درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۸۴: مباحث حجت ۶۶

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

المقام الثالث: في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة

بحث در باب تعادل و تراجیح بود، آخرین بحث از باب تعادل و تراجیح در بحث تعدی از مرجحات منصوصه میباشد، توضیح عنوان بحث این است که ما در گذشته گفتیم که مرجحاتی داریم که اینها در روایات ذکر شده است، و منصوص است، مثل صفات راوی، موافقت کتاب، مخالفت با عامه، حالا بحث این است که آیا اگر در باب تعارض روایتی مرجحی داشت غیر از این مرجحات مذکوره و منصوصه، آیا آن مرجح غیر منصوص حجت است یا حجت نیست، در این مسئله اختلاف است، سه قول را مرحوم مظفر نقل میکنند:

۱. این است که هر نکته‌ای که موجب اقربیت خبر به واقع باشد، هر مرجحی که خبر را به واقع نزدیک‌تر کند آن مرجح حجت است، چه منصوص باشد و چه غیر منصوص، چه در روایات قید شده باشد یا خیر، مثلا ما در روایات صفات راوی را که خواندیم، یکی افقه بود، یکی اعدل بود، یکی اورع بود، حالا اگر یکی از متعارضین راوی اش اضبط بود، یعنی سهو و خطایش کمتر بود، ولو این صفت در روایت ذکر نشده است، ولی چون موجب میشود این خبر اقرب به واقع بشود میفرمایند این مرجح حجت است، و به این خبر ما عمل میکنیم، از این بالاتر بعضی از علما گفته‌اند هر مرجحی حجت است ولو این مرجح موجب اقربیت خبر به واقع نباشد، اگر یکی از دو متعارض یک مزیتی داشت همان مزیت باعث حجیت خبر میشود، ولو باعث اقربیت خبر به واقع نباشد، مثلا فرض کنید روات یکی از دو خبر اشجع بود، یعنی شجاع‌تر از دیگری بود، بعضی‌ها گفته‌اند همین مزیت هم باعث ترجیح خبر میشود، ولو شجاعت راوی باعث نمیشود که خبر به صدور نزدیک‌تر شود، ولی بعضی‌ها گفته‌اند همین ترجیح هم حجت است.

۲. عده‌ای از علما فرموده‌اند که تعددی از مرجحات منصوصه جایز نیست، ما فقط اکتفا میکنیم به همان مرجحاتی که در روایات ذکر شده است، و اشیاء دیگر مرجح نمیشود، این هم قول دوم بود.

۳. تفصیل داده‌اند، فرموده‌اند در صفات راوی تعددی جایز است ولی در مرجحات دیگر تعددی جایز نیست.

مرحوم مظفر میفرمایند اقوال در این باب، علت اختلافش اختلاف مبانی است در اصل تعارض، چون در اصل تعارض اختلافات فراوانی وجود دارد بین علما لذا اینجا هم اختلافات بین علما زیاد میشود، بعد وارد میشوند ریشه‌ی اختلافات را بیان میکنند، مبانی را ذکر میکنند که هر نظری بر طبق کدام مبنا میباشد.

۴

تطبیق (المقام الثالث: في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة)

المقام الثالث: في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة (آخرین بحث در باب تعارض، بحث تعدی از مرجحات منصوصه است؛ آیا تعدی از مرجحات منصوصه جایز است یا خیر؟)

لقد اختلفت أنظار الفقهاء في وجوب الترجيح بغير المرجّحات المنصوصة (اختلاف دارد دیدگاه علما بر وجوب ترجیح به غیر از مرجحات منصوصه) على أقوال:

١. وجوب التعدّي إلى كلّ ما يوجب الأقربيّة إلى الواقع نوعا (واجب است تعددی کردن به هر چه که موجب میشود اقربیت به واقع را نوعا، و لازم نیست که حتما منصوصه باشد، بلکه نوع مرجحاتی که باعث اقربیت واقع میشود حجت است)، وهو القول المشهور، ومال إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره، وجماعة من محقّقي أساتذتنا، وزاد بعض الفقهاء الاعتبار في الترجيح بكلّ مزيّة (زیاد نمودند بعضی از علما معتبر بودن در ترجیح را به هر مزیتی، گفته‌اند لازم نیست مرجح باعث اقربیت به واقع شود و هر مزیتی که داشته باشد، حجت است)، وإن لم تفد الأقربيّة إلى الواقع (ولو مفید اقربیت به واقع)، أو الصدور (یا اقربیت به صدور نشود)، مثل تقديم الحظر على ما يتضمّن الإباحة. (مثل تقدیم روایتی در بردارد نهی را بر روایتی که در بر دارد اباحه را، روایتی که متضمن اباحه است، اباحه‌ی اصلی بر طبق حکم عقل است، مثلا ما دو روایت داریم یکی میگوید شرب دخانیات حرام است و آن یکی میگوید مباح است، آن روایتی که میگوید مباح است، بر طبق حکم عقلیه اولیه است که اصل احکام عقلیه اباحه است، اما روایتی که میگوید نهی مزیت دارد، یعنی یک چیزی اضافه دارد بر آن حکم عقل که اباحه باشد، همین اضافه داشتن باعث مزیتش میشود، همین که این حکم روایت اولی که گفت اباحه، اضافه بر حکم عقل چیزی ندارد، ولی این روایت اضافه بر آن حکم عقل چیزی اضافه دارد، چون اضافه دارد و مزیت دارد همین مزیت باعث ترجیح آن میشود)

٢. وجوب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة (قول دوم وجوب اقتصار کردن بر مرجحات منصوصه است که در روایات ذکر شده است)، وهو الذي يظهر من كلام الشيخ الكلينيّ قدس‌سره في مقدّمة «الكافي»، ومال إليه الشيخ صاحب الكفاية قدس‌سره. وهو لازم طريقة الأخباريّين (ما در بین اخباریین ندیدیم که کسی قائل به این قول بشود، اما لازمه‌ی مشی اخباریین این است که قائل به این قول بشوند، چون همه جا میگویند که باید به روایت اقتصار کرد) في الاقتصار على نصوص الأخبار، والجمود عليها. (طریقه‌ی اخباریین در اقتصار بر نصوص اخبار و جمود بر آن اخبار است)

٣. التفصيل بين صفات الراوي، فيجوز التعدّي فيها (تفصیل داده‌اند که در صفات راوی تعدّی جایز است)، وبين غيرها (و در غیز صفات راوی جایز نیست)، فلا يجوز.

ولمّا كانت المباني في الأصل في المتعارضين مختلفة (چون که مبانی در اصل متعارضین مختلف است) فلا بدّ أن تختلف الأقوال في هذه المسألة على حسبها (خب اینجا هم چاره‌ای نیست که اقوال مختلف بشود در این مسئله، بر حسب آن مبانی که مختلف بود)، فنقول:

۵

دلیل اختلاف اقوال در تعدی از مرجحات منصوصه {اگر قاعده‌ی اولیه تساقط باشد}

مرحوم مظفر شروع میکنند در اصل متعارضین یکی یکی مبناها را ذکر میکنند و از آن نظریه و مبنا اینجا نتیجه گیری میکنند که مثلا کسی که در اصل متعارضین نظرش تساقط است اینجا باید چه بگوید، کسی که در اصل متعارضین نظرش تغییر است، اینجا باید چه حرفی بزند؟

شروع میکنند مبانی باب متعارضین را با اینجا بررسی میکنند و با اینجا تطبیق میدهند، در بیان مطلب میفرمایند در اصل متعارضین ما دو قاعده داشتیم، یک قاعده‌ی اولیه، دوم قاعده‌ی ثانویه، در قاعده‌ی اولیه بین فقها اختلاف است، بعضی میگفتند قاعده‌ی اولیه در متعارضین متساوین تساقط است، و بعضی از فقها میفرمودند تخییر است، خب کسانی که در اصل متعارضین قائل به تساقط بودند، در اینجا نظریاتشان به چهار شعبه و چهار قسم تقسیم میشوند، و بعبارت دیگر قائلین به تساقط در اینجا میتوانند یکی از این چهار نظریه را ارائه دهند، چرا؟ بعلت اینکه ما از تساقط یک نتیجه‌ی کلی میگیریم این است که اصل اولیه در باب تعارض این است که روایتی بر روایت دیگر ترجیح پیدا نمیکند مگر با یک دلیل مشخصی، و بعبارت دیگر تساقط میگوید هر دو دلیل سقوط میکنند به هیچ کدام علم نکن مگر اینکه با دلیل مشخصی اثبات کنید که یکی از این دو قوی‌تر از دیگری میباشد، خب این دلیل مشخص چیست؟ در اینجا اختلاف است که دلیل بر ترجیح چیست؟ بعضی از علما میگویند دلیل بر ترجیح همان دلیل بر حجیت خبر واحد است، بیان مطلب این است که یکی از ادله‌ی حجیت خبر واحد بنای عقلاست، عده‌ای از علما همین بنای عقلا را دلیل بر ترجیح هم گرفتند، یا بگویید دلیل بر حجیت مرجحات گرفته‌اند، آقایان میگوید عقلا چنانچه به خبر واحد عمل کنند، همچنین علما در مقام تعارض بین دو خبر هر کدام را که مرجحی داشته باشد، عقلای عالم بنایشان این است که به خبر صاحب ترجیح عمل میکنند، و خبر بدون ترجیح را عمل نمیکنند، اگر ما این حرف را زدیم لازمه‌اش این است بنای عقلا مطلق است شامل هر مرجحی میشود، یعنی عقلا نمیگویند که مثلا فقط مرجحاتی که شارع بیان کرده است، بلکه عقلا میگویند اگر دو خبر باهم تعارض کرد خبری که قوی‌تر است ما آن خبر را اخذ میکنیم، حالا این قوّت هر مرجحی باشد، پس دقت کنید اگر ما گفتیم که دلیل مشخص برای مرجحات همان دلیل بر حجیت خبر واحد است، یعنی همان بنای عقلا این دلیل مطلق است و شامل تمام مرجحات میشود.

اما بعضی از علما فرموده‌اند که آن دلیل اصل حجیت خبر یعنی بنای عقلا مورد تعارض را شامل نمیشود، آن بنای عقلا در اینجا موجود نیست، بنای عقلا را در مرجحات قبول ندارند، لذا باید به دنبال یک دلیل خاصی بگردیم، خب دلیل خاص چیست؟ روایات، روایات هم موارد مشخصی را ذکر میکنند، مرجحات مشخصی را ذکر میکنند، پس واجب است اکتفا کنیم به همان مرجحات مخصوصه.

پس سیر بحث را دقت کنید، میگویند بنای عقلا در باب مرجحات وجود ندارد، علتش را ذکر نمیکنند، آقایان میگویند بنای عقلا که اینجا موجود نیست، در باب مرجح دلیل خاص داریم، دلیل خاص روایات است، روایات هم فقط پنج مرجح را ذکر میکنند، پس مرجح فقط محدود به این پنج تا میباشد، اینهم نظر دوم بود.

نظر سوم در اینجا نظر شیخ انصاری است، شیخ انصاری میفرمایند من هم بنای عقلا را قبول ندارم بلکه دلیل خاص باید برای مرجحات باشد، دلیل خاص هم همین روایات است، ولی شیخ انصاری میفرمایند من از این روایات یک قاعده‌ی کلی استفاده میکنم، درست است که روایات پنج مرجح را ذکر نموده است، ولی ذکر این پنج تا مرجح از باب نمونه و مثال است، امام میخواهند در روایت بفرمایند که هر مرجحی که باعث بشود خبری اقرب به واقع باشد آن مرجح حجت است، پس بنابراین شیخ انصاری میفرمایند روایات دلالت میکند بر اینکه هر مرجحی که باعث اقربیت به واقع بشود آن مرجح حجت میباشد.

این سه قول و سه نظریه در مورد کسانی که میگویند اصل اولیه تساقط است، میگویند اصل اولیه تساقط است بعد این سه نظر را اینجا مطرح میکنند.

۶

تطبیق (دلیل اختلاف اقوال در تعدی از مرجحات منصوصه {اگر قاعده‌ی اولیه تساقط باشد})

فنقول:

أوّلا: إذا قلنا بأنّ الأصل في المتعارضين هو التساقط (اگر ما گفتیم که اصل اولیه در باب متعارضین تساقط است) ـ وهو المختار ـ فإنّ الأصل يقتضي عدم الترجيح (اصل اولیه اقتضا میکند عدم ترجیح را)، إلاّ ما علم بدليل كون شيء مرجّحا (مگر آنچه را که دانسته میشود با یک دلیل مشخصی که این شیء مرجح است)، ولكن هذا الدليل (لکن آن دلیل مشخص) هل يكفي فيه نفس دليل حجّيّة الأمارة (آیا کافی است در آن خود حجیت اماره، یعنی خود دلیل حجیت اماره که همان بنای عقلا باشد کافی است برای اینکه دال بر مرجح باشد)، أو يحتاج إلى دليل خاصّ جديد؟ (یا اینکه نیاز به یک دلیل خاص جدید داریم؟)

فإن قلنا: إنّ دليل الأمارة كاف في الترجيح (اگر گفتیم دلیل حجیت اماره در باب ترجیح هم دلیل است و آن کافی است، که بنای عقلا باشد) فلا شكّ في اعتبار (پس شکی نیست در اینکه معتبر است) كلّ مزيّة توجب الأقربيّة إلى الواقع نوعا. (هر مزیتی که موجب شود اقربیت به واقع را نوعا؛ هر مزیتی، اگر ما گفتیم که دلیل حجیت اماره شامل ترجیح هم میشود، یعنی دلیل حجیت اماره چنانچه دلیل بر این است که خبر واحد حجت است، دلیل این هم هست که هر مرجحی حجت است، اگر این را گفتیم همه‌ی مرجحات را شامل میشود) والظاهر أنّ الدليل كاف في ذلك (ظاهر این است که همان دلیل بر حجیت خبر واحد دلیل بر حجیت هر مرجحی هم هست)، لا سيّما (خصوصا) إذا كان دليلها بناء العقلاء (اگر دلیل بر حجیت اماره، بنای عقلا باشد) الذي هو أقوى أدلّة حجّيّتها (آنچنان بنای عقلایی که قوی‌ترین دلیل بر حجیت آن اماره میباشد)؛ فإنّ الظاهر أنّ بناءهم على العمل بكلّ ما هو أقرب إلى الواقع من الخبرين المتعارضين (بنای عقلا بر این است که عمل میکنند به هر خبری که آن خبر اقرب به واقع باشد از بین دو خبر متعارض؛ حالا این اقربیت و نزدیک‌تر بودن به واقع از هر راهی یا از هر مرجحی پیدا شود)، أي إنّ العقلاء وأهل العرف (یعنی عقلا و اهل عرف) في مورد التعارض بين الخبرين غير المتكافئين (در مورد تعارض بین دو خبری که مساوی نیستند) لا يتوقّفون في العمل (توقف نمیکنند در عمل) بما هو أقرب إلى الواقع في نظرهم (به آن خبری که آن خبر اقرب به واقع است در نظر خودشان، یعنی به آن خبر عمل میکنند)، ولا يبقون في حيرة من ذلك (متحیّر باقی نمیمانند که به کدام یک عمل کنند، بلکه عمل میکنند به آنکه در نظرشان نزدیک‌تر است به واقع) ۱، وإن كانوا يعملون بالخبر الآخر المرجوح (اگر چه عقلای عالم عمل میکنند به خبر دیگر مرجوح) لو بقي وحده بلا معارض. (اگر به تنهایی باشد بدون معارض، ولو آن خبر دیگر هم خبر ثقه است، اگر آن خبر دیگر به تنهایی بود به آن عمل میکردیم، اما الان که این خبر ضعیف با خبر قوی تعارض دارد عقلا به این خبر ضعیف عمل نمیکنند) وإذا كان للعقلاء مثل هذا البناء العمليّ (اگر عقلا این بنای عملی را دارند) فإنّه يستكشف منه رضى الشارع (کشف میشود از ای بنای عقلا رضای شارع)، وإمضاؤه على ما تقدّم وجهه في خبر الواحد والظواهر. (بنابر آن بحث‌های مفصلی که در خبر واحد داشتیم که بنای عقلا چگونه کاشف از رضایت شارع میشود)

وإن قلنا: إنّ دليل الأمارة غير كاف ولا بدّ من دليل جديد (اگر ما گفتیم که دلیل اماره کافی نیست و چاره‌ای نداریم از دلیل جدید؛ یعنی اگر گفتیم که بنای عقلا مورد مرجح را نمیگیرد، یا اگر گفتیم که دلیل حجیت خبر واحد بنای عقلا نیست)، فلا محالة يجب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة (اینجا چاره‌ای نیست که دلیل جدید ما میشود روایات که آن هم فقط چند مرجح را ذکر کرده است)، إلاّ إذا استفدنا من أدلّة الترجيح عموم الترجيح بكلّ مزيّة (مگر استفاده کنیم از ادله‌ی ترجیح عمومیت و کلیت ترجیح را به هر مزیتی که وارد شود اقربیت اماره را به واقع؛ مگر ما مثل شیخ انصاری از این ادله‌ی ترجیح یعنی روایات یک قاعده‌ی کلی استفاده میکنیم) توجب أقربيّة الأمارة إلى الواقع، كما ذهب إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره (شیخ انصاری میگوند که این روایات محدود نیست و ذکر مرجح در آنها فقط برای ذکر کردن چند مثال است نه اینکه محدود در اینها باشد)، فإنّه أكّد في «الرسائل» (ایشان تاکید کرده است در رسائل خودش) على أنّ المستفاد من الأخبار (بر اینکه مستفاد بر اخبار این است) أنّ المناط في الترجيح هو الأقربيّة إلى مطابقة الواقع في نظر الناظر في المتعارضين (مناط در ترجیح آن اقربیت به واقع است در نظر ناظر در متعارضین، مرحوم شیخ انصاری فرموده است که از روایات باب ترجیح استفاده میکنیم که هر دلیلی که مرجحی داشت و آن مرجح باعث اقربیت به واقع میشد، آن مرجح برای ما حجت است)، من جهة أنّه أقرب (از جهت آن که آن مرجح اقرب به واقع میشود) من دون مدخليّة خصوصيّة سبب ومزيّة. (بدون دخالت یک سبب و مزیت مخصوص، بلکه هر مرجحی که اقرب به واقع بشود حجت است) وقد ناقش هذه الاستفادة صاحب «الكفاية» (مرحوم آخوند اشکال کرده‌اند به این دلیل مرحوم شیخ، و میگویند روایات در باب قاعده‌ی کلی نیست، روایات با تمام صراحت بیان میکند مرجحات مشخص را، روایات میگوید اگر مطابق با شهرت بود یا موافق با کتاب بود اخذ کن، یا مخالف با عامه بود را اخذ کن، صریحا مشخص میکند، بعد در آخر هم در بعضی از این روایات امام میفرمایند اگر هیچ کدام مرجح نبود و در همه چیز مساوی بودند توقف کن، دیگر امام نمیگویند که هر مزیتی را که میتواند اقربیت به واقع بیاورد را اخذ کن، پس مرحوم آخوند میفرمایند روایات فقط در بیان محدودیت مرجحات است نه در بیان قانون کلی)، فراجع.

۷

دلیل اختلاف اقوال در تعدی از مرجحات منصوصه {اگر قاعده‌ی اولیه تخییر باشد}

پس ما عرض کردیم که قاعده‌ی اولیه در باب متعارضین یا تساقط است و یا تخییر، اگر قائل به تساقط بودیم، در این مورد قائلین به تساقط به سه دسته تقسیم میشدند که ذکر کردیم، و اما اگر ما گفتیم که قاعده‌ی اولیه در متعارضین تخییر است، میفرمایند در این مورد ما قائل میشویم که هر روایتی که مرجح داشته باشد مطلقا مقدم است، هر مرجحی که باشد، نیاز به دلیل جدید هم ندارد، چرا؟ قبل از بیان دلیل آقایان یک مقدمه‌ی کوتاهی عرض میکنیم:

مقدمه: این است که علما یک قاعده‌ای دارند تحت این عنوان که «اذا دار الامر بین التعیین و التخییر، فالتعیین هو اولی» این قاعده را در موارد مختلفی ذکر میکنند، اگر دوران امر بین تعیین و تخییر شد همیشه تعیین اولی از تخییر میباشد، مثلا شما یقین دارید در روز جمعه یا نماز جمعه‌ی تنها بر شما واجب است، یا مخیر هستید بین نماز جمعه و نماز ظهر، این را میگویند دوران امر بین تعیین و تخییر، اینجا شما اگر نماز جمعه را خواندید، یعنی به آن معین عمل کردید، یقینا وظیفه‌ی خودتان را انجام داده‌اید، چون نماز جمعه یا خودش به تنهایی واجب بود یا از باب تخییر واجب بود، شما نماز جمعه را که خواندید اگر مخیّر باشید که به حکم تخییر عمل کرده‌اید، اگر تعیین باشد به حکم تعیین عمل کرده‌اید، اما اگر نماز ظهر را بخوانید امکان دارد که نماز جمعه واجب بوده باشد و شما معذِّر نیستید، لذا علما میگویند هر جا دوران امر بین تعیین و تخییر بود آن موردی که به تعیین بستگی دارد آن مورد اولی میباشد.

حالا در اینجا دقت کنید اگر گفتیم که قاعده‌ی اولیه تخییر است، یعنی شما مخیّر هستید که در باب متعارضین متساویین به هر کدام عمل کنید، یکی از این دو خبر مرجح داشت، اینجا میشود دوران امر بین تعیین و تخییر، یک خبر میگوید نماز جمعه واجب است، یک خبر میگوید نماز جمعه حرام است، خبری که میگوید نماز جمعه واجب است مرجح دارد، اینجا یا حتما وظیفه‌ی شما این است که به این خبر عمل کنید چون مرجح دارد، و یا وظیفه‌تان تخییر بین این خبر و خبر دیگر است، دوران امر بین تخییر و تعیین است، به خبر صاحب ترجیح عمل میکنیم، اگر به خبر دوم عمل کردیم شاید در واقع خبر با مرجح حجت بود، لذا به وظیفه‌ی خودتان عمل کرده‌اید.

پس بنابراین اگر گفتیم قاعده‌ی اولیه در باب متعارضین تخییر است هر خبری که مرجح داشت باید به آن عمل کنیم، چون عمل به آن خبر باعث معذّریت میشود اما عمل به خبر دوم نمیشود.

این در فرضی که بحث ما در قاعده‌ی اولیه باشد.

۸

تطبیق (دلیل اختلاف اقوال در تعدی از مرجحات منصوصه {اگر قاعده‌ی اولیه تخییر باشد})

ثانيا: إذا قلنا بأنّ القاعدة الأوّليّة في المتعارضين هو التخيير (اگر ما گفتیم قاعده‌ی اولیه در باب متعارضین تخییر است) فإنّ الترجيح على كلّ حال لا يحتاج إلى دليل جديد (اینجا ترجیح یعنی عمل به آن مرجح به هر حال نیاز به دلیل جدید ندارد و باید به آن خبر صاحب ترجیح عمل کنیم)، فإنّ احتمال تعيّن الراجح (پس به درستی که احتمال تعیّن راجح، یعنی همین قدر که احتمال تعیّن آمد) كاف في لزوم الترجيح (کافی است در لزوم عمل به ترجیح است)؛ لأنّه يكون المورد (بخاطر اینکه مورد میباشد) من باب الدوران بين التعيين والتخيير (از باب دوران امر بین تعیین و تخییر)، والعقل يحكم بعدم جواز تقديم المرجوح على الراجح (و عقل حکم میکند به عدم جواز تقدیم مرجوح بر راجح)، لا سيّما في مقامنا (مخصوصا در این مقام)، وذلك (چرا مخصوصا در این مقام؟) لأنّه بناء على القول بالتخيير (بخاطر اینکه بنابر قول به تخییر) يحصل العلم بأنّ الراجح منجّز للواقع (حاصل میشود علم به اینکه راجح منجّز است؛ اگر ما قائل به تخییر شدیم خب لامحاله خبر اولی که راجح است منجز است، چون مخیّریم، منجز است برای واقع)، إمّا تعيينا (یا بخاطر اینکه خودش به تنهایی واجب است)، وإمّا تخييرا (یا بخاطر اینکه مخیّریم بین این خبر و خبر دوم؛ پس خلاصه علم داریم که خبر راجح منجّز است)، وكذلك هو معذّر عند المخالفة للواقع (اگر این خبر هم مخالف با واقع باشد، ما در نزد خداوند معذّر هستیم، چون یا تعیینا و یا تخییرا باید این را انجام میدادیم)، وأمّا: المرجوح فلا يحرز كونه منجّزا (اما مرجوح معلوم نیست منجّز باشد، چون ممکن است خداوند بفرمایند که وظیفه‌ات این بود که به خبر راجح عمل کنی)، ولا يكون العمل به معذّرا بالفعل (عمل به این مرجوح معذّر نیست بالفعل) لو كان مخالفا للواقع. (اگر مخالف با واقع باشد، چون در صورت مخالفت خداوند میگوید که چرا به خبری که راجح بود عمل نکردی؟)

وعليه، فيجوز الاقتصار على العمل بالراجح بلا شكّ (بنابراین واجب است که اکتفا کنیم به عمل به خبر راجح بدون شک)؛ لأنّه معذّر قطعا على كلّ حال (بخاطر اینکه این خبر راجح در هر حال معذّر است قطعا)، سواء وافق الواقع أم خالفه (مساوی است موافق با واقع باشد یا مخالف با واقع باشد)، ولا يجوز الاقتصار على العمل بالمرجوح (پس جایز نیست اقتصار بر عمل به مرجوح)؛ لعدم إحراز كونه معذّرا. (بخاطر اینکه ما احراز نمیکنیم که این مرجوح معذّر باشد)

۹

توضیح و تطبیق: دلیل اختلاف اقوال در تعدی از مرجحات منصوصه {اگر قاعده‌ی ثانویه تخییر باشد}

ثالثا: إذا قلنا بأنّ القاعدة الثانوية الشرعيّة في المتعارضين هو التخيير (ثالثا اگر ما در باب قاعده‌ی ثانویه‌ی شرعیه در باب متعارضین قائل به تخییر شدیم) ـ كما هو المشهور ـ وإن كانت القاعدة الأوّليّة العقليّة هي التساقط (اگر چه قاعده اولیه عقلیه تساقط باشد؛ میفرمایند اینجا قاعده‌ی ثانویه تخییر است، خب اخبار باب دلالت بر ترجیح دارند باید ببینیم که دلالت اخبار چقدر است، آیا اخبار دلالت میکنند بر تخییر مطلقا حتی با وجود مرجحات، خب مخیّر هستیم دائما، اما نه اگر اخبار فقط میگفتند که مخیّریم فقط در صورت تعارض و در صورت غیر تعارض باید رجوع کنیم به مرجحات، خب اینجا هم باید ببینیم آن اخباری که دال بر ترجیح است قاعده‌ی کلی از آنها استفاده میکنیم یا نه قاعده‌ی کلی از آن استفاده نمیکنیم یا منحصر بودن در چند مرجح را از آن استفاده میکنیم)، فلا بدّ أن نرجع إلى مقدار دلالة أخبار الباب. (باید این اخباری که دال بر تخییر است به آنها مراجعه کنیم) فإن استفدنا منها التخيير مطلقا (اگر ما استفاده کردیم از اخبار تخییر، تخییر را مطلقا) حتى مع وجود المرجّحات (حتی با وجود مرجحات)، فذلك دليل على عدم اعتبار الترجيح مطلقا بأيّ مرجح كان. (پس این اخبار دلیل هستند بر عدم اعتبار ترجیح مطلقا، به هر مرجحی باشد، چون اخبار میگویند مطلقا مخیّر هستید در باب تعارض، چه مرجح داشته باشد چه نداشته باشد) وإن استفدنا منها التخيير في صورة تكافؤ المتعارضين فقط (اما اگر استفاده کردیم از اخبار تخییر را در صورت تساوی متعارضین فقط)، فلا بدّ من استفادة الترجيح من نفس الأخبار (اینجا چاره‌ای نداریم که استفاده کنیم ترجیح را از خود اخبار)، إمّا بكلّ مزيّة (اخبار ترجیح یا قائلند به ترجیح هر مزیتی)، أو بخصوص المزايا المنصوصة (یا اخبار ترجیح دلالت میکنند بر خصوص آن مرجحات منصوصه)، وقد عرفت أنّ الشيخ الأعظم قدس‌سره يستفيد منها العموم. (شناختیم که مرحوم شیخ انصاری استفاده کرده‌اند عموم را یعنی روایات دال بر قاعده‌ی کلیه میباشد)

۱۰

نظر خود مرحوم مظفر در باب

إذا عرفت ما شرحناه (اگر این مقدمات و مبانی را شناختید) فإنّك تعرف أنّ الحقّ على كلّ حال ما ذهب إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره الذي هو مذهب المشهور (تو میدانی که حق بنابر هر حالی چیزی است که مرحوم شیخ انصاری به آن قائل شده‌اند)، وهو الترجيح بكلّ مزيّة توجب أقربيّة الأمارة إلى الواقع نوعا (و آن ترجیح به هر مزیتی که موجب میشود اقربیت اماره به واقع میشود نوعا)، (دلیل مرحوم مظفر همان بنای عقلا میباشد، مرحوم مظفر میفرمایند ما میگفتیم قاعده‌ی اولیه تساقط است، تساقط مخصوص به جایی است که متعارضین مساوی باشند، اگر یکی از متعارضین مرجح داشته باشد، بنای عقلا این است که به آن مرجح عمل کنیم، هر مرجحی که بوده باشد) وذلك بناء على المختار من أنّ القاعدة هي التساقط (این بنابر مختار ما که این بود که قاعده‌ی اولیه تساقط است)؛ فإنّها مخصوصة بما إذا كان المتعارضان متكافئين. (پس به درستی که این قاعده‌ی اولیه مخصوص است به جایی که متعارضین متساوی باشند) 

وأمّا: ما فيه المزيّة الموجبة لأقربيّة الأمارة إلى الواقع (اما خبری که در آن مزیّتی باشد که باعث شود اقرب بودن به واقع را) في نظر الناظر (در نظر ناظر) فإنّ بناء العقلاء مستقرّ على العمل بذي المزيّة الموجبة للأقربيّة إلى الواقع (بنای عقلا حکم میکند بر عمل نمودن به آن خبری که صاحب مزیت است، آنچنان مزیتی که موجب میشود اقربیت به واقع را) ـ كما تقدّم ـ (میفرمایند بنای عقلا کافی نیست و نیازی نداریم که مثل شیخ انصاری بگوییم اخبار باب قاعده‌ی کلی را میفهمانند، همان بنای عقلا در این مسئله کافی است)، ولا نحتاج بناء على هذا (بنابر این مسئله احتیاج نداریم) إلى استفادة عموم الترجيح من الأخبار (به استفاده‌ی عموم ترجیح از اخبار)، وإن كان الحقّ أنّ الأخبار تشعر بذلك (اگر چه حق این است که اخبار اشعار دارند به یک قاعده‌ی کلی، ایشان نمیفرمایند اخبار دلالت بر قاعده‌ی کلی دارند بلکه میفرمایند اشعار دارند)، فهي تؤيّد ما نقول (این اخبار هم تایید میکند آنچه را که ما میگوییم)، ولا حاجة إلى التطويل في بيان وجه الاستفادة منها. (نیازی نیست که ما بیاییم دلیل استفاده‌ی قاعده‌ی کلیه از اخبار را بیان کنیم، در باب تعادل و تراجیح مرحوم شیخ انصاری با سه دلیل میخواهند استفاده کنند که قاعده‌ی کلیه از این اخبار استفاده میشود) (پس خلاصه‌ی نظر مرحوم مظفر در این باب سوم این است که تعدی از مرجحات منصوصه جایز است، و هر مرجحی که باعث شود که یک خبری اقرب به واقع شود آن مرجح حجت خواهد بود ولو در روایات هم ذکر نشده باشد)

هذا آخر ما أردنا بيانه في مسألة التعادل والتراجيح، وبقيت هنا أبحاث كثيرة في هذه المسألة، نحيل الطالب فيها إلى المطوّلات. 

والحمد لله ربّ العالمين.

بالبديهة غير توقّف مرجّحه على مرجّحه (١) الذي هو المدّعى.

وأمّا : أنّه لا يستلزمه فكذلك واضح ، فإنّه إذا تصوّرنا هناك خبرين متعارضين : ١ ـ مشهورا موافقا للعامّة. ٢ ـ شاذّا مخالفا لهم ؛ فإنّ الترجيح للشاذّ بالمخالفة إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه ، لا على فعليّة حجّيّته ، ولا على عدم فعليّة حجّيّة المشهور في قباله ، بل فعليّة حجّيّة الشاذّ تنشأ من الترجيح له بالمخالفة ، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة المشهور.

وكذلك الترجيح للمشهور بالشهرة إنّما يتوقّف على حجّيّته الاقتضائيّة الثابتة له في نفسه ، لا على فعليّة حجّيّته ، ولا على عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ في قباله ، بل فعليّة حجّيّة المشهور تنشأ من الترجيح له بالشهرة ، ويترتّب عليها حينئذ عدم فعليّة حجّيّة الشاذّ.

وعليه ، فكما لا يتوقّف الترجيح بالشهرة على عدم فعليّة الشاذّ المقابل له ، كذلك لا يتوقّف الترجيح بالمخالفة على عدم فعليّة المشهور المقابل له ، ومن ذلك يتّضح أنّه كما يقتضي الحكم بحجّيّة المشهور عدم حجّيّة الشاذّ ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ ، كذلك يقتضي الحكم بحجّيّة الشاذّ عدم حجّيّة المشهور ، فلا معنى لحمله على بيان الحكم الواقعيّ. وليس الأوّل أولى بالتقديم من الثاني.

نعم ، إذا دلّ دليل خاصّ ـ مثل المقبولة ـ على أولويّة الشهرة بالتقديم من المخالفة ـ فهذا شيء آخر ـ هو مقتضى الدليل ، لا أنّه مقتضى القاعدة.

والنتيجة أنّه لا قاعدة هناك تقتضي تقديم أحد المرجّحات على الآخر ، ما عدا الشهرة التي دلّت المقبولة على تقديمها ، وما عدا ذلك فالمقدّم هو الأقوى مناطا ، ـ أي ما هو الأقرب إلى الواقع في نظر المجتهد ـ ، فإن لم يحصل التفاضل من هذه الجهة فالقاعدة هي التساقط ، لا التخيير. ومع التساقط يرجع إلى الأصول العمليّة التي يقتضيها المورد.

المقام الثالث : في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة

لقد اختلفت أنظار الفقهاء في وجوب الترجيح بغير المرجّحات المنصوصة على أقوال :

__________________

(١) أي : مرجّح الأوّل على مرجّح الثاني.

١. وجوب التعدّي إلى كلّ ما يوجب الأقربيّة إلى الواقع نوعا ، وهو القول المشهور ، (١) ومال إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره (٢) ، وجماعة من محقّقي أساتذتنا (٣) ، وزاد بعض الفقهاء (٤) الاعتبار في الترجيح بكلّ مزيّة ، وإن لم تفد الأقربيّة إلى الواقع ، أو الصدور ، مثل تقديم الحظر على ما يتضمّن الإباحة.

٢. وجوب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة ، وهو الذي يظهر من كلام الشيخ الكلينيّ قدس‌سره في مقدّمة «الكافي» ، (٥) ومال إليه الشيخ صاحب الكفاية قدس‌سره. (٦) وهو لازم طريقة الأخباريّين في الاقتصار على نصوص الأخبار ، والجمود عليها.

٣. التفصيل بين صفات الراوي ، فيجوز التعدّي فيها ، وبين غيرها ، فلا يجوز. (٧)

ولمّا كانت المباني في الأصل في المتعارضين مختلفة فلا بدّ أن تختلف الأقوال في هذه المسألة على حسبها ، فنقول :

أوّلا : إذا قلنا بأنّ الأصل في المتعارضين هو التساقط ـ وهو المختار ـ فإنّ الأصل يقتضي عدم الترجيح ، إلاّ ما علم بدليل كون شيء مرجّحا ، ولكن هذا الدليل هل يكفي فيه نفس دليل حجّيّة الأمارة ، أو يحتاج إلى دليل خاصّ جديد؟

فإن قلنا : إنّ دليل الأمارة كاف في الترجيح فلا شكّ في اعتبار كلّ مزيّة توجب الأقربيّة إلى الواقع نوعا. والظاهر أنّ الدليل كاف في ذلك ، لا سيّما إذا كان دليلها بناء العقلاء الذي

__________________

(١) نسبه الشيخ الأنصاريّ إلى جمهور المجتهدين. فرائد الأصول ٢ : ٧٨٠.

وأمّا المحدّثون فقد اقتصروا على المرجّحات المنصوصة ، كما في الحدائق الناضرة ١ : ٩٠.

(٢) فرائد الأصول ٢ : ٧٧٩.

(٣) ومنهم السيّد المحقّق الخوئي في مصباح الأصول ٣ : ٤٢٢.

(٤) لم أعثر على القائل به. نعم ، قال المحقّق الخراساني ـ بعد المناقشة فيما ذكر لوجوب التعدّي ـ «ثمّ انّه بناء على التعدّي ... فلا وجه للاقتصار على التعدّي إلى خصوص ما يوجب الظنّ ، أو الأقربيّة ، بل إلى كلّ مزيّة ولو لم تكن بموجبة لأحدهما» كفاية الأصول : ٥١٠.

(٥) الكافي ١ : ٨.

(٦) كفاية الأصول : ٥٠٩. واختاره أيضا المحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٤ «القسم الثاني» : ١٩٣.

(٧) هذا التفصيل ذهب إليه المحقّق النائينيّ في فوائد الأصول ٤ : ٧٧٨ و ٧٨٤ ـ ٧٨٥.

هو أقوى أدلّة حجّيّتها ؛ فإنّ الظاهر أنّ بناءهم على العمل بكلّ ما هو أقرب إلى الواقع من الخبرين المتعارضين ، أي إنّ العقلاء ، وأهل العرف في مورد التعارض بين الخبرين غير المتكافئين لا يتوقّفون في العمل بما هو أقرب إلى الواقع في نظرهم ، ولا يبقون في حيرة من ذلك ، وإن كانوا يعملون بالخبر الآخر المرجوح لو بقي وحده بلا معارض. وإذا كان للعقلاء مثل هذا البناء العمليّ فإنّه يستكشف منه رضى الشارع ، وإمضاؤه على ما تقدّم وجهه (١) في خبر الواحد والظواهر.

وإن قلنا : إنّ دليل الأمارة غير كاف ولا بدّ من دليل جديد ، فلا محالة يجب الاقتصار على المرجّحات المنصوصة ، إلاّ إذا استفدنا من أدلّة الترجيح عموم الترجيح بكلّ مزيّة توجب أقربيّة الأمارة إلى الواقع ، كما ذهب إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره ، فإنّه أكّد في «الرسائل» (٢) على أنّ المستفاد من الأخبار أنّ المناط في الترجيح هو الأقربيّة إلى مطابقة الواقع في نظر الناظر في المتعارضين ، من جهة أنّه أقرب من دون مدخليّة خصوصيّة سبب ومزيّة. وقد ناقش هذه الاستفادة صاحب «الكفاية» ، فراجع (٣).

ثانيا : إذا قلنا بأنّ القاعدة الأوّليّة في المتعارضين هو التخيير فإنّ الترجيح على كلّ حال لا يحتاج إلى دليل جديد ، فإنّ احتمال تعيّن الراجح كاف في لزوم الترجيح ؛ لأنّه يكون المورد من باب الدوران بين التعيين والتخيير ، والعقل يحكم بعدم جواز تقديم المرجوح على الراجح ، لا سيّما في مقامنا ، وذلك لأنّه بناء على القول بالتخيير يحصل العلم بأنّ الراجح منجّز للواقع ، إمّا تعيينا ، وإمّا تخييرا ، وكذلك هو معذّر عند المخالفة للواقع ، وأمّا : المرجوح فلا يحرز كونه منجّزا ، ولا يكون العمل به معذّرا بالفعل لو كان مخالفا للواقع.

وعليه ، فيجوز الاقتصار على العمل بالراجح بلا شكّ ؛ لأنّه معذّر قطعا على كلّ حال ، سواء وافق الواقع أم خالفه ، ولا يجوز الاقتصار على العمل بالمرجوح ؛ لعدم إحراز كونه معذّرا.

ثالثا : إذا قلنا بأنّ القاعدة الثانوية الشرعيّة في المتعارضين هو التخيير ـ كما هو

__________________

(١) وهو أنّ الشارع من العقلاء ، بل رئيسهم.

(٢) فرائد الأصول ٢ : ٧٨٠ ـ ٧٨٢.

(٣) كفاية الأصول : ٥٠٩ ـ ٥١٠ ..

المشهور ـ وإن كانت القاعدة الأوّليّة العقليّة هي التساقط ، فلا بدّ أن نرجع إلى مقدار دلالة أخبار الباب. فإن استفدنا منها التخيير مطلقا حتى مع وجود المرجّحات ، فذلك دليل على عدم اعتبار الترجيح مطلقا بأيّ مرجح كان. وإن استفدنا منها التخيير في صورة تكافؤ المتعارضين فقط ، فلا بدّ من استفادة الترجيح من نفس الأخبار ، إمّا بكلّ مزيّة ، أو بخصوص المزايا المنصوصة ، وقد عرفت أنّ الشيخ الأعظم قدس‌سره يستفيد منها العموم.

إذا عرفت ما شرحناه فإنّك تعرف أنّ الحقّ على كلّ حال ما ذهب إليه الشيخ الأعظم قدس‌سره الذي هو مذهب المشهور ، وهو الترجيح بكلّ مزيّة توجب أقربيّة الأمارة إلى الواقع نوعا ، وذلك بناء على المختار من أنّ القاعدة هي التساقط ؛ فإنّها مخصوصة بما إذا كان المتعارضان متكافئين.

وأمّا : ما فيه المزيّة الموجبة لأقربيّة الأمارة إلى الواقع في نظر الناظر فإنّ بناء العقلاء مستقرّ على العمل بذي المزيّة الموجبة للأقربيّة إلى الواقع ـ كما تقدّم ـ ، ولا نحتاج بناء على هذا إلى استفادة عموم الترجيح من الأخبار ، وإن كان الحقّ أنّ الأخبار تشعر بذلك ، فهي تؤيّد ما نقول ، ولا حاجة إلى التطويل في بيان وجه الاستفادة منها. (١)

هذا آخر ما أردنا بيانه في مسألة التعادل والتراجيح ، وبقيت هنا أبحاث كثيرة في هذه المسألة ، نحيل الطالب فيها إلى المطوّلات. (٢)

والحمد لله ربّ العالمين.

تمرينات (٦٥)

١. ما هي أصناف المرجّحات؟

٢. هل تدلّ الروايات على الترجيح بالأحدث أم لا؟

٣. هل تدلّ مقبولة ابن حنظلة على الترجيح بالصفات؟

٤. هل تدلّ الروايات على الترجيح بموافقة الكتاب؟

__________________

(١) وإن شئت فراجع فرائد الأصول ٢ : ٧٨١ ـ ٧٨٢.

(٢) فراجع فرائد الأصول ٢ : ٧٦٠ ـ ٨٢٤ ، وكفاية الأصول : ٤٩٧ ـ ٥٢٥ ، وفوائد الأصول ٤ : ٧٠٠ ـ ٧٩٥.

٥. ما الدليل على الترجيح بالشهرة في الرواية؟

٦. ما الدليل على الترجيح بمخالفة العامّة؟

٧. ما الفرق بين «المرجّح الصدوري» ، و «المرجّح الجهتي» ، و «المرجّح المضموني»؟ وهل هذه المرجّحات مترتّبة عند التعارض بينها ، أو أنّها في عرض واحد؟ اذكر الأقوال والراجح منها.

٨. ما هي الأقوال في التعدّي عن المرجّحات المنصوصة؟ وما هو رأي المصنف؟