درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۷۶: مباحث حجت ۵۸

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مقدماتی از داخل و خارج از کتاب برای ورود به روایات باب

بحث در این بود که مرحوم مظفر فرمودند در باب متعارضین ولو قاعده‌ی اولیه تساقط است ولی ما روایاتی داریم که این روایات دال بر عدم تساقط میباشد، نکاتی را مقدمتا توضیح دادند، و بعد از توضیح آن نکات وارد میشوند در ذکر روایات باب، قبل از اینکه روایات باب را ذکر کنند یک نتیجه گیری کلی از روایات دارند و یک نکته را هم ما اضافه میکنیم و بعد روایات را تک به تک بررسی میکنیم:

نتیجه گیری مرحوم مظفر از روایات این است که ایشان میفرمایند مدلول روایات سه مدلول میباشد، و بعبارت دیگر روایات باب بر سه قسم میباشند بر اساس دلالت: ۱. گروهی از روایات دلالت میکنند بر تخییر متعارضین مطلقا، مطلقا یعنی چه مرجحی در بین باشد یا نباشد، بعضی از روایات لسانشان این است که در متعارضین انسان مخیر است، مساوی است که برای یکی از دو روایت مرجحی باشد یا نباشد ۲. گروه دوم دلالت میکند بر تخییر در صورت عدم ترجیح و در صورت تعادل، پس این قسم دوم از روایات مضمونش این است که انسان مخیر است اما در صورت تساوی روایتین، اگر یکی مرجح داشت واجب است به آن عمل کنیم. ۳. گروه سوم از روایات دلالت میکنند بر توقف، میگویند در دو خبر متعارض انسان باید توقف کند و بر طبق هیچکدام فتوا ندهد، این سه دسته از روایات با مدلول و مضمونشان.

نکته‌ای که از خارج عرض میکنیم این است که اگر در باب تعادل و تراجیح به رسائل مرحوم شیخ انصاری مراجعه کنید، مرحوم شیخ بیشتر در صدد تقویت اخبار داله بر تخییر است، چرا؟ چون نظر ایشان این است که در باب متعارضین و متعادلین انسان مخیر است، ایشان بیشتر روایات تخییر را تقویت میکنند و مدلول آنها را درست و صحیح میدانند، درست برعکس ایشان مرحوم مظفر است، مرحوم مظفر اخبار توقف را درست و صحیح میدانند و در حقیقت ایشان میخواهند یک کاری کنند که بین قاعده‌ی اولیه و ثانویه هیچ تنافی نباشد، ایشان هدفشان این است که میخواهند بین قاعده اولیه و قاعده‌ی ثانویه حتی احتمال تنافی هم نباشد، لذا در قاعده‌ی ثانویه ایشان بیشتر نظرشان بر اخبار توقف است، از این جهت ایشان یکی یکی اخبار تخییر را ذکر میکنند و بر هر کدام مناقشه و اشکالی میفرمایند، در تعداد زیادی از روایات تخییر، مناقشه‌ی دلالی میکنند، آنجایی که روایت صحیح است و قابل مناقشه‌ی دلالتی نیست، ایشان اشکال سندی میکنند، میفرمایند سندشان ضعیف است، و نتیجتا ایشان اخبار تخییر را حجت نمیدانند؛ اینهم نکته‌ای بود که ما عرض کردیم.

یک نکته هم در معنای تخییر است که این نکته را هم سر بسته بیان کنیم و بعد وارد روایات باب بشویم، تخییر در تقسیم اولیه به دو قسم تقسیم میشود: ۱. تخییر عقلی ۲. تخییر شرعی، تخییر عقلی مثل حکم عقل به تخییر در باب متزاحمین متعادلین به اتفاق همه‌ی علما، یعنی جایی که حاکم به تخییر عقل باشد، در باب تزاحم ما خواندیم که عقل حکم میکرد به تخییر، یا مثلا حکم عقل به تخییر در باب واجباتی که دارای وقت زیاد میباشند و جزء واجبات موسع است، مثل نماز مثلا، مولا گفته است «صلّ» و وقت هم هست، خب اینجا عقل حکم میکند که میتوانید و اختیار دارید در ساعت اول نماز بخوانید یا دوم یا سوم... این را تخییر عقلی میگویند. قسم دوم که تخییر شرعی است، یعنی موردی که حاکم به تخییر شرع است، مثلا مثل کفاره که حاکم به آن شرع است، شارع است که میگویند در کفاره مخیّر هستید که شصت مسکین طعام بدهید، یا شصت روز روزه بگیرید یا یک بنده آزاد کنید، تخییر شرعی باز به دو قسم تقسیم میشود: ۱. تخییر شرعی در مسئله‌ی اصولی ۲. تخییر شرعی در مسئله‌ی فقهی.

تخییر شرعی در مسئله‌ی اصولی مثالش همین تخییر در دو روایت متعارض است، تخییر اصولی مخصوص به مجتهد است و ربطی به مقلد ندارد، مجتهد و فقیه مخیّر است که بر طبق هر کدام از این دو روایت فتوا بدهد، به آن میگویند تخییر در مسئله‌ی اصولیه به آن میگویند تخییر در فتوا، یا تخییر در روایتین، این تخییر ربطی به مقلد ندارد، خصوصیت دوم آن این است که تخییر در مسئله‌ی اصولی برای یک بار است و بس، یعنی مجتهد در باب تعارض اگر قائل به تخییر شد، مخیّر است بر طبق هر کدام که میخواهد فتوا بدهد، تا فتوا را داد دیگر تخییر میشود، نمیتواند امروز بر طبق روایت اول فتوا بدهد و فردا بر طبق روایت دوم.

قسم دوم که تخییر در مقام عمل یا حکم واقعی، یا تخییر در حکم فقهی که همه‌ی اینها را به آن میگویند، این تخییر مثل مخیّر بودن انسان در کفاره است، تخییر شرعی فقهی است، این تخییر شرایط تخییر در فتوا را ندارد، یعنی اختصاص به مجتهد ندارد، ثانیا این تخییر برای یک بار نیست، بلکه یک انسان میتواند یک بار برای کفاره شصت مسکین طعام بدهد و بار دیگر بنده آزاد کند، و هر بار مخیّر است.

این روایاتی بود که به درد این بحث میخورد و ما بیان کردیم.

۴

دو روایت اول

حالا بعد از این مقدمات وارد روایات باب میشویم:

۱. روایت اول روایت حسن بن جهم است از امام رضا علیه السلام، روایت متضمن دو سوال است از امام که یک سوال را مرحوم مظفر ذکر نمیکنند، بعد از همان سوالی که ذکر نمیکنند یک نتیجه ام میگیرند، سوال اول این است که به امام عرض میکنند روایاتی از شما وارد میشود، نمیدانیم حق است یا باطل است، چه کار کنیم؟ امام میفرمایند عرضه کنید به کتاب و سنت قطعیه و روایات متواتره، اگر مطابق با آنها بود روایات را اخذ کنید والّا آنها را طرح کنید، سوال دوم به این شکل سوال میکند که میگوید دو نفر انسان ثقه دو حدیث مختلف و متعارض را از شما نقل میکنند، و ما نمیدانیم کدام یک از این دو روایت حق است، امام میفرمایند «فإذا لم تعلم، فموسّع عليك بأيّهما أخذت» اگر ندانستیم کدام حق است، مسئله بر تو موسّع است و بر تو توسعه دارد، هر کدام را که دلت خواست میتوانی اخذ کنی، این روایت دال بر تخییر است، ولی تخییر بعد از ذکر یک مرجح، و آن مرجح عرضه کردن بر کتاب الله است، در سوال اول امام میفرمایند عرضه کن بر کتاب الله، اگر نتوانستید بفهمید که این روایت یا این دو روایت کدام یکشان ملائم با کتاب الله است یا هر دو باهم مساوی بودند اینجا امام میفرمایند، موسع است بر تو و به هر کدام که خواستی عمل کن.

اشکال این روایت را بعدا خودشان بیان میکنند.

۲. روایت دوم روایتی است که حارث بین مغیره از امام صادق علیه السلام سوال میکنند، عرض میکند که من از صحابه‌ی شما که ثقه هستند حدیث میشنوم، دقت کنید که نمیگوید حدیثان میگوید حدیث میشنوند، امام میفرمایند «موسّع عليك، حتى ترى القائم فتردّ عليه». موسع است بر تو یعنی تو مخیّری، تا وقتی که امام معصوم را ببینی و از امام سوال کنید، میگویند این روایت دال بر تخییر در باب متعارضین میباشد.

مرحوم مظفر دو اشکال بر این روایت میکنند: اشکال اول: میفرمایند فرض میکنیم که روایت دال بر تخییر در مقام تعارض است، ولی این روایت اختصاص دارد به زمان حضور امام معصوم علیه السلام، روایت زمان غیبت را شامل نمیشود، امام میفرمایند دو حدیث متعارض میشنوید و نمیدانید چیکار کنید، مخیّر هستید که به هر کدام عمل کنی تا امام معصوم را مشاهده کنید و از حضرت سوال میکنید که کدام یک درست است تا عمل کنید. از این روایت نمیتوانیم استفاده کنیم که در زمان غیبت هم اگر دو روایت متعارض پیدا کرد مخیّر است به هر کدام علم کند، به چه دلیل؟ از این قید که امام فرموده است عمل کن تا امام را ببینی و از او سوال کنی، و کلمه‌ی «قائم» هم میدانید که اختصاص به حضرت حجت ندارد و در روایات ما به ائمه‌ی دیگر هم این کلمه اطلاق میشود.

اشکال دوم: میفرمایند این روایت اصلا ظهور ندارد در باب خبرین متعارضین، بلکه ظهور این روایت در باب حجیت خبر ثقه است، اصلا خود اصل خبر ثقه حجت است یا خیر؟ اصلا باب تعارض نیست، چون سوال و جواب به این شکل است که راوی میگویند اگر از صحابه‌ی شما حدیثی شنیدیم و راوی‌ها ثقه باشند آیا به این حدیث عمل کنیم یا خیر؟ امام میفرمایند بله به حدیث عمل کن و خبر ثقه حجت است تا به خدمت امام برسید و سوال کنید تا حکم صد در صد بشود برای شما. حداقل این است که روایت دو احتمال دارد احتمال دارد ظاهر حدیث در حجیت اصل خبر ثقه باشد احتمال دارد ظاهر روایت برای باب تعارض باشد، «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال» این دو اشکال که ایشان به روایت دوم وارد میکنند.

۵

تطبیق (مقدمه قبل از ورود به روایات)

إذا عرفت ما ذكرنا فلنذكر لك أخبار الباب ليتّضح الحقّ في المسألة (مقدمات را که شناختید برای شما ذکر میکنیم برای تو اخبار باب را تا اینکه حق در مسئله واضح بشود)، فإنّ منها: ما يدلّ على التخيير مطلقا (بعضی از این روایات است که دلالت میکند بر تخییر مطلقا، یعنی چه مرجح داشته باشد و چه نداشته باشد)، ومنها: ما يدلّ على التخيير في صورة التعادل (بعضی از روایات دلالت میکند بر تخییر در صورت تعادل)، ومنها: ما يدلّ على التوقّف. (بعضی از روایات هم دلالت در باب خبرین متعارضین بر توقف) ثمّ نعقب عليها بما يقتضي (بعد حاشیه میزنیم بر این روایات بر چیزی که اقتضایش را دارد؛ اول روایات را ذکر میکنیم بعد در پشت این روایات مطالبی که مقتضی است ذکر میکنیم)، فنقول: إنّ الذي عثرنا عليه من الأخبار هو كما يلي: (پس میگوییم آنچه را که ما دست پیدا کردیم بر اخبار تعارض، این چنین است که میاید)

۶

تطبیق (روایت اول)

١. خبر الحسن بن الجهم عن الرضا عليه‌السلام: قلت: يجيئنا الرجلان (میاورند برای ما دو نفر) ـ وكلاهما ثقة ـ بحديثين مختلفين (که هر دو ثقه هستند دو حدیث مختلف میاورند)، فلا نعلم أيّهما الحقّ؟ (و ما نمیدانیم کدام یک حق است) قال: «فإذا لم تعلم (قال امام علیه السلام اگر نداستید کدام حق است)، فموسّع عليك بأيّهما أخذت». (میتوانید به هرکدام که خواستی عمل کنی)

وهذا الحديث بهذا المقدار منه ظاهر في التخيير بين المتعارضين مطلقا (این قسمت حدیث به همین مقدار ظهور دارد در تخییر بین متعارضین مطلقا)، ولكن صدره (لکن صدر روایت) ـ الذي لم نذكره ـ (که ما ذکر نکردیم) مقيّد بالعرض على الكتاب (صدر روایت مقید میکند حدیث را بر کتاب و سنت؛ چون امام اول میفرمایند که اول باید روایت را عرضه کنید بر کتاب و سنت بعد اگر مساوی بود هر کدام را خواستی اخذ کن)، والسنّة، فهو يدلّ على أنّ التخيير (پس این روایت دلالت میکند بر اینکه تخییر) إنّما هو بعد فقدان المرجّح، ولو في الجملة. (همانا بعد از فقدان مرجح است، ولو فی الجمله، یعنی ولو یک دانه مرجح باشد، چون این روایت یکی از مرجحات را ذکر میکند آنهم عرضه کردن بر قرآن و سنت قطعیه است)

۷

تطبیق (روایت دوم)

٢. خبر الحارث بن المغيرة عن أبي عبد الله عليه‌السلام: «إذا سمعت من أصحابك الحديث، وكلّهم ثقة فموسّع عليك، حتى ترى القائم فتردّ عليه». 

وهذا الخبر أيضا (این خبر نیز) يستظهر منه التخيير مطلقا (دال بر تخییر است مطلقا) من كلمة «فموسّع عليك» (از این کلمه معلوم میشود که تخییر مطلق است)، ويقيّد بالروايات الآتية الدالّة على الترجيح. (این روایات مطلق است، میگوید دو خبر متعارض انسان مخیّر است به آن عمل کند که ترجیح داشته باشد یا نداشته باشد، چون در آینده روایاتی را میگوییم که دال بر تخییر است در صورت عدم وجود ترجیح)

ولكن يمكن أن يناقش في استظهار التخيير منه: (و لکن ممکن است که مناقشه کنیم در استفاده‌ی تخییر از این روایات به دو اشکال)

أوّلا: بأنّ الخبر وارد في فرض التمكّن من لقاء الإمام والأخذ منه (این خبر وارد شده است در فرض تمکن از ملاقات امام و اخذ روایت از ایشان)، فلا يعلم شموله لحال الغيبة (معلوم نیست این روایت شامل شود حال غیبت را) الذي يهمّنا إثباته (که مهم است برای ما اثبات این مطلب)؛ لأنّ الرخصة في التخيير مدّة قصيرة (بخاطر اینکه رخصت در تخییر یک مدت کوتاه) لا تستلزم الرّخصة فيه أبدا ولا تدلّ عليها. (مستلزم نیست رخصت در آن را تا ابد، و دلالت بر این حالت غیبت امام نمیکند)

ثانيا: بأنّ الخبر غير ظاهر في فرض التعارض (خبر ظهور ندارد در فرض تعارض)، بل ربّما يكون واردا لبيان حجّيّة الحديث الذي يرويه الثقات من الأصحاب. (شاید این خبر وارد شده باشد در اصل حجیت خبر ثقه؛ حدیث را ببینید امام میفرمایند اگر روات ثقه‌ای حدیثی آوردند موسع است برای تو، و بحثی از روایت‌های متعارض نیست) ومعنى «موسّع عليك» الرخصة بالأخذ به (معنای «موسّع علیک» اجازه به اخذ به این خبر است)؛ كناية عن حجّيّته (کنایه از حجیت این خبر)، غاية الأمر أنّه (غایت امر این است که) يدلّ على أنّ الرخصة مغيّاة برؤية الإمام (دلالت میکند بر اینکه رخصت در اخذ به ثقه مغیا است به رویت امام) ليأخذ منه الحكم على سبيل اليقين. (تا اینکه اخذ شود حکم بر سبیل یقین) وهذا أمر لا بدّ منه في كلّ حجّة ظنّيّة (هر حجت ظنی اگر شما به علم رسیدید دیگر آن حجت ظنی کاربرد ندارد، و این امری است که چاره‌ای نیست در هر حجت ظنیه)، وإن كانت عامّة (اگر چه آن حجت ظنی عام است) حتى لزمان حضور الإمام (حتی زمان حضور امام را هم میگیرد، ما در گذشته گفتیم خبر ثقه حتی در حضور امام هم حجت است، اما وقتی جلوی امام نشسته‌اید و میتوانید علم پیدا کنید دیگر نوبت به ظن نمیرسد) إلاّ أنّه مع حصول اليقين بمشافهته (الّا اینکه با حاصل شدن یقین با رودر رو شدن با امام) لا بدّ أن ينتهي أمد جواز العمل بها. (چاره‌ای نیست که منتهی شود مدت جواز عمل به این حجت) 

وعليه، فلا شاهد بهذا الخبر على ما نحن فيه. (پس با این دو اشکال این خبر دلالت بر تخییر در باب حجیت نخواهد کرد)

۸

روایت سوم

روایت سوم راوی نامه‌ای به امام هفتم علیه السلام مینویسد، به حضرت عرض میکند از آقا امام صادق ما دو حدیث و دو روایت متضاد داریم در خواندن نماز صبح در سفر، بعضی‌ها نقل میکنند امام صادق فرموده است «دو رکعت نماز صبح را سواره و در مرکب میتوانی بخوانی» و بعضی نقل میکنند امام فرموده‌اند «نماز صبح را در حالت سفر سواره نمیشود خواند»، راوی سوال میکند که «فاعلمني كيف تصنع أنت لأقتدي بك» از امام هفتم سوال میکند که شما چیکار میکنید؟ تا من به شما اقتدا بکنم، امام میفرمایند «موسّع عليك بأيّة عملت» به هر کدام از این دو روایت که میخواهی عمل کن، خب قائلین به تخییر میگویند این روایت هم دال بر تخییر است در باب تعارض مطلقا، ولی ما تخصیص میزنیم به صورت عدم وجود ترجیح، میگوییم این روایت با کمک از روایت ترجیحات دلالت میکند بر اینکه اگر دو روایت متعارض و متعادل بودند، «موسع علیک» به هر کدام که خواستی عمل کن.

مرحوم مظفر به این روایت هم اشکال میکنند: اشکالشان این است که میفرمایند ظاهر این روایت این است که این روایت در مقام بیان تخییر در روایتین نمیباشد، روایت در مقام بیان تخییر در باب تعارض نمیباشد، بلکه روایت میخواهد تخییر فقهی و تخییر عملی و تخییر واقعی را بین این دو حکم بیان کند، روایت اگر سندش درست باشد میخواهد بیان کند که حکم واقعی این است که انسان در سفر مخیّر است نماز صبح را سواره یا در زمین بخواند، موید این مطلب هم این است که راوی که از امام سوال میکند سوال از تعارض و اینکه چگونه به این خبر عمل میکنند نیست، راوی از امام سوال میکند که شما چیکار میکنید یعنی حکم الله واقعی چیست؟ پس سوال راوی از حکم الله واقعی است، میگوید «كيف تصنع أنت لأقتدي بك» نمیگوید که من بین این دو خبر چیکار کنم؟ میگوید شما چیکار میکنید؟ یعنی حکم واقعی چیست؟ یعنی در مقام عمل چیکار کنم؟ امام میفرمایند موسّع است بر تو، یعنی مخیّر هستید واقعا، جواب با سوال باید مطابق باشد، نمیشود که راوی از حکم واقعی سوال کند امام بفرمایند در باب تعارض چون روایت بین متعارضین است مخیّر هستید، امام حکم واقعی را بیان میکنند چون سوال از حکم واقعی است، لذا امام میفرمایند موسع است بر تو، یعنی حکم واقعی این است.

پس بنابراین اگر چنین شد روایت دلالت بر باب تعارض و تخییر در روایتین نمیکند، بلکه روایت میخواهد یک مسئله‌ی فقهیه را بیان کند، که آنهم تخییر در باب یک مسئله‌ی شرعیه میباشد.

۹

تطبیق (روایت سوم)

٣. مكاتبة عبد الله بن محمّد إلى أبي الحسن عليه‌السلام (امام هفتم): اختلف أصحابنا في رواياتهم عن أبي عبد الله عليه‌السلام في ركعتي الفجر في السفر (در دو رکعت فجر در مسافرت)، فروى بعضهم: أن صلّهما في المحمل (بعضی روایت کرده‌اند که این را میشود در روی محمل و سواره خواند)، وروى بعضهم: أن لا تصلّهما إلاّ على الأرض (و بعضی روایت کرده‌اند که بر زمین بخوان نمازت را)، فاعلمني كيف تصنع أنت لأقتدي بك في ذلك؟. (به من اعلام کنید که شما چیکار میکنید در این مسئله تا من به شما اقتدا کنم) فوقّع عليه‌السلام: (امام در جواب نوشتند) «موسّع عليك بأيّة عملت». (به هر کدام که میخواهی عمل کن)

وهذه أيضا استظهروا منها التخيير مطلقا (از این روایت تخییر را استفاده کرده‌اند)، وتحمل على المقيّدات كالثانية. (گفته‌اند این روایت دال بر تخییر است چه مرجح باشد و چه نباشد، اما به کمک مقیدات روایت را حمل میکنیم فقط در باب تعادل دو روایت)

ولكن يمكن الناقشة في هذا الاستظهار (لکن ممکن است اشکال به این استنباط و استظهار) بأنّه من المحتمل (محتمل این است که) أن يراد من التوقيع (اراده شود از این نوشته‌ی امام) بيان التخيير في العمل بكلّ من المرويّين (بیان تخییر در مقام عمل به هر یک از دو مضمون روایت) باعتبار أنّ الحكم الواقعيّ (به اعتبار اینکه حکم واقعی) هو جواز صلاة ركعتي الفجر في السفر في المحمل وعلى الأرض معا (جواز صلاة دو رکعت فجر است در محمل و در ارض باهم، حکم واقعی این است که انسان میتواند هم بر روی زمین بخواند و هم بر روی زمین بخواند)، لا أنّ المراد التخيير بين الروايتين (نه اینکه مراد امام تخییر بین دو روایت باشد)، فيكون الغرض تخطئة الروايتين. (که اگر اینگونه باشد، نتیجه‌ی این تخییر واقعی کذب بودن هر دو روایت است، یعنی امام میخواهند بفرمایند هر دو روایت باطل است، حکم واقعی این است که مخیّر هستید، نه اینکه مخیّر هستید در اخذ به هر کدام از دو روایت)

وهو احتمال قريب جدّا (این احتمال قریبی است و موید هم دارد)، لا سيّما أنّ السؤال (مخصوصا اینکه سوال) لم يكن عن كيفيّة العمل بالمتعارضين (راوی نگفت که در این دو روایت چه کنم؟ سوال از کیفیت عمل به متعارضین نیست)، بل السؤال عن كيفيّة عمل الإمام (بلکه سوال از کیفیت عمل امام است، یعنی آقا شما اگر در سفر باشید نماز صبح را چگونه میخوانید؟) ليقتدي به (تا اینکه اقتدا کند به امام) ـ أي إنّه سؤال عن حكم صلاة ركعتي الفجر (یعنی سوال از حکم نماز صبح است)، لا عن حكم المتعارضين (نه از حکم متعارضین) ـ ، والجواب ينبغي أن يطابق السؤال (جواب باید مطابق سوال باشد)، فكيف صحّ أن يحمل (چگونه صحیح است که حمل شود روایت) على بيان كيفيّة العمل بالمتعارضين؟! (بر بیان کیفیت عمل به متعارضین) وعليه، فلا يكون في هذا الخبر أيضا شاهد على ما نحن فيه كالخبر الثاني. (بنابراین خبر سوم هم مانند خبر سوم هیچ ربطی به ما نحن فیه ندارد، و در حقیقت تخییر در باب تعارض را ازش استفاده نمیکنیم، بلکه آن قسم دوم را استفاده میکنیم که در آن مقدمه ما گفتیم که تخییر شرعی یا تخییر در باب روایت است یا در تخییر در حکم واقعی و مقام عمل است)

على تقدير الخطأ في تركهما لا معذّر له في مخالفة الواقع ، بينما أنّه معذور في مخالفة الواقع لو أخذ بأحدهما. وهذا بخلاف ما لو لم يكن هذا الدليل الخاصّ موجودا ، فإنّه يجوز له ترك العمل بهما معا ، وإن استلزم مخالفة الواقع ؛ إذ لا منجّز للواقع بالمتعارضين بمقتضى الأدلّة العامّة.

إذا عرفت ما ذكرنا فلنذكر لك أخبار الباب ليتّضح الحقّ في المسألة ، فإنّ منها : ما يدلّ على التخيير مطلقا ، ومنها : ما يدلّ على التخيير في صورة التعادل ، ومنها : ما يدلّ على التوقّف. ثمّ نعقب عليها بما يقتضي ، فنقول : إنّ الذي عثرنا عليه من الأخبار هو كما يلي :

١. خبر الحسن بن الجهم عن الرضا عليه‌السلام : قلت : يجيئنا الرجلان ـ وكلاهما ثقة ـ بحديثين مختلفين ، فلا نعلم أيّهما الحقّ؟ قال : «فإذا لم تعلم ، فموسّع عليك بأيّهما أخذت». (١)

وهذا الحديث بهذا المقدار منه ظاهر في التخيير بين المتعارضين مطلقا ، ولكن صدره ـ الذي لم نذكره (٢) ـ مقيّد بالعرض على الكتاب ، والسنّة ، فهو يدلّ على أنّ التخيير إنّما هو بعد فقدان المرجّح ، ولو في الجملة. (٣)

٢. خبر الحارث بن المغيرة عن أبي عبد الله عليه‌السلام : «إذا سمعت من أصحابك الحديث ، وكلّهم ثقة فموسّع عليك ، حتى ترى القائم فتردّ عليه». (٤)

وهذا الخبر أيضا يستظهر منه التخيير مطلقا من كلمة «فموسّع عليك» ، ويقيّد بالروايات الآتية الدالّة على الترجيح.

ولكن يمكن أن يناقش في استظهار التخيير منه :

أوّلا : بأنّ الخبر وارد في فرض التمكّن من لقاء الإمام والأخذ منه ، فلا يعلم شموله لحال الغيبة الذي يهمّنا إثباته ؛ لأنّ الرخصة في التخيير مدّة قصيرة لا تستلزم الرّخصة فيه أبدا ولا تدلّ عليها. (٥)

__________________

(١) وسائل الشيعة ١٨ : ٨٧ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ح ٤٠.

(٢) وهو قوله عليه‌السلام : «ما جاءك عنّا فقس على كتاب الله وأحاديثنا».

(٣) هكذا ناقش فيه المحقّق الأصفهاني في نهاية الدراية ٣ : ٣٦١ ـ ٣٦٢.

(٤) وسائل الشيعة ١٨ : ٨٧ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، ح ٤١.

(٥) بهذا ناقش فيه المحقّق الأصفهاني في نهاية الدراية ٣ : ٣٦٣.

ثانيا : بأنّ الخبر غير ظاهر في فرض التعارض ، بل ربّما يكون واردا لبيان حجّيّة الحديث الذي يرويه الثقات من الأصحاب. ومعنى «موسّع عليك» الرخصة بالأخذ به ؛ كناية عن حجّيّته ، غاية الأمر أنّه يدلّ على أنّ الرخصة مغيّاة برؤية الإمام ليأخذ منه الحكم على سبيل اليقين. وهذا أمر لا بدّ منه في كلّ حجّة ظنّيّة ، وإن كانت عامّة حتى لزمان حضور الإمام إلاّ أنّه مع حصول اليقين بمشافهته لا بدّ أن ينتهي أمد جواز العمل بها.

وعليه ، فلا شاهد بهذا الخبر على ما نحن فيه.

٣. مكاتبة عبد الله بن محمّد إلى أبي الحسن عليه‌السلام : اختلف أصحابنا في رواياتهم عن أبي عبد الله عليه‌السلام في ركعتي الفجر في السفر ، فروى بعضهم : أن صلّهما في المحمل ، وروى بعضهم : أن لا تصلّهما إلاّ على الأرض ، فاعلمني كيف تصنع أنت لأقتدي بك في ذلك؟. فوقّع عليه‌السلام : «موسّع عليك بأيّة عملت». (١)

وهذه أيضا استظهروا منها التخيير مطلقا ، وتحمل على المقيّدات كالثانية.

ولكن يمكن الناقشة في هذا الاستظهار بأنّه من المحتمل أن يراد من التوقيع بيان التخيير في العمل بكلّ من المرويّين باعتبار أنّ الحكم الواقعيّ هو جواز صلاة ركعتي الفجر في السفر في المحمل وعلى الأرض معا ، لا أنّ المراد التخيير بين الروايتين ، فيكون الغرض تخطئة الروايتين.

وهو احتمال قريب جدّا ، لا سيّما أنّ السؤال لم يكن عن كيفيّة العمل بالمتعارضين ، بل السؤال عن كيفيّة عمل الإمام ليقتدي به ـ أي إنّه سؤال عن حكم صلاة ركعتي الفجر ، لا عن حكم المتعارضين ـ ، والجواب ينبغي أن يطابق السؤال ، فكيف صحّ أن يحمل على بيان كيفيّة العمل بالمتعارضين؟! وعليه ، فلا يكون في هذا الخبر أيضا شاهد على ما نحن فيه كالخبر الثاني.

٤. جواب مكاتبة الحميري إلى الحجّة ـ عجّل الله فرجه ـ : «في ذلك حديثان : أمّا أحدهما : فإنّه إذا انتقل من حالة إلى أخرى فعليه التكبير. وأمّا [الحديث] الآخر : فإنّه روي

__________________

(١) تهذيب الأحكام ٣ : ٢٥١ ح ٥٨٣.