درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۱۴: ظواهر ۷

 
۱

خطبه

السلام علیک یا فاطمة الزهراء، السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا ام الائمة النجباء النقباء

۲

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که قول لغوی حجت است یا خیر مرحوم آخوند فرمود استدلال شده است در حجیت قول لغوی به اتفاق عقلاء بلکه به اجماع علما و اصحاب. فرمود اما اتفاق بر فرض باشد به درد نمی‌خورد به خاطر اینکه سیره می‌شود و سیره باید در زمان امام علیه السلام باشد و ردع نشود.

۳

اشکال به استدلال به اجماع برای حجیت قول لغوی

اما اجماع محصلش که حاصل نیست. همه فقها که نفرموده‌اند خیلی‌ها هستند قول لغوی را طرح نکرده‌اند و خیلی که طرح کرده‌اند مخالفت کرده‌اند.

اجماع منقول هم که قبول نیست چون اجماع منقول دلیل بر حجیت ندارد، مخصوصاً این اجماع اگر نگوییم قطعی المدرک است، محتمل المدرک است قویاً. چون احتمال دارد مدرک این مجمعین همان اتفاق عقلاء باشد.

اجماع دو قسم است:

یک اجماعی هست که از آن تعبیر می‌کنند به اجماع تعبدی یعنی هر چه که فکر می‌کنیم هیچ دلیلی برای قول مجمعین پیدا نمی‌شود.

و یک اجماعی هست اجماع مدرکی یعنی برای مجمعین مدرک پیدا می‌شود یا یقیناً مدرک مجمعین این است مثل اینکه خودشان فتوا داده‌اند، دلیل آن را هم ذکر کرده‌اند و یا قطعی المدرک نیست بلکه محتمل المدرک است. محتمل المدرک یعنی فتوایی داده‌اند و یک دلیلی هست که محتمل است دلیل مجمعین همین باشد.

اینجا فرموده‌اند اجماعی که محتمل المدرک باشد و یا قطعی المدرک باشد این اجماع حجت نیست. به خاطر اینکه ما باید نگاه به مدرک کنیم اگر مدرک تمام بود ما هم با مجمعین همراه می‌شویم و اگر مدرک تمام نبود ما از مجمعین جدا می‌شویم.

در محل بحث این اجماع اگر قطعی المدرک نباشد محتمل المدرک است قویاً. مدرکشان چیست؟ اصل کبرایی در میان عقلا هست به نام رجوع به اهل خبره. یعنی جاهل در کار رجوع می‌کند به خبره کار. گفته‌اند لغوی هم خبره لغت است وقتی ما جاهل به این لغت هستیم رجوع می‌کنیم به اهل خبره. به احتمال زیاد مدرک مجمعین همین اتفاق عقلاء است بر اینکه در هر صنعت و حرفه‌ای جاهل رجوع می‌کند به اهل خبره آن صنعت و علم، و در لغت هم لغوی اهل فنش است. پس ما به این دلیل نگاه می‌کنیم اگر این دلیل درست بود با مجمعین همراه می‌شویم، درست نبود از آنها به خیر و از ما به سلامت!

۴

اشکال دوم به استدلال به رجوع به اهل خبره برای حجیت قول لغوی

آخوند می‌فرماید این دلیل درست نیست. دو اشکال دارد این دلیل. یک اشکال این است که اصلاً لغوی معنای موضوع له را تشخیص نمی‌دهد و نمی‌نویسد. لغوی موارد استعمال را می‌نویسد. مثلاً می‌نویسد «ماء» در سی معنا استعمال شده است. این سی معنا که همه‌اش معنای حقیقی نیست، بعضی معنای مجازی است. معنای موضوع له کدام یکی است؟ اگر تشخیص می‌دادند معنای موضوع له را، مثلا باید می‌گفتند ما معنای موضوع له را درشت می‌نویسیم و یا مثلاً در آخر می‌نویسیم و حال آنکه هیچ علامتی نگذاشته‌اند. اگر بگویید اولین معنا معنای موضوع له است، آن هم جوابش این است که مشترک لفظی چه می‌شود؟ بعضی از الفاظ مشترک لفظی هستند، پس لازم این است که در اولین معنا ده معنا ذکر شود و حال این که اینطور نیست.

۵

اشکال از خارج به استدلال به رجوع به اهل خبره برای حجیت قول لغوی

ثانیاً رجوع به اهل خبره برای اموری است که احتیاج به خبرویت دارد یعنی هر کسی نمی‌فهمد درس خواندن می‌خواهد. چرا می‌گویند قول منجمین در اول ماه و طلوع آفتاب حجت نیست؟ چون طلوع آفتاب سواد نمی‌خواهد انسان پنجره را باز می‌کند می‌بیند که آیا آفتاب طلوع کرده است یا خیر. اول ماه سواد نمی‌خواهد، به بالای پشت بام می‌رود و می‌بیند که ماه طلوع کرده است یا خیر و استهلال می‌کند. اموری که احتیاج به خبرویت دارد، درس خواندن می‌خواهد از عهده مردم بر نمی‌آید، در آنها رجوع به اهل خبره می‌کنیم. لغت هم که سواد نمی‌خواهد شما الان پا می‌شوید و می‌روید در خانه پیرزن دهاتی عرب و معنای لغت را از او می‌پرسید. ما عالم لغت نداریم، عالم لغت مانند کسی می‌ماند که رفته است خیابان صفائیه را قدم کرده و می‌گوید پانصد قدم است. اگر علم این است، همه مردم اهل علم هستند. بنابر این قول لغوی داخل کبرای رجوع به اهل خبره نیست چون رجوع به اهل خبره برای جایی است که احتیاج به فحص و حدس و نظر و رای دارد که از همه کس بر نمی‌آید.

۶

تطبیق: اشکال به استدلال به اجماع برای حجیت قول لغوی

والإجماع المحصَّل غير حاصل (اجماع محصل که حاصل نیست چون خیلی‌ها قبول ندارند و طرح نکرده‌اند)، والمنقول منه غير مقبول (اجماع منقول هم به درد نمی‌خورد، حجت نیست)، خصوصاً (خصوصا که این اجماع مدرکی است) في مثل المسألة، ممّا احتمل قريباً (از آن چیزهایی که احتمال زیاد داده می‌شود) أن يكون وجه ذهاب الجلّ -لولا الكلّ- (وجه اینکه اینها قائل شده‌اند به قول لغوی اکثرشان اگر نگوئیم کلّشان) هو اعتقاد أنّه ممّا اتّفق عليه العقلاء، (آن اعتقاد به این است که از آن چیزهایی است که عقلاء به آن اتفاق کرده‌اند) من الرجوع إلى أهل الخبرة من كلّ صنعة (از اینکه رجوع کنند به اهل خبره در هر صنعتی) في ما اختصّ بها (در آن چیزهایی که مختص آن صنعت است)

۷

اشکال اول به دلیل رجوع به اهل خبره برای حجیت قول لغوی

والمتيقّن من ذلك (متیقن از رجوع به اهل خبره) إنّما هو في ما إذا كان الرجوع يوجب الوثوق والاطمئنان (آخوند می‌فرماید اصلا رجوع به اهل خبره برای جایی است که موجب اطمینان شود. اگر موجب اطمینان نشود مانند خبر واحد نیست که قولش حجت باشد)، ولا يكاد يحصل من قول اللغويّ وثوقٌ بالأوضاع (هیچ وقت از قول لغوی انسان اطمینان پیدا نمی‌کند به معنای موضوع له. این اشکال اول. اشکال اول این است که قول لغوی اگر بخواهد داخل کبرای اهل خبره باشد، اهل خبره شرطش این است که قولشان موجب وثوق و اطمینان شود و انسان از قول لغوی وثوق پیدا نمی‌کند)

۸

تطبیق: اشکال دوم به استدلال به رجوع به اهل خبره برای حجیت قول لغوی

بل لا يكون اللغويّ من أهل خبرة ذلك (یک پله بالاتر می‌رود. اصلا لغوی خبره تشخیص موضوع له نیست) بل إنّما هو من أهل خبرة موارد الاستعمال (لغوی فقط موارد استعمال را می‌نویسد مثلا می‌گوید «ماء» در ده معنا استعمال شده است)؛ بداهة أنّ همّه (چون همّ لغوی): ضبط موارده (این است که موارد استعمال را ضبط کند. این ور بگرد این روستا، این روستا، که مواردی را که این لغت استعمال شده است در یک معنایی ضبط کند)، لا تعيين أنّ أيّاً منها (از این موارد) كان اللفظ فيه حقيقةً أو مجازاً (اصلا همّ لغوی این نیست که معنای موضوع له را تشخیص دهد و معنای مجازی را تشخیص دهد. تعیین کند کدام یک از این موارد لفظ در آن حقیقت است یا مجاز)، وإلّا (شاهدش هم این است که اگر همّ لغوی تشخیص معنای حقیقی از مجازی بود) لوضعوا لذلك علامةً (یک علامتی جعل می‌کرد. مثلا می‌گفت ما اینجا با قرمز می‌نویسیم و یا این را درشت‌تر می‌نویسیم، یک علامتی می‌گذاشت). وليس ذكره أوّلاً علامةَ كونِ اللفظ حقيقةً فيه (ممکن است کسی بگوید علامت دارد. اولین معنایی که هر لغوی ذکر می‌کند معنای حقیقی است، در جواب می‌فرماید ذکر یک معنا اولا این علامت این نیست که این لفظ حقیقت در این معنا است)؛ للانتقاض بالمشترك. (بخاطر اینکه نقض می‌کنیم به مشترک. اگر قرار باشد اولین معنا معنای موضوع له باشد، لفظ مشترک را چه کار می‌کنید؟ یک مشترکی مثل «عین» که چند معنا دارد را چه می‌کنید؟)

۹

(توضیح دوباره) اشکال از خارج به استدلال به رجوع به اهل خبره برای حجیت قول لغوی

یک اشکال هم از خارج ذکر کردیم که آخوند بیان نکرد که اصلا رجوع به اهل خبره برای جایی است که مساله احتیاج به تأمل و نظر و فکر و دقت داشته باشد. والا اینکه کسی بگوید این پنجره بسته است یا باز است؟ یک ریاضی دان بگوید: باز است من الان حساب کردم فضا را حساب کردم حجم هوا را حساب کردم دیدم اینجا هوا کم و زیاد می‌شود این علامت این است که پنجره باز است. بعد کسی بگوید قول این فرد حجت است، در پاسخ می‌گویند احتیاج به این کارها نبود پنجره باز است دیگر. قول منجمین هم همین است. امروز اول ماه است، نگاه می‌کنیم اول ماه است یا خیر. ماه گرفت، نگاه می‌کنیم ماه گرفت یا خیر، الان مغرب شد، نگاه می‌کنیم مغرب شد یا خیر. سرّ اینکه قول منجم اعتبار ندارد چون داخل اهل خبره نیست. نگویید که او زحمت کشیده، زحمت بکشد. ممکن است الان یک کسی با رمالی از پشت دیوار بگوید که ساعت چند است، درست است که او زحمت کشیده و از پشت دیوار می‌گوید ولی فهمیدن اینکه ساعت چند است احتیاج به زحمت ندارد. پیر زن هم نگاه می‌کند و می‌فهمد. لغت هم از همین قبیل است. مواردی که این لفظ در این معنا حقیقت یا مجاز است بچه سه ساله هم تشخیص می‌دهد. پیرزن ۱۵۰ ساله هم تشخیص می‌دهد. فقط بتواند از اهل آن زبان بپرسد ننه چه می‌گویی؟!

۱۰

اشکال به انسداد صغیر برای حجیت قول لغوی

بعضی گفته‌اند که قول لغوی از باب انسداد حجت است. یک انسداد کبیر داریم و یک انسداد صغیر. انسداد کبیر یعنی کل احکام شریعت. انسداد صغیر مانند باب رجال. بعضی گفته‌اند قول رجالیین حجت است از باب انسداد صغیر و یا قول لغوی حجت است از باب انسداد صغیر. انسداد صغیر یعنی در مجموعه احکام شریعت نمی‌گوییم بلکه در یک محدوده کم می‌گوییم. می‌گوییم در میان الفاظی که در شریعت استعمال شده است یقیناً الفاظ یک معانی حقیقی دارند و یک معانی مجازی. ما راهی برای تشخیص معنای حقیقی از مجازی نداریم و قطعا نمی‌توانیم پیدا کنیم. رجوع می‌کنیم به ظن و قول لغوی چون مفید ظن است برای تشخیص معنای حقیقی از مجازی معتبر است.

آخوند می‌فرماید این انسداد صغیر الکی است. چون یک وقت هست که انسداد صغیر منجر به انسداد کبیر می‌شود و یک وقت منجر به انسداد کبیر نمی‌شود. اگر منجر به انسداد کبیر شد هر ظنی حجت است. اگر منجر به انسداد کبیر نشد احتیاط می‌کنیم. شما می‌گویید این الفاظی که در روایات استعمال شده است ما معنای حقیقی و مجازی اش را نمی‌دانیم، ما می‌گوییم احتیاط کن. اگر بگویید احتیاط مستلزم عسر و حرج است می‌گوییم این انسداد کبیر می‌شود. انسداد کبیر این است که احتیاط واجب نیست چون مستلزم عسر و حرج است. اگر احتیاط مستلزم عسر و حرج است می‌شود انسداد کبیر. در انسداد کبیر هر ظنی حجت است. اگر احتیاط در این محدوده خاص مستلزم عسر و حرج نیست پس احتیاط کن. پس ما چیزی به اسم انسداد صغیر نداریم که بگوید هر ظنی حجت نیست فقط ظن در دایره لغات و قول لغوی حجت است.

۱۱

تطبیق: اشکال به انسداد صغیر برای حجیت قول لغوی

وكونُ موارد الحاجة إلى قول اللغويّ أكثر من أن يحصى (اگر کسی بگوید موارد احتیاج به قول لغوی خیلی زیاد است) - لانسداد باب العلم بتفاصيل المعاني غالباً (معانی فی الجمله برای ما واضح است اما بالتفاصیل یعنی سعه و ضیقش معلوم نیست. شیخ انصاری کلام زیبایی دارد که اوضح مفاهیم «ماء» یعنی آب است از صبح تا شب هر انسانی با او مرتبط است اما در مصادیق آن گاهی اوقات انسان‌ها با هم اختلاف دارند همین که انسان‌ها اختلاف دارند نشان میدهد که مفهوم آب به تمام قیود و مشخصاتش برای انسان واضح نیست. واضح‌تر از از آب که پیدا نمی‌کنید همان آب هم در سعه و ضیقش اختلاف است)، بحيث يُعلم بدخول الفرد المشكوك أو خروجه (معنا آن چنان روشن نیست که بتوانیم تشخیص دهیم این فرد مشکوک داخل این مفهوم است یا خارج این مفهوم مثل آبی که مثال زدم)، وإن كان المعنى معلوماً في الجملة (بله اکثر لغات معنای فی الجمله‌اش برای ما مشخص است ولی حدودش مشخص نیست) - لا يوجبُ اعتبار قوله (خبرِ «وكونُ موارد الحاجة» اینجا است. موجب نمی‌شود که قول لغوی معتبر باشد) مادام انفتاح باب العلم بالأحكام، (مادامی که انسداد کبیر پیش نیاید. مادامی که باب علم و علمی مفتوح باشد یعنی انسداد صغیر منجر به انسداد کبیر نشود) كما لا يخفى.

ومع الانسداد (اگر انسداد علم به تفاصیل معانی موجب شود که باب علم منسد شود) كان قوله معتبراً (قول لغوی معتبر می‌شود) - إذا أفاد الظنّ - (وقتی موجب ظن شود) من باب حجّيّة مطلق الظنّ (دیگر ظن خاص نیست. و حال آنکه اول بحث گفتیم کلام این است که اگرکسی مطلق ظن را حجت نمی‌داند آیا قول لغوی حجت است یا نه. اگر این منجر به انسداد کبیر شود، قولش حجت است از باب مطلق ظن) وإن فُرض انفتاح باب العلم باللّغات بتفاصيلها (حتی اگر یک جایی باب علم به لغت به تفاصیلش منفتح باشد، باز قول لغوی که موجب ظن می‌شود حجت می‌شود. چون آن ظن به حکم است. اگر منجر شد به انسداد کبیر، ظن به حکم است و قول لغوی منجر به ظن شود حجت است. اگر کسی مثلا بگوید ما در خصوص لغت «انسان» شک نداریم. اگر «انسان» در یک حکمی واقع شده باشد مثلا «یجب تغسیل میّت الانسان» باز ظن به این حکم کافی است ولو اینکه بگوییم این لغت را ما هیچ شکی نداریم. چون میزان ظن به حکم است.) في ما عدا المورد. (کسی بگوید ما در چندین جا معنای لغت را خوب می‌دانیم مانند «انسان» و... می‌گوییم باشد ولو آنجا می‌دانیم ولی اگر موجب ظن به حکم شود باز هم معتبر است چون میزان انسداد کبیر است)

۱۲

امکان حکمت بودن انسداد صغیر در صورت اثبات حجیت قول لغوی

بله یک حرف می‌توان زد. اگر ما دلیلی از خارج می‌داشتیم که قول لغوی حجت است می‌گفتیم حکمت این حجیت، انسداد صغیر است نه اینکه ما از انسداد صغیر پی ببریم به حجیت. اگر از انسداد صغیر بخواهیم پی ببریم به حجیت ممکن نیست ولی اگر ثابت شود حجیت، ممکن است که بگوییم انسداد صغیر حکمتش است.

۱۳

تطبیق: امکان حکمت بودن انسداد صغیر در صورت اثبات حجیت قول لغوی

نعم، لو كان هناك دليل على اعتباره (اگر دلیلی بر اعتبار قول لغوی باشد)، لا يبعد أن يكون انسداد باب العلم بتفاصيل اللّغات موجباً له (بعید نیست که بگوییم انسداد باب علم به تفاصیل لغات موجب این اعتبار شده است) على نحو الحكمة، لا العلّة. (منتها به نحو حکمت نه علت چون اگر علت بود از انسداد صغیر پی می‌بردیم به اعتبار ولی وقتی به نحو حکمت است حکم دائر مدار حکمت نیست. نمی‌توانیم از انسداد صغیر پی ببریم به اعتبار)

۱۴

اشکال به عدم حجیت قول لغوی

لا يقال: على هذا لا فائدة في الرجوع إلى اللغة. (آقای آخوند شما که بیچاره کردید کتاب فروش‌ها را و همین طور فقها را که یک قفسه کتاب لغت دارند! اگر قول لغوی اعتبار ندارد، یک قفسه کتاب لغت، دو میلیون تومان کتاب لغت، برای چیست!؟)

۱۵

پاسخ اشکال به عدم حجیت قول لغوی

فإنّه يقال (آخوند می‌گوید فایده دارد): مع هذا لا يكاد تخفى الفائدة في المراجعة إليها (مخفی نیست فائده در مراجعه به لغت)؛ فإنّه ربما يوجب القطع بالمعنى (انسان وقتی چهار کتاب لغت را نگاه می‌کند و می‌بیند که این معنا را ذکر کرده‌اند انسان یقین پیدا می‌کند)، وربما يوجب القطع بأنّ اللفظ في المورد ظاهرٌ في معنىً - بعد الظفر به وبغيره في اللغة - (گاهی ازقول لغویین قطع به معنا پیدا می‌شود و گاهی از قول لغویین قطع به معنا پیدا نمی‌شود. مانند این جمله «کل عین باکیة یوم القیامة الا ثلاثة اعین. عین غضَّت عن محارم الله» هر چشمی فردای قیامت گریان است الا سه چشم یکی آنی که از نامحرم پوشیده شود. اگر کسی بگوید این «عین» معنایش چیست؟ و به کتاب لغت رجوع می‌شود می‌بینیم یکی از معانی که برای آن ذکر کرده‌اند شاهین ترازو است! و چون این معنا با اینجا تناسب ندارد آن را کنار می‌گذاریم. معنای دیگر که ذکر کرده‌اند چشمه است. و این هم به خاطر عدم تناسب کنار گذاشته می‌شود و همی نطور معنای جاسوس. معنای دیگری که در کتاب لغت ذکر شده چشم است و می‌بینیم که این معنا تناسب دارد و همین معنا فهمیده می‌شود که اراده شده است. یعنی گاهی اوقات معنای لغت را ما نمی‌دانیم ولی خیلی از آن معانی که مجمل است مناسبت ندارد. پس باز هم قول لغوی کمک می‌کند) وإن لم يقطع بأنّه حقيقة فيه أو مجاز، (اگر چه نمی‌دانیم این «عین» که به معنای چشم است اینجا آیا این حقیقت است یا مجاز، مهم نیست. برای فقیه این مهم نیست که معنای حقیقی یا مجازی است برای فقیه ظهور لفظ مهم است چون ظواهر حجت است) كما اتّفق كثيراً، وهو يكفي في الفتوى (چون ظاهر معتبر است نه معنای موضوع له. پس بنابراین کتاب‌های لغت به جای خودش باشد، آبروی فقها هم ریخته نمی‌شود، کتاب فروشی‌ها هم ضرر نمی‌کنند، بدون اینکه قول لغوی معتبر باشد. هذا تمام الکلام در قول لغوی)

الشك في ما هو الموضوع له لغة وحكمه

وإن كان لأجل الشكّ في ما هو الموضوع له لغةً، أو المفهوم منه عرفاً، فالأصلُ يقتضي عدم حجّيّة الظنّ فيه ؛ فإنّه ظنٌّ في أنّه ظاهر، ولا دليل إلّا على حجّيّة الظواهر (١).

الاستدلال على حجّية قول اللغوي والمناقشة فيه

نعم، نسب إلى المشهور (٢) حجّيّة قول اللغويّ - بالخصوص - في تعيين الأوضاع.

الدليل الأول: الاتفاق والإجماع

واستدلّ لهم (٣) باتّفاق العلماء - بل العقلاء - على ذلك، حيث لا يزالون يستشهدون بقوله في مقام الاحتجاج، بلا إنكارٍ من أحد، ولو مع المخاصمة واللجاج.

وعن بعضٍ (٤) دعوى الإجماع على ذلك.

وفيه: أنّ الاتّفاق - لو (٥) سلّم اتّفاقه - فغير مفيد.

مع أنّ المتيقّن منه هو الرجوع إليه مع اجتماع شرائط الشهادة من العدد والعدالة (٦).

والإجماع المحصَّل غير حاصل، والمنقول منه غير مقبول، خصوصاً في

__________________

(١) في « ر »: ولا دليل على حجّية الظنّ بالظواهر.

(٢) نسبه الشيخ الأعظم إليهم في فرائد الأُصول ١: ١٧٣.

(٣) في « ر »: واستدلالهم.

(٤) قال الشيخ الأعظم: وقد حكي عن السيّد - في بعض كلماته - دعوى الإجماع على ذلك، بل ظاهر كلامه المحكيّ: اتفاق المسلمين ( فرائد الأُصول ١: ١٧٤ ). ولكن لم نظفر به في كلمات السيّد المرتضى، ولا بالحاكي. نعم، ادّعاه المحقّق التقي في هداية المسترشدين ١: ٢١٣ - ٢١٤، والسيّد المجاهد في مفاتيح الغيب: ٦١.

(٥) في « ر »: الاتفاق ممنوع ولو.

(٦) هذا الجواب ذكره الشيخ الأنصاري في فرائده ١: ١٧٤.

مثل المسألة، ممّا احتمل قريباً (١) أن يكون وجه ذهاب الجلّ - لولا الكلّ - هو اعتقاد أنّه ممّا اتّفق عليه العقلاء، من الرجوع إلى أهل الخبرة من كلّ صنعة في ما اختصّ بها.

والمتيقّن من ذلك إنّما هو في ما إذا كان الرجوع يوجب الوثوق والاطمئنان، ولا يكاد يحصل من قول اللغويّ وثوقٌ بالأوضاع، بل لا يكون اللغويّ من أهل خبرة ذلك (٢)(٣)، بل إنّما هو من أهل خبرة موارد الاستعمال ؛ بداهة أنّ همّه: ضبط موارده، لا تعيين أنّ أيّاً منها كان اللفظ فيه حقيقةً أو مجازاً، وإلّا لوضعوا لذلك علامةً. وليس ذكره أوّلاً علامةَ كونِ اللفظ حقيقةً فيه ؛ للانتقاض بالمشترك.

الدليل الثاني: انسداد باب العلم بتفاصيل المعاني موجب لحجّية قول اللغوي

وكونُ موارد الحاجة إلى قول اللغويّ أكثر من أن يحصى - لانسداد باب العلم بتفاصيل المعاني غالباً (٤)، بحيث يُعلم بدخول الفرد المشكوك أو خروجه، وإن كان المعنى معلوماً في الجملة - لا يوجبُ اعتبار قوله مادام انفتاح باب العلم بالأحكام، كما لا يخفى.

ومع الانسداد كان قوله معتبراً - إذا أفاد الظنّ - من باب حجّيّة مطلق الظنّ، وإن فُرض انفتاح باب العلم باللّغات بتفاصيلها في ما عدا المورد.

نعم، لو كان هناك دليل على اعتباره، لا يبعد أن يكون انسداد باب العلم بتفاصيل اللّغات موجباً له على نحو الحكمة، لا العلّة.

__________________

(١) هذا الوجه حكاه الشيخ الأعظم عن الفاضل السبزواري. راجع فرائد الأُصول ١: ١٧٤، ورسالة في تحريم الغناء، ضمن مجموعة رسائل في حكم الغناء ١: ٤٦.

(٢) هذا الجواب أيضاً مذكور في فرائد الأُصول ١: ١٧٥.

(٣) الأولى أن يقال: من أهل الخبرة بها. ( منتهى الدراية ٤: ٣٣٣ ).

(٤) المستدلّ بالانسداد هو المحقّق التقي في هداية المسترشدين ١: ٢١٣.

فائدة الرجوع إلى قول اللغوي

لا يقال: على هذا لا فائدة في الرجوع إلى اللغة.

فإنّه يقال: مع هذا لا يكاد تخفى الفائدة في المراجعة إليها ؛ فإنّه ربما يوجب القطع بالمعنى، وربما يوجب القطع بأنّ اللفظ في المورد ظاهرٌ في معنىً - بعد الظفر به وبغيره في اللغة - وإن لم يقطع (١) بأنّه حقيقة فيه أو مجاز، كما اتّفق كثيراً، وهو يكفي في الفتوى.

__________________

(١) في « ر »: نقطع.