درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۳۰: مباحث حجت ۱۲

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

عبارت خوانی آغازین

۲

دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع

بحث در ادله‌ی حجیت خبر واحد است، با آیات قرآن اثبات کردیم که خبر واحد عادل حجت است، از روایات این نتیجه به دست آمد که خبر واحد ثقه حجت است.

یک دلیل بر حجیت خبر واحد اجماع است، در مبحث اجماع یک مشکلی وجود دارد که ابتدا مرحوم مظفر همین مشکل و راه حلش را بیان میکنند، و آن مشکل این است که در باب حجیت خبر واحد دو اجماع متضاد باهم از سوی علما ادعا شده است، یک اجماع از سوی مرحوم شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشریف، و بسیاری دیگر از علما ادعا شده است بر حجیت خبر واحد، مرحوم شیخ طوسی و گروه فراوانی از علما ادعا کرده‌اند اجماع را بر حجیت خبر واحد، نهایت شیخ طوسی فرموده است که اجماع داریم بر حجیت خبر واحد با سه شرط، شرط اول: راوی خبر امامی باشد. شرط دوم: روایت از معصوم نقل شده باشد، نه از صحابی مثلا چون قول صحابی را حجت نمیدانیم. شرط سوم: این است که راوی خبر ثقه و سدید در نقل باشد، آدمی نباشد که اهل کذب و دروغ باشد. ایشان ادعا کرده است اجماع را بر حجت خبر واحد با این سه شرط.

در مقابل مرحوم سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف که از اکابر علمای شیعه است، به همراه عده‌ای مثل ابن ادریس، مثل مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان و دیگران ادعا کرده‌اند اجماع را بر عدم حجیت خبر واحد در نزد علمای امامیه، تا جایی سید مرتضی پیش رفته است که در دو سه عبارتش فرموده است که عمل نکردن به خبر واحد و حجت نبودن خبر واحد نه تنها مورد اتفاق علمای شیعه است، بلکه از ضروریات مذهب است، از ضروریات مذهب شیعه این است که علمای شیعه به خبر واحد و به قیاس عمل نمیکنند.

علما با این مشکل برخورد کرده‌اند که بین این دو اجماع تضاد و تنافی چگونه قابل جمع است؟ مخصوصا با دو نکته، نکته‌ی اول این که هر دو دسته از بزرگان علمای شیعه هستند، شیخ طوسی و سید مرتضی از اکابر علمای شیعه هستند نکته‌ی بعدی اینکه ایندو با یکدیگر تقریبا هم عصر و در یک زمان زندگی میکردند، و بلاخص که شیخ طوسی در نزد سید مرتضی درس خوانده است، چطور میشود که هر دوی این دو نفر ادعا کنند اجماع را یکی در حجیت خبر واحد و دیگری در عدم حجیت خبر واحد؟ برای جمع بین این دو اجماع توجیهاتی ذکر شده است، مرحوم مظفر تبعا از مرحوم شیخ انصاری در رسائل چهار وجه را ذکر میکنند:

توجیه اول: این است که عده‌ای از علما گفته‌اند سید مرتضی که میگوید خبر واحد اجماعا حجت نیست، مرادش خبر واحدی است که راوی اش عادل و شیعه نباشد و از مخالفین ما باشد و مرحوم شیخ طوسی که ادعا میکنند اجماع را بر حجیت خبر واحد مرادشان خبر واحدی است که راوی اش از امامیه باشد، پس هیچ تضادی بین این دو اجماع نیست، این یک توجیه بود.

توجیه دوم: عده‌ای گفته‌اند شیخ طوسی که میفرمایند اجماع داریم بر حجیت خبر واحد اجماع را نقل میکند با سه قید، قید اول اینکه راوی خبر ثقه باشد قید دوم اینکه این خبر در کتب معروفه و معتبره‌ی شیعه نوشته شده باشد، قید سوم اینکه علما به این خبر عمل کرده باشند، شیخ طوسی میفرمایند همچین خبر واحدی اجماع داریم که حجت است، سید مرتضی که میفرماید خبر واحد حجت نیست اجماعا، یعنی خبر واحدی که ثقه نباشد در کتب معروفه ذکر نشده باشد، و اصحاب به این خبر عمل نکرده باشند.

توجیه سوم: این است که شیخ طوسی که میفرماید خبر واحد حجت است اجماعا یعنی خبر واحد مفید علم حجت است، خبر واحد با قرینه‌ی قطعیه که مفید علم است، و سید مرتضی که میفرمایند خبر واحد که حجت نیست یعنی خبر واحد مجرد از قرینه‌ی قطعیه را میفرماید حجت نیست.

با این سه وجه خواستند جمع کنند بین نقل این دو اجماع، شیخ انصاری این سه وجه را نمیپسندد و وجه چهارمی نقل میکنند برای جمع بین این دو اجماع و مرحوم مظفر این توجیه را قبول ندارند، که توضیح آن را خواهیم داد.

۳

تطبیق (دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع) (۱)

ج. دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع

حكى جماعة كبيرة (حکایت کرده‌اند گروه انبوهی از علما) ـ تصريحا وتلويحا ـ (بعضی‌ها با کمال صراحت و بعضی‌ها نیز اشاره کرده‌اند، مثلا بعضی‌ها در کلامشان دارند خبر واحد حجت است اجماعا و بعضی دیگر دارند که بلاخلاف، بلاخلاف اشاره به اجماع است تلویحا اما کلمه‌ی اجماع تصریح دارد) الإجماع من قبل علماء الإماميّة (اجماع را از طرف علمای امامیه) على حجّيّة خبر الواحد إذا كان ثقة (با این قید که خبر واحد راوی اش ثقه باشد) مأمونا في نقله (و ایمن از کذب باشد در نقل خودش) وإن لم يفد خبره العلم. (ولو فائده ندهد خبر مخبر علم را) وعلى رأس الحاكين (در راس کسانی که اجماع را بر حجیت خبر واحد ادعا نموده‌اند) للإجماع شيخ الطائفة الطوسيّ رحمه‌الله في كتابه «العدّة» (در کتاب عده جلد یک صفحه‌ی ۴۷)، لكنّه اشترط فيما اختاره من الرأي، وحكى عليه الإجماع (لکن شرط نموده است در رای خودش و آن چرا که حکایت کرده بر آن اجماع را) أن يكون خبر الواحد واردا من طريق أصحابنا القائلين بالإمامة (خبر واحد وارد شده باشد از طریق شیعه)، وكان ذلك مرويّا عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله، أو عن الواحد من الأئمّة عليهم‌السلام (خبر روایت شده باشد از پیامبر یا یکی از اهل بیت، یعنی مثلا خبر را از صحابه نقل نکرده باشد)، وكان ممّن لا يطعن في روايته (راوی از کسانی باشد که طعن نشده باشد در روایت این آقا، در کتب رجال که نگاه میکنیم بعضی از روات را وقتی میخواهیم در شرح حالشان مطلبی بنویسند اولین خصوصیت این است که کذاب است، این طعن در روایت است)، ويكون سديدا في نقله. (محکم باشد در نقلش اهل دروغ نباشد) وتبعه على ذلك في التصريح بالإجماع (جمع نموده است مرحوم شیخ طوسی را در این مدعی را بر تصریح کردن به اجماع یعنی با کمال صراحت اجماع را نقل کرده‌اند) السيّد رضيّ الدين بن طاوس، والعلاّمة الحلّي في «النهاية»، ، والمحدّث المجلسيّ في بعض رسائله، كما حكى ذلك عنهم الشيخ الأعظم في «الرسائل».

وفي مقابل ذلك حكى جماعة أخرى إجماع الإماميّة على عدم الحجّيّة. (عدم حجیت خبر واحد) وعلى رأسهم السيّد الشريف المرتضى رحمه‌الله، وجعله بمنزلة القياس في كون ترك العمل به معروفا من مذهب الشيعة. (قرار داده است این خبر واحد را به منزله‌ی قیاس در بودن ترک عمل به این خبر واحد معروف از مذهب شیعه، مرحوم سید مرتضی گفته است چنانچه عمل نکردن به قیاس معروف است عمل نکردن به خبر واحد نیز معروف است) وتبعه على ذلك (متابعت نموده است مرحوم سید مرتضی را در این مدعا) الشيخ ابن إدريس في «السرائر»، ونقل كلاما للسيّد المرتضى في المقدّمة، وانتقد في أكثر من موضع (انتقاد نموده است در بیشتر از یک موضع) في كتابه الشيخ الطوسيّ في عمله بخبر الواحد، وكرّر تبعا للسيّد (مکررا نقل نموده است تبعا به سید مرتضی) قوله: «إنّ خبر الواحد لا يوجب علما ولا عملا». (خبر واحد نه موجب علم است و نه عمل) وكذلك نقل عن الطبرسيّ صاحب «مجمع البيان» قدس‌سره تصريحه في نقل الإجماع على عدم العمل بخبر الواحد.

۴

تطبیق (دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع) (۲)

والغريب في الباب (آنچه که در این باب مشکل است) وقوع مثل هذا التدافع (وقوع مثل این تضاد است) بين نقل الشيخ والسيّد (سید مرتضی) عن إجماع الإماميّة، مع أنّهما متعاصران (با اینکه این دو هم عصر بوده‌اند)، بل الأوّل تلمذ على الثاني (بلکه مرحوم شیخ طوسی شاگردی مرحوم سید مرتضی را کرده است)، وهما الخبيران العالمان بمذهب الإماميّة (هر دو، دو نفر آگاه به طریقه‌ی امامیه هستند)، وليس من شأنهما (از شأن این دو نیست) أن يحكيا مثل هذا الأمر بدون تثبّت وخبرة كاملة. (حکایت کنند مثل این امر را بدون تفحص و امتحان کامل)

فلذلك وقع الباحثون في حيرة عظيمة (بحث کنندگان علم اصول در یک حیرت بزرگی واقع شده‌اند) من أجل التوفيق بين نقليهما. (چگونه توفیق حاصل کنند بین این دو نقل) وقد حكى الشيخ الأعظم في «الرسائل» وجوها للجمع (مرحوم شیخ انصاری در کتاب رسائل چند وجه را برای جمع بین این دو قول ذکر کرده‌اند)، مثل أن يكون مراد السيّد المرتضى من خبر الواحد ـ الذي حكى الإجماع على عدم العمل به ـ (خبر واحدی که حکایت نموده است اجماع را بر عدم عمل به آن خبر واحد) هو خبر الواحد الذي يرويه مخالفونا (مراد سید خبر واحدی است که راوی این خبر جزء مخالفین ماست)، والشيخ يتّفق معه على ذلك. (شیخ طوسی هم اتفاق دارد در این مطلب با سید مرتضی، که خبر واحدی که راوی اش از مخالفین ما باشد اجماعا حجت نیست)

وقيل: «يجوز أن يكون مراده من خبر الواحد (جایز است که مراد سید مرتضی از اینکه گفته است خبر واحد حجت نیست) ما يقابل المأخوذ من الثقات (مقابل خبری است که اخذ شده است از ثقات، یعنی خبری که ثقه نقل نکرده است) المحفوظ في الأصول (در مقابل خبری است که حفظ شده بر اصولی که عمل میشود به این اصول در نزد جمیع خواص طائفه، اصول یعنی کتب، کتبی که به این کتب در نزد جمیع خواص طائفه عمل میشود خبر واحدی حجت نیست که در این کتب نباشد)، المعمول بها عند جميع خواصّ الطائفة، وحينئذ يتقارب مع الشيخ في الحكاية عن الإجماع». (بنابراین قول دوم نزدیک میشود قول سید مرتضی و شیخ طوسی در حکایت از اجماع، شیخ طوسی نقل میکند اجماع را با سه شرطی که بالا گفتیم، و سید مرتضی هم میفرماید خبر واحدی حجت نیست که نقل نکرده باشند خبر واحد را ثقات، این خبر واحد در کتب معتمد ذکر نشده باشد آنچنان اصول معتمدی که جمیع خواص طائفه به آن عمل میکنند)

وقيل: «يجوز أن يكون مراد الشيخ من خبر الواحد (مراد شیخ طوسی از خبر واحد که میگویند حجت است اجماعا) خبر الواحد المحفوف بالقرائن المفيدة للعلم بصدقه (خبر واحدی باشد که محفوف به قرائنی باشد که مفید علم به صدقش باشد)، فيتّفق حينئذ نقله مع نقل السيّد». (نقل اجماع شیخ طوسی و نقل اجماع سید با یکدیگر اتفاق دارند)

وهذه الوجوه من التوجيهات قد استحسن الشيخ الأنصاريّ منها الأوّل (مرحوم شیخ انصاری گفته است توجیه اول خوب است)، ثمّ الثاني. (اگر اول را قبول نکردید دومی خوب است) ولكنّه يرى (لکن مرحوم شیخ انصاری میبیند که) أنّ الأرجح من الجميع ما ذكره هو من الوجه (آن وجهی است که خودشان ذکر میکنند) وأكّد عليه أكثر من مرّة (و لابلای کتاب رسائل این وجه را زیاد ذکر میکنند و میگویند که این وجهی است که خودم به آن رسیدم)

۵

توجیه مرحوم شیخ و رد آن

مرحوم شیخ انصاری طریقه‌ی جمع بین این دو تا اجماع را به این شکل میفرمایند، ایشان میفرمایند: مراد از کلمه‌ی علم که در بیانات سید مرتضی بکار رفته است و سید مرتضی میفرمایند خبر واحدی که مفید علم نمیباشد اجماعا حجت نیست، مراد سید مرتضی از این علم قطع نیست، بلکه مراد سید مرتضی از این علم ظن قوی و احتمال راجح و بعبارت دیگر اطمینان است، سید مرتضی میفرمایند اجماع داریم خبری که مفید علم نمیباشد حجت است، مرادشان این است که اجماع داریم خبری که مفید اطمینان نیست، خبری که مفید ظن راجح نیست این خبر حجت نمیباشد، کدام خبر است که مفید اطمینان نمیباشد خبر غیر ثقه است، خبر ثقه مفید اطمینان است و حجت است، خبر غیر ثقه مفید علم نیست یعنی مفید اطمینان و آرامش نفس نیست، چون خبر غیر ثقه مفید اطمینان و آرامش نفس نمیباشد پس حجت نیست.

سوال: چرا شما علم را در کلام سید به معنای اطمینان و ظن قوی گرفتید؟ میفرمایند دلیل داریم که خود سید مرتضی در یک مورد کلمه‌ی علم را اینگونه تعریف کرده‌اند، فرموده‌اند «العلم أنّه ما اقتضى سكون النفس» علم چیزی است که باعث سکون و آرامش خاطر انسان میشود، نفرموده‌اند «العلم انه ما یقتضی القطع» علم چیزی است که مقتضی قطع است، مفید قطع صد در صدی است، فرموده‌اند علم چیزی است که اقتضا میکند سکون نفس و آرامش و اطمینان را، پس مراد سید مرتضی معلوم شد و مراد شیخ طوسی هم از اینکه خبر واحد ثقه حجت است یعنی خبر واحدی که مفید اطمینان است، پس بین این دو اجماع هیچ گونه تضادی وجود ندارد.

بعد اضافه میکنند شیخ انصاری و میفرمایند: شیخ طوسی در بین کلامشان یک نکته‌ای را دارند که آن نکته‌ی شیخ طوسی را باز باید با یکی دیگر از کلمات سید مرتضی جمع کنیم، و آن مطلب این است که شیخ طوسی میفرمایند خبر واحد بدون قرینه حجت است، سید مرتضی میفرمایند خبر واحد بدون قرینه حجت نیست، و حتی از این واضح‌تر در یک تعبیر شیخ طوسی میفرمایند خبر واحد بدون قرینه‌ی قطعیه حجت است، و سید مرتضی میفرمایند خبر واحد بدون قرینه‌ی علمیه حجت نیست، میفرمایند با همین نکته‌ای که در تعریف علم ذکر کردیم جمع بین این دو کلام هم معلوم میشود، شیخ طوسی که میفرمایند خبر واحد بدون قرینه‌ی قطعیه حجت است، مرادشان این است که خبر واحدی که قرینه‌ی قطعیه نداریم ولی قرینه‌ی مفید اطمینان داریم، پس شیخ طوسی میگوید خبر واحدی که قرینه‌ی قطعیه نداریم ولی قرینه‌ی مفید اطمینان داریم حجت است، سید مرتضی میفرمایند خبر واحد بدون قرینه‌ی علمیه حجت نیست مراد ایشان هم این است که خبر واحدی که بدون قرینه‌ی اطمینانیه باشد حجت نیست، اما اگر خبر واحدی بود که قرینه‌ی علمیه داشت یعنی قرینه‌ای داشت که مفید اطمینان بود این خبر حجت نیست، پس باز هم بین این دو کلام هیچ گونه تناقضی وجود ندارد.

مرحوم شیخ انصاری میفرمایند این وجهی که ما ذکر کردیم احسن الوجوه است.

مرحوم مظفر حاشیه میزنند میفرمایند این وجهی که شما ذکر کردید وجه خوبی است، فقط اشکالش این است که با حرف‌های سید مرتضی مناسب نیست، چرا؟ بخاطر اینکه ما قرائن و دلائلی داریم که مراد از علم در کلام سید مرتضی یعنی یقین قاطع، و اصلا ایشان در پاره‌ای از کلماتشان مطرح میکنند که به خبر واحد عمل نمیکنیم چون مفید جزم قاطع نیست، ولو خبر واحد مفید ظن غالب است، ببینید میفرمایند ولو خبر واحد مفید ظن است یعنی مفید اطمینان است ولی چون مفید علم نیست ما به خبر واحد عمل نمیکنیم، پس بنابراین این توجیه اخیر شیخ انصاری در نظر مرحوم مظفر صحیح نمیباشد.

۶

تطبیق (توجیه مرحوم شیخ و رد آن) (۱)

فقال: «ويمكن الجمع بينهما بوجه آخر، وهو أنّ مراد السيّد من العلم الذي ادّعاه (مراد از سید مرتضی از علمی که ادعا کرده است آن را) في صدق الأخبار (در صدق اخبار) هو مجرّد الاطمئنان (مراد از سید که گفته است خبری صادق است و به آن عمل میشود که علم داشته باشیم به صدقش، و اجماع داریم که به خبری که علم به صدقش نداریم عمل نخواهیم کرد، مرادشان از این علم مجرد اطمینان و آرامش نفس است)، فإنّ المحكيّ عنه في تعريف العلم (آنچه که حکایت شده از سید مرتضی در تعریف علم) أنّه ما اقتضى سكون النفس (فرموده است علم چیزی است که اقتضا میکند آرامش نفس را)، وهو الذي ادّعى بعض الأخباريّين (و همین معنا از علم هم چیزی است که ادعا نموده‌اند بعضی از اخباریین) أنّ مرادنا من العلم بصدور الأخبار هو هذا المعنى (اینکه مراد ما از علم به صدور اخباریین همین معنا است، مرحوم سید صدر که از علمای بزرگ اخباریین است میفرمایند ما که میگوییم پاره‌ای از اخبار یا تمام اخبار کتب معتبر شیعه علم داریم به صدورش مراد از علم یقین صد در صد نیست، مراد از علم همان نفس اطمینان است)، لا اليقين الذي لا يقبل الاحتمال رأسا. (مراد از علم یقینی نیست که در طرف مقابلش احتمال صد در صد نباشد)

فمراد الشيخ من تجرّد هذه الأخبار عن القرائن (مراد شیخ از تجرد این اخبار از قرائن، شیخ که میفرمایند اخباری حجت است که مجرد از قرینه است) تجرّدها عن القرائن الأربع التي ذكرها أوّلا (مجرد بودن این اخبار است از قرائن چهارگانه‌ای که ذکر کرده است آن قرائن را اولا، عبارت شیخ را ایشان نقل نمیکنند مرحوم شیخ در کتاب خود بیان میکنند که شیخ طوسی میفرمایند: ما چهار تا قرینه‌ی قطعی داریم)، وهي موافقة الكتاب (موافقت کتاب، اگر خبر واحد موافق کتاب بود میشود قرینه‌ی قطعی)، والسنّة (موافقت با سنت)، والإجماع، والدليل العقليّ. (این چهار تا قرینه‌ی قطعی است، حالا شیخ میگوید اخباری که از این قرائن قطعی مجرد باشد حجت است، یعنی قرائن مفید اطمینان داشته باشد، پس مراد شیخ از مجرد بودن این اخبار از آن قرائن قطعیه، مجرد بودن اخبار است از آن قرائن چهارگانه ایست که اولا ذکر کرده است آنها را، که آن قرائن چهار گانه موافقت کتاب و سنت و اجماع و دلیل عقل است، شیخ میفرمایند خبری که از این قرائن مجرد باشد ولو قرینه مفید اطمینان هم داشته باشد آن خبر حجت است)

ومراد السيّد من القرائن ـ التي ادّعى في عبارته المتقدّمة (مراد سید که فرموده است خبری حجت است که دارای قرائن علمیه و قطعیه باشد) احتفاف أكثر الأخبار بها (که اکثر اخبار هم همراه با این قرائن است به ادعای سید، مراد قرائن علمی و صد در صد نیست) ـ هي الأمور الموجبة للوثوق بالراوي (بلکه امور و قرائنی است که موجب وثوق به راوی میشود) أو بالرواية (یا موجب وثوق به روایت میشود)، بمعنى سكون النفس بهما (به معنای سکون نفس به این دو قرینه)، وركونها إليهما». (و رکون و اطمینان نفس به این دو قرینه، پس مراد سید که میفرمایند خبری حجت است که دارای قرینه‌ی علمی باشد، یعنی دارای قرینه‌ای باشد که موجب اطمینان باشد، حالا چه آن قرینه در خود راوی باشد، مثل اینکه راوی ثقه باشد، یا نه قرینه در خود روایت باشد، در هر صورت انسان آرامش نفس پیدا کند و اطمینان قوی بدهد که این روایت از انسان صادر شده است، سید میفرماید خبری که همراه باشد با این قرائن حجت است، شیخ هم همین را میگوید میفرماید که خبری که همراه این قرائن باشد ولو قرینه‌ی قطعیه نداشته باشد حجت است)

۷

تطبیق (توجیه مرحوم شیخ و رد آن) (۲)

ثمّ قال: (شیخ انصاری فرموده‌اند) «ولعلّ هذا الوجه أحسن وجوه الجمع (این وجه بهترین وجوه جمع است بین دو کلام شیخ و سید) بين كلامي الشيخ والسيّد، خصوصا مع ملاحظة تصريح السيّد في كلامه (خصوصا با ملاحظه نمودن تصریح سید مرتضی در کلام خودش) بأنّ أكثر الأخبار متواترة (به اینکه اکثر اخبار یا متواتر هستند)، أو محفوفة (یا محفوفه به قرینه هستند، مخصوصا که سید مرتضی در بسیاری از مواردی این حجیت خبر واحد ایشان ذکر میکنند، که اکثر اخبار ما یا خبر متواتر است یا خبر محفوف به قرینه است، حالا ما اگر دقت کنیم میبینیم که خبر محفوف به قرینه‌ی قطعیه خیلی کم داریم، پس معلوم میشود که مراد سید خبر محفوف به قرینه‌ای است که مفید اطمینان است نه اینکه مفید قطع است)، وتصريح الشيخ في كلامه المتقدّم بإنكار ذلك». (و تصریح نمودن شیخ به کلام متقدم به انکار این مطلب، کلام متقدم اینجا ایشان ذکر نمیکنند، این عبارت شیخ انصاری است که کلام متقدم شیخ طوسی در کتاب رسائل ذکر شده است و اینجا دیگر ذکر نشده است)

هذا ما أفاده الشيخ الأنصاريّ في توجيه كلام هذين العلمين، ولكنّي لا أحسب (حاشیه‌ی ایشان، لکن من فکر نمیکنم) أنّ السيّد المرتضى يرتضي بهذا الجمع (سید مرتضی راضی بشود به این جمع)؛ لأنّه صرّح في عبارته المنقولة في مقدّمة السرائر (سید مرتضی در آن عبارتی که از ایشان در مقدمه‌ی سرائر ابن ادریس بیان کرده است، تصریح میکند) بأنّ مراده من العلم القطع الجازم (به اینکه مرادش از علم قطع جازم است)، قال: (سید مرتضی فرموده است)

«اعلم أنّه لا بدّ في الأحكام الشرعيّة من طريق يوصل إلى العلم بها (از یک طریقی که انسان برسد به علم به احکام شرعیه)؛ لأنّه متى لم نعلم الحكم (بخاطر اینکه هر وقت ما علم به حکم نداشته باشیم) ونقطع بالعلم على أنّه مصلحة (و قطع نداشته باشیم به علم بر اینکه آن حکم مصلحت دارد)، جوّزنا كونه مفسدة». (هر جا علم و قطع نداشته باشیم به اینکه آن شیء مصلحت دارد جایز است که آن شیء مفسده داشته باشد، پس بنابراین ایشان تعبیر میکند از علم به قطع)

وأصرح منه قوله بعد ذلك: (صریح‌تر از این عبارت قول سید مرتضی) «ولذلك أبطلنا في الشريعة العمل بأخبار الآحاد؛ لأنّها لا توجب علما ولا عملا، وأوجبنا أن يكون العمل تابعا للعلم (و عمل هم باید تابع علم باشد)؛ لأنّ خبر الواحد (بخاطر اینکه خبر واحد) إذا كان عدلا (ولو خبر عدلا باشد)، فغاية ما يقتضيه الظنّ بصدقه (اینجا تصریح میکنند میفرمایند خبر واحد عادل نهایت چیزی که مقتضی است ظن به صدق است و ظن به صدق باز امکان دارد که دروغ باشد، پس بنابراین اینجا تصریح میکنند که ظن به صدق مخبر فایده‌ای ندارد، باید علم به صدقش باشد)، ومن ظننت صدقه (کسی که ظن به صدقش داریم) يجوز أن يكون كاذبا (و جایز است کذب باشد) وإن ظننت به الصدق (ولو که ظن به صدقش دارید)؛ فإنّ الظنّ لا يمنع من التجويز (ظن مانع از تجویز به خلاف نیست، یعنی ولو شما احتمال قاطع میدهید که این آقا راست گفته باشد ولی چون به سرحد قطع نرسیده است از آن طرف خلافش هم جایز است، یعنی احتمال خلاف هم نمیدهند)، فعاد الأمر في العمل بأخبار الآحاد (پس برمیگردد امر در عمل به خبر‌های واحد) إلى أنّه إقدام على ما لا نأمن من كونه فسادا (به اینکه عمل به خبر واحد اقدام است بر چیزی که ایمن نیستی از اینکه آن شیء فاسد است)، أو غير صلاح». (یا غیر صالح است، پس اگر عمل کردیم به خبر واحد عادل چون علم به صدقش نداریم احتمال فساد یا غیر صلاح نمیرود، و در مسئله‌ای که احتمال فساد باشد عمل کردن به آن درست نیست)

قال الشيخ الأعظم ـ بعد نقله لهذه الطوائف من الأخبار ، وهو على حقّ فيما قال ـ : «إلى غير ذلك من الأخبار التي يستفاد من مجموعها رضى الأئمّة عليهم‌السلام بالعمل بالخبر وإن لم يفد القطع. وقد ادّعى في الوسائل تواتر الأخبار بالعمل بخبر الثقة ، إلاّ أنّ القدر المتيقّن منها هو خبر الثقة الذي يضعف فيه احتمال الكذب على وجه لا يعتني به العقلاء ، ويقبّحون التوقّف فيه ؛ لأجل ذلك الاحتمال ، كما دلّ عليه ألفاظ : «الثقة» و «المأمون» و «الصادق» وغيرها الواردة في الأخبار المتقدّمة ، وهي أيضا منصرف إطلاق غيرها».

وأضاف : «وأمّا : العدالة فأكثر الأخبار المتقدّمة خالية عنها ، بل وفي كثير منها التصريح بخلافه». (١)

ج. دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع

حكى جماعة كبيرة ـ تصريحا وتلويحا ـ الإجماع من قبل علماء الإماميّة على حجّيّة خبر الواحد إذا كان ثقة مأمونا في نقله وإن لم يفد خبره العلم. وعلى رأس الحاكين للإجماع شيخ الطائفة الطوسيّ رحمه‌الله في كتابه «العدّة» ، (٢) لكنّه اشترط فيما اختاره من الرأي ، وحكى عليه الإجماع أن يكون خبر الواحد واردا من طريق أصحابنا القائلين بالإمامة ، وكان ذلك مرويّا عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، أو عن الواحد من الأئمّة عليهم‌السلام ، وكان ممّن لا يطعن في روايته ، ويكون سديدا في نقله. وتبعه على ذلك في التصريح بالإجماع السيّد رضيّ الدين بن طاوس ، (٣) والعلاّمة الحلّي في «النهاية» ، (٤) ، والمحدّث المجلسيّ في بعض رسائله ، كما حكى ذلك عنهم الشيخ الأعظم في «الرسائل». (٥)

وفي مقابل ذلك حكى جماعة أخرى إجماع الإماميّة على عدم الحجّيّة. وعلى رأسهم

__________________

(١) فرائد الأصول ١ : ١٤٤.

(٢) العدّة ١ : ١٢٦.

(٣) كما في فرائد الأصول ١ : ١٥٦.

(٤) النهاية ، مخطوط.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٥٧ ـ ١٥٨.

السيّد الشريف المرتضى رحمه‌الله ، وجعله بمنزلة القياس في كون ترك العمل به معروفا من مذهب الشيعة (١). وتبعه على ذلك الشيخ ابن إدريس في «السرائر» ، ونقل كلاما للسيّد المرتضى في المقدّمة ، وانتقد في أكثر من موضع في كتابه الشيخ الطوسيّ في عمله بخبر الواحد ، وكرّر تبعا للسيّد قوله : «إنّ خبر الواحد لا يوجب علما ولا عملا». (٢) وكذلك نقل عن الطبرسيّ صاحب «مجمع البيان» قدس‌سره تصريحه في نقل الإجماع على عدم العمل بخبر الواحد. (٣)

والغريب في الباب وقوع مثل هذا التدافع بين نقل الشيخ والسيّد عن إجماع الإماميّة ، مع أنّهما متعاصران ، بل الأوّل تلمذ على الثاني ، وهما الخبيران العالمان بمذهب الإماميّة ، وليس من شأنهما أن يحكيا مثل هذا الأمر بدون تثبّت وخبرة كاملة.

فلذلك وقع الباحثون في حيرة عظيمة من أجل التوفيق بين نقليهما. وقد حكى الشيخ الأعظم في «الرسائل» وجوها للجمع ، مثل أن يكون مراد السيّد المرتضى من خبر الواحد ـ الذي حكى الإجماع على عدم العمل به ـ هو خبر الواحد الذي يرويه مخالفونا ، والشيخ يتّفق معه على ذلك. (٤)

وقيل : «يجوز أن يكون مراده من خبر الواحد ما يقابل المأخوذ من الثقات المحفوظ في الأصول ، المعمول بها عند جميع خواصّ الطائفة ، وحينئذ يتقارب مع الشيخ في الحكاية عن الإجماع». (٥)

وقيل : «يجوز أن يكون مراد الشيخ من خبر الواحد خبر الواحد ، المحفوف بالقرائن المفيدة للعلم بصدقه ، فيتّفق حينئذ نقله مع نقل السيّد». (٦)

وهذه الوجوه من التوجيهات قد استحسن الشيخ الأنصاريّ منها الأوّل ، ثمّ الثاني. ولكنّه

__________________

(١) رسائل الشريف المرتضى ١ : ٢٤ ـ ٢٥ ؛ الذريعة إلى أصول الشريعة ٢ : ٥٢٨ ـ ٥٣١.

(٢) السرائر ١ : ٤٨.

(٣) مجمع البيان ٩ : ١٩٩.

(٤) وهذا ما يظهر من بعض كلمات السيّد المرتضى في رسائل الشريف المرتضى ٣ : ٣١٠ ـ ٣١١.

(٥) وهذا ما قال به الفاضل القزويني في «لسان الخواصّ» على ما في : فرائد الأصول ١ : ١٦١ ـ ١٦٢.

(٦) وهذا ما يظهر من كلام السيّد أيضا في رسائل الشريف المرتضى ٣ : ٣١٢ ، حيث قال ـ معترضا على نفسه ـ : «إذا سددتم ...».

يرى أنّ الأرجح من الجميع ما ذكره هو من الوجه (١) وأكّد عليه أكثر من مرّة ، فقال : «ويمكن الجمع بينهما بوجه آخر ، وهو أنّ مراد السيّد من العلم الذي ادّعاه في صدق الأخبار هو مجرّد الاطمئنان ، فإنّ المحكيّ عنه في تعريف العلم أنّه ما اقتضى سكون النفس ، وهو الذي ادّعى بعض الأخباريّين أنّ مرادنا من العلم بصدور الأخبار هو هذا المعنى ، لا اليقين الذي لا يقبل الاحتمال رأسا.

فمراد الشيخ من تجرّد هذه الأخبار عن القرائن تجرّدها عن القرائن الأربع التي ذكرها أوّلا ، وهي موافقة الكتاب ، والسنّة ، والإجماع ، والدليل العقليّ.

ومراد السيّد من القرائن ـ التي ادّعى في عبارته المتقدّمة (٢) احتفاف أكثر الأخبار بها ـ هي الأمور الموجبة للوثوق بالراوي أو بالرواية ، بمعنى سكون النفس بهما ، وركونها إليهما».

ثمّ قال : «ولعلّ هذا الوجه أحسن وجوه الجمع بين كلامي الشيخ والسيّد ، خصوصا مع ملاحظة تصريح السيّد في كلامه بأنّ أكثر الأخبار متواترة ، أو محفوفة ، وتصريح الشيخ في كلامه المتقدّم بإنكار ذلك». (٣)

هذا ما أفاده الشيخ الأنصاريّ في توجيه كلام هذين العلمين ، ولكنّي لا أحسب أنّ السيّد المرتضى يرتضي بهذا الجمع ؛ لأنّه صرّح في عبارته المنقولة في مقدّمة السرائر بأنّ مراده من العلم القطع الجازم ، قال :

«اعلم أنّه لا بدّ في الأحكام الشرعيّة من طريق يوصل إلى العلم بها ؛ لأنّه متى لم نعلم الحكم ونقطع (٤) بالعلم على أنّه مصلحة ، جوّزنا كونه مفسدة» (٥).

__________________

(١) ذكر المحقّق الآشتيانيّ في حاشيته على الرسائل في هذا الموقع : أنّ هذا الوجه من التوجيه سبقه إليه بعض أفاضل المتأخّرين وهو المحقّق النراقيّ صاحب المناهج ، ونقل نصّ عبارته. * ـ منه قدس‌سره ـ.

(٢) غرضه من «عبارته المتقدّمة» عبارته التي نقلها في السرائر عن السيّد ، وقد نقلها الشيخ الأعظم في الرسائل ـ منه قدس‌سره ـ.

(٣) فرائد الأصول ١ : ١٥٦.

(٤) عطف على المجزوم.

(٥) السرائر ١ : ٤٦.

__________________

* بحر الفوائد : ١٦٩.

وأصرح منه (١) قوله بعد ذلك : «ولذلك أبطلنا في الشريعة العمل بأخبار الآحاد ؛ لأنّها لا توجب علما ولا عملا ، وأوجبنا أن يكون العمل تابعا للعلم ؛ لأنّ خبر الواحد إذا كان عدلا ، فغاية ما يقتضيه الظنّ بصدقه ، ومن ظننت صدقه يجوز أن يكون كاذبا وإن ظننت به الصدق ؛ فإنّ الظنّ لا يمنع من التجويز ، فعاد الأمر في العمل بأخبار الآحاد إلى أنّه إقدام على ما لا نأمن من كونه فسادا ، أو غير صلاح». (٢)

هذا ، ويحتمل ـ احتمالا بعيدا ـ أنّ السيّد لم يرد من «التجويز» ـ الذي قال عنه : إنّه لا يمنع منه الظنّ ـ كلّ تجويز حتى الضعيف الذي لا يعتني به العقلاء ويجتمع مع اطمئنان النفس ، بل أراد منه التجويز الذي لا يجتمع مع اطمئنان النفس ، ويرفع الأمان بصدق الخبر.

وإنّما قلنا : «إنّ هذا الاحتمال بعيد» ؛ لأنّه يدفعه أنّ السيّد حصر في بعض عباراته ما يثبت الأحكام ـ عند من نأى (٣) عن المعصومين ، أو وجد بعدهم ـ في خصوص الخبر المتواتر المفضي إلى العلم وإجماع الفرقة المحقّة ، لا غيرهما. (٤)

وأمّا : تفسيره للعلم بسكون النفس فهذا تفسير شائع في عبارات المتقدّمين ، ومنهم : الشيخ نفسه في «العدّة». (٥) والظاهر أنّهم يريدون من سكون النفس الجزم القاطع ، لا مجرّد الاطمئنان وإن لم يبلغ القطع ، كما هو متعارف التعبير به في لسان المتأخّرين.

نعم ، لقد عمل السيّد المرتضى على خلاف ما أصّله هنا ، وكذلك ابن إدريس الذي تابعة في هذا القول ؛ لأنّه كان كثيرا ما يأخذ بأخبار الآحاد الموثوقة المرويّة في كتب أصحابنا. ومن العسير عليه وعلى غيره أن يدّعي تواترها جميعا ، أو احتفافها بقرائن توجب القطع بصدورها. وعلى ذلك جرت استنباطاته الفقهيّة ، وكذلك ابن إدريس في «السرائر». ولعلّ

__________________

(١) إنّما قلت : أصرح منه ؛ لأنّه يحتمل في العبارة المتقدّمة أنّه يريد من العلم ما يعمّ العلم بالحكم والعلم بمشروعيّة الطريق إليه وإن كان الطريق في نفسه ظنّيّا. وهذا الاحتمال لا يتطرّق إلى عبارته الثانية ـ منه قدس‌سره ـ.

(٢) السرائر ١ : ٤٧.

(٣) أي بعد.

(٤) راجع رسائل الشريف المرتضى ٣ : ٣١١ ـ ٣١٢ ، والذريعة إلى أصول الشريعة ٢ : ٥١٧.

(٥) العدّة ١ : ١٢.