درس کفایه الاصول - جلد اول

جلسه ۹۶: مقدمه واجب ۱۶

 
۱

خلاصه مباحث گذشته

گفتیم که وجوب مقدمه دائر مدار وجوب ذى المقدّمه است ولو این که واجبی الآن زمانش نرسیده باشد، این که وجوب ذى المقدّمه فعلی باشد ولکن زمان واجب نرسیده باشد، این چند صورت دارد: یک وقت ممکن است به نحو شرط متأخِّر باشد، مانند این که شارع بفرماید ‹اگر زنده بودی و قدرت داشتی در موسِم، حجِّ در موسِم الآن بر تو واجب است›، در اینجا وجوبِ ذى المقدّمه مشروط به قدرت و حیاتِ در موسِم است و موسِم هنوز نرسیده، امّا شرطش شرطِ متأخِّر است، یعنی اگر شش ماه دیگر این قدرت را داشتی و زنده بودی، از الآن ذى المقدّمه بر تو واجب است، در اینجا چون وجوبِ ذى المقدّمه فعلی است لذا وجوب مقدّمه هم فعلی می‌باشد، بنا بر این در ما نحن فیه اگر وجوب ذى المقدّمه به نحو شرط متأخِّر باشد پس وجوبش فعلی است و وجوب مقدّمه هم فعلی می‌شود؛ امّا گاهی وجوبِ ذى المقدمه به نحو واجب معلَّق است، یعنی وجوب الآن هست و هیچ قید و شرطی هم ندارد ولی واجب در آن ظرف مخصوص است یعنی از الآن به شما می‌گوید ‹ای مکلَّف! الآن حجِّ در موسِم بر شما واجب است›.

پس اگر مقدمه بخواهد واجب باشد، این وجوب یا بایستی به نحو شرط متأخّر باشد و یا باید به نحو واجب معلَّق باشد و یا به نحو واجبِ مطلق باشد مثل این می‌ماند که الآن بر شما اعتقاد به امامت امیر المؤمنین علیه السلام لازم است، در اینجا باید کتاب‌ها را بخوانی تا به این اعتقاد دست پیدا کنی، که در اینجا وجوبِ ذى المقدمه به نحو مطلق است و معلَّق هم نیست بلکه منجَّز است و لذا مقدّمه‌اش هم واجب است.

پس وجوب مقدّمه در سه جا فعلی می‌شود: ۱ ـ در جایی که وجوب ذى المقدمه مطلقِ منجَّز باشد ۲ ـ در جایی که وجوبِ ذى المقدمه معلَّق باشد ۳ ـ در جایی که وجوب ذى المقدمه مشروط به شرط متأخِّر باشد.

۲

وجوب مقدمات قبل از وقت و بررسی آن

حالا اگر چنانچه یک واجبی هست که وجوبش مطلق است و لکن موسَّع است، مانند این که بعد از اذان ظهر بر شما نماز واجب می‌شود و تا غروب هم برای خواندن نماز وقت داری، امّا یقین داری که اگر تا یک ساعتِ دیگر وضوء نگیری، آب‌ها قطع می‌شود و راه دیگری برای وضوء گرفتن نداری، در اینجا درست است که هنوز زمان اتیان ذى المقدمه نرسیده است ولی عقل می‌گوید که تو الآن قبل از ظهر باید وضوء بگیری، زیرا اگر الآن وضوء نگیری، آن وقت متمکن از اتیان ذى المقدمه در آن ظرف نیستی، این مورد مسلَّم است و جایی برای شبهه ندارد.

امّا یک واجب‌هایی هست که اصلاً عادتاً إتیانِ آن مقدّمات، در ظرفِ خودِ ذى المقدمه ممکن نیست مانند حجّ، زیرا شخصی که می‌خواهد به حجّ برود، اصلاً ممکن نیست که در روز عرفه ویزا بگیرد و بلیط پیدا کند و به عربستان برود و عمره انجام دهد و...، پس این‌ها مقدّمات مفوّته می‌باشند یعنی ذى المقدمه یک مقدماتی دارد که اگر این مقدّمات در ظرفِ خودشان اتیان نشوند، در زمانِ ذى المقدمه قابل إتیان نخواهند بود، در اینجا عقل می‌گوید که باید این مقدّمات را بیاوری، به خاطر این که اگر الآن این مقدّمات را نیاوری در ظرفِ واجب هم نمی‌توانی بیاوری و لذا جَعْلِ وجوبِ ذى المقدمه لغو می‌شود زیرا در مثال حجّ، دیگر هیچ فردی نمی‌تواند از عهدهٔ تکلیفِ حجّ بر آید، لذا چون فعلِ لغو از حکیم صادر نمی‌شود پس کشف می‌کنیم که قطعاً این مقدّمات را واجب کرده و از طرفی وجوب مقدّمه هم بدون وجوب ذى المقدمه عقلاً ممکن نیست، پس کشف می‌کنیم که قطعاً وجوبِ ذى المقدمه هم فعلی شده و حالا یا از باب شرط متأخِّر فعلی شده و یا از باب واجب معلَّق.

اگر بگویید که اصلاً ممکن است مقدّمات واجب باشند ولی ذى المقدّمات واجب نباشند، می‌گوییم اگر چنین چیزی باشد، باز هم ما قائلیم که این مقدّمات واجب هستند و لغو نمی‌شود منتهیٰ وجوبش، دیگر وجوبِ غیری و مقدّمی نخواهد بود بلکه وجوبش وجوبِ نفسی تعینی است، پس منافات ندارد که شارع، ذى المقدمه را در همان تاریخِ خودش واجب کند و مقدّمات مفوّته هم داشته باشد و این مقدّمات هم واجب باشند ولکن دیگر وجوبِ این مقدّمات، وجوبِ غیری مقدّمی نخواهد بود بلکه وجوبِ نفسی تعینی خواهد بود.

اشکال: وجوبِ نفسی تهیئی آیا معنا دارد! زیرا تهیئ یعنی آماده شدن برای غیر در حالی که وجوب نفسی مربوط به خود شئ است و این مثلِ کوسهٔ ریش پهن می‌باشد.

جواب: وجوبِ نفسی را معنا کرده‌اند و یک اشکالی در وجوب نفسی کرده‌اند، می‌گویند وجوبِ نفسی آن است که به خاطر خودش واجب شده باشد، گفته‌اند اگر این طور باشد پس همهٔ واجبات، واجبِ غیری می‌شوند به خاطر این که مثلاً نماز واجب شده برای ‹تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر›، روزه واجب شده برای ‹صوموا تصحُّوا›، حجّ واجب شده به خاطر ‹تشییداً لأرکان الدّین›، و فقط یک واجب نفسی خواهیم داشت و آن هم وجوبِ معرفةُ الرَّب می‌باشد، بلکه می‌توان گفت همهٔ واجبات برای کمال نفس است، آن وقت جواب داده‌اند به این که وجوبِ نفسی آن وجوبی نیست که غرضش در خودش باشد بلکه آن چیزی است که واجب شده ‹لا لواجبٍ آخر› نه ‹لا لغرضٍ آخر›، در وضوء می‌گوییم که وجوبش غیری است زیرا ‹وَجَبَ لواجبٍ آخر› امّا صلاة درست است که ‹وَجَب لِتنهیٰ عن الفحشاء والمنکر› امّا ناهی بودن از فحشاء و منکر که واجب نیست، در ما نحن فیه هم وجوبِ نفسی تهیئی است یعنی این وجوبِ مقدّمات مفوّته واجب شده ‹لا لواجبٍ آخر بل للتهیئِ لإتیان الحجّ فى زمانه›.

۳

تطبیق تنبیه

تنبیهٌ:

از آنچه که ما گفتیم روشن شد که مناط در فعلیتِ وجوب مقدمه، فعلیتِ وجوب ذى المقدّمه است، (قد انقدح مِن مَطاوى ما ذکرناه أنّ المناط فى فعلیةِ وجوبِ المقدّمةِ الوجودیة وکونِهِ فى الحال بحیث یجب علیٰ المکلَّف تحصیلُها، هو فعلیةُ وجوبِ ذیها)، معلوم شد که مناط در فعلیتِ وجوب مقدّمهٔ وجودیه و این که وجوبِ مقدّمه در زمان حال باشد به گونه‌ای که تحصیلِ این مقدّمه الآن بر مکلَّف واجب باشد (مثلاً الآن برود وضوء بگیرد)، این مناط همان فعلیتِ وجوبِ ذى المقدّمه است (ولو کان) الواجب أى ولو کانت ذى المقدّمة (أمراً إستقبالیاً ـ کالصوم فى الغد والمناسک فى الموسِم ـ) اگرچه که این واجب و این ذى المقدّمه، یک امر استقبالی باشد یعنی الآن کسی که در شوّال مستطیع شد و وجوبِ حجِّ در موسِم برایش آمد، وجوبِ ویزا گرفتن هم فعلی می‌شود، (می‌گویی حجّ در موسِم که هنوز نیامده، می‌گوییم وجوب مقدّمه تابعِ زمانِ وجوبِ ذى المقدّمه است نه تابعِ زمانِ خودِ ذى المقدّمه، درست است که حجِّ در موسِم الآن نیامده ولی وجوبش آمده) یا مانند وجوب روزه در فردا که می‌گوید امشب واجب است سحری بخوری چون روزهٔ فردا واجب است و وجوبِ روزهٔ فردا در امشب آمده و وجوب مقدّمه که سحری خوردن است همزمان با وجوبِ ذى المقدّمه است؛ و این ذى المقدّمه که وجوبش فعلی است (کان وجوبُهُ مشروطاً ـ بشرطٍ موجودٍ اُخِذَ فیه ولو متأخِّراً ـ أو مطلقاً)، و حالا این ذى المقدّمه وجوبش مشروط به شرطی باشد که الآن موجود باشد و این شرط در آن وجوب أخذ شده باشد ولو این که به نحو متأخِّر أخذ شده باشد، یا این که وجوبِ ذى المقدّمه، مطلق باشد، (یعنی یا صومِ در فردا و حجِّ در موسِم به نحو شرطِ متأخِّر است، درست است که زمان أخذ شده، منتهیٰ به نحو شرطِ متأخِّر و چون الآن هست، لذا وجوب هم هست یا این که به نحو مطلقِ منجَّز یا معلَّق باشد)؛ و حالا که مطلق باشد (منجَّزاً کان أو معلَّقاً، فیما إذا لم تکن مقدّمةً للوجوب أیضاً)، یا مطلقِ منجَّز باشد یا مطلق معلَّق، البته آن شرطی که شرط واجب است و مقدّمهٔ واجب است باید دیگر مقدّمهٔ وجوب نباشد (زیرا اگر مقدّمهٔ وجوب هم باشد، پس دیگر وجوبِ تحصیل ندارد).

توضیح مطلب این که: یک وقت ممکن است یک شرطی هم شرطِ وجوب باشد و هم شرطِ واجب مثلِ نمازِ ظهر که کلمه ظهر، هم قید واجب است و هم قیدِ وجوب ولی اگر فقط قید وجوب بود، انسان نمازش را در ساعت ۱۰ شب می‌خواند چون می‌گوید اگر ظهر شد، نمازت را بخوان ولی چون هم قید واجب و هم قید وجوب، معنایش این است که نمازِ ظهر را باید تا عصر بخوانی، ولی استطاعت فقط قیدِ وجوب است و قیدِ واجب نیست.

پس چند مورد از وجوبِ مقدّمه استثناء می‌شود، یک مورد آنجایی که در عینِ حال که مقدّمهٔ واجب است، مقدّمهٔ وجوب هم باشد، امّا مورد دیگر این است که مقدّمهٔ وجوب نباشد ولکن (أو مأخوذةً فى الواجب علیٰ نحوٍ یستحیل أن تکون مورداً للتکلیف)، این که مقدّمهٔ واجب طوری در واجب أخذ شده باشد که محال می‌باشد که مورد تکلیف باشد یعنی تکلیف به او نمی‌خورد (طبق نظر مرحوم شیخ انصاری)، (کما إذا اُخِذَ عنواناً للمکلَّف، کالمسافر والحاضِر والمستطیع إلیٰ غیر ذلک)، مانند این که مقدّمهٔ واجب به نحوِ عنوانی برای مکلَّف وضع شود مانند مسافر و حاضر و مستطیع، اگر بگوید ‹المستطیع یجب علیه الحجّ› در اینجا عنوان برای مکلَّف است و تحصیلش لازم نیست.

مرحوم آخوند می‌فرماید: حتّی بر مسلک مرحوم شیخ هم ممکن است قید به نحوی أخذ شود که وجوب به او ترشُّح نکند یعنی قید در وجوب أخذ نشده ولی در عین حال، مورد تکلیف هم نیست.

گاهی قید در موضوع أخذ می‌شود و گاهی در متعلَّق أخذ می‌شود، هر قیدی که در موضوع أخذ می‌شود، تکلیف به او متوجّه نمی‌شود، یک وقت هست که می‌گوید ‹یجب علیٰ المکلَّف الصلاةُ فى السفر› که اینجا قید در متعلَّق أخذ شده که اگر این طور باشد می‌گوییم که انسان باید به سفر برود، و اگر بگویی که لازم نیست به سفر برود پس باید قرینه بیاوری، امّا یک وقت هست که می‌گوید ‹المسافر یجب علیه القصر› که اگر قید در موضوع أخذ شود، حکم از متعلَّقِ حکم به آن قید سرایت نمی‌کند زیرا شارع وقتی که حکم را جَعْل می‌کند، برای موضوع فرضِ وجود می‌کند و می‌گوید اگر مسافری در عالَم موجود شد، بر او نمازِ قصری واجب است، (در مستطیع ظاهرِ آیهٔ ‹مَن استطاع... › این است که قید به شرط بر می‌گردد ولی مرحوم شیخ چون به مشکل برخورده، لذا قید را به مادّه برگردانده است) پس مولا حکم را دو جور ممکن است جَعْل کند:

یک وقت بگوید ‹یجب علیٰ المسافر القصر› و یک وقت بگوید ‹یجب علیٰ المکلَّف القصر فى السفر› که در صورت دوم جنابِ مکلَّف باید سفر کند ولی در صورت اول لازم نیست، سرّش این است که شارع، فرضِ وجودِ موضوع را می‌کند و تا وقتی که این موضوع در خارج محقَّق نشده، وجوبی نیست که به آن ترشُّح کند و وقتی که محقَّق شد، آن وقت اگر بخواهد وجوب به آن ترشُّح کند پس تحصیلِ حاصل لازم می‌آید؛ بله می‌گویند هر قیدی که در موضوع أخذ شد، لُبّش به حکم بر می‌گردد ولی این غیر از این است که در ظاهرِ خطاب و در عنوان، به نحو وجوبِ مشروط جَعْل شده باشد؛ یک وقت می‌گوید ‹إن سافرتَ فقصِّر› و یک وقت می‌گوید ‹یجب علیٰ المسافر القصر› که این‌ها هر کدامش یک آثارِ مهمّی در فقه دارد.

البته عبارتِ ‹مأخوذةً فى الواجب› مرادش در متعلَّقِ واجب نیست بلکه مرادش أخذ در موضوعِ واجب است.

حالا در کلام مرحوم شیخ انصاری می‌رود: (أو جُعِلَ الفعلُ المقید باتّفاقِ حصولِهِ وتقدیرِ وجودِه ـ بِلا اختیارٍ أو باختیاره ـ مورداً للتکلیف)، یا این که فعلی که مقید به اتّفاقِ حصولِ آن قید یا تقدیرِ وجودِ آن قید شده (یعنی بگوید: یجب علیک الحج عن الإستطاعةِ الحاصلةِ اتّفاقاً یا موجوداً) ـ چه بدون اختیار و چه با ختیار[۱]ـ آن فعل، موردِ تکلیف باشد (یعنی قید، داخل در مادّه برود، پس قید، قیدِ وجوب نیست و عنوانِ موضوع هم نیست بلکه قیدِ داخل در مادّه است منتهیٰ قیدِ خاص أخذ شده است).

پس سه مورد را خارج کرد: یکی این که مقدّمهٔ وجوب باشد و دوم این که عنوان موضوع باشد و سوم این که در مادّه به نحو خاص أخذ شده باشد.

حالا چرا در این موارد، این مقدّمه‌ها واجب نیست؟ می‌فرماید: (ضرورةَ أنّه لو کان مقدّمة الوجوب أیضاً، لا یکاد یکون هناک وجوبٌ إلّا بعدَ حصولِهِ) أى بعد حصولِ المقدّمة، (وبعد الحصول یکون وجوبُهُ طلبَ الحاصِل)، زیرا اگر مقدّمهٔ واجب، مقدّمهٔ وجوب هم باشد، پس تا آن مقدّمه نیاید، وجوبی نخواهد بود و بعد از حصولِ مقدّمه دیگر وجوبِ مقدّمه، تحصیل حاصل می‌شود، (پس تا زمان نیامده وجوبِ نماز ظهر هم نیست و وقتی هم که آمد اگر بگوید نمازِ ظهر را بیاور، طلبِ حاصل می‌شود)؛ امّا علتِ عدمِ وجوبِ آن دو نحوِ دیگر: (کما أنّه إذا اُخِذَ علیٰ أحد النحوین، یکون کذلک)، کما این که اگر مقدّمهٔ واجب بر دو نحو دیگر أخذ شود، باز هم وجوب نخواهد داشت (یعنی یا به عنوان موضوع أخذ شود و یا این که در مادّه به نحو قیدِ خاص أخذ شود)، (فلو لم یحصُل لما کان الفعل مورداً للتکلیف، ومع حصوله لا یکاد یصحُّ تعلُّقُه به)، زیرا اگر آن مقدّمه (مانند استطاعت) حاصل نشود، پس فعل (مانند حجّ) دیگر موردِ تکلیف نخواهد بود (زیرا شارع حجِّ بدون استطاعت را واجب نکرده است)، امّا اگر آن قید و آن مقدّمه حاصل شود، دیگر صحیح نیست که وجوب به آن تعلُّق بگیرد (زیرا اگر استطاعت بیاید، وجوبِ حجّ هم می‌آید و اگر شارع بخواهد دوباره حجّ را واجب کند، آن وقت تحصیلِ حاص می‌شود)، (فافهم)، اشاره به آنجاست که گفت ‹بلا اختیاره أو باختیاره› که می‌گوییم اگر ‹باختیاره› باشد، پس باید برود و بیاورد، اگر شارع بگوید که بر شما واجب است حجِّ از استطاعتی که با اختیار و بدون اختیار حاصل می‌شود، پس باید استطاعت را بیاوری.


این نکته را ذکر می‌کند زیرا اگر فقط (بلا اختیارٍ) باشد اشکال می‌کنند که اگر کسی رفت و استطاعت را حاصل کرد، پس باید حجّش مُجزی نباشد، ایشان می‌فرماید: چه استطاعت را تحصیل کنی و چه خود به خود حاصل شود، حجّ مُجزی است.

۴

تطبیق وجوب مقدمات قبل از وقت و بررسی آن

(إذا عرفتَ ذلک فقد عرفتَ: أنّه لا إشکالَ أصلاً فى لزوم الإتیان بالمقدّمة قبل زمانِ الواجب، إذا لم یقدِرْ علیه) أی علیٰ الإتیان (بعد زمانِه فیما کان وجوبُه حالیاً مطلقاً)، از اینجا معلوم می‌شود که در لزوم إتیان مقدّمه قبل از زمانِ واجب هیچ اشکالی نمی‌باشد، به شرطِ این که آقای مکلَّف بعد از فرا رسیدنِ زمانِ واجب، قادر بر إتیان مقدّمه نباشد البته در آنجایی که وجوبِ واجب، حالی باشد و الآن وجوبش باشد مطلقاً (یعنی این وجوبِ حالی چه از باب مشروط به شرط متأخِّر باشد و چه از باب واجب معلَّق باشد)؛ پس مطلقاً یعنی (ولو کان مشروطاً بشرطٍ متأخِّرٍ کان معلوم الوجود فیما بعد، کما لا یخفیٰ)، یعنی اگرچه وجوبِ واجب، مشروط به شرطِ متأخِّری باشد که بدانیم که آن شرط بعداً موجود می‌شود.

امّا چرا در إتیان مقدّمه قبل از زمان واجب به وجوبِ حالی اشکالی نیست؟ می‌فرماید: (ضرورةَ فعلیةِ وجوبِه وتنجُّزِه بالقدرة علیه بتمهیدِ مقدّمته، فیترشَّحُ منه الوجوب علیها) أى علیٰ المقدّمة (علیٰ الملازمة)، زیرا وجوبِ واجب، فعلی است و منجَّز هم هست زیرا با انجام مقدّمه‌اش، قدرت بر آن واجب پیدامی کند (یعنی اگر قبل از ظهر وضوء بگیرد و خودش را آماده کند، آن وقت بعد از اذان ظهر می‌تواند واجب را بیاورد) پس وجوب از واجب بر مقدّمه ترشُّح می‌کند بنا بر ملازمه‌ای که بین وجوب واجب و وجوبِ مقدّمه‌اش بر قرار است؛ (ولا یلزَمُ منه محذورُ وجوبِ المقدّمة قبلَ وجوبِ ذیها، وإنّما اللازم، الإتیان بها قبل الإتیان به)، و از وجوبِ الآنِ مقدّمه، محذورِ وجوبِ مقدمه قبل از وجوب ذى المقدمه لازم نمی‌آید (زیرا وجوبِ ذى المقدمه در الآن هست) و فقط لازم می‌آید إتیان به مقدّمه قبل از زمانِ واجب و قبل از إتیان به واجب و این هیچ اشکالی ندارد،

ويرشح عليه الوجوب من الواجب، أو لا (١) ؛ لعدم تفاوت في ما يهمّه من وجوب تحصيل المقدّمات الّتي لا يكاد يقدر عليها في زمان الواجب على المعلّق (٢)، دون المشروط ؛ لثبوت الوجوب الحاليّ فيه، فيترشّح منه الوجوب على المقدّمة - بناءً على الملازمة - دونه ؛ لعدم ثبوته فيه إلّا بعد الشرط.

نعم، لو كان الشرط على نحو الشرط المتأخّر، وفُرِض وجوده، كان الوجوب المشروط به حاليّاً أيضاً، فيكون وجوب سائر المقدّمات الوجوديّة للواجب أيضاً حاليّاً، وليس الفرق بينه وبين المعلّق حينئذٍ إلّا كونَه مرتبطاً بالشرط، بخلافه وإن ارتبط به الواجب.

المناط في فعليّة وجوب المقدّمة هو فعليّة وجوب ذيها

تنبيهٌ:

قد انقدح - من مطاوي ما ذكرناه -: أنّ المناط في فعليّة وجوب المقدّمة الوجوديّة، وكونه في الحال بحيث يجب على المكلّف تحصيلها، هو فعليّة وجوب ذيها، ولو كان أَمراً استقباليّاً - كالصوم في الغد، والمناسك في الموسم -، كان وجوبه مشروطاً - بشرطٍ موجودٍ أُخذ فيه ولو متأخّراً -، أو مطلقاً - منجّزاً كان أو معلّقاً - في ما إذا لم تكن مقدّمةً للوجوب أيضاً (٣)، أو مأخوذةً في

__________________

(١) كذا في الأصل و « ن » وأكثر الطبعات. وفي حقائق الأُصول ومنتهى الدراية: « على نحوٍ لا يكون مورداً للتكليف ويرشح عليه الوجوب من الواجب ؛ لعدم... ». وقال المشكيني: في النسخ التي رأيناها قد سقطت كلمة « لا » [ بين « نحو » و « يكون » ] وعطف عليه قوله: « أو لا ». ولكن قال الأُستاذ [ الشيخ علي القوچاني ]: أن النسخة مغلوطة، والصحيح: ثبوت كلمة « لا » وعدم كلمة « أو لا ». ( كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ١: ٥١٧ ) وفي حقائق الأُصول ١: ٢٤٨: قد ضرب في بعض النسخ على قوله: « أو لا » مع زيادة « لا » بين « نحو » و « يكون » فتكون العبارة على هذا التصحيح هكذا: على نحوٍ لا يكون مورداً للتكليف ويرشح عليه الوجوب من الواجب.

(٢) في « ن »: في زمان الواجب المعلّق.

(٣) لم يظهر وجه لهذا الشرط، بعد فرض كون الوجوب مطلقاً ؛ إذ لو كانت مقدّمة وجود الواجب مقدّمة لوجوبه أيضاً ؛ لخرج ذو المقدّمة عن كونه واجباً مطلقاً. ( منتهى الدراية ٢: ٢٠٤ ).

الواجب (١) على نحوٍ يستحيل أن تكون مورداً للتكليف، كما إذا أُخذ عنواناً للمكلّف، كالمسافر والحاضر والمستطيع... إلى غير ذلك، أو جُعل الفعلُ المقيّد باتّفاق حصوله وتقدير وجوده - بلا اختيار أو باختياره - مورداً للتكليف ؛ ضرورةَ أنّه لو كان مقدّمة الوجوب أيضاً لا يكاد يكون هناك وجوب إلّا بعد حصوله، وبعد الحصول يكون وجوبه طلب الحاصل، كما أنّه إذا أُخذ على أحد النحوين يكون كذلك، فلو لم يحصل لما كان الفعل مورداً للتكليف، ومع حصوله لا يكاد يصحّ تعلّقه به، فافهم.

وجوب المقدّمات قبل الوقت ووجوه دفع الإشكال فيها

إذا عرفت ذلك فقد عرفت: أنّه لا إشكال أصلاً في لزوم الإتيان بالمقدّمة قبلَ زمان الواجب، إذا لم يقدر عليه بعدَ زمانه، في ما كان وجوبه حاليّاً مطلقاً، ولو كان مشروطاً بشرطٍ متأخّرٍ كان معلومَ الوجود في ما بعد، كما لا يخفى ؛ ضرورةَ فعليّة وجوبه وتنجُّزه بالقدرة عليه (٢) بتمهيد مقدّمته، فيترشّح منه الوجوب عليها - على الملازمة -. ولا يلزم منه محذور وجوب المقدّمة قبلَ وجوب ذيها، وإنّما اللازم الإتيان بها قبل الإتيان به، بل لزومُ الإتيان بها عقلاً - ولو لم نقل بالملازمة - لا يحتاج إلى مزيد بيان ومؤونة برهان، كالإتيان بسائر المقدّمات في زمان الواجب قبل إتيانه.

__________________

(١) قال في حقائق الأُصول ١: ٢٥٠: كان الأولى أن يقول بدله: ولا مأخوذة في الواجب ؛ لأنّ الشرط في وجوب التحصيل على المكلّف انتفاء الجميع لا انتفاء أحدهما كما هو مفاد كلمة « أو ». وقال في منتهى الدراية ٢: ٢٠٥: هذا القيد ( أو مأخوذة في الواجب على نحو... ) مستدرك ؛ لاندراجه في مقدّمة الوجوب وكونه من مصاديقها.

(٢) لا يخفى: أن التنجّز من آثار قيام الحجّة على التكليف من علم أو علمي أو أصل، والقدرة من شرائط حسن ا لخطاب بملاك قبح مطالبة العاجز، فالأولى: إسقاط قوله: « وتنجّزه بالقدرة عليه ». ( منتهى الدراية ٢: ٢٠٧ ).