إنما الاشکال فی تعارض ظاهرین یمکن الجمع بینهما بالتصرف فی أحدهما، در این فرض آیا از قانون جمع دلالی باید استفاده شود یا ترجیحاتی که اخبار علاجیه آورده است استفاده شود؟ تعارض ظاهرین که هرکدام میتواند قرینه صارفه بر دیگری باشد مثل أکرم العلماء، لاتکرم الشعراء، إغتسل للجمعة، ینبغی غسل الجمعة، در هر کدام میشود تصرف کرد با دیگری جمع دلالی پیدا کند، با دیگری بسازد، اینجا محل اشکال است، مرحوم شیخ همیشه اینجا را محل اشکال میداند.
اقوال در مسأله و دلیل آن
ایشان میفرماید در اینجا سه قول وجود دارد:
- یک قول این است که باید از جمع دلالی استفاده کرد یعنی به سند هر دو أخذ میکنیم و در دلالت آنها دو اصالة الظهور جاری میکنیم و تعارضا تساقطا، به بوته اجمال میگذارم و از اصل استفاده میکنیم، از تخییر استفاده میکنیم.
دلیل آنها هم این است که دلیل حجیت هر دو را برای ما حجت کرده است، فیکونان کمقطوعی الصدور، مثل مقطوعی الصدور هستند، شما در مقطوعی الصدور سند را فدای دلالت نمیکنید بلکه دلالت را فدای سند میکنید، در اینجا هم نباید از سند بگذریم بخاطر دلالت، در نتیجه به سند هر دو أخذ میکنیم و در دلالت تصرف میکنیم، دلالت فدای سند میشود نه سند فدای دلالت.
- قول دوم این است که در اینجا نباید از قانون جمع دلالی استفاده شود، اینجا باید از اخبار علاجیه استفاده شود، قانونی که اخبار علاجیه آورده است کالمتباینین است، در متباینین همانطور که از اخبار علاجیه استفاده میشود در اینجا هم از اخبار علاجیه استفاده میشود، یؤخذ بالراجح و یطرح بالمرجوح و إن تکافئا فإذاً فتخیر، همان قانونی که اخبار علاجیه میگوید، عیناً مثل متباینین است، ثمن العذرة سحتٌ، لابأس ببیع العذرة.
ایشان برای این مطلب چند وجه ذکر کرد، یکی این که عرفاً اینها را متعارضین میگویند، قابل جمع نمیدانند، دیگر این که اخبار علاجیه اگر این موارد را شامل نشود سهمیه آن خیلی کم میشود، دیگر این که این عاقلانه نیست انسان به سند دو حدیث أخذ کند و دلالت آنها را به بوته اجمال واگذار کند، کدام عاقل چنین کاری میکند، این چطور جمع دلالی است. وجه دیگر این که سلیقه علماء در چنین مواردی از اخبار علاجیه استفاده کردند.
- قول سوم تفصیل قائل شده است.
قول سوم میگوید در این موارد در بعضی جاها از قانون جمع باید استفاده کنیم و در بعضی موارد از اخبار علاجیه باید استفاده کنیم. این دو ظاهری که با یکدیگر تعارض کردند، یکدفعه این است که هر کدام یک ماده افتراق دارند و دوتائی یک ماده اجتماع دارند که نزاع آنها در آن ماده اجتماع است مثل أکرم العلماء، لاتکرم الشعراء که عامین من وجه هستند، هر کدام ماده افتراقی دارند و هرد و یک ماده اجتماع که در آن ماده اجتماع تعارض دارند، در این صورت باید از قانون جمع استفاده کنیم، به اخبار علاجیه نمیتوان مراجعه کرد، یعنی به سند هر دو أخذ میکنیم و به دلالت آنها میرسیم، دلالت آنها در ماده افتراق تعارضی ندارند، عالم غیر شاعر و شاعر غیر عالم تعارض ندارند، در ماده اجتماع که تعارض دارند، یُحکم بإجمالها، در ماده اجتماع حکم به اجمال میکنیم، نسبت به ماده اجتماع به بوته اجمال گذاشته میشود و سپس رجوع به اصول عملیه، اما اگر چنانچه اینطور نیست که ماده اجتماع و افتراقی باشد، مثل إغتسل للجمعة، ینبغی غسل الجمعة که هر دو مربوط به غسل جمعه است و ماده اجتماع افتراق ندارد، در چنین مواردی از اخبار علاجیه استفاده کنید، هر کدام که راجح است را أخذ کنید و هر کدام که مرجوح است را طرح کنید و اگر مساوی هستند إذاً فتخیر.
وجه آن چیست که در مثال اول از قانون جمع باید استفاده شود، در مثال دوم از قانونی که اخبار علاجیه آورده است باید استفاده شود؟ در مثال اول، أکرم العلماء، لاتکرم الشعراء، اگر از اخبار علاجیه استفاده کنیم یعنی یکی را أخذ و یکی را طرح کنیم، دچار بن بست میشویم، چون از ما سؤال میکنند آیا أحدهما را بکلی طرح میکنید، هم نسبت به ماده اجتماع و هم نسبت به ماده افتراق، مثلا لاتکرم الشعراء را نادیده میگیریم، بکلی، کأنّه نیست و فقط أکرم العلماء را داریم، أحدهما را هم در ماده اجتماع و هم در ماده افتراق طرح کنیم و به أحدهما أخذ کنیم، اگر اینطور عمل کنیم دنیا به ما میخندد، چون در ماده اجتماع تعارض دارند و در ماده افتراق تعارض نداشتند، شما حق ندارد که آن دلیل را در ماده افتراق که تعارض ندارد طرح کنید، شما باید فکری نسبت به ماده اجتماع کنید، در ماده افتراق که تعارضی در کار نیست، لازم میآید دلیل بلامعارض را طرح کنید. اگر بگویید در ماده افتراق به هر دو عمل میکنیم یعنی عالم غیر شاعر یجب اکرامه، شاغر غیر عالم یحرم اکرامه، اما در ماده اجتماع به یکی أخذ میکنیم و یکی را طرح میکنیم، مثلا در ماده اجتماع به أکرم العلماء عمل میکنیم و لاتکرم الشعراء را طرح میکنیم و کنار میگذاریم، لازمه این آن است که یک حدیث هم أخذ شود و هم طرح شود، نسبت به ماده افتراق أخذ شود و نسبت به ماده اجتماع طرح شود، در حالی که یک حدیث لایتبّعض فی الصدق و الکذب، نمیشود یک حدیث که دارای یک نسبت است در آن نسبت هم صادق باشد و هم کاذب باشد، فلذا اگر بخواهیم در این چنین مواردی از قانون اخبار علاجیه استفاده کنیم، استفاده به هر نحوی غلط است، اگر أحدهما را به کلی طرح کنیم غلط است، فقط در ماده اجتماع أحدهما را طرح کنیم هم باز غلط است، فلذا ناچاریم در اینجا از قانون جمع استفاده کنیم نه از اخبار علاجیه، سند هر دو را أخذ کنیم و در ماده افتراق به هر دو عمل کنیم و در ماده اجتماع هر دو را به بوته اجمال واگذار کنیم و سپس به اصول عملیه مراجعه کنیم، مثلا التخییر، أحد احتمالین را أخذ کنیم، حرمت یا وجوب، چارهای غیر از این نیست. اما در مثال دوم مانعی ندارد از اخبار علاجیه استفاده کنید، مثلا یکی میگوید إغتسل للجمعة، یکی میگوید ینبغی غسل الجمعة، یکی میگوید واجب است، یکی میگوید مستحب است، شما ببینید کدام راجح است آن را أخذ کنید، کدام مرجوح است طرح کنید، اگر مساوی هستند إذاً فتخیر، هیچ محذوری برای گیر کردن در بن بست وجود ندارد.
شیخ انصاری میفرماید: از قضا شما در مثال اول هم میتوانید از اخبار علاجیه استفاده کنید، یعنی أحدهما را أخذ کنید و أحدهما را طرح کنید. در ماده افتراق که بحثی نیست، در ماده افتراق به آن عمل میکنید، به این هم عمل میکنید، بلامعارض هستند، صحبت در ماده اجتماع است، چون تعارض آنها در ماده اجتماع است، ایشان میگوید اشکالی ندارد در ماده اجتماع به راجح أخذ کنید و مرجوح را طرح کنید، اگر هم مساوی هستند أحدهما را اختیار کنید.
گفته بودیم عیب این قول این است که یلزم التبعض فی الصدق و الکذب، لازم میآید که یک خبر هم صادق باشد و هم کاذب باشد، نسبت به ماده افتراق صادق و نسبت به ماده اجتماع کاذب باشد، و الخبر الواحد لایتبعّض فی الصدق و الکذب.
جواب این است که یکدفعه خبر واحد را وقتی حجت میدانیم از باب ظن به صدق است، یکدفعه حجت میدانیم به حسب دستور شرع، بله اگر خبر واحد را از باب ظن به صدق حجت میدانیم در اینجا حق دارید بگویید الخبر الواحد لایتبعّض فی الصدق و الکذب، انسان یا یکباره ظن به صدق آن پیدا میکند و یا یکباره ظن به کذب آن پیدا میکند، نصف صادق و نصف کاذب معقول نیست، لکن ما خبر واحد را به حسب دستور شارع و از باب ظن نوعی حجت میدانیم تعبداً، نه از باب ظن شخصی، در اینجا إن جائکم فاسق بنبأ إلی آخر، ادلهای که از طرف شارع به ما رسیده است، آن شارعی که توانست را ما متعبد کند به خبر صدقه، همان شارع قدرت دارد که ما را یک موقعی متعبد کند عمل به خبر را نسبت به ماده افتراق لابالنسبة إلی مادة الاجتماع، تعبد است، آن خدائی که تعبداً میفرماید إعمل بخبر الثقة، همان خدا میتواند تعبداً بگوید در ماده افتراق عمل کن و در ماده اجتماع عمل نکن. بله اگر خبر ثقه را از باب ظن شخصی حجت میدانستیم، از باب ظن به صدق، حق دارید بگویید الخبر الواحد لایتبعض فی الصدق و الکذب، ولی صحبت تعبد است و تعبد همه جور آن امکان دارد، شارع میتوانست بگوید به خبر ثقه عمل نکن، به خبر ثقه عمل کن، در فلان جا عمل کن و در فلان جا عمل نکن، در ماده افتراق عمل کن و در ماده اجتماع عمل نکن، تعبد است.
خلاصه مطلب: قول سوم را بیان کردیم و هو التفصیل بین مثال اول و دوم، وجه آن را گفتیم، جواب آن را هم دادیم، به این نتیجه رسیدیم که چه در مثال اول و چه در مثال دوم شما میتوانید از قانونی که اخبار علاجیه آورده است از همان قانون استفاده کنید.
مختار شیخ انصاری در مسأله
شیخ انصاری این سه قول را جمع بندی میکند و میفرماید در میان این سه قول از همه بهتر قول دوم بود که به اخبار علاجیه رجوع میکنیم مطلقاً، در هر دو مثال از اخبار علاجیه استفاده میکنیم، بهترین قول همین قول دوم است و چهار وجه ذکر کرد:
- عرف اینها را متعارضین میدانند.
- اخبار علاجیه اینها را شامل است و إلا سهمیه آن کم میشود.
- عقلائی نیست که شما به سند دو حدیث أخذ کنید و دلالت آنها را به بوته اجمال واگذار کنید.
- سلیقه علماء در چنین مواردی استفاده از اخبار علاجیه است.
لذا قول دوم یعنی استفاده از اخبار علاجیه بهترین قول است کالمتباینین.
ترتیب بین سائر اقوال
خلاصة الکلام: در گروه چهار متعارضین مانند گروه اول متعارضین از اخبار علاجیه باید استفاده شود.
از قول دوم که بگذریم، قول سوم بد نبود که در مثال اول از قانون جمع استفاده کنیم لأن لایتبعض فی الصدق و الکذب، تا تبعضی در صدق و کذب لازم نیاید، بد نبود، اگرچه جواب آن را دادیم. اما قول اول که گفتیم مطلقاً از قانون جمع استفاده کنیم بیوجه بیوجه است.
ممکن است به ذهن آقایان بیاید که چطور وجهی ندارد؟ وجه آن این است که دلیل حجیت خبر ثقه کلا المتعارضین را شامل شده است، فیفرضان کمقطوعی الصدور، شما موظف هستید اینها را مثل مقطوعی الصدور فرض کنید، اگر دو قطعی الصدور با یکدیگر تعارض کنند و جمع دلالی آن نص و ظاهر و أظهر و ظاهر نباشند، یُحکم بإجمالهما و یرجع إلی القواعد، اینجا هم همینطور.
میفرماید وجهی که بیان کردیم امروز آن وجه را به راحتی پس میگیریم و وجه وجیهی نبود. مطلبی را که بارها گفتیم که سند نباید فدای دلالت شود، بلکه دلالت باید فدای سند شود در جایی است که أحدهما بتواند قرینه صارفه بر دیگری شود مثل نص و ظاهر، أظهر و ظاهر، در اینجا نص میتواند قرینه صارفه بر ظاهر یا أظهر میتواند قرینه صارفه بر ظاهر شود، در این موارد گفتیم سند فدای دلالت نمیشود و دلالت فدای سند میشود، اما در صورتی که دو ظاهر با یکدیگر تعارض کردند، هیچکدام بما هو هو نمیتواند قرینه صارفه بر دیگری شود، اگر بخواهد قرینه شود کمکی از خارج نیاز دارد، وقتی کمکی از خارج نیاز دارد، اینجا معنا ندارد دلالت را فدای سند کنیم، نه خیر، از خیر أحدهما میگذریم سنداً و دلالةً و أحدهما را أخذ میکنیم سنداً و دلالةً، در نص و ظاهر و أظهر و ظاهر بود که گفتیم سند فدای دلالت نمیشود و دلالت فدای سند میشود، اما در اینچنین تعارض ظاهرین لازم نیست دلالت را فدای سند کنید. این که سند را فدای دلالت کنیم هیچ عیبی ندارد، شما سند را فدای دلالت کنید. اما این که گفتید در قطعی الصدور به سند هر دو أخذ میکنید و دلالت را به بوته اجمال واگذار میکنید، میگوییم در قطعیی الصدور چارهای نداریم، در قطعیی الصدور نمیتوانیم أحدهما را طرح کنیم و دیگری را أخذ کنیم، در قطعیی الصدور ناچاریم هر دو را سنداً بپذیریم و اگر دلالت آنها قابل جمع است جمع کنیم، اگر قابل جمع نیست به بوته اجمال بگذاریم، اما در تعارض دو خبر این مجهوریت را ندارد فلذا به راحتی از همان قانونی که اخبار علاجیه آورده بود استفاده میکنیم.