درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۳۲: مباحث حجت ۱۴

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی مباحث

بحث در حجیت خبر واحد بود، تا اینجا سه دلیل بر حجیت خبر واحد اقامه شد، دلیل اول آیات قرآن بود که دو آیه از قرآن را مرحوم مظفر حجت و دلیل میدانستند، دلیل دوم روایات بود ادعای تواتر معنوی کردند بر حجیت خبر واحد، دلیل سوم اجماع بود، که فرمودند ما تایید میکنیم کلام شیخ طوسی را و خلاصه اجماع داریم که خبر واحد حجت میباشد.

۴

دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء

چهارمین دلیلی که میخواهند بر حجیت خبر واحد اقامه کنند بناء عقلا است، یا به صورت علمی‌تر سیره‌ی عقلا، میخواهند از سیره‌ی عقلا استفاده کنند حجیت خبر واحد را نزد شارع، دلیلشان مرکب از یک صغری و یک کبری است، در صغرای دلیل سه نکته و سه مطلب را بیان میفرمایند:

مطلب اول: میفرمایند شکی نیست که عقلای عالم از هر گروه و هر طائفه هر مذهب و هر ملیت که خبر واحد ثقه عمل میکنند، شما هر جا که باشید در بین هر ملتی باشید در محاورات و برخورد هاشون به خبر واحد ثقه عمل میکنند، طرف با کسی کاری دارد بچه‌اش را میفرستد در خانه‌اش، میگوید فلانی را بگو بیاد او هم میاید خبر واحد ثقه را حجت میداند، به مسئول دفترش تلفن میزند میگوید به فلان آقا بگو کارش دارم، خبر واحد ثقه است مردم حجت میدانند، در انواع برخورد‌های خود خبر واحد ثقه را حجت میدانند، میفرمایند حتی ملوک و به تعبیر دیگر رهبران ملت‌ها که امور مهم در دست آنهاست، به خبر واحد عمل میکنند، استاندار یک استان یا فلان رهبر به گزارش یک فرد مورد اطمینانش اعتماد میکند، این معنایش عمل به خبر واحد ثقه است، پس نکته‌ی اول این است که علمای عالم به با هر دین و مذهبی به خبر واحد عمل میکنند.

مطلب دوم: چرا عقلا به خبر واحد عمل میکنند، با اینکه احتمال خلاف وجود دارد؟ با اینکه احتمال میدهند که طرف امکان دارد اشتباه کرده باشد، یا به احتمال ضعیفی دروغ گفته باشد، چرا با اینکه احتمال خلاف میدهند به خبر واحد عمل میکنند؟ جهت و علتش دو مسئله است، مسئله‌ی اول اینکه عقلا آن احتمال خلاف را به حدی ضعیف میدانند که آن احتمال خلاف را هیچ حساب میکنند، آن احتمال خلاف را ملغا میدانند، همین قدر که طرف ثقه بود و اطمینان داشتند به قولش دیگر آن احتمال خلاف را چیزی حساب نمیکنند و ملغا میدانند، علت دوم اینکه اگر عقلا به خبر واحد عمل نکنند بلکه همیشه به دنبال علم باشند در جوامع مختلف اختلال نظام پیش میاید، نظام جامعه از هم میپاشد، فرض کنید آقای کاسب میخواهد از رفیق خودش قیمت جنس را بپرسد، خب معمول مردم شاگر را میفرستد و میگوید برو ببین قیمت فلان چیز چند است، وقتی هم خبر داد قبول میکند، اگر همین جا به دنبال علم باشد باید پنجاه نفر را بسیج کنیم که بروند سوال کنند، دو مرتبه این پنجاه نفر برگردند اگر علم برایشان ثابت شد به حرفشان عمل کنیم و اگر حاصل نشد عمل نکنیم، خب اگر در کوچک‌ترین مسائل زندگی انسان به دنبال علم باشد و به خبر ثقه عمل نکند نظم جامعه از هم میپاشد، پس با این دو علت پی به نکته‌ی دوم میبریم که چرا عقلای عالم به خبر واحد عمل میکنند؟ جوابش معلوم شد ۱. احتمال خلاف را هیچ حساب میکنند. ۲. دوم اگر به خبر واحد عمل نکنند موجب اختلال نظام میشود.

مطلب سوم: این است که میفرمایند مسلمانان هم از این قاعده مستثنا نیستند، یعنی مسلمانان هم به خبر واحد عمل میکنند در امور دین و دنیا، در امور دنیوی که مشخص است، در امور دینی هم میبینیم که بالوجدان مسلمانان به خبر واحد عمل میکنند، شما میخواهید فتوای مرجعتان را در یک مسئله‌ی خاصی بدانید، چه کار میکنید؟ میروید از یک نفر فرد خیلی مطمئن این مسئله‌ی شرعی را سوال میکنید، طرف به شما جواب میدهد به جواب او عمل میکنید، دیگر به دنبال خبر متواتر نیستید، پس نکته‌ی سوم این شد که مسلمانان هم در امور دین و دنیای خود به خبر واحد عمل میکنند.

با این مطلب سوم صغرای دلیل تمام میشود، پس صغری این شد که علمای عالم به خبر واحد عمل میکنند چون احتمال خلاف را ملغا میدانند، اگر به خبر واحد عمل نکنند موجب اختلال نظام میشود، پس نتیجه میگیریم که عقلا و مسلمانان به خبر واحد عمل میکنند.

حالا نوبت میرسد به کبرای قضیه، کبرای دلیل این است که میگوییم شارع مقدس هم که رییس العقلا هست، به همین شیوه عمل میکند و این شیوه را قبول دارد، اگر شارع این شیوه را قبول نداشت در احکام شرعیه‌اش، میخواست ما را از این بنای عقلا ردع و منع کند، و یک راه دیگری برای اثبات احکامش در مقابل ما قرار بدهد، پس از اینکه شارع ما را نهی نکرده است از این سیره، و راه دیگری در مقابل ما برای اثبات احکام قرار نداده است، نتیجه میگیریم که شارع مقدس هم همین طریقه‌ی عقلا را قبول دارد که آن طریقه عمل به خبر واحد است در احکام شرعیه، این خلاصه‌ی دلیل ایشان در رابطه با بناء عقلا است، که مرحوم مظفر و پاره‌ای از بزرگان میفرمایند یکی از محکم‌ترین ادله بر حجیت خبر واحد بناء عقلا است.

۵

تطبیق (دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء) (۱)

د. دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء

إنّه من المعلوم قطعا (از اینجا شروع میکنند در نقل صغرای کلام، سه نکته را در این قسمت ذکر میکنند) ـ الذي لا يعتريه الريب (به شکلی که در آن شکی نیست) ـ استقرار بناء العقلاء طرّا (بناء عقلا است جمیعا)، واتّفاق سيرتهم العمليّة ـ على اختلاف مشاربهم وأذواقهم (با اینکه عقلا اختلاف مشرب و ذوق دارند اما با همه‌ی اینها اتفاق دارند) ـ على الأخذ بخبر من يثقون بقوله (بر اخذ به خبر کسی که اطمینان دارند به قولش) ويطمئنّون إلى صدقه (و مطمئن هستند به راستگویی او) ويأمنون كذبه (و از کذبش ایمن هستند)، (و بناء عقلا استقرار دارد) وعلى اعتمادهم في تبليغ مقاصدهم على الثقات. (بر اعتماد کردن عقلا بر تبلیغ کردن و رساند مقصد‌های خودشان بر افراد ثقه، ما در بین تمام عقلا میبینیم که عقلا که هر وقت میخواهند مقاصدشان را برسانند تکیه میکنند بر خبر واحد ثقه) وهذه السيرة العمليّة (و این سیره عملی) جارية حتى في الأوامر الصادرة من ملوكهم (جاری میشود حتی در اوامری که صادر میشود از ملوک عقلا)، وحكّامهم، وذوي الأمر منهم. (در خارج توضیح دادیم حتی رهبران کشور که امور مهمه در دستشان است میبینیم که در امور بسیار مهم به خبر واحد عمل میکنند، گاهی یک بازرس مخفی را به یک استان اعزام میکند و هر چه او میگوید قبول میکند)

وسرّ هذه السيرة (علت این سیره‌ی عقلا این است که) أنّ الاحتمالات الضعيفة المقابلة ملغاة بنظرهم (آن احتمالالت ضعیفه‌ای که به نظر میرسد را ملغا قرار میدهند) لا يعتنون بها (و به آن اعتنا نمیکنند)، فلا يلتفتون إلى احتمال تعمّد الكذب من الثقة (التفات نمیکنند به احتمال دروغ گویی عمدی از طرف ثقه)، كما لا يلتفتون إلى احتمال خطئه (چنانچه که التفات نمیکنند به احتمال خطای آن ثقه)، واشتباهه، أو غفلته. (همه‌ی این احتمالات ممکن است اما عقلا به هیچ کدام از این احتمالات اعتنا نمیکنند)

وكذلك أخذهم بظواهر الكلام (چنانچه میبینیم عقلا اخذ میکنند به ظاهر کلام طرف، کلام انسان در ظواهر نمیگویند چون ظاهر است و احتمال خلاف در آن میرود پس به آن اعتنا نکنید، نه ظاهر کلام را حجت میدانند) وظواهر الأفعال؛ فإنّ بناءهم العمليّ (بنای عملی عقلا) على إلغاء الاحتمالات الضعيفة المقابلة. (بر الغا کردن احتمالات ضعیفه‌ی مقابل است) وذلك من كلّ ملّة ونحلة. (از هر ملیت و مذهب چنین است، ملت به همان معنای تقریبا ملیت است، نحله به معنای شیوه و طریقه‌ی فکری است، از هر ملت و نحله‌ای این نکته را قبول میکنند)

وعلى هذه السيرة العمليّة قامت معايش الناس (بر همین سیره‌ی عملیه قائم است زندگی مردم و نظم دارد حیاط بشر)، وانتظمت حياة البشر، ولولاها (اگر نباشد این سیره‌ی عملیه) لاختلّ نظامهم الاجتماعيّ (مختل میشود نظام اجتماعی مردم، عرض شد شما در روز گاهی با بیست یا سی تا مسئله‌ی خاص درگیر میشوید، اگر در هر یک از اینها به دنبال علم باشیم بخواهیم در هر کدام از پنجاه نفر تحصیل علم کنید نظام اجتماعی مختل میشود)، ولسادهم الاضطراب (هر آینه بزرگی میکند بر آنها اضطراب، یعنی در بین مردم دیگر اطمینانی وجود نخواهد داشت)؛ لقلّة ما يوجب العلم القطعيّ من الأخبار المتعارفة (بخاطر کمی آنچه که باعث میشود علم قطعی را از بین اخبار متعارفه، انسان کم علم قطعی پیدا میکند به یک خبری)، سندا ومتنا. (خبری کم داریم که از نظر سند یا متن قطعی باشد و موجب علم باشد، تازه همان خبری که متواتر هست باز در متن و دلالتش ظهور دارد)

۶

تطبیق (دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء) (۲)

والمسلمون بالخصوص ـ كسائر الناس ـ جرت سيرتهم العمليّة على مثل ذلك (بر مثل همین سیره‌ی عملیه دیگر علما) في استفادة الأحكام الشرعيّة من القديم (در استفاده‌ی احکام شرعیه است از قدیم) إلى يومنا هذا (تا امروز که ما هستیم میبینیم که سیره‌ی عملیه‌ی مسلمانان هم این است که به خبر واحد ثقه عمل میکنند)؛ لأنّهم متّحدو المسلك والطريقة مع سائر البشر (مسلمانان هم متحد مسلک و طریقه هستند مثل بقیه‌ی عقلا)، كما جرت سيرتهم بما هم عقلاء على ذلك في غير الأحكام الشرعيّة. (چنانچه جاری شده است سیره‌ی همین مسلمانان به علت اینکه جزء عقلا هستند، بر همین عمل به خبر واحد در غیر احکام شرعیه) ألا (از اینجا سه مثال میزنند بر اینکه چطور به مسلمانان در احکام شرعیه به خبر واحد عمل میکنند) ترى هل كان يتوقّف المسلمون في أخذ أحكامهم الدينيّة من أصحاب النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله (آیا توقف میکردند مسلمانان در اخذ احکام دینیه شان از اصحاب پیامبر) أو من أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام الموثوقين عندهم؟ (یا اصحاب ائمه علیهم السلام که ثقه بودند در نزد آنها، آیا مسلمانان از صحابه‌ی پیامبر احکام شرعیه را نمیگرفتند، آیا ما روایت نداریم که بازها یک یا دو نفر از خراسان چند صد مسئله را نزد امام میبردند و میامدند برای مردم خراسان نقل میکردند و مردم هم قبول میکردند، این سیره‌ی عملیه مسلمانان است) وهل ترى يتوقّف المقلّدون اليوم (آیا نمیبینید توقف دارند مقدلین دیروز و امروز) وقبل اليوم في العمل بما يخبرهم الثقات عن رأي المجتهد الذي يرجعون إليه؟ (در عمل به آنچه که خبر میدهد آنها را ثقات از رای مجتهدی که مراجعه میکنند به آن مجتهد، انسان در یک مسئله‌ی شرعی فتوای مجتهدش را نمیداند، میرود از یک فرد ثقه سوال میکند و بعد به آن عمل میکند) وهل ترى تتوقّف الزوجة (زوجه‌ای که در خانه است به شوهر خودش میگوید این مسئله‌ی مبتلا به من را برو بپرس و به من بگو، زوجش میرود خبر میگیرد و او هم باور میکند، {ترجمه‌ی متن} آیا نمیبینید مگر توقف میکند زوجه) في العمل بما يحكيه لها زوجها (در آنچه که حکایت میکند برای او زوجش) ـ الذي تطمئنّ إلى خبره ـ (آنچنان زوجی که زوجه به خبر او مطمئن بود) عن رأي المجتهد في المسائل التي تخصّها (از رای مجتهد در مسائلی که مختص به او است)، كالحيض مثلا؟

(از اینجا شروع میکنند در کبرای قضیه، تا اینجا با سه نکته اثبات نموده‌اند که عقلای عالم مخصوصا به خبر واحد ثقه عمل میکنند، حالا کبرای قیاس) وإذا ثبتت سيرة العقلاء من الناس (زمانی که ثابت شود سیره‌ی عقلا از مردم) بما فيهم المسلمون على الأخذ بخبر الواحد الثقة (در اخذ خبر واحد ثقه) ـ فإنّ الشارع المقدّس متّحد المسلك معهم (شارع مقدس هم باید از جهت مسلک با این عقلا یکی باشد)؛ لأنّه منهم، بل هو رئيسهم ـ فلا بدّ أن نعلم (چاره نیست که ما یقین داشته باشیم) بأنّه متّخذ لهذه الطريقة العقلائيّة (باید ما هم بگوییم شارع مقدس همین طریقه عقلائیه را مثل سائر مردم گرفته است و حجت میداند)، كسائر الناس ما دام أنّه لم يثبت لنا أنّ له في تبليغ الأحكام طريقا خاصّا (مادامی که ثابت نشود برای ما که برای شارع مقدس در تبلیغ احکام طریقه‌ی خاصی است که) مخترعا منه غير طريق العقلاء (اختراع شده است از طرف شارع غیر طریقه‌ی عقلا)، ولو كان له طريق خاصّ (اگر برای شارع طریقه‌ی خاصی باشد) قد اخترعه غير مسلك العقلاء (که اختراع کرده باشد یک طریق خاص را غیر از مسلک عقلا) لأذاعه وبيّنه للناس (هر آینه منتشر میکرد همین طریقه را و بیان میکرد این راه را برای مردم)، ولظهر واشتهر (واضح و مشهور میشد)، ولما جرت سيرة المسلمين على طبق سيرة باقي البشر. (و جاری نمیشد سیره‌ی مسلمانان بر طبق سیره‌ی باقی بشر، از اینکه میبینیم مسلمانان در مقام عمل سیره‌ی خاصی ندارند و شارع هم سیره‌ی خاصی بیان نکرده است معلوم میشود که شارع بر طبق همان سیره‌ی عقلا میباشد)

وهذا الدليل قطعيّ لا يداخله الشكّ (این دلیل قطعی است که شکی همراهش نیست)؛ لأنّه مركّب من مقدّمتين قطعيّتين: (به خاطر اینکه این مطلب مرکب از دو مقدمه‌ی قطعی است)

١ ـ ثبوت بناء العقلاء على الاعتماد على خبر الثقة والأخذ به. (ثبوت بناء عقلا بر اعتماد بر خبر ثقه و اخذ به آن)

٢ ـ كشف هذا البناء منهم (کشف این بناء از عقلا) عن موافقة الشارع لهم (کشف میکنیم که شارع هم موافق این بناء است) واشتراكه معهم؛ لأنّه متّحد المسلك معهم. (بخاطر اینکه شارع متحد المسلک با آن عقلا است)

(برای تایید این حرف کلامی از استادشان بیان میکنند) قال شيخنا النائينيّ قدس‌سره ـ كما في تقريرات تلميذه الكاظميّ قدس‌سره (جلد سوم صفحه‌ی ۶۹) ـ : «وأمّا طريقة العقلاء فهي عمدة أدلّة الباب (مهم‌ترین دلیل بر حجیت خبر واحد همین است)، بحيث لو فرض (بحیثی که اگر فرض شود) أنّه كان سبيل (راهی است) إلى المناقشة في بقية الأدلّة (به اشکال کردن به بقیه‌ی ادله)، فلا سبيل إلى المناقشة في الطريقة العقلائيّة القائمة (هیچ راهی به اشکال در این طریقه‌ی عقلائیه‌ای که قائم است) على الاعتماد على خبر الثقة (بر تکیه بر خبر ثقه) والاتّكال عليه في محاوراتهم». (و متکی بودن بر آن خبر ثقه عقلا در محاورات خودشان هیچ راهی در اشکال در این ضمینه وجود ندارد؛ پس دلیل چهار بناء عقلا در حجیت خبر واحد است {استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...})

۷

اشکال و جواب

یک اشکال بر این طریقه و این طریق وارد شده است، که اشکال را برای اولین بار شیخ انصاری نقل کرده‌اند و جوابش را داده‌اند، مرحوم مظفر هم نقل میکنند آن را و از این اشکال جوابش را میدهیم، بیان اشکال این است که مستشکل میگوید ما قبول داریم که سیره‌ی عقلا حجت است و کاشف از رای شارع هم هست اما در یک صورت، در صورتی که شارع مقدس منع نکرده باشد از آن سیره، اگر در مورد خاصی بناء و سیره‌ی عقلا بود، شارع از این سیره و بنای عقلا منع کرده بود دیگر این سیره و بناء عقلا حجت نیست، این را همه قبول دارند، حالا مستشکل میگوید در ما نحن فیه ما دلیل داریم که شارع از این سیره و بناء عقلا منع کرده است، دلیل ما چیست؟ میفرمایند دلیل این است که خبر واحد مفید ظن است، یک طریقه‌ی ظنیه است و ما آیات فراوانی داریم که شارع مقدس ما را از عمل به ظن منع نموده است، شارع فرموده است «انّ الظن لا یغنی عن الحق شیئا» این دلیل مطلق است، ظن طریق به واقع نمیتواند بشود، خب این آیه‌ی شریفه با اطلاق خودش شامل میشود بناء عقلا و خبر واحد، عقلا میگویند خبر واحد حجت است اما شارع میگوید خبر واحد دلیل ظنی است و حجت است، پس شارع از این بنای عقلا منع میکند، این اشکال بود.

جواب: برای بیان جواب اشاره به یک نکته‌ی کوتاهی که در جلد اول خوانده‌ایم، در بحث عام و خاص ذکر کردیم که ما یک تخصیص داریم و یک تخصص، فرق بین این دو هم معلوم است، تخصیص یعنی اخراج فرد از تحت عام بعد از اینکه آن عام شامل این فرد بوده است، مولا میگوید «اکرم العلما الا زید العالم» زید عالم را اکرام نکن، اینجا زید داخل در علما بوده است اما با این بیان علما از تحت این عام و اکرام خارج میشود، تخصص این است که یک فردی از اول داخل در تحت عام نباشد، این را تخصص میگوییم مثلا همین جا که مولا میگوید «اکرم العلما» اگر «زید» جاهل باشد، ما اصطلاحا در علم اصول میگوییم زید خروج تخصصی دارد، یعنی خروج موضوعی دارد، یعنی اصلا موضوعا این دلیل شامل زید نمیشده است.

حالا بعد از این مقدمه مرحوم مظفر وارد در اصل جواب میشوند، ایشان میفرمایند نظیر این جواب را ما در باب استصحاب هم داریم، خب میدانیم یکی از اصول عملیه استصحاب است، در جزء چهارم این کتاب خواهیم خواند که سه دلیل برای حجیت استصحاب اقامه شده است، یک بناء عقلا، دو حکم عقل، سوم روایات، دلیل اول بناء عقلا است، استدلال میکنند میگویند عقلا هر جا یقین سابقی داشتند و شک لاحقی معمولا عقلا به آن یقین سابق عمل میکنند نه شک لاحق، و همین هم معنای استصحاب است، شما از خانه که بیرون میایید احتمال میدهید که امشب کلاس نباشد، ولی چون دیشب بوده است به این احتمال اعتنا نمیکنید و به همان یقین سابق عمل میکنید، پس بناء عقلا عمل بر طبق یقین سابق است یا به تعبیر دیگر بنائ عقلا عمل بر طبق استصحاب است، حالا همین اشکال آنجا میاید عده‌ای اشکال کرده‌اند گفته‌اند استصحاب یک دلیل ظنی است، شما میگویید بناء عقلا استصحاب را حجت میداند شارع هم منع نکرده است، خب ما میگوییم شارع منع نکرده است، شارع گفته است «انّ الظن لا یغنی عن الحق شیئا» شارع میگوید ظن دلیل شرعی نمیشود و استصحاب مفید ظن است پس استصحاب دلیل شرعی نمیشود، عین این اشکال در باب استصحاب است، آنجا چه جوابی داده‌اند؟ مرحوم مظفر میفرمایند ما در آنجا به این شکل جواب میدهیم میگوییم استصحاب از اصول عملیه است، و به این جهت استصحاب خروج موضوعی و تخصصی دارد از این آیه‌ی شریفه، به چه بیان؟ آیه میگوید «انّ الظن لا یغنی عن الحق شیئا» ظن راه به سوی حق و واقع نمیشود، یعنی ظن طریق به واقع نمیباشد، بعبارت سوم آیه میگوید ظن طریقی حجت نیست، یعنی ظنی که بخواهد ما را به واقع برساند حجت نیست، خب استصحاب دلیل به واقع نیست، استصحاب طریق به واقع نیست، ما در بحث اصول عملیه میگوییم که استصحاب حکم ظاهری را در مقام شک و حیرت برای مکلف مشخص میکند، پس اصلا آیه‌ی شریفه موضوعا استصحاب را شامل نمیشود، آیه میگوید ظن به واقع حجت نیست، و استصحاب که ظن به واقع نیست، استصحاب برای این است که وقتی به واقع نرسیدیم و در مقام عمل ماندیم که چه کار کنیم، دست به دامن استصحاب بشویم، پس بنابرای آیه‌ی شریفه میگوید ظنی که طریق به واقع است حجت نیست و استصحاب ظن طریق به واقع نیست، بلکه استصحاب ظن طریق به حکم ظاهری است، پس استصحاب از عموم این آیه‌ی شریفه به این شکل جدا میشود، آیا میشود همین جواب را در خبر واحد بدهیم یا خیر؟

۸

تطبیق (اشکال و جواب)

وأقصى ما قيل في الشكّ في هذا الاستدلال (نهایت چیزی که گفته شده است در شک در این استدلال) هو: أنّ الشارع لئن كان متّحد المسلك مع العقلاء (شارع مقدس اگر متحد المسلک باشد با عقلا) فإنّما يستكشف موافقته لهم (همانا کشف میشود موافقت شارع آن عقلا را)، ورضاه بطريقتهم (و رضایت شارع به طریقه‌ی عقلا)، إذا لم يثبت الردع منه عنها. (اگر ثابت نشود نهی شارع از آن سیره، یعنی هر جا شارع از یک سیره‌ی عقلایی نهی نکرد آنجا ما میفهمیم که شارع هم با آن عقلا همراه است، اما در این مورد به خصوص که خبر واحد باشد ولو عقلا به خبر واحد عمل میکنند، اما شارع مقدس نهی میکند و ردع میکند از این سیره) وتكفي في الردع (کافی است از نهی از این سیره) الآيات الناهية عن اتّباع الظنّ (آیاتی که نهی میکند از متابعت ظن) وما وراء العلم (و متابعت کردن غیر از علم) التي ذكرناها سابقا في البحث السادس من المقدّمة؛ (در مقدمه‌ی ششم قبل از مباحث حجت، این آیات را ذکر کردیم که ما آیاتی داریم که دلالت میکند بر اینکه متابعت ظن حرام است)؛ لأنّها بعمومها (بخاطر اینکه این آیات شریفه با عموم خودشان) تشمل خبر الواحد غير المفيد للعلم.

(شامل میشود خبر واحد غیر مفید علم را، پس سیره را قبول داریم اما شارع از آن نهی کرده است و گفته است خبر واحد غیر مفید علم حجت نیست) وقد عالجنا هذا الأمر (معالجه کردیم این مسئله را) فيما يتعلّق بشمول هذه الآيات الناهية للاستصحاب (در چیزی که متعلق است به شمول این آیات ناهیه استصحاب را) في الجزءالرابع {مبحث الاستصحاب} فقلنا: إنّ هذه الآيات غير صالحة للردع عن الاستصحاب (این آیات شریفه صلاحیت ندارند برای منع از استصحاب) الذي جرت سيرة العقلاء على الأخذ به (آنچنان استصحابی که سیره‌ی عقلا بر اخذ به آن جاری شده است)؛ لأنّ المقصود من النهي (بخاطر اینکه مقصود از نهی از اتباع غیر علم) عن اتّباع غير العلم النهي عنه (نهی از این اتباع غیر علم است) إذ يراد به إثبات الواقع (آیه‌ی شریفه که نقل میکند میگوید طریقه‌ی ظنی را قبول نکن، وقتی است که اراده شود به این اتباع غیر علم اثبات واقع، به طریق ظنی عمل نکن وقتی که آن طریق ظنی طریق به واقع باشد) كقوله «تعالى» (شاهدش قول خداوند تعالی است): «إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (ظن انسان را از واقعیت بی‌نیاز نمیکند)، (پس این آیات شریفه میگویند ظن طریقی حجت نیست) بينما أنّه ليس المقصود من الاستصحاب إثبات الواقع والحقّ (در حالتی که مقصود از استصحاب اثبات واقع و حقیقت نیست، استصحاب ظن طریقی نیست)، بل هو أصل وقاعدة عمليّة (بلکه استصحاب اصل و قاعده‌ی عملیه است) يرجع إليها (مراجعه میشود به استصحاب) في مقام العمل عند الشكّ في الواقع والحقّ. (در مقام عمل و وقت شک در واقع و حقیقت، وقتی انسان در واقع و حقیقت شک داشت و نتوانست به حقیقت برسد به استصحاب عمل میکند، پس بنابراین استصحاب ظن طریقی نیست و این آیه‌ی شریفه میگوید ظن طریقی حجت نیست) فيخرج الاستصحاب عن عموم هذه الآيات موضوعا. (پس خارج میشود استصحاب از عموم این آیات موضوعا و تخصصا، یعنی اصلا این آیات از اول شامل استصحاب نمیشود، چون استصحاب ظن طریقی به واقع نیست)

(حالا سوال که ما میتوانیم عین همین جواب را در باب خبر واحد بدهیم؟ خیر نمیتوانیم این جواب را در این باب داشته باشیم، چرا؟ چون خبر واحد ظن طریقی به واقع است) وهذا العلاج ـ طبعا ـ لا يجري في مثل خبر الواحد (جاری نمیشود در مثل خبر واحد)؛ لأنّ المقصود به (بخاطر اینکه مقصود به این خبر واحد) كسائر الأمارات الأخرى إثبات الواقع وتحصيل الحقّ. (اثبات واقع و تحصیل حق است، پس بنابراین وقتی خبر واحد طریق به واقع بود، ظن طریقی میشود آیه شاملش میشود، ظن طریقی حجت نیست، {صوت درس تمام میشود...})

في «الرسائل» :

منها : ما ادّعاه الكشّي (١) من إجماع العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعة ؛ فإنّه من المعلوم أنّ معنى التصحيح المجمع عليه هو عدّ خبره صحيحا ، بمعنى عملهم به ، لا القطع بصدوره ؛ إذ الإجماع وقع على التصحيح لا على الصّحة.

ومنها : دعوى النجاشيّ (٢) أنّ مراسيل ابن أبي عمير مقبولة عند الأصحاب. وهذه العبارة من النجاشيّ تدلّ دلالة صريحة على عمل الأصحاب بمراسيل مثل ابن أبي عمير ، لا من أجل القطع بالصدور ، بل لعلمهم أنّه لا يروي ولا يرسل إلاّ عن ثقة. إلى غير ذلك من القرائن التي ذكرها الشيخ الأنصاريّ من هذا القبيل. (٣)

وعليك بمراجعة الرسائل في هذا الموضوع ، فقد استوفت البحث أحسن استيفاء ، وأجاد فيها الشيخ فيما أفاد ، وألمّ (٤) بالموضوع من جميع أطرافه ، كعادته في جميع أبحاثه. وقد ختم البحث بقوله السديد : «والإنصاف أنّه لم يحصل في مسألة ـ يدّعى فيها الإجماع من الإجماعات المنقولة ، والشهرة العظيمة ، والأمارات الكثيرة الدالّة على العمل ـ ما حصل في هذه المسألة ، فالشاكّ في تحقّق الإجماع في هذه المسألة لا أراه يحصل له الإجماع في مسألة من المسائل الفقهيّة ، اللهمّ إلاّ في ضروريّات المذهب».

وأضاف «لكنّ الإنصاف أنّ المتيقّن من هذا كلّه الخبر المفيد للاطمئنان ، لا مطلق الظنّ» (٥). ونحن له من المؤيّدين. جزاه الله خير ما يجزي العلماء العاملين.

د. دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء

إنّه من المعلوم قطعا ـ الذي لا يعتريه الريب ـ استقرار بناء العقلاء طرّا ، واتّفاق سيرتهم العمليّة ـ على اختلاف مشاربهم وأذواقهم ـ على الأخذ بخبر من يثقون بقوله ويطمئنّون

__________________

(١) رجال الكشي : ٤٦٦.

(٢) رجال النجاشي ٢ : ٢٠٦.

(٣) فرائد الأصول ١ : ١٥٨ ـ ١٦١.

(٤) ألمّ بالموضوع أي : عرفه.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٦١.

إلى صدقه ويأمنون كذبه ، وعلى اعتمادهم في تبليغ مقاصدهم على الثقات. وهذه السيرة العمليّة جارية حتى في الأوامر الصادرة من ملوكهم ، وحكّامهم ، وذوي الأمر منهم.

وسرّ هذه السيرة أنّ الاحتمالات الضعيفة المقابلة ملغاة بنظرهم لا يعتنون بها ، فلا يلتفتون إلى احتمال تعمّد الكذب من الثقة ، كما لا يلتفتون إلى احتمال خطئه ، واشتباهه ، أو غفلته.

وكذلك أخذهم بظواهر الكلام وظواهر الأفعال ؛ فإنّ بناءهم العمليّ على إلغاء الاحتمالات الضعيفة المقابلة. وذلك من كلّ ملّة ونحلة. (١)

وعلى هذه السيرة العمليّة قامت معايش الناس ، وانتظمت حياة البشر ، ولولاها لاختلّ نظامهم الاجتماعيّ ، ولسادهم (٢) الاضطراب ؛ لقلّة ما يوجب العلم القطعيّ من الأخبار المتعارفة ، سندا ومتنا.

والمسلمون بالخصوص ـ كسائر الناس ـ جرت سيرتهم العمليّة على مثل ذلك في استفادة الأحكام الشرعيّة من القديم إلى يومنا هذا ؛ لأنّهم متّحدو المسلك والطريقة مع سائر البشر ، كما جرت سيرتهم بما هم عقلاء على ذلك في غير الأحكام الشرعيّة. ألا ترى هل كان يتوقّف المسلمون في أخذ أحكامهم الدينيّة من أصحاب النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله أو من أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام الموثوقين عندهم؟ وهل ترى يتوقّف المقلّدون اليوم وقبل اليوم في العمل بما يخبرهم الثقات عن رأي المجتهد الذي يرجعون إليه؟ وهل ترى تتوقّف الزوجة في العمل بما يحكيه لها زوجها ـ الذي تطمئنّ إلى خبره ـ عن رأي المجتهد في المسائل التي تخصّها ، كالحيض مثلا؟

وإذا ثبتت سيرة العقلاء من الناس بما فيهم المسلمون على الأخذ بخبر الواحد الثقة ـ فإنّ الشارع المقدّس متّحد المسلك معهم ؛ لأنّه منهم ، بل هو رئيسهم ـ فلا بدّ أن نعلم بأنّه (٣) متّخذ لهذه الطريقة العقلائيّة ، كسائر الناس ما دام أنّه لم يثبت لنا أنّ له في تبليغ الأحكام

__________________

(١) النحلة والنحلة : المذهب والديانة.

(٢) أي : لتسلّط عليهم.

(٣) أي الشارع.

طريقا خاصّا مخترعا منه غير طريق العقلاء ، ولو كان له طريق خاصّ قد اخترعه غير مسلك العقلاء لأذاعه (١) وبيّنه للناس ، ولظهر واشتهر ، ولما جرت سيرة المسلمين على طبق سيرة باقي البشر.

وهذا الدليل قطعيّ لا يداخله الشكّ ؛ لأنّه مركّب من مقدّمتين قطعيّتين :

١ ـ ثبوت بناء العقلاء على الاعتماد على خبر الثقة والأخذ به.

٢ ـ كشف هذا البناء منهم عن موافقة الشارع لهم واشتراكه معهم ؛ لأنّه متّحد المسلك معهم.

قال شيخنا النائينيّ قدس‌سره ـ كما في تقريرات تلميذه الكاظميّ قدس‌سره ـ : «وأمّا طريقة العقلاء فهي عمدة أدلّة الباب ، بحيث لو فرض أنّه كان سبيل إلى المناقشة في بقية الأدلّة ، فلا سبيل إلى المناقشة في الطريقة العقلائيّة القائمة على الاعتماد على خبر الثقة والاتّكال عليه في محاوراتهم». (٢)

وأقصى ما قيل (٣) في الشكّ في هذا الاستدلال هو : أنّ الشارع لئن كان متّحد المسلك مع العقلاء فإنّما يستكشف موافقته لهم ، ورضاه بطريقتهم ، إذا لم يثبت الردع منه عنها. (٤) وتكفي في الردع الآيات الناهية عن اتّباع الظنّ وما وراء العلم التي ذكرناها سابقا في البحث السادس من المقدّمة ؛ (٥) ؛ لأنّها بعمومها تشمل خبر الواحد غير المفيد للعلم.

وقد عالجنا هذا الأمر فيما يتعلّق بشمول هذه الآيات الناهية للاستصحاب في الجزء

__________________

(١) أي : لنشره.

(٢) فوائد الأصول ٣ : ١٩٤.

(٣) هذا الإشكال تعرّض له المحقّق الخراسانيّ ، ثمّ أجاب عنه بعدم صلاحية الآيات المذكورة للردع ، للزوم الدور. راجع الكفاية ٣٤٨ ـ ٣٤٩.

وتعرّض له أيضا المحقّق النائينيّ ، وأجاب عنه بما يأتي في المتن. راجع فوائد الأصول ٣ : ١٩٣.

وادّعى المحقّق الحائريّ في درر الفوائد ٢ : ٥٩ أنّه يكفي في عدم الحجّيّة عدم العلم بإمضاء الشارع ، وهو حاصل قبل الفراغ عن عدم كون تلك الأدلّة رادعة.

وأجاب المحقّق الأصفهانيّ عن هذه الدعوى في نهاية الدراية ٢ : ٢٣٣ ، فراجع.

(٤) أي ما لم يثبت الردع من الشارع عن طريقة العقلاء.

(٥) راجع الصفحة : ٢٢.

الرابع (مبحث الاستصحاب) (١) فقلنا : إنّ هذه الآيات غير صالحة للردع عن الاستصحاب الذي جرت سيرة العقلاء على الأخذ به ؛ لأنّ المقصود من النهي عن اتّباع غير العلم النهي عنه إذ يراد به إثبات الواقع ، كقوله (تعالى) : ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (٢) ، بينما أنّه ليس المقصود من الاستصحاب إثبات الواقع والحقّ ، بل هو أصل وقاعدة عمليّة يرجع إليها في مقام العمل عند الشكّ في الواقع والحقّ. فيخرج الاستصحاب عن عموم هذه الآيات موضوعا.

وهذا العلاج ـ طبعا ـ لا يجري في مثل خبر الواحد ؛ لأنّ المقصود به كسائر الأمارات الأخرى إثبات الواقع وتحصيل الحقّ.

ولكن مع ذلك نقول : إنّ خبر الواحد خارج عن عموم هذه الآيات تخصّصا ، كالظواهر التي حجّيّتها أيضا مستندة إلى بناء العقلاء على ما سيأتي (٣).

وذلك بأن يقال ـ حسبما أفاده أستاذنا المحقّق الاصفهانيّ قدس‌سره في حاشيته على الكفاية ـ : «إنّ لسان النهي عن اتّباع الظنّ ، وأنّه لا يغني من الحقّ شيئا ليس لسان التعبّد بأمر على خلاف الطريقة العقلائيّة ، بل من باب إيكال الأمر إلى عقل المكلّف من جهة أنّ الظنّ بما هو ظنّ لا مسوّغ للاعتماد عليه والركون إليه ، فلا نظر [في الآيات الناهية] إلى ما استقرّت عليه سيرة العقلاء بما هم عقلاء على اتّباعه من حيث كونه خبر الثقة. ولذا كان الرواة يسألون عن وثاقة الراوي للفراغ عن لزوم اتّباع روايته بعد فرض وثاقته». (٤)

أو يقال ـ حسبما أفاده شيخنا النائينيّ قدس‌سره على ما في تقريرات الكاظمي قدس‌سره ـ : «إنّ الآيات الناهية عن العمل بالظنّ لا تشمل خبر الثقة [حتى يتوهّم أنّها تكفي للردع عن الطريقة العقلائية] (٥) ؛ لأنّ العمل بخبر الثقة في طريقة العقلاء ليس من العمل بما وراء العلم ، بل هو من أفراد العمل بالعلم ؛ لعدم التفات العقلاء إلى مخالفة الخبر للواقع ؛ لما قد جرت على ذلك

__________________

(١) يأتي في الصفحة : ٦١٩.

(٢) النجم (٥٣) الآية ٢٨ ، يونس (١٠) الآية : ٣٦.

(٣) يأتي في الصفحة : ٤٩٢.

(٤) نهاية الدراية ٣ : ٣٦.

(٥) ما بين المعقوفين موجود في المصدر.