درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۳۷: مباحث حجت ۱۹

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

نکته‌ی چهارم بحث

بحث در حقیقت اجماع بود در نزد امامیه، چند نکته را در این ضمینه اشاره کردند، نتیجه‌ی کلام تا اینجا در این سه نکته این شد که نزد امامیه اجماعی حجت است که کاشف از رای معصوم بوده باشد، اگر رای و نظر جماعتی حاکی از نظر معصوم بود نظر آنان حجت میباشد، چه این جماعت کم باشند و چه زیاد باشند.

بنابراین نکته‌ی چهارمی را ذکر میکنند و آن نکته این است که میفرمایند کلمه‌ی اجماع در اصطلاح یعنی اتفاق کل، حالا ما این کلمه را بیاییم اطلاق کنیم و بکار ببریم در اتفاق نظر جماعت قلیله، این یک نوع مجاز است، و یک نوع تسامح در کلام و در عبارت است، یک اصطلاح خاصی است در نزد علمای شیعه.

بعد از ذکر این نکته بحث را تا اینجا خلاصه گیری میکنند و میفرمایند خلاصه‌ی بحث این شد که اجماعی حجت است که یقینا کاشف از قول معصوم بوده باشد.

حالا این سوال مطرح میشود که چگونه اجماع کاشف از قول معصوم میباشد، در این رابطه دوازده طریق و شیوه برای کشف اجماع از قول معصوم ذکر شده است که سه چهار طریق از این طرق بین علما مشهور میباشد، مرحوم شیخ انصاری اشاره به سه طریق نموده است، مرحوم مظفر در این کتابشان اشاره به چهار طریق از این طرق میکنند، و بعد هم هر طریقی را نقد و بررسی میکنند:
طریقه‌ی اول که قدمای امامیه مثل سید مرتضی، شهید اول و ثانی و صاحب معالم قائل به این طریق بوده‌اند طریقه‌ی حس یا طریقه‌ی تضمن و یا اجماع دخولی میاشد.

۴

تطبیق (نکته‌ی چهارم بحث)

وعلى هذا، فيكون تسمية اتّفاق جماعة من علماء الإماميّة بالإجماع مسامحة ظاهرة (بنابراینکه پس میباشد نام گذاری اتفاق جماعتی از علمای امامیه به اجماع این یک مجاز ظاهر است، اجماع یعنی اتفاق کل، حالا ما میاییم این کلمه را اطلاق میکنیم به اتفاق عده‌ای از علمای امامیه خب این مجاز است)؛ فإنّ الإجماع حقيقة عرفيّة في اتّفاق جميع العلماء من المسلمين على حكم شرعيّ. (اجماع در عرف یعنی اتفاق جمیع مسلمانان بر حکم شرعی، بنابراین اطلاقش بر جماعتی از علمای امامیه مجاز است) ولا يلزم من كون مثل اتّفاق الجماعة القليلة حجّة أن يصحّ تسميتها بالإجماع. (هر چیز حجتی را که نمیشود ما اسمش را اجماع بگذاریم بگوییم طریقی که به سنت میرسد، {ترجمه‌ی متن} و لازم نیست از بودن مثل اتفاق جماعت قلیله حجت اینکه درست باشد که نامگذاری نماییم همین حجت را به اجماع) ولكن قد شاع هذا التسامح في لسان الخاصّة من علماء الإماميّة (لکن شیوع پیدا کرده این مجاز گویی در زبان خاصه از علمای امامیه) على وجه أصبح لهم اصطلاح آخر فيه (بر وجهی که گردیده برای علمای امامیه اصطلاح دیگری در آن اجماع، یعنی اجماع دیگر مرادشان اتفاق کل نیست، بلکه اتفاقی است که کاشف از رای معصوم باشد)، فيراد من الإجماع عندهم (پس اراده میشود از اجماع در نزد علمای امامیه) كلّ اتّفاق يستكشف منه قول المعصوم، سواء كان اتّفاق الجميع أو البعض، فيعمّ القسمين. (پس شامل هر دو قسم میشود، هم اتفاق جمیع و هم اتفاق بعضی از آنها)

والخلاصة [أنّ] التي نريد أن ننصّ عليها (آنچه که ما میخواهیم تصریح کنیم در این خلاصه)، وتعنينا من البحث (آنچه که بی‌نیاز میکند ما را از بحث) أنّ الإجماع إنّما يكون حجّة (اجماع وقتی حجت است) إذا علم بسببه ـ على سبيل القطع ـ (اگر دانسته شد به سبب این اجماع قطعا) قول المعصوم، فما لم يحصل العلم بقوله (مادامی که علم به قول معصوم حاصل نشد) ـ وإن حصل الظنّ منه ـ فلا قيمة له عندنا (ارزش عملی در نزد ما ندارد)، ولا دليل على حجّيّة مثله. (دلیلی هم بر حجیت مثل این اجماع نداریم)

أمّا: كيف يستكشف من الإجماع على سبيل القطع قول المعصوم؟ (چگونه کشف میشود از اجماع بر سبیل قطع قول معصوم؟) فهذا ما ينبغي البحث عنه. وقد ذكروا لذلك طرائق (ذکر نموده‌اند برای این کشف قول معصوم راه‌هایی را)، أنهاها (رسانده است این راه‌ها را) المحقّق الشيخ أسد الله التستريّ في رسالته في المواسعة والمضايقة ـ على ما نقل عنه ـ إلى اثنتي عشرة طريقة. (۱۲ طریق) ونحن نكتفي بذكر الطرائق المعروفة، وهي ثلاث، بل أربع:

١. طريقة الحسّ: وبها يسمّى الإجماع «الإجماع الدخوليّ»، وتسمّى «الطريقة التضمّنيّة». وهي الطريقة المعروفة (این راه معروفی است) عند قدماء الأصحاب التي اختارها السيّد المرتضى وجماعة سلكوا مسلكه.

۵

طریقه حس برای شناخت قول معصوم در اجماع

خلاصه‌ی این طریقه‌ی حس این است که انسان به شکلی که بعدا توضیح میدهیم انسان علم پیدا کند، یقین پیدا کند که شخص امام در ضمن اجماع کنندگان وجود دارد بدون اینکه شخص امام را از بین آنها تشخیص دهد و بشناسد، چطور میشود که انسان یقین کند که امام در ضمن اجماع کنندگان است؟ میفرمایند که به این شکل است که گاهی خود انسان در زمان حضور معصوم با اینکه امام معصوم در جایی هستند وجود دارند و در زمان حضور است، انسان از شخص امام مستقیما حکم را به جهتی سوال نمیکنند، بلکه میاید نظریات همه‌ی علمایی را که در شهری که امام در آن شهر هستند بررسی میکنند چند نفر عالم مجهول النسب در بین این علما وجود دارد که این شخص یقین پیدا میکند که یکی از اینها امام معصوم بوده است، همچنین یقینی برایش پیدا شد این اجماع میشود حجت و قابل تمسک.

حالا دقت کنید دو سه نکته در ذیل این مسئله ذکر میشود:

نکته‌ی اول: این طریقه به درد زمان حضور امام میخورد که امام در بین مردم هستند و نظر خودشان را مطرح میکنند اما در زمان غیبت امام که امام معصوم غایب هستند و بنا ندارند مستقیما نظر خودشان را مطرح کنند، همچین علمی برای انسان پیدا بشود این خیلی بعید است، آدم چهارتا عالم ناشناس را ببیند که نظری داده‌اند و یقین کند یکی از اینها امام بوده است، که این خیلی در زمان غیبت بعید است، خلاصه به درد ما نمیخورد این طریقه‌ی حس.

نکته‌ی دوم: میفرمایند در رابطه با این اجماع اگر عالم معلوم النسب با این اجماع مخالف بود ضرری به این اجماع نمیرساند، بله اگر عالم مجهول النسبی با این اجماع مخالف بود انسان احتمال میدهد که همان عالم امام باشد و نظر امام مخالف با این اجماع باشد لذا در این صورت انسان علم به تایید امام از این اجماع پیدا نمیکند و این مضر است.

۶

تطبیق (طریقه حس برای شناخت قول معصوم در اجماع)

وحاصلها: أن يعلم بدخول الإمام في ضمن المجمعين (حاصل این طریقه‌ی حس این است که انسان علم پیدا کند به دخول امام در ضمن اجماع کنندگان) على سبيل القطع، من دون أن يعرف بشخصه من بينهم.

(بدون اینکه بشناسد امام را به شخصه در بین آن مجمعین، با این بیانات وجوه تسمیه هم مشخص شد، برای این میگوییم طریقه‌ی حس، چون انسان خودش علما را دیده است با آنها برخورد کرده است و حسا به این نتیجه میرسد که امام در بین اینها است، گاهی میگوییم طریقه‌ی دخولی چون یقین داریم امام داخل در مجمعین است، گاهی میگوییم طریقه‌ی تضمنیه چون یقین داریم امام یکی از افرادی است که اجماع کرده‌اند) وهذه الطريقة إنّما تتصوّر (این طریقه همانا تصور میشود به این شکل) إذا استقصى الشخص المحصّل للإجماع بنفسه (اگر بررسی کند خود آن شخصی که تحصیل کننده‌ی اجماع است بنفسه) وتتبّع أقوال العلماء فعرف اتّفاقهم (و تتبع کند اقوال علما را و یقین کند که چنین اتفاقی دارند)، ووجد من بينها أقوالا متميّزة (و پیدا کند از بین این علما اقوال مشخصی را که) معلومة لأشخاص مجهولين (که این اقوال برای اشخاصی هستند که مجهول هستند)، حتى حصل له العلم بأنّ الإمام من جملة أولئك المتّفقين (تا اینکه علم پیدا کند که امام یکی از همین متفقین و اجماع کنندگان است)؛ أو يتواتر لديهم النقل عن أهل بلد (یا متواتر شود برای این شخص نقل از اهل یک بلد) أو عصر (یا از عصری) فعلم أنّ الإمام كان من جملتهم، ولم يعلم قوله بعينه من بينهم (و نداند قول امام را بعینه از بین آنها، مثلا با یک قرائنی بدست بیاورد که چون امام معصوم در حال تقیه بوده‌اند وارد آن شهر شده است و نظر خودشان را اعلام کرده‌اند و رفتند)، فيكون من نوع الإجماع المنقول بالتواتر. (این قسم دوم که گفتیم که تواتر پیدا شود برای او، میشود از نوع اجماعی که نقل شده است به سبب تواتر)

ومن الواضح أنّ هذه الطريقة لا تتحقّق غالبا إلاّ لمن كان موجودا في عصر الإمام. (این طریقه غالبا برای کسی حاصل میشود که در زمان حضور امام است، حالا چرا میگویند غالبا؟ این قید برای این است که اجماع تشرفی را از این قسم خارج کنند، یک نوع اجماع داریم به نام تشرفی و آن به این حالت است که در زمان غیبت امام امکان دارد بعضی از علما امام معصوم را ببینند، از این طرف نمیخواهند بگویند ما امام معصوم را دیده‌ایم و مشرف شدیم خدمت ایشان و مستقیما روایت و حکم را از امام گرفتیم، لذا میایند تحت عنوان اجماع حکم را نقل میکنند و میگویند علما اتفاق دارند، به این میگویند اجماع تشرفی) أمّا: بالنسبة إلى العصور المتأخّرة فبعيدة التحقّق (این تحققش خیلی بعید است)، لا سيّما في الصورة الأولى (مخصوصا در صورت اول که بگوییم اجماع محصل است یعنی منقول نیست، یعنی خودش رفته است و علما را دیده است)، وهي السماع من نفس الإمام. (که این سماع از خود امام باشد)

وقد ذكروا أنّه لا يضرّ في حجّيّة الإجماع (علما ذکر کرده‌اند که ضرر ندارد بر حجیت اجماع) ـ على هذه الطريقة ـ مخالفة معلوم النسب (اینکه شخص معلوم النسب مخالف کند با این اجماع)، وإن كثروا ممّن يعلم أنّه غير الإمام (هرچند که زیاد باشد و بداند که آنها امام نیستند ضرر ندارد)، بخلاف مجهول النسب، على وجه يحتمل أنّه الإمام (بخلاف مجهول النسب که احتمال میرود آن امام باشد)؛ فإنّه في هذه الصورة لا يتحقّق العلم بدخول الإمام في المجمعين. (در این صورت که احتمال دارد آن امام باشد دیگر علم به دخول امام در ضمن مجمعین محقق نمیشود)

۷

قاعده‌ی لطف

طریقه‌ی دوم، طریقه‌ی قاعده‌ی لطف میباشد، مسئله‌ی قاعده‌ی لطف از مسائلی است که مرحوم شیخ طوسی این قاعده را ابتدا در علم کلام خیلی بسط داده است و بر طبق استناد بر طبق این قاعده مسائل مختلف کلامی را به دست آورده است، مثل لزوم بعثت انبیاء، لزوم عصمت انبیاء، {صدای استاد قط میشود...} از این قاعده و طریقه در علم اصول هم مرحوم شیخ طوسی در مواردی استفاده کرده است من جمله در باب اجماع، در باب حادی عشر در شرح تجرید مفصل قاعده‌ی لطف مطرح شده است، خلاصه‌ی آن این است که بر خداوند از باب لطف لازم است که مهیا نماید برای عبید چیزی را که آنها را نزدیک به طاعت میکند و چیزی را که آنها را از معصیت دور میکند، اینها را باید خداوند در دسترس دیگران قرار بدهد، حالا از این قانون چطور در باب اجماع استفاده کرده است؟ ایشان میفرمایند وظیفه‌ی امام از باب قاعده‌ی لطف این است که حق را، و احکام شرعیه را به مردم برساند والا یا لازمه‌اش سقوط تکلیف است از مردم و یا لازمه‌اش این است که امام در وظیفه‌ی خودش اخلال کرده باشد و به وظیفه‌اش عمل نکرده باشد و هر دوی این دو مسئله: سقوط تکلیف و اخلال امام به وظیفه باطل میباشد، پس بنابراین اگر دیدید در زمانی از ازمنه علمای مکتب در امری اتفاق دارند اگر اتفاق اینها مخالف با واقع باشد، از باب قاعده‌ی لطف وظیفه‌ی امام این است که به شکلی حق در مسئله را برای مردم عنوان کند والا امام به وظیفه‌ی خودش عمل نکرده است، این را میگویند طریقه‌ی لطف.

دو نکته در این رابطه مطرح میکنند: نکته‌ی اول اگر کسی مخالف این اجماع بوده باشد که معلوم النسب و چه مجهول النسب اگر دلیل و برهان داشته باشد این اجماع را از حجیت میاندازد، چون امکان دارد نظر امام مطابق این نظریه‌ی مخالف باشد و امام هم نظریه شان به توسط همین شخص به مردم رسیده باشد، و اما اگر این شخص مخالف دلیل و برهان نداشته باشد و ما احتمال هم نمیدهیم که این شخص امام باشد این مخالفتش هیچ ضرری ندارد، چون اگر امام میبود ادعای خودش را قرین با برهان میکرد و برهان هم نقل میشد.

نکته‌ی دوم این اجماع در صورتی حجت است که آیه‌ی قرآن یا خبر متواتری بر ضدش نداشته باشد، والا اگر آیه‌ی یا خبر متواتری بر ضدش باشد شاید نظر امام مطابق آیه یا آن خبر باشد، لذا علم پیدا نمیکنیم که نظر امام مطابق با مجمعین میباشد، وقتی علم نداشتیم اجماع حجت نخواهد بود.

۸

تطبیق (قاعده‌ی لطف)

٢. طريقة قاعدة اللطف: وهي أن يستكشف عقلا رأي المعصوم (کشف شود عقلا رای معصوم) من اتّفاق من عداه من العلماء الموجودين في عصره خاصّة (از اتفاق غیر معصوم از علمایی که موجود هستند در عصر معصوم خاصه)، أو في العصور المتأخّرة (یا در عصر‌های متاخره)، مع عدم ظهور ردع من قبله لهم (با اینکه ظاهر نشده است منعی از طرف امام برای علما) بأحد وجوه الردع الممكنة (به یکی از وجوه منعی که ممکن است)، خفيّة أو ظاهرة (به صورت مخفی یا ظاهر از این اجماع منع نکرده است)، إمّا بظهوره نفسه (منع امام به این صورت است که اگر در زمان حضور علما باشد، امام میاید بنفسه و منع میکند)، أو بإظهار من يبيّن الحقّ في المسألة. (یا نه در دل یک عالمی میاندازند که قول حق این است و دلیلش هم این است تا آن عالم مخالفت کند)

فإنّ قاعدة اللطف ـ كما اقتضت نصب الإمام وعصمته ـ (پس قاعده‌ی لطف چنانچه اقتضا میکند نصب امام و معصوم بودن امام) تقتضي أيضا أن يظهر الإمام الحقّ في المسألة (اقتضا میکند همچنین اینکه اظهار کنند امام حق در مسئله را) التي يتّفق المفتون فيها على خلاف الحقّ (آنچنان حقی که اتفاق کننده‌ها بر خلاف آن اجماع دارند)، وإلاّ للزم سقوط التكليف بذلك الحكم (والا یا لازم میاید سقوط تکلیف این حکم)، أو إخلال الإمام بأعظم ما وجب عليه ونصب لأجله (یا اینکه بگوییم مردم مکلف هستند اما امام اخلال کرده است به بزرگترین چیزی که بر امام واجب است و بخاطر آن نصب شده است)، وهو تبليغ الأحكام المنزّلة. (و آن تبلیف احکام است)

وهذه الطريقة هي التي اختارها الشيخ الطوسيّ، ومن تبعه، بل يرى (بلکه شیخ طوسی میبیند) انحصار استكشاف قول الإمام من الإجماع فيها. (منحصرا استکشاف قول امام از اجماع را از این طریقه، ایشان میگویند تنها راهی که میشود قول امام را کشف کرد در اجماع همین طریقه است) وربما يستظهر من كلام السيّد المرتضى ـ المنقول في «العدّة» عنه في ردّ هذه الطريقة ـ كونها معروفة قبل الشيخ أيضا. (معلوم میشود این طریقه قبل از شیخ طوسی هم که شاگرد سید مرتضی بوده است نقل بوده است)

ولازم هذه الطريقة عدم قدح المخالفة مطلقا (لازمه‌ی این طریقه این است که کسی که مخالف این اجماع باشد ضرر نمیرساند به این اجماع با این قید)، سواء كانت من معلوم النسب، أو مجهوله، مع العلم بعدم كونه الإمام (با اینکه انسان علم داشته باشد که آن شخص امام نیست)، ولم يكن معه برهان يدلّ على صحّة فتواه. (عالمی را میشناسیم خودش و جدش را، و این شخص هم دلیلی بر مخالفت با اجماع ندارد، خب این ضرری به اجماع نمیرساند، چون یقین داریم که امام با دلیل و برهان نظر خودشان را القاء میکنند)

ولازم هذه الطريقة أيضا عدم كشف الإجماع إذا كان هناك آية (این اجماع کاشف نیست اگر یک آیه در این بحث باشد)، أو سنّة قطعيّة على خلاف المجمعين (یا سنت قطعی بر خلاف اجماع باشد)، وإن لم يفهموا دلالتها على الخلاف (ولو آنها دلالت این آیه و سنت را بر خلاف این اجماعشان نفهمند اما همین که این آیه و سنت بر خلاف اجماع کننده گان باشد کافی است)؛ إذ يجوز أن يكون الإمام قد اعتمد عليها في تبليغ الحقّ. (چون جایز است اینکه امام اعتماد کرده باشد بر همین آیه و سنت قطعیه بر تطبیق حکم خودش {استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...})

المصداقيّة ، إذا كان المخصّص لبّيّا ، دون ما إذا كان لفظيا. (١)

وإذا كان الإجماع حجّة من جهة كشفه عن قول المعصوم فلا يجب فيه اتّفاق الجميع بغير استثناء ، كما هو مصطلح أهل السنّة على مبناهم ، بل يكفي اتّفاق كلّ من يستكشف من اتّفاقهم قول المعصوم ، كثروا أم قلّوا ، إذا كان العلم باتّفاقهم يستلزم العلم بقول المعصوم ، كما صرّح بذلك جماعة من علمائنا.

قال المحقّق في «المعتبر» ـ بعد أن أناط حجّيّة الإجماع بدخول المعصوم ـ : «فلو خلا المائة من فقهائنا من قوله لما كان حجّة ، ولو حصل في اثنين كان قولهما حجّة» (٢).

وقال السيّد المرتضى ـ على ما نقل عنه ـ : «إذا كان علّة كون الإجماع حجّة كون الإمام فيهم فكلّ جماعة ـ كثرت أو قلّت ـ كان الإمام في أقوالها فإجماعها حجّة». (٣)

إلى غير ذلك من التصريحات المنقولة عن جماعة كثيرة من علمائنا. (٤) ولكن سيأتي أنّه على بعض المسالك في الإجماع لا بدّ من إحراز اتّفاق الجميع. (٥)

وعلى هذا ، فيكون تسمية اتّفاق جماعة من علماء الإماميّة بالإجماع مسامحة ظاهرة ؛ فإنّ الإجماع حقيقة عرفيّة في اتّفاق جميع العلماء من المسلمين على حكم شرعيّ. ولا يلزم من كون مثل اتّفاق الجماعة القليلة حجّة أن يصحّ تسميتها بالإجماع. ولكن قد شاع هذا التسامح في لسان الخاصّة من علماء الإماميّة على وجه أصبح لهم اصطلاح آخر فيه ، فيراد من الإجماع عندهم كلّ اتّفاق يستكشف منه قول المعصوم ، سواء كان اتّفاق الجميع أو البعض ، فيعمّ القسمين.

والخلاصة [أنّ] التي نريد أن ننصّ عليها ، وتعنينا من البحث أنّ الإجماع إنّما يكون حجّة إذا علم بسببه ـ على سبيل القطع ـ قول المعصوم ، فما لم يحصل العلم بقوله ـ وإن

__________________

(١) مطارح الأنظار : ١٩٤ ، ولكن في نسبته إليه نظر ، كما مرّ في التعليقة (٢) من الصفحة ١٦٥.

(٢) المعتبر في شرح المختصر ١ : ٦.

(٣) انتهى كلامه ملخّصا على ما نقل عنه الشيخ الأنصاريّ في : فرائد الأصول ١ : ٨٠ ، وراجع كلامه في الذريعة إلى أصول الشريعة ٢ : ٦٣٠.

(٤) وإن شئت فراجع فرائد الأصول ١ : ٧٩ ـ ٨٠.

(٥) وهو مسلك الحدس ، كما يأتي في الصفحة : ٣٦١.

حصل الظنّ منه ـ فلا قيمة له عندنا ، ولا دليل على حجّيّة مثله.

أمّا : كيف يستكشف من الإجماع على سبيل القطع قول المعصوم؟ فهذا ما ينبغي البحث عنه. وقد ذكروا لذلك طرائق ، أنهاها المحقّق الشيخ أسد الله التستريّ في رسالته في المواسعة والمضايقة ـ على ما نقل عنه (١) ـ إلى اثنتي عشرة طريقة. ونحن نكتفي بذكر الطرائق المعروفة ، وهي ثلاث ، بل أربع :

١. طريقة الحسّ : وبها يسمّى الإجماع «الإجماع الدخوليّ» ، وتسمّى «الطريقة التضمّنيّة». وهي الطريقة المعروفة عند قدماء الأصحاب التي اختارها السيّد المرتضى (٢) وجماعة سلكوا مسلكه (٣).

وحاصلها : أن يعلم بدخول الإمام في ضمن المجمعين على سبيل القطع ، من دون أن يعرف بشخصه من بينهم.

وهذه الطريقة إنّما تتصوّر إذا استقصى الشخص المحصّل للإجماع بنفسه وتتبّع أقوال العلماء فعرف اتّفاقهم ، ووجد من بينها أقوالا متميّزة معلومة لأشخاص مجهولين ، حتى حصل له العلم بأنّ الإمام من جملة أولئك المتّفقين ؛ أو يتواتر لديهم النقل عن أهل بلد أو عصر فعلم أنّ الإمام كان من جملتهم ، ولم يعلم قوله بعينه من بينهم ، فيكون من نوع الإجماع المنقول بالتواتر.

ومن الواضح أنّ هذه الطريقة لا تتحقّق غالبا إلاّ لمن كان موجودا في عصر الإمام. أمّا : بالنسبة إلى العصور المتأخّرة فبعيدة التحقّق ، لا سيّما في الصورة الأولى ، وهي السماع من نفس الإمام.

وقد ذكروا أنّه لا يضرّ في حجّيّة الإجماع ـ على هذه الطريقة ـ مخالفة معلوم النسب ، وإن كثروا ممّن يعلم أنّه غير الإمام ، بخلاف مجهول النسب ، على وجه يحتمل أنّه الإمام ؛ فإنّه في هذه الصورة لا يتحقّق العلم بدخول الإمام في المجمعين.

__________________

(١) والناقل هو العلاّمة الآشتياني في بحر الفوائد : ١٢٣.

(٢) رسائل الشريف المرتضى ١ : ١٨ ؛ الذريعة إلى أصول الشريعة ٢ : ٦٢٦.

(٣) كالشيخ المفيد ، والشيخ الطوسيّ ، والسيد الرضيّ على ما في فرائد الأصول ١ : ٨٣.

٢. طريقة قاعدة اللطف : وهي أن يستكشف عقلا رأي المعصوم من اتّفاق من عداه (١) من العلماء الموجودين في عصره خاصّة ، أو في العصور المتأخّرة ، مع عدم ظهور ردع من قبله لهم بأحد وجوه الردع الممكنة ، خفيّة أو ظاهرة ، إمّا بظهوره نفسه ، أو بإظهار من يبيّن الحقّ في المسألة. فإنّ قاعدة اللطف ـ كما اقتضت نصب الإمام وعصمته ـ تقتضي أيضا أن يظهر الإمام الحقّ في المسألة التي يتّفق المفتون فيها على خلاف الحقّ ، وإلاّ للزم سقوط التكليف بذلك الحكم ، أو إخلال الإمام بأعظم ما وجب عليه ونصب لأجله ، وهو تبليغ الأحكام المنزّلة.

وهذه الطريقة هي التي اختارها الشيخ الطوسيّ ، ومن تبعه ، (٢) بل يرى انحصار استكشاف قول الإمام من الإجماع فيها. وربما يستظهر من كلام السيّد المرتضى ـ المنقول في «العدّة» (٣) عنه في ردّ هذه الطريقة ـ كونها معروفة قبل الشيخ أيضا.

ولازم هذه الطريقة عدم قدح المخالفة مطلقا ، سواء كانت من معلوم النسب ، أو مجهوله ، مع العلم بعدم كونه الإمام ، ولم يكن معه برهان يدلّ على صحّة فتواه.

ولازم هذه الطريقة أيضا عدم كشف الإجماع إذا كان هناك آية ، أو سنّة قطعيّة على خلاف المجمعين ، وإن لم يفهموا دلالتها على الخلاف ؛ إذ يجوز أن يكون الإمام قد اعتمد عليها في تبليغ الحقّ.

٣. طريقة الحدس : وهي أن يقطع بكون ما اتّفق عليه فقهاء الإماميّة وصل إليهم من رئيسهم وإمامهم يدا بيد ، فإنّ اتّفاقهم ـ مع كثرة اختلافهم في أكثر المسائل ـ يعلم منه أنّ الاتّفاق كان مستندا إلى رأي إمامهم ، لا عن اختراع للرأي من تلقاء أنفسهم اتّباعا للأهواء ؛ أو استقلالا بالفهم. كما يكون ذلك في اتّفاق أتباع سائر ذوي الآراء والمذاهب ، فإنّه لا نشكّ فيها أنّها مأخوذة من متبوعهم ورئيسهم الذي يرجعون إليه.

والذي يظهر ، أنّه قد ذهب إلى هذه الطريقة أكثر المتأخّرين. (٤) ولازمها أنّ الاتّفاق

__________________

(١) أي عدا المعصوم.

(٢) العدّة ٢ : ٦٢٩ ـ ٦٣١.

(٣) العدّة ٢ : ٦٣١.

(٤) منهم المحقّق الخراسانيّ في كفاية الأصول : ٣٣١ ، والمحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٣ : ٧٩.