص فیه. علت این که این شرط را بیان می‌فرماید آن است که اگر آب چاه به نجاست کفریه کافر، نجس شود، جزء موارد ما لا نص فیه می‌باشد. اگر مبنا آن باشد که در موارد ما لا نص فیه، نزح جمیع آب چاه واجب است، در صورتی که آب چاه به میته کافر نجس شود باید جمیع آب چاه نزح شود. زیرا کفر کافر باقی مانده و آب چاه بدان نجس شده است. به عبارت دیگر، در صورتی که کافر زنده بود، اگر به آب چاه دست می‌زد، سبب نجاست آب چاه می‌شد و برای طهارت آن لازم بود که تمام آب چاه کشیده شود اکنون که میته آن در چاه افتاده است به طریق اولی باید تمام آب چاه نزح شود. چون هم نجاست کفریه و هم نجاست مردار وجود دارد.)، وإلّا (الا یعنی اگر نوجب الجمیع) اختصّ بالمسلم. (نزح ۷۰ دلو به مسلمان اختصاص پیدا می‌کند و اگر آب چاه به مردار کافر نجس شود، نزح ۷۰ دلو کافی نیست و باید تمام آب چاه نزح شود.)

۷

مواردی که نیازمند نزح ۵۰ دلو است

مواردی که نیازمند نزح ۵۰ دلو است:

دو مورد وجود دارد که برای تطهیر آب چاه باید از آب چاه ۵۰ دلو آب کشیده شود.

۱) خون زیاد: منظور از زیاد، کثرت فی نفسه است نه کثرت نسبی. کثرت فی نفسه یعنی خونی که در عرف زیاد تلقی شود. یعنی عرفا بگویند که این خون زیاد است و لازم نیست که نسبت به آب چاه زیاد باشد. بنابر این، کم و زیاد نسبی مراد نیست بلکه آن خونی که عرفا بگویند زیاد است در این بحث مراد می‌باشد. مثلا خون گوسفند ذبح شده، در عرف زیاد است اما خون مرغ، زیاد محسوب نمی‌شود.

نکته نخست: خون زیاد و کم، غیر از دماء ثلاثه (حیض و نفاس و استحاضه) است. علت این که این موارد را جدا ذکر می‌کند آن است که اگر یک قطره از خون ثلاثه در چاه بریزد به نظر مرحوم شهید باید برای تطهیر آب چاه، نزح جمیع صورت پذیرد و نزح ۵۰ دلو کافی نیست. بنابر این، اگر خونی غیر از دماء ثلاثه، بصورت کثیر در چاه بریزد سبب نجاست آب چاه می‌شود و برای تطهیر آب چاه نیاز است که ۵۰ دلو از آب چاه کشیده شود.

نکته دوم: برخی از فقها، خون نجس العین مثل سگ و خوک را به دماء ثلاثه ملحق کرده‌اند و حکم آن‌ها را برای نجس العین در نظر گرفته‌اند. علت این الحاق آن است که خون نجس العین همانند دماء ثلاثه از حیث نجاست، شدت و غلظت دارد و با خون غیر نجس العین متفاوت است. به عبارت دیگر، خون نجس العین از نظر نجسی نسبت به دیگر حیوانات شدت بیشتری دارد و نجاست غلیظتر و شدیدتری را دارا است.

درصورتی که روایات این نکات را بیان نکرده باشند، این الحاق رنگ و بوی قیاس دارد و تنها در صورتی می‌توان این نکته را پذیرفت که روایات بیانگر آن باشند و الا صرف شنائت نجس العین دلیلی بر الحاق نیست.

۲) مدفوع انسان: مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: آنچه که در روایت بیان شده است، مقید به رطوبت نیست. این نکته را در مقابل کلام شهید اول که فرمود «والعذرة الرطبة»، بیان می‌کند. رطبة به معنای مرطوب. بنابر این نظریه اگر آب چاه به مدفوع مرطوب نجس شود باید برای تطهیر آن ۵۰ دلو آب کشیده شود.

شهید ثانی می‌فرماید: در روایت قید رطبه بیان نشده است. آنچه که در روایت بیان شده است ذوب شدن و پراکنده شدن اجزاء عذره در آب است. روایت چنین است: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْعَذِرَةِ تَقَعُ فِي اَلْبِئْرِ فَقَالَ يُنْزَحُ مِنْهَا عَشْرُ دِلاَءٍ فَإِنْ ذَابَتْ فَأَرْبَعُونَ أَوْ خَمْسُونَ دَلْواً.

بنابر این، ملاک در عذره، قید ذوبان است نه رطوبت. ذوبان هم به این معنا است که عذره تفرّق اجزاء پیدا کرده باشد و تفرق اجزاء باعث این شده باشد که در آب شیوع پیدا کرده باشد. در این صورت بیان شده است که باید ۵۰ دلو نزح شده باشد.

بنابر این از رطوبت در روایت بیان نشده است. هرچند که برخی از فقها مانند شیخ طوسی، رطوبت را ذکر کرده است. شهید اول در کتاب دروس فرموده است که هر یک از ذببان و رطوبت که در عذره باشد، برای حکم ۵۰ دلو کفایت می‌کند.

باید توجه داشت که در روایت حکم به ۵۰ دلو بیان نشده بلکه فرمود: فَأَرْبَعُونَ أَوْ خَمْسُونَ دَلْواً. این بدان معنا است که ۴۰ دلو نیز کافی است. هرچند که اگر ۵۰ دلو باشد، احوط و بهتر است اما دستور قطعی به این تعداد نداده است.

۸

تطبیق مواردی که نیازمند نزح ۵۰ دلو است

﴿ وخمسين ﴾ دلواً (۵۰ دلو، مورد چهارم از موارد لزوم نزح است. ۵۰ دلو برای دو مورد است.) ﴿ للدم الكثير ﴾ (خون زیاد.) في نفسه عادةً (یعنی به خود خون توجه می‌شود. به عبارت دیگر، مقدار خون به عرف عرضه می‌شود؛ اگر عرف حکم به زیادی خون کرد، حکم ۵۰ دلو جاری می‌شود، هرچند که نسبت به آب چاه، کم محسوب شود. باید توجه داشت که قلّت و کثرت، نسبی است. در این جا نباید مقدار خون نسبت به آب چاه سنجیده شود، بلکه خود خون منظور می‌شود. اگر عرف، خون را زیاد دانست، حکم ۵۰ دلو جاری می‌شود اما اگر زیاد ندانست، مشمول این حکم نمی‌شود.) ـ كدم الشاة المذبوحة ـ (مثل خون گوسفند ذبح شده) غير الدماء الثلاثة؛ (خون حیض و نفاس و استحاضه این حکم را ندارد و احکام متفاوتی دارد.) لما تقدّم. (در اولین مورد که نزح جمیع آب بود، بیان شد که دم حدث نیازمند نزح جمیع است. سوال: آیا خون سگ و خوک همانند خون‌های معمولی هستند یا همانند دماء ثلاثه هستند؟) وفي إلحاق دم نجس العين (در این که خون حیوانات نجس العین را ملحق کنیم) بها (به دماء ثلاثه) وجه مخرَّج (وجهی است که استنباط شده و برخی از فقها بدان قائل شده‌اند. گرچه به نظر می‌رسد که الحاق خون نجس العین به دماء ثلاثه، بوی قیاس می‌دهد و اگر روایت وجود نداشته باشد، دلیلی بر الحاق وجود ندارد.) «والعذرة الرطبة» (مدفوع مرطوب انسان) وهي فضلة الإنسان. والمرويّ (آنچه که در روایت بیان شده است. المرویّ یعنی الذی یروی) اعتبار ذوبانها (در روایت چنین بیان شده است: فَإِنْ ذَابَتْ فَأَرْبَعُونَ أَوْ خَمْسُونَ دَلْواً. ذوبان به چه معنا است؟) وهو تفرّق أجزائها (ذوبان یعنی تفرق اجزاء عذره) وشيوعها في الماء. (و شیوع عذره در آب. یعنی اگر به گونه‌ای باشد که اجزاء تفرق پیدا کرده و در آب شیوع پیدا کرده باشد، ذوبان نامیده می‌شود اما رطوبت اینگونه نیست، ممکن است اجزاء آن تفرق پیدا نکند) أمّا الرطوبة فلا نصّ على اعتبارها، (روایتی بر اعتبار رطوبت وجود ندارد گرچه در فتاوی بیان شده است.) لكن ذكرها (ذکر رطوبت را) الشيخ (شیخ طوسی) وتبعه المصنّف وجماعة (از مرحوم شیخ طوسی، مصنف و برخی دیگر تبعیت نموده‌اند.) واكتفى في الدروس بكلٍّ منهما (در کتاب دروس مصنف فرموده هریک از دو ویژگی ـ ذوبان و رطوبت ـ حاصل شود، باید ۵۰ دلو نزح شود.) وكذلك تعيّن الخمسين (کذلک یعنی همچنان که رطوبت در روایت بیان نشده، تعیّن به ۵۰ دلو نیز بیان نشده است.)، والمرويّ: أربعون أو خمسون (در روایت بیان شده است که ۴۰ یا ۵۰ دلو.) وهو يقتضي التخيير، وإن كان اعتبار الأكثر أحوط أو أفضل. (گرچه اگر ۵۰ دلو کشیده شود، عمل مطابق احوط می‌باشد. اما تعین به ۵۰ دلو بی‌دلیل است.)

۹

مواردی که نزح ۴۰ دلو لازم است

مواردی که نزح ۴۰ دلو لازم است:

۱) اگر آب چاه به مردار روباه نجس شود؛

۲) اگر آب چاه به مردار خرگوش نجس شود؛

۳) اگر آب چاه به مردار گوسفند نجس شود؛

۴) اگر آب چاه به مردار خوک نجس شود؛

۵) اگر آب چاه به مردار سگ نجس شود؛

۶) اگر آب چاه به مردار گربه نجس شود؛

۷) اگر آب چاه به مردار شبه حیوانات فوق نجس شود، لازم است که ۴۰ دلو نزح شود.

سوال: شبهه این حیوانات به چه معنا است؟ شباهت در چه چیز از این حیوانات؟

پاسخ: شبه ذلك را به حیواناتی که در جثه همانند حیوانات مذکور باشند و پرنده نباشند، معنا کرده‌اند.

مرحوم شهید می‌فرماید: مستند حکم این مورد ضعیف است اما ذکر آن، احتمالا بر اساس مبنای قوم است که قائلند شهرت جابر ضعف سند است.

البته روایتی که وجود دارد، همه این موارد را ذکر نکرده است. روایت چنین است: وَ اَلسِّنَّوْرِ عِشْرُونَ أَوْ ثَلاَثُونَ أَوْ أَرْبَعُونَ دَلْواً وَ اَلْكَلْبُ وَ شِبْهُهُ. یعنی اگر برای گربه، سگ و شبه سگ، یا ۲۰ یا ۳۰ یا ۴۰ دلو بکشند، کافی است.

۸) اگر آب چاه به بول رجل نجس شود.

سند روایی مورد بول رجل نیز ضعیف است. البته چون شهرت عملیه دارد بر اساس مبنایی که شهرت را جابر ضعف سند می‌داند، می‌توان به این روایت عمل کرد.

روایت چنین است: عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ بَوْلِ اَلصَّبِيِّ اَلْفَطِيمِ يَقَعُ فِي اَلْبِئْرِ فَقَالَ «دَلْوٌ وَاحِدٌ » قُلْتُ بَوْلُ اَلرَّجُلِ قَالَ «يُنْزَحُ مِنْهَا أَرْبَعُونَ دَلْواً».

نکته: رجل در اینجا مقصود مرد است و نمی‌توان این حکم را در مورد بول زن جاری دانست. از این روی شهید می‌فرماید: اطلاق بول الرجل هم شامل مسلمان و کافر می‌شود و از طرفی بول زن و خنثی را خارج می‌کند و چون در مورد بول زن و خنثی و بچه روایتی وجود ندارد، به موارد ما لا نص فیه ملحق می‌شود.

۱۰

تطبیق حیواناتی که سبب لزوم نزح ۴۰ دلو می‌شوند

﴿ وأربعين ﴾ دلواً (۴۰ دلو برای حیواناتی است که بیان می‌شود.) ﴿ للثعلب (مردار روباه) والأرنب (مردار خرگوش) والشاة (مردار گوسفند) والخنزير (مردار خوک) والكلب (مردار سگ) والهرّ (مردار گربه) ﴾ وشبه ذلك (شبه ذلک یعنی حیواناتی که از نظر جثه مانند حیوانات مذکور باشد به شرط آن که پرنده نباشد.)، والمراد من نجاسته بالموت (مراد از نجاست، نجاست به موت است) كما مرّ. والمستنَد ضعيف والشهرة جابرة على ما زعموا (یکی از مواردی که در کتاب لمعه تکرار نمی‌شود این است. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: الشهرة جابرة على ما زعموا. از این عبارت این مطلب استنباط می‌شود که از نظر شهید ثانی، شهرت جابر ضعف سند نیست.)

المختصرين (١) ونسبه في الذكرى إلى المشهور معترفاً فيه بعدم النصّ (٢) ولعلّه السبب في تركه هنا ، لكن دم الحدث كذلك ، فلا وجه لإفراده. وإ يجاب الجميع لما لا نصّ فيه يشملهما. والظاهر هنا حصر المنصوص بالخصوص.

﴿ و نزح ﴿ كرٍّ للدابّة وهي الفرس ﴿ والحمار والبقرة وزاد في كتبه الثلاثة البغل (٣) والمراد من نجاستها المستندة إلى موتها.

هذا هو المشهور ، والمنصوص منها مع ضعف طريقه (٤) : الحمار والبغل (٥) وغايته أن يُجبر (٦) ضعفه بعمل الأصحاب ، فيبقى إلحاق الدابّة والبقرة بما لا نصّ فيه أولى.

﴿ و نزح ﴿ سبعين دلواً معتادة على تلك البئر ، فإن اختلفت فالأغلب ﴿ للإنسان أي لنجاسته المستندة إلى موته ، سواء في ذلك الذكر

____________________

(١) الدروس ١ : ١١٩ ، والبيان : ٩٩.

(٢) الذكرى ١ : ٩٣.

(٣) الذكرى ١ : ٩٤ ، والدروس ١ : ١١٩ ، والبيان : ١٠٠.

(٤) الظاهر أنّ ضعفه ب‍ «عمرو بن سعيد بن هلال» إذ لم يرد فيه مدح ولا ذمّ. اُنظر جامع الرواة ١ : ٦٢٢.

(٥) اُنظر الوسائل ١ : ١٣٢ ، الباب ١٥ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٥ ، والتهذيب ١ : ٢٣٥ ، الحديث ٦٧٩ ، وفيهما بدل «البغل» : «الجمل» وقال السيّد العاملي في مفتاح الكرامة : ظاهر أو صريح المعتبر وكشف الالتباس والمهذّب والمقتصر والذكرى والروض والروضة : أنّ البغل موجود فيها ، بل هو ظاهر الذكرى جزماً ، ونصّ الفاضل في شرحه : أنّ البغل موجود في موضع من التهذيب ، والاُستاذ في شرح المفاتيح وحاشية المدارك : أنّه في بعض نسخ التهذيب ذكر فيها «البغل» بعنوان النسخة ، مفتاح الكرامة ١ : ١٠٩.

(٦) في (ع) و (ف) : ينجبر.

والاُنثى والصغير والكبير والمسلم والكافر إن لم نوجب الجميع لما لا نصّ فيه ، وإلّا اختصّ بالمسلم.

﴿ وخمسين دلواً ﴿ للدم الكثير في نفسه عادةً ـ كدم الشاة المذبوحة ـ غير الدماء الثلاثة؛ لما تقدّم. وفي إلحاق دم نجس العين بها وجه مخرَّج (١) «والعذرة الرطبة» وهي فضلة الإنسان. والمرويّ اعتبار ذوبانها (٢) وهو تفرّق أجزائها وشيوعها في الماء. أمّا الرطوبة فلا نصّ على اعتبارها ، لكن ذكرها الشيخ (٣) وتبعه المصنّف وجماعة (٤) واكتفى في الدروس بكلٍّ منهما (٥) وكذلك تعيّن الخمسين ، والمرويّ : أربعون أو خمسون (٦) وهو يقتضي التخيير ، وإن كان اعتبار الأكثر أحوط أو أفضل.

﴿ وأربعين دلواً ﴿ للثعلب والأرنب والشاة والخنزير والكلب والهرّ

____________________

(١) وجه التخريج : أنّه يلحق بالدماء الثلاثة في تغليظ حكمه ، حيث لا يعفى عن قليله ولا كثيره في الصلاة ، فإذا استثني الدماء الثلاثة هنا من مطلق الدم لقوّة نجاستها استثني منها دم نجس العين؛ لما ذكر. وفيه منع كلّ من الحكمين؛ فإنّ الدم في النصّ مطلق ، وإخراج الدماء الثلاثة أيضاً في محلّ النظر حيث لا نصّ. ولو سُلّم فإلحاق غيرها بها ممنوع. وأيضاً فإنّهم لم يلحقوه بها في نزح الجميع مع وجود العلّة ، فالأولى أن لا يلحق هنا ، والقول بإلحاقه بها ثمّة ـ كما قال المصنّف في الذكرى [١ : ١٠١] ـ شكّ في شكّ. (منه رحمه‌الله).

(٢) الوسائل ١ : ١٤٠ ، الباب ٢٠ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ١ و ٢.

(٣) في النهاية : ٧ ، والمبسوط ١ : ١٢.

(٤) كابن حمزة في الوسيلة : ٧٥ ، والكيدري في الإصباح : ٢٤ ، والعلّامة في المنتهى ١ : ٧٩ ، ونهاية الإحكام ١ : ٢٥٩.

(٥) الدروس ١ : ١١٩ ـ ١٢٠.

(٦) تقدّم تخريجه آنفاً.

وشبه ذلك ، والمراد من نجاسته بالموت (١) كما مرّ. والمستنَد ضعيف (٢) والشهرة جابرة على ما زعموا ﴿ و كذا في ﴿ بول الرجل سنداً (٣) وشهرةً. وإطلاق «الرجل» يشمل المسلم والكافر ، وتخرج المرأة والخنثى ، فيلحق بولهما بما لا نصّ فيه ، وكذا بول الصبيّة ، أمّا الصبي فسيأتي. ولو قيل فيما لا نصّ فيه بنزح ثلاثين أو أربعين وجب في بول الخنثى أكثر الأمرين منه ومن بول الرجل ، مع احتمال الاجتزاء بالأقلّ؛ للأصل.

﴿ و نزح ﴿ ثلاثين دلواً ﴿ لماء المطر المخالط للبول والعذرة وخُرء الكلب في المشهور ، والمستند روايةٌ مجهولة الراوي (٤).

وإ يجاب خمسين للعذرة وأربعين لبعض الأبوال والجميع للبعض ـ كالأخير منفرداً ـ لا ينافي وجوب ثلاثين له مجتمعاً مخالطاً للماء؛ لأنّ مبنى حكم البئر على جمع المختلف وتفريق المتّفق (٥) فجاز إضعاف ماء المطر لحكمه وإن لم تذهب أعيان هذه الأشياء.

____________________

(١) في (ر) : المستندة بالموت.

(٢) قال في روض الجنان (١ : ٤٠١) بعد إسناده الحكم إلى المشهور : «ورواه عليّ بن أبي حمزة عن الصادق عليه‌السلام». انظر الوسائل ١ : ١٣٤ ، الباب ١٧ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٣.

(٣) قال قدس‌سره في روض الجنان (١ : ٤٠١) : رواه عليّ بن أبي حمزة أيضاً عن الصادق عليه‌السلام. راجع الوسائل ١ : ١٣٣ ، الباب ١٦ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٢.

(٤) وهو «كردويه» كما صرّح به في المسالك ١ : ١٩ ، راجع المصدر السابق ، الحديث ٣.

(٥) كالجمع بين الشاة والخنزير في الحكم مع اختلافهما. وتفريق المتّفق ، كالتفريق بين الخنزير والكافر مع اتّفاقهما في النجاسة. (منه رحمه‌الله).