درس کفایه الاصول - جلد اول

جلسه ۲۴: مقدمات ۲۴

 
۱

تصویر پنجم جامع و بررسی آن

(خامسها:) یعنی پنجمین تصویر برای جامع این است که (أن یکون حالُها) أى حالُ الفاظ العبادات (حالَ أسامى المقادیر والأوزان، مثلُ المثقال والحُقّة والوَزْنَة إلیٰ غیر ذلک ممّا لا شُبهةَ فى کونها حقیقةً فى الزائد والناقص فى الجملة)، یعنی حالِ الفاظ عبادات، همانند حالِ اسامی مقادیر و وزن‌ها باشد، مانند مثقال و حُقّه و وزنه و غیرِ این‌ها از آن مقادیر و اوزانی که شبهه‌ای نیست که در زائد و ناقصِ فى الجمله[۱]هم حقیقتاً استعمال می‌شوند.

(فإنّ الواضع وإن لاحظَ مقداراً خاصّاً همانا واضع، اگرچه مقدارِ خاصّی را لحاظ کرده مثلاً در هنگام وضع، همان هزار گرم را لحاظ کرده، (إلاّ أنّه لم یضَعْ له بخصوصه إلّا این که واضع، وضع نکرده این اسامی را برای این مقدار خاصّ، (بل للأعمّ منه ومِن الزائد والناقص بلکه برای أعمّ از این مقدارِ خاص و آن مقدار زائد و ناقص وضع کرده است، (أو أنّه وإن خَصَّ به أوّلاً یا این که واضع، اگرچه این اسامی را در ابتدا و حین الوضع، اختصاص داده است به این مقدارِ خاصّ، (إلاّ أنّه بالاستعمال کثیراً فیهما) الاّ این که این لفظ به خاطر استعمال زیاد در زائد و ناقص (ـ بعنایة أنّهما منه ـ) به عنایت و ادعای این که این زائد و ناقص هم مصداقِ آن مقدارِ خاص باشند (قد صارَ حقیقةً فى الأعمّ ثانیاً) یعنی این لفظِ اوزان و مقادیر به سبب کثرتِ استعمال در زائد و ناقص، دوباره وضع تعینی در أعمّ از زائد و ناقص پیدا کرده‌اند؛ و در صلاة هم وضع تعینی در أعم از صحیح و فاسد پیدا شده است.

(وفیه: أنّ الصحیح ـ کما عرفتَ فى الوجه السابق ـ یختلف زیادةً و نقیصةً)، اشکالی که در تصویر پنجم وجود دارد این است که نماز صحیح از جهت زیادی و نقصان مختلف است و چندین صورت دارد و مانند یک کیلو نیست که فقط یک صورت داشته باشد، (فلا یکون هناک ما یلحظ الزائد والناقص بالقیاس علیه، کى یوضع اللفظُ لما هو الأعمّ، فتدبّر جیداً یعنی در الفاظِ عبادات یک معیارِ خاص و یک صورتِ خاصّی نیست که این زائد و ناقص را با آن بسنجند و قیاس کنند تا این که لفظ برای اعمّ از آن و آنچه که زیاده و نقیصهٔ مختصر دارد، وضع شود.


قید فی الجملة می‌فهماند که زائد و ناقص، یک حدّی دارد، نه این که به فرشنده بگوییم یک کیلو شکر بده و او ۲۰۰ گِرم به ما دهد، بلکه باید زیاده و نقصان به اندازه‌ای باشد که در عُرف، همان یک کیلو به حساب آید و زیاده و نقصانِ غیرِ متعارف، صحیح نمی‌باشد.

۲

مقدمه چهارم

مقدّمهٔ چهارم در بحث صحیح و أعمّ این است که: وضعِ الفاظ عبادات، یا از باب وضع عام و موضوع له عام می‌باشد، یعنی لفظِ صلاة یا صوم یا حجّ یا زکاة، آیا برای معنای جامع وضع شده‌اند؟ یا این که وضع الفاظ عبادات، از باب وضع عام و موضوع له خاص است، به این معنا که واضع، جامعِ صلاة را تصور کرده و سپس لفظ را برای مصادیقش وضع نموده باشد؟

مرحوم آخوند می‌فرمایند: وضعِ الفاظ عبادات، از باب وضع عام و موضوع له خاص نیست، زیرا سؤال می‌کنیم که « الصلاةُ تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » یا « الصلاة قربان کلّ تقى » و یا « الصوم جُنّةٌ مِن النار » و یا « الحجَّ تشییداً للدین »[۱]و...، این الفاظ در این روایات در چه معنایی استعمال شده‌اند؟ قطعاً در جامع استعمال شده‌اند، حالا اگر بگویید وضعِ این صلاة، وضع عام و موضوع له خاص است، یا باید بگویید که این صلاة در معنای مجازی استعمال شده است، زیرا وقتی شما می‌گویید لفظِ صلاة، برای مصادیق وضع شده، معنایش این است که برای جامع وضع نشده باشد، و لذا در معنای مجازی استعمال می‌شود؛ و یا باید بگویید اصلاً در همین روایات هم، لفظِ صلاة در جامع استعمال نشده بلکه در افراد استعمال شده است.

مرحوم آخوند می‌فرماید: این دو حرف، بسیار بعید است، زیرا اگر بگویید استعمالِ الفاظ عبادات در معانیشان مجازاً است، می‌گوییم: انسان بالوجدان می‌بیند که مَجاز نیستند، زیرا می‌بیند که استعمالِ لفظِ صلاة در جامع، مؤونه و عنایتی ندارد. و اگر بگویید استعمالشان مجازی نیست، ولی لفظِ صلاة در اینجا در جامع استعمال نشده، بلکه در افراد استعمال شده است. می‌گوییم: اگر بگویید در خودِ افراد استعمال شده، محذورش این است که اگر در یک فرد، استعمال شده باشد، مثلاً بگویید « الصلاةُ تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر »، این مربوط به صلاةِ مرحوم شیخ عبد الکریم حائری باشد و آن هم صلاتی که ظهرِ عاشورا و آن هم در سنّ ۴۵ سالگی خوانده که یک فرد شود، که قطعاً این حرف غلط است، زیرا « الصلاةُ تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » نمی‌خواهد بگوید که فقط یک فردِ از نماز این گونه است، زیرا اگر قرار باشد که یک فردِ از نماز فقط « تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » باشد، پس باید همانند صوفیه بگوییم: نماز یکی بیشتر نبود و آن را هم امیر المؤمنین علیه‌السلام خواند و ما چکار کنیم ›؛ پس مراد از « الصلاةُ تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » این است که هر فردِ صلاة این اثر را دارد نه این که فقط یک صلاة این گونه باشد.

پس یا باید بگویید: لفظ صلاة در یک فرد استعمال شده، که بطلانِ این حرف بیان شد؛ و یا باید بگویید این صلاة در همهٔ افراد استعمال شده، که در این صورت، استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد لازم می‌آید، زیرا صلاةِ صحیح چندین معنا دارد و از طرفی هم شما می‌گویید همهٔ این صلاة‌ها « تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » هستند، پس لفظِ صلاة، در همهٔ افراد استعمال شده است و لذا استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد لازم می‌آید.

بنا بر این معلوم شد که چرا مرحوم آخوند می‌فرمایند ‹ بعیدٌ فى غایة البُعد ›، زیرا اگر وضعِ الفاظ عبادات، از باب وضع عام و موضوع له خاص باشد، لازمه‌اش این است که یا باید بگویید استعمال این الفاظ در معنای جامع، مجازاً می‌باشد، که این خلاف وجدان است، و یا باید بگویید در جامع استعمال نشده‌اند، بلکه در همهٔ افراد استعمال شده‌اند که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد لازم می‌آید، و یا باید بگویید فقط در یک فرد استعمال شده‌اند، مثلاً فقط یک نماز است که « تنهیٰ عن الفحشاء والمنکر » می‌باشد و آن یک نماز هم معلوم نیست که کدام فردِ نماز باشد و این هم مقطوع الخلاف است، پس نتیجه می‌گیریم که به نظرِ مرحوم آخوند، وضعِ صلاة از باب وضع عام و موضوع له عام می‌باشد.


بحار الأنوار: ۲۹ / ۲۲۳

۳

تطبیق اشکال تصویر چهارم جامع

وفیه:) اشكال در تصویر چهارم این است كه (أنّه) أى أنّ هذا التصویر (إنّما یتمّ فى مثل أسامى المعاجین و سائر المركّبات الخارجیة)، این تصویر چهارم، در مانند اسم‌های معجون‌ها و دیگر مركّبات خارجیه درست است، (ممّا یكون الموضوع له فیها () ابتداءً مركّباً خاصّاً)، یعنی آن معاجین و مركّباتی كه در ابتدا، موضوعٌ له در آن چیزها، مركّبِ خاصّی باشد، مثل همان كباب شاندیزِ ۶۰ گرمی كه در ابتدا ۷۰ گرم بوده و مركّبِ خاصی بوده است، (ولا یكادُ یتمّ) هذا التصویر (فى مثل العبادات التى عرفتَ أنّ الصحیح منها یختلف حسب اختلاف الحالات)، و این تصویر چهارم برای جامع تمام نمی‌باشد در مانند عبادات كه دانستی صحیحِ آن‌ها در تعداد أجزاء و شرائط مختلف می‌شود به حسب اختلاف حالات؛ مثلاً مسافر باشی یا حاضر باشی و یا مریض باشی كه نتوانی ایستاده نماز بخوانی و...، (وكون الصحیح بحسب حالةٍ، فاسداً بحسب حالة أُخریٰ)، و این كه هر كدام از افراد صلاة كه به حسب حالتی صحیح باشد، به حسب حالتی دیگر، فاسد می‌باشند، مثلاً نماز چهار ركعتی از حاضر صحیح است، ولی از مسافر باطل می‌باشد و هكذا (كما لا یخفیٰ، فتأمّل جیداً).

۴

تطبیق تصویر پنجم جامع و بررسی آن

(خامسها:) یعنی پنجمین تصویر برای جامع این است كه (أن یكون حالُها) أى حالُ الفاظ العبادات (حالَ أسامى المقادیر والأوزان، مثلُ المثقال والحُقّة والوَزْنَة إلیٰ غیر ذلک ممّا لا شُبهةَ فى كونها حقیقةً فى الزائد والناقص فى الجملة)، یعنی حالِ الفاظ عبادات، همانند حالِ اسامی مقادیر و وزن‌ها باشد، مانند مثقال و حُقّه و وزنه و غیرِ این‌ها از آن مقادیر و اوزانی كه شبهه‌ای نیست كه در زائد و ناقصِ فى الجمله () هم حقیقتاً استعمال می‌شوند.

(فإنّ الواضع وإن لاحظَ مقداراً خاصّاً همانا واضع، اگرچه مقدارِ خاصّی را لحاظ كرده مثلاً در هنگام وضع، همان هزار گرم را لحاظ كرده، (إلاّ أنّه لم یضَعْ له بخصوصه إلّا این كه واضع، وضع نكرده این اسامی را برای این مقدار خاصّ، (بل للأعمّ منه ومِن الزائد والناقص بلكه برای أعمّ از این مقدارِ خاص و آن مقدار زائد و ناقص وضع كرده است، (أو أنّه وإن خَصَّ به أوّلاً یا این كه واضع، اگرچه این اسامی را در ابتدا و حین الوضع، اختصاص داده است به این مقدارِ خاصّ، (إلاّ أنّه بالاستعمال كثیراً فیهما) الاّ این كه این لفظ به خاطر استعمال زیاد در زائد و ناقص (ـ بعنایة أنّهما منه ـ) به عنایت و ادعای این كه این زائد و ناقص هم مصداقِ آن مقدارِ خاص باشند (قد صارَ حقیقةً فى الأعمّ ثانیاً) یعنی این لفظِ اوزان و مقادیر به سبب كثرتِ استعمال در زائد و ناقص، دوباره وضع تعینی در أعمّ از زائد و ناقص پیدا كرده‌اند؛ و در صلاة هم وضع تعینی در أعم از صحیح و فاسد پیدا شده است.

(وفیه: أنّ الصحیح ـ كما عرفتَ فى الوجه السابق ـ یختلف زیادةً و نقیصةً)، اشكالی كه در تصویر پنجم وجود دارد این است كه نماز صحیح از جهت زیادی و نقصان مختلف است و چندین صورت دارد و مانند یك كیلو نیست كه فقط یك صورت داشته باشد، (فلا یكون هناک ما یلحظ الزائد والناقص بالقیاس علیه، كَى یوضع اللفظُ لما هو الأعمّ، فتدبّر جیداً یعنی در الفاظِ عبادات یك معیارِ خاص و یك صورتِ خاصّی نیست كه این زائد و ناقص را با آن بسنجند و قیاس كنند تا این كه لفظ برای اعمّ از آن و آنچه كه زیاده و نقیصهٔ مختصر دارد، وضع شود.

۵

تطبیق مقدمه چهارم

(ومنها: أنّ الظاهر أن یكون الوضع والموضوع له ـ فى ألفاظ العبادات ـ عامّین)، امر بعدی این است كه: همانا ظاهر این است كه وضع الفاظ عبادات در معانیشان از باب وضع عام و موضوع له عام می‌باشد، (واحتمال كون الموضوعِ له) فى الفاظ العبادات (خاصّاً، بعیدٌ جدّاً)،

في الكلمة - على ما ذهب إليه السكّاكي في الاستعارة (١) -، بل يمكن دعوى صيرورته حقيقةً فيه بعد الاستعمال فيه كذلك دفعةً أو دفعات، من دون حاجةٍ إلى الكثرة والشهرة ؛ للُانس الحاصل من جهة المشابهة في الصورة، أو المشاركة في التأثير، كما في أسامي المعاجين الموضوعة ابتداءً لخصوص مركّبات واجدة لأجزاء خاصّة، حيث يصحّ إطلاقها على الفاقد لبعض الأجزاء المشابه له (٢) صورةً، والمشارك في المهمّ أثراً، تنزيلاً أو حقيقةً.

وفيه: أنّه إنّما يتمّ في مثل أسامي المعاجين وسائر المركّبات الخارجيّة، ممّا يكون الموضوع له فيها ابتداءً مركّباً خاصّاً. ولا يكاد يتمّ في مثل العبادات الّتي عرفت أنّ الصحيح منها يختلف حَسَب اختلاف الحالات، وكون الصحيح بحسب حالةٍ فاسداً بحسب حالةٍ أُخرى، كما لا يخفى، فتأمّل جيّداً (٣).

٥ - أن يكون حال أسامي العبادات حال أسامي المقادير والأوزان

خامسها: أن يكون حالها حال أسامي المقادير والأوزان، مثل المثقال، والحُقّة، والوزنة، إلى غير ذلك ممّا لا شبهة في كونها حقيقةً في الزائد والناقص في الجملة، فإنّ الواضع وإن لاحظ مقداراً خاصّاً إلّا أنّه لم يضع له بخصوصه، بل للأعمّ منه ومن الزائد والناقص، أو أنّه وإن خصّ به أوّلاً إلّا أنّه بالاستعمال كثيراً فيهما - بعناية أنّهما منه - قد صار حقيقةً في الأعمّ ثانياً (٤).

وفيه: أنّ الصحيح - كما عرفت في الوجه السابق - يختلف زيادةً

__________________

(١) مفتاح العلوم: ١٥٦.

(٢) الضمير يرجع إلى « التام » المفهوم من العبارة، فمرجعه حكمي، وإلّا فالصواب: تأنيث الضمير ؛ لرجوعه إلى « مركّبات ». ( منتهى الدراية ١: ١٢٤ ).

(٣) الوجه والإشكال عليه مذكوران في مطارح الأنظار ١: ٥٦ - ٥٧.

(٤) أفاده المحقّق الرشتي بعنوان الوجه الرابع وقال عنه: وهو أحسن الوجوه، بدائع الأفكار: ١٣٩.

ونقيصةً (١)، فلا يكون هناك ما يلحظ (٢) الزائد والناقص بالقياس إليه (٣) كي يوضع اللفظ لما هو الأعمّ، فتدبّر جيّداً.

الأمر الرابع: عموميّة الوضع والموضوع له في ألفاظ العبادات

ومنها: أنّ الظاهر أن يكون الوضع والموضوع له في ألفاظ العبادات عامّين. واحتمالُ كون الموضوع له خاصّاً بعيدٌ جدّاً ؛ لاستلزامه كَوْنَ استعمالها في الجامع - في مثل: « الصّلاة تنهى عن الفحشاء » و « الصّلاة معراج المؤمن » و « عمود الدين » و « الصوم جُنّة من النار » - مجازاً، أو مَنْعَ استعمالها فيه في مثلها. وكلٌّ منهما بعيدٌ إلى الغاية، كما لا يخفى على اولي النهاية (٤).

الأمر الخامس: ثمرة النزاع

ومنها: أنّ ثمرة النزاع إجمال الخطاب على قول الصحيحيّ (٥)، وعدمُ جواز الرجوع إلى إطلاقه في رفع ما إذا شُكّ (٦) في جزئيّة شيءٍ للمأمور به أو شرطيّته أصلاً ؛ لاحتمال دخوله في المسمّى كما لا يخفى، وجوازُ الرجوع إليه في ذلك على قول (٧) الأعمّيّ (٨) في غير ما احتمل دخوله فيه ممّا شُكَّ في جزئيّته أو شرطيّته.

نعم، لابدّ في الرجوع إليه في ما ذكر من كونه وارداً مورد البيان،

__________________

(١) كان الأولى التعبير عنه ب « أنّه يختلف أجزاءً » وليس مما يشترك في أجزاء معيّنة حتّى يلحظ الزائد والناقص بالقياس إليهما. ( حقائق الأُصول ١: ٦٥ ).

(٢) أثبتنا الكلمة من « ق »، « ش »، « ر » ومنتهى الدراية، وفي غيرها: يلاحظ.

(٣) أثبتنا الكلمة من منتهى الدراية، وفي غيره: عليه.

(٤) كذا، والصواب: أُولي النُهى - كما استُظهر في هامش « ش » - والنُهى بمعنى العقول. وأما النهاية فهي: غاية الشيء، ولم ترد بمعنى العقل.

(٥) أثبتناه من « ر » و « ش »، وفي الأصل وسائر الطبعات: القول الصحيحي.

(٦) يعني: رفع الشك، ولعلّ أصل العبارة ذلك. ( حقائق الأُصول ١: ٦٧ ).

(٧) أثبتناه من « ر »، « ق » و « ش »، وفي الأصل وسائر الطبعات: القول.

(٨) أشار الشيخ الأعظم الأنصاري إلى هذه الثمرة في بحث الأقلّ والأكثر الارتباطيين من فرائد الأُصول ٢: ٣٤٧، وفي مطارح الأنظار ١: ٦١.