نعم یبقی الاشکال فی الظاهرین اللّذَین یصلح کلٌ منهما قرینة صارفة للآخر، بله نص و ظاهر و أظهر و ظاهر اشکالی ندارد، اشکال در این که آیا از جمع دلالی استفاده کنیم یا نه، اشکال در جایی است که دو ظاهر با یکدیگر تعارض کردند که هرکدام میتواند قرینه صارفه برای دیگری شود، در اینجاست که نمیدانیم چه کنیم.
مقدمه: توضیح چهار گروه در متعارضین و تعیین محل نزاع
توضیح ذلک: قبلاً گفتیم که خبرین متعارضین به چهار گروه تقسیم میشوند:
گروه اول: متعارضینی که اگر بینهما جمع کنیم در هر دو باید تصرف کنیم مثل ثمن العذرة سحتٌ و لابأس ببیع العذرة، اگر بخواهیم جمع کنیم باید آن را حمل بر عذره طاهره کنیم و دیگری را حمل بر عذره نجسه حمل کنیم، در هر دو تصرف کنیم، در این صورت همه قبول دارند که جای جمع دلالی نیست، اینجا محوّل است به فرمایشات ائمه علیهم السلام که اول از مرجحات استفاده کنیم یعنی أخذ راجح و طرح مرجوح، اگر نشد إذاً فتخیر، أحدهما را اختیار کنیم، در اینجا اصلا صحبت جمع دلالی معنا ندارد.
گروه دوم: دو دلیل تعارض کردند و أحدهما المعین یصلح قرینة صارفةً للاخر، یکی معین صلاحیت قرینیت دارد، کالنص و الظاهر، مثل نص و ظاهر، أکرم العلماء، لاتکرم النحاة، کدام یصلح قرینة للآخر؟ لاتکرم النحاة قرینة صارفة لأکرم العلماء، قرینه بودن آن هم به حکم عقل است، عقل میگوید این قرینه بر دیگری است چون دلالت آن واضح و روشن است، قابل خدشه نیست، قرینه است. در این صورت هم همه قبول دارند که جای جمع دلالی است، یقدّم النص علی الظاهر.
گروه سوم: تعارض ظاهرین که یصلح کل منهما قرینة صارفة للآخر، هر کدام را میتوان قرینه صارفه برای دیگری در نظر گرفت ولی یکی قوی است و یکی ضعیف است، با این که کلٌ منهما یصلح قرینةً صارفة للآخر، با این حال عرف وقتی میبیند یکی نسبت به دیگری قوی است، قوی را برای ضعیف قرینه صارفه در نظر میگیرد، المسمی بالاظهر و الظاهر، به این تعارض أظهر و ظاهر میگویند، یجب غسل الجمعة، ینبغی غسل الجمعة، هر دو قابل تصرف است، یجب را میشود حمل بر استحباب مؤکد کرد و ینبغی را میشود حمل بر وجوب کرد ولی ظهور یجب قویتر از ینبغی است، در نتیجه عرف یجب را قرینه صارفه برای ینبغی در نظر میگیرید، در این اشکالی ندارد و از جمع دلالی استفاده میکنیم، یقدّم الاظهر علی الظاهر.
گروه چهارم: دو دلیل تعارض کردند، کلٌ منهما یصلح قرینة صارفة للآخر و هیچکدام مزیتی بر دیگری ندارد، دو مثال میزنیم، إغتسل للجمعة، ینبغی غسل الجمعة، إغتسل ظهور در وجوب دارد و ینبغی ظهور در ندب دارد، ظهور هیچکدام نسبت به مضمون خودش قویتر از دیگری است، به همان حدی که إغتسل ظهور در وجوب دارد به همان حد ینبغی ظهور در استحباب دارد و کل منهما یصلح صارفة للآخر، اشکال در این صورت است. مثال دیگر مثل أکرم العلماء، لاتکرم الشعراء، عامین من وجه با یکدیگر تعارض کردند، هر کدام یک ماده افتراقی دارند و دوتائی یک ماده اجتماع دارند، در ماده اجتماع تعارض میکنند و هیچکدام قویتر از دیگری نیست و هرکدام یصلح قرینة صارفة للآخر، میشود أکرم العلماء را مخصّص لاتکرم الشعراء در نظر گرفت و میشود لاتکرم الشعراء را مخصص أکرم العلماء در نظر گرفت، در اینجا چه کنیم؟ تعارض ظاهرین که یصلح کل منهما قرینة للآخر، اینجا محل اشکال است، در این صورت چه کنیم؟
بیان مرحوم شیخ انصاری در محل نزاع
شیخ انصاری میفرماید در این صورت میشود گفت که از جمع دلالی باید استفاده کرد، به جهت این که فرض شما این است کل منهما یصلح قرینة صارفة للآخر، وقتی کل منهما یصلح شد نباید سند را فدای ظهور کرد، باید ظهور را فدای سند کرد، یعنی به سند هر دو أخذ کنید، هر دو را فرض کنید که صَدَرَ عن المعصوم، از معصوم صادر شدهاند، وقتی هر دو را صادر از معصوم فرض کردید بر سر دلالت میرسید و نمیدانید این قرینه آن است یا آن قرینه این است، اجمالاً میدانید أحدهما قرینه بر دیگری است، اما کدام قرینه است؟ نمیتوانیم تعیین کنیم، چون نمیتوانیم تعیین کنیم که کدام قرینه برای دیگر است، یُحکم بإجمالهما، باید حکم به اجمال آنها کردیم، وقتی حکم به اجمال کردیم از هر دو توقف میکنیم و یرجع إلی الاصل.
سند هر دو را گرفتیم و به دلالت رسیدیم، در دلالت نتوانستیم هیچکدام را بر دیگری قرینه در نظر بگیریم، چون مساوی هستند و به بوته اجمال رفتند، فیرجع إلی الاصل، به اصل رجوع میکنیم، در مثال إغتسب للجمعة، ینبغی غسل الجمعة، یتوقف و یرجع إلی الاصالة البرائت، به اصل برائت رجوع میکنیم، واجب نیست. در مثال أکرم العلماء و لاتکرم الشعراء یا لاتکرم الفساق که در ماده اجتماع تعارض دارند، چون دوران بین المحذورین است، یرجع إلی التخییر بین الاحتمالین، یا حرمت را اختیار کنید و یا وجوب را در ماده اجتماع.
هذا به حسب اصل اولی بود یعنی یتوقف و یرجع إلی الاصل.
اما به حسب اصل ثانوی ائمه هیچوقت اجازه توقف به ما نمیدهند، ائمه فرمودند به راجح أخذ کنید و مرجوح را طرح کنید، اگر نشد، إذاً فتخیر، به حسب اصل ثانوی قانون تراجیح است.
مقصود: از جمع دلالی به این صورت استفاده کردیم که به سند هر دو أخذ کردیم و به دلالت آنها رسیدیم، در دلالت حالت اجمال پیدا کردند، در این صورت یتوقف و إلی آخر.
از طرف دیگر میبینم این گروه چهارم مثل گروه اول است، گروه اول ثمن العذرة سحتٌ، و لابأس ببیع العذرة، گفتید در این صورت لایمکن الجمع در نظر گرفته میشود، عرف میگوید اینها قابل جمع نیستند، اینها داخل در خبرین متعارضین هستند، اخبار علاجیه. تعارض ظاهرین هم کالمتباینین، همانطور که در متباینین یعنی گروه اول جای جمع دلالی نیست، در تعارض ظاهرین هم جای جمع دلالی نیست، از چند جهت:
- جهت اول این که عرف اینها لایمکن الجمع حساب میکنند.
- اخبار علاجیه شامل این متعارضین است، چون اگر اخبار علاجیه را منحصر کنیم به قسم اول یعنی المتباینین، یلزم قلة المورد، لازم میآید که مورد اخبار علاجیه موردش خیلی کمتر باشد، به جهت این که ما خبرین متعارضین متباینین که یتوقف الجمع بینهما علی التصرف فی کلیهما، ما اصلا چنین متعارضینی شاید نداشته باشیم، اگر هم داشته باشیم خیلی کم است، برای این که اخبار علاجیه مغبون نشود، هم گروه اول را به اخبار علاجیه میدهیم و هم گروه چهارم را به اخبار علاجیه میدهیم.
- کجای این کار عاقلانه است که دو دلیل تعارض کردند به سند هر دو أخذ کنید و بر سر دلالت برسید، وقتی بر سر دلالت رسیدید نتوانید هیچکدام را قرینه صارفه برای دیگری در نظر بگیرید، فیحکم بإجمالهما، حکم به اجمال آنها کنید و اینها را به بوته اجمال واگذار کنید، آنوقت رجوع به قواعد دیگر کنید، این چه کاری است، دل خودتان را خوش کردید به این که به سند هر دو أخذ کردید، خب به سند هر دو أخذ کردید در دلالت آنها هر دو را برداشتید و کنار گذاشتید، این فایدهای ندارد، البته آن که عرض کردم اشتباه بود، کسانی که در این صورت از جمع دلالی استفاده میکنند اینها را مشمول ادله اخبار علاجیه نمیدانند، آنها میگویند در این صورت موظف هستید به سند هر دو أخذ کنید و به دلالت آنها برسید و در دلالت هر دو حالت اجمال پیدا کنند و بعد رجوع به قواعد دیگر کنید، اینها خیال کردند مورد اخبار علاجیه منحصر است در گروه اول، یعنی المتباینین که شیخ انصاری جواب میدهد اگر گروه اول را به اخبار علاجیه بدهید، سهمیه آن خیلی کمتر خواهد شد، این همه اخبار علاجیه برای متباینین که اصلا وجود ندارد یا نادر الوجود است.