درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۹۹: اصول عملیه ۱۵

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

توضیحات اولیه در مورد روایت

بحث در ادله‌ی حجیت استصحاب بود، دلیل چهارم روایات بود، روایت اول صحیحه‌ی زراره بود، که شیوه‌ی استدلال به این روایت بیان شد.

روایت دوم یک صحیحه‌ی دیگری است از زراره که این روایت هم مثل روایت گذشته مضمره میباشد، یعنی به جایه ذکر نام امام معصوم از ضمیر استفاده شده است، همه‌ی حرفهایی که در باب اضمار صحیحه‌ی اول بود در اینجا هم مطرح است، همان اشکال اینجا هم میاید که روایت مضمره است و حجت نیست و همان جواب هم اینجا میاید که زراره از غیر از امام حدیث نقل نمیکند، و تمام احادیثش متسقیما از امام معصوم است و این سوالهای مختلف قرینه است که شخص مذکور امام است، نکته‌ی آخری که ذکر میکنند این است که زراره شاید بخاطر تقیه به این شکل روایت را ذکر میکنند.

این روایت کلا متضمن هفت سوال و پاسخ میباشد، که سه مورد از این هفت سوال محل بحث ماست، و بر سه قسمت از این صحیحه برای حجیت استصحاب استدلال شده است، هر سه قسمت را مرحوم مظفر نقل میکنند و در دو قسمت قبول میکنند که دو فراز و دو قسمت از این روایت دال بر حجیت استصحاب است و یک قسمت را ایشان قبول نمیکنند، چون این هفت فراز همه‌اش مربوط به باب نیست و ذکرش فایده‌ای ندارد، روایت را از روی کتاب میخوانیم و تطبیق میکنیم و بعد بببینیم شیوه‌ی استدلال به این روایت چگونه است.

۴

توضیح و تطبیق روایت دوم

٢. صحيحة زرارة الثانية:

وهي أيضا مضمرة، كالسابقة. (این صحیحه مثل صحیحه‌ی قبلی مضمره است)

قال [زرارة]: قلت: أصاب ثوبي دم رعاف، أو غيره، أو شيء من منيّ (به جامه‌ی من رسید خونی که از بینی من آمده بود، یا خون دیگری یا مقداری منی)، فعلمت أثره (پس مشخص کردم جایه آن را) إلى أن أصيب له الماء (تا اینکه آب بکشم آن را)، [فأصبت]، وحضرت الصلاة (وقت نماز شد)، ونسيت أنّ بثوبي شيئا وصلّيت (و فراموش کردم که شیء بر لباسم بوده است و نماز خواندم)، ثمّ إنّي ذكرت بعد ذلك؟ (بعد از نماز یادم آمد که جامه ام نجس بوده است)

قال: «تعيد الصلاة وتغسله». (امام فرمودند که نماز را اعاده کنید و لباستان را بشویید)

قلت: فإنّي لم أكن رأيت موضعه (اگر جایش را پیدا نکردم) وعلمت أنّه قد أصابه (ولی یقین داشتم که لباسم نجس شده است)، فطلبته ولم أقدر عليه (به دنبالش گشتم و پیدایش نکردم)، فلمّا صلّيت وجدته؟ (پس وقتی نماز خواندم پیدایش کردم)

قال: «تغسله وتعيد». (امام فرمودند که این مورد با مورد قبل فرقی ندارد باید نماز را اعاده کنید و لباستان را بشویید)

قلت: فإن ظننت أنّه قد أصابه ولم أتيقّن (اگر گمان داشتم که آن خون به لباسم رسیده است اما یقین نداشتم)، فنظرت ولم أر شيئا (نگاه کردم و دیدم چیزی بر لباسم نیست)، فصلّيت فيه، فرأيت فيه؟ (پس نماز خواندم و بعدش نگاه کردم و دیدم که یک قطره خون بر لباسم است)

قال: «تغسله ولا تعيد الصلاة». (امام فرمودند که لباستان را میشویید اما نماز را اعاده نکن)

قلت: لم ذلك؟ (چرا اینگونه است)

قال: «لأنّك كنت على يقين من طهارتك ثمّ شككت (بخاطر اینکه اینجا یقین به طهارت داشتی بعد شک کردی، قبل از اینکه خون دماغ بشوی یقین داشتی که لباست پاک است بعد از خون دماغ شدن شک کردی که به لباست رسیده است، نگاه کردی و چیزی پیدا نکردی)، فليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشكّ أبدا». (نمیتوانیم یقین را به سبب شک نقض کنیم، یقین به طهارت باقی است نماز را با طهارت استصحابیه خوانده‌اید درست است)

قلت: فإنّي قد علمت أنّه قد أصابه ولم أدر أين هو (سوال بعدی گفتم که من علم دارم که خون به جامه رسیده است اما نمیدانم که آن خون کجاست)، فأغسله؟ (تا بشوییم آن را)

قال: «تغسل من ثوبك الناحية التي ترى أنّه قد أصابها (امام فرمودند بشور از جامه‌ات آن قسمتی را که میدانی خون به آنجا رسیده است)، حتى تكون على يقين من طهارتك». (تا اینکه یقین به طهارت داشته باشی؛ اینجا دقت کنید فراز قبلی روایت یک موردی است که به آن برای استصحاب استفاده شده است، مورد دوم همین جاست که به آن استناد شده است بر حجیت استصحاب امام میفرمایند نجاست را میدانید موضع را نمیدانید، باید طوری بشویید که یقین به طهارت پیدا کنید، نقض یقین به یقین)

قلت: فهل عليّ ـ إن شككت أنّه أصابه شيء ـ أن انظر فيه؟ (سوال بعدی اینکه اگر من شک کردم که نجاست به لباسم رسیده است آیا لازم است بر من که نگاه کنم تفحص کنم؟)

قال: «لا (امام فرمودند خیر)، ولكنّك إنّما تريد أن تذهب الشكّ الذي وقع في نفسك». (لکن اگر میخواهی این شک را ازبین ببری اشکالی ندارد نگاه کنی) 

قلت: إن رأيته في ثوبي وأنا في الصلاة؟ (اگر من در بین نماز خون را در جامه ام دیدم چیکار کنم؟)

قال: «تنقض الصلاة (امام فرمودند نمازت را بشکن) وتعيد (و اعاده کن) إذا شككت في موضع منه ثمّ رأيته (اگر قبل از نماز احتمال میدادی که این خون به جامه‌ات رسیده است در بین نماز این خون را در جامه‌ات دیدی اینجا باید نماز را بشکنی و اعاده کنی)، وإن لم تشكّ ثمّ رأيته رطبا (اما اگر قبل از نماز شک نداشتی و سپس یک لکه‌ی خون‌تر روی لباست است) قطعت الصلاة وغسلته (اینجا نمازت را بشکن و جامه‌ات را بشور)، ثمّ بنيت على الصلاة (بعد نمازت را از همانجا که شکسته‌ای تمام کن؛ فرق بین این دو مورد این است که در مورد اول احتمال میداده که این خون از قبل از نماز بوده است، اما در این قسمت دوم قبل از نماز شک نداشته است مسئله‌ای نبوده است، یک مرتبه قبل از نماز دیده یک قطره خون روی لباسش است)؛ لأنّك لا تدري لعلّه شيء أوقع عليك (چون تو نمیدانی شاید این قطره خون همین الان روی لباست افتاده است)، فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ» (پس نمیتوانیم یقین را به شک نقض کنیم) الحديث.

۵

مورد اول استدلال به روایت

استدلال به این روایت عرض شد به سه قسمت این روایت برای حجیت استصحاب استدلال شده است:

مورد اول: سوال سوم است، «قلت فان ظننت انه اصابه و لم یتیقن» اینجا مورد را درست دقت کنید، که بعد یک اشکالی هست آن اشکال برایتان قشنگ واضح بشود، به این شکل استدلال کرده‌اند، گفتند ظاهر این قسمت این است راوی میگوید گمان میکنم که خون به جامه رسیده است، پس الان احتمال نجاست جامه است، قبلا چی بوده است؟ قبلا یقین به طهارت جامه بوده است، پس قبل از این ظن و احتمال یقین به طهارت بوده است، حالا احتمال میدهد که خون به جامه رسیده است و جامه نجس شده است، با این شک نماز خوانده ام امام میفرمایند نمازت درست است، چرا؟ چون یقینت را با شک نقض نکن، قبلا یقین به طهارت داشتی حالا شک داری، با این طهارت استصحابیه نماز خوانده‌ای این نماز درست است و صحیح است و نیازی به اعاده ندارد، پس نتیجه میگیریم که در حالت شک انسان باید به یقین سابق عمل کند و یقین سابق حجت است، این شیوه‌ی استدلال به این فراز است.

اشکال: بعضی گفته‌اند اصلا این قسمت از روایت دال بر قاعده‌ی استصحاب نیست بلکه مدلول این فراز روایت قاعده‌ی یقین و شک ساری است، از این قسمت از این روایت ما قاعده‌ی یقین و شک ساری را میفهمیم و نه قاعده‌ی استصحاب را، به چه بیان؟ آقایان میگویند که این سوال راوی چند قسمت است، قسمت اول روای میگوید «احتمال میدادم که خون به جامه رسیده است، این یک قسمت، قسمت دوم به این جامه نگاه کردم و چیزی پیدا نکردم یعنی یقین به طهارت پیدا کردم، بعد نماز خواندم بعد از نماز یک مرتبه دیدم جامه نجس است و خون در جامه است، اینجا یک شکی هم برای من بعد از رویت خون پیدا میشود، شک دارم که آیا این خون الان روی جامه‌ی من ریخته است و پیدا شده است یا نه این خون از قبل از نماز بوده است و آن یقین من باطل است، شک دارم و بعد از نماز میبینم یک قطره خون روی جامه است، شک پیدا میکنم که این خون الان روی جامه افتاده است یا از قبل از نماز بوده است، اگر این خون از قبل از نماز بوده است، یعنی آن یقین سابقم به طهارت باطل شد، این میشود قاعده‌ی یقین و شک ساری؛ قبلا یقین به طهارت داشتم، یعنی بعد از احتمال با تفحص یقین به طهارت پیدا کردم، ولی بعد از نماز شک پیدا کردم، این شک من شک ساری است، یعنی شکی است که برمیگردد آن یقین من را تخریب میکند، یعنی الان من احتمال میدهم که یقین سابقم باطل بوده است، این میشود قاعده‌ی یقین و شک ساری، امام جواب میدهند که به قاعده‌ی یقین عمل نکن و قاعده‌ی یقین حجت نیست یقین داشتی پاک است بگو پاک است.

پس ببینید بعضی‌ها گفته‌اند مراد از این یقین در اینجا یعنی آن یقین بعد از ظن، بعد از احتمال اگر به این شکل شد این فراز از روایت مورد قاعده‌ی یقین میشود، ولی اگر احتمال اول درست بود، یعنی مراد از یقین به طهارت یقین قبل از احتمال بود، ما گفتیم قبل از اینکه این آقا گمان داشته باشد به این نجاست، قبل از ظن به اصابه‌ی نجاست یقین به طهارت داشته حالا احتمال و ظن است یقین قبلی حجت است. کدام یک از این دو احتمال درست است؟

مرحوم مظفر میفرمایند: احتمال دوم از ظاهر روایت بعید است، مراد امام و سوال راوی در مورد قاعده‌ی یقین باشد بعید است، چرا؟ دلیلشان این است که میفرمایند شما آمدید یک یقین درست کردید بعد از ظن به اصابه، گفتید من احتمال میدادم به جامه ام خون رسیده باشد، نگاه کردم و چیزی ندیدم، یعنی یقین پیدا کردم که جامه ام پاک است، شما میخواهید از این کلمه‌ی «و لم أر شیئا» یقین را استفاده کنید، میفرمایند کلمه‌ی «و لم أر شیئا» دال بر یقین نیست، این جمله یعنی من چیزی ندیدم، راوی نمیگوید که بعد از احتمال من یقین پیدا کردم که جامه ام پاک است، که بگویید این یک یقین و بعد از نماز هم شک به این یقین سرایت میکند، ببنید یک مثال: به رفیقتان میرسید به او میگویید آقای زید در دانشگاه هست یا نیست؟ رفیق شما میگوید من او را ندیدم، خب این یعنی چه؟ یعنی قطعا در دانشگاه نیست؟ خیر، «عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود» نه اینکه من قطع دارم در اینکه در دانشگاه نیست، راوی میگوید من چیزی ندیدم نه اینکه یقین به طهارت پیدا کردم، پس از این کلمه نمیتوانید یقین را استفاده کنید، پس این یقین در ما نحن فیه وجود ندارد تا بتوانید شک ساری درست کنید.

پس این مورد قطعا مورد استصحاب میباشد.

۶

تطبیق (مورد اول استدلال به روایت)

والاستدلال بهذه الصحيحة للمطلوب في فقرتين منها (استدلال به این صحیحه که مطلوب ما است در دو فقره از این روایت)، بل قيل في ثلاث: (بلکه گفته شده در سه فقره از این روایت است)

الأولى: قوله (فرقه‌ی اول این قول امام است): «لأنّك كنت على يقين من طهارتك ثمّ شككت...»؛ بناء على أنّ المراد من اليقين بالطهارة (بنابر اینکه مراد از یقین به طهارت) هو اليقين بالطهارة الواقع قبل ظنّ الإصابة بالنجاسة. (آن یقین به طهارتی است که واقع شده قبل از ظن اصابه‌ی به نجاست، ما یک یقین درست کردیم قبل از احتمال اصابه) وهذا المعنى هو الظاهر منها. (ظاهر از جواب از امام هم همین معنا است، امام میفرمایند «لأنّک کنت علی یقین من طهارتک ثم شککت فليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشكّ أبدا»)

ويحتمل بعيدا (اما این احتمال، احتمال بعیدی است) أن يراد منه اليقين بالطهارة الواقع بعد ظنّ الإصابة (اینکه اراده شود از این یقین، یقین به طهارتی که واقع میشود بعد از ظن به اصابه) وبعد الفحص عن النجاسة (و بعد از فحص از نجاست، این آقا میگوید احتمال میدادم لباسم نجس باشد، فحص کردم و چیزی پیدا نکردم، یعنی یقین کردم که لباسم پاک است)؛ إذ قال: «فنظرت ولم أر شيئا»، على أن يكون قوله: «ولم أر شيئا» عبارة أخرى عن اليقين بالطهارة. (بنابر اینکه این قول راوی «و لم «أر شیئا» عبارت اخری از یقین به طهارت باشد، پس بنابراین احتمال میدادم که لباسم نجس باشد تفحص کردم و یقین پیدا کردم که لباسم پاک است، نماز با آن خواندم بعد دیدم که خون روی لباسم است، اینجا شک دارم که آیا این خون از همان یک ساعت قبل بوده است و آن یقین من را ازبین برده است یا نه الان پیدا شده است و یقین قبلی من را ازبین نبرده است، امام میفرمایند بناء بگذار بر یقین قبلی و بگو یقین قبلی درست است، یعنی قاعده‌ی یقین را اجرا میکنند) وعلى هذا الاحتمال يكون مفاد الرواية «قاعدة اليقين» لا الاستصحاب (بنابراین احتمال مفاد روایت قاعده‌ی یقین است نه استصحاب)؛ لأنّه يكون حينئذ مفاد قوله: «فرأيت فيه» (در این هنگام میباشد مفاد قول راوی «فرأیت فیه» راوی که میگوید دیدم نجاست را در او) تبدّل اليقين بالطهارة باليقين بالنجاسة. (تبدل یقین به طهارت به یقین به نجاست؛ اینجا ما از خارج گفتیم دقت کنید ذیل استدلال باید این مطلب را اضافه کنیم، که در این موقع که میگویند «رایت فیه» نجاست را در لباس دیدم، حالا یک شک پیدا میشود، شک دارم نجاست الان پیدا شده است یا از قبل بوده است، تا اینکه این شک من سرایت کند به آن یقین به طهارت، پس حالا که یقین به طهارت دارم یک شک ساری هم دارم پس میشود قاعده یقین)

ووجه بعد هذا الاحتمال أنّ قوله (وجه بعید بودن این احتمال این است که): «ولم أر شيئا» (قول راوی «ولم أر شیئا») ليس فيه أيّ ظهور بحصول اليقين بالطهارة بعد النظر والفحص. (ظهور در یقین به طهارت ندارد، {صدای استاد قطع میشود...} همیچین یقینی اینجا وجود ندارد تا اینکه ما قاعده‌ی یقین و شک ساری را از آن استفاده کنیم)

۷

مورد دوم استدلال به روایت

مورد دوم استدلال: فرقه‌ی دومی که به آن استدلال شده است آن فراز آخر روایت است، ایشان آن قسمت را بعنوان فرقه‌ی دوم ذکر میکنند، بر خلاف ترتیب روایت، بخاطر اینکه آن فرقه را هم ایشان قبول دارند، بعد به آن قسمت سوم که میرسند به آن اشکال میکنند، علی ای حال میفرمایند مورد دومی که به این روایت برای حجیت استصحاب استدلال شده است، آن قسمت اخیر روایت است، «فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ» سزاوار نیست که نقض کنی یقین را به شک، یقین داشتی قبل از نماز که جامه‌ات پاک است، الان خون دیده‌ای و شک داری که این خون از قبل بوده است که دو رکعت نمازت باطل باشد یا نه از الان بوده است که باطل نباشد، میفرمایند که یقینت را با شک نقض نکن، این فرقه ظهور در حجیت استصحاب دارد، نهایت آن اشکالی که در صحیحه‌ی اولی بود اینجا هم وارد میشود که الف و لام «الیقین و الشک» برای عهد است، یا برای جنس است، عین آن جواب‌ها را اینجا هم مطرح میکنیم، میفرمایند اینجا هم به قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع اینجا مراد از یقین جنس یقین است مطلقا و مراد از شک جنس شک میباشد مطلقا.

۸

تطبیق (مورد دوم استدلال به روایت)

الثانية: قوله أخيرا: «فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ». (سزاوار نیست برای تو که نقض کنی یقین را به شک) ودلالتها كالفقرة الأولى (دلالت این فقره مثل فقره‌ی اولی) ظاهرة على ما تقدّم في الصحيحة الأولى (ظاهر است بر حجیت استصحاب مطلقا بنابر چیزی که مقدم شد در صحیحه اول) ـ من ظهور كون اللام في «اليقين» لجنس اليقين بما هو يقين ـ. (از ظهور بودن الف و لام در «الیقین» برای جنس یقین بما هو یقین، اینجا هم ما به قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع میگوییم مراد از یقین جنس یقین است نه اینکه اختصاص به یقین در باب طهارت و نجاست داشته باشد) وهذا المعنى هنا أظهر ممّا هو في الصحيحة الأولى. (و این معنا که مراد جنس یقین باشد در اینجا ظاهر‌تر است از صحیحه‌ی اولی، اینجا که مراد جنس یقین باشد به طور مطلق ظهورش بیشتر از صحیحه‌ی اول است، وجه این را بیان نمیکنند یکی از بزرگان این وجه را اینگونه بیان میکنند: در صحیحه‌ی اول امام این جمله‌ی «فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ» بعنوان علت بیان نکردند امام با کلمه‌ی «فانّه» بیان کردند، فرمودند «فانّه لا ینقض الیقین بالشک» و به قول مرحوم مظفر به صورت جزاء بیان کردند، اما در این روایت امام تصریح میکنند که این جمله علت است، هم در فراز اول و هم در فراز سوم، میفرمایند «لأنّك لا تدري لعلّه شيء أوقع عليك، فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ» با «لانّ» شروع میکنند، پس علت این مسئله این است که نقض یقین به شک نباید بشود، و علت هر جا که باشد این معلول هم هست، لازم نیست که فقط همین مورد باشد، هر جا که علت باشد یعنی یقین سابق داشته باشد و شک لاحق معلول میاید)

(پس بنابراین ظهور این صحیحه در اینکه مراد جنس یقین است مطلقا قوی‌تر است از ظهور صحیحه‌ی اول)

۹

مورد سوم استدلال به روایت

مورد سوم استدلال: فراز سوم که به این روایت برای حجیت استصحاب استدلال شده است، آن مورد دوم است که طرف از امام سوال میکند میگوید شک دارم که لباسم نجس شده است، چه کار کنم؟ امام میفرمایند باید یقین پیدا کنی به اینکه پاک هستی، وجه استدلال به این روایت چیست؟ راوی میگوید یقین دارم به اینکه به لباسم این خون اصابت کرده است، امام میفرمایند باید به یک شکلی بشوری که یقین داشته باشی که پاک شده است، وجه استدلال به روایت برای حجیت استصحاب چیست؟ وجه استدلال این است که یقین داری به نجاست چون یقین به نجاست داری، تا وقتی که شک در طهارت داشتی همان یقین به نجاست جاری است، وقتی میتوانید دست از آن یقین ورداری که یقین به طهارت داشته باشی پس بنابراین امام میفرمایند تا وقتی یقین به طهارت ندارید، استصحاب نجاست جاری است، وقتی استصحاب نجاست جاری نیست که انسان یقین به طهارت داشته باشد، پس بنابراین این فرقه‌ی از روایت هم دال بر حجیت استصحاب میباشد.

مرحوم مظفر اشکال میکنند: قبل از بیان اشکال ایشان یک مقدمه‌ی کوتاهی را عرض میکنیم، و آن مقدمه این است که در نماز اختلاف است بین فقها که آیا لازم است احراز طهارت یا نه لازم است عدم علم به نجاست، شرط نماز چیست؟ آیا در نماز واجب است که علم داشته باشد به طهارت یا نه علم به طهارت لازم نیست، بلکه عدم العلم به نجاست کافی است، همینقدر انسان یقین نداشته باشد که لباسش نجس است، میتواند با آن نماز بخواند.

بعد از این مقدمه مرحوم مظفر میفرمایند اگر ما از کسانی باشیم که بگوییم در نماز یقین به طهارت و احراز طهارت لازم نیست، دیگر این فراز از روایت دال بر حجیت استصحاب نیست، بلکه این فراز از روایت میخواهد شرط صلاة را بیان کند، راوی از اول بحثش در رابطه را نماز است و نجاست لباسش، سوال میکند که قبل از نماز یقین داشتم که لباسم نجس است، چه کار کنم؟ امام میفرمایند نمیتوانی وارد نماز بشوی مگر اینکه یقین به طهارت داشته باشید، پس اصلا استصحاب نیست، امام میفرمایند وقتی میتوانی نماز بخوانی که احراز طهارت کنید، چون احراز طهارت شرط نماز است، پس بنابراین اگر از کسانی شدیم که گفتیم احراز طهارت و یقین به طهارت شرط نماز است اینجا از محل بحث خارج است، استصحاب را نمیفهماند، امام میخواهند شرط نماز را بیان کنند، اما اگر از کسانی شدیم که گفتیم نه عدم علم به نجاست برای نماز کافی است لازم نیست یقین به طهارت داشته باشیم، مورد میشود از موارد استصحاب، یعنی امام میفرمایند تا وقتی که شما یقین به نجاست دارید نمیتوانید استصحاب نجاست جاری کنید مگر اینکه یقین به طهارت داشته باشیم، وقتی یقین به طهارت داشتید دیگر استصحاب جاری نکنید.

۱۰

تطبیق (مورد سوم استدلال به روایت)

الثالثة: قوله: «حتى تكون على يقين من طهارتك» (فراز سوم قول امام است «حتی تکون علی یقین من طهارتک»)؛ فإنّه عليه‌السلام إذ جعل الغاية (امام علیه السلام آنگاه که امام قرار داد غایت از حکم به نجاست را) حصول اليقين بالطهارة من غسل الثوب في مورد سبق العلم بنجاسته (حصول یقین به طهارت، از غسل ثوب در مورد سبق علم به نجاستش، امام فرمودند وقتی که علم داشتی به نجاست ثوب باید به شکلی لباست را بشویی که یقین به طهارت پیدا کنی، خب پس معلوم میشود که تا وقتی که یقین به طهارت نداشته باشی استصحاب نجاست جاری است) يظهر منه (از اینکه غایت را یقین به طهارت قرار داده‌اند ظاهر میشود) أنّه لو لم يحصل اليقين بالطهارة (اگر حاصل نشود یقین به طهارت) فهو محكوم بالنجاسة (پس آن لباس محکوم به نجاست است)؛ لمكان سبق اليقين بها. (بخاطر مکان پیشی گرفتن یقین به آن نجاست، چون یقین به نجاست دارید تا وقتی یقین به طهارت نداشته باشی، استصحاب نجاست جاری است)

ولكنّ الاستدلال بهذه الفقرة (لکن استدلال به این قسمت از روایت) مبنيّ على أنّ إحراز الطهارة ليس شرطا في الدخول في الصلاة (مبنی است بر اینکه احراز طهارت شرط بر دخول بر نماز نباشد)، وإلاّ (و الّا اگر احراز الطهارت شرط در دخول در نماز باشد) لو كان الإحراز شرطا فيحتمل أن يكون (پس احتمال میرود که امام علیه السلام) إنّما جعل الغاية (همانا قرار داده است غایت نجاست را) حصول اليقين بالطهارة (حصول یقین به طهارت) لأجل إحراز الشرط المذكور (بخاطر احراز شرط مذکور در باب نماز؛ امام که فرمودند باید لباست را بشویی را یقین پیدا کنی که پاک است بخاطر این است که چون میخواهی وارد نماز بشوید، چون میخواهید وارد نماز بشوید شرط نماز هم احراز طهارت است، لذا باید جوری لباست را بشویی که یقین به طهارت پیدا کنی بعد وارد نماز بشوی پس اصلا در باب استصحاب نیست)، لا لأجل التخلّص من جريان استصحاب النجاسة (امام نمیفرمایند باید یقین به طهارت پیدا کنید تا اینکه از استصحاب نجاست فرار کنی، اصلا بحث استصحاب نیست بلکه بحث در این است که باید یقین به طهارت را احراز کنید)، فلا يكون لها ظهور في الاستصحاب. (پس روایت ظهور در استصحاب ندارد؛ پس خلاصه چون این فرقه‌ی از روایت دو احتمالی است و «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» نمیدانیم امام در مقام بیان شرط طهارت است یا در مقام بیان حجیت استصحاب است)

ومنها : أنّ الوضوء أمر آنيّ متصرّم ، ليس له استمرار في الوجود ، وإنّما الذي إذا ثبت استدام هو أثره ، وهو الطهارة ، ومتعلّق اليقين في الصحيحة هو الوضوء لا الطهارة ، ومتعلّق الشكّ هو المانع من استمرار أثر المتيقّن ، فيكون الشكّ في استمرار أثر المتيقّن لا المتيقّن نفسه. وعليه ، فلا يكون متعلّق اليقين نفس متعلّق الشكّ ، فانخرم الشرط الخامس في الاستصحاب ، ويكون ذلك موردا لقاعدة المقتضي والمانع. فتكون الصحيحة دليلا عليها لا على الاستصحاب.

وفيه : أنّ الجمود على لفظ «الوضوء» يوهم ذلك ، ولكنّ المتعارف من مثل هذا التعبير في لسان الأخبار إرادة الطهارة التي هي أثر له بإطلاق السبب وإرادة المسبّب ، ونفس صدر الصحيحة «الرجل ينام وهو على وضوء» يشعر بذلك. فالمتبادر والظاهر من قوله : «فإنّه على يقين من وضوئه» أنّه متيقّن بالطهارة المستمرّة لو لا الرافع لها ، والشكّ إنّما هو في ارتفاعها للشكّ في وجود الرافع. فيكون متعلّق اليقين نفس متعلّق الشكّ. فما أبعدها عن قاعدة المقتضي والمانع.

ومنها : ما أفاده الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره في مناقشة جميع الأخبار العامّة المستدلّ بها على حجّيّة مطلق الاستصحاب ، واستنتج من ذلك أنّها مختصّة بالشكّ في الرافع ، فيكون الاستصحاب حجّة فيه فقط ، قال رحمه‌الله : «فالمعروف بين المتأخّرين الاستدلال بها على حجّيّة الاستصحاب في جميع الموارد. وفيه تأمّل قد فتح بابه المحقّق الخوانساريّ في شرح الدروس». (١)

وسيأتي إن شاء الله (تعالى) في آخر الأخبار بيان هذه المناقشة ، ونقدها.

٢. صحيحة زرارة الثانية :

وهي أيضا مضمرة ، كالسابقة.

قال [زرارة] : قلت : أصاب ثوبي دم رعاف ، أو غيره ، أو شيء من منيّ ، فعلمت أثره إلى أن أصيب له الماء ، [فأصبت] ، وحضرت الصلاة ، ونسيت أنّ بثوبي شيئا وصلّيت ، ثمّ إنّي

__________________

(١) فرائد الأصول ٢ : ٥٧٤.

ذكرت بعد ذلك؟

قال : «تعيد الصلاة وتغسله».

قلت : فإنّي لم أكن رأيت موضعه وعلمت أنّه قد أصابه ، فطلبته ولم أقدر عليه ، فلمّا صلّيت وجدته؟

قال : «تغسله وتعيد».

قلت : فإن ظننت أنّه قد أصابه ولم أتيقّن ، فنظرت ولم أر شيئا ، فصلّيت فيه ، فرأيت فيه؟

قال : «تغسله ولا تعيد الصلاة».

قلت : لم ذلك؟

قال : «لأنّك كنت على يقين من طهارتك ثمّ شككت ، فليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشكّ أبدا».

قلت : فإنّي قد علمت أنّه قد أصابه ولم أدر أين هو ، فأغسله؟

قال : «تغسل من ثوبك الناحية التي ترى أنّه قد أصابها ، حتى تكون على يقين من طهارتك».

قلت : فهل عليّ ـ إن شككت أنّه أصابه شيء ـ أن انظر فيه؟

قال : «لا ، ولكنّك إنّما تريد أن تذهب الشكّ الذي وقع في نفسك».

قلت : إن رأيته في ثوبي وأنا في الصلاة؟

قال : «تنقض الصلاة وتعيد إذا شككت في موضع منه ثمّ رأيته ، وإن لم تشكّ ثمّ رأيته رطبا قطعت الصلاة وغسلته ، ثمّ بنيت على الصلاة ؛ لأنّك لا تدري لعلّه شيء أوقع عليك ، فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ» الحديث (١).

والاستدلال بهذه الصحيحة للمطلوب في فقرتين منها ، بل قيل في ثلاث : (٢)

الأولى : قوله : «لأنّك كنت على يقين من طهارتك ثمّ شككت ...» ؛ بناء على أنّ المراد من اليقين بالطهارة هو اليقين بالطهارة الواقع قبل ظنّ الإصابة بالنجاسة. وهذا المعنى هو

__________________

(١) تهذيب الأحكام ١ : ٤٤٦ ـ ٤٤٧ ح ١٣٣٥ ؛ الاستبصار ١ : ١٨٣ ح ٦٤١.

(٢) لم اعثر على المستدلّ بالثالثة.

الظاهر منها.

ويحتمل بعيدا أن يراد منه اليقين بالطهارة الواقع بعد ظنّ الإصابة وبعد الفحص عن النجاسة ؛ إذ قال : «فنظرت ولم أر شيئا» ، على أن يكون قوله : «ولم أر شيئا» عبارة أخرى عن اليقين بالطهارة. وعلى هذا الاحتمال يكون مفاد الرواية «قاعدة اليقين» لا الاستصحاب ؛ لأنّه يكون حينئذ مفاد قوله : «فرأيت فيه» تبدّل اليقين بالطهارة باليقين بالنجاسة.

ووجه بعد هذا الاحتمال أنّ قوله : «ولم أر شيئا» ليس فيه أيّ ظهور بحصول اليقين بالطهارة بعد النظر والفحص.

الثانية : قوله أخيرا : «فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ». ودلالتها كالفقرة الأولى ظاهرة على ما تقدّم في الصحيحة الأولى ـ من ظهور كون اللام في «اليقين» لجنس اليقين بما هو يقين ـ. وهذا المعنى هنا أظهر ممّا هو في الصحيحة الأولى.

الثالثة : قوله : «حتى تكون على يقين من طهارتك» ؛ فإنّه عليه‌السلام إذ جعل الغاية حصول اليقين بالطهارة من غسل الثوب في مورد سبق العلم بنجاسته يظهر منه أنّه لو لم يحصل اليقين بالطهارة فهو محكوم بالنجاسة ؛ لمكان سبق اليقين بها.

ولكنّ الاستدلال بهذه الفقرة مبنيّ على أنّ إحراز الطهارة ليس شرطا في الدخول في الصلاة ، وإلاّ لو كان الإحراز شرطا فيحتمل أن يكون إنّما جعل الغاية حصول اليقين بالطهارة لأجل إحراز الشرط المذكور ، لا لأجل التخلّص من جريان استصحاب النجاسة ، فلا يكون لها ظهور في الاستصحاب.

٣. صحيحة زرارة الثالثة :

قال : قلت له ـ أي الباقر أو الصادق عليهما‌السلام ـ : من لم يدر في أربع هو أو في ثنتين وقد أحرز الثنتين؟

قال : «يركع بركعتين وأربع سجدات وهو قائم بفاتحة الكتاب ، ويتشهّد ، ولا شيء عليه. وإذا لم يدر في ثلاث هو أو في أربع وقد أحرز الثلاث ، قام فأضاف إليها أخرى ،