درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۶۷: مباحث حجت ۴۹

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

چهارمین مرجح در باب تزاحم

بحث در مرجحات باب تزاحم بود، اگر دو حکم با یکدیگر تزاحم داشتند مرجح یکی از این دو برای ترجیحش بر دیگری چه میباشد، مرحوم مظفر فرمودند که شش مسئله بعنوان مرجح در باب تزاحم وجود دارد، سه تا از مرجحات را عرض کردیم، باقی ماند کلام در بقیه‌ی مرجحات..

۴. چهارمین مرجحی که مرحوم مظفر ذکر میکنند، میفرمایند اگر یکی از دو واجب مطلق و یکی از دو حکم مطلق و حکم دیگر مشروط به قدرت شرعیه بود، اینجا واجب مطلق مقدم بر واجب مشروط به قدرت شرعیه میباشد، برای توضیح این نکته و این مرجح عرض میکنیم که شکی نیست یکی از شرایط عامه‌ی تکلیف قدرت میباشد، هر تکلیفی مشروط به قدرت است، و این قدرت به حکم عقل است، اما پاره‌ای از تکالیف هستند که علاوه بر اینکه مشروط به قدرت عقلیه میباشند، در ظاهر دلیل شارع مقدس هم قدرت را بعنوان شرط این حکم اخذ نموده است، مثلا مثل حج، شارع مقدس فرموده است «حج انجام بده اگر توانایی داشتی» در حج قدرت و استطاعت شرط شرعی وجوب حج است، پس این حکم مشروط است به قدرت به شرط شرعی در خود دلیل، حالا بحث این است که تزاحم شد بین واجبی که از نظر شرعی مطلق است، یعنی شارع قدرت را در کنارش اخذ نکرده است، و بین واجبی که قدرت شرط شرعی اوست، مثلا جهاد و حج شارع نگفته است که جهاد کن اگر استطاعت داشتی، حالا آمد تزاحم شد بین جهاد و بین حج یعنی ماه ذی الحجه، یا باید انسان در جبهه باشد و مشغول جهاد و یا حج، و این دو با یکدیگر قابل جمع نیست، در این صورت مرحوم مظفر میفرمایند آن واجبی مقدم است که نزد شارع مطلق است و مشروط به قدرت شرعیه نیست، سرّ مطلب این است که میفرمایند آن واجبی که شرعا مشروط به قدرت است، اینجا احتمال میدهیم عدم وجوبش را، و در نتیجه از باب تزاحم هم خارج میشود چرا؟ بعلت اینکه میفرمایند ما اینجا احتمال میدهیم چون حج مزاحم با جهاد شده است احتمال میدهیم جهاد وظیفه‌ی ما باشد، و اگر جهاد وظیفه‌ی ما باشد ما قدرت بر اتیان حج را نداریم، نمیتوانیم شرعا حج را انجام بدهیم، قدرت وجود ندارد، خب در این مورد قدرت هم شرط وجوب است، شرط مشکوک بود، وجوب مشکوک است، قدرت که مشکوک بود وجوب هم مشکوک میشود، گویا ما شک داریم که اصلا حج بر ما واجب است یا نیست، حج میشود مشکوک الحکم، جهاد میشود متیقن الحکم، متیقن الحکم بر مشکوک الحکم مقدم است.

نتیجه این شد که هر واجبی که مطلق باشد در مقام مزاحمت با واجب مشروط به قدرت، واجب مطلق مقدم است.

اینجا اشکالی را مطرح میکنند: ان قلت که واجب مطلق هم مشروط به قدرت است عقلا، واجب مطلق هم به حکم عقل قدرت شرط اوست، وقتی واجب مطلق هم قدرت شرط او بود، پس دو واجب با یکدیگر مساوی هستند، هم حج مشروط به قدرت است و هم جهاد مشروط به قدرت است، ایندو با یکدیگر مساوی هستند، دیگر وجه اهمیتی برای واجب مطلق وجود ندارد، هر دو مشروط میشوند.

مرحوم مظفر جواب میدهند: که ما قبول داریم که اینجا واجب دیگر هم مشروط به قدرت است عقلا، ولی فرق است بین قدرت عقلی و شرعی، در باب قدرت عقلی اگر صد مزاحم هم وجود داشته باشد، مانع از قدرت عقلی نمیشود، بعنوان مثال جهاد بر شما واجب است، فرض کنید در همان موقعیت روزه بر شما واجب است، نذر کردید که یک سفر دیگری غیر از جهاد هم بر شما واجب است، اینجا قدرت و توان عقلی برای شما هست ولو دو مزاحم دیگر هم هست، یعنی عقلا شما ممکن است به جهاد بروید و روزه نگیرید و به یک سفر دیگر هم نروید، عقلا جهاد برایشان امکان دارد، ولو مزاحم هم وجود دارد، پس قدرت عقلیه با مزاحم منافاتی ندارد ولی دقت کنید این بخلاف قدرت شرعیه است، قدرت شرعیه معنایش این است که شارع که میگوید به شرطی که قدرت داشته باشید یعنی اگر واجب دیگری وجود داشت، تو دیگر قدرت نداری، اگر واجب دیگری بود قدرت عقلی داری آن یکی را ترک کنی و این واجب را انجام بدهی ولی قدرت شرعی ندارید، یعنی نزد شارع مجاز نیستی که واجب دیگر را ترک کنی و این واجب را انجام بدهی، پس قدرت شرعی همیشه منافات دارد با مزاحم، یعنی اگر این واجب مزاحمی داشت شما نسبت به قدرت شرعی شما مشکوکی و نمیدانی که کدام یک از این واجب‌ها در این ظرف وجوب دارد، آیا واقعا جهاد واجب است، و دیگر قدرت بر حج ندارید، یعنی شرعا نباید حج را انجام بدهید یا نه جهاد واجب نیست تا اینکه قدرت شرعی بر حج داشته باشید، پس دقت کنید نکته اینجاست که قدرت شرعی به معنای تمکن شرعی است، تمکن شرعی یعنی در وقتی که مزاحم دیگری نباشد، اگر واجب دیگری در این لحظه بر شما واجب بود شما قدرت شرعی و تمکن شرعی بر اتیان حج ندارید، نباید حج را انجام بدهید پس قدرت و تمکن شرعی منافات دارد با مزاحم ولی قدرت عقلی هیچگونه منافاتی با مزاحم ندارد، یعنی توان عقلی شما دارید، عقلا شما الان ممکن است به حج بروید ولو صدتا واجب دیگر را هم ترک کنید، پس امکان عقلی دارد ولی تمکن شرعی منوط به این است که مزاحم دیگر نباشد.

پس نتیجه این میشود که واجبی که مشروط به قدرت عقلی است مزاحم هم داشته باشد قدرت عقلی است، شرط هست پس مشروطش هم هست، ولی حجی که مشروط به قدرت شرعی است آنجا در باب قدرت شرعی نباید مزاحمی باشد، اگر مزاحمی باشد قدرت شرعی وجود ندارد، حالا مزاحم مشکوک است، پس شرط که قدرت باشد مشکوک است، وقتی شرط مشکوک شود حکم که خود حج باشد مشکوک میشود.

۴

تطبیق (چهارمین مرجح در باب تزاحم)

٤. أن يكون أحد الواجبين وجوبه مشروطا بالقدرة الشرعيّة دون الآخر. (یکی از دو واجب وجوبش مشرطو به قدرت شرعیه باشد غیر از دیگری) والمراد من القدرة الشرعيّة هي القدرة المأخوذة في لسان الدليل شرطا للوجوب (مراد از قدرت شرعیه قدرتی است که اخذ شده در لسان دلیل شرط برای وجوب)، كالحجّ المشروط وجوبه بالاستطاعة، ونحوه.

ومع فرض المزاحمة بينه (با فرض مزاحمت بین این واجب مشروط) وبين واجب آخر وجوبه غير مشروط بالقدرة (و واجب دیگری که وجوبش مشروط نیست به قدرت)، لا يحصل العلم بتحقّق ما هو شرط في الوجوب (حاصل نمیشود علم به تحقق پیدا کردن قدرتی که آن قدرت شرط بر وجوب است، اینجا هم حج است هم جهاد، نمیدانیم شاید جهاد بر ما واجب باشد، اگر جهاد بر ما واجب باشد دیگر ما شرعا ما قدرت انجام دادن حج را نداریم)؛ لاحتمال أنّ مزاحمته للواجب الآخر (بخاطر احتمال اینکه مزاحمت این واجب مشروط با واجب دیگر) تكون سالبة للقدرة المعتبرة في الوجوب (باشد سلب کننده برای قدرتی که معتبر است در باب وجوب، قدرت شرعی در حج معتبر بود اگر در این زمان واجب دیگری بر ما واجب شود دیگر ما قدرت نداریم شرعا بر اتیان حج)، ومع عدم اليقين بحصول شروط الوجوب (با یقین نداشتن به حصول شرط وجوب) لا يحصل اليقين بأصل التكليف (حاصل نمیشود یقین به اصل تکلیف)، فلا يزاحم ما كان وجوبه منجّزا معلوما. (پس مزاحمت نمیکند با آن واجبی که جهاد باشد که وجوبش منجز و معلوم است) 

ولو قال قائل: إنّ كلّ واجب مشروط وجوبه بالقدرة عقلا (شما میگویید اینجا یک واجب مشروط است و واجب دیگر نیست ما میگوییم که خیر همه‌ی واجب‌ها مشروط به قدرت عقلی است)؛ إذن فالواجب الآخر أيضا مشروط بالقدرة (در این هنگام واجب دیگر هم مشروط به قدرت است)؛ فأيّ فرق بينهما؟ (پس چه فرقی باهم دارند)

فالجواب: نحن نسلّم باشتراط كلّ واجب بالقدرة عقلا (ما قبول داریم که شرط است در هر واجبی قدرت عقلیه)، لكنّه لمّا لم تؤخذ القدرة في الواجب الآخر في لسان الدليل (لکن چون که قدرت اخذ نشده است در واجب دیگر در لسان دلیل، یعنی در جهاد قدرت شرعی در کنار دلیل ذکر نشده است)، فهو من ناحية الدلالة اللفظيّة مطلق (از ناحیه‌ی دلالت لفظیه وجوب جهاد مطلق است)، وإنّما العقل هو الذي يحكم بلزوم القدرة. (عقل حکم میکند به لزوم قدرت) ويكفي في حصول شرط القدرة العقليّة (کافی است در حصول شرط قدرت عقلیه) نفس تمكّن المكلّف من فعله (خود تمکن مکلف در فعل آن واجب)، ولو مع فرض المزاحمة (ولو با فرض مزاحمت، قدرت عقلیه یعنی انسان بتواند اینکار را انجام بدهد ولو چهارتا مزاحم هم داشته باشد)؛ إذ لا شكّ في أنّ المكلّف (زیرا شکی نیست در اینکه مکلف) في فرض المزاحمة (در فرض مزاحمت) قادر ومتمكّن من فعل هذا الواجب المفروض (قادر است و متمکن است از فعل این واجب مفروض، یعنی قدرت عقلیه بر انجام جهاد دارد ولو ده تا مزاحم هم داشته باشد)، وذلك (این تمکن چگونه است؟) بترك الواجب المزاحم له المشروط بالقدرة الشرعيّة. (به سبب ترک کردن واجبی است که مزاحم این واجب است، آن چنان واجبی که مشروط است به قدرت شرعیه؛ پس در باب قدرت عقلیه واجب مزاحم منافات با قدرت عقلیه ندارد)

والخلاصة أنّ الواجب الآخر وجوبه منجّز فعليّ؛ لحصول شرطه (واجب دیگر که جهاد باشد وجوبش منجز و فعلی است بخاطر حصول شرط است)، وهو القدرة العقليّة (که آن شرطش قدرت عقلیه است)، بخلاف مزاحمه المشروط (بخلاف مزاحمش که مشروط است به قدرت شرعا)؛ لما ذكرنا (بخاطر چیزی که ما ذکر کردیم) من احتمال أنّ ما أخذ في الدليل قدرة خاصّة (از احتمال اینکه آنچه که اخذ شده است در دلیل قدرت خاصه و شرعیه است) لا تشمل هذه القدرة الحاصلة عند المزاحمة (که شامل نمیشود این قدرتی که حاصل شده در نزد مزاحمت، یعنی این قدرت عقلیه را شامل نمیشود)، فلا يحرز تنجّزه (پس احراز نمیشود تنجز تکلیف، چرا چون احراز نشده است شرط تکلیف)، ولا تعلم فعليّته. (معلوم نیست تکلیف فعلی باشد، چون معلوم نیست شرطش فعلی باشد) 

وعليه، فيرتفع التزاحم بين الوجوبين من رأس (اصلا تزاحم بین این دو واجب از اصل از بین میرود)، ويخلو الجوّ للواجب المطلق (جو مهیا میشود برای آن واجب مطلق) وإن كان مشروطا بالقدرة العقليّة. (اگرچه که مشروط به قدرت عقلیه بوده باشد)

۵

پنجمین مرجح در باب تزاحم

۵. پنجمین مرجحی که ذکر میکنند این است که میفرمایند یکی از دو واجب مزاحم زمان امتثالش قبل از واجب دیگر باشد، اگر دو واجب با یکدیگر مزاحمت داشتند زمان امتثال یکی از این دو اول بود، و زمان امتثال واجب بعدی مدتی بعد بود، اینجا در صورت تزاحم آن واجبی که زمان امتثالش اول است مقدم میباشد بر آن واجبی که زمان امتثالش متاخر است، مثالش در کجاست؟ میفرمایند در باب نماز رکعت اول و رکعت دوم نماز، خب شکی نیست که قیام هم در رکعت اول واجب است و هم در رکعت دوم، حالا فرض کنید یک انسانی است که مثلا دو دقیقه بیشتر نمیتواند سرپا بایستد فقط قدرت دارد بر قیام یک رکعت نماز، فقط میتواند یک رکعت نمازش را ایستاده بخواند، رکعت دیگر را باید نشسته بخواند، حالا اینجا باب تزاحم میشود یعنی این قیام آیا باید در رکعت اول باشد، یا نه این قیام باید در رکعت دوم باشد، این قیام به کدام یک از این دو رکعت نماز تعلق میگیرد؟ رکعت اول یا رکعت دوم؟ میفرمایند اینجا چون رکعت اول نماز زمان امتثالش مقدم بر رکعت دوم است، اینجا قیام تعلق میگیرد به آن رکعت اول، و رکعت دوم باید نشسته خوانده شود، میفرمایند دلیلش این است که رکعت اول زمان امتثالش فرا رسیده است، وجوبش الان است، وجوب قیام مسلم است شما هم الان قدرت بر این وجوب دارید، خب باید این حکم را اتیان کنید، اما وجوب قیام برای رکعت دوم هنوز نرسیده است، چون وجوب قیام برای رکعت دوم هنوز نرسیده پس باز حکم مشکوک است نسبت به متاخر، پس بنابراین نسبت به متقدم حکم متیقن است، نسبت به متاخر حکم مشکوک است، حکم متیقن بر مشکوک مقدم میباشد.

یک نکته‌ای را در ضمن شرط پنجم ذکر میکنند، و آن نکته این است که میفرمایند گاهی تزاحم واقع میشود بین مرجح پنجم و مرجح چهارم، یعنی واجب مطلقی که زمانش متاخر است، واجب مشروطی که زمانش الان است، بین این دو تزاحم واقع میشود، یک طرف مرجح چهارم را دارد یعنی واجب مطلق است، و یک طرف هم مرجح پنجم را دارد یعنی زمان امتثال واجب متقدم است، اینجا کدام یک از این دو مرجح بر آن دیگری مقدم میشود؟

ایشان برای اینکه این صورت را بیان کنند، دو صورت دیگری را به طور خلاصه ذکر میکنند و در ضمن آن دو صورت به این صورت سوم هم اشاره میکنند، دقت کنید بیان مطلب این است که میفرمایند واجب در صورت پنجم گاهی هر دو مشروط به قدرت شرعیه هستند، خب هر دو واجب مشروط به قدرت شرعیه یکی زمان امتثالش مقدم است، آنچه که زمان امتثالش مقدم است واجب است اخذ کردن آن، گاهی هر دو واجب از جهت قدرت مطلق هستند و یکی از آنها زمان امتثالش مقدم است، خب اینجا هم هر دو مطلق است و آنکه زمان امتثالش مقدم است واجب است اخذ به آن، {صدای استاد قطع میشود...} زمان امتثالش متاخر است و واجب مشروط زمان امتثالش متقدم است، اینجا ما واجب مطلق را مقدم کنیم چون یک مرجح دارد یا واجب مشروط را مقدم کنیم چون آن هم یک مرجح دارد؟ میفرمایند در این صورت مرجح چهارم بر مرجح پنجم مقدم است، یعنی ما واجب مطلق را مقدم میدانیم ولو اینکه واجب مشروط زمانش متقدم باشد، چرا؟

چون واجب مشروط مشکوک الوجوب است، ولی واجب مطلق متیقن الوجوب است، یا بعبارت دیگر میفرمایند مرجح چهارم در مقام جعل حکم است و مرجح پنجم در مقام امتثال است، و مرجح باب جعل بر مرجح باب امتثال مقدم میباشد، البته ایشان وجه تقدم را ذکر نکرده‌اند و این دو وجه را ما از کتب دیگر ذکر کردیم.

۶

تطبیق (پنجمین مرجح در باب تزاحم)

٥. أن يكون أحد الواجبين مقدّما بحسب زمان امتثاله على الآخر (اینکه یکی از دو واجب مقدم باشد به حسب زمان امتثالش بر واجب دیگر)، كما لو دار الأمر بين القيام للركعة المتقدّمة، وبين القيام لركعة بعدها، في فرض كون المكلّف عاجزا عن القيام للركعتين معا (در فرض عاجز بودن از قیام برای هر دو رکعت باهم)؛ متمكّنا من إحداهما فقط (در حالتی که تمکن دارد از یکی از این دو فقط)، فإنّه ـ في هذا الفرض ـ يكون المتقدّم مستقرّ الوجوب في محلّه (در این فرض متقدم مستقر الوجوب است در محل خودش)؛ لحصول القدرة الفعليّة بالنسبة إليه. فإذا فعله (اگر انجام دهد او را) انتفت القدرة الفعليّة بالنسبة إلى المتأخّر (منتفی میشود قدرت فعلیه نسبت به متاخر)، فلا يبقى له مجال. (پس باقی نمیماند برای او مجالی)

ولا فرق في هذا الفرض (در دو صورت این مرجح پنجم مقدم است و در یک صورت مرجح چهارم مقدم است؛ فرقی نیست در اینکه مرجح پنجم مقدم است) بين ما إذا كانا معا مشروطين بالقدرة الشرعيّة (بین اینکه هر دو مشروط به قدرت شرعیه باشند اگر هر دو واجب مشروط بر قدرت شرعیه باشند و یک واجب زمانش مقدم باشد این واجب مرجح دارد)، أو مطلقين معا (یا هر دو مطلق باشند)، أمّا: لو اختلفا (اما اگر مختلف باشند) فإنّ المطلق مقدّم على المشروط بالقدرة الشرعيّة (پس به درستی که این مطلق مقدم بر مشروط به قدرت شرعیه است)، وإن كان زمان فعله متأخّرا. (و اگرچه زمان آن فعل مطلق متاخر باشند، چرا مقدم است؟ گفتیم که وجهش این است که مرجح چهارم در مقام جعل حکم است و مرجح پنجم مرجح در مقام امتثال است، آقایون میگویند مرجح در مقام جعل بر مرجح در مقام امتثال مقدم است)

۷

ششمین مرجح در باب تزاحم

۶. وجه ششم برای اولیت میفرمایند این است که غیر از این پنج وجه به یک شکلی انسان تشخیص بدهد که یک حکمی بر دیگری مقدم است و اولی است، در حقیقت یک ضابط کلی است، که هر جا انسان تشخیص داد که یک واجب نزد شارع اولی است آن واجب اهم است و مرجح دارد، میفرمایند چه اولویت یک واجب را به قرینه به دست بیاورد، مثلا ایشان میگویند قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع، ببینید که یک موضوع اهم از دیگری است خب اینجا یقین دارد که حکمش هم اهم از دیگری است، مثلا موضوع جهاد حفظ اصل اسلام است، خب طبیعی است که این موضوع اهم از موضوع روزه است، پس میگوییم حکمش هم اهم است، به قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع، میگوییم این موضوع اهم از آن موضوع است پس حکمش هم اهم از آن حکم میباشد، یا انسان اهمیت و اولویت را به طریق سمعی بدست بیاورد، مثلا شارع تصریح کند که این واجب اهم از دیگری است، از آن پنج قسم نیست ولی شارع میگوید این واجب در نزد من اهم از دیگری است، مثل حکمی که در رابطه به دماء و فروج است، این حکم اهم از احکام مالیه‌ی اسلام است، لذا در مقام تزاحم حکمی که در رابطه با دماء است ترجیح دارد بر آن حکمی که در رابطه با اموال است، یا انسان ملاک حکم را شرعا به دست بیاورد و از راه ملاک حکم پی به اهمیت حکم ببرد، به هر شکلی که باشد، خلاصه انسان تشخیص بدهد که یک حکم از اهم دیگری میباشد، مثال‌های آن را ذکر میکنند که در هنگام تطبیق میخوانیم.

در آخر یک نکته‌ای را ذکر میکنند، و آن نکته این است که میفرمایند اگر جایی یقین داشتیم به تعادل، یقین داشتیم که دو متزاحم با یکدیگر مساوی هستند «فالحکم هو التخییر»؛ اگر جایی یقین داشتیم به ترجیح خب اینجا هم حکمی که مقدم است آن است که مرجح دارد، این را هم خواندیم شکی در آن نیست، و گفتیم که به حکم عقل است، مورد سوم جایی است که یکی از دو حکم محتمل الاهمیت باشند در اینجا چیکار کنیم؟ مثلا دوران امر است، تزاحم است بین نماز و روزه، اگر روزه بگیرد نمیتواند نماز بخواند، اگر هم نماز بخواند نمیتواند روزه بگیرد، اینجا احتمال میدهیم که نماز مهم‌تر از روزه باشد، اینجا در مقام عمل چیکار کنیم؟ ایشان میفرمایند حکم محتمل الاهمیت هم مقدم است در تزاحم بر حکم دیگری، از باب قاعده‌ی احتیاط، چون احتمال میدهیم اهم باشد لذا باید از باب احتیاط باید همان واجبی را انجام بدهیم که احتمالا اهم از واجب دیگر باشد، بعد هم اضافه میکنند که این نکته بسیار در باب تزاحم کارساز است، و در مقام فتوا کار را بسیار راحت میکند.

۸

تطبیق (ششمین مرجح در باب تزاحم) (۱)

٦. أن يكون أحد الواجبين أولى عند الشارع في التقديم (اینکه یکی از دو واجب اولی باشد در نزد تقدیم) من غير تلك الجهات المتقدّمة. (از غیر از آن جهات متقدمه)

والأولويّة تعرف إمّا من الأدلّة (اولویت شناخته میشود یا از ادله، مثلا روایت داریم که گفته است این واجب از آن یکی اولی است)، وإمّا من مناسبة الحكم للموضوع (یا از قرینه‌ی مناسبت حکم و موضوع، ما از خارج گفتیم که میبیند این موضوع از آن موضوع اهم است بعد نتیجه میگیرد که حکمش هم اهم است)، وإمّا من معرفة ملاكات الأحكام بتوسّط الأدلّة السمعيّة. (یا از طریق شناخت ملاکات احکام به توسط ادله‌ی سمعیه، ملاکات احکام را به دست میاورد میبیند که ملاک این حکم اهم از آن یکی است) ومن أجل ذلك (بخاطر اینکه وجوه اولویت مختلف است)، فإنّ الأولويّة تختلف باختلاف ما يستفاد من هذه الأمور (اولویت مختلف میشود با اختلاف آنچه که مختلف میشود از این امور)، ولا ضابط عامّ يمكن الرجوع إليه عند الشكّ (ضابط عامی نیست که ممکن باشد رجوع به او در نزد شک، ما شک داریم که مرجحی هست یا نه، اینجا ما بر خلاف پنج قسم قبلی ما ضابط خاصی نداریم)، فمن تلك الأولويّة ما إذا كان في الحكم الحفاظ على بيضة الإسلام (حکمی که محافظ بر اصل اسلام باشد)؛ فإنّه أولى بالتقديم من كلّ شيء في مقام المزاحمة. (پس به تحقیق آن حکم اولی است بر تقدیم بر هر حکمی در مقام مزاحمت {دقت کنید با این نکته‌ای که علما بر آن اتفاق دارند بسیاری از مسائل سیاسی ما قابل حل است، پاره‌ای از نکاتی که امام امت میفرمایند مبتنی بر همین اصل است در مقام مزاحمت بین دو حکم، اگر یک حکم باعث حفظ کیان نظام بشود و حکم دیگر چنین نباشد، حکمی که باعث حفظ کیان اسلام باشد بر تمام احکام شرعیه‌ی دیگر مقدم است، ولو احکام اولیه باشد)

ومنها: ما كان يتعلّق بحقوق الناس (مورد دوم از اولیت‌ها جایی است که تعلق بگیرد به حقوق مردم)؛ فإنّه أولى من غيره من التكاليف الشرعيّة المحضة (حق ناس اولی است از غیر حق ناس از آن تکالیف شرعیه‌ی محضه)، أي التي لا علاقة لها بحقوق غير المكلّف بها. (یعنی تکالیفی که رابطه‌ای نیست برای آن تکالیف به حقوق غیر از کسی که مکلف است به آنها، مثلا نماز خب رابطه‌ی حقی با مکلف دارد، حق ویژه‌ای برای او است، ولی ادای دین حق ناس است، مثلا اگر بین این دو تزاحم باشد آن حکمی که حق الناس است مقدم است)

ومنها: ما كان من قبيل الدماء والفروج؛ فإنّه يحافظ عليه (محافظه میشود بر حکم مربوط به دماء و فروج) أكثر من غيره (اکثر از غیر خودش)؛ لما هو المعروف عند الشارع المقدّس (بخاطر اینکه معروف است در نزد شارع مقدس) من الأمر بالاحتياط الشديد في أمرها. (از امر به احتیاط شدید در امر در دماء و فروج) فلو دار الأمر بين حفظ نفس المؤمن وحفظ ماله (اگر دوران امر بین حفظ جان مومن و بین مال مومن) فإنّ حفظ نفسه مقدّم على حفظ ماله قطعا. (حفظ خودش بر حفظ مالش مقدم است)

۹

تطبیق (ششمین مرجح در باب تزاحم) (۲)

ومنها: ما كان ركنا في العبادة (مورد دیگری در موارد اهمیت این است که یک واجب رکن باشد و واجب دیگر رکن نباشد)، فإنّه مقدّم على ما ليس له هذه الصفة عند المزاحمة (واجب رکنی مقدم میشود بر واجبی که این صفت رکن بودن را ندارد در هنگام مزاحمت)، كما لو وقع التزاحم في الصلاة بين أداء القراءة و [أداء] الركوع (یکی فردی است که یا میتواند قرائت نماز را انجام بدهد یا رکوع را، خب انجام دادن رکوع مقدم بر قرائت است چون رکوع مقدم است بر قرائت)، فإنّ الركوع مقدّم على القراءة، وإن كان زمان امتثاله متأخّرا عن القراءة. (ولو زمان امتثالش متاخر از قرائت باشد، از اینجا میفهمیم که شرط پنجم که ما گفتیم که هر جا ترجیح در مقام جعل باشد بر ترجیح بر مقام امتثال مقدم است، اینجا در مقام جعل حکم مقدم بر رکوع است چون رکن است، پس در تزاحم مقدم بر آن میشود)

وعلى مثل هذه فقس (قیاس کن مثل اینها)، وأمثالها كثيرة لا تحصى (امثال این موارد از اهمیت زیاد است که احصا نمیشود)، كما لو دار الأمر بين الصلح بين المؤمنين بالكذب وبين الصدق وفيه الفتنة بينهم (مثل اینکه امر دائر بشود بین اینکه انسان راست بگوید و فتنه بین مومنین بیاندازد یا کذب بگوید و صلح بین اینها ایجاد کند)، فإنّ الصلح مقدّم على الصدق. وهذا معروف من ضرورة الشرع الإسلاميّ. 

وممّا ينبغي أن يعلم في هذا الصدد (از چیزهایی که لازم است در این صدد بیان بشود) أنّه لو احتمل أهميّة أحد المتزاحمين (اگر یقین داشتیم که یکی از متزاحمین مقدم است) فإنّ الاحتياط يقتضي تقديم محتمل الأهمّيّة (پس احتیاط این است که مقدم کنیم محتمل الاهمیت را)، وهذا الحكم العقليّ بالاحتياط (و این حکم عقلی به احتیاط) يجري في كلّ مورد يدور فيه الأمر بين التعيين والتخيير في الواجبات. (جاری میشود در هر موردی که دوران امر در آن مورد باشد بین تعیین و تخییر در باب واجبات، هر جا دوران امر بین واجب معین و مخیر بشود، واجب معین مقدم است) وعليه، فلا يجب إحراز أهمّيّة أحد المتزاحمين (نکته‌ی جالب این است که لازم نیست در باب تزاحم احراز اهمیت یکی از دو متزاحم)، بل يكفي الاحتمال. (بلکه احتمال اهمیت هم کافی است) وهذا أصل ينفع كثيرا في الفروع الفقهيّة (این اصلی است که نفع زیادی دارد در باب فروع فقهیه)، فاحتفظ به.

٤. أن يكون أحد الواجبين وجوبه مشروطا بالقدرة الشرعيّة دون الآخر. والمراد من القدرة الشرعيّة هي القدرة المأخوذة في لسان الدليل شرطا للوجوب ، كالحجّ المشروط وجوبه بالاستطاعة ، ونحوه.

ومع فرض المزاحمة بينه وبين واجب آخر وجوبه غير مشروط بالقدرة ، لا يحصل العلم بتحقّق ما هو شرط في الوجوب ؛ لاحتمال أنّ مزاحمته للواجب الآخر تكون سالبة للقدرة المعتبرة في الوجوب ، ومع عدم اليقين بحصول شروط الوجوب لا يحصل اليقين بأصل التكليف ، فلا يزاحم ما كان وجوبه منجّزا معلوما.

ولو قال قائل : إنّ كلّ واجب مشروط وجوبه بالقدرة عقلا ؛ إذن فالواجب الآخر أيضا مشروط بالقدرة ؛ فأيّ فرق بينهما؟

فالجواب : نحن نسلّم باشتراط كلّ واجب بالقدرة عقلا ، لكنّه لمّا لم تؤخذ القدرة في الواجب الآخر في لسان الدليل ، فهو من ناحية الدلالة اللفظيّة مطلق ، وإنّما العقل هو الذي يحكم بلزوم القدرة. ويكفي في حصول شرط القدرة العقليّة نفس تمكّن المكلّف من فعله ، ولو مع فرض المزاحمة ؛ إذ لا شكّ في أنّ المكلّف في فرض المزاحمة قادر ومتمكّن من فعل هذا الواجب المفروض ، وذلك بترك الواجب المزاحم له المشروط بالقدرة الشرعيّة.

والخلاصة أنّ الواجب الآخر وجوبه منجّز فعليّ ؛ لحصول شرطه ، وهو القدرة العقليّة ، بخلاف مزاحمه المشروط ؛ لما ذكرنا من احتمال أنّ ما أخذ في الدليل قدرة خاصّة لا تشمل هذه القدرة الحاصلة عند المزاحمة ، فلا يحرز تنجّزه ، ولا تعلم فعليّته.

وعليه ، فيرتفع التزاحم بين الوجوبين من رأس ، ويخلو الجوّ للواجب المطلق وإن كان مشروطا بالقدرة العقليّة.

٥. أن يكون أحد الواجبين مقدّما بحسب زمان امتثاله على الآخر ، كما لو دار الأمر بين القيام للركعة المتقدّمة ، وبين القيام لركعة بعدها ، في فرض كون المكلّف عاجزا عن القيام للركعتين معا ؛ متمكّنا من إحداهما فقط ، فإنّه ـ في هذا الفرض ـ يكون المتقدّم مستقرّ الوجوب في محلّه ؛ لحصول القدرة الفعليّة بالنسبة إليه. فإذا فعله انتفت القدرة الفعليّة بالنسبة إلى المتأخّر ، فلا يبقى له مجال.

ولا فرق في هذا الفرض بين ما إذا كانا معا مشروطين بالقدرة الشرعيّة ، أو مطلقين معا ، أمّا : لو اختلفا فإنّ المطلق مقدّم على المشروط بالقدرة الشرعيّة ، وإن كان زمان فعله متأخّرا.

٦. أن يكون أحد الواجبين أولى عند الشارع في التقديم من غير تلك الجهات المتقدّمة.

والأولويّة تعرف إمّا من الأدلّة ، وإمّا من مناسبة الحكم للموضوع ، وإمّا من معرفة ملاكات الأحكام بتوسّط الأدلّة السمعيّة. ومن أجل ذلك ، فإنّ الأولويّة تختلف باختلاف ما يستفاد من هذه الأمور ، ولا ضابط عامّ يمكن الرجوع إليه عند الشكّ ، فمن تلك الأولويّة ما إذا كان في الحكم الحفاظ على بيضة الإسلام ؛ فإنّه أولى بالتقديم من كلّ شيء في مقام المزاحمة.

ومنها : ما كان يتعلّق بحقوق الناس ؛ فإنّه أولى من غيره من التكاليف الشرعيّة المحضة ، أي التي لا علاقة لها بحقوق غير المكلّف بها.

ومنها : ما كان من قبيل الدماء والفروج ؛ فإنّه يحافظ عليه أكثر من غيره ؛ لما هو المعروف عند الشارع المقدّس من الأمر بالاحتياط الشديد في أمرها. فلو دار الأمر بين حفظ نفس المؤمن وحفظ ماله فإنّ حفظ نفسه مقدّم على حفظ ماله قطعا.

ومنها : ما كان ركنا في العبادة ، فإنّه مقدّم على ما ليس له هذه الصفة عند المزاحمة ، كما لو وقع التزاحم في الصلاة بين أداء القراءة و [أداء] الركوع ، فإنّ الركوع مقدّم على القراءة ، وإن كان زمان امتثاله متأخّرا عن القراءة.

وعلى مثل هذه فقس ، وأمثالها كثيرة لا تحصى ، كما لو دار الأمر بين الصلح بين المؤمنين بالكذب وبين الصدق وفيه الفتنة بينهم ، فإنّ الصلح مقدّم على الصدق. وهذا معروف من ضرورة الشرع الإسلاميّ.

وممّا ينبغي أن يعلم في هذا الصدد أنّه لو احتمل أهميّة أحد المتزاحمين فإنّ الاحتياط يقتضي تقديم محتمل الأهمّيّة ، وهذا الحكم العقليّ بالاحتياط يجري في كلّ مورد يدور فيه الأمر بين التعيين والتخيير في الواجبات. وعليه ، فلا يجب إحراز أهمّيّة أحد المتزاحمين ، بل يكفي الاحتمال. وهذا أصل ينفع كثيرا في الفروع الفقهيّة ، فاحتفظ به.