در متعارضین بنا شد اگر جمع دلالی ممکن باشد، قبل از هر چیزی از جمع دلالی استفاده شود، چه به عنوان نص و ظاهر باشد و چه به عنوان أظهر و ظاهر باشد. بحث کبری کلی تمام شد.
صغریات بحث را شروع میکنیم، یعنی تعیین کنیم که چطور میشود که أحد متعارضین أظهر و دیگری ظاهر باشد و شاید اکثر شما در انتظار این معنا بودید که ملاک أظهر بودن و ظاهر بودن چیست، قویّ الدلالة و ضعیف الدلالة بنابر چه ملاکی است؟
تقسیم مرجحات دلالی
اظهریت شخص دلیلین
تارةً أظهر بودن أحد دلیل از دیگری به ملاحظه شخص متعارضین است، یعنی این دو دلیلی که با یکدیگر تعارض کردند، شخص این دو را وقتی حساب میکنیم بنابر قرائن شخصیه میفهمیم دلالت یکی قویتر از دیگری است، أظهر بودن أحدهما به ملاحظه شخص متعارضین است، بقرینة شخصیة است، مثلا عبد میبیند مولای او وقتی با عالم فاسق مصادف میشود به او اعتنا نمیکند، احترام به او نمیگذارد، یکبار دو بار سه بار متوجه این جریان شد که مولای او در مقابل عالم فاسق چگونه رفتار میکند، بعد یک روزی مولا به این عبد خطاب میکند و میگوید أکرم العلماء و بعد خطاب کرد لاتکرم الفساق، نسبت أکرم العلماء با لاتکرم الفساق عامین من وجه است، هر کدام ماده افتراقی دارند و دوتائی یک ماده اجتماع دارند، یعنی العالم الفاسق ماده اجتماع است و این دو دلیل در اینجا با یکدیگر تعارض میکنند. کدام را مخصص دیگری قرار بدهیم، ماده اجتماع را به کدام بدهیم؟ قرینه شخصیه موجب میشود که ظاهر لاتکرم الفساق قویتر باشد از ظاهر أکرم العلماء، چون بارها عبد دیده است که عالم فاسق را مولای او اکرام نکرد، این باعث میشود وقتی الان این دو دلیل با یکدیگر تعارض کردند لاتکرم الفساق نسبت به ماده اجتماع قوت بگیرد، در نتیجه لاتکرم الفساق أظهر میشود و أکرم العلماء ظاهر میشود و أظهر بر ظاهر مقدم است یعنی لاتکرم الفساق مخصص أکرم العلماء است و ماده اجتماع را به لاتکرم الفساق میدهیم.
توجه کردید که أحد دلیلین نسبت به دیگری أظهر شد و ملاک أظهریت شخص متعارضین است یعنی قرینه شخصیه موجب این معنا است و قرینه شخصیه را هم بیان کردیم. یک مثال کفایت میکند و میزان را بطور کلی بدست آوردید که أظهر بودن أحد دلیلین به واسطه قرینه شخصیه چطور است.
اظهریت به لحاظ صنف دلیلین
تارةً أظهر بودن أحدهما به ملاحظه صنف دلیلین است نه شخص دلیلین، مثل این که دو عام با یکدیگر تعارض کردهاند ولی یکی آبی از تخصیص است، هر دو عام هستند اما عام دو صنف است:
- عامی که آبی از تخصیص است.
- عامی که قابل تخصیص است.
این دو عام با یکدیگر تعارض کردند، یکی آبی عن التخصیص و یکی قابل تخصیص. خب عامی که آبی از تخصیص است نوعاً ظهور آن قویتر است از آن که آبی از تخصیص نیست. مثلا میگوید أکرم العلماء لأنّ العلم أفضل الاوصاف، أکمل الاوصاف، در جای دیگر میگوید لاتکرم الفساق، هر دو عام هستند، أکرم العلماء است، لاتکرم الفساق هم عام است، در ماده اجتماع تعارض میکنند یعنی در عالم فاسق تعارض میکنند، کدام قوی است؟ کدام را تخصیص بزنیم؟ ماده اجتماع را به کدام بدهیم؟ ظهور أکرم العلماء قویتر است، چون آبی از تخصیص است از این جهت که عام معلّل است، هر عامی که تؤأم با ذکر علت باشد به راحتی نمیشود آن عام را تخصیص زد، فرض این است که این عام معلل است، گفته است أکرم العلماء لأنّ العلم أفضل الاوصاف، اما عام دیگری بیتعلیل است، لاتکرم الفساق، دیگر علت آن را ذکر نکرده است، عام معلل آبی از تخصیص است لذا ظهور آن قویتر است، عام بیتعلیل آبی از تخصیص نیست لذا ظهور آن نسبت به دیگری ضعیف است. در نتیجه أکرم العلماء مخصص لاتکرم الفساق میشود و ماده اجتماع را به أکرم العلماء میدهیم.
یا دو مطلق با یکدیگر تعارض کردند، یکی آبی از تقیید است و دیگری قابل تقیید است، معلوم است ظهور آن که آبی از تقیید است قویتر است و دیگری را قید میزند، مثلا میگوید أکرم العالم لأنّ العلم أفضل الاوصاف، لاتکرم الفاسق، هر دو مطلق است، هم العالم مطلق است و هم الفاسق مطلق است، در ماده اجتماع این دو مطلق تعارض میکنند، نمیدانیم کدام را قید برای دیگری در نظر بگیریم، أکرم العالم الغیر الفاسق یا لاتکرم الفاسق الغیر العالم؟ قید را به کدام ملحق کنیم؟ کدام را برای دیگری قید در نظر بگیریم؟ میگوییم اولی را قید در نظر بگیرید چون اولی قویتر است، چرا که مطلقی است که معلل است، وقتی مطلق معلل باشد ابا از تقیید دارد اما دیگری معلل نیست و قابل تعیید است، شما میتوانید أکرم العلماء را قید برای لاتکرم الفساق در نظر بگیرید یعنی ماده اجتماع را به أکرم العلماء بدهید، به این صورت که وقتی میگوید لاتکرم الفساق یعنی لاتکرم الفساق الغیر العالم، آن را قید این حساب کنیم.
ملاحظه أظهر بودن به ملاحظه صنف دلیلین است، چون هر دو صنف است، هر دو عام است، این یک صنف عام است، آن یک صنف عام است، هر دو مطلق هستند، این یک صنف مطلق است، آن یک صنف مطلق است، آن صنف نسبت به این صنف أظهریت دارد، این به ملاحظه صنف المتعارضین بود.
اظهریت به لحاظ نوع دلیلین
و ثالثة أظهر بودن أحد متعارضین نسبت به دیگری به ملاحظه نوع المتعارضین است، نه شخص المتعارضین یا صنف المتعارضین بلکه نوع المتعارضین، مثلا منطوق با مفهوم تعارض میکند، آیا منطوق أظهر است یا مفهوم أظهر است، مثلا میگوید کل ماء طاهر، هر آبی به حسب خلقت اولیه پاک است، این عام است، در جای دیگر فرموده است الماء إذا بلغ قدر کرّ لم ینجسه شیء، آب کر منفعل نمیشود با ملاقات، مفهوم آن این است که آب قلیل با ملاقات منفعل میشود، در اینجا آب قلیلی بود که با نجس ملاقات کرد، شک میکنیم این در اثر ملاقات نجس منفعل میشود یا نه، کل ماء طاهر میگوید منفعل نشده است، مفهوم الماء إذا بلغ میگوید منفعل شده است، در نتیجه منطوق عام با مفهوم قضیه شرطیه تعارض میکنند، کدام أظهر است و کدام ظاهر است؟
بعضیها گفتند عام أظهر است، کل ماء طاهر برنده است، چون هرچه باشد بالاخره منطوق است اما دیگری منطوق نیست و از روی دلالت التزامیه فهمیده شده است، این مدلول مطابقی است، آن مدلول التزامی است، مدلول مطابقی قویتر است، منطوق مدلول مطابقی و قویتر است، مفهوم مدلول التزامی و ضعیفتر است، فلذا عام برنده است و این آبی که با نجس ملاقات کرده است مشمول کل ماء طاهر است و مفهوم در اینجا اثری ندارد.
عدهای گفتند از قضا قضیه بالعکس است، مفهوم اگرچه مدلول التزامی است ولی چون خاص است، خاص هرچه که باشد از عام قویتر است، الماء إذا بلغ قدر کل لم ینجسه شیء، آب کر منفعل نمیشود، مفهوم آن این است که آب قلیل منفعل میشود، کل ماء طاهر عام است و الماء القلیل ینفعل خاص است، اگرچه مفهوم است ولی چون خاص است، خاص به هر عنوانی از مولا ذکر آن صادر شود قویتر خواهد بود، منطوقاً صادر شود مثل لاتکرم النحاة یا مفهوماً صادر شود مثل مفهوم قضیه شرطیه.
مقصود این است که در اینجا بحثی است، عدهای میگویند ظهور عام قویتر از مفهوم قضیه شرطیه است، بعضی گفتند مفهوم قضیه شرطیه چون خاص است قویتر از عام است، اگرچه منطوق باشد، فلذا در معالم خواندید که یجوز تخصیص العام بالمفهوم المخالفة، مخصوصا یک فصلی تشکیل داد و گفت جایز است انسان عام را تخصیص بزند با مفهوم مخالفه، چون خاص است، خاص هر چه باشد قویتر است.