بحث ما در مرجحات دلالیه است، الترجیح به حسب نوع المتعارضین. یکی از مرجحات دلالیه نوعیه را بررسی کردیم و آن این بود که ظهور خطاب در عموم زمانی قویتر است از ظهور عام در عموم افرادی و نتیجه گرفتیم إذا دار الامر بین النسخ و التخصیص، تخصیص اولی است چون تخصیص به عموم افرادی ضربه میزند اما نسخ به عموم ازمانی ضربه میزند و حیث این که عموم ازمانی قویتر است نباید به آن ضربه زد، عموم افرادی ضعیف است و تخصیص باید به آن برسد.
از باب الکلام یجر الکلام بحثی پیش آمده است لذا این بحثی که الان بیان میکنیم را اشتباه نکنید که چه ربطی به بحث دارد.
بیان بحث: عموماتی در ازمنه سابقه صادر شده است، فی کلام النبی أو الوصیّ أو الامام السابق، عموماتی صادر شده است، مدتها بعد مخصصاتی برای این عمومات صادر شده است، صد سال قبل أکرم العلماء گفته شده است و بعد از صد سال لاتکرم النحاة گفته شده است، یا صد سال قبل یجوز إکرام العلماء گفته شده است و صد سال بعد یجب إکرام الفقها گفته شده است، یحرم إکرام النحاة گفته شده است. دو مثال میزنیم چون:
- یکوقت آن عامی که قبلا بوده است مرخِّص است، مثل یجوز إکرام العلماء، یجوز تکلیف آور نیست، یجوز مرخّص است یعنی میشود اکرام کرد و میشود اکرام نکرد، تخصیصاتی که بعداً میآید این تخصیصات تکلیف آور است مثل یجب إکرام الفقهاء، یحرم إکرام النحاة.
- یکوقت بالعکس است یعنی آن عامی که قبلا آمده است تکلیف آور بوده است، مثل یجب إکرام العلماء، أکرم العلماء، تخصیصی که بعداً آمده است مرخّص است مثل لایجب إکرام النحاة.
احتمالات موجود در محل بحث
این عموماتی که مدتها قبل صادر شده است و تخصیصاتی که مدتها بعد صادر میشود، حساب این تخصیصات از چه باب است؟ اینها را نسخ حساب کنیم؟ تخصیص حساب کنیم؟ و چطور نسخ حساب میشود؟ چطور تخصیص حساب میشود؟ سه احتمال دادهاند:
- همه اینها را نسخ حساب کنیم، یعنی این تخصیصات نسبت به آن عمومات ناسخ است.
- این تخصیصات کاشفات است، یعنی اینها کشف میکند که آن عمومات قبلا همراه با تخصیص بوده است، منتها آن تخصیصات در این اثناء گم شده است و شارع مجدداً آن تخصیصات را احیاء فرموده است.
- نه نسخ است، نه تجدید بنا است، بلکه تأسیس بنا است، یعنی عام را که قبلا فرموده است، بعد از مدتها به مرور زمان تخصیص آن را آورده است. نسخ نیست، تجدید تخصیص هم نیست، بلکه تأسیس تخصیص است، اولین تخصیص است.
ناسخ بودن دلیل متأخر
شیخ انصاری میفرمایند اما احتمال اول که همه این تخصیصات را نسخ در نظر بگیریم، اول باید ببینیم اصلا نسخ معنا دارد، نسخ را بعد زمن الرسول میشود درست کرد یا نمیشود؟ اول این جهت را باید حساب کرد، این خودش مسئله است. میفرماید میشود این را درست کرد، به این صورت که بگوییم نسخهایی در اسلام بوده است، منتها هر نسخی أمدی دارد، حکم وقتی نسخ میشود یکوقت بعد از یک سال نسخ میشود، یکوقت بعد از دو سال نسخ میشود، یکوقت بعد از صد سال نسخ میشود، نسخ یعنی برداشتن، قلم کشیدن، خط بطلان کشیدن، خب این مورد دارد، وقت دارد، اگر عمر مبارک رسول خدا صد سال، دویست سال، سیصد سال بود هرکدام از این نسخها را به موقع خودش بیان میفرمودند ولی عمر ایشان به این اندازه نبود که موعد تمام نسخها برسد و خودش بیان کند، مثلا سر ده سال این نسخ را بیان کند، سر بیست سال این نسخ، سر سی سال آن نسخ، عمر ایشان اینقدر وافی نبود لذا مقداری از نسخها که موعد آنها رسیده بود در زمان رسول خدا، خود رسول خدا بیان فرمود، آن مقدار از نسخها که موعد آن در زمان رسول خدا به سر نرسیده بود، آنها را به عنوان امانت نزد اولیاء خودش قرار داد تا به موقع نیابتاً این نسخ را بیان کنند، مثلا فلان حکم بود بنا بود بعد از صد سال نسخ شود، خب رسول خدا که تا صد سال نبود، این را نزد ائمه ودیعه گذاشت که ائمه سر صد سال آن نسخ را اعلان بفرمایند. به این صورت درست میکنیم که در زمان ائمه نسخ وجود داشته است به عنوان ودیعه، به عنوان امانت، به عنوان اداء امانت، به این صورت نسخ را درست کنیم.
البته این نسخ اصطلاحی نیست، این موقت است و مجازاً میگوییم نسخ، این را اصلاحاً الموقت میگوییم و از باب مسامحه به آن نسخ میگویند. فرق موقت با نسخ این است که در نسخ مولا حکم را میآورد و فقط خودش میداند این حکمی که آوردم را ده سال دیگر، بیست سال دیگر، صد سال دیگر نسخ خواهد شد، نزد کسی ابزار نمیکند و مردم خیال میکنند این حکمی که آمده است برای همیشه است، اصلا به فکر کسی نمیآمد بعد از مدتی این حکم نسخ خواهد شد، چنان مخفی نگه داشته شده است که اصلا مردم فکر آن را نمیکردند تا موعد که رسید اعلام میکند این حکم به پایان رسید، به این میگویند نسخ اصطلاحی. موقت این است که حکم را بیاورد، موقع آوردن مدت آن را هم تعیین کند، مثلا این حکم را که آوردم پنجاه سال دوام دارد، صد سال دوام دارد، به این میگویند موقت، چون أمد آن را از اول تعیین فرموده است. رسول خدا وقتی این نسخها را نزد ائمه ودیعه میگذاشت یعنی به ائمه بیان فرموده است که این حکمها صد سال عمر دارد، شما نیابتاً از من بعد از صد سال به دیگران اعلام کنید، پس این ابزار شد، یعنی وقت حکم ابراز شد ولو برای ائمه علیهم السلام، همین که ابراز شد دیگر نسخ اصطلاحی نخواهد بود، این موقت اصطلاحی است و نسخ هم به آن میگوییم مجازاً چون شباهت زیادی به نسخ دارد از این جهت که مدت آن به همه اعلام نشده است و فقط به امام علیه السلام بیان شده است، موقت است و شبیه نسخ است.
این مسئله را بحمدلله حل کردیم، بله میشود از این نظر گفت که این تخصیصات نسخ است. لکن عیب دیگری دارد و آن این که یقیناً ما میدانیم در دین مبین اسلام این همه نسخ وجود نداشته است، میدانید تخصیص چقدر است؟ لاتعد و لاتحصی، در دین این همه نسخ نداریم، بلکه قلّ و ندر که حکمی از احکام الهی نسخ شود، این همه نسخ وجود ندارد فلذا بعید است این تخصیصات را نسخ در نظر بگیریم، این همه نسخ نبوده است، مضافاً بر این اگر ما این تخصیصات را نسخ حساب کنیم مرتکب دو خلاف ظاهر شدیم، صد سال قبل فرموده است أکرم العلماء، صد سال بعد فرموده است لاتکرم النحاة، هر یک از این خطابها ظهور در این دارد که این حکمی است در اسلام از اول آمدن اسلام إلی یوم القیامة، هر یک این دو خطاب این ظهور را دارد، یعنی أکرم العلماء که صد سال قبل آمده است ظاهر آن این است که از اول اسلام تا یوم قیامت مستمر است، این لاتکرم النحاة هم که بعد از صد سال آمده است ظاهر آن این است که این یک حکمی است که از اول اسلام بوده است إلی یوم القیامة، هر دو ظهور در این دارد، اگر این را نسخ در نظر بگیریم، به معنای این است که أکرم العلماء تابحال عمر داشته است و عموم آن از این به بعد عمر ندارد، نسبت به گروه نحاة عمر آن تا اینجا بوده است، دیگر از این به بعد عمری ندارد، عمر خطاب لاتکرم النحاة از الان شروع شده است و از اول نبوده است.
خلاصه این که اگر این را نسخ در نظر بگیریم به معنای این است که آن حکم قبلی ادامه نداشته است، دم بریده است و این خطاب بعدی ابتداء نداشته است، سر بریده است و هردو خلاف ظاهر است، یعنی هم دم بریده بودن و هم سر بریده بودن خلاف ظاهر است، در نتیجه اگر از باب نسخ در نظر بگیریم مرتکب دو خلاف ظاهر شدیم.
اما اگر باب تخصیص در نظر بگیریم به معنای این است که همان موقعی که میگوید أکرم العلماء، منظور او این بوده است که أکرم العلماء إلا النحاة، دیگر هیچکدام دم بریده و سر برید نیست، یک حکمی است از اول اسلام إلی یوم القیامة بوده است، نحویین غیر واجب الاکرام، دیگران واجب الاکرام هستند، این حکم مستمر از اول تا آخر است، بخاطر همین نتوانستیم این تخصیصات را حمل بر نسخ کنیم. اول نسخ بودن آن را تا حدی اصلاح کردیم که میشود به نحوی نسخ را درست کرد در زمان ائمه و لکن بعد مواجه با این مشکلات شدیم که این همه نسخ از کجاست و این همه ارتکاب خلاف ظاهر از کجاست.
نکته: بله تخصیصی که بعداً میگوید اگر نگوید لاتکرم النحاة، بلکه بگوید لاتکرم النحاة من الان، اگر این را نسخ در نظر بگیریم، یک خلاف ظاهر پیش میآید، چون این ظهور در همیشگی ندارد تا سر بریده شود، اصلا سر نداشت، این میگوید لاتکرم النحاة من الان، معلوم است اصلا سر ندارد تا بریده شود، فقط آن یکی دم بریده خواهد شد، اما اگر بگوید لاتکرم النحاة و این را نسخ در نظر بگیریم مرتکب دو خلاف ظاهر میشویم.
کاشف بودن دلیل متأخر
اگر این تخصیصات را تجدید بنا در نظر بگیریم، اول مخصص بوده است و فراموش شده است و ائمه مجدداً احیا کردند.
شیخ انصاری میفرماید نمیتوانیم این حرف را بپذیریم، به جهت این که از صدر اسلام تا الان مسلمانان در هر عصری و دهری کوشش میکردند احکامی که به بطن سابق رسیده است بطن لاحق هم آن احکام را بدست بیاورند، همیشه علماء بودند، همیشه منابر بودند، مردم پای منابر مینشستند و علماء از سابقین میگرفتند و برای مردم منتشر میکردند و همه مسائل عام البلوی بوده است، مورد ابتلاء مسلمانان و همیشه مورد سؤال جواب و همیشه مسئله بوده است و همیشه مطرح بوده است، با این اوضاع که احکام خدا همیشه در دست بررسی بوده است کیف یعقل که این همه تخصیصات اول همراه با عمومات بوده است و بعد این قرینهها کهنه شدهاند و به بوته فراموشی سپرده شدهاند لذا ائمه محتاج به این شدند که اینها را تجدید بنا کنند، این معقول نیست.
علاوه بر این، قرآن را بیاورید قسم بخورم که سابقین اطلاعی از این تخصیصات نداشتند، اینها تخصیصاتی هستند که به تدریج ائمه هدی علیهم السلام در مقابل آن عمومات قبلی بیان فرمودهاند، مسلمانان صدر اسلام چه موقع از این تخصیصات اطلاع داشتند، یقین داریم چنین چیزی نبوده است.
خلاصه مطلب: پس اولا یقین داریم وجداناً که این تخصیصات اول نبودهاند و علاوه بر این چون این مسائل عام البلوی است و همیشه مورد بررسی مسلمانان است این همه فراموشی و کهنه شدن معنا ندارد و معقول نیست.
نتیجه: این احتمال هم پذیرفته نشد.