درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۳: اشکالات شهید ثانی به تعریف طهارت و دلیل طهور بودن آب و خاک

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت آغازین

۳

اشکالات شهید ثانی به تعریف شهید اول از طهارت

أو ينتقض في طرده: بالغسل المندوب، والوضوء غير الرافع منه، والتيمّم بدلاً منهما إن قيل به.

در جلسه گذشته پس از آن که مقصود از طهارت شرعی تبیین شد. مرحوم شهید اشکالاتی را بیان نمود. اشکال نخست در جلسه گذشته بیان شد.

اشکال دوم شهید ثانی به تعریف شهید اول از طهارت:

اشکال دوم عبارت است از این که در صورتی که مراد از ماء ارض که می‌فرماید ﴿ والطَّهور ﴾ بفتح الطاء ﴿ هو الماء والتراب ﴾، فقط ماء و تراب مبیح باشد (زیرا در صورتی که این معنا مراد نباشد، با اصطلاح اکثرین سازگاری ندارد که در اشکال اول بیان شد.) اما در صورتی که مقصود ماء و ارض مبیح باشد، اشکال زیر پدیدار می‌شود.

اشکال آن است که تعریف شهید به استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة مانع اغیار نیست در حالی که تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. تعریف طهارت باید به گونه‌ای باشد، اموری که طهارت نیست در تعریف داخل نشود. در حالی که اگر مراد ماء و ارض مبیح باشد، در تعریف طهارت داخل شده و مانع اغیار نیست. زیرا غسل مندوب را نیز شامل می‌شود. زیرا غسل مستحبی استعمال طهور مشروط بالنیة. همچنین شامل وضو مستحبی که رافع حدث نباشد (مثل وضو زن حائض) می‌شود. همچنین تیممی که بدل از غسل و وضو مستحبی باشد را در بر می‌گیرد.

بنابر این، در صورتی که مراد خصوص ماء و ارض مبیح نماز باشد، تعریف مانع اغیار نیست. زیرا مواردی را شامل می‌شود که جزء طهارت نیستند.

اشکال سوم شهید ثانی به تعریف شهید اول از طهارت:

اشکال دیگر آن است که تعریف شامل بخشی از وضو و غسل و تیمم می‌شود. اگر فردی نیت وضو کرد و صورت خود را به قصد قربت شست و دست راست را نیز شست ولی پس از آن وضو را رها کرد. صرف شستن صورت و دست راست استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة است. در حالی که اصطلاحا این عمل را طهارت نمی‌نامند. همچنین کسی که نذر کند لباسش را از نجاسات تطهیر کند، نذرش صحیح است. زیرا عملی را نذر کرده است که رجحان دارد و نذر صحیح قلمداد می‌شود. اما تطهیر لباس از نجاست را طهارت اصطلاحی نمی‌دانند. در حالی که تعریف این نذر را شامل می‌شود.

مرحوم شهید ثانی با توجه به اشکالات فوق در پایان می‌فرماید: تعریفی که شهید اول از طهارت ارائه داده است از بهترین تعاریف است. زیرا به تعاریفی که دیگران از طهارت ارائه داده‌اند بیش از اشکالات فوق وارد است.

۴

تطبیق اشکالات شهید ثانی به تعریف طهارت

أو (أو تبیین اشکال دوم است) ينتقض في طرده (اشکال اول مبتنی بر این بود که مراد از ماء و ارض مطلق باشد. یعنی مراد از ماء و ارض که می‌فرماید: «﴿ والطَّهور ﴾ بفتح الطاء ﴿ هو الماء والتراب ﴾»، مطلق ماء و ارض باشد، خواه مبیح و یا غیر مبیح. اشکال این صورت آن است که با اصطلاح اکثرین سازگار نیست. اشکال دوم مبتنی بر آن است که گفته شود مقصود از ماء و ارض، ماء و ارض مبیح است نه ماء و ارض غیر مبیح. در صورتی که مقصود فقط ماء و ارض مبیح باشد ينتقض في طرده. یعنی تعریف در طرد کردن خودش نقض می‌شود. به عبارت دیگر تعریف مانع اغیار نیست. زیرا اموری که طهارت نیستند را شامل می‌شود. آن امور عبارتند از:): بالغسل المندوب، والوضوء غير الرافع منه (غسل مستحبی که طهارت نیست اما استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة، شامل آن می‌شود. وضوء غیر رافع باشد نیز شامل این تعریف می‌شود.)، والتيمّم بدلاً منهما (همچنین تیمم بدل از غسل و وضو نیز شامل تعریف می‌شود. البته اگر چنین تیممی را بپذیریم.)

(اشکال سوم) وينتقض في طرده أيضاً: بأبعاض كلّ واحدٍ من الثلاثة مطلقاً (مطلقا یعنی خواه مراد از طهور معنای عام باشد و خواه خصوص مبیح مراد باشد. به عبارت دیگر چه مبیح و غیر مبیح باشد و چه فقط مبیح باشد. در هر صورت تعریفی که شهید اول ارائه داده است، شامل بعضی از وضو، بعضی از غسل و بعضی از تیمم نیز می‌شود. زیرا در صورتی که بعضی از وضو یا غسل انجام شود، استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة هست اما بعضی از این‌ها را طهارت محسوب نمی‌کنند)؛ فإنّه استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة مع أنّه لا يسمّى طهارة، (اشکال چهارم را در ضمن اشکال سوم مطرح می‌کنند. یعنی ينتقض في طرده أيضاً) وبما لو نذر تطهيرَ الثوب (بما لو نذر عطف به بأبعاض شد. یعنی همچنین ينتقض في طرده بما لو نذر تطهيرَ الثوب) ونحوه من النجاسة ناوياً (ناویا یعنی به نیت قصد قربت. اگر کسی نذر کند که لباس یا بدنش را به قصد قربت از نجاسات تطهیر کند.)، فإنّ النذر منعقدٌ؛ لرجحانه. (این طبیعتا استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة است. بخاطر نذری که ناذر کرده است مشروط به نیت است. استعمال طهورٍ مشروطٌ بالنيّة است اما اصطلاحا بدان طهارت نمی‌گویند. بنابر این، تعریف اشکال نیست.)

ومع ذلك (با وجود اشکالات مذکور) فهو من أجود التعريفات (تعریفی که مصنف ارائه کرده است از بهترین تعریفات است.)؛ لكثرة ما يرد عليها من النقوض في هذا الباب. (زیرا بر دیگر تعریفات اشکالات بیشتری وارد است. من النقوض بیان ما است. نقض‌هایی که بر تعریفات فقها وارد است.)

۵

دلیل طهور بودن ماء و تراب

مرحوم شهید به دفعات فرمود مقصود از «استعمالُ طهورٍ» آب و خاک است. لذا ایشان می‌فرماید: ﴿ والطَّهور ﴾ بفتح الطاء ﴿ هو الماء والتراب ﴾ در این قسمت نکاتی باید تبیین شود.

نکته نخست: آب برای وضو و غسل و خاک برای تیمم است.

نکته دوم: به چه دلیل آب را طهور می‌دانیم؟ دلیل این ادعا، آیه قرآن است که می‌فرماید: (وَأَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً). بنابر این آب طهور می‌باشد. در این آیه دو نکته وجود دارد.

  • مراد از آسمان، آن فلک محیط که فاصله بسیاری از ما دارد، نیست، بلکه به تعبیر مرحوم آقا جمال، « کل ما علی یطلق علیه السماء لغةً » در لغت هرچیزی که بالا قرار می‌گیرد؛ آسمان نامیده می‌شود. « لذلک یسمون البیت سماءً » لذا خانه را سماء می‌نامند زیرا سقف خانه بالا است. بنابر این لازم نیست که سماء به معنای فلک محیط باشد تا شخصی اشکال نماید که آب از ابر جاری می‌شود و چون ابر در فلک محیط نیست، آب طهور نمی‌باشد.
  • استدلال به این آیه مبتنی بر آن است که طهور در آیه به معنای مطهر از حدث باشد که شرعا به این معنا است. زیرا طهور در شرع به معنای مطهر از حدث است نه مطهر از خبث.

نکته سوم: دلیل بر آن که تراب، طهور است، روایت است. زیرا پیامبر اکرم فرمودند: «جُعلتْ لي الأرض مسجِداً و طهوراً» برای من، زمین هم به عنوان مسجد و هم طهور قرار گرفته است. مسجد یعنی چیزی که بر روی آن سجده می‌کنند. به این دلیل است که سجده بر روی زمین و آنچه که از زمین است صحیح می‌باشد. بنابر این، زمین هم مسجد و هم طهور است.

ذکر این روایت این نکته را به ذهن می‌رساند که مصنف بهتر بود به جای «تراب» می‌فرمود أرض. یعنی به جای آن که بفرماید: « والطَّهور هو الماء والتراب » بفرماید: « والطهور هو الماء و الأرض » زیرا تراب یکی از اقسام أرض است و موارد دیگری هم أرض محسوب می‌شود. در روایت هم نفرمود « جعلت لی التراب مسجدا و طهورا بلکه فرمود «جُعلتْ لي الأرض مسجِداً و طهوراً». این نکته زمانی پررنگ می‌شود که بدانیم مرحوم مصنف تیمم را بر روی مثل سنگ جائز می‌داند. اگر مصنف از کسانی بود که تیمم را بر روی سنگ جائز نمی‌داند می‌توانستیم عبارت « التراب » را توجیه نماییم که بر اساس مبنایی که دارد این کلمه را فرموده و أرض در روایت را به تراب تفسیر می‌کند اما زمانی که مصنف، تیمم بر روی سنگ را جایز می‌داند نمی‌توان چنین توجیهی را مطرح نمود.

۶

تطبیق دلیل طهور بودن ماء و تراب

﴿ والطَّهور ﴾ بفتح الطاء ﴿ هو الماء والتراب ﴾. (طهوری که گفته شد ﴿ استعمالُ طهورٍ مشروطٌ بالنيّة ﴾ آب و خاک است. آب برای وضو و غسل استفاده می‌شود و تراب برای تیمم مورد استفاده قرار می‌گیرد.) 

(از عبارت بعد، دلیل طهور بودن ماء و تراب بیان می‌شود.) ﴿ قال اللّٰه تعالى: (وَأَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً) (ما از آسمان آب طهور را نازل کردیم. بنابر این ماء طهور است.) وهو دليل طهوريّة الماء، (آیه مذکور دلیل برای طهور بودن آب است.) والمراد ب‍ «السماء» هنا جهة العلو. (مراد از سماء، جهت بالا است. لازم نیست که سماء، فلک محیط معنا شود تا شخصی اشکال کند ابر‌هایی که باران زا هستند؛ فلک محیط نیستند.)

﴿ وقال النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله: «جُعلتْ لي الأرض مسجِداً و طهوراً» ﴾ وهو دليل طهوريّة التراب. (با توجه به این که روایت کلمه أرض استفاده شده است و مصنف از کلمه تراب استفاده کرده است؛ شهید ثانی می‌فرماید.) وكان الأولى إبداله بلفظ «الأرض» (بهتر بودن که کلمه تراب را ذکر نمی‌کرد و از کلمه أرض استفاده می‌فرمود.) كما يقتضيه الخبر (همچنان که اقتضاء خبر اینچنین است.)، خصوصاً على مذهبه: (مذهب به معنای عقیده و نظر است. در لغت ذهب به معنای رفت است. اما اگر ذهب با إلی متعدی شود به معنای آن است که رأی داد و عقیده فرد فلان مطلب است. رفتن نیز گاهی به معنای رفتن ذهنی است که به معنای آن است که عقیده‌اش فلان مطلب شد و گاهی به معنای رفتن جسمی است. بنابر این، با توجه به عقیده و نظر خود مصنف که) من (مِن بیان مذهب است.) جواز التيمّم بغير التراب من أصناف الأرض. (در ادامه این موضوع بحث می‌شود. در صفحه ۱۳۲ بیان می‌شود که تراب طاهر عبارت است از سنگ و... و می‌تواند مورد تیمم قرار گیرد.)

۷

تبیین اشکالات شهید ثانی به تعریف طهارت بصورت مختصر

سوال: اشکالات شهید ثانی را بصورت مختصر توضیح دهید.

پاسخ: چهار اشکال مطرح شد.

اشکال نخست: اگر گفته شود ماء و تراب شامل ماء و تراب مبیح و غیر مبیح می‌شود، خلاف اصطلاح فقها می‌باشد. زیرا فقها ماء و تراب غیر مبیح را طهارت نمی‌دانند.

سه اشکال دیگر آن است که تعریف مانع اغیار نیست.

اشکال دوم: تعریف شامل مثل غسل مندوب، وضو غیر رافع و تیمم بدل از غسل و وضو می‌شود. زیرا این موارد نیز ﴿ استعمالُ طهورٍ مشروطٌ بالنيّة ﴾ هستند در حالی که این موارد به اصطلاح شرعی، طهارت محسوب نمی‌شود. مثلا وضو زن حائض، طهارت محسوب نمی‌شود.

اشکال سوم: بخشی از غسل و وضو و تیمم هم ﴿ استعمالُ طهورٍ مشروطٌ بالنيّة ﴾ می‌باشد و تعریف شامل این‌ها نیز می‌شود در حالی که طهارت نیستند.

اشکال چهارم: اگر کسی نذر کند که لباس یا بدنش را به قصد قربت و با نیت تطهیر کند ﴿ استعمالُ طهورٍ مشروطٌ بالنيّة ﴾ می‌باشد و حال آن که در اصطلاح طهارت نمی‌گویند.

۸

توضیح مطهر بودن لغیره آب و تغیّر اوصاف ثلاثه

در گذشته بیان شد طهور که ماء و أرض باشد، « طاهر فی نفسه، مطهر لغیره ». مرحوم شهید در این قسمت، مطهر بودن ماء را در غیر توضیح می‌دهد. به عبارت دیگر ایشان توضیح می‌دهند که آب چگونه مطهر غیر می‌باشد.

می‌فرماید: آب مطلق (مقصود از آب مطلق آن چیزی است که عرفا آب نامیده می‌شود و مضاف الیه برای آن نمی‌آورند. مثلا نمی‌گویند آب نمک، آب هندوانه.) به صورت کلی مطهر است. یعنی جدای از اصطلاح طهارت مطهر است هم از حدث و هم از خبث. یعنی هم با آب می‌توان وضو و غسل انجام داد و هم می‌توان اشیاء نجس را تطهیر کرد.

مطهریت آب از حدث به این شکل است که اولا حدث، آن اثر معنوی است که برای مکلف و غیر مکلف مثل انسان نائم و صبی حاصل می‌شود که برای نماز خواندن نیازمند وضو و غسل است. بنابر این، حدث یک اثر معنوی است و امر حسی نیست. البته به همراه دو شرط.

۱) اثر و حدث باید مانع از نماز باشد تا حدث محسوب شود. یعنی پس از آن که حدث پدیدار شد، نتوان شرعا نماز را اقامه کرد. برخلاف مرگ که سبب غسل است. زیرا کسی که می‌میرد باید غسل داد اما نمی‌توان گفت مرگ مانع از نماز است. زیرا فردی که مرده است تکوینا نمی‌تواند نماز بخواند نه آن که از نظر شرعی نمی‌تواند نماز بخواند. بنابر این مرگ سبب غسل است اما نمی‌توان مانع نماز محسوب شود. بنابر این مرگ حدث محسوب نمی‌شود. به این دلیل است که فقها در هنگام بیان اسباب غسل و وضو، مرگ را بیان نمی‌کنند.

با توجه به این نکته، یک شرط آن است که اثر و حدث، باید مانع از نماز باشد.

۲) رفع اثر و حدث باید متوقف بر نیت باشد. خبث (تطهیر لباس و بدن) متوقف بر نیت نیستند هرچند که مانع از نماز می‌باشند. به عبارت دیگر هرچند که خبث مانع از نماز است اما رفع آن متوقف بر نیت نیست. و به دلیل آن که رفعشان متوقف بر نیت نیست، حدث نمی‌گویند.

آب علاوه بر این که مطهر از حدث است، مطهر از خبث نیز می‌باشد. منظور از خبث، نجس و ناپاکی است.

سوال: آب چگونه نجس می‌شود؟

پاسخ: شهید می‌فرماید: هر آبی با تغییر رنگ، طعم و بو نجس می‌شود. اگر خون در آب ریخت و باعث تغییر رنگ یا بو یا طعم شود باعث نجاست آب می‌شود. خواه آب کر یا قلیل باشد؛ خواه آب جاری یا ساکن باشد. بنابر این، آنچه که سبب نجاست تمام آب‌ها می‌شود آن است که به عین نجاست بو و رنگ و طعم آب تغییر یابد.

نکته: اگر نجاست باعث تغییر امری غیر از بو و رنگ و طعم شود نمی‌توان گفت که آب (کر) نجس شده است. مثلا نجاستی سبب تغییر سردی و گرمی آب شود یا سبب غلظت آب شود.

نکته: اگر تغیر اوصاف ثلاثه به عین نجاست نباشد بلکه تغیر آن اوصاف به متنجس باشد. از نظر شهید، آب نجس نمی‌شود. مثل آن که طعم آب به واسطه شیره نجس تغییر کند، بدن آن که نجاستی که در شیره وجود دارد در اوصاف ثلاثه آب، تغییری ایجاد کند. فرض شود، شخصی کاسه‌ای شیره درست کرده و یک قطره خون در این شیره می‌ریزد. پس از آن شیره در حوض آب ریخته شد و رنگ حوض به واسطه شیره تغییر کرد. شیره متنجس است ولی نجاست در شیره (یک قطره خون) در اوصاف ثلاثه آب تغییری نمی‌کند. زیرا یک قطره خون توان تغییر اوصاف ثلاثه آب را ندارد. لذا شهید می‌فرماید: اگر آب کر باشد، با ملاقات متنجس نجس نمی‌شود. البته باید توجه داشت که در تغییر اوصاف ثلاثه به عین نجس، منظور تغییر حسی است نه تغییر تقدیری.

توضیح آن که: تغییر تقدیری مثل آن که مانعی برای حس آن تغیر وجود داشته باشد. مثلا شیره در آب حوض ریخته شده و رنگ آب حوض قرمز شده است. شیره موجود در آب مانع از حس تغییر رنگ آب به خون می‌باشد یا این که عین نجس وصف خود را از دست داده است. مثلا غائط در آب افتاده اما پیش از آن که در آب افتاده باشد به سبب آن که مدت طولانی در آفتاب بوده است، بو را از دست داده است. اکنون که در آب افتاده است اگر تازه بود، موجب تغییر بوی آب می‌شد اما الآن که بو را از دست داده است، بوی آب را تغییر نداده است. اکنون که بوی آب را تغییر نداده است، هرچند تغییر تقدیری دارد اما باعث نجاست نمی‌شود بلکه زمانی سبب نجاست می‌شود که تغیر حسی باشد.

نکته: مطلق آب به تغیر اوصاف ثلاثه نجس می‌شود اما منافات با این ندارد که آب قلیل به صرف ملاقات با نجس، نجس شود هر چند که اوصاف ثلاثه آن تغییر نکند.

۹

تطبیق مطهر بودن لغیره آب و تغیّر اوصاف ثلاثه

﴿ فالماء ﴾ بقولٍ مطلق (بقول مطلق یعنی آن چیزی که بصورت مطلق و بدون قید بتوان آب نامید. در مقابل آب مضاف. به عبارت دیگر، آب بدون قید منظور است نه آبی که مضاف الیه دارد. مثل آب نمک، آب هندوانه، آب آلبالو.) ﴿ مطهِّرٌ من الحدث ﴾ (آب هم مطهر از حدث و هم مطهر از خبث است. منظور از مطهر از حدث) وهو (هو به حدث برمی گردد.) الأثر الحاصل للمكلّف وشبهه (اثر معنوی است. خواب یک حدث محسوب می‌شود و مکلف پس از خواب باید وضو بگیرد. انسان پس از خواب در جسمش که محسوس باشد تغییری نمی‌کند. بلکه تنها اثر معنوی دارد. بنابر این منظور از اثر، اثر معنوی است. لذا شهید می‌فرماید: اثری که برای مکلف و شبه مکلف حاصل می‌شود. شبهه مکلف می‌فرماید به این دلیل که انسان خواب یا بچه را شامل شود.) عند عروض أحد أسباب الوضوء والغسل (مراد اسبابی است که با تحقق آن‌ها، وضو و غسل شخص از بین می‌رود و باید برای اقامه نماز وضو یا غسل انجام دهد.)، المانعِ من الصلاة (المانع، صفت برای اسباب است. احد اسباب وضو و غسل یک شرطش آن است که مانع از نماز باشد. با عبارت المانع من الصلاة، مرگ را خارج می‌کند. هرچند که مرگ سبب غسل است اما مانع از نماز نیست. زیرا میت تکوینا نمی‌تواند نماز بخواند.)، المتوقّفِ رفعه على النيّة (شرط دیگر آن است که رفع اسباب وضو و غسل باید متوقف بر نیت باشد. این عبارت، خبث را خارج می‌کند. زیرا رفع خبث متوقف بر نیت نیست. گرچه «المتوقّفِ رفعه على النيّة» نیز بیان نمی‌شد، در جایی که فرمود «أحد أسباب الوضوء والغسل » این نکته را فهمیدیم. زیرا نجس شدن بدن از اسباب وضو و غسل نیست. زیرا فردی که وضو دارد و بدن یا لباسش نجس می‌شود، وضویش باطل نمی‌شود.) ﴿ والخبث ﴾ (یعنی آب هم مطهر از حدث و هم مطهر از خبث است.) وهو النجَس ـ بفتح الجيم ـ (نجَس یعنی آلودگی و ناپاکی. در عربی نجس را به فتح جیم بیان می‌کنند برخلاف فارسی که به کسر جیم بیان می‌کنند.) مصدر قولك: «نجِس الشيء» (مصدر این عبارت است که گفته می‌شود آلوده شد آن شئ) بالكسر (فعل این واژه به کسر جیم است اما اسم آن به فتح جیم است.) ينجَس (از باب فعل یفعَل است.) فهو نجِس بالكسر. (نَجَس مصدر است. نَجِس نام آن شئ است که نجاست به آن تعلق گرفته است. نَجِس هم فعل است. بنابر این اگر دست به خون آغشته شد؛ نَجِسَ گفته می‌شود اما نَجَس معنای مصدری دارد و به معنای آلوده شدن است. مصدر به فتح جیم است. شئ نجس را به کسر جیم بیان می‌کنند.)

﴿ وينجس ﴾ الماء مطلقاً (آب مطلقا نجس می‌شود. چه آب قلیل و چه آب کر، چه آب جاری و چه آب غیر جاری) ﴿ بالتغيّر بالنجاسة ﴾ (با تغیّر با نجاست، نجس می‌شود.) في أحد أوصافه الثلاثة ـ اللون والطعم والريح ـ دون غيرها من الأوصاف. (اوصافی که سبب نجاست آب می‌شود رنگ و طعم و بو است. هرچند اوصاف دیگر تغییر کند اما اگر این اوصاف تغییر نکند، سبب نجاست آب نمی‌شود.)

واحترز ب‍ «تغيّره بالنجاسة» (مرحوم شهید اول با قید «تغيّره بالنجاسة» احتراز کرد) عمّا لو تغيّر بالمتنجّس خاصّةً (اگر تغیر به سبب متنجس شد. تفاوت متنجس با نجس آن است که نجس عین نجاست است مثل خون و بول اما متنجس آن چیزی است که بواسطه عین نجس، نجس شده است. مثل شیره‌ای که خون در آن افتاده است. شیره متنجس است نه نجاست. اگر شئ متنجس سبب تغییر اوصاف ثلاثه آب شد، سبب نجاست آب محسوب نمی‌شود.)، فإنّه لا ينجس بذلك (به واسطه تغیّر به متنجس نجس نمی‌شود)، كما لو تغيّر طعمه بالدبس النجس (دبس متنجس است نه خود نجاست) من غير أن تؤثّر نجاسته فيه (بدون آن که خود نجاست اثری در آب داشته باشد. گاهی نجاست در شیره سبب اثر تغییر اوصاف ثلاثه می‌باشد. مثل جایی که خون بسیار زیادی در شیره ریخته باشد اما گاهی نجاست قدرت تأثیر ندارد. مثل جایی که یک قطره خون در شیره ریخته باشد.) والمعتبر من التغيّر: الحسّي لا التقديري على الأقوى. (در توضیح مثالی بیان شد. غائط در آفتاب بوی خود را از دست داده باشد و زمانی که در آب می‌افتد سبب تغییر بوی آب نشود. در این صورت آب نجس نمی‌شود زیرا تغیر حسی نیست بلکه تقدیری است.)

سوال: مقصود از علی الأقوی چیست؟

پاسخ: معنای علی الاقوی آن است که در مقابل این نظریه، نظر دیگری که قابل اعتنا باشد. اما به نظر ما اقوی این نظریه است. یعنی ممکن است برخی از علما، تغیّر تقدیری را باعث نجاست بداند. علی الأقوی که در رساله‌ها بیان می‌شود فتوی محسوب می‌شود و لذا مقلدین باید مطابق آن عمل کنند.

﴿ كتاب الطهارة

مصدر «طهر» بضمّ العين وفتحها ، والاسم الطُهر بالضمّ ﴿ وهي لغةً : النظافة والنزاهة من الأدناس ﴿ وشرعاً بناءً على ثبوت الحقائق الشرعيّة ﴿ استعمالُ طهورٍ مشروطٌ بالنيّة فالاستعمال بمنزلة الجنس ، والطهور مبالغةٌ في الطاهر ، والمراد منه هنا : «الطاهر في نفسه المطهِّر لغيره» جُعل بحسب الاستعمال متعدّياً وإن كان بحسب الوضع اللغوي لازماً ، كالأكول.

وخرج بقوله : «مشروط بالنيّة» إزالة النجاسة عن الثوب والبدن وغيرهما ، فإنّ النيّة ليست شرطاً في تحقّقه وإن اشترطت في كماله وترتّب الثواب على فعله.

وبقيت الطهارات الثلاث مندرجة في التعريف ، واجبةً ومندوبة ، مبيحةً وغير مبيحة إن اُريد بالطهور مطلق الماء والأرض ، كما هو الظاهر.

وحينئذٍ ، ففيه : اختيار أنّ المراد منها ما هو أعمّ من المبيح للصلاة ، وهو خلاف اصطلاح الأكثرين (١) ـ ومنهم المصنّف في غير هذا الكتاب (٢) ـ أو ينتقض في طرده : بالغسل المندوب ، والوضوء غير الرافع منه ، والتيمّم بدلاً منهما

____________________

(١) كالشيخ في النهاية : ١ ، والمحقّق في الشرائع ١ : ١١ ، والعلّامة في التذكرة ١ : ٧.

(٢) اُنظر الدروس ١ : ٨٦ ، والبيان : ٣٥ ، والذكرى ١ : ٧٠ ، والألفيّة : ٤١.

إن قيل به (١).

وينتقض في طرده أيضاً : بأبعاض كلّ واحدٍ من الثلاثة مطلقاً؛ فإنّه استعمال طهورٍ (٢) مشروطٌ بالنيّة مع أنّه لا يسمّى طهارة ، وبما لو نذر تطهيرَ الثوب ونحوه من النجاسة (٣) ناوياً ، فإنّ النذر منعقدٌ؛ لرجحانه.

ومع ذلك فهو من أجود التعريفات؛ لكثرة ما يرد عليها من النقوض في هذا الباب.

﴿ والطَّهور بفتح الطاء ﴿ هو الماء والتراب .

﴿ قال اللّٰه تعالى : (وَأَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً) (٤) وهو دليل طهوريّة الماء ، والمراد ب‍ «السماء» هنا جهة العلو.

﴿ وقال النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله : «جُعلتْ لي الأرض مسجِداً و (٥) طهوراً» (٦) (٧) وهو دليل طهوريّة التراب.

____________________

(١) أي قيل : بأنّ التيمّم يشرع بدلاً من الغسل المندوب مطلقاً ، ومن الوضوء المندوب وإن لم يرفع. (منه رحمه‌الله).

(٢) في (ع) و (ر) : للطهور.

(٣) في (ش) و (ف) : النجاسات.

(٤) الفرقان : ٤٨.

(٥) في (س) زيادة : ترابها.

(٦) الوسائل ٢ : ٩٧٠ ، الباب ٧ من أبواب التيمّم ، الحديث ٣ و ٤.

(٧) هذا الحديث رواه الأكثر كما ذكره المصنّف ولا يطابق ما أسلفه من جعل أحد الطهورين هو التراب؛ لأنّ الأرض أعمّ منه لشمولها الحجر والرمل وغيرهما من أصنافها. فزاد بعض الرواة فيه «وترابها طهوراً» وكان الأولى للمصنّف ذكره كذلك ليوافق مطلوبه ، أو تبديل التراب أوّلاً بالأرض ليطابق ما رواه كما لا يخفى. (منه رحمه‌الله).

وكان الأولى إبداله بلفظ «الأرض» كما يقتضيه الخبر ، خصوصاً على مذهبه : من جواز التيمّم بغير التراب من أصناف الأرض (١).

﴿ فالماء بقولٍ مطلق ﴿ مطهِّرٌ من الحدث وهو الأثر الحاصل للمكلّف وشبهه (٢) عند عروض أحد أسباب الوضوء والغسل ، المانعِ من الصلاة ، المتوقّفِ رفعه على النيّة ﴿ والخبث وهو النجَس ـ بفتح الجيم ـ مصدر قولك : «نجِس الشيء» بالكسر ينجَس (٣) فهو نجِس بالكسر.

﴿ وينجس الماء مطلقاً ﴿ بالتغيّر بالنجاسة في أحد أوصافه الثلاثة ـ اللون والطعم والريح ـ دون غيرها من الأوصاف.

واحترز ب‍ «تغيّره بالنجاسة» عمّا لو تغيّر بالمتنجّس خاصّةً ، فإنّه لا ينجس بذلك ، كما لو تغيّر طعمه بالدبس النجس (٤) من غير أن تؤثّر نجاسته فيه. والمعتبر من (٥) التغيّر : الحسّي لا التقديري على الأقوى.

﴿ ويطهر بزواله أي بزوال التغيّر ولو بنفسه أو بعلاج ﴿ إن كان الماء ﴿ جارياً وهو : النابعُ من الأرض مطلقاً غيرُ البئر على المشهور. واعتبر المصنّف في الدروس فيه دوامَ نبعه (٦).

____________________

(١) كما يأتي في الصفحة ١٣٢ ـ ١٣٣.

(٢) مثل الصبيّ والنائم والسكران.

(٣) ويجوز ضمّ العين فيهما ككرم يكرُم. نصّ عليه في القاموس [٢ : ٢٥٣ ، (نجس)]. (هامش ر).

(٤) في (ر) : المتنجّس.

(٥) في (ف) شطب على «من» ، وفي نسخة بدل (ر) : فيه.

(٦) الدروس ١ : ١١٩.