درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۳۱: مباحث حجت ۱۳

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

خلاصه‌ی جلسه‌ی قبل

بحث در اجماع ادعا شده در حجیت خبر واحد بود، فرمودند که دو اجماع متعارض باهم در رابطه با خبر واحد ادعا شده است، مرحوم شیخ طوسی ادعا فرموده بودند اجماع بر حجیت خبر واحد را، مرحوم سید مرتضی ادعا کرده‌اند اجماع بر عدم حجیت خبر واحد را، بحث در توجیه جمع بین این دو اجماع بود، چهار وجه برای این توجیه ذکر کردند که وجه چهارم آن توجیهی بود که مرحوم شیخ انصاری بیان کرده بودند، و آن توجیه این بود که شیخ انصاری فرمودند سید مرتضی که میفرمایند خبر مفید علم حجت است و خبر واحد غیر مفید علم حجت نیست، مرادشان از علم قطع جازم و یقین نیست، بلکه مرادشان از علم صرف اطمینان و سکون نفس است، پس بنابراین مراد سید مرتضی این است که خبر واحد مفید اطمینان حجت است، و اجماع داریم که خبر واحدی که مفید اطمینان نباشد حجت نیست، و شیخ طوسی هم همین حرف را میزنند، مرحوم مظفر فرمودند کلام سید مرتضی با این توجیه ملائم و سازگار نمیباشد، بعلت اینکه سید مرتضی در یک عبارتشان از علم تعبیر میکنند به قطع، پس معلوم میشود مراد سید از علم قطع است نه اطمینان، و در عبارت دومی تصریح میکنند که خبر واحد حجت نیست بعلت اینکه مفید ظن است، و بعد فرمودند اگر در مسئله‌ای انسان یقین نداشته باشد و بخواهد به صرف ظن اکتفا بکند، ظن و گمان مانع از احتمال خلاف نمیشود، در کنار ظن و گمان احتمال خلاف وجود دارد، وقتی احتمال خلاف وجود داشت انسان مرتکب کاری شده است که شاید مفسده داشته باشد، امکان دارد مفسده داشته باشد یا امکان دارد عمل غیر صالح باشد، پس نتیجه گرفتند که خبر واحد چون مفید ظن است عمل نمیشود.

۴

بیان دو نکته

مرحوم مظفر در ذیل این کلام به سه نکته اشاره میکنند:

نکته‌ی اول: میفرمایند امکان دارد حرف سید مرتضی و کلام ایشان را به شکلی توجیه کنیم که با حرف مرحوم شیخ انصاری و با توجیه ایشان مناسب باشد، پس میخواهند احتمالی را بیان کنند که با این احتمال کلام سید مرتضی را توجیه کنند به طوری که این کلام با عرض شیخ انصاری مناسب باشد، توجیه این است، ایشان میفرمایند احتمال دارد بگوییم سید مرتضی که در کلام اخیرشان فرمودند ظن مانع از احتمال خلاف نمیشود لذا ظن حجت نیست، این کلام را به این شکل توجیه کنیم بگوییم ظن بر دو قسم است، گاهی ظنی است که به سر حد اطمینان نرسیده است، گاهی ظنی است که به سر حد اطمینان رسیده است، ببینید در باب ظن از پنجاه یک درصد احتمال تا نود و نه درصد احتمال را، ما ظن میگوییم، امکان دارد مراد سید مرتضی از اینکه فرموده‌اند ظن چون احتمال خلاف در آن است حجت نیست، مرادش ظنی باشد که به سر حد اطمینان نرسیده باشد، یعنی پنجاه و پنج درصد، شصد درصد، سید مرتضی میفرماید خبری که مفید این چنین ظنی باشد، یعنی ظنی که به سر حد اطمینان نرسیده است، این خبر احتمال خلافش قوی است، یعنی شصد درصد در مقابل چهل درصد است، لذا چون احتمال خلافش قوی است حجت نیست، {صدای استاد واضح نیست...} ظنی که احتمال خلافش قوی است، این ظن حجت نیست ولی ظنی که به سر حد اطمینان رسیده مثلا نود درصد است و احتمال خلافش ضعیف است، این ظن مراد سید مرتضی نیست، پس بنابراین مراد سید مرتضی از اینکه در کلام اخیرشان فرمودند ظن حجت نیست چون احتمال خلاف دارد ظنی است که احتمال خلافش قوی باشد، این ظن حجت نیست اما ظنی که به سرحد اطمینان رسیده باشد و احتمال خلافش ضعیف باشد این ظن مراد سید مرتضی نمیباشد، یعنی نمیگوید این ظن حجت نیست بلکه مفهوم کلام سید این است که ظن مفید اطمینان ظنی که به درجه‌ی اطمینان رسیده باشد حجت است، خب خبر ثقه هم مفید ظنی است که به سر حد اطمینان رسیده است، پس حرف ایشان شد همان حرف شیخ طوسی با توجیه شیخ انصاری.

مرحوم مظفر میفرمایند این توجیه هم با پاره‌ای از کلمات سید مرتضی مناسب نیست چرا؟ بعلت اینکه سید مرتضی در پاره‌ای عباراتش وقتی که میخواهد بیان بفرماید که مسلمانان که از معصوم دور هستند یا مسلمانانی که بعد از زمان معصوم هستند، احکام را چگونه اخذ کنند، مرحوم سید مرتضی در باب اینکه مسلمانان دور از معصوم یا مسلمانانی که بعد از زمان معصوم اند احکام را چگونه اخذ کنند، دو راه را فقط ذکر میکنند، ایشان میفرمایند مسلمانان یا باید به خبر متواتر عمل کنند یا به اجماع محصل، که هر دو مفید علم است در این کلامش ذکر نمیکند که مسلمانان میتوانند به خبر واحد مفید اطمینان عمل کنند این راه را ذکر نمیکنند، میفرمایند مسلمانان برای اثبات احکام یا باید به خبر متواتر علم کنند یا به اجماع محصل که هر دو مفید علم است، اسمی از خبر واحد مفید ظن و اطمینان نمیبرند، پس بنابراین با عنایت به این عبارت مرحوم سید مرتضی حرف سید مرتضی را به آن شکلی که شیخ انصاری فرمودند نمیشود توجیه کرد، زیرا نتیجه‌ی آن توجیه این میشد که سید مرتضی باید قائل باشد به حجیت خبر واحد مفید اطمینان، یعنی به حجیت خبر واحد ثقه، در حالتی که عرض کردیم کلمات دیگر سید با این مسئله مناسب و ملائم نیست، این نکته‌ی اولی که در این باب ذکر کردیم.

نکته‌ی دوم: میفرمایند اگر نتیجه‌ی کلام ایشان که خلاصه سید مرادش از علم قطع جازم است، نه اطمینان پس چرا سید مرتضی در تعریف علم فرموده است «هو ما یقتضی سکون النفس» سکون نفس یعنی اطمینان اگر مراد سید از علم قطع است، چرا نفرموده است «العلم هو ما یقتضی القطع» و فرموده است «هو ما یقتضی سکون النفس» این کلام را چرا سید ذکر فرموده است جواب میدهند میفرمایند اگر انسان کلامات علمای گذشته را تطبع کند به این نتیجه میرسد که مراد از علمای گذشته از سکون نفس همان قطع جازم است، فقهای متقدم هر جا سکون نفس را بکار میبرند مرادشان علم صد درصد و قطع جازم است، نه اینکه مراد صرف اطمینان باشد، اینکه مراد سکون نفس صرف اطمینان باشد این اصطلاح متاخرین است، و اشتباه شیخ انصاری همین جاست که اصطلاح متاخرین را با حرف متقدمین خلط نموده است، متاخرین از علما هر جا سکون نفس بکار میبرند یعنی اطمینان، ولی علمای متقدم مرادشان از سکون نفس همان قطع جازم است، شاهد بر این مطلب این است که شیخ طوسی که علم را به معنای قطع میگیرد در جایی علم را به سکون نفس هم معنا کردند این خودش شاهد بر این است که مراد از سکون نفس هم همان قطع جازم میباشد، این هم نکته‌ی دومی که اینجا بیان میکنند.

۵

تطبیق (بیان دو نکته)

هذا، ويحتمل ـ احتمالا بعيدا ـ أنّ السيّد لم يرد من «التجويز» ـ الذي قال عنه: إنّه لا يمنع منه الظنّ ـ كلّ تجويز (خب تا اینجا ایشان مطلب سید مرتضی را نقل کردند، این جمله‌ی اخیر سید مرتضی این شد که ظن مانع از احتمال خلاف نمیشود، چون ظن مانع از احتمال خلاف نیست پس حجت هم نیست، میفرمایند احتمال میرود احتمال بعیدی، سید اراده نکرده است از این تجویز یعنی احتمال خلاف، آنچنان احتمال خلافی که از این احتمال خلاف تعبیر کرده است به عمل به ظن مانع از احتمال خلاف نمیشود، مراد سید از این احتمال خلاف هر تجویز و احتمال خلافی نیست) حتى الضعيف الذي لا يعتني به العقلاء ({صدای استاد واضح نیست...} اعتنا نمیکنند به آن تجویز عقلا) ويجتمع مع اطمئنان النفس (و جمع میشود آن احتمال ضعیف با اطمینان به نفس، مراد سید از اینکه ظن مانع از احتمال خلاف میشود هر احتمال خلافی نیست، اگر کسی نود درصد ظن داشت بگوییم که این خبر ثقه مثلا درست است {صدای استاد واضح نیست...} سید نمیگوید این احتمال ضیعف مانع میشود از عمل به خبر ثقه)، بل أراد منه (بلکه اراده کرده است از این تجویز سید) التجويز الذي لا يجتمع مع اطمئنان النفس (تجویزی که جمع نمیشود با اطمینان نفس)، ويرفع الأمان بصدق الخبر. و برطرف میکند امان به صدق خبر را، مراد سید از این احتمال خلاف، احتمال خلافی است که با اطمینان جمع نمیشود، والا احتمال خلافی که با اطمینان جمع بشود از نظر سید اشکالی در حجیت خبر ندارد، پس این احتمالا میشود اینگونه کلام سید را توجیه کرد، اگر اینگونه توجیه کنیم نتیجه این میشود که اگر ظن به درجه‌ی اطمینان برسد و در نتیجه آن احتمال خلاف ضعیف باشد این خبر حجت خواهد بود، این نتیجه‌ی این توجیه میشود) وإنّما قلنا: «إنّ هذا الاحتمال بعيد» (همانا گفتیم این احتمال بعید است)؛ لأنّه يدفعه (دفع میکند و ازبین میبرد این احتمال را) أنّ السيّد (اینکه مرحوم سید مرتضی) حصر في بعض عباراته (حصر نموده است در بعضی از عبارات خودش) ما يثبت الأحكام (آنچه را که ثابت میکند احکام را) ـ عند من نأى عن المعصومين (در نزد کسی که دور است از معصومین)، أو وجد بعدهم (یا کسی که بعد از معصومین پیدا میشود) ـ في خصوص الخبر المتواتر (حصر نموده است در خصوص خبر متواتر، سید مرتضی گفته است کسی که دور از معصومین است یا بعد از زمان معصومین است، قولش را باید به وسیله‌ی خبر متواتر اثبات کند) المفضي إلى العلم (آنچنان خبر متواتری که به علم کشیده میشود) وإجماع الفرقة المحقّة (و راه دوم مسقط حکم اجماع فرقه‌ی محقه‌ی شیعه است)، لا غيرهما. (نه غیر از این دو، پس اینجا سید نفرموده است که مسقط حکم خبر متواتر و اجماع است و خبر متواتر ظن قوی است، چون این دو را ذکر نکرده است صریحا از اینکه محصور کرده است مسقط حکم را در این دوتا میفهمیم که خلاصه ایشان مطلقا خبر واحد را حجت نمیداند، چه اینکه مفید اطمینان باشد و چه نباشد، پس تفسیر شیخ انصاری درست نیست)

وأمّا: تفسيره للعلم بسكون النفس (این موید شیخ انصاری را چه میگویید که سید مرتضی تفسیر نموده است علم را به سکون نفس) فهذا تفسير شائع في عبارات المتقدّمين (این تفسیری است که شیوع دارد در عبارات متقدمین)، ومنهم: الشيخ نفسه في «العدّة». (بعضی از متقدمین که همین تعبیر را بکار برده‌اند، مرحوم شیخ در کتاب عده است) والظاهر أنّهم يريدون (ظاهر این است که متقدمین اراده میکنند از سکون نفس) من سكون النفس الجزم القاطع (جزم قاطع را)، لا مجرّد الاطمئنان (نه فقط مجرد اطمینان) وإن لم يبلغ القطع (اگرچه نرسد به قطع)، كما هو متعارف التعبير به في لسان المتأخّرين. (چنانچه همین مجرد اطمینان متعارف تعبیر به علم است در زبان متاخرین، ما از خارج عرض کردیم که تایید این مطلب این است که شیخ طوسی که علم را به معنای قطع میگیرد در کتاب عده باز علم را به معنای سکون نفس معنا میکند از این متوجه میشویم که سکون نفس همان قطع جازم است)

۶

نکته‌ی سوم

نکته‌ی سومی که اینجا بیان میکنند باز در حقیقت میخواهند کلام شیخ انصاری را به یک شکل توجیه کنند، توجیه کلام شیخ انصاری با ذکر یک نکته‌ای است که ایشان اینجا بیان میکنند: میفرمایند درست است که مرحوم سید مرتضی و ابن ادریس بارها اعلام کرده‌اند که خبر واحد حجت نیست، ولی در عمل وقتی به کتب فقهی سید مرتضی و ابن ادریس نگاه میکنیم میبینیم که خود این دو بزرگوار عمل کرده‌اند و فتوا داده‌اند به خبر واحد الی ماشالله، شاید در صدها مورد بلکه بیشتر خود سید مرتضی به خبر واحد عمل کرده است و بر طبق خبر واحد فتوا داده است، خب اگر کسی بگوید تمام این روایات در زمان سید مرتضی متواتر بوده‌اند، لذا سید به اینها عمل کرده است، یا حداقل همراه با قرینه‌ی قطعیه بودند لذا سید مرتضی به این اخبار عمل کرده است، میفرمایند این حرف بعیدی است ما نمیتوانیم اثبات کنیم که در هر روایت یا اگر انسان وحشت نکند و بگوید هزاران روایت وجود داشته که در زمان سید مرتضی متواتر بوده است یا محفوف به قرینه بوده است و با گذشت چند صد سال با اینکه شیعه سعی در ضبط و ثبت روایات داشته است همه‌ی اینها تبدیل به خبر واحد بدون قرینه شده است، پس بنابراین عمل سید میبینید مخالف با آن قولی است که در اصول این قول را اثبات میکنند، یعنی خود سید به خبر واحد عمل میکنند، از این نکته ایشان نتیجه میگیرند و میفرمایند باز در نفس انسان این مسئله زنده میشود که شاید مراد سید از خبر واحد محفوف به قرینه علمیه، یعنی همراه با قرینه‌ی اطمینانیه باشد، تا بتوانیم عمل سید را توجیه کنند، یعنی همان کاری که شیخ انصاری انجام داده است، شیخ انصاری فرموده است مراد از علم در کلام سید اطمینان است ما هم باید همین حرف را بزنیم تا عمل سید را توجیه کنیم یعنی سید که میفرماید به خبر واحد مفید علم عمل کنیم یعنی به خبر واحد مفید اطمینان عمل کنیم پس خبر ثقه خبر واحد مفید اطمینان است لذا سید خودش به اینهمه اخبار آحاد عمل کرده است، پس بنابراین باز با این توجیهی که ذیل کلام ذکر میکنند احتمال شیخ انصاری را تقویت میکنند.

۷

تطبیق (نکته‌ی سوم)

نعم، لقد عمل السيّد المرتضى على خلاف ما أصّله هنا (بله عمل کرده است {صدای استاد واضح نیست....)، وكذلك ابن إدريس الذي تابعة في هذا القول (همچنین ابن ادریسی که تابع سید مرتضی است در این قول)؛ لأنّه كان كثيرا ما (بخاطر اینکه سید بسیاری از اوقات) يأخذ بأخبار الآحاد الموثوقة المرويّة في كتب أصحابنا. (اخذ میکند به اخبار آحادی که موثوق است در نزد اصحاب ما) ومن العسير عليه وعلى غيره (بسیار مشکل است بر سید مرتضی و غیر سید مرتضی) أن يدّعي تواترها جميعا (اینکه ادعا کنند تواتر این اخبار را جمیعا، سید بگوید این اخباری که قائل بوده است همه متواتر بوده است)، أو احتفافها بقرائن توجب القطع بصدورها. (یا ادعا کند همراه بودن این اخبار را با قرائنی که موجب قطع به آنها میشود) وعلى ذلك جرت استنباطاته الفقهيّة (و بر همین عمل به خبر واحد موثوق و مروی در کتب احادیث، جاری شده است استنباطات فقهیه‌ی سید مرتضی)، وكذلك ابن إدريس في «السرائر». ولعلّ عمله هذا (شاید همین عمل سید) يكون قرينة على مراده من ذلك الكلام (میباشد قرینه بر مراد سید از آن کلام)، ومفسّرا له على نحو ما احتمله الشيخ الأنصاريّ. (و تفسیر کننده میباشد آن کلام سید را بر نحو آنچه که احتمال داده است آن را شیخ انصاری، پس شاید از این عمل سید بتوانیم نتیجه گیری کنیم تصدیق کلام شیخ انصاری را، که مراد سید از علم همان صرف اطمینان باشد، چرا؟ چون میبینیم که خود سید به اخبار آحاد مفید اطمینان عمل کرده است)

۸

نظر مرحوم مظفر

از اینجا مرحوم مظفر میخواهند نظر خودشان را نسبت به صحت یکی از این دو اجماع بیان کنند، میفرمایند علی کل حال چه ما بتوانیم {صدای استاد واضح نیست...} چه بتوانیم حرف سید مرتضی را توجیه کنیم یا نتوانیم حق با شیخ طوسی است و اجماع صحیح و درست همان اجماعی است که مرحوم شیخ طوسی آن اجماع را ادعا کرده‌اند، این کلام را ذکر میکنند بعد چهار موید برای این مسئله بیان میکنند:

۱. میفرمایند اگر انسان دقت کند از زمان معصومین تا کنون عمل صحابه و اصحاب ائمه، عمل مسلمین {صدای استاد واضح نیست..} میفرمایند اولین موید بر اجماع شیخ طوسی این است که صحابه، رواة و علمای بزرگ به عمل صحابه عمل میکردند، بعد تصریح میکنند حتی خود سید مرتضی و ابن ادریس هم به خبر واحد ثقه عمل میکنند، و از این بالاتر حتی خود سید مرتضی در بعضی از کلماتش تصریح نموده است که اصحاب ما به خبر واحد {صدای استاد قط میشود..} به شکل توجیه کرده است؟ اینجا بیان این توجیه را هم ذکر میکنند، سید مرتضی فرموده است ما یک اصل مسلمی داریم در بین علمای شیعه که ظن بما هو ظن حجت نیست، این یک اصل مسلم است، هیچ شک و ریبی هم در آن نیست، از این طرف میبینیم که علمای شیعه به خبر واحد که مفید ظن است عمل کرده‌اند، ولی نمیدانیم که علمای شیعه به خبر واحد مع القرینه عمل کرده‌اند یا خبر واحد بدون قرینه، این مسئله مشکوک است، نمیدانیم اخبار واحدی که علما به آن عمل کردند با قرینه‌ی قطعیه است یا بدون قرینه‌ی قطعیه، این یک امر مشکوک است، ما بخاطر این امر مشکوک از آن امر مسلم دست بر نمیداریم، یعنی نمیتوانیم صریحا بگوییم خبر واحد بدون قرینه‌ی مفید ظن حجت نیست، با اینکه اصل مسلم داریم که ظن بما هو ظن حجت نیست، پس بنابراین حتما علمای شیعه که به خبر واحد عمل نکرده‌اند به خبر واحد مع القرینه بوده است، سید مرتضی به این شکل توجیه میفرمایند عمل اصحاب را به خبر واحد، مرحوم مظفر میفرمایند احتیاجی به این توجیه سید مرتضی نداریم، ایشان میفرمایند ما حرف اول سید مرتضی را کاملا قبول داریم، یعنی قبول داریم که علمای شیعه به ظن بما هو ظن عمل نمیکنند، ولی توجیه سید را قبول نداریم ما میگوییم علمای شیعه بخبر واحد بدون قرینه عمل میکنند، ولی بعلت اینکه دلیل قطعی داریم بر حجیت خبر واحد بدون قرینه، چون دلیل علمی و قطعی داریم که خبر واحد ثقه حجت است علما به این خبر واحد عمل میکنند، پس در حقیقت علما به علم عمل میکنند نه به ظن بما هو ظن، نیازی هم به آن توجیه سید مرتضی نداریم، ما هم با سید فریاد میزنیم که لازم است عمل به علم باشد و عمل به ظن بما هو ظن حجت نیست، ولی میگوییم خبر واحد بدون قرینه دلیل علمی داریم بر حجتش، چون دلیل علمی داریم بر حجیتش پس عمل میکنیم بر خبر واحد ثقه، چنانچه اصحاب عمل کرده‌اند به خبر واحد ثقه‌ی بدون قرینه، این یک موید که ایشان برای صحیح بودن ادعای اجماع مرحوم شیخ طوسی نقل میکنند.

۹

تطبیق (نظر مرحوم مظفر) (۱)

وعلى كلّ حال ـ سواء استطعنا (حالا در مقام قضاوت میفرمایند در هر صورت چه قدرت داشته باشیم) تأويل كلام السيّد بما يوافق كلام الشيخ (تاویل کلام سید را به چیزی که موافق شیخ طوسی است) أو لم نستطع (یا نتوانیم تاویل ببریم) ـ فإنّ دعوى الشيخ إجماع الطائفة على اعتبار خبر الواحد الموثوق به (ادعای شیخ اجماع طائفه را بر معتبر بودن خبر واحد ثقه) المأمون من الكذب (آنچنان خبری که مامون از کذب باشد) ـ وإن لم يكن عادلا بالمعنى الخاصّ (ولو راوی عادل به معنای خاص نباشد، الان توضیح میدهیم که عادل به معنای خاص یعنی چه)، ولم يوجب قوله العلم القاطع (و موجب نشود قول آن راوی قول قاطع را) ـ دعوى مقبولة، ومؤيّدة (این ادعای اجماع شیخ طوسی ادعای مقبول و مویده است، دقت کنید که اینجا گفته است عادل به معنای خاص، پس دقت کنید عدالت دو معنا دارد، یکی عدالت به معنای اعم و یکی به معنای اخص، عدالت به معنای اخص این است که راوی شیعه‌ی دوازده امامی باشد، و اصرار بر صغیره نداشته باشد و مرتکب کبیره نشده باشد، عادل به معنای اعم یعنی شیعه‌ی دوازده امامی که ثقه باشد و دروغ نگوید، ولو مرتکب کبیره شده باشد اما همین که دروغ نگوید درست است، ایشان میفرمایند که لازم نیست راوی عادل به معنای اخص باشد، همین که ثقه بود و دروغ نگفت و شیعه بود کافی است، پس بنابراین این ادعای شیخ طوسی که خبر واحد ثقه حجت است دعوای مقبول و مویدی است)، يؤيّدها عمل جميع العلماء (تایید میکند همین دعوای شیخ را، عمل نمودن تمام علما) من لدن الصدر الأوّل إلى اليوم (از ابتدای صدر اول تا به امروز)، حتى نفس السيّد، وابن إدريس (خود سید و ابن ادریس هم به خبر واحد ثقه عمل میکنند)، كما ذكرنا، بل السيّد نفسه اعترف في بعض كلامه بعمل الطائفة بأخبار الآحاد (سید ادعا نموده حتی طائفه‌ی علمای شیعه به اخبار آحاد عمل میکنند)، إلاّ أنّه ادّعى (الا اینکه سید اینگونه توجیه نموده است) أنّه لمّا كان من المعلوم (سید فرموده است معلوم و اتفاقی است بین علمای شیعه) عدم عملهم بالأخبار المجرّدة، (عدم عمل آنها به اخبار مجرده) كعدم عملهم بالقياس (مثل عدم عمل کردن به قیاس) فلا بدّ من حمل موارد عملهم على الأخبار (پس لابد است از حمل نمودن موارد عمل علما را بر اخبار) المحفوفة بالقرائن (محفوف به قرائن، سید فرموده است باید حمل کنیم آنجاهایی که علما به خبر واحد عمل کردند بگوییم به خبر واحد محفوف به قرینه عمل کردند)، قائلا: «ليس ينبغي أن يرجع عن الأمور المعلومة المشهورة المقطوع عليها (سید از اینجا حرف اصلی اش شروع میشود، میفرمایند ما یک اصل مسلم داریم و یک اصل مشکوک، بخاطر این اصل مشکوک از آن اصل مسلم نمیتوانیم دست بر داریم، {ترجمه‌ی متن} سزاوار نیست که رجوع شود از امور معلومه‌ی قطعیه به آنچه که مشتبه است) ـ ويقصد بالأمور المعلومة (مراد سید از امور معلومه)، عدم عملهم بالظنون (عمل نکردن علمای شیعه است به ظن، ایشان میفرمایند اصل کلی داریم که علمای شیعه به ظن بما هو ظن عمل نمیکنند، پس وقتی این اصل کلی را داریم سزاوار نیست که عمل کنیم) ـ إلى ما هو مشتبه، وملتبس، ومجمل ـ ويقصد بالمشتبه المجمل (و قصد میکند یه آن امر مشتبه مجمل)، وجه عملهم بأخبار الآحاد (وجه و علت عمل علما به اخبار آحاد، ما نمیدانیم که علما که به اخبار آحاد عمل کردند به چه جهت عمل کردند؟ آیا بجهت اینکه محفوف به قرینه بوده است یا نه به جهت اینکه مفید ظن بوده است) ـ ، وقد علم كلّ موافق ومخالف أنّ الشيعة الإماميّة تبطل القياس في الشريعة، حيث لا يؤدّي إلى العلم (وقتی که منجر به علم نشود)، وكذلك نقول في أخبار الآحاد». (همچنین ما در اخبار آحاد هم همین را قائل هستیم، پس سید میفرمایند ما باید توجیه کنیم عمل اصحاب را که به خبر واحد محفوف به قرائن عمل کردند)

۱۰

تطبیق (نظر مرحوم مظفر) (۲)

ونحن نقول للسيّد المرتضى: صحيح أنّ المعلوم من طريقة الشيعة (آن نکته‌ی اول را قبول داریم، صحیح است اینکه معلوم است از طریقه‌ی شیعه) الإماميّة عدم عملهم بالظنون بما هي ظنون، ولكن خبر الواحد الثقة المأمون (مامون از کذب) وما سواه من الظنون المعتبرة (و غیر از خبر واحد از ظنون معتبره) ـ كالظواهر ـ إذا كانوا قد عملوا بها (اگر علما عمل میکنند به این خبر واحد و به این ظنون معتبر) فإنّهم لم يعملوا بها (پس به درستی که علما عمل نمیکنند به این ظنون) إلاّ لأنّها ظنون قام الدليل القاطع على اعتبارها وحجّيّتها (مگر بخاطر اینکه این ظنون، ظنونی هستند که دلیل معتبر داریم بر معتبر بودن و حجت بودن آنها)، فلم يكن العمل بها عملا بالظنّ (پس عمل به اینها عمل به ظن نیست)، بل يكون ـ بالأخير ـ عملا بالعلم. (پس بنابراین عمل به علم خواهد بود)

وعليه، فنحن نقول معه: (بنابراین ما هم با سید همراه میشویم) «إنّه لا بدّ في الأحكام الشرعيّة من طريق يوصل إلى العلم بها (در احکام شرعیه ما هم باید راهی پیدا کنیم که موصل به علم به آن احکام باشد)؛ لأنّه متى لم نعلم الحكم (بخاطر اینکه تا وقتی که ما حکم را ندانیم و قطع پیدا نکنیم به سبب علم در اینکه آن حکم مصلحت است) ونقطع بالعلم على أنّه مصلحة جوّزنا كونه مفسدة» (جایز میدانیم بودن آن حکم را مفسده، اگر ما یقین پیدا کنیم که در این حکم مصلحت است امکان دارد مفسده داشته باشد لذا نمیتوانیم انجام بدهیم، ما این اصل کلی را قبول داریم که در احکام شرعیه باید طریق علمی داشته باشیم، اما از این طرف اعلام میکنیم میگوییم خبر واحد یک طریق علمی است، چون دلیل علمی داریم بر حجیتش)، و [لكن] خبر الواحد الثقة المأمون (خبر واحد ثقه‌ای که مامون است) لمّا ثبت اعتباره (ثابت شده است اعتبار خبر واحد) فهو طريق يوصل إلى العلم بالأحكام (موجب علم به احکام میشود)، ونقطع بالعلم ـ على حدّ تعبيره ـ (ما قطع پیدا میکنیم به سبب علم در حد تعبیر سید) على أنّه مصلحة (بر اینکه این حکم، حکم مصلحتی است) لا نجوّز كونه مفسدة. (جایز نمیدانیم بودنش را مفسده، پس ما که به خبر واحد عمل میکنیم به خاطر این است که ادله‌ی علمیه داریم بر حجیت خبر واحد، که عبارت بود از آیات قرآن خبر متواتر اجماع و دلیل عقل که بعدا خواهد آمد)

۱۱

دو تایید بر ادعای اجماع شیخ طوسی

دو تایید دیگر بر ادعای اجماع شیخ طوسی ذکر میکنند:

۱. میفرمایند مرحوم کشی که از علمای رجالی بزرگ شیعه است، در کتاب رجال خودش ادعا کرده است که علمای شیعه اجماع دارند بر اینکه خبر ۱۸ نفر راوی از بین روات قطعا حجت است، علمای شیعه اجماع دارند که ۱۸ نفر از روات اگر روایتی را از معصوم نقل کردند روایت اینها حجت است، خب اینکه علمای شیعه اجماع دارند بر این مطلب این خودش دلیل بر این است که خبر واحد ثقه حجت است، چرا؟ چون علمای شیعه که میگویند خبر این ۱۸ نفر هر کدام حجت است نمیگویند خبر اینها مفید علم است، و قرینه‌ی همراه با علم دارد، بلکه میگویند چون اینها ثقه هستند در نزد همه‌ی علمای شیعه خبرشان حجت است، پس این ادعای اجماع کشی موید ادعای اجماع شیخ طوسی است، نهایت در یک جریان محدود‌تر، ایشان نسبت به ۱۸ نفر از روات ادعای این اجماع را دارند، که این ۱۸ نفر هر کدام از امام معصوم خبری را نقل کردند خبرشان حجت است، چرا؟ نه اینکه قرینه‌ی علمیه در کنار همه‌ی اقوال اینها داریم، نه! بلکه بعلت اینکه بنظر همه‌ی علمای شیعه این ۱۸ نفر ثقه هستند، پس از این نتیجه میگریم که خبر ثقه حجت است.

۲. مرحوم نجاشی ادعا نموده است که روایات مرسله‌ی ابن ابی عمیر حجت است، روایت در یک تقسیم به دو قسم تقسیم میشود، روایت مسند، و روایت مرسل، روایتی که سند روایت و راویان روایت هر کدام به اسم ذکر شده باشند این روایت را مسند میگوییم، یعنی دارای سند، اما روایاتی که پاره‌ای از روات در آن ذکر نشده باشد، مثلا «عن محمد ابن مسلم عن رجل عن الصادق علیه السلام» این را میگوییم مرسل، حالا مرحوم نجاشی میفرمایند که علمای شیعه اجماع دارند که مرسله‌های ابن ابی عمیر حجت است، یعنی هر روایتی که ابن ابی عمیر بگوید عن بعض اصحابنا عن الصادق علیه السلام، این روایت حجت است، چرا حجت است؟ چون ابن ابی عمیر قطعا ثقه است، خب ما از این فرض میفهمیم که روایت راوی ثقه در نزد علمای شیعه حجت است، این هم تایید دومی که ایشان ذکر میکنند.

بعد از این تعبیر میفرمایند که در بحث حجیت خبر واحد مرحوم شیخ انصاری مثل همه‌ی اصحاب بسیار دقیق و جالب این بحث را مطرح کرده‌اند و در پایان بحث یک نتیجه گیری کردند که در این نتیجه گیری ما با شیخ انصاری موافق هستیم، و آن نتیجه گیری این است که شیخ انصاری فرموده است در بین اجماعاتی که در احکام شرعیه اقامه شده است مهم‌ترین اجماعی که همراه با قرائن و امارات است و از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، و قرائن زیادی به همراه دارد ادعای اجماع بر حجیت خبر واحد است، و اگر کسی در این اجماع خدشه کند و این را قبول نداشته باشد لازمه‌اش این است که هیچ اجماعی را نباید قبول داشته باشد، چون این اجماع با قرائن بسیار فراوان اگر کسی در آن خدشه کند دیگر نباید هیچ اجماعی را قبول داشته باشد.

در پایان بحث میفرمایند آنچه که انسان به طور یقین میتواند ابراز کند این است که علمای شیعه اجماع دارند بر اینکه خبر واحد ثقه‌ی مفید اطمینان حجت است، مرحوم مظفر هم میفرمایند ما هم همین حرف شیخ انصاری را تایید میکنیم.

۱۲

تطبیق (دو تایید بر ادعای اجماع شیخ طوسی)

ويؤيّد أيضا دعوى الشيخ للإجماع قرائن كثيرة (تایید میکند دعوای شیخ طوسی را برای اجماع قرائن کثیره‌ای)، ذكر جملة منها الشيخ الأنصاريّ في «الرسائل»:

منها: ما ادّعاه الكشّي (چیزی را که مرحوم کشی ادعا نموده است) من إجماع العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعة (بر تصحیح روایتی که صحیح میباشد از قول جماعتی، روایتی که از ۱۸ نفر نام برده نقل شود صحیح است، برای اینکه اسم این ۱۸ نفر را بدانید و به شرح حالشان پی ببرید، کتاب مرحوم شیخ عباس قمی کتاب تحفة الاهداف، صفحه‌ی ۳ این کتاب ذکر کرده‌اند)؛ فإنّه من المعلوم أنّ معنى التصحيح المجمع عليه (اینکه علما اجماعا خبرهای اینها را تصحیح کرده‌اند، معنایش این است که اینها ثقه هستند) هو عدّ خبره صحيحا، بمعنى عملهم به، لا القطع بصدوره (نه اینکه علما قطع به صدور علم دارند، مثلا یکی از علمای اجماع زراره است، علما ادعا نمیکنند که اگر زراره یک خبری را نقل کرد قطع به صدور آن پیدا میکنیم، علما میگویند چون زراره ثقه است ما به خبر ثقه عمل میکنیم)؛ إذ الإجماع وقع على التصحيح لا على الصّحة. (بخاطر اینکه اجماع علما واقع شده است بر تصحیح راوی نه بر صحت خبر، یعنی راوی آدم صحیح و خوبی است نه اینکه خبر مقطوع الصدور است)

ومنها: دعوى النجاشيّ أنّ مراسيل ابن أبي عمير مقبولة عند الأصحاب. (مرحوم نجاشی فرموده است مرسهل‌هایی که ابن ابی عمیر نقل میکند مقبول است بین اصحاب) وهذه العبارة من النجاشيّ (و این عبارت نجاشی) تدلّ دلالة صريحة على عمل الأصحاب بمراسيل مثل ابن أبي عمير، لا من أجل القطع بالصدور (نه بخاطر اینکه ما قرینه‌ی قطعیه داریم در کنار هر یک از روایاتش که این روایت از امام صادر شده است)، بل لعلمهم (بلکه برای علم داشتن علما) أنّه لا يروي (به اینکه ابن ابی عمیر) ولا يرسل إلاّ عن ثقة. (نقل نمیکند مگر از شخص ثقه) إلى غير ذلك من القرائن التي ذكرها الشيخ الأنصاريّ من هذا القبيل. 

وعليك بمراجعة الرسائل في هذا الموضوع، فقد استوفت البحث أحسن استيفاء (استیفا نموده است بحث را بهترین استیفا)، وأجاد فيها الشيخ فيما أفاد (و نیکو قرار داده است در این کتاب رسائل)، وألمّ بالموضوع من جميع أطرافه (جمع نموده است موضوع را از تمام اطرافش)، كعادته في جميع أبحاثه. (مرحوم شیخ انصاری مثل بقیه‌ی بحث هاشان بسیار خوب بحث را بیان کرده‌اند) وقد ختم البحث بقوله السديد: (در خاتمه‌ی بحث قول محکم خودشان را اینگونه پایان میدهند) «والإنصاف أنّه لم يحصل في مسألة (انصاف این است که حاصل نمیشود در هیچ مسئله‌ای) ـ يدّعى فيها الإجماع من الإجماعات المنقولة، والشهرة العظيمة، والأمارات الكثيرة الدالّة على العمل ـ ما حصل في هذه المسألة (آنچه که حاصل شده است در این مسئله، اجماع محصل و منقول و امارات کثیره‌ای که در این مسئله است در هیچ مسئله‌ای وجود ندارد)، فالشاكّ في تحقّق الإجماع في هذه المسألة (کسی که شک کند به تحقق اجماع در این مسئله) لا أراه يحصل له الإجماع في مسألة من المسائل الفقهيّة (من نمیبینم که برای این فرد اجماع حاصل شود در هیچ یک از مسائل فقهیه)، اللهمّ إلاّ في ضروريّات المذهب». (مگر در ضروریات مذهب)

وأضاف «لكنّ الإنصاف أنّ المتيقّن من هذا كلّه (لکن انصاف این است که متیقن از همه‌ی اینها) الخبر المفيد للاطمئنان (خبر ثقه‌ای است که مفید اطمینان باشد)، لا مطلق الظنّ». (نه خبر مفید مطلق ظن) ونحن له من المؤيّدين. (ما هم حرف شیخ را تایید میکنیم) جزاه الله خير ما يجزي العلماء العاملين.

وأصرح منه (١) قوله بعد ذلك : «ولذلك أبطلنا في الشريعة العمل بأخبار الآحاد ؛ لأنّها لا توجب علما ولا عملا ، وأوجبنا أن يكون العمل تابعا للعلم ؛ لأنّ خبر الواحد إذا كان عدلا ، فغاية ما يقتضيه الظنّ بصدقه ، ومن ظننت صدقه يجوز أن يكون كاذبا وإن ظننت به الصدق ؛ فإنّ الظنّ لا يمنع من التجويز ، فعاد الأمر في العمل بأخبار الآحاد إلى أنّه إقدام على ما لا نأمن من كونه فسادا ، أو غير صلاح». (٢)

هذا ، ويحتمل ـ احتمالا بعيدا ـ أنّ السيّد لم يرد من «التجويز» ـ الذي قال عنه : إنّه لا يمنع منه الظنّ ـ كلّ تجويز حتى الضعيف الذي لا يعتني به العقلاء ويجتمع مع اطمئنان النفس ، بل أراد منه التجويز الذي لا يجتمع مع اطمئنان النفس ، ويرفع الأمان بصدق الخبر.

وإنّما قلنا : «إنّ هذا الاحتمال بعيد» ؛ لأنّه يدفعه أنّ السيّد حصر في بعض عباراته ما يثبت الأحكام ـ عند من نأى (٣) عن المعصومين ، أو وجد بعدهم ـ في خصوص الخبر المتواتر المفضي إلى العلم وإجماع الفرقة المحقّة ، لا غيرهما. (٤)

وأمّا : تفسيره للعلم بسكون النفس فهذا تفسير شائع في عبارات المتقدّمين ، ومنهم : الشيخ نفسه في «العدّة». (٥) والظاهر أنّهم يريدون من سكون النفس الجزم القاطع ، لا مجرّد الاطمئنان وإن لم يبلغ القطع ، كما هو متعارف التعبير به في لسان المتأخّرين.

نعم ، لقد عمل السيّد المرتضى على خلاف ما أصّله هنا ، وكذلك ابن إدريس الذي تابعة في هذا القول ؛ لأنّه كان كثيرا ما يأخذ بأخبار الآحاد الموثوقة المرويّة في كتب أصحابنا. ومن العسير عليه وعلى غيره أن يدّعي تواترها جميعا ، أو احتفافها بقرائن توجب القطع بصدورها. وعلى ذلك جرت استنباطاته الفقهيّة ، وكذلك ابن إدريس في «السرائر». ولعلّ

__________________

(١) إنّما قلت : أصرح منه ؛ لأنّه يحتمل في العبارة المتقدّمة أنّه يريد من العلم ما يعمّ العلم بالحكم والعلم بمشروعيّة الطريق إليه وإن كان الطريق في نفسه ظنّيّا. وهذا الاحتمال لا يتطرّق إلى عبارته الثانية ـ منه قدس‌سره ـ.

(٢) السرائر ١ : ٤٧.

(٣) أي بعد.

(٤) راجع رسائل الشريف المرتضى ٣ : ٣١١ ـ ٣١٢ ، والذريعة إلى أصول الشريعة ٢ : ٥١٧.

(٥) العدّة ١ : ١٢.

عمله هذا يكون قرينة على مراده من ذلك الكلام ، ومفسّرا له على نحو ما احتمله الشيخ الأنصاريّ.

وعلى كلّ حال ـ سواء استطعنا تأويل كلام السيّد بما يوافق كلام الشيخ أو لم نستطع ـ فإنّ دعوى الشيخ إجماع الطائفة على اعتبار خبر الواحد الموثوق به المأمون من الكذب ـ وإن لم يكن عادلا بالمعنى الخاصّ ، ولم يوجب قوله العلم القاطع ـ دعوى مقبولة ، ومؤيّدة ، يؤيّدها عمل جميع العلماء من لدن الصدر الأوّل إلى اليوم ، حتى نفس السيّد ، وابن إدريس ، كما ذكرنا ، بل السيّد نفسه اعترف في بعض كلامه بعمل الطائفة بأخبار الآحاد ، إلاّ أنّه ادّعى أنّه لمّا كان من المعلوم عدم عملهم بالأخبار المجرّدة ، كعدم عملهم بالقياس فلا بدّ من حمل موارد عملهم على الأخبار المحفوفة بالقرائن ، قائلا : «ليس ينبغي أن يرجع عن الأمور المعلومة المشهورة المقطوع عليها ـ ويقصد بالأمور المعلومة ، عدم عملهم بالظنون ـ إلى ما هو مشتبه ، وملتبس ، ومجمل ـ ويقصد بالمشتبه المجمل ، وجه عملهم بأخبار الآحاد ـ ، وقد علم كلّ موافق ومخالف أنّ الشيعة الإماميّة تبطل القياس في الشريعة ، حيث لا يؤدّي إلى العلم ، وكذلك نقول في أخبار الآحاد». (١)

ونحن نقول للسيّد المرتضى : صحيح أنّ المعلوم من طريقة الشيعة الإماميّة عدم عملهم بالظنون بما هي ظنون ، ولكن خبر الواحد الثقة المأمون وما سواه من الظنون المعتبرة ـ كالظواهر ـ إذا كانوا قد عملوا بها فإنّهم لم يعملوا بها إلاّ لأنّها ظنون قام الدليل القاطع على اعتبارها وحجّيّتها ، فلم يكن العمل بها عملا بالظنّ ، بل يكون ـ بالأخير ـ عملا بالعلم.

وعليه ، فنحن نقول معه : «إنّه لا بدّ في الأحكام الشرعيّة من طريق يوصل إلى العلم بها ؛ لأنّه متى لم نعلم الحكم ونقطع بالعلم على أنّه مصلحة جوّزنا كونه مفسدة» (٢) ، و [لكن] خبر الواحد الثقة المأمون لمّا ثبت اعتباره فهو طريق يوصل إلى العلم بالأحكام ، ونقطع بالعلم ـ على حدّ تعبيره ـ على أنّه مصلحة لا نجوّز كونه مفسدة.

ويؤيّد أيضا دعوى الشيخ للإجماع قرائن كثيرة ، ذكر جملة منها الشيخ الأنصاريّ

__________________

(١) رسائل الشريف المرتضى ١ : ٢٤ ـ ٢٥.

(٢) رسائل الشريف المرتضى ١ : ٢٠٢.

في «الرسائل» :

منها : ما ادّعاه الكشّي (١) من إجماع العصابة على تصحيح ما يصحّ عن جماعة ؛ فإنّه من المعلوم أنّ معنى التصحيح المجمع عليه هو عدّ خبره صحيحا ، بمعنى عملهم به ، لا القطع بصدوره ؛ إذ الإجماع وقع على التصحيح لا على الصّحة.

ومنها : دعوى النجاشيّ (٢) أنّ مراسيل ابن أبي عمير مقبولة عند الأصحاب. وهذه العبارة من النجاشيّ تدلّ دلالة صريحة على عمل الأصحاب بمراسيل مثل ابن أبي عمير ، لا من أجل القطع بالصدور ، بل لعلمهم أنّه لا يروي ولا يرسل إلاّ عن ثقة. إلى غير ذلك من القرائن التي ذكرها الشيخ الأنصاريّ من هذا القبيل. (٣)

وعليك بمراجعة الرسائل في هذا الموضوع ، فقد استوفت البحث أحسن استيفاء ، وأجاد فيها الشيخ فيما أفاد ، وألمّ (٤) بالموضوع من جميع أطرافه ، كعادته في جميع أبحاثه. وقد ختم البحث بقوله السديد : «والإنصاف أنّه لم يحصل في مسألة ـ يدّعى فيها الإجماع من الإجماعات المنقولة ، والشهرة العظيمة ، والأمارات الكثيرة الدالّة على العمل ـ ما حصل في هذه المسألة ، فالشاكّ في تحقّق الإجماع في هذه المسألة لا أراه يحصل له الإجماع في مسألة من المسائل الفقهيّة ، اللهمّ إلاّ في ضروريّات المذهب».

وأضاف «لكنّ الإنصاف أنّ المتيقّن من هذا كلّه الخبر المفيد للاطمئنان ، لا مطلق الظنّ» (٥). ونحن له من المؤيّدين. جزاه الله خير ما يجزي العلماء العاملين.

د. دليل حجّيّة خبر الواحد من بناء العقلاء

إنّه من المعلوم قطعا ـ الذي لا يعتريه الريب ـ استقرار بناء العقلاء طرّا ، واتّفاق سيرتهم العمليّة ـ على اختلاف مشاربهم وأذواقهم ـ على الأخذ بخبر من يثقون بقوله ويطمئنّون

__________________

(١) رجال الكشي : ٤٦٦.

(٢) رجال النجاشي ٢ : ٢٠٦.

(٣) فرائد الأصول ١ : ١٥٨ ـ ١٦١.

(٤) ألمّ بالموضوع أي : عرفه.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٦١.