درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۱۰۰: اصول عملیه ۱۶

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

روایت سوم

روایت سوم برای حجیت استصحاب صحیحه‌ی سوم زراره است، در این صحیحه دو سوال مطرح شده است که به سوال دوم این صحیحه و جواب امام برای حجیت استصحاب استدلال شده است:

سوال اول: این است که راوی از امام سوال میکند که مشغول نماز هستم شک میکنم که دو رکعت خوانده ام یا چهار رکعت خوانده ام چه کار کنم؟ امام میفرمایند دو رکعت دیگر میخوانی، که این دو رکعت چهار سجده دارد در حالت ایستاده است و فقط فاتحه الکتاب دارد و بس، یعنی دو رکعت نماز احتیاط میخوانید، و بعبارت دیگر اگر شک کردی بین دو و چهار در همان رکعت مشکوک سلام بده و دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخوان بعد چیزی بر گردنت نیست.

سوال دوم: زراره میگوید شک کردم بین سه یا چهار در بین نماز، امام میفرمایند بایست یک رکعت دیگر بخوان، یک رکعت دیگر اضافه کن و لاشیء علیه، بعد در ضمن این استدلال میفرمایند یقین را به شک نقض نکن.

وجه استدلال به این صحیحه: به این شکل است که مستدل میگوید قبل از این رکعت مشکوک یقین داشت که رکعت چهارم را نخوانده است، و در این رکعت شک میکند که آیا رکعت چهارم است یا رکعت سوم است، امام میفرمایند استصحاب کن عدم قرائت رابعه را، اینجا بگو سه رکعت خوانده ام رکعت چهارم را نخوانده ام در نتیجه یک رکعت دیگر بخوان که آن رکعت، رکعت چهارم حساب بشود و نمازت تمام باشد، و یقین قبلی ات را به شک نقض نکن، یقین داشتی چهار رکعت نخوانده‌ای به همان یقین عمل کن، یک رکعت دیگر بخوان و آن یقین قبلی را نقض نکن.

دقت بفرمایید مرحوم شیخ انصاری به این روایت اشکال کرده‌اند: فرموده‌اند اگر این روایت به این بیان که شما گفتید مفید حجیت استصحاب باشد، لازمه‌اش مخالفت با یک حکم ضروری در بین علمای شیعه است، اگر به این بیان استصحاب را درست کنید که یقین داشتم رکعت چهارم را نخوانده ام، یک رکعت به نمازم اضافه کنم و بعد نماز را تمام کنم، این مخالف ضرورت طائفه‌ی شیعه میباشد، بیان مطلب این است که در این قسم از شکوک علمای شیعه اجماع دارند، در مثل شک در سه و چهار علمای شیعه اجاع دارند که باید بناء را بر اکثر گذاشت، و بعد نماز را سلام داد و سپس یک رکعت نماز احتیاط خواند، این اجماعی بین علمای شیعه است، حالا شما میگویید استصحاب کن بگو رکعت چهارم را نخوانده ام، یک رکعت دیگر به این رکعت مشکوک اضافه کن، و بعد نماز را سلام بده این فتوای علمای اهل سنت و مخالف صریح اجماع علمای امامیه میباشد، خب پس باید چه کار کنیم؟ مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این روایت را باید به این شک توجیه کنیم، بگوییم اینکه امام میفرمایند یک رکعت به این نماز اضافه کن، یعنی یک رکعت منفصل، یعنی در سه رکعت سلام بده، و یک رکعت مستقل و منفصل، که نماز احتیاط است به آن اضافه کن و بعد چیزی بر گردنت نیست.

خب سوال: آن نقض یقین به شک که امام فرمودند یعنی چه؟ مرحوم شیخ انصاری میفرمایند مراد امام این است که آن نماز احتیاط را حتما بخوان، تا اینکه یقین پیدا کنی به برائت ذمه‌ی خودت، مراد از یقین که نه یک بار بلکه چند مرتبه به آن اشاره میکنند، یعنی یقین به فراق ذمّه است، یعنی امام میفرمایند در رکعت مشکوک سلام بده ولی چون اشتغال یقینی مستلزم فراق یقینی است از باب فراق یک رکعت نماز احتیاط هم بخوان تا اینکه یقین پیدا کنی به فراق ذمّه، پس بنابراین مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این روایت وارد شده است در بیان وجوب احتیاط و یقین به فراق ذمّه، و ربطی به باب استصحاب نخواهد داشت.

۴

تطبیق (روایت سوم)

٣. صحيحة زرارة الثالثة: (صحیحه‌ی سوم زراره)

قال: قلت له ـ أي الباقر أو الصادق عليهما‌السلام ـ : من لم يدر في أربع هو أو في ثنتين وقد أحرز الثنتين؟ (کسی که نمیداند در چهار رکعت است یا دو رکعت و بر دو رکعت مطمئن است)

قال: «يركع بركعتين (امام فرمودند که دو رکعت انجام بده، دو رکعت نمازی که به این شکل است) وأربع سجدات (چهار سجده دارد) وهو قائم بفاتحة الكتاب (و ایستاده است و فقط دوتا فاتحة الکتاب است، خب این یعنی نماز احتیاط)، ويتشهّد، ولا شيء عليه. (و بعد از این دیگر چیزی بر گردنت نیست) وإذا لم يدر في ثلاث هو أو في أربع (اگر شک کرد در سه رکعت یا در چهار رکعت) وقد أحرز الثلاث (یقین به سه تا دارد و شک در چهار تا)، قام فأضاف إليها أخرى (امام فرمودند بایستد و اضافه کند به این نمازش یک رکعت دیگر)، ولا شيء عليه (هیچی بر او نیست)، ولا ينقض اليقين بالشكّ (نقض نکند یقین را به شک)، ولا يدخل الشكّ في اليقين (شک را در یقین دخالت نده)، ولا يخلط أحدهما بالآخر (یکی از این دو را با دیگری مخلوط نکن)، ولكن ينقض الشكّ باليقين (لکن انسان میتواند شک را به یقین نقض کند)، ويتمّ على اليقين فيبني عليه (باید نمازش را بر یقین تمام کند پس بنا بگذارد بر یقین)، ولا يعتدّ بالشكّ في حال من الحالات». (در هیچ حالی به شکش اعتنا نکند) 

وجه الاستدلال بها (وجه استدلال به روایت چنانچه گفته شده است) ـ على ما قيل ـ أنّه في الشكّ بين الثلاث والأربع (در حالتی که انسان شک بین سه رکعت و چهار رکعت دارد) ـ وقد أحرز الثلاث ـ (علم هم دارد که سه رکعت را انجام داده است) يكون قد سبق منه اليقين بعدم الإتيان بالرابعة (این رکعت، رکعت مشکوک است، در رکعت قبلی این آقا یقین داشت که رکعت چهارم را نیاورده است، چون رکعت قبلی یا رکعت سوم میشود یا رکعت دوم میشود)، فيستصحب. (پس امام میفرمایند استصحاب کند و بگوید رکعت چهارم را نیاورده است) ولذلك وجب عليه (بخاطر همین استصحاب است که واجب است بر مکلف) أن يضيف إليها رابعة (اینکه رکعت دیگری را به آن اضافه کند)؛ لأنّه لا يجوز نقض اليقين بالشكّ (بخاطر اینکه یقین داشت که رکعت چهارم را نیاورده است، حالا شک دارد که شاید آورده است، به این شاید نباید اعتماد کند)، بل لا بدّ أن ينقضه باليقين بإتيان الرابعة (بلکه باید از یقین قبلی که انجام ندادن رکعت چهارم است دست بردارد و رکعت چهارم را بیاورد)، فينقض شكّه باليقين. (پس نقض کند شک قبلی را به یقین، با آوردن رکعت چهارم) وتكون هذه الفقرات الستّ كلّها تأكيدا على قاعدة الاستصحاب. (تمام این فقرات شش گانه تاکیدی میباشد بر قاعده‌ی استصحاب، یعنی هر کدامش به یک شکلی امام میخواهند قاعده‌ی استصحاب را بفهمانند)

وقد تأمّل الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره في هذا الاستدلال (و به تحقیق شیخ انصاری اشکال کرده‌اند در این استدلال)؛ لأنّه إنّما يتمّ (ایشان میفرمایند وقتی این استدلال بر این استصحاب تمام است) إذا كان المراد بقوله (اگر مراد به قول امام): «قام فأضاف إليها أخرى» (که میگویند بایستد و یک رکعت دیگر اضافه کنند) القيام للركعة الرابعة (قیام بر این رکعت چهارم باشد)، من دون تسليم في الركعة المردّدة بين الثالثة والرابعة (بدون سلام دادن در آن رکعتی که مردد بین سه و چهار است)، حتى يكون حاصل جواب الإمام البناء على الأقلّ. (تا اینکه بوده باشد حاصل جواب امام بناء بر اقل؛ یعنی امام بفرمایند سه رکعت را که یقین داری بناء را بر اقل بگذار و بگو رکعت چهارم را نیاوردم، یک رکعت به آن اضافه کن میشود رکعت چهارم) ولكن هذا مخالف للمذهب، وموافق لقول العامّة (اما اینکه ما بناء را بر اقل بگذاریم مخالف شیعه و موافق عامه است)، بل مخالف لظاهر الفقرة الأولى (بلکه مخالف ظاهر فقره‌ی اول است، در فقره‌ی اول امام میفرمایند در حالت شک تمام کن و نماز احتیاط بخوان، باز در اینجا میفرمایند خیر تمام نکن و یک رکعت به آن اضافه کن، پس تنافی بین دو فقره میباشد)، وهي قوله: «يركع بركعتين... وهو قائم بفاتحة الكتاب» (مخالف با این قول است)؛ فإنّها ظاهرة ـ بسبب تعيين الفاتحة ـ (ظاهر این فقره به سبب مشخص کردن فاتحه الکتاب) في إرادة ركعتين منفصلتين، أعني صلاة الاحتياط. (در اراده‌ی دو رکعت منفصل یعنی نماز احتیاط است، اگر شما به دو رکعت نمازتان بخواهید دو رکعت دیگر اضافه کنید، باید تسبیحات اربعه بخوانید، امام که میفرمایند دو رکعت ایستاده بخوان با فاتحة الکتاب یعنی نماز احتیاط، مخصوصا ایشان اشاره نمیکنند آن قرینه‌ی «قائم» بیشتر دلالت میکند، چون آن نماز احتیاط است که ایستاده و نشسته دارد، معنا ندارد کسی که شک دارد در نمازش و آدم سالمی هم است، امام بفرمایند دو رکعت ایستاده بخوان، پس حتما در جایی است که شخص توهم کند که شاید مراد از این دو رکعت نماز نشسته باشد، امام میفرمایند خیر، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده باید بخوانی)

وعليه، فيتعيّن أن يكون المراد به القيام بعد التسليم في الركعة المردّدة لركعة مستقلّة منفصلة. (بنابراین مشخص است که مراد به این قیام، قیام بعد از سلام است در رکعتی که مردد است آن رکعت را سلام بدهد بعد از آن قیام کند یک رکعت نماز احتیاط بخواند) وإذا كان الأمر كذلك (اگر امر چنین باشد یعنی مراد امام این باشد که در آن رکعت مردد سلام بدهد بعد یک رکعت نماز احتیاط بخواند) فيكون المراد من اليقين في جميع الفقرات اليقين بالبراءة الحاصل من الاحتياط بإتيان الركعة (مراد از یقین در تمام فرقه‌های روایت یقین به آن برائتی است که حاصل میشود از احتیاط از آمدن یک رکعت، یعنی امام میفرمایند آن نماز احتیاط را بجا بیاور تا اینکه یقین به برائت ذمه پیدا کنی)، فتكون الفقرات الستّ (پس آن فقرات ششگانه) واردة لبيان وجوب الاحتياط (وارد شده است برای بیان وجوب احتیاط)، وتحصيل اليقين بفراغ الذمّة. (و برای بیان تحصیل یقین به سبب فراغ ذمه) وهذا أجنبيّ عن قاعدة الاستصحاب. (این از قاعده‌ی استصحاب اجنبی است و ربطی به آن ندارد، امام میفرمایند باید یک رکعت نماز احتیاط بخوانی تا اینکه یقین به برائت ذمّه پیدا کنید)

۵

مطلب اول مرحوم مظفر

مرحوم مظفر در اینجا سه مدعا را بیان میکنند:

مطلب اول: اینکه میفرمایند ما مجموعه‌ی روایت را مثل مرحوم شیخ انصاری حمل کنیم بر قاعده‌ی احتیاط بعید است جدا، بعبارت دیگر اینکه ما بگوییم مراد از «لا ینقض الیقین بالشک» یقین به فراغ ذمه است بعید است جدا.

مطلب دوم: اینکه ما از این روایت با یک برداشت تازه‌ای استفاده میکنیم هم قاعده‌ی استصحاب و هم قاعده‌ی احتیاط را، یک قسمتی از روایت دال بر استصحاب است و قسمتی از روایت دال بر قاعده‌ی احتیاط است.

مطلب سوم: استصحاب در اینجا هم مخالف با فتوای علمای شیعه نمیباشد.

اما مطلب اول: میفرمایند نمیتوانید بگویید مراد از یقین در روایت، یقین به فراغ ذمه است، به چه دلیل؟ میفرمایند بعلت اینکه این مسئله مخالف با ظاهر روایت است بلکه هیچ ربطی با ظاهر روایت این توجیه شیخ انصاری ندارد، چرا؟ بعلت اینکه در باب قاعده‌ی احتیاط انسان یقین ندارد، بلکه باید به کمک احتیاط یقین را تحصیل کند، در باب قاعده‌ی احتیاط این است، من در آن رکعت مشکوک که سلام دادم، یقین ندارم وظیفه ام را انجام داده ام، امام میفرمایند یک رکعت نماز احتیاط بخوان تا بعد یقین پیدا کنید که ذمّه‌ات فارغ شده است، پس در باب احتیاط انسان یقین را باید تحصیل کند، ولی در باب استصحاب یقین سابق هست، در باب استصحاب وظیفه‌ی انسان این است که یقین سابق را با شک نقض نکند و به آن یقین سابق عمل کند، حالا بعد از اینکه فهمیدیم یقین در باب احتیاط باید تحصیل بشود و در باب استصحاب وجود دارد، حالا ظاهر روایت را معنا میکنیم: «امام میفرمایند لا ینقض الیقین بالشک» یعنی یقین هست به سبب شک آن را نقض نکن، اگر مراد امام قاعده‌ی احتیاط بود میخواستند بفرمایند «یه رکعت بخوان تا اینکه یقین را تحصیل کنی» و اینگونه نفرمودند، نقضش نکن یعنی معدومش نکن، خب معدوم نکن چیزی را که وجود دارد، امام میفرمایند یقین موجود را معدوم نکن، پس مطلب اول اینکه ظاهر این روایت با احتیاط ابدا نمیسازد، با قرینه‌ی جمله‌ی «لا ینقض الیقین بالشک» بلکه ظاهر روایت ملائم با قاعده‌ی استصحاب میباشد.

۶

تطبیق (مطلب اول مرحوم مظفر)

أقول: هذا خلاصة ما أفاده الشيخ (این خلاصه‌ی چیزی است که مرحوم شیخ انصاری آن را افاده کرده‌اند)، ولكن حمل الفقرة الأولى: (لکن حمل فقره‌ی اول، اینجا مراد از فقره‌ی اول آن سوال اول نیست، آن را کنار گذاشتیم ربطی به بحث ما ندارد، در سوال دوم و جواب امام شش فراز و شش فقره بود، فقره‌ی اول که امام میفرمایند) «ولا ينقض اليقين بالشكّ» (ما حمل کنیم این جمله را) على إرادة اليقين ببراءة الذمّة (بر اراده‌ی یقین به برائت ذمه، بگوییم مراد از یقین یعنی یقین به برائت ذمه) الحاصل من الأخذ بالاحتياط (آن چنان یقینی که حاصل میشود از اخذ به احتیاط، یعنی وقتی نماز احتیاط را خواندی یقین به برائت ذمه پیدا میکنید، بگوییم «لا ینقض الیقین» یعنی نقض نکن یقین به برائت ذمه را) بعيد جدّا عن مساقها (این بعید است جدا از سیاق روایت)، بل أبعد من البعيد (بلکه خیلی بعید‌تر از بعید است)؛ لأنّ ظاهر هذا التعبير (بخاطر اینکه ظاهر این تعبیر) بل صريحه (بلکه صریح این تعبیر) فرض حصول اليقين (امام میفرمایند یقین قبلا بوده است)، ثمّ النهي عن نقضه في فرض حصوله (بعد امام نهی میکنند از نقض این یقین در فرض وجودش، یعنی میفرمایند یقین موجود را معدوم نکن به آن عمل کن)، بينما أنّ اليقين بالبراءة (در حالتی که یقین به برائت ذمه) إنّما المطلوب تحصيله (همانا مطلوب تحصیل آن یقین است)، وهو غير حاصل (وجود ندارد، شما در باب برائت ذمه میخواهید به وسیله‌ی احتیاط کاری کنید که یقین به برائت ذمه را تحصیل کنید، یعنی بعد از نماز احتیاط خواندن تازه برای ما یقین حاصل میشود، نه اینکه یقین از قبل بوده است این یقین را به شک نقض نکن)، فكيف يصحّ حمل هذه الجملة على الأمر بتحصيله؟! (چگونه صحیح است حمل این جمله را بر امر به تحصیل یقین، شما چطور از این جمله میفهمید که امام میفرمایند یک رکعت نماز احتیاط بخوان برای اینکه یقین تحصیل کنید) فلا بدّ أن يراد اليقين بشيء آخر غير البراءة. (چاره‌ای نیست که مراد از یقین یقین به چیز دیگری غیر از برائت باشد، باید بگوییم «لا ینقض الیقین» {صدای استاد قطع میشود...})

۷

مطلب دوم و سوم مرحوم مظفر

مطلب دوم مرحوم مظفر: این است که ما از این روایت قاعده‌ی استصحاب را به دست میاوریم، و این قاعده‌ی استصحاب هم مخالف با مذهب امامیه نیست، مرحوم مظفر میفرمایند ما استصحاب را در اینجا به این شکل بیان میکنیم، میگوییم بر طبق نص روایت راوی یقین دارد که سه رکعت را خوانده است، شک دارد در اینکه رکعت چهارمی وجود گرفته است، تا اینکه یقین قبلی را نقض کند، یا نه وجود نگرفته است، پس این ظهار استصحاب، که یقین دارد به سه رکعت و شک دارد در اینکه یک رکعت چهارمی آمده که یقین قبلی را ازبین ببرد یا نه؟ خوب دقت کنید، اینجا امام میفرمایند «لا تنقض الیقین بالشک» نقض نکن یقینت را به شک، حالا سوال اینجا اگر بخواهیم نقض کنیم یقین را به نقض باید چه کار کنیم؟ میفرمایند به سه صورت ما میتوانیم اینجا ما یقین قبلی مان را نقض کنیم، صورت اول: این است که ما بگوییم شک داریم که سه رکعت خوانده است یا چهار رکعت، بگوییم چون شک دارد نمازش باطل است، اینجا یقین قبلی را نقض کن، یعنی یقین داشتی سه رکعت نماز ثابت بوده است و درست هم بوده است، حالا نقض کردیم و گفتیم که باید دوباره نماز بخوانیم، پس یک راه نقض یقین و اعتنا کردن به شک این است که نماز را از ریشه باطل کنیم. دو راه دیگر هم وجود دارد: دقت کنید هر شکی دو طرف دارد، و در اینجا هم شک ما دو طرف دارد، احتمال میدهیم نقصان نماز را، یعنی احتمال میدهیم سه رکعت بودن نماز را، از آن طرف احتمال میدهیم کمال نماز را، یعنی احتمال میدهیم چهار رکعت بودن را، حالا اینجا به هر کدام از این دو احتمال که اعتنا کنیم به شک اعتنا کردیم و یقینمان را نقض کردیم، صورت دوم: مثلا اگر بیاییم احتمال نقصان را بگیریم، بگوییم قبول داریم که نمازمان کمبود دارد، و بلند شیم یک رکعت متصل به آن اضافه کنیم، اینجا به شکمان اعتنا کردیم و به یقین قبلی عمل نکردیم، چون شک احتمال نقصان دارد ما به این احتمال نقصان عمل کردیم. صورت سوم: بیاییم به احتمال کمال عمل کنیم، یعنی بگوییم نمازمان تمام است و چهار رکعت است همان جا سلام بدهید و هیچ کار دیگری نمیخواهد بکنید، اینجا هم به شک عمل کرده‌اید.

پس یه رکعت متصل اضافه کردید و چه نماز را دوباره بخوانید و چه در همین رکعت سلام بدهید و هیچ کار دیگری نکنید هر سه مورد به شک عمل کردید و یقین را نقض کرده‌اید، امام میفرمایند «لا ینقض الیقین بالشک» امام میفرمایند این سه تا را انجام نده، یعنی نگو نمازم باطل است نه یک رکعت متصل به آن اضافه کن و نه هم بگو که اینجا نماز اینجا درست است و تمام است، بلکه امام در اینجا یک قاعده‌ی استصحاب میفرمایند و یک قاعده‌ی احتیاط، قاعده‌ی استصحاب این است که امام میفرمایند استصحاب کن بقاء و صحت سه رکعت را، بگو این سه رکعت نمازم صحیح است و باقی است و درست است، تا اینجا مربوط به قاعده‌ی استصحاب است، بگو سه رکعت تمام است و صحیح است ولی سلام بده، چرا سلام بده و رکعت چهارم را اضافه کن؟ چون اگر رکعت چهارم را اضافه کردید یعنی به شک اعتنا کرده‌اید، سلام بده ولی از باب قاعده‌ی احتیاط یک رکعت نماز منفصل به عنوان نماز احتیاط بخوانید.

پس یک استصحاب است، استصحاب بقاء سه رکعت، و یک قاعده‌ی احتیاط است و آن خواندن یک رکعت منفصل است، بعد میفرمایند ما از خود روایت هم قرینه داریم بر این مسئله، در دو قسمت اخیر روایت آن دو کلمه‌ی یقین که در آخر روایت تکرار شده است مراد قاعده‌ی احتیاط است، ولی قبل از این دو مورد هر چی کلمه‌ی یقین تکرار شده است برای قاعده‌ی استصحاب است، پس بنابراین هم قاعده‌ی احتیاط از این روایت استفاده شد و هم قاعده‌ی استصحاب استفاده شد.

باقی میماند یک مطلب: میفرمایند یک رکعت نماز منفصل بخوان، امام فرمودند «قام و اضاف الیه اخری» شما از کجا فهمیدید که منظور یک رکعت نماز منفصل است؟ میفرمایند قرینه داریم، و قرینه‌ی ما وحدت موضوع است بین سوال اول و سوال دوم، سوال اول هم از شک است، امام میفرمایند نماز احتیاط، سوال دوم هم از شک است و امام باز هم میفرمایند نماز احتیاط به قرینه‌ی سوال اول.

بعد نتیجه میگیرند مطلب سوم را که استصحاب ثابت شد و این استصحاب با مبنای شیعه هم مخالفت ندارد استصحاب به ضمیمه‌ی قاعده‌ی احتیاط چی میگفت؟ استصحاب میگفت در همین رکعت مشکوک نمازت را تمام کن و سلام بده، بعد قاعده‌ی احتیاط میگفت دو رکعت نماز احتیاط و مبنای شیعه چیست؟ مبنای علمای شیعه هم این است که در رکعت مشکوک سلام بدهد و بعد یک رکعت نماز احتیاط بخواند.

۸

تطبیق (مطلب دوم و سوم مرحوم مظفر)

وعليه، فمن القريب جدّا أن يراد من اليقين اليقين بوقوع الثلاث (میفرمایند قریب است جدا اینکه اراده شود از یقین، یقین به وقوع ثلاث) وصحّتها (و صحت آن ثلاث) ـ كما هو مفروض المسألة (مفروض مسئله به قول روای هم همین است، مفروض مسئله این است که این آقا یقین به سه رکعت دارد) بقوله: «وقد أحرز الثلاث» ـ لا اليقين بعدم الإتيان بالرابعة ـ (حالا ما میگوییم یقین سابقمان یعنی یعنی یقین به سه رکعت، نه اینکه یقین سابقمان آن یقینی بود که آن مستدل درست کرد، آن آقای مستدل چی گفت؟ آن آقای مستدل گفت یقین دارم به عدم اتیان به رکعت چهارم، میفرمایند نه یقین ما این نیست، یقین ما به سه رکعت است، نه اینکه یقین به عدم اتیان به رکعت چهارم باشد) كما تصوّره هذا المستدلّ (چنانچه تصور کرد آن را این مستدل)، حتى يرد عليه ما أفاده الشيخ ـ (تا اینکه وارد شود بر او آنچه را که مرحوم شیخ فرموده است، یعنی تا وارد شود به او اشکال مرحوم شیخ؛ پس بنابراین یقین ما به سه رکعت است)، وحينئذ فلو أراد المكلّف (در این هنگام اگر مکلف بخواهد اینکه اعتنا نماید به شک خودش) أن يعتدّ بشكّه فقد نقض اليقين بالشكّ (یقینش را به شک نقض کرده است، خب اعتنای به شک چگونه است؟)، واعتداده بشكّه بأحد أمور ثلاثة: (و اعتنا نمودن یقین به شک به یکی از این سه مورد است) إمّا بإبطال الصلاة (بگوید چون اصلا شک دارم نمازم باطل است) وإعادتها رأسا (و دو مرتبه نماز را اعاده کند، اینجا به شکش اعتنا کرده و یقین سابق را اخذ نکرده است)، وإمّا بالأخذ باحتمال نقصانها (اگر اخذ کند به احتمال نقصان نماز، یعنی به شکش اخذ کرده است، بگوید بله نمازم ناقص است) فيكمّلها برابعة (پس کامل کند نماز را به رکعت چهارمی) ـ كما هو مذهب العامّة ـ (چنانچه مذهب عامه اینگونه است که میگویند یک رکعت متصل به آن اضافه کنید)، وإمّا بالأخذ باحتمال كمالها (یا اخذ کند به احتمال کمال این نماز)، بالبناء على الأكثر (به اینکه بناء بگذارد بر اکثر)، فيسلّم على المشكوكة من دون إتيان برابعة متّصلة (پس سلام بدهد بر همان رکعت مشکوکه بدون آوردن چهارم متصلی، اینجا بدون اینکه رکعت چهارم متصلی بیاورد سلام بدهد)، وخلط أحدهما بالآخر. (شک را به یقین مخلوط کند، در این سه صورت به شکش عمل کرده است)

ولأجل هذا عالج الإمام عليه‌السلام صلاة هذا الشاكّ (بخاطر همین امام یک راه جدیدی برای او گذاشته‌اند، فرمودند بگو سه رکعت یقینا صحیح است در همان رکعت مشکوک سلام بده و یک رکعت نماز احتیاط بخوان)؛ لأجل المحافظة على يقينه بالثلاث (بخاطر حفظ بر یقین به ثلاث)، وعدم نقضه بالشكّ (و عدم نقض یقین به شک)، وذلك بأن أمره بالقيام (امام امر نموده‌اند شخص را به قیام) وإضافة ركعة أخرى (و اضافه‌ی رکعت دیگر)، ولا بدّ أنّها مفصولة (با اینکه این رکعت جدا باشد، اگر این رکعت متصل باشد یعنی اعتنا کرده است به شک خودش)، (خب از کجا میگویید باید منفصل باشد آن یک رکعت؟) ويفهم كونها مفصولة من صدر الرواية (و فهمیده میشود بودن آن رکعت منفصل از صدر روایت) «يركع بركعتين... وهو قائم بفاتحة الكتاب»؛ فإنّ أسلوب العلاج (شیوه‌ی علاج چاره‌ای نیست که در هر دو فرد یکی باشد) لا بدّ أن يكون واحدا في الفرضين چون هر دو فرض یکی است)؛ مضافا إلى أنّ ذلك يفهم من تأكيد الإمام بأن لا يدخل الشكّ في اليقين (مضاف بر این مسئله موید امام است که میفرمایند شک را در یقین داخل نکن، اگر یک رکعت نماز متصل بخوانید یعنی یقین را با شک نقض کرده‌اید)، ولا يخلط أحدهما بالآخر (و مخلوط نکند یکی را با دیگری)؛ لأنّه بإضافة ركعة متّصلة يقع الخلط (بخاطر اینکه مکلف به سبب اضافه کردن رکعت متصل واقع میشود در خلط)، وإدخال الشكّ في اليقين. (و ادخال شک در یقین، پس باید این رکعت جدا باشد از آن سه رکعت متیقن)

وعليه، فتكون الرواية دالّة على قاعدة الاستصحاب من جهة (روایت دلالت میکند بر قاعده‌ی استصحاب از یک جهت)، ولكنّ المقصود فيها (لکن مقصود در این روایت) استصحاب وقوع الثلاث صحيحة (استصحاب وقوع سه رکعت است صحیحه)، كما أنّها تكون دالّة (چنانچه این روایت دلالت میکند) على علاج حالة الشكّ (بر علاج حالت شکی که) الذي لا يجوز نقض اليقين به من جهة أخرى (جایز نیست نقض یقین را به آن شک از جهت دیگر؛ روایت از جهت راه علاج شک را هم بیان کرده است)، وذلك بأمره بالقيام (و این علاج از جهت دیگر به امر کردن مکلف است به قیام) وإضافة ركعة منفصلة (و اضافه نمودن یک رکعت منفصل) لتحصيل اليقين بصحّة الصلاة (بخاطر تحصیل یقین به صحت نماز)؛ لأنّها إن كانت ثلاثا فقد جاء بالرابعة (بخاطر اینکه اگر آن نماز در واقع سه رکعت بوده است، رکعت چهارم را به عنوان نماز احتیاط آورده است)، وإن كانت أربعا تكون الركعة المنفصلة نفلا. (و اگر چهار رکعت باشد میباشد رکعت نماز احتیاط نفل و مستحب)

الظاهر منها.

ويحتمل بعيدا أن يراد منه اليقين بالطهارة الواقع بعد ظنّ الإصابة وبعد الفحص عن النجاسة ؛ إذ قال : «فنظرت ولم أر شيئا» ، على أن يكون قوله : «ولم أر شيئا» عبارة أخرى عن اليقين بالطهارة. وعلى هذا الاحتمال يكون مفاد الرواية «قاعدة اليقين» لا الاستصحاب ؛ لأنّه يكون حينئذ مفاد قوله : «فرأيت فيه» تبدّل اليقين بالطهارة باليقين بالنجاسة.

ووجه بعد هذا الاحتمال أنّ قوله : «ولم أر شيئا» ليس فيه أيّ ظهور بحصول اليقين بالطهارة بعد النظر والفحص.

الثانية : قوله أخيرا : «فليس ينبغي أن تنقض اليقين بالشكّ». ودلالتها كالفقرة الأولى ظاهرة على ما تقدّم في الصحيحة الأولى ـ من ظهور كون اللام في «اليقين» لجنس اليقين بما هو يقين ـ. وهذا المعنى هنا أظهر ممّا هو في الصحيحة الأولى.

الثالثة : قوله : «حتى تكون على يقين من طهارتك» ؛ فإنّه عليه‌السلام إذ جعل الغاية حصول اليقين بالطهارة من غسل الثوب في مورد سبق العلم بنجاسته يظهر منه أنّه لو لم يحصل اليقين بالطهارة فهو محكوم بالنجاسة ؛ لمكان سبق اليقين بها.

ولكنّ الاستدلال بهذه الفقرة مبنيّ على أنّ إحراز الطهارة ليس شرطا في الدخول في الصلاة ، وإلاّ لو كان الإحراز شرطا فيحتمل أن يكون إنّما جعل الغاية حصول اليقين بالطهارة لأجل إحراز الشرط المذكور ، لا لأجل التخلّص من جريان استصحاب النجاسة ، فلا يكون لها ظهور في الاستصحاب.

٣. صحيحة زرارة الثالثة :

قال : قلت له ـ أي الباقر أو الصادق عليهما‌السلام ـ : من لم يدر في أربع هو أو في ثنتين وقد أحرز الثنتين؟

قال : «يركع بركعتين وأربع سجدات وهو قائم بفاتحة الكتاب ، ويتشهّد ، ولا شيء عليه. وإذا لم يدر في ثلاث هو أو في أربع وقد أحرز الثلاث ، قام فأضاف إليها أخرى ،

ولا شيء عليه ، ولا ينقض اليقين بالشكّ ، ولا يدخل الشكّ في اليقين ، ولا يخلط أحدهما بالآخر ، ولكن ينقض الشكّ باليقين ، ويتمّ على اليقين فيبني عليه ، ولا يعتدّ بالشكّ في حال من الحالات». (١)

وجه الاستدلال بها ـ على ما قيل (٢) ـ أنّه في الشكّ بين الثلاث والأربع ـ وقد أحرز الثلاث ـ يكون قد سبق منه اليقين بعدم الإتيان بالرابعة ، فيستصحب. ولذلك وجب عليه أن يضيف إليها رابعة ؛ لأنّه لا يجوز نقض اليقين بالشكّ ، بل لا بدّ أن ينقضه باليقين بإتيان الرابعة ، فينقض شكّه باليقين. وتكون هذه الفقرات الستّ كلّها تأكيدا على قاعدة الاستصحاب.

وقد تأمّل الشيخ الأنصاريّ قدس‌سره في هذا الاستدلال ؛ (٣) لأنّه إنّما يتمّ إذا كان المراد بقوله : «قام فأضاف إليها أخرى» القيام للركعة الرابعة ، من دون تسليم في الركعة المردّدة بين الثالثة والرابعة ، حتى يكون حاصل جواب الإمام البناء على الأقلّ. ولكن هذا مخالف للمذهب ، وموافق لقول العامّة ، بل مخالف لظاهر الفقرة الأولى ، وهي قوله : «يركع بركعتين ... وهو قائم بفاتحة الكتاب» ؛ فإنّها ظاهرة ـ بسبب تعيين الفاتحة ـ في إرادة ركعتين منفصلتين ، أعني صلاة الاحتياط.

وعليه ، فيتعيّن أن يكون المراد به القيام بعد التسليم في الركعة المردّدة لركعة مستقلّة منفصلة. وإذا كان الأمر كذلك فيكون المراد من اليقين في جميع الفقرات اليقين بالبراءة الحاصل من الاحتياط بإتيان الركعة ، فتكون الفقرات الستّ واردة لبيان وجوب الاحتياط ، وتحصيل اليقين بفراغ الذمّة. وهذا أجنبيّ عن قاعدة الاستصحاب.

أقول : هذا خلاصة ما أفاده الشيخ ، ولكن حمل الفقرة الأولى : «ولا ينقض اليقين بالشكّ» على إرادة اليقين ببراءة الذمّة الحاصل من الأخذ بالاحتياط بعيد جدّا عن مساقها ، بل أبعد من البعيد ؛ لأنّ ظاهر هذا التعبير بل صريحه فرض حصول اليقين ، ثمّ النهي عن نقضه

__________________

(١) تهذيب الأحكام ٢ : ١٩٨ ح ٧٤٠ ؛ وسائل الشيعة ٥ : ٣٢١ ، الباب ١٠ من أبواب الخلل الواقع في الصلاة ، الحديث ٣.

(٢) راجع الكفاية : ٤٥٠ ؛ ونهاية الدراية ٣ : ٩٧ ، ومصباح الأصول ٣ : ٥٩.

(٣) فرائد الأصول ٢ : ٥٦٧.

في فرض حصوله ، بينما أنّ اليقين بالبراءة إنّما المطلوب تحصيله ، وهو غير حاصل ، فكيف يصحّ حمل هذه الجملة على الأمر بتحصيله؟! فلا بدّ أن يراد اليقين بشيء آخر غير البراءة.

وعليه ، فمن القريب جدّا أن يراد من اليقين اليقين بوقوع الثلاث وصحّتها ـ كما هو مفروض المسألة بقوله : «وقد أحرز الثلاث» ـ لا اليقين بعدم الإتيان بالرابعة ـ كما تصوّره هذا المستدلّ ، حتى يرد عليه ما أفاده الشيخ ـ ، وحينئذ فلو أراد المكلّف أن يعتدّ بشكّه فقد نقض اليقين بالشكّ ، واعتداده بشكّه بأحد أمور ثلاثة : إمّا بإبطال الصلاة وإعادتها رأسا ، وإمّا بالأخذ باحتمال نقصانها فيكمّلها برابعة ـ كما هو مذهب العامّة ـ ، وإمّا بالأخذ باحتمال كمالها ، بالبناء على الأكثر ، فيسلّم على المشكوكة من دون إتيان برابعة متّصلة ، وخلط أحدهما بالآخر.

ولأجل هذا عالج الإمام عليه‌السلام صلاة هذا الشاكّ ؛ لأجل المحافظة على يقينه بالثلاث ، وعدم نقضه بالشكّ ، وذلك بأن أمره بالقيام وإضافة ركعة أخرى ، ولا بدّ أنّها مفصولة ، ويفهم كونها مفصولة من صدر الرواية «يركع بركعتين ... وهو قائم بفاتحة الكتاب» ؛ فإنّ أسلوب العلاج لا بدّ أن يكون واحدا في الفرضين ؛ مضافا إلى أنّ ذلك يفهم من تأكيد الإمام بأن لا يدخل الشكّ في اليقين ، ولا يخلط أحدهما بالآخر ؛ لأنّه بإضافة ركعة متّصلة يقع الخلط ، وإدخال الشكّ في اليقين.

وعليه ، فتكون الرواية دالّة على قاعدة الاستصحاب من جهة ، ولكنّ المقصود فيها استصحاب وقوع الثلاث صحيحة ، كما أنّها تكون دالّة على علاج حالة الشكّ الذي لا يجوز نقض اليقين به من جهة أخرى ، وذلك بأمره بالقيام وإضافة ركعة منفصلة لتحصيل اليقين بصحّة الصلاة ؛ لأنّها إن كانت ثلاثا فقد جاء بالرابعة ، وإن كانت أربعا تكون الركعة المنفصلة نفلا.

ومنه يعلم أنّ المراد من «اليقين» في الفقرتين : الرابعة ، والخامسة «ولكن ينقض الشكّ باليقين ، ويتمّ على اليقين ويبني عليه» غير «اليقين» في الفقرات الأولى ، فإنّ المراد به هناك اليقين بوقوع الثلاث صحيحة ، والمراد به في هاتين الفقرتين اليقين بالبراءة ؛ لأنّه بإتيان ركعة منفصلة يحصل له اليقين ببراءة الذمّة ، فيكون ذلك نقضا للشكّ باليقين الحادث