درس فرائد الاصول - تعادل و تراجیح

جلسه ۵۷: تعارض الدلیلین ۵۷

 
۱

خطبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.

۲

خلاصه مباحث گذشته

اگر أحد الخبرین مطابق با کتاب و سنت و دیگری مخالف با کتاب و سنت باشد، مخالفت سه نوع تصور شد و این سه نوع تصور هفت حالت پیدا کرد.

در مجموع این هفت حالت که محاسبه کردیم، فقط در یک صورت موافقة أحد المتعارضین للکتاب و السنة عنوان مرجحیت به خود گرفت، فقط در یک فرض اینچنین بود و در این یک صورت که موافقة الکتاب از مرجحات است رتبه آن نسبت به همه مرجحات مقدم است، بر سایر مرجحات که در این مورد متصور است رتبه آن مقدم است.

۳

اشکال مقبوله عمر بن حنظله و برخی از روایات ترجیح نسبت مرجحیت موافقت کتاب

اشکال به بیان شیخ در مرجحیت کتاب

و من هنا عُلم، درس دیروز باعث می‌شود به دو اشکال برخورد کنیم:

یک اشکال مخصوص مقبوله عمر بن حنظله است. گفتیم موافقة الکتاب وقتی مرجح أحد الخبرین شد رتبه آن بر سایر مرجحات مقدم است در حالی که مقبوله عمر بن حنظله اول اوصاف راوی را مرجح قرار داده است و بعد شهرت و شذوذ را و بعد موافقة الکتاب و السنة را.

اشکال دیگر این است که مطالب گذشته چنین ایجاب کرد که فقط یک فرض از آن هفت صورت عنوان مرجحیت را دارد، پس این همه روایاتی که فقط توصیه می‌کند که مخالف کتاب را طرح کنید و موافق کتاب را أخذ کنید، این همه سفارشات و توصیه و تأکید برای کجاست؟ برای فرض سوم است، فرض سوم که أحد الخبرین مخالف باشد با کتاب، مخالفت به صورت عموم و خصوص من وجه باشد، مثلا قرآن می‌گوید أکرم العلماء و خبر مخالف می‌گوید لاتکرم الشعراء، در ماده اجتماع تعارض دارند، اینجا را می‌گوید که مخالف کتاب را طرح کنید و موافق را أخذ کنید؟ این هم در یک صورت موافق را أخذ می‌کنید از باب ترجیح، در یک صورت هم از باب ترجیح نبود و از این باب بود که خبر بلامعارض است، دیگری مخالف است و طرح می‌کنیم.

علی أی حال در صورت ثالث موافق را أخذ کردیم و مخالف را کنار گذاشتیم، یا گفتیم حجت نیست و یا گفتیم مرجوح است، آیا این همه روایات که خبر موافق را توصیه می‌کند و مخالف را طرد می‌کند، صورت سوم را می‌گوید که مخالف عام و خاص من وجه باشد؟ این خیلی کم است، این نوع مخالف خیلی کم است. اگر بگوییم صورت ثانیه را هم شامل می‌شود، صورت ثانیه که مخالف تباینی بود، یعنی أحد الخبرین با قرآن مخالف باشد آن هم مخالف تباینی، گفتیم اینجا باید موافق را أخذ کنیم و مخالف را طرح کنیم، منتها چون مخالف حجت نیست طرح می‌کنیم نه این که موافق ترجیح داشته باشد. بالاخره موافق را أخذ می‌کنیم و مخالف را طرح می‌کنیم، این مهم نیست که از باب ترجیح است یا از باب عدم حجیت است، علی أی حال صورت ثانیه را هم شامل شود و بگوییم این همه سفارشاتی که شده است، موافق را أخذ کنید و مخالف را طرح کنید، مراد از مخالف مخالفِ تباینی و عام و خاص من وجهی است، یعنی صورت دوم و سوم. صورت دوم عدیمة المورد فی ما بأیدنا من الروایات است، صورت ثانیه مجرد فرض بود، اصلا وجود ندارد، این کجاست که أحد الخبرین تخالف تباینی داشته باشد با ظاهر قرآن، این فقط فرض بود و إلا موردی نارد.

پس این همه سفارشات و تأکیدات برای صورت ثالثه است؟ صورت ثالثه هم که خیلی نادر است. اگر برای صورت ثالثه به انضمام صورت ثانیه است، صورت ثانیه اصلا عدیم المورد است، موردی ندارد و اصلا نیست، این است که دچار اشکال شدیم که این همه سفارشات و توصیه برای کجاست، مخالف کتاب را طرح کنید و موافق کتاب را أخذ کنید.

فلم یبق إلا این که مطالب گذشته را پس بگیریم، یعنی بنابر قرینه خارجیه بگوییم مطالبی که بیان کردیم علی القاعده بودیم، گفتیم مقتضای قاعده این است که در جایی که مخالفت با قرآن، مخالفت عام و خاص مطلق شد، مثلا قرآن می‌گوید أکرم العلماء و خبر می‌گوید لاتکرم زیداً العالم، در اینجا چهار صورت متصور است که در هیچ یک از این چهار صورت ترجیح معنا ندارد، خب علی القاعده بله همین است که بیان کردیم.

ولی الان ادعا می‌کنیم که قرینه خارجیه داریم که در صورت اول هم باید موافق کتاب را أخذ کنیم و مخالف کتاب را طرح کنیم ولو مخالف مخالفِ عام و خاص مطلقی است و علی القاعده نباید طرح کرد ولی خب چاره‌ای نیست، قرینه خارجیه داریم.

بله اگر خبر بلامعارض مخالف شود با کتاب و سنت، مخالفت آن هم به عموم و خصوص مطلق باشد، در اینجا بله یجوز تخصیص الکتاب بخبر الواحد، یجوز تخصیص السنة بخبر الواحد، اما وقتی مخالف معارض دارد، اینجا این تعارض باعث می‌شود محاسبات بهم بخورد و چشم خودمان را روی هم بگذاریم بدون آن محاسبات دیروزی بگوییم موافق را أخذ کن و مخالف را طرح کن و دم نزن که مخالف مخالفِ عام و خاصی است، یقدّم الخاص علی العام، نه، این حرف‌ها را نزنید.

پس ناچار شدیم این اشکال را اینطور حل کنیم که چه صورت اولی، چه صورت ثانیه، چه صورت ثالثه که به حسب تحلیلی که بیان کردیم هفت صورت بود، در تمام این هفت صورت وظیفه این است که موافق را أخذ کنیم و مخالف را طرح کنیم، جمع دلالی و اینها در اینجا مطرح نیست. این همه سفارشات و تأکیداتی که شده است بر این که موافق کتاب را أخذ کنید و مخالف را طرح کنید، مجالی برای محاسباتی که بیان کردیم نمی‌گذارد.

۴

جواب از اشکال

اما اشکال در مقبوله، چطور شده است که در مقبوله اول اوصاف راوی و بعد شهرت و بعد موافقة الکتاب ذکر شده است. این اشکال را به حول و قوه الهی حل می‌کنیم. اما این که اوصاف راوی را مقدم داشته است، گفتیم اول روایت مربوط به حکمین است، تعارض حکمین، مربوط به تعارض راویین و روایتین نیست، خب حساب حکمین جداست و ربطی به محل بحث ما ندارد. اول المرجحات در مقبوله راجع به تعارض خبرین الشهرة و الشذوذ است، دومی موافقة القرآن و مخالفة القرآن است. اشکال منحصر به این می‌شود که چطور شهرت و شذوذ می‌بایست بعداً ذکر شود در حالی که مقدماً ذکر شده است.

جواب این است که اگر أحد الخبرین موافق با کتاب است و دیگری مخالف با کتاب است و شهرت عملیه و یا شهرت فتوائیه بر طبق آن خبری است که مخالف با کتاب است، شهرتاً جدیة، شهرت قویه، شهرت قریب به اجماع، اینچنین شهرتی باعث می‌شود که مطابق مشهور حجت باشد و مخالف مشهور از حجیت ساقط شود، وقتی أحد خبرین مطابق کتاب است و دیگری مخالف کتاب است و آن که مخالف کتاب است قویاً مطابق شهرت است و آن که موافق کتاب است خلاف مشهور است، در اینجا مخالف کتاب حجت می‌شود و موافق کتاب از حجیت ساقط می‌شود، وقتی مخالف کتاب تنها حجت شد و بلامعارض، در خبر بلامعارض گفتیم یجوز تخصیص الکتاب بالخبر الواحد، جائز انسان قرآن را با خبر واحد تخصیص بزند، این هم خبر واحد بلامعارض است. اما معارض داشت ولی این شهرت باعث شد که معارض اینقدر موهون شود تا از حجیت ساقط شود. ممکن است حدیث را به این مورد حمل کنیم و قرینه هم در حدیث داریم، در حدیث اول می‌فرماید خذ بما اشتهر بین اصحابک اما در مقام تعلیل فرموده است فإنّ المجمع علیه لاریب فیه، این نشان می‌دهد که این شهرتی که اینجا بیان شده است شهرت قویه است، شهرتی است که قریب به اجماع باشد.

۵

حکم دلیل مستقل معاضد یکی از دو خبر متعارض

حکم دلیل مستقل معاضد یکی از دو خبر متعارض

هذا کله این بود که أحد الخبرین مطابق با کتاب و سنت باشد.

الان جایگزین کتاب و سنت را یک دلیل دیگر قرار بدهیم، یعنی دو خبر تعارض کردند و أحدهما مطابق با یک خبر دیگر، با یک اجماع منقول دیگری، با یک اصلی، با یک استصحابی. در اینجا هم باز همان هفت صورت و همان سه صورت و مباحث گذشته است؟

می‌فرماید در فرض اول که أحد الخبرین مخالف باشد با دلیل ثالث، مخالفت آن هم به نحو عموم مطلق است، محاسبات این مورد بیان شد که چهار صورت داشت و در هیچ یک از آن چهار صورت مرجح بودن موافقت با دلیل ثالث، مخالفت با دلیل ثالث ثابت نشد، در هیچ از آن صور این معنا ثابت نشد، پس صورت اولی این مورد مثل همان صورت اولی گذشته است، با این تفاوت که صورت اولی گذشته را خط بطلان کشیدیم اما در دلیل آخر خط بطلان روی آن کشیده نخواهد شد و به قوت خود باقی است. مثلا خبر واحد یا اجماع منقول می‌گوید یجب إکرام العلماء، دو خبر معارض داریم که یکی می‌گوید أکرم زیداً العالم، دیگری می‌گوید لاتکرم زیداً العالم، خب أکرم زیداً العالم با آن دلیل ثالث مطابق است، این یکی با آن دلیل ثالث مخالف است بطور عموم و خصوص مطلق، خب همان محاسبات گذشته را بیان می‌کنیم که ببینیم از این دو خبر کدام راجح است و کدام مرجوح است، اگر مطابق راجح را أخذ می‌کنیم و مخالف را طرح می‌کنیم اما نه بخاطر این که موافق با آن دلیل ثالث است بلکه بخاطر این که نسبت به رقیب خودش راجح است. اگر طرف مخالف راجح است، موافق را طرح می‌کنیم و مخالف را أخذ می‌کنیم و این را مخصص آن دلیل ثالث قرار می‌دهیم. اگر دیدیم این دو دلیل با یکدیگر مساوی هستند، بنابر تخییر أحدهما را اختیار می‌کنیم، یا مطابق و یا مخالف را، اگر مخالف را أخذ کردیم یُجعل مخصصاً، اگر مطابق را أخذ کردیم که هیچی. اگر قائل به توقف و تساقط شدیم، یتوقف و یتساقط ویرجع إلی الدلیل الثالث، دلیل ثالث را به عنوان مرجع أخذ می‌کنیم. مثل تمام مباحث گذشته که چهار صورت داشت، منتها این دلیل سوم در اینجا به قوت خودش باقی است اما در مباحث گذشته دلیل سوم را باطل کردیم.

و أما صورت ثانیه و ثالثه. صورت ثانیه این که مخالفت مخالفتِ تباینی باشد، مثلا دلیل ثالث می‌گوید أکرم زیداً العالم، دو خبر هم با یکدیگر تعارض می‌کنند که یکی می‌گوید أکرم زیداً العام و دیگری می‌گوید لاتکرم زیداً العالم، این لاتکرم زیداً العالم تعارض تباینی دارد با رقیب خودش و با دلیل ثالث. اینجا معلوم است که چکار می‌کنیم. در مباحث گذشته در این فرض گفتیم معلوم است مخالف را باید طرح کنیم چون شرع مقدس تأکید زیادی دارد بر این که مخالف کتاب را باید طرح کنید و أیّ مخالفة أشد من التباین ولی در ما نحن فیه این حرف را نمی‌زنیم که أحد الخبرین مخالف تباینی است و با دلیل ثالث طرح کنیم و شارع راجع به دلیل ثالث تأکید کند در حالی شارع راجع به دلیل ثالث چیزی نفرموده است، اینجا الترجیح بالتعاضد است، یک طرف تعاضد دارد اما یک طرف بلامعاضد است، خب آن طرفی که تعاضد دارد قوی است و برنده خواهد شد، مثلا دلیل ثالث می‌گوید أکرم زیداً العالم، أحد المتعارضین هم گفته است أکرم زیداً العالم، خب این دو تا تعاضد دارند، خبر مخالف می‌گوید لاتکرم زیداً العالم، این تنهاست در میدان، خب آن راجح است و راجح برنده است.

در فرض سوم که أحد الخبرین مخالف با آن دلیل ثالث، مخالفت به نحو عام و خاص من وجه است مثلا دلیل ثالث، خبر واحد است، اجماع منقول است، هر چه است می‌گوید أکرم العلماء، دو معارض هم داریم که یکی می‌گوید أکرم العلماء و یکی می‌گوید لاتکرم الشعراء، این لاتکرم الشعراء به صورت عام من وجه با آن دلیل ثالث تعارض دارد، گفتیم که آیا اینجا نیز مخالف است؟ اگر مخالفت است شارع گفته است مخالف کتاب و سنت را باید طرح کنید، اگر نمی‌گویند جای ترجیح بالتعاضد است، در ما نحن فیه آن مباحث را مطرح نمی‌کنیم و فقط بحث تعاضد را مطرح می‌کنیم. یک طرف دو تا است و معاضد یکدیگر هستند، یعنی هم دلیل ثالث می‌گوید أکرم العلماء و هم دلیل معارض می‌گوید أکرم العلماء، مخالف گفته است لاتکرم الشعراء، این تنهاست، آن دو تا که تعاضد دارند مخصص این لاتکرم الشعراء می‌شوند چون تعاضد دارند. این هم محاسبه دلیل ثالث غیر الکتاب و السنت و تفاوت آن با مباحث گذشته بود.

۶

قسم دوم از مرجحات خارجیه- مورد اول و اشکال در آن

قسم ثانی از مرجحات خارجیه را بیان می‌کنیم.

قبلا گفتیم مرجحات خارجیه بر دو قسم است:

  1. مرجحات خارجیه‌ای که أحد الخبرین را معاضد است.
  2. مرجحات خارجیه‌ای که أحد الخبرین را معاضد نیست.

منتها قسم اول که معاضد باشد به دو قسم تقسیم شده بود:

  1. فی حدود أنفسها حجیت ندارد.
  2. فی حدود أنفسها حجیت دارد، مثل کتاب و سنت.

قسم دوم مرجحات خارجیه‌ای که أحد الخبرین را معاضد نیستند و فقط یک امر خارجی است که با این توافق دارد.

ایشان در این مورد چهارده مسئله ذکر خواهد کرد، چهارده مرجح خارجی غیر معاضد:

الاول: الاصول الثلالثة است، اولی اصول ثلاثه است که احد المتعارضین با اصول سه گانه موافق باشد، البرائة و الاستصحاب و الاحتیاط اما تخییر، لامعنی لموافقة أحد الخبرین للتخیر، این که أحد خبرین با تخییر موافق باشد مفهوم ندارد، چون تخییر یک چیز معینی نیست تا انگشت روی آن بگذاریم و بگوییم این خبر مطابق با تخییر است، اما سه اصل دیگر، یعنی برائت و احتیاط و استصحاب یک چیزی را تعیین می‌کنند و آنوقت أحد الخبرین ممکن است با اقتضاء آن اصل مطابق باشد و ممکن است با اقتضاء آن اصل مخالف باشد. مثلا أحد الخبرین می‌گوید تتن حلال است و دیگری می‌گوید تتن حرام است، در اینجا آن که می‌گوید تتن حلال است مطابق با اصالة البرائت است عند المجتهدین و آن که می‌گوید تتن حرام است مطابق با اصالة الاحتیاط است عند الاخباریین، آنها برائتی هستند و اینها احتیاطی و هرکدام با یکی از اینها مطابق است، عند المجتهدین این مطابق اصل است، یعنی برائت، عند الاخباریین آن مطابق اصل است یعنی احتیاط. مثلا یکی می‌گوید سوره در نماز واجب است و دیگری می‌گوید سوره در نماز واجب نیست، خب آن که می‌گوید سوره در نماز واجب نیست مطابق با اصالة البرائت است و آن که می‌گوید سوره واجب است مطابق با احتیاط است و عمده علماء در اقل و اکثر قائل به اصالة الاحتیاط بودند، این که شیخ انصاری برائتی بود در جای خود ولی عمدتاً در اقل و اکثر قائل به احتیاط هستند، پس این خبری که می‌گوید سوره در نماز واجب است این مطابق با اصالة الاحتیاط فی الاقل و الاکثر است، یا مثلا أحد الخبرین می‌گوید الماء المتغیر بعد زوال تغیره یطهر، دیگری می‌گوید الماء المتغیر بعد زوال تغیره یبقی نجاسته، این دومی مطابق با استصحاب نجاست است، اینجا جای استصحاب نجاست است و أحد الخبرین با استصحاب نجاست مطابق است.

خلاصه: أحد المتعارضین با یکی از اصو سه گانه موافق است.

بعضی‌ها خیال کردند وقتی أحد الخبرین با اصل مطابق شد یکون الاصل مرجِّحاً و إن لم یکن معاضداً. البته اگر اصل برائت و استصحاب را از باب ظن حجت بدانیم، چنانچه عضدی و شیخ بهائی استصحاب را از باب ظن حجت می‌دانند یا برائت را از باب ظن حجت بدانیم چنانچه صاحب معالم می‌گوید اصالة البرائة لایفید إلا الظن، اگر اینها را از باب ظن حجت بدانیم نه از باب تعبد، داخل می‌شوند در قسم سابق یعنی داخل در مرجحات خارجیه معاضد می‌شوند، بحث آن بیان شد مثل کتاب و سنت، داخل در این مقوله هستند.

اما اگر بنابر این بود که این اصول را تعبداً حجت می‌دانیم، برائت و استصحاب را، احتیاط که یقیناً تعبداً حجت است و کسی نمی‌گوید احتیاط از باب ظن حجت است. در هر صورت بنابر این که این اصول از باب تعبد حجت باشند بعضی‌ها گفته‌اند این اصول سه گانه مرجح خارجی غیر معاضد می‌شوند.

شیخ انصاری می‌فرماید این اصول ثلاثه در مورد تعارض خبرین نه صلاحیت مرجّحیت را دارند و نه صلاحیت مرجعیت را دارند. لامرجحاً و لامرجعاً، نه مرجح هستند و نه مرجح، این اصول سه گانه در مورد خبرین متعارضین ارزشی ندارند. چون نوبت به اصول زمانی می‌رسد که الاصل دلیل حیث لادلیل، اصل در صورتی زنده می‌شود که دلیلی در کار نباشد، با بودن دلیل نوبت به اصل نمی‌رسد، دلیل چه مطابق با اصل باشد و چه مخالف با اصل باشد، با بودن دلیل چه موافق اصل و چه مخالف اصل نوبت به اصل نمی‌رسد، فإنّ الدلیل حاکمٌ علی الاصل، وقتی دلیل آمد موضوع اصل از بین می‌رود، اصل در جائی است که انسان شک داشته باشد، وقتی دلیل آمده است دیگر جای اصل نیست.

اللهم إلا أن یقال بالتساقط، مگر این که بگوییم در خبرین متعارضین کسی قائل به تساقط شود یا لااقل قائل به توقف شود و بگوید المتعارضیان یتساقطان و یرجع إلی الاصل یا یتوقف و یرجع إلی الاصل، خبرین متعارضین ولو اصل اولی بر فرض تساقط یا توقف باشد ولی اصل ثانوی می‌گوید اگر راجح و مرجوح هستند راجح را أخذ می‌کنیم و مرجوح را طرح می‌کنیم، اگر مساوی هستند إذاً فتخیر، أحدهما را اختیار می‌کنیم. در نتیجه علی کل حال دلیل داریم و با بودن دلیل نوبت به اصل نمی‌رسد و اصل نتوانست مرجح واقع شود چون با دلیل هم رتبه نیست، دلیل حاکم بر آن است و همچنین صلاحیت مرجعیت هم ندارد چون قائل به تساقط و توقف نیستیم.

۷

ادامه تطبیق عبارت جلسه قبل

مطالبی را که بیان کردیم که رتبه موافقة الکتاب مقدم است نسبت به سایر مرجحات، و لعل ما ذکرنا هو الداعی للشیخ قدس سره، همین مطلب شیخ طوسی را وادار کرده است فی تقدیم الترجیح بهذا الترجیح علی جمیع ما سواه من المرجحات، موافقة الکتاب را مقدم بدارد بر سائر مرجحات.

و ذکر الترجیح بها بعد فقد هذا المرجح، این معنا باعث شد که شیخ طوسی ترجیح به سائر مرجحات را ذکر کند بعد فقد هذا المرجح، در صورت نبودن این مرجح.

۸

تطبیق «اشکال مقبوله عمر بن حنظله و برخی از روایات ترجیح نسبت مرجحیت موافقت کتاب»

إذا عرفت ما ذکرنا علمت توجه الاشکال، کسی که مباحث گذشته را کاملا متوجه شده است این دو اشکال در قلب او تولد می‌شود.

اشکال اول: فیما دل من الاخبار العلاجیه علی تقدیم بعض المرجحات علی موافقة الکتاب، اشکال به آن خبری وارد شد که دلالت دارد بر تقدیم بعض مرجحات بر موافقت کتاب کمقبولة إبن حنظله.

اشکال دوم: بل و توجه الاشکال فی غیرها، اشکال متوجه شده است حتی بر غیر مقبوله، نه تنها به مقبوله بلکه کلیه روایاتی که دم از موافقة الکتاب و مخالفة الکتاب زده‌اند، بل و فی غیرها مما اُطلق فیها الترجیح بموافقة الکتاب و السنة، اشکال روایاتی که اُطلق فیها الترجیح بموافقة الکتاب و السنة چیست؟ من حیث إنّ الصورة الثالثة، این همه سفارشات و توصیه‌ها راجع به موافق عامه و مخالف عامه مربوط به صورت ثالثه است یعنی مخالفت به نحو عام من وجه، در حالی که این قلیلة الوجود فی الاخبار المتعارضة است، در میان اخبار متعارضه صورت ثالثه خیلی نادر الوجود است و برای امر نادر الوجود این هم توصیه و تأکید درست نیست. صورت ثانیه را هم به آن اضافه کنید، چون در صورت ثانیه بنا شد موافق را أخذ کنیم و مخالف را نه، منتها از باب عدم حجت نه از باب ترجیح، در هر صورت اگر صورت ثانیه را هم اضافه کنیم، و الصورة الثانیة أقل وجوداً، این از صورت ثالثه هم کمتر است، بل معدومة، بله گفتیم صورت ثانیه عدیم المورد است، اصلا مورد ندارد. وقتی عدیم المورد است فلایتوهم حمل تلک الاخبار علیها، جا ندارد این همه روایات را حمل کنیم به صورت ثانیه‌ای که عدیم المورد است. بر فرض صورت ثانیه را قبول کنیم اگرچه از باب ترجیح نبود بلکه از این باب بود که مخالف حجت نیست و موافق حجت است، از این قسمت صرفنظر می‌کنیم ولی عیب این صورت این است که عدیم المورد است. فلایتوهم حمل تلک الاخبار علیها، توهم نکنید که این اخبار را حمل می‌کنیم به صورت ثانیه، وإن لم تكن من باب ترجيح أحد المتعارضين؛ اگرچه صورت ثانیه از باب ترجیح أحد المتعارضین نبود، لسقوط المخالف عن الحجیة مع قطع النظر عن التعارض، ولو معارض هم نداشت الخبر المخالف بالتباین از حجیت ساقط است. صورت ثانیه عدیم المورد است.

این اشکال را هم دارد که صورت ثانیه جای ترجیح نداشت، خیلی خب از این غمض نظر می‌کنیم، بالاخره مخالف را أخذ نکردیم و موافق را أخذ کردیم ولی عدیم المورد است.

و یمکن إلتزام دخول الصورة الاولی فی الاخبار التی اُطلق فیها الترجیح بموافقة الکتاب، ناچاریم ملتزم شویم به این که صورت اولی نیز داخل است در اخباری که به قول مطلق فرموده است مخالف را طرح کنید و موافق را أخذ کنید، مطلق یعنی تعیین نکرده است مخالف به چه صورت باشد، مخالف عامه من وجهی باشد، مخالف عام مطلق باشد، مخالف تباینی باشد، مطلق گفته است، یعنی حتی شامل صورت اولی هم می‌شود و آن محاسباتی که راجع به صورت اولی با چهار فرض آن داشتیم را باطل کرد.

و یمکن إلتزام دخول الصورة الاولی فی الاخبار التی اُطلق فیها الترجیح بموافقة الکتاب، فلایقلّ موردها، در این صورت مورد آن فراوان خواهد شد.

و ما ذکر من ملاحظة الترجیح بین الخبرین، این که گفتیم ملاحظه کنید ببینید کدام یک از خبرین راجح است و کدام مرجوح است و یا متکافئین هستند، بین الخبرین که المخصص أحدهما لظاهر الکتاب، که یکی مخصص ظاهر کتاب بود، ممنوع، محاسبات گذشته را باطل می‌کنیم.

بل نقول ظاهر تلک الاخبار، این که بگوییم ظاهر این اخبار که به طور کلی می‌فرماید موافق را أخذ کنید و مخالف را طرح کنید، این ظهور را از کجا ادعا می‌کنید؟ بل نقول ظاهر تلک الاخبار، این ظاهر ولو بقرینة لزوم قلة المورد بل عدمه، به قرینه این که اگر اینطور حساب نکنیم مورد آن یا قلیل خواهد شد و یا معدوم خواهد شد، خب برای این که چنین محذوری پیش نیاید، قلة المورد و عدم المورد، به این قرینه می‌گوییم این اخبار مطلق الموافقة و المخالفة را می‌گوید ولو به قرینه همان که الان می‌گفتیم یعنی لزوم قلة المورد و عدم المورد.

قرینه دیگری هم می‌آوریم که مخالف عام و خاصی را هم مخالفت می‌گویند، یکی از این جهت که ناچاریم بگوییم و إلا قلة المورد و عدم المورد لازم می‌آید، دیگر این که از بعضی روایات هم درمی آید که همان مخالفت عام و خاصی مخالفت فی الجملة را هم مخالفت می‌گویند. و بقرینة بعض روایات الدالة علی ردّ بعض ما ورد فی الجبر و التفویض، به قرینه بعضی از روایات که دلالت دارد بر رد بعض ما ورد فی الجبر و التفویض بمخالفة الکتاب، از امام علیه السلام سؤال می‌کنند که روایاتی در میان احادیث ما دیده می‌شود که دال بر این است که جبری وجود دارد، دال بر این است که تفویضی وجود دارد، امام در جواب می‌فرماید آن روایات را طرح کنید چون این روایات مخالف با کتاب الله است. امام که به این روایات می‌گوید مخالف کتاب الله، یعنی با کدام آیه مخالف است؟ این که می‌گوید جبر وجود دارد، تفویض وجود دارد، با کدام آیه مخالف است؟ مگر در قرآن آیه‌ای داریم بر این که لاجبر و لاتفویض داریم؟ در قرآن لاجبر و لاتفویض نداریم تا بگوییم این احادیث مخالف با قرآن است.

یعنی بعضی آیات در قرآن است که ظاهر آنها نشان می‌دهد که جبری نیست و تفویض هم نیست بلکه بین الامرین است، در نتیجه این روایات مخالف می‌شود با ظاهر آن آیات، مثلا در آیات زیادی داریم بندگان خدا اراده می‌کنند خیر را، بندگان خدا اراده می‌کنند شر را، خب از این آیات استفاده می‌شود که بندگان خدا هم صاحب اراده هستند، چون در آیات نسبت اراده را به بندگان زیاد می‌دهد، معلوم می‌شود بندگان از خود اراده‌ای دارند، در قسمتی از آیات نسبت اراده را حق تعالی به خودش داده است، إنّ الله یرید فلان، أراد فلان، از اینجا هم معلوم است تمام اراده را خدا به بندگان خودش نداده است، اگر یک رشته اراده را به بندگان داده است یک رشته را هم در اختیار خود دارد. نتیجه این آیات این می‌شود که لاجبر و لاتفویض بل أمرٌ بین الامرین.

مقصود این است این احادیثی که دال بر جبر و تفویض است و امام فرمود طرح کنید چون مخالف قرآن است، این مخالف به نحو عام من وجه است یا مخالفت به نحو تباینی است یا مخالف فی الجملة است؟ مخالف فی الجملة است.

و بقرینة بعضی روایاتی که دلالت دارد علی ردّ ما ورد فی الجبر و التفویض، چرا رد؟ بمخالفة الکتاب، بخاطر این که اینها مخالف با کتاب است. با کدام آیه؟ مع کونه ظاهراً فی نفیهما، و حال آن که قرآن جبر و تفویض را به صراحت نفی نکرده است بلکه ظهور دارد در نفی جبر و تفویض.

و ما ذکر من ملاحظة الترجیح بین الخبرین المخصص أحدهما لظاهر الکتاب، ممنوع، بل نقول ظاهر تلک الاخبار أنّ الخبر المعتضد لظاهر الکتاب، خبری که معتضد و مؤید است با ظاهر کتاب، لایعارضه الخبر آخر، خبر دیگر حق ندارد با آن تعارض کند، و إن کان لو إنفرد رفع الید به عن ظاهر الکتاب، اگرچه خبر دیگر طوری است که اگر معارض نداشت مقدم می‌شد بر ظاهر آیه چون عام و خاص مطلق است و یجوز تخصیص الکتاب بخبر الواحد ولی چون معارض دارد نه، وقتی خبر معارض داشتند با کشیدن خط بطلان روی همه محاسبات، باید چشم روی هم بگذاریم و بگوییم موافق را أخذ می‌کنیم و مخالف را طرح می‌کنیم. بحمدلله این اشکال برطرف شد ولی ناچاراً روی مطالب زیادی خط بطلان کشیدیم تا اشکال حل شد.

۹

تطبیق «جواب از اشکال»

و أما الاشکال المختص بالمقبولة، اما اشکالی که مخصوص مقبوله است، من حیث تقدیم بعض المرجحات علی موافقة الکتاب، فیندفع بما أشرنا إلیه سابقاً من أنّ الترجیح بصفات الراوی فیها، در مقبوله اول صفات راوی ذکر شده است من حیث کونه حاکماً، از این جهت است که آنجا راوی را حاکم فرض کرده است نه این که راوی را محدث فرض کرده است. و أما المرجحات الخبریة فیها، اولین مرجحات خبریه در آن حدیث، هی شهرة إحدی الروایتین و شذوذ الأخری، باز هم اشکال باقی ماند، چطور شهرت و شذوذ مقدم شد بر موافقة الکتاب و السنة، و لابعد فی تقدیمها علی موافقة الکتاب، هیچ بعدی ندارد شهرت و شذوذ مقدم باشد بر موافقة الکتاب، چون گاهی شهرت به درجه‌ای می‌رسد که مطابق مشهور معتضد می‌شود و مخالف مشهور موهون می‌شود و یسقط عن الحجیة، ولو مطابق با قرآن هم باشد از حجیت ساقط است،

۱۰

تطبیق «حکم دلیل مستقل معاضد یکی از دو خبر متعارض»

ثم إنّ حکم الدلیل المستقل المعاضد لأحد الخبرین حکمه حکم الکتاب و السنة فی الصورة الاولی، دلیل ثالثی که کتاب و سنت نیست، جایگزین کتاب و سنت است، دلیل ثالث مثلا حدیثی، اجماعی یا چیز دیگری گفته است یجب إکرام العلماء و در مقابل دو خبر معارض داریم، أکرم زیداً، لاتکرم زیداً، همان صورت اولی. می‌فرماید ثم إنّ حکم الدلیل الثالث حکمه حکم الکتاب و السنة، حکم آن حکم همان کتاب و سنت است فی الصورة الاولی، در جایی که مخالفت عام و خاص مطلق باشد که آن چهار فرض در اینجا جای بکار گرفتن است، آن چهار صورت، درواقع محاسبات گذشته که بیان کردیم به درد بحث الان می‌خورد.

و أما فی الصورتین الاخریتین، اما در صورت ثانیه و ثالثه، یعنی مخالفت تباینی و عام من وجهی، دیگر محاسبات قبلی در اینجا جاری نمی‌شود، فالخبر المخالف له یعارض مجموع الخبر الآخر و الدلیل المطابق له، خبری که با دلیل ثالث مخالف است درواقع با دو چیز مخالف است، هم با دلیل ثالث مخالف است و هم با رقیب خودش مخالف است، دلیل ثالث می‌گوید أکرم العلماء، أحد الخبرین هم می‌گوید أکرم العلماء، این یکی می‌گوید لاتکرم الشعراء، این فرض ثانی است، ثالث هم بطور تباین است. أما فی الصورتین الاخیرتین فالخبر المخالف له، خبری که با دلیل ثالث مخالف است، یعارض مجموع الخبر الآخر و الدلیل المطابق له، تعارض می‌کند با هر دو خبر آخر و دلیل ثالث، و الترجیح هنا بالتعاضد لاغیر، در اینجا فقط جای ترجیح بالتعاضد است.

۱۱

تطبیق قسم دوم از مرجحات خارجیه

و أما القسم الثانی، قسم ثانی از مرجحات خارجیه را شروع می‌کنیم، و هو ما لایکون معاضد لأحد الخبرین، معاضد أحد خبرین نباشد، فهی عدة امور، چهارده مطلب ذکر خواهد شد:

منها، یکی از آن امور اصل است، بناءً علی کون مضمونه حکم الله الظاهری، بنابر این که مضمون اصل حکم تعبدی باشد، إذ لو بنی علی إفادته الظن بحکم الله الواقعی، اگر اصل را از باب ظن حجت بدانیم، برائت و استصحاب را، کان من القسم الاول کالکتاب و السنة. بالاخره منها الاصل و لافرق فی ذلک بین الاصول الثلاثة، در این باب بین اصول ثلاثه فرقی نیست، أعنی اصالة البراءة و الاحتیاط و الاستصحاب.

ولی شیخ انصاری استفاده از اصول را در مورد تعارض خبرین به هیچ وجه قبول ندارد، لکن یشکل الترجیح بها، ترجیح به این اصول مشکل است، من حیث إنّ مورد الاصل ما إذا فقد الدلیل الاجتهادی المطابق أو المخالف، استفاده از اصل در جائی است که دست از دلیل کوتاه شود، چه مطابق باشد و چه مخالف باشد، فلامورد لها، اصلا نوبت به اصول نمی‌رسد، إلا بعد فرض تساقط المتعارضین لأجل التکافؤ، مگر این که فرض کنیم خبرین متعارضین متکافئین یتساقطان یا یتوقف فیهما، به این صورت باشند، در این صورت که یتوقف و یتساقط باشد، فیرجع إلی الاصل، لکن توقف و تساقط را قبول نداریم، و المفروض أنّ الاخبار المستفیضه، فرض این است که اخبار مستفیضه، دلت علی التخییر مع فقد المرجح، دلالت بر تخییر دارد در صورت نبودن مرجح، فلا مورد للأصل فی تعارض الخبرین رأساً، مجالی نیست برای اصول در مورد تعارض خبرین، لامرجعاً و لامرجحاً.

فلابد من إلتزام عدم الترجیح بها، دیدید اصل نتوانست مرجح واقع شود. و أنّ الفقهاء إنما رجّحوا بأصالة البراءة و الاستصحاب فی الکتب الاستدلالیة، اگر کسی بگوید ما خیلی موارد داریم که در کتب استدلالیه، در خبرین متعارضین هر کدام که مطابق با اصل است را راجح می‌دانند، ترجیح می‌دهند به مطابقة الاصل، أنّ الفقهاء إنما رجحوا بأصالة البرائة و الاستصحاب فی الکتب الاستدلالیة من حیث بنائهم علی حصول الظن النوعی بمطابقة الأصل، بنای آنها بر این است که این اصول را از باب ظن نوعی حجت بدانند، عده زیادی هستند که این اصول را از باب ظن نوعی حجت می‌دانند، خب اگر از باب ظن نوعی باشد، کموافقة الکتاب و السنة می‌تواند مرجح و معاضد باشد، من حیث بنائهم علی حصول الظن النوعی بمطابقة الاصل.

احتیاط را برای چه مرجح قرار دادند؟ در احتیاط که کسی قائل به ظن نوعی نیست، همه معتقدند که احتیاط از باب تعبد محض است، و أما الاحتیاط فلم یعلم منهم الاعتماد علیه ما ندیدیم کسی احتیاط را مرجح أحد الخبرین قرار بدهد، إلا فی مقام الاستناد، [در نسخه کنگره عبارت این طور است: لا فی مقام الاستناد] و لا فی مقام الترجیح بله در جائی که دلیلی نداریم تمسک می‌کنند به قاعده احتیاط، مثلا عند فقدان النص و عند اجمال النص تمسک می‌کنند به اصالة الاحتیاط، نه این که در خبرین متعارضین به اصالة الاحتیاط تمسک کنند.

لخالف الكتاب ، لكن لا على وجه التباين الكلّيّ ، بل يمكن الجمع بينهما بصرف أحدهما عن ظاهره.

وحينئذ ، فإن قلنا بسقوط الخبر المخالف بهذه المخالفة عن الحجّيّة كان حكمها حكم الصورة الثانية ، وإلاّ كان الكتاب مع الخبر المطابق بمنزلة دليل واحد عارض الخبر المخالف ، والترجيح حينئذ بالتعاضد وقطعيّة سند الكتاب.

فالترجيح بموافقة الكتاب منحصر في هذه الصورة الأخيرة.

مرتبة هذا المرجّح

لكن هذا الترجيح مقدّم :

على الترجيح بالسند ؛ لأنّ أعدليّة الراوي في الخبر المخالف لا تقاوم قطعيّة سند الكتاب الموافق للخبر الآخر.

وعلى الترجيح بمخالفة العامّة ؛ لأنّ التقيّة غير متصوّرة في الكتاب الموافق للخبر الموافق للعامّة.

وعلى المرجّحات الخارجيّة ؛ لأنّ الأمارة المستقلّة المطابقة للخبر الغير المعتبرة لا تقاوم الكتاب المقطوع الاعتبار ، ولو فرضنا الأمارة المذكورة مسقطة لدلالة الخبر والكتاب المخالفين لها عن الحجّيّة ـ لأجل القول بتقييد اعتبار الظواهر بصورة عدم قيام الظنّ الشخصيّ على خلافها ـ خرج المورد عن فرض التعارض.

ولعلّ ما ذكرناه هو الداعي للشيخ قدس‌سره في تقديم الترجيح بهذا المرجّح على جميع ما سواه من المرجّحات ، وذكر الترجيح بها بعد فقد هذا المرجّح (١).

__________________

(١) راجع العدّة ١ : ١٤٤ ـ ١٤٦.

الإشكال في مقبولة ابن حنظلة

إذا عرفت ما ذكرنا ، علمت توجّه (١) الإشكال فيما دلّ من الأخبار العلاجيّة على تقديم بعض المرجّحات على موافقة الكتاب كمقبولة ابن حنظلة (٢) ، بل وفي غيرها ممّا اطلق فيها الترجيح بموافقة الكتاب والسنّة ؛ من حيث إنّ الصورة الثالثة قليلة الوجود في الأخبار المتعارضة ، والصورة الثانية أقلّ وجودا بل معدومة ، فلا يتوهّم حمل تلك الأخبار عليها وإن لم تكن من باب ترجيح أحد المتعارضين ؛ لسقوط المخالف عن الحجّيّة مع قطع النظر عن التعارض.

ويمكن التزام دخول الصورة الاولى في الأخبار التي اطلق فيها الترجيح بموافقة الكتاب ، فلا يقلّ موردها ، وما ذكر ـ من ملاحظة الترجيح بين الخبرين المخصّص أحدهما لظاهر الكتاب ـ ممنوع. بل نقول : إنّ ظاهر تلك الأخبار ـ ولو بقرينة لزوم قلّة المورد بل عدمه ، وبقرينة بعض الروايات الدالّة على ردّ بعض ما ورد في الجبر والتفويض بمخالفة الكتاب (٣) مع كونه ظاهرا في نفيهما ـ : أنّ الخبر المعتضد بظاهر الكتاب لا يعارضه الخبر الآخر وإن كان لو انفرد رفع اليد به عن ظاهر الكتاب.

الجواب عن الإشكال

وأمّا الإشكال المختصّ بالمقبولة من حيث تقديم بعض المرجّحات على موافقة الكتاب ، فيندفع بما أشرنا إليه سابقا : من أنّ الترجيح بصفات الراوي فيها من حيث كونه حاكما ، وأوّل المرجّحات الخبريّة فيها هي شهرة إحدى الروايتين وشذوذ الاخرى ، ولا بعد في تقديمها على موافقة الكتاب.

__________________

(١) في (ص) : «توجيه».

(٢) المتقدّمة في الصفحة ٥٧.

(٣) البحار ٥ : ٢٠ و ٦٨ ، الحديث ٣ و ١.

ثمّ إنّ الدليل المستقلّ المعاضد لأحد الخبرين حكمه حكم الكتاب والسنّة في الصورة الاولى. وأمّا في الصورتين الأخيرتين ، فالخبر المخالف له يعارض مجموع الخبر الآخر والدليل المطابق له ، والترجيح هنا بالتعاضد لا غير.

٢ ـ بما لا يكون معاضدا لأحد الخبرين

وأمّا القسم الثاني ـ وهو ما لا يكون معاضدا لأحد الخبرين ـ فهي عدّة امور :

الترجيح بموافقة الأصل

منها : الأصل ، بناء على كون مضمونه حكم الله الظاهريّ ؛ إذ لو بني على إفادته الظنّ بحكم الله الواقعيّ كان من القسم الأوّل. ولا فرق في ذلك بين الاصول الثلاثة ، أعني : أصالة البراءة ، والاحتياط ، والاستصحاب.

الإشكال في الترجيح بالاصول

لكن يشكل الترجيح بها ؛ من حيث إنّ مورد الاصول ما إذا فقد الدليل الاجتهاديّ المطابق أو المخالف ، فلا مورد لها إلاّ بعد فرض تساقط المتعارضين لأجل التكافؤ ، والمفروض أنّ الأخبار المستفيضة دلّت على التخيير مع فقد المرجّح ، فلا مورد للأصل في تعارض الخبرين رأسا.

فلا بدّ من التزام عدم الترجيح بها ، وأنّ الفقهاء إنّما رجّحوا بأصالة البراءة والاستصحاب في الكتب الاستدلاليّة ؛ من حيث بنائهم على حصول الظنّ النوعيّ بمطابقة الأصل. وأمّا الاحتياط ، فلم يعلم منهم الاعتماد عليه ، لا في مقام الاستناد (١) ، ولا في مقام الترجيح (٢).

__________________

(١) في (ه) : «الإسناد».

(٢) في (ر) : «إلاّ في مقام الاستناد ، لا في مقام الترجيح».