درس اصول الفقه (۲) مباحث حجت واصول عملیه

جلسه ۲۹: مباحث حجت ۱۱

جواد مروی
استاد
جواد مروی
 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

بیان یک مقدمه قبل از ورود به بحث

بحث در ادله بر حجیت خبر واحد بود، اولین قسمت از ادله آیات قرآن بود که مرحوم مظفر فرمودند دو آیه از آیات قرآن دال بر حجیت خبر واحد میباشد، که آن دو آیه عبارت بود از آیه‌ی نبأ و آیه‌ی نفر، بقیه‌ی آیات را ایشان قبول نداشتند، قسمت دوم برای بیان ادله‌ی حجیت خبر واحد است از سنت.

قبل از بیان این دلیل اشاره کنیم به یک مقدمه‌ای که قبلا هم به طور خلاصه ذکر کرده‌ایم، و آن این است که تواتر بر سه قسم است: قسم اول تواتر لفظی است، لفظ یک روایت به عینه و به شخصه به تواتر نقل شده باشد، مثل حدیث مشهور از حضرت رسول صل الله علیه و آله که فرموده‌اند «انا مدینة العلم و علی بابها» لفظ این روایت به اسناد گوناگون و به طرق مختلف نقل شده است، این را میگوییم تواتر لفظی. قسم دوم تواتر معنوی است، یعنی لفظ به خصوصی متواتر نیست بلکه از روایات مختلف یک معنای خاصی را استفاده میکنیم، مثلا از روایات وارده در جنگ‌های پیامبر و امیرالمونین یک نتیجه میگیریم که «کان علی علیه السلام اشجع الناس» به این میگوییم تواتر معنوی. قسم سوم تواتر اجمالی است، این قسم تواتر از مصطلاحات مرحوم آخوند صاحب کفایه است و دیگر کسی در بین علمای اصول کسی قائل به این مرحله نشده است، تواتر اجمالی مرحوم آخوند در همین باب خبر واحد هم ذکر کرده‌اند و گفته‌اند مراد از تواتر اجمالی این است که روایات مختلفی ذکر شده است و ما از بین همه‌ی این روایات قطع داریم که بعضی از این روایات از امام معصوم صادر شده است، صدتا روایات در یک بابی وارد شده است ما یقین داریم که دوتا از این روایات از امام معصوم صادر شده است، اسم این قطع را گذاشته‌اند تواتر اجمالی یعنی اجمالا ما یقین داریم در بین این اخبار یک روایت قطعی الصدور است، خب به مرحوم آخوند خیلی اشکال شده است که به همچین معنایی نمیشود به تواتر نام برد، تواتر نیست، تواتر یعنی روایات پی در پی در یک ضمینه وارد بشود و از مجموعه‌ی آن روایات ما یک نتیجه‌ی خاصی بگیریم، اینکه شما میگویید در روایت وجود دارد و ما یقین داریم یکی از آنها از معصوم وارد شده است، اسم این معنا را بگذارید تواتر اجمالی این مسامحه‌ی در تعبیر است، این قسم از اقسام تواتر نمیباشد، این خلاصه‌ی سربسته از تواتر اجمالی که مرحوم آخوند قائلند و اشکال آن.

۴

دلیل حجیت خبر واحد از سنت

بعد از این مقدمه وارد میشویم در اصل بحث مرحوم مظفر میفرمایند استدلال به خبر واحد بر حجیت خبر واحد بلا شک باطل است، ما بیاییم برای اثبات حجیت خبر واحد به یک خبر واحد دیگری تمسک کنیم، این میشود توقف شیء علی نفسه و این دور است و باطل است، علاوه بر این ما در سابق هم گفته‌ایم که دلیل حجیت باید قطعی باشد، و خبر واحد بدون قرینه مفید ظن است و نمیشود دلیل ظنی بیاید اثبات بکند حجیت دلیل ظنی دیگر را، پس بنابراین از سنت اگر خواستیم دلیل بر حجیت خبر واحد بیاوریم یا باید دلیل بر حجیتش سنت متواتره باشد و یا اگر خبر واحد است خبر واحد همراه با قرینه‌ی علمیه باشد.

بعد از این نکته در مقام قضاوت در میایند میفرمایند آیا روایاتی که در باب حجیت خبر واحد وارد شده است متواتر هستند یا نیستند؟ و اگر متواتر هستند از کدام قسم هستند؟ میفرمایند بلا شک خبر متواتر لفظی بر حجیت خبر واحد نداریم، یعنی مثلا صدتا روایت نداریم که همه بگویند «خبر ثقة حجة»، پس در باب حجیت خبر واحد ما تواتر لفظی نداریم، اضافه میکنند میفرمایند اما روایات گوناگونی داریم که مجموعه‌ی این روایات تواتر معنوی دارد بر حجیت خبر واحد، بعد میفرمایند این ادعای ما نیست از بین علمای اخباری مرحوم شیخ حر عاملی صاحب وسائل شیعه همین ادعا را کرده‌اند از بین علمای اصولی مرحوم شیخ انصاری صاحب رسائل هم همین ادعا را کرده‌اند، بعد اشاره میفرمایند به پنج طائفه از اخبار که از مجموع این طوائف حجیت خبر واحد را نتیجه میگیریم.

۵

تطبیق (دلیل حجیت خبر واحد از سنت)

ب. دليل حجّيّة خبر الواحد من السنّة

من البديهيّ أنّه لا يصحّ الاستدلال على حجّيّة خبر الواحد بنفس خبر الواحد (صحیح نمیباشد استدلال بر حجیت خبر واحد بر خود خبر واحد)؛ فإنّه دور ظاهر (مستلزم دور است)، بل لا بدّ أن تكون الأخبار المستدلّ بها (بلکه چاره‌ای نیست از اینکه بوده باشد اخباری که استدلال میشود به این اخبار) على حجّيّته (بر حجیت خبر واحد) معلومة الصدور من المعصومين (معلوم الصدور از طرف معصومین، باید دلیل بر حجیت خبر واحد دلیل قطعی باشد)، إمّا بتواتر، أو قرينة قطعيّة. (این خبر قطعی یا بتواتر باشد یا اگر خبر واحد است خبر واحد همراه با قرینه‌ی قطعیه باشد)

ولا شكّ في أنّه ليس في أيدينا من الأخبار ما هو متواتر بلفظه في هذا المضمون (شکی نیست در اینکه نمیباشد در دست ما از اخبار آنچنان خبری که آن خبر متواتر باشد بلفظه در این مضمون، یعنی خبر متواتر لفظی در مضمون حجیت خبر واحد نداریم)، وإنّما كلّ ما قيل (همانا هر چه که گفته شده است) هو تواتر الأخبار معنى في حجّيّة خبر الواحد (تواتر اخبار است از نظر معنا، یعنی تواتر معنوی در حجیت خبر واحد) إذا كان ثقة مؤتمنا في الرواية (اگر آن مخبر ثقه باشد و در روایتش را امین باشد، اهل کذب و دروغ نباشد، به این شرطها)، كما رآه الشيخ الحرّ صاحب الوسائل. (چنانچه مرحوم شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه در جلد ۱۸ وسائل ادعای تواتر میکند بر این معنا) وهذه دعوى غير بعيدة (این ادعایی است که بعید نیست)، فإنّ المتتبّع يكاد يقطع جازما (انسان متتبع و جستجو گر قطع پیدا میکند حتما) بتواتر الأخبار في هذا المعنى (به تواتر اخبار در این معنا)، بل هي بالفعل متواترة (نمیخواهد انسان جستجو کند بلکه بالفعل آن اخبار متواتر است) لا ينبغي أن يعتري فيها الريب للمنصف. (سزاوار نیست که عارض شود در این اخبار شک برای انسان منصف؛ بعد آن حاشیه را مطالعه بکنید که مرحوم آخوند در کتابشان فرمودند که این اخبار تواتر معنوی هم ندارد بلکه تواتر اجمالی دارد، خب ایشان بیان میکنند میفرمایند اولا ایشان که میگویند تواتر معنوی ندارد درست نیست چون هر کسی با دیده‌ی انصاف به این روایات نگاه کند یقین پیدا میکند این روایات از نظر معنا در حجیت خبر واحد متواتر هستند، این یک نکته بعد نکته‌ی دوم که ایشان آمدند یک قسم سوم به نام تواتر اجمالی درست کرده‌اند و گفته‌اند این روایات تواتر اجمالی دارند اینهم مسامحه‌ی ظاهر است)

وقد ذكر الشيخ الأنصاريّ (قدّس الله نفسه) طوائف من الأخبار (مرحوم شیخ انصاری طوانفی از اخبار را ذکر نمودند)، يحصل بانضمام بعضها إلى بعض (که حاصل میشود به انضمام بعضی از این طوائف بر بعضی دیگر) العلم بحجّيّة خبر الواحد (علم به حجیت خبر واحد، انسان وقتی این طوائف از اخبار را مطالعه میکند علم پیدا میکند به حجیت خبر واحد، اما خبر واحد با این دو قید) الثقة المأمون من الكذب في الشريعة (که ثقه باشد و ایمن باشد از دروغ در شریعت)، وأنّ هذا أمر مفروغ عنه عند آل البيت عليهم‌السلام. (انسان وقتی این طوائف از اخبار را مطالعه میکند علم پیدا میکند که حجیت خبر واحد ثقه امری است که مفروغ عنه است و نیازی به بحث ندارد در نزد اهل بین علیهم السلام)

ونحن نشير إلى هذه الطوائف على الإجمال، وعلى الطالب (کسی که میخواهد بیشتر روی این روایات مطالعه کند) أن يرجع إلى الوسائل (وسائل جلد ۱۸) (كتاب القضاء) وإلى رسائل الشيخ في حجّيّة خبر الواحد للاطّلاع على تفاصيلها. 

۶

طائفه‌ی اولی و ثانیه

طائفه‌ی اول از روایاتی که تواتر معنوی دارند در حجیت خبر واحد، اخبار علاجیه هستند، بیان مطلب این است که ما روایاتی مختلفی داریم در باب تعارض که اگر دو خبر باهم تعارض کردند در مقام تعارض دو خبر چه باید کرد، روایات زیادی داریم که ما را راهنمایی میکنند که در مقام تعارض چیکار کنیم، این روایات میگویند اگر دو خبر باهم تنافی داشت اولین راه این است که انسان جمع کند بین این دو خبر، به این معنا که اگر یکی عام است و یکی خاص است آن روایت عام را حمل بر خاص کنیم، روایت مطلق را حمل بر مقید کنیم، اگر جمع به این شکل ممکن نبود مثلا یک روایت میگفت نماز جمعه در عصر غیبت واجب و روایت دیگر میگفت حرام است، اینجا نوبت میرسد به عمل کردن به مرجح، باید ببینیم هر روایتی که مرجح داشت به آن روایت عمل میکنیم، مثلا اگر راویش اعدل بود، یا مثلا به یک روایت مشهور عمل کرده بودند، و انواع دیگر روایات، اگر یک روایت مرجح داشت به آن عمل میکنیم، اگر هیچ کدام مرجح نداشتند و مساوی بودند یا تساقط میکنند و به دلیل دیگر مراجعه میکنیم، و در بعضی از موارد هم مخیر هستیم به هر کدام از این دو دلیل عمل کنیم، این روایاتی که این قوانین را برای ما مطرح میکنند به اینها روایات علاجیه گفته میشود، که در خود باب تعادل و تراجیح مرحوم مظفر ده تا از این روایات را ذکر میکنند.

خب پس از این روایات ما استفاده میکنیم حجیت خبر واحد را، به چه بیان؟ بیان مطلب این است اگر خبر واحد حجت نباشد ذکر اینهمه قانون در باب تعارض لغو است، اگر خبر عند الائمه حجت نبوده است، خب امام میفرمودند خبر حجت نیست اصلا، نه اینکه امام بگویند اگر دو خبر تعارض کردند اولا به این شکل عمل کنید، اگر جمع نشد به آنکه مرجح دارد عمل کن، اگر مرجح نداشتند و مساوی بودند مخیر هستی به عمل به هر کدام و از مجموعه‌ی این حرف‌ها میفهمیم که خبر واحد حجت است که این دستور‌ها را در مقام حجیتش دادند، پس بنابراین لازمه‌ی اخبار علاجیه حجیت خبر واحد میباشد.

طائفه‌ی دوم: روایاتی هست که ائمه‌ی معصومین مردم را ارجاع داده‌اند به بعضی از اصحاب خودشان، دقت کنید مثلا طرف میاید از امام صادق یک مسئله‌ای سوال میکند امام میفرمایند «علیک بهذا الجالس»، و اشاره میکنند به زراره میفرمایند برو سوال خودت را از زراره بپرس، یا روایات دیگری در این باب داریم، امام به یکی از روات و اصحابشان میفرمایند«اجلس فی المسجد و افت لناس» بنشین در مسجد و به مردم فتوا بده و احکام را نقل کن، خب اگر قول این مخبر حجت نباشد امام چرا به سائل بگویند برو از زراره بپرس، خب معلوم میشود خبر زراره که خبر واحد است حجت میباشد، که امام میفرمایند برو از زراره سوال کن، در این ضمینه یک روایتی داریم که بسیار در این ضمینه صریح است و همه‌ی علما به آن تمسک کرده‌اند، راوی از امام سوال میکند آقا من همیشه شما را نمیبینم «أفيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه معالم ديني؟» یونس بن عبد الرحمن ثقه است که من احکام دینم را از او بپرسم؟ قال «نعم» امام میفرمایند بله، از این روایت استفاده میکنیم که حجیت خبر واحد در نزد اصحاب ائمه یک امر مسلم بوده است، راوی میخواهد بفهمد که یونس بن عبد الرحمن ثقه هست یا نیست، پس این مطلب که خبر واحد ثقه قولش حجت است امر مسلمی است، راوی سوال نمیکند که میتوانم به خبر واحد ثقه عمل کنم یا نه! بلکه میگوید یونس بن الرحمن ثقه هست تا من احکام دینم را از او بگیرم؟ امام میفرمایند بله.

۷

طائفه‌ی ثالثه و رابعه و خامسه

طائفه‌ی سوم: روایاتی هست که امام در این روایات به طور مطلق قول روات را حجت میدانند و تصریح میکنند که مردم به روات حدیث مراجعه کنند، مثالش مثلا روایتی که از ناحیه‌ی مقدسه صادر شده است: «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا؛ فإنّهم حجّتي عليكم، وأنا حجّة الله عليهم» امام میفرمایند: در حوادث واقعه به روات احادیث ما مراجعه کنید چون آنها حجت من هستند بر شما، پس این روایت با کمال صراحت دلالت میکند که قول روات حجت است و باید در حوادث واقعه انسان به روات مراجعه کند.

طائفه‌ی چهارم: روایاتی هستند که این روایات انسان را ترقیب میکنند به حفظ حدیث و نوشتن حدیث و عرضه کردن حدیث بر مردم، اگر خبر حجت نباشد امام چرا دستور میدهند و میفرمایند اخبار را بنویسید حفظ کنید و برای مردم نقل کنید، اگر حجت نباشد خب همه‌ی این دستورات لازمه‌اش این است که لغو باشد، اشاره میکنند بالخصوص در اینجا به روایاتی که به طور متواتر وارد شده است: «من حفظ على أمّتي أربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما، يوم القيامة» کسی که حفظ کند بر امت من چهل حدیث یعنی حفظ کند چهل حدیث را برای عرضه کردن بر امت من، خب اگر قول مخبر حجت نیست چرا پیامبر میفرمایند احادیث را بر امت عرضه کنید.

طائفه‌ی پنجم: روایاتی است که در این روایات تصریح شده است به اینکه دورغ بستن در روایت به ائمه‌ی معصومین حرام است و از روات کاذب بپرهیزید، لازمه‌ی این حدیث این است که قول روات صادق حجت است، لازمه‌ی این احادیث این است که خبر حجت است که ائمه‌ی معصومین دقت دارند که در اخبار دروغ وارد نشود، و الا اگر کسی به خبر عمل نکند و حجت نباشد خب دروغ بگویند راوی‌ها، مسئله‌ای ایجاد نمیکند معلوم میشود که عمل به اخبار لازم است و واجب که ائمه‌ی معصومین تصریح میکنند به اینکه به روات کاذب اهمیت ندهید و خبر آنها را قبول نکنید.

پس از مجموعه‌ی این روایات نتیجه میگیریم که خبر واحد ثقه در نزد اهل بیت علیهم السلام حجت بوده است و بنابراین خبر واحد را از سنت متواتره به تواتر معنوی اثبات میکنیم.

۸

تطبیق (طائفه‌ی اولی و ثانیه)

الطائفة الأولى: ما ورد في الخبرين المتعارضين في الأخذ بالمرجّحات (روایاتی که وارد شده است در دو خبر متعارض در اخذ به مرجحات)، كالأعدل، والأصدق، والمشهور، ثمّ التخيير عند التساوي. (اگر دوتا روایت مساوی بودند و مرجح نداشتند، مخیری هستید) وسيأتي ذكر بعضها في باب التعادل والتراجيح. ولو لا أنّ خبر الواحد الثقة حجّة (اگر نبوده باشد که خبر واحد ثقه حجت است) لما كان معنى لفرض التعارض بين الخبرين (دیگر معنا ندارد که بگوییم اگر تعارض شد بین این دو به کدام عمل کنید، خب جوابش این است که حجت نیستند به هیچکدام عمل نکنید، معلوم میشود حجت هستند که حالا در مقام تعارض چه کار کنیم و به کدام عمل کنیم)، ولا معنى للترجيح بالمرجّحات المذكورة (و معنایی نیست برای ترجیح مرجحات مذکوره) والتخيير عند عدم المرجّح، كما هو واضح.

الطائفة الثانية: ما ورد في إرجاع آحاد الرواة إلى آحاد أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام (از ائمه‌ی معصومین روایاتی وارد شده است بر ارجاع دادن تک تک روات را به فرد فرد اصحاب ائمه‌ی معصومین علیهم السلام)، على وجه يظهر فيه عدم الفرق في الإرجاع بين الفتوى والرواية (بر وجهی که ظاهر میشود در این ارجاع عدم فرق در ارجاع بین فتوی و روایت، اینجا دقت کنید بعضی از علما {صدای استاد قطع میشود...})، مثل إرجاعه عليه‌السلام إلى زرارة بقوله: «إذا أردت حديثا فعليك بهذا الجالس» (اینجا ببینید روایت در مقام نقل فتوی نیست، حضرت میگویند اگر روایت خواستید به این شخص جالس مراجعه کنید، پس معلوم میشود که خبر او که واحد است حجت است که امام مردم را به او راهنمایی میکنند) يشير بذلك إلى زرارة. ومثل قوله عليه‌السلام ـ لمّا قال له عبد العزيز بن المهتدي: ربما أحتاج (چه بسا احتیاج میشود به دانستن یک احکام) ولست ألقاك في كلّ وقت (و نمیتوانم شما را ملاقات کنم)، أفيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه معالم ديني؟ ـ : «نعم».

قال الشيخ الأعظم قدس‌سره: «وظاهر هذه الرواية أنّ قبول قول الثقة كان أمرا مفروغا عنه عند الراوي (راوی این مطلب را یقین داشته است که قول ثقه حجت است)، فسأل عن وثاقة يونس (و فقط از وثاقت یونس میپرسد)؛ ليرتّب عليه أخذ المعالم عنه». (تا اینکه مترتب نماید بر این سوال خودش اخذ معالم دین را از یونس ابن عبدالرحمن)

إلى غير ذلك من الروايات التي تنسق على هذا المضمون ونحوه. (و غیر از این دو از این روایاتی که بر این مضمون وارد شده است)

۹

تطبیق (طائفه‌ی ثالثه و رابعه و خامسه)

الطائفة الثالثة: ما دلّ على وجوب الرجوع إلى الرواة (طائفه‌ی دوم امام به تک تک افراد اشاره میکردند با اسم، مثلا از زراره خبر بگیرید، اما طائفه‌ی سوم روایاتی است که دلالت میکند بر رجوع به روات)، والثقات، والعلماء (و ثقات و علما مطلقا)، مثل قوله عليه‌السلام: «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا؛ فإنّهم حجّتي عليكم، وأنا حجّة الله عليهم»... إلى ما شاء الله من الروايات في أمثال هذا المعنى. (هر چه بخواهید در امثال این روایات وارد شده است، معلوم میشود که قول روات حجت است که امام میفرمایند در حوادث واقعه به روات حدیث ما رجوع کنید)

الطائفة الرابعة: ما دلّ على الترغيب في الرواية (روایاتی که دلالت میکند بر ترغیب و تحریک نمودن در نقل روایت)، والحثّ عليها، وكتابتها (و نوشتن روایت)، وإبلاغها (و ابلاغ روایت)، مثل الحديث النبويّ المستفيض، بل المتواتر (انشاالله در جایه خودش اشاره میکنیم که خبر واحد اگر که رواتش در حدود سه نفر باشند به آن خبر مستفیض میگویند، خبر مستفیض خبری است که نه خبر واحد است نه خبر متواتر): «من حفظ على أمّتي أربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما، يوم القيامة» (خب مضمون این روایت این است که کسی که حفظ کند بر امت من چهل حدیث را، برای اینکه ابلاغ کند این چهل حدیث را به امت من، خب اگر نقل حدیث و قول مخبر و آن محدث حجت نباشد خب لغو است که مخبر برود حدیث حفظ کند و برای مردم نقل کند) الذي لأجله (آنچنان حدیثی که بخاطر این حدیث) صنّف كثير من العلماء الأربعينيّات (نوشته‌اند بسیاری از علما کتبی را تحت عنوان چهل حدیث، که خیلی از علمای شیعه به همین نام نوشته‌اند)؛ ومثل قوله عليه‌السلام للراوي: «اكتب وبثّ علمك في بني عمّك (امام به راوی فرمودند بنویس و گسترش بده عمل خودت را در بین بنی عمت)؛ فإنّه يأتي زمان هرج لا يأنسون إلاّ بكتبهم» (پس به درستی که میاید در زمان هرج و مرج که مردم انس ندارند مگر به کتب خودشان، خب اگر نوشته و حرف این راوی حجت نباشد چرا امام میفرمایند که بنویس و آن را منتشر کن) إلى غير ذلك من الأحاديث.

الطائفة الخامسة: ما دلّ على ذمّ الكذب عليهم (آن روایاتی که دلالت میکند بر مذمت دروغ بر اهل بین علیهم السلام)، والتحذير من الكذّابين عليهم (و بر حذر داشتن انسان را از کسانی که دروغ میبندند بر ائمه)، فإنّه لو لم يكن الأخذ بأخبار الآحاد (اگر نبوده باشد اخذ به خبرهای واحد) أمرا معروفا بين المسلمين، لما كان مجال للكذب عليهم (مجالی نمیماند بر کذب بر ائمه‌ی معصومین، اگر خبر واحد حجت نیست و مردم گوش نمیکنند آنها را دیگر مجالی نمیماند که کسی بیاید خبر دروغ نقل کند)، ولما كان مورد للخوف من الكذب عليهم (امام چرا بترسند بر کذب بر خودشان)، ولا التحذير من الكذّابين (و نه بر حذر داشتن خوف بر کذابین، اگر مردم به خبر واحد عمل نمینمایند دیگر موردی نیست که امام بفرمایند که قول شخص کذاب را قبول نکنید)؛ لأنّه لا أثر للكذب (بخاطر اینکه نتیجه‌ای ندارد) لو كان خبر الواحد على كلّ حال غير مقبول عند المسلمين. (اگر مسلمانان به خبر واحد عمل نمیکنند چه راست و چه دروغش دیگر اثر و نتیجه ندارد، در هر صورت از اینکه میگوییم ائمه‌ی معصومین تصریح میکنند که خبر را از افراد راستگو بگیرید معلوم میشود که خبر واحد در نزد ائمه‌ی معصومین امر مسلمی بوده است)

۱۰

نتیجه گیری شیخ انصاری

مرحوم شیخ انصاری که مفصل در رسائل این اخبار را ذکر میکنند، در پایان از این اخبار یک نتیجه گیری دارند که مرحوم مظفر هم همین نتیجه را قبول میکنند، نتیجه این میشود که ما از مجموعه‌ی این اخبار علم پیدا میکنیم که خبر واحد حجت است اما با یک قید، خبر واحد ثقه، یعنی خبر واحد شخصی که انسان از کذب او ایمن است، پس مجموعه‌ی این اخبار دلالت میکند بر حجیت خبر واحد ثقه.

ان قلت: آیا عدالت در راوی خبر شرط نیست، عدالت در معالم هم خوانده‌اید یعنی راوی شیعه‌ی دوازده امامی باشد.

مرحوم شیخ انصاری میفرمایند در بسیاری از این روایات عملا اسمی از ثقه برده نشده چه برسد به عادل، در هیچ طائفه‌ای از این روایات ذکر نشده است که مخبر باید عادل باشد، بله در پاره‌ای از این روایات ذکر شده است که مخبر باید ثقه باشد، همین قدر که انسان اطمینان پیدا کند که شخص دروغ نمیگوید خبرش برای انسان حجت است، روایاتی هم داریم که از این روایات استفاده میشود که خبر واحد مطلقا حجت است، چه راوی اش ثقه باشد و چه نباشد، امام میفرماید «فارجعوا الی رواة احادیثنا» مطلق است، نمیگویند به رواتی که ثقه باشند، میفرمایند درست است این روایت مطلق است ولی آن روایاتی که میگویند راوی باید ثقه باشد این روایات را تخصیص میزند.

پس نتیجه این میشود که خبر واحد ثقه حجت است و نیازی به اینکه مخبر عادل باشد و شیعه‌ی دوازده امامی باشد وجود ندارد، بلکه در بعضی از روایات تصریح شده است که لازم نیست که مخبر عادل باشد.

۱۱

تطبیق (نتیجه گیری شیخ انصاری)

 قال الشيخ الأعظم ـ بعد نقله لهذه الطوائف من الأخبار، وهو على حقّ فيما قال (که این حرف را ما هم تایید میکنیم) ـ : «إلى غير ذلك من الأخبار التي يستفاد من مجموعها رضى الأئمّة عليهم‌السلام بالعمل بالخبر (رضایت ائمه به عمل به خبر واحد) وإن لم يفد القطع. وقد ادّعى في الوسائل (ادعا شده است در کتاب وسائل الشیعه) تواتر الأخبار بالعمل بخبر الثقة (تواتر اخبار را به عمل به خبر ثقه)، إلاّ أنّ القدر المتيقّن منها (الا اینکه قدر متیقن از این اخبار؛ مرحوم شیخ انصاری در کنار ثقه یک قید دیگری را هم اضافه میکنند که در حقیقت آن قید در خود ثقه هم وجود دارد) هو خبر الثقة الذي يضعف فيه احتمال الكذب (آن خبر ثقه‌ای است که ضعیف است در این راوی احتمال کذب بر وجهی که) على وجه لا يعتني به العقلاء (اعتنا نمیکنند به آن عقلا)، ويقبّحون التوقّف فيه (و تقبیح میکنند توقف بر این خبر را بخاطر این احتمال، همه‌ی اینها در خود ثقه هم نهفته است، خبر ثقه یعنی خبر انسانی که فرد ایمن است از کذب او، خبر کسی که احتمال دروغ گفتنش بسیار ضعیف است)؛ لأجل ذلك الاحتمال (به خاطر این احتمال، مثلا زراره بیاید یک خبری را نقل کند اگر بگوییم خب احتمال دارد زراره دروغ بگوید، عقلا این قول را تقبیح میکنند و میگویند همچین آدمی دروغ نمیگوید، چرا توقف میکنید در خبرش، خبر او را قبول کن)، كما دلّ عليه (بر همین معنا) ألفاظ: «الثقة» و «المأمون» و «الصادق» وغيرها الواردة في الأخبار المتقدّمة (ما در اخبار متقدمه این الفاظ داریم و همه‌ی اینها دلالت میکند که خبر ثقه حجت است)، وهي أيضا منصرف إطلاق غيرها». (و همین اخبار انصراف دهنده هستند اصلاح غیر خودشان را، از خارج عرض کردیم که بعضی از اخبار میگویند که خبر واحد مطلقا حجت است، و بعضی از اخبار هم میگویند که اخبار ثقه حجت است، که ما اخبار مطلق را با آن مختص تخصیص میزنیم)

وأضاف: «وأمّا: العدالة (عدالت شرط است یا نه؟) فأكثر الأخبار المتقدّمة خالية عنها (اکثر اخبار متقدمه خالی است از این عدالت)، بل وفي كثير منها التصريح بخلافه». (بلکه در بسیاری از این روایات تصریح شده است به خلاف این مطلب و تصریح شده است که عدالت شرط نیست)

فلا نطيل بذكرها. (١)

ب. دليل حجّيّة خبر الواحد من السنّة

من البديهيّ أنّه لا يصحّ الاستدلال على حجّيّة خبر الواحد بنفس خبر الواحد ؛ فإنّه دور ظاهر ، بل لا بدّ أن تكون الأخبار المستدلّ بها على حجّيّته معلومة الصدور من المعصومين ، إمّا بتواتر ، أو قرينة قطعيّة.

ولا شكّ في أنّه ليس في أيدينا من الأخبار ما هو متواتر بلفظه في هذا المضمون ، وإنّما كلّ ما قيل هو تواتر الأخبار معنى في حجّيّة خبر الواحد إذا كان ثقة مؤتمنا في الرواية ، كما رآه الشيخ الحرّ صاحب الوسائل. (٢) وهذه دعوى غير بعيدة ، فإنّ المتتبّع يكاد يقطع جازما بتواتر الأخبار في هذا المعنى ، (٣) بل هي بالفعل متواترة لا ينبغي أن يعتري فيها الريب للمنصف. (٤)

وقد ذكر الشيخ الأنصاريّ (قدّس الله نفسه) طوائف من الأخبار ، (٥) يحصل بانضمام

__________________

(١) منها : آية السؤال ، وهي قوله (تعالى) : ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. النحل (١٦) الآية : ٤٣.

ومنها : آية الأذن ، وهي قوله (تعالى) : ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ .... التوبة (٩) الآية : ٦١.

ومنها : آيات الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ، آل عمران (٣) الآية : ١٠٤ ، والتوبة (٩) الآية : ٧.

وإن شئت تفصيل البحث عن الاستدلال بها فراجع : فرائد الأصول ١ : ١٣٢ ـ ١٣٤ ، وكفاية الأصول : ٣٤٤ ـ ٣٤٦.

(٢) وسائل الشيعة ١٨ : ٥٢ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ؛ و ١٨ : ٩٨ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي.

(٣) وهذا ما ادّعاه أيضا المحقّق النائينيّ في فوائد الأصول ٣ : ١٩٠ ـ ١٩١ ، والمحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٣ : ١٤٣.

(٤) إنّ الشيخ صاحب الكفاية لم يتّضح له تواتر الأخبار معنى ، وإنّما أقصى ما اعترف به «أنّها متواترة إجمالا». * وغرضه من التواتر الإجماليّ هو العلم بصدور بعضها عنهم عليهم‌السلام يقينا. وتسمية ذلك بالتواتر مسامحة ظاهرة ـ منه قدس‌سره ـ.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٣٧ ـ ١٤٤.

__________________

* كفاية الأصول : ٣٤٧.

بعضها إلى بعض العلم بحجّيّة خبر الواحد الثقة المأمون من الكذب في الشريعة ، وأنّ هذا (١) أمر مفروغ عنه عند آل البيت عليهم‌السلام.

ونحن نشير إلى هذه الطوائف على الإجمال ، وعلى الطالب أن يرجع إلى الوسائل (كتاب القضاء) (٢) وإلى رسائل الشيخ (٣) في حجّيّة خبر الواحد ؛ للاطّلاع على تفاصيلها :

الطائفة الأولى : ما ورد في الخبرين المتعارضين في الأخذ بالمرجّحات ، كالأعدل ، والأصدق ، والمشهور ، ثمّ التخيير عند التساوي. (٤) وسيأتي ذكر بعضها في باب التعادل والتراجيح. (٥) ولو لا أنّ خبر الواحد الثقة حجّة لما كان معنى لفرض التعارض بين الخبرين ، ولا معنى للترجيح بالمرجّحات المذكورة والتخيير عند عدم المرجّح ، كما هو واضح.

الطائفة الثانية : ما ورد في إرجاع آحاد الرواة إلى آحاد أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام ، (٦) على وجه يظهر فيه عدم الفرق في الإرجاع بين الفتوى والرواية ، مثل إرجاعه عليه‌السلام إلى زرارة بقوله : «إذا أردت حديثا فعليك بهذا الجالس» (٧) يشير بذلك إلى زرارة. ومثل قوله عليه‌السلام ـ لمّا قال له عبد العزيز بن المهتدي : ربما أحتاج ولست ألقاك في كلّ وقت ، أفيونس بن عبد الرحمن ثقة آخذ عنه معالم ديني؟ ـ : «نعم» (٨).

قال الشيخ الأعظم قدس‌سره : «وظاهر هذه الرواية أنّ قبول قول الثقة كان أمرا مفروغا عنه عند

__________________

(١) أي اعتبار خبر الواحد الثقة.

(٢) وسائل الشيعة ١٨ : ٥٢ ـ ٨٩ و: ٩٨.

(٣) فرائد الأصول ١ : ١٣٧ ـ ١٤٤.

(٤) راجع جامع أحاديث الشيعة ١ : ٢٥٤ ـ ٢٦٠ ، أبواب المقدّمات ، باب ما يعالج به تعارض الروايات ، الأحاديث ١٠ ـ ١٩ ؛ وسائل الشيعة ١٨ : ٧٥ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث : ١.

(٥) يأتي في الصفحات : ٥٧٩ ـ ٥٨٠.

(٦) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٩٩ ـ ١٠٧ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي الأحاديث ٤ و ١٩ و ٢٣ و ٢٧ و ٣٣ ؛ جامع أحاديث الشيعة ١ : ٢٢٣ ـ ٢٢٤ ، أبواب المقدّمات ، باب حجيّة أخبار الثقات ، الحديثين ٣٢١ و ٣٢٢.

(٧) بحار الأنوار ٢ : ٢٤٦.

(٨) بحار الأنوار ٢ : ٢٥١. وقريب منه ما في وسائل الشيعة ١٨ : ١٠٧ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث : ٣٣.

الراوي ، فسأل عن وثاقة يونس ؛ ليرتّب عليه أخذ المعالم عنه». (١)

إلى غير ذلك من الروايات التي تنسق على هذا المضمون ونحوه.

الطائفة الثالثة : ما دلّ على وجوب الرجوع إلى الرواة ، والثقات ، والعلماء ، مثل قوله عليه‌السلام : «وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا ؛ فإنّهم حجّتي عليكم ، وأنا حجّة الله عليهم» (٢) ... إلى ما شاء الله من الروايات في أمثال هذا المعنى. (٣)

الطائفة الرابعة : ما دلّ على الترغيب في الرواية ، والحثّ عليها ، وكتابتها ، وإبلاغها ، (٤) مثل الحديث النبويّ المستفيض ، بل المتواتر : «من حفظ على أمّتي أربعين حديثا بعثه الله فقيها عالما ، يوم القيامة» (٥) الذي لأجله صنّف كثير من العلماء الأربعينيّات (٦) ؛ ومثل قوله عليه‌السلام للراوي : «اكتب وبثّ علمك في بني عمّك ؛ فإنّه يأتي زمان هرج لا يأنسون إلاّ بكتبهم» (٧) إلى غير ذلك من الأحاديث. (٨)

الطائفة الخامسة : ما دلّ على ذمّ الكذب عليهم ، والتحذير من الكذّابين عليهم ، (٩) فإنّه لو لم يكن الأخذ بأخبار الآحاد أمرا معروفا بين المسلمين ، لما كان مجال للكذب عليهم ، ولما كان مورد للخوف من الكذب عليهم ، ولا التحذير من الكذّابين ؛ لأنّه لا أثر للكذب لو كان خبر الواحد على كلّ حال غير مقبول عند المسلمين.

__________________

(١) فرائد الأصول ١ : ١٣٩.

(٢) وسائل الشيعة ١٨ : ١٠١ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٩.

(٣) وسائل الشيعة ١٨ : ٩٩ ـ ١٠١ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ١ و ٦ و ١٣.

(٤) وسائل الشيعة ١٨ : ٥٣ ـ ٧٥ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي.

(٥) هذا مضمون الحديث. وهو مرويّ بعبارات مختلفة ، فراجع وسائل الشيعة ١٨ : ٦٥ ـ ٧٠ ، الباب ١١ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ٤٨ و ٥٤ و ٥٨ ـ ٦٢ و ٦٤.

(٦) منها كتاب الأربعين حديثا «للشيخ البهائي» ، والأربعون حديثا «للشهيد الأوّل».

(٧) هذا مضمون كلامه ، وإليك نصّه ـ على ما في وسائل الشيعة ١٨ : ٥٦ ـ : «اكتب وبثّ علمك في إخوانك ، فإن متّ فأورث كتبك بنيك ، فإنّه يأتي على الناس زمان هرج لا يأنسون فيه إلاّ بكتبهم».

(٨) راجع جامع أحاديث الشيعة ١ : ٢٢٥ ـ ٢٢٧ ، أبواب المقدّمات ، باب حجّيّة أخبار الثقات ، الأحاديث ٣٢٨ ـ ٣٣٠ و ٣٣٤ ـ ٣٣٨.

(٩) وسائل الشيعة ١٨ : ٥٧ ، الباب ٨ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٢٢.

قال الشيخ الأعظم ـ بعد نقله لهذه الطوائف من الأخبار ، وهو على حقّ فيما قال ـ : «إلى غير ذلك من الأخبار التي يستفاد من مجموعها رضى الأئمّة عليهم‌السلام بالعمل بالخبر وإن لم يفد القطع. وقد ادّعى في الوسائل تواتر الأخبار بالعمل بخبر الثقة ، إلاّ أنّ القدر المتيقّن منها هو خبر الثقة الذي يضعف فيه احتمال الكذب على وجه لا يعتني به العقلاء ، ويقبّحون التوقّف فيه ؛ لأجل ذلك الاحتمال ، كما دلّ عليه ألفاظ : «الثقة» و «المأمون» و «الصادق» وغيرها الواردة في الأخبار المتقدّمة ، وهي أيضا منصرف إطلاق غيرها».

وأضاف : «وأمّا : العدالة فأكثر الأخبار المتقدّمة خالية عنها ، بل وفي كثير منها التصريح بخلافه». (١)

ج. دليل حجّيّة خبر الواحد من الإجماع

حكى جماعة كبيرة ـ تصريحا وتلويحا ـ الإجماع من قبل علماء الإماميّة على حجّيّة خبر الواحد إذا كان ثقة مأمونا في نقله وإن لم يفد خبره العلم. وعلى رأس الحاكين للإجماع شيخ الطائفة الطوسيّ رحمه‌الله في كتابه «العدّة» ، (٢) لكنّه اشترط فيما اختاره من الرأي ، وحكى عليه الإجماع أن يكون خبر الواحد واردا من طريق أصحابنا القائلين بالإمامة ، وكان ذلك مرويّا عن النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله ، أو عن الواحد من الأئمّة عليهم‌السلام ، وكان ممّن لا يطعن في روايته ، ويكون سديدا في نقله. وتبعه على ذلك في التصريح بالإجماع السيّد رضيّ الدين بن طاوس ، (٣) والعلاّمة الحلّي في «النهاية» ، (٤) ، والمحدّث المجلسيّ في بعض رسائله ، كما حكى ذلك عنهم الشيخ الأعظم في «الرسائل». (٥)

وفي مقابل ذلك حكى جماعة أخرى إجماع الإماميّة على عدم الحجّيّة. وعلى رأسهم

__________________

(١) فرائد الأصول ١ : ١٤٤.

(٢) العدّة ١ : ١٢٦.

(٣) كما في فرائد الأصول ١ : ١٥٦.

(٤) النهاية ، مخطوط.

(٥) فرائد الأصول ١ : ١٥٧ ـ ١٥٨.