مطلب سوم: أقسام ممكنهٔ عقلیهٔ وضع
بحث در امكان عقلی این اقسام، یكی از مُعضلات و دقائقِ كفایه و بسیار مشكل میباشد.
وضع را از دو ناحیه تقسیم میكنند: یكی از ناحیهٔ لفظ و یكی از ناحیهٔ معنا؛ از ناحیهٔ لفظ، وضع نوعی و وضع شخصی است، كه در این امر به تقسیمِ وضع از ناحیهٔ لفظ نمیپردازیم، زیرا هر وضعی یك لفظ و یك معنا دارد. گاهی وضع را به لحاظ لفظ تقسیم میكنیم، كه این ربطی به امر ثانی ندارد، بلكه در اینجا در رابطه با تقسیم وضع به لحاظ معنا بحث میشود. مثلاً وقتی میگویم ‹احمد› را اسم گذاشتم برای پسرم، به این لفظِ احمد، موضوع میگویند و به این معنا، موضوعٌ له میگویند یعنی آنچه كه لفظ برای او وضع شده كه مقصود همان معناست و اینجا محلّ بحث است و در این بحث، با لفظ كاری نداریم.
وضع یعنی حكم. كسی كه بخواهد حكم كند، باید طرفینِ حكمش را تصوُّر كند. مثلاً شخصی میخواهد بگوید ‹من حكم كردم به وجوب›، میگوییم به كدام شخص حكم كردی؟ میگوید به هیچكس، میگوییم به چه چیزی حكم كردی؟ میگوید نمیدانم؛ این نوع حكم كردن درست نیست، زیرا حكم كردن احتیاج دارد به تصوُّرِ آنچه كه شما میخواهید به آن حكم كنید.
مثلاً شما میخواهید وجوب را حكم كنید، در اینجا ابتدا باید وجوب را تصور كنید، یا این كه شما میخواهید لفظی وضع بكنید، یعنی یك معنایی را میخواهید موضوعٌ له قرار دهید كه باید این معنا را تصوّر كنید، و محال است كه انسان لفظی را وضع كند و خودش نداند كه موضوعٌ له، چه میباشد، حالا این معنایی را كه میخواهیم برایش لفظی وضع كنیم، این معنا از دو حال خارج نیست: یا خاص است و یا عام میباشد.
امّا خاص مانندِ این كه الآن میخواهم برای این نوزاد، لفظی وضع كنم كه ابتدا این نوزاد را باید تصوّر كنم، اما لفظِ عام مثلِ این كه میخواهم برای كلّی معنای انسان، لفظی را وضع بكنیم، كه این كلّی معنای انسان، عام میباشد و منطبق میشود بر زید و عمرو و بكر و....
در اینجا ابتدائاً چهار قسم متصوّر است:
۱ ـ وضع عام و موضوعٌ له عام: مثل این كه شما معنای عامِّ انسان را تصوّر میكنید و همان معنای كلّی را نیز موضوعٌ له قرار میدهید، مانند اسماء اجناس از قبیلِ رجل، شجرة، مرأة، مدرسة و....
۲ ـ وضع خاص و موضوع له خاص: وضع خاص یعنی معنای متصوَّر، جزئی باشد، مثلاً اینبچه را تصوُّر میكند یا این كتابِ خاص را تصوُّر كند، و موضوعٌ له خاص یعنی همان را نیز موضوعٌ له قرار میدهد و لفظ را نیز برای همان وضع میكند.
۳ ـ وضع عام و موضوعٌ له خاص: مثلِ این كه معنای انسان را كه عام میباشد تصوُّر كند ولی موضوعٌ له را افرادش قرار میدهد مثل زید و بكر و عمرو و احمد و...، در اینجا معنای متصوَّر، عام میباشد ولی آنچه كه لفظ برای آن قرار داده میشود و به عبارتِ دیگر، موضوعٌ لهِ لفظ قرار میگیرد، خاص است.
۴ ـ وضع خاص و موضوعٌ له عام: مثلاً من این كتابِ كفایه را تصوُّر میكنم و موضوعٌ له را كلّی این كتاب قرار میدهم كه هر كتاب كفایهای را شامل شود.
حالا بایستی ببینیم كه این چهار قسم آیا عقلاً ممكن اند یا ممكن نیستند؟
مرحوم آخوند در كفایه ادّعا میكند كه ‹وضع خاص و موضوعٌ له عام› محال است.
تمام نكاتی كه در مطلب سوم میگوییم چهار نكته میباشد: اقسام متصَوَّرهٔ وضع، اقسام ممكنهٔ وضع و استدلال بر آن، اشكالِ بر مرحوم آخوند، جواب از اشكالِ وارد شده بر مرحوم آخوند.
نكتهٔ اول كه اقسام متصوّرهٔ وضع بود بیان شد، امّا نكتهٔ دوم:
یك مقدّمه عرض كردیم كه واضع باید معنایی كه میخواهد موضوعٌ له قرار دهد را تصوُّر كند، تصوُّر بر دو قسم است: یك تصوُّرِ اجمالی داریم و یك تصوُّرِ تفصیلی. مثلاً كسی میپرسد كه ساعت چند است، میگویم كه من ساعت را اجمالاً میبینیم امّا عقربههایش كه روی چه عددی است را نمیبینم، این را تصوُّر اجمالی گویند. یا مثلاً میگوید كه یك نفر دارد میآید، میپرسیم كه آیا او مدرِّس است؟ میگوید نمیدانم و فقط میدانم كه یك انسان دارد میآید؛ امّا یك وقت هست كه تصوُّرِ تفصیلی میباشد، مثلاً آن شخص نزدیكتر كه آمد بگوید بله او آقای زید است و مدرِّس است و عمّامهاش را تازه بسته و عجله دارد و...، این تصوُّر تفصیلی است.
مرحوم آخوند میفرماید: این كه ما میگوییم باید واضع تصوُّر بكند، لازم نیست كه تصوُّرِ تفصیلی بكند بلكه تصوُّر اجمالی هم كفایت میكند.
بنا بر این وقتی كه بنده این كتاب را تصوُّر كردم، این تصوُّرِ تفصیلی میشود، زیرا خصوص این كتاب را تصوّر كرده ام و همین را هم موضوعٌ له قرار میدهم و میگویم كه اسم این كتاب را كفایةُ الاصول میگذارم و این اسم فقط برای همین كتاب است، این وضع خاص و موضوعٌ له خاص است كه در اینجا معنای متصوَّر، جزئی است و همین معنای جزئی را نیز موضوعٌ له قرار داده ام.
امّا یك وقت، معنای متصوَّر، عام است، مثلاً انسان كه عام و كلی است را تصوّر میكنیم و برای همین كلّی میخواهیم یك لفظی قرار دهیم و در اینجا همان معنا را موضوعٌ له قرار داده ام كه این تصوّرِ تفصیلی و وضع عام و موضوعٌ له عام میشود.
امّا یك وقت، معنای متصوَّر، عام است مثلِ این كه انسان را تصوّر میكند كه عام است و موضوعٌ له را افرادش قرار میدهد و میگوید كه من میخواهم برای افراد انسان اسم بگذارم، به او میگوییم كه چه اسمی میخواهید بگذارید؟ میگوید موجودِ دو پا، میگوییم شما الآن اسم را برای چه كسی میگذارید؟ میگوید اسم برای همهٔ افراد انسان میگذارم، میگوییم شما كه میخواهید اسم بگذارید برای همهٔ افراد انسان، آیا همهٔ افراد انسان را تصوُّر كردید؟ میگوید بله، میگوییم زید را كه از آن دو پاها میباشد را چگونه تصوُّر كردید؟ میگوید من به عنوان زید تصوُر نكردم، ولی به عنوان یك انسان تصوُّر كردم؛ این را تصوّر اجمالی میگویند، لذا اگر به او بگویند كه آیا تو برای زید لفظ گذاشتی؟ میگوید كه زید چه كسی است؟ میگوییم یكی از افراد انسان، میگوید بله من به عنوان یك فرد از افراد انسان، برای او این اسم را وضع كردم؛ این تصوّر اجمالی میشود یعنی تمام خصوصیاتِ این شخص در ذهن نیامده است، یعنی وقتی كه بنده، انسان را تصوّر كردم، با تصوّر انسان، تمام افراد انسان را تصوّر كرده ام، منتهیٰ با تصوّرِ اجمالی و مثلِ یك كیسهٔ سر بسته است و فقط این مقدار كه انسان است را تصوّر میكنم و حالا آیا قدّش بلند است یا كوتاه یا چاق است یا عالم است یا جاهل است یا.... اینها را نمیدانم، پس ممكن است كه شما معنای عامّی را تصوّر كنید و موضوعٌ له را افراد قرار دهید، نگویید ما كه افراد را تصوّر نكردیم، زیرا میگوییم كه شما تصوُّر كردهاید، منتهیٰ تصوّر اجمالی نه تفصیلی.
هر تصوّر اجمالی، همیشه تصوّر حیثی میباشد، مثلاً شما میگویید كه من این بلند گو را اجمالاً تصوّر كردم، میگوییم به چه عنوان تصوّر كردید؟ میگویید به عنوان آنچه كه صدا را بلند میكند، لذا اگر بگویند كه این شئ را تعریف كن، میگویید بلند گو، دیگر به او چه میگویند؟ میگویید آنچه كه صدا را بلند میكند، دیگر چه میگویند؟ یك آهنی كه یك سیاهی سرش وجود دارد و به آخرش سیم وصل میشود، دیگر چه میگویند؟ آنچه كه جلوی منبر میگذارند، پس آن چیزهایی كه بر این شئ منطبق میشود، آنها را وجه و عنوان میگویند، مثلاً میگویند كه این كتاب، وجه و عناوینش چه میباشد؟ میگویید كفایةُ الاصول، كتابِ مرحوم آخوند، كتابی كه در پایهٔ ۹ و ۱۰ طلبهها میخوانند، پس همهٔ اینها عناوین و وجوهی میشود كه بر این شئ منطبق میشوند؛ وقتی شما میگویید تصوّر اجمالی، یعنی این كتاب را با یك عنوان عامّی تصوّر كردهاید، یا این كه مثلاً میگویید آن شخص زید بن ارقم است و تند راه میرود و عالم است، امّا شما او را به عنوان آدم تصوّر میكنید كه تصوّر اجمالی است، حالا شما وقتی كه انسان را تصوّر كردید، در ضمن تصوّر انسان، افراد را هم تصوّر كردهاید، منتهیٰ تصوّر افراد، با تصوّر اجمالی میباشد نه تصوّر تفصیلی، و این تصوّر اجمالی با عنوان انسان واقع شده، همان طور كه ممكن است با عنوان كسی كه روی دو پا راه میرود یا با عنوان كسی كه قامت ایستاده دارد تصوّر شود و در هر حال تفاوتی نمیكند.
پس عناوین كلّی وقتی كه تصوُّر شوند، افراد هم تصوّر میشوند منتهیٰ با تصوّر اجمالی، بنا بر این ممكن است وضع عام باشد یعنی معنای متصوَّر عام باشد و موضوعٌ له خاص باشد، یعنی لفظ را وضع كنیم برای افراد انسان كه مثلاً چندین میلیارد هستند و همهٔ اینها بالاجمال تصوّر شدهاند نه بالتفصیل، و این قسمِ سوم هم معقول میباشد.
اما قسم چهارم این است كه معنای خاص را تصوُّر كنید و موضوعٌ له را عام قرار دهید، معنای خاص مثل زید، و موضوعٌ له را بخواهید انسان قرار دهید. مرحوم آخوند میفرماید: این محال است، زیرا تصوُّرِ زید، تصوّر انسان نیست، اگر بگویند كه انسان را تعریف كن، میگویید ‹حیوانٌ ناطق› یا ‹حیوانٌ ماشى›، ولی نمیگویی كه انسان ‹زید› است، زیرا میگویند اگر انسان ‹زید› است پس عمرو آیا حیوان است؟!
پس یكی از عناوینِ كلّی و یكی از وجوه كلّی، فرد واقع نمیشود، و تصوّر فرد، تصوّر انسان نیست، پس شما اگر زید را تصوّر كردید و بعد بخواهید لفظ را برای كلّی انسان وضع كنید، شما در اینجا كلّی انسان را تصوّر نكردید، مثل این میماند كه میگوید من میخواهم لفظ را وضع كنم، میگوییم برای چه چیزی؟ میگوید برای یك چیزی، میگوییم باید حدّ اقل یك تصوّر اجمالی بكنید، و برای تعریف كردن باید آن شئ را نشان داد ولی لفظ زید نمیتواند انسان را نشان دهد؛ تعریف و وجه و عنوان یعنی نمایانگرِ آن شئ، پس عقلاً وضع خاص و موضوعٌ له عام محال است، زیرا معنای جزئی هیچگاه كلّی را نشان نمیدهد.
اما نكتهٔ سوم: مرحوم محقّق رشتی صاحب بدایع الأفكار گفتهاند: قسم چهارم هم ممكن است، یعنی زید یا عمرو را تصوّر میكنیم و لفظ را برای انسان وضع میكنیم و این اشكالی ندارد[۱].
نكتهٔ چهارم: مرحوم آخوند در جواب از مرحوم محقّق رشتی میفرماید: دو مطلب خَلط نشود، ممكن است تصوّر یك شیئی سبب برای تصوّر شئ آخر شود، مثلاً بچهای از پدرش میپرسد كه پنجره چیست؟ پدر به او میگوید: همین در را تا نصفهاش دیوار میكنند و بالایش باز میباشد، در این هنگام بچه میگوید كه فهمیدم، در اینجا تصوّر كردنِ در، سبب تصوّر كردنِ پنجره میشود.
پس یك وقت ممكن است شما زید و عمرو و... را تصوّر میكنید و تصوّر اینها سبب میشود كه آن معنای عام را تصوّر كنید كه این درست است، ولی این اسمش وضع عام و موضوعٌ له عام است و شما معنای عام را تصوّر كردهاید، منتهیٰ معنای عام را به سبب جزئیها تصوّر كردهاید، پس آنچه كه شما غفلت كردهاید و گمان نمودهاید كه اسمش وضع خاص و موضوعٌ له عام است، آن را ما قبول داریم و لكن اسمش وضع عام و موضوعٌ له عام است؛ بنا بر این گاهی مواقع ممكن است تصوّر یك چیزی سبب برای تصوّر چیز دیگری شود و این غیر از این است كه ما اصلاً عام را تصوّر نكنیم و فقط به سبب تصوّر خاص بخواهیم لفظ را برای عام وضع كنیم كه كارِ محالی میباشد.