درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۵: آب کر + آب چاه (۱)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

مقدار آب کر

یکی از مباحثی که مرحوم شهید مطرح نموده و در مباحث آینده مؤثر می‌باشد آن است که مقدار کر چه مقدار است؟ به چه مقدار آب، کر گفته می‌شود؟

مقدار آب کر:

برای وزن آب کر یک ملاک بیان شده و از حیث مساحت و مقدار حجمی ملاک دیگری بیان شده است. هر یک از ملاک‌ها حاصل شود (هرچند ملاک دیگر حاصل نشود) آب کر شده و احکام آب کر در آن جاری می‌شود.

از حیث وزن:

اگر وزن آب ۱۲۰۰ رطل عراقی باشد، آب کر می‌باشد. وزن هر رطل عراقی مساوی با وزن ۱۳۰ درهم است. هر چهارصد و چهارده و دو هفتم درهم ($۴۱۴\frac{۲}{۷} $)، یک کیلو می‌باشد. بر این اساس هر درهم، مساوی با ۲/۴۱۳۷۹۳ گرم می‌شود. بنابر این ۳۷۶ کیلو و ۵۵۱ گرم می‌شود وزن آب کر. (۱۲۰۰ × ۱۳۰ × ۲/۴۱۳۷۹۳ = ۳۷۶/۵۵۱ «وزن آب کر»)

مرحوم شهید تنها در این خصوص فرموده است که وزن آب کر، ۱۲۰۰ رطل عراقی است که هر رطل مساوی با ۱۳۰ درهم است.

در روایت تنها چنین بیان شده است: اَلْكُرُّ مِنَ اَلْمَاءِ اَلَّذِي لاَ يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ أَلْفٌ وَ مِائَتَا رِطْلٍ. اما دیگر در روایت بیان نشده است که مراد از رطل، رطل عراقی است و همچنین در روایت بیان نشده است که هر رطل عراقی مساوی با ۱۳۰ درهم است.

مرحوم شهید می‌فرماید این که از رطل، رطل عراقی قصد شده و هر رطل را مساوی با ۱۳۰ درهم دانستیم بر اساس نظر مشهور فقها است. زیرا مشهور فقها رطل در روایت را به رطل عراقی که هر رطل مساوی با ۱۳۰ درهم است؛ تفسیر نموده‌اند.

از حیث حجم و مساحت:

در رساله مساحت آب کر را دو گونه مطرح نموده‌اند.

۱) برخی فرموده‌اند که مساحت آب کر عبارت است از: ۳/۵ وجب × ۳/۵ وجب × ۳/۵ وجب. یعنی اگر طول، عرض و عمق آب ۳/۵ وجب باشد، کر می‌باشد. مقصود از وجب، وجب متوسط است. البته در برخی روایات ۳ وجب مطرح شده است که تفاوت میان آن‌ها حدود ۱۶ وجب می‌شود. به نظر مرحوم شهید ثانی، قول قوی دلالت بر آن دارد که ۲۷ وجب (۳ وجب) حجم آب کر است.

۴

تعریف آب چاه و شیوه تطهیر آب قلیل و آب چاه

آب قلیل (آبی که کمتر از کر است) به صرف ملاقات با نجس، نجس می‌شود. یعنی همانند آب کر نیست که برای نجس شدنش نیاز به تغییر اوصاف ثلاثه داشته باشد.

بنابر نظر شهید، آب چاه نیز، حکم آب قلیل را دارد. یعنی به صرف ملاقات با نجس، نجس می‌شود.

تعریف آب چاه:

آب چاه به آبی گفته می‌شود که در محلی که عرفا چاه نامیده می‌شود، جمع شده و در آن محل از زمین بجوشد و غالبا در روی زمین جاری نیست. زیرا معمولا چاه دارای عمقی است که باعث می‌شود آب از آن خارج نشود.

باید دقت داشت که عرفا باید چاه نامیده شود.

بنابر این، به نظر مرحوم شهید، آب قلیل و آب چاه به صرف ملاقات با نجس، نجس می‌شود.

شیوه تطهیر آب قلیل و چاه:

تطهیر آب قلیل:

آب قلیل نجس را می‌توان به شیوه‌های مختلفی تطهیر نمود.

۱) ملاقات با کر. در جلسات قبل بیان شد.

۲) ملاقات با آب جاری حتی اگر آب جاری قلیل باشد به شرط آن که سطح آب جاری یا مساوی با قلیل باشد و یا آب جاری علو داشته باشد. اما اگر آب قلیل بالاتر از آب جاری باشد، ملاقات سبب طهارت نمی‌شود.

پر واضح است، آب جاری قلیل در صورتی مطهر است که قائل به پاک کنندگی آن باشد اما اگر کسی (علامه) قائل به پاک کنندگی آب جاری قلیل نباشد، این شیوه را صحیح نمی‌داند.

۳) واقع شدن باران بر آب قلیل. اجماع فقها بر این شیوه وجود دارد. تمامی فقها معتقدند اگر بر آب قلیلی که نجس شده باران ببارد، آب پاک می‌شود.

سوال: هر مقدار باران ببارد باعث پاک شدن آب قلیل می‌شود؟

پاسخ: مقدار باران را ایشان بیان نکرده است. ممکن است عالمی بگوید اگر باران به اندازه‌ای کم باشد که قابل اعتنا نباشد، سبب طهارت نمی‌شود.

تطهیر آب چاه:

مرحوم شهید دو طریق برای تطهیر آب چاه بیان می‌فرماید:

۱) هرچیزی که مطهر آب غیر چاه باشد؛ مثل ملاقات با کر، مطهر آب چاه نیز محسوب می‌شود.

۲) کشیدن آب چاه، سبب تطهیر آب چاه می‌شود. ایشان از این شیوه به نزح بئر یاد می‌کنند. گاهی آب چاه که نجس می‌شود اگر آب چاه کشیده شود، سبب طهارت باقی آب چاه می‌شود.

سوال: چه مقدار باید از آب چاه کشید تا آب چاه پاک شود؟

پاسخ: مقدار کشیدن بستگی دارد به این که آب چاه با چه چیزی نجس شده است. در برخی موارد باید تمام آب چاه را کشید. در ادامه بیان خواهد شد که در برخی چاه‌ها، هرچه آب کشیده شود؛ دوباره آب می‌جوشد و هیچ گاه آب تمام نمی‌شود. در این موارد مرحوم شهید می‌فرمایند اگر یک روز (از روز تا شب) از آن چاه آب بکشند، آب پاک می‌شود.

سوال: در چه مواردی لازم است که نزح جمیع شود؟ یعنی به چه نجاست‌هایی باید تمام آب چاه کشیده شود؟

پاسخ: در موارد ذیل باید جمیع آب چاه کشیده شود.

۱) اگر چاه به مردار بعیر نجس شود. (بعیر واژه‌ای است که برای شتر اعم از مذکر و مؤنث و صغیر و کبیر استعمال می‌شود.)

۲) اگر چاه به مردار گاو نجس شود. برخی ثور را به گاور نر معنا کرده‌اند اما شهید ثانی می‌فرماید که علاوه بر نر بودن، باید عرفا ثور نامیده شود. زیرا اگر گاو کوچک باشد، هرچند که نر باشد، ثور نامیده نمی‌شود.

۳) اگر چاه به شراب انگور نجس شود.

۵

تطبیق تعریف آب کر، آب چاه و نزح جمیع آب چاه

والكرّ المعتبرُ في الطهارة وعدم الانفعال بالملاقاة ﴿ هو ألف ومئتا رِطلٍ ﴾ (کری که معتبر است در طهارت و کری که معتبر است در عدم انفعال. عدم انفعال به طهارت عطف می‌شود. طهارت یعنی تطهیر آب قلیل. اگر کر بخواهد آب قلیل را تطهیر کند و یا احکام دیگر مثل عدم انفعال را شامل شود، زیرا اگر آب، کر باشد به صرف ملاقات نجس نمی‌شود بلکه باید حتما اوصاف ثلاثه آن تغییر کند. وزن این کر ۱۲۰۰ رطل است.) بكسر الراء على الأفصح (نظر فصیح‌تر آن است که رِطل قرائت شود.) وفتحها على قلّة (برخی از قبائل عرب که غیر افصح هستند رَطل قرائت می‌کنند.) ﴿ بالعراقي ﴾ (۱۲۰۰ رطل عراقی. زیرا در برخی موارد وزن‌ها در شهر‌ها مختلف می‌باشد. مثل مَن شهر تهران با مَن شهر تبریز. برخی هر مَن را شش کیلو حساب می‌کنند و برخی مَن را سه کیلو می‌دانند.) وقدره مئة وثلاثون درهماً على المشهور فيهما. («علی المشهور فیهما» یعنی هم این که مقصود از رطل، رطل عراقی است و هم این که مقصود از رطل عراقی ۱۳۰ درهم است، نظر مشهور است والا در روایت بیان نشده است که رطل باید رطل عراقی و هر رطل مساوی با ۱۳۰ درهم است. آن چیزی که در روایت بیان شده تنها آن است که آب کر مساوی با ۱۲۰۰ رطل است. «فیهما» یعنی ۱) عراقی بودن رطل و ۲) ۱۳۰ بودن هر رطل عراقی) وبالمساحة ما بلغ مكسّره (آن مقداری که برسد) اثنين وأربعين شبراً وسبعة أثمان شبر (۴۲ وجب و هفت هشتم وجب [هفت هشتم یعنی ۰/۸۷۵]. اگر محاسبه کنید ۳/۵ × ۳/۵ × ۳/۵ می‌شود ۴۲/۸۷۵ یعنی ۴۲ وجب و هفت هشتم وجب. «سبعة أثمان» همان ۰/۸۷۵ است) مستوي الخلقة (وجب باید وجب فردی باشد که دستشان معمولی باشد.) على المشهور والمختار عند المصنّف (به نظر مشهور و مصنف مساحت آب کر ۴۲/۸۷۵ است.) وفي الاكتفاء بسبعةٍ وعشرين قولٌ قويّ. (در این که مساحت آب کر را ۲۷ وجب بدانیم قول قوی وجود دارد. چون در برخی از روایات بیان شده است که ۳ وجب در ۳ وجب در ۳ وجب. به کتاب وسائل الشیعه، ج۱، ص ۱۶۵ و ۱۶۶ مراجعه شود. روایت چنین است: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ فِي اَلْمَجَالِسِ قَالَ رُوِيَ: أَنَّ اَلْكُرَّ هُوَ مَا يَكُونُ ثَلاَثَةَ أَشْبَارٍ طُولاً فِي ثَلاَثَةِ أَشْبَارٍ عَرْضاً فِي ثَلاَثَةِ أَشْبَارٍ عُمْقاً. طبق این روایت مساحت آب کر عبارت است از: ۳ وجب در ۳ وجب در ۳ وجب. در روایات دیگر به جای ۳ وجب فرموده ۳ وجب و نیم.)

(آب قلیل و آب چاه چگونه نجس می‌شود؟ می‌فرماید:) ﴿ وينجس ﴾ الماء ﴿ القليل ﴾ وهو ما دون الكرّ ﴿ والبئر ﴾ (بئر عطف به قلیل می‌شود.) وهو: مجمع ماءٍ نابعٍ من الأرض (محل جمع شدن آبی که از زمین می‌جوشد) لا يتعدّاها غالباً (که معمولا از چاه تعدی نمی‌کند و آب از چاه خارج نمی‌شود.) ولا يخرج عن مسمّاها عرفاً (علت این که عبارت لا يخرج عن مسمّاها عرفاً را بیان فرمود آن است که آب درون چاله کوچکی که روی زمین است را نمی‌توان ملحق به آب چاه کرد. زیرا این چاله کوچک را عرفا چاه نمی‌نامند. ایشان در صدد بیان این نکته است که اطلاق عرفی اسم چاه در این موضوع اهمیت دارد.) ﴿ بالملاقاة ﴾ (یعنی صرف ملاقات با نجس، این دو آب را نجس می‌کند.) على المشهور فيهما (فیهما به قلیل و بئر بازگشت دارد) بل كاد أن يكون إجماعاً. (البته در این زمانه ظاهرا اجماع وجود ندارد. زیرا برخی از فقها آب چاه را به صرف ملاقات نجس نمی‌دانند.)

﴿ ويطهر القليل بما ذكر ﴾ (طاهر می‌شود آب قلیل به همان شیوه‌ای که قبلا بیان کردیم و آن عبارت بود از این که) وهو ملاقاته الكرّ على الوجه السابق، (آب قلیل با ملاقات با آب کر، پاک می‌شود. علی الوجه السابق یعنی با قیودی که در صفحه ۵۲ و ۵۳ بیان شد. مثلا برخی قائل بودند که باید دفعتاً ملاقات صورت گیرد و برخی معتقد بودند که ممازجت شرط است و شهید ثانی معتقد بود که آب کر یا باید علو داشته باشد و یا مساوی باشد. غیر از ملاقات با آب کر) وكذا يطهر بملاقاة الجاري (اگر آب قلیل با آب جاری ملاقات کند، هرچند که آب جاری به حد کر نرسد) مساوياً له أو عالياً عليه (به شرط آن که آب جاری مساوی با آب قلیل و یا علو نسبت به آن داشته باشد.) وإن لم يكن كرّاً (هرچند که آب جاری به اندازه کر نباشد.) عند المصنّف ومن يقول بمقالته فيه (مصنف و افرادی که نظر ایشان را پذیرفتند قائلند که هرچند آب جاری به اندازه کر نباشد، کافی است. البته مرحوم علامه می‌فرمود حتما باید به اندازه کر باشد. زیرا اگر به اندازه کر نباشد، آب جاری نجس می‌شود نه آن که آب قلیل پاک شود.) وبوقوع الغيث عليه إجماعاً. (اگر آب باران بر آب قلیل نجس ببارد، سبب پاک شدن آن می‌شود.)

﴿ و ﴾ يطهر ﴿ البئر ﴾ بمطهِّر غيره مطلقاً (طاهر می‌شود آب چاه به هر چیزی که مطهر غیر باشد، مطلقا. مطهر آب غیر چاه عبارت است از سه موردی که بیان شد. مطلقا یعنی هر مطهری، خواه ملاقات با کر باشد، یا ملاقات با آب جاری باشد و حتی آب باران باشد. اما غیر از مطهر غیر، شیوه‌ای وجود دارد که مخصوص پاک کردن آب چاه است و آن عبارت است از نزح. مقدار نزحی که باید از چاه شود، بستگی دارد به نجسی که آب چاه را نجس کرده است.) و ﴿ بنزح جميعه للبعير ﴾ (در این صفحه مرحوم شیهد می‌فرماید: بنزح جمیعه و در صفحه بعد می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ كرٍّ للدابّة ﴾ و در ادامه می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ سبعين دلواً معتادة ﴾ و صفحه بعد از آن می‌فرماید: ﴿ وخمسين ﴾ دلواً و همچنین می‌فرماید: ﴿ وأربعين ﴾ دلواً و در ادامه می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ ثلاثين ﴾ دلواً. در صفحه ۵۸ می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ عشر ﴾ دلاء و در صفحه ۵۹ می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ سبع ﴾ دلاءٍ و در همان صفحه می‌فرماید: ﴿ و ﴾ نزح ﴿ خمسٍ لذرق الدجاج ﴾، در صفحه بعد می‌فرماید: ﴿ وثلاث ﴾ دلاءٍ و در نهایت می‌فرماید: ﴿ ودلو للعُصفور ﴾؛ این موارد سرفصل نزح بئر محسوب می‌شود. یعنی بسته به هر نجاستی باید این مقدار نزح صورت گیرد. مرحوم مصنف در این قسمت می‌فرماید: ﴿ بنزح جميعه﴾ یعنی جیمع آب چاه. برای چند مورد. اولین مورد که لازم است آب تمام چاه کشیده شود، شتر است. بعیر به معنای شتر است.) وهو من الإ بل بمنزلة الإنسان (بعیر همانند انسان است که به مرد، زن، بزرگ و کوچک اطلاق می‌شود.) يشمل الذكر والاُنثى، الصغير والكبير. (یعنی بعیر به تمام انواع شتر اطلاق می‌شود) والمراد من نجاسته المستندةُ إلى موته (مراد میته بعیر است که اگر میته بعیر درون چاه افتد، چاه نجس می‌شود، چون میته بعیر نجس است.) ﴿ و ﴾ كذا ﴿ الثور ﴾ (همچنین تمام آب چاه بخاطر میته گاو باید کشیده شود.) قيل: هو ذكر البقر (البته برخی ثور را به گاو نر اطلاق کرده‌اند. یعنی همین مقدار که گاو نر باشد کافی است هرچند که تازه متولد شده باشد. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) والأولى اعتبار اطلاق اسمه عرفاً مع ذلك (علاوه بر نر بودن باید ثور هم به آن گفته شود. ثور به مثابه مرد بودن است که به پسر ۳ ساله هرچند مذکر است اما مرد اطلاق نمی‌شود. ثور به گاو نر بزرگ اطلاق می‌شود.) ﴿ والخمر ﴾ (مورد سوم، شراب انگور است.) قليله وكثيره ﴿ والمسكر ﴾ المائع بالأصالة (برای مسکر مایع بالاصاله نیز باید تمام آب چاه کشیده شود.

در این قسمت لازم است نکاتی توضیح داده شود.

۱) اگر المسکر المائع بالأصالة بیان شد، چرا الخمر بیان شد؟ علت این ذکر آن است که در روایات خمر بخصوصه ذکر شده و چون در روایات بخصوصه ذکر شده است ایشان نیز بصورت جداگانه ذکر فرمودند.

۲) زمانی که گفته می‌شود المسکر المائع بالأصالة، مسکر جامد مثل حشیش را خارج می‌کند. مسکر جامد اساسا نجس نیست تا گفته شود که آب چاه بوسیله آن نجس شده است. همچنین مسکر مایع بالعرض نیز خارج می‌شود. زیرا ممکن است که با مسکر جامد کاری انجام شود که به مایع تبدیل شود.)

﴿ ودم الحدث ﴾ وهو الدماء الثلاثة على المشهور (مباحث مربوط به دماء ثلاثه در آینده مطرح می‌شود. بنابر قول مشهور اگر یک قطره خون حیض و نفاس و استحاضه در چاه بریزد، باید همه آب چاه کشیده شود.) ﴿ والفُقّاع ﴾ بضمّ الفاء. (فقاع، شراب متخذ از جو است. باید توجه داشت که نجاست فقاع منوط به اسکار نیست. یعنی لازم نیست که فقاع مسکر باشد تا نجس قلمداد شود بلکه حتی اگر مسکر هم نباشد، نجس می‌باشد. لذا مسکر مایع بالاصاله همه موارد فقاع را شامل نمی‌شود. چون برخی از فقاع‌ها مسکر نیستند اما نجس هستند. بر اساس روایات، فقاع حکم خمر دارد. در روایت بیان شده است که الفقاع خمر استصغرها الناس. البته مصنف در کتاب ذکری عصیر عنبی را نیز اضافه کرده است. عصیر عنبی یعنی آب انگور. برای تهیه شیره انگور، ابتدا آب انگور را می‌جوشانند، آب انگور پس از این که به جوشش آمد بنابر نظر برخی، نجس می‌باشد و لذا این مورد نیاز به نزح جمیع دارد البته به شرط این که دو سوم از آن تبخیر نشده باشد. چون زمانی که دو سوم آب انگور تبخیر شود، تبدیل به شیره می‌شود و شیره پاک است. بنابر این، عصیر عنبی پس از اشتداد به غلیان و قبل از تبخیر دو سوم از آن برخی خواسته‌اند به این مورد اضافه کنند که از نظر شهید امری بعید است.) وألحق به المصنّف في الذكرى العصير العنبي بعد اشتداده بالغليان قبل ذهاب ثلثيه وهو بعيد.

۶

عدم ذکر منی در موارد لزوم نزح جمیع و علت آن

شهید اول و ثانی ۶ مورد را به عنوان مواردی که نیاز به نزح جمیع دارد، ذکر کرده است. مرحوم شهید اول، در کتاب لمعه، منی حیوانی که خون جهنده دارد را جزء این موارد ذکر نکرد. لکن مشهور علما، منی حیوانی که خون جهنده دارد را جزء این موارد می‌دانند و وجوب نزح جمیع را در مورد آن صادر می‌کنند. از این روی، مرحوم شهید اول در دو کتاب دروس و ذکری قائل شده است در صورتی که آب چاه با منی حیوانی که خون جهنده دارد، نجس شود، لازم است تمام آب چاه کشیده شود.

شهید اول در کتاب ذکری این حکم را به مشهور نسبت داده است و در آن کتاب فرموده است: نصی نسبت به وجوب نزح جمیع در منی نداریم. به عبارت دیگر، هرچند که روایتی در این خصوص وجود ندارد اما مشهور علما قائل اند که باید در نجاست با منی، تمام آب چاه کشیده شود.

شهید ثانی می‌فرماید: احتمالا به دلیل عدم وجود روایت، شهید اول، در کتاب لمعه از منی یاد نکرده است و آن را جزء موارد ششگانه ذکر نکرده است.

البته باید دانست که این توجیه شهید ثانی پذیرفته نیست. زیرا در خصوص دم الحدث نیز نصی وجود ندارد و حال آن که دم الحدث را در لمعه ذکر کرده است. چنانچه بنای شهید اول آن است که تنها مواردی که روایت دارد را ذکر کند، نباید دم الحدث را نیز ذکر می‌فرمود. اگر گفته شود، مواردی که روایت ندارد را نیز ذکر کرده است، گفته می‌شود پس به چه دلیل منی را در کتاب لمعه ذکر نکرده است.

شهید ثانی در نهایت می‌فرماید: به نظر می‌رسد که شهید اول در کتاب لمعه به دنبال آن بوده است که تنها مواردی که در نصوص روایات بیان شده است را ذکر بفرماید. چون غیر منصوص‌ها موارد بسیاری دارد که شاید قابل احصا نباشد.

نکته: در برخی از روایات بیان شده است که اگر فلان نجاست در چاه افتاد باید به چه اندازه آب از چاه کشید. بنابر این در خصوص برخی از نجاسات، روایت وجود دارد. اما طیفی از نجاسات، بدون روایت هستند. یعنی در روایات حکمی برای آن‌ها بیان نشده است. در خصوص این دسته از روایات که نصی ندارند؛ سه نظریه وجود دارد.

۱) برخی معتقدند که در ما لا نص فیه (نجاساتی که نصی ندارد) باید ۳۰ دلو از آب چاه کشید.

۲) برخی معتقدند که در ما لا نص فیه باید ۴۰ دلو آب از چاه کشید.

۳) برخی معتقدند که در ما لا نص فیه به نزح جمیع آب نیاز است.

اگر مبنای اندیشمندی آن باشد که در ما لا نص فیه، نزح جمیع لازم است، این بحث پدیدار می‌شود که شهید اول به دنبال بیان ما لا نص فیه بوده است یا خیر؟

شهید ثانی در پاسخ به این ابهام می‌فرماید: به نظر می‌رسد که شهید اول به دنبال بیان موارد ما لا نص فیه نبوده است، زیرا اگر به دنبال بیان آن موارد بود باید خیلی از موارد را ذکر می‌فرمود.

۷

تطبیق عدم ذکر منی در موارد لزوم نزح جمیع و علت آن

ولم يذكر هنا المنيّ ممّا له نفسٌ (مرحوم شهید اول، ذکر نکرد در لمعه، منی از حیوانی که خون جهنده دارد. نفسٌ به معنای نفس سائله است و نفس سائله یعنی نفسی که خون جهنده دارد. مما له نفس اصطلاح است برای حیوانی که خون جهنده دارد.) والمشهور فيه ذلك (در حالی که نظر مشهور در خصوص منی، نزح جمیع است. ذلک به وجوب نزح جمیع آب چاه برمی گردد.)، وبه قطع المصنّف في المختصرين (و به همین مطلب، مرحوم مصنف در دو کتاب مختصر قطع پیدا کرده است. مختصرین یعنی دروس و بیان) ونسبه في الذكرى إلى المشهور (مرحوم شهید اول، وجوب نزح جمیع آب چاه در مورد منی را به مشهور نسبت داده است.) معترفاً فيه بعدم النصّ (با این که خود شهید اعتراف کرده است که روایتی در این خصوص نداریم.) ولعلّه السبب في تركه هنا (ضمیر لعله به عدم نص باز می‌گردد. شاید عدم نص سبب ترک ذکر منی در کتاب لمعه باشد. به عبارت دیگر، به خاطر آن که روایتی در مورد منی وجود ندارد، شهید اول، در کتاب لمعه، منی را ذکر نکرده است. اما این توجیه صحیح نیست زیرا)، لكن دم الحدث كذلك (دم الحدث نیز روایت ندارد.)، فلا وجه لإفراده. (وجهی ندارد که دم الحدث را ذکر کند اما منی را ذکر نکند. با این که هیچ یک روایت ندارند.) و إيجاب الجميع لما لا نصّ فيه يشملهما. (البته واجب کردن نزح جمیع آب چاه برای ما لا نص فیه، شامل این دو مورد «منی و دم الحدث» می‌شود. یعنی چنانچه مبنای کسی در ما لا نص فیه آن باشد که باید نزح جمیع صورت پذیرد، در این دو مورد نیز باید قائل شود که نزح جمیع صورت گیرد. ایجاب الجمیع یعنی وجوب نزح جمیع آب چاه، شامل منی و دم الحدث می‌شود.) والظاهر هنا حصر المنصوص بالخصوص. (آنچه که ظاهر کلام مرحوم مصنف در لمعه است، آن است که ایشان در صدد بیان موارد منصوص بوده است. زیرا اگر به دنبال بیان موارد غیر منصوص بود، باید موارد بسیار زیادی را بیان می‌فرمود. این که هیچ کدام را ذکر نکرده است شاهدی است بر این مدعا و ذکر دم الحدث شاید به علتی بوده است که در ذهن داشته است و الّا بنای اصلی مرحوم شهید اول در لمعه آن بوده است که تنها امور منصوص را ذکر کند.)

على العرفيّة.

وكذا لا يعتبر ممازجته له ، بل يكفي مطلق الملاقاة؛ لأنّ ممازجة جميع الأجزاء لا تتّفق ، واعتبار بعضها دون بعض تحكّمٌ ، والاتّحاد مع الملاقاة حاصل.

ويشمل إطلاق الملاقاة ما لو تساوى سطحاهما واختلف ، مع علوّ المطهِّر على النجس وعدمه.

والمصنّف رحمه‌الله لا يرى الاجتزاء بالإطلاق في باقي كتبه (١) بل يعتبر الدفعة ، والممازجة ، وعلوّ المطهّر أو مساواته. واعتبار الأخير ظاهرٌ دون الأوّلين ، إلّا مع عدم صدق الوحدة عرفاً.

والكرّ المعتبرُ في الطهارة وعدم الانفعال بالملاقاة ﴿ هو * ألف ومئتا رِطلٍ بكسر الراء على الأفصح وفتحها على قلّة ﴿ بالعراقي وقدره مئة وثلاثون درهماً على المشهور فيهما (٢) (٣).

وبالمساحة ما بلغ مكسّره اثنين وأربعين شبراً وسبعة أثمان شبر مستوي

____________________

(١) فقد اعتبر في الدروس : الدفعة ، وفي الذكرى : الممازجة ، وفيهما وفي البيان : علوّ المطهّر أو مساواته ، اُنظر الدروس ١ : ١١٨ ـ ١١٩ ، والذكرى ١ : ٨٥ ، والبيان : ٩٩ ، واعتبر الدفعة أيضاً في غاية المراد ١ : ٦٥.

(*) في (ق) بدل «هو» : قدره.

(٢) في العراقي وقدره.

(٣) مقابل المشهور أمران : أحدهما أنّه بالمدني وهو مئة وخمسة وتسعون.

والثاني : أنّ العراقي مئة وثمانية وعشرون درهماً وأربعة أسباع درهم ، وقد اختاره العلّامة في التحرير [١ : ٣٧٤] في تقدير نصاب زكاة الغلّة. (منه رحمه‌الله).

الخلقة (١) على المشهور والمختار عند المصنّف (٢) وفي الاكتفاء بسبعةٍ وعشرين قولٌ قويّ (٣).

﴿ وينجس الماء ﴿ القليل وهو ما دون الكرّ ﴿ والبئر وهو : مجمع ماءٍ نابعٍ من الأرض لا يتعدّاها غالباً ولا يخرج عن مسمّاها عرفاً ﴿ بالملاقاة على المشهور فيهما بل كاد أن يكون إجماعاً.

﴿ ويطهر القليل بما ذكر وهو ملاقاته الكرّ على الوجه السابق ، وكذا يطهر بملاقاة الجاري مساوياً له أو عالياً عليه وإن لم يكن كرّاً عند المصنّف ومن يقول بمقالته فيه وبوقوع الغيث عليه إجماعاً.

﴿ و يطهر ﴿ البئر بمطهِّر غيره مطلقاً و ﴿ بنزح جميعه للبعير وهو من الإ بل بمنزلة الإنسان يشمل الذكر والاُنثى ، الصغير والكبير. والمراد من نجاسته المستندةُ إلى موته ﴿ و كذا ﴿ الثور قيل : هو ذكر البقر (٤) والأولى اعتبار اطلاق اسمه عرفاً مع ذلك ﴿ والخمر قليله وكثيره ﴿ والمسكر المائع بالأصالة ﴿ ودم الحدث وهو الدماء الثلاثة على المشهور ﴿ والفُقّاع بضمّ الفاء. وألحق به المصنّف في الذكرى العصير العنبي بعد اشتداده بالغليان قبل ذهاب ثلثيه (٥) وهو بعيد.

ولم يذكر هنا المنيّ ممّا له نفسٌ (٦) والمشهور فيه ذلك ، وبه قطع المصنّف في

____________________

(١) لم يرد «الخلقة» في (ع) و (ف).

(٢) اُنظر الذكرى ١ : ٨٠ ، والدروس ١ : ١١٨ ، والبيان : ٩٨.

(٣) قاله الصدوق في الفقيه ١ : ٦ ، ذيل الحديث ٢ ، والعلّامة في المختلف ١ : ١٨٤.

(٤) قاله الجوهري في الصحاح ٢ : ٦٠٦ ، (ثور).

(٥) الذكرى ١ : ٩٩.

(٦) في (ر) : نفس سائلة.

المختصرين (١) ونسبه في الذكرى إلى المشهور معترفاً فيه بعدم النصّ (٢) ولعلّه السبب في تركه هنا ، لكن دم الحدث كذلك ، فلا وجه لإفراده. وإ يجاب الجميع لما لا نصّ فيه يشملهما. والظاهر هنا حصر المنصوص بالخصوص.

﴿ و نزح ﴿ كرٍّ للدابّة وهي الفرس ﴿ والحمار والبقرة وزاد في كتبه الثلاثة البغل (٣) والمراد من نجاستها المستندة إلى موتها.

هذا هو المشهور ، والمنصوص منها مع ضعف طريقه (٤) : الحمار والبغل (٥) وغايته أن يُجبر (٦) ضعفه بعمل الأصحاب ، فيبقى إلحاق الدابّة والبقرة بما لا نصّ فيه أولى.

﴿ و نزح ﴿ سبعين دلواً معتادة على تلك البئر ، فإن اختلفت فالأغلب ﴿ للإنسان أي لنجاسته المستندة إلى موته ، سواء في ذلك الذكر

____________________

(١) الدروس ١ : ١١٩ ، والبيان : ٩٩.

(٢) الذكرى ١ : ٩٣.

(٣) الذكرى ١ : ٩٤ ، والدروس ١ : ١١٩ ، والبيان : ١٠٠.

(٤) الظاهر أنّ ضعفه ب‍ «عمرو بن سعيد بن هلال» إذ لم يرد فيه مدح ولا ذمّ. اُنظر جامع الرواة ١ : ٦٢٢.

(٥) اُنظر الوسائل ١ : ١٣٢ ، الباب ١٥ من أبواب الماء المطلق ، الحديث ٥ ، والتهذيب ١ : ٢٣٥ ، الحديث ٦٧٩ ، وفيهما بدل «البغل» : «الجمل» وقال السيّد العاملي في مفتاح الكرامة : ظاهر أو صريح المعتبر وكشف الالتباس والمهذّب والمقتصر والذكرى والروض والروضة : أنّ البغل موجود فيها ، بل هو ظاهر الذكرى جزماً ، ونصّ الفاضل في شرحه : أنّ البغل موجود في موضع من التهذيب ، والاُستاذ في شرح المفاتيح وحاشية المدارك : أنّه في بعض نسخ التهذيب ذكر فيها «البغل» بعنوان النسخة ، مفتاح الكرامة ١ : ١٠٩.

(٦) في (ع) و (ف) : ينجبر.