درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۱۲۷: تعارض الدلیلین ۱۰

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

صاحب کفایه فرمودند اخبار علاجیه (روایاتی که وظیفه ما را درباره خبرین متعارضین مشخص می‌کند) چهار دسته هستند:

۱. اخباری که دلالت بر تخییر مطلقا دارند.

این دسته مطابق با عقیده صاحب کفایه است.

۲. اخباری که دلالت بر توقف مطلقا دارند.

۳. اخباری که دلالت بر اخذ به خبر موافق با احتیاط می‌کند.

۴. اخباری که دلالت بر اخذ به خبر مرجح می‌کند.

تحقیق صاحب کفایه: اخبار ترجیح نمی‌تواند اخبار تخییر را قید بزند، چون اخبار ترجیح دو دسته است:

دسته اول: مقبوله عمر بن حنظله و مرفوعه زراره، این دسته نمی‌تواند اخبار تخییر قید بزند به چند دلیل:

۱. خود این مقبوله با مرفوعه در ذکر مرجحات اختلاف دارند، حال وقتی دو روایت وقتی با هم اختلاف دارند نمی‌توانند مقیِّد باشند.

۲. سند مرفوعه ضعیف است.

۳. مقبوله مربوط به مقام قضاوت است. دو مرد سر چیزی اختلاف کردند و هر کس یک قاضی انتخاب کردند و این دو قاضی هم اختلاف کردند و منشاء اختلاف، دو روایت بود و هر قاضی با استناد به یک روایت، یک حرفی می‌زدند.

۳

دو ان قلت و قلت

این مقبوله در مورد چیست؟ دو مرد درباره‌ی ارث و چیزهای دیگر باهم نزاع کردند و هرکدام آمدند یک قاضی را انتخاب کردند. و هردو قاضی شروع کردند به بحث کردن و با هم اختلاف کردند. منشا اختلاف این دو قاضی هم اختلاف در روایات بود.

اشکال اول: هدف این اشکال و اشکال بعدی دیگر، این است که ولو مقبوله در مورد باب قضاوت است اما ما می‌توانیم از ان در مورد باب فتوی استفاده کنیم.

تعدی می‌کنیم. یعنی هرچیزی که مرجح احد الخبرین در باب قضاوت است، همان چیزها مرجح احد الخبرین در باب فتوی هم هست. یعنی اگر دو قاضی با هم اختلاف کردند و منشا اختلافشان، اختلاف روایات بود حالا امام علیه السلام در مقبوله فرموده‌اند یک اموری وجود دارد که سبب می‌شوند شما در باب قضاوت یک خبر را بر خبر دیگری ترجیح بدهید. حالا این اشکال می‌گوید همان چیزهایی که می‌آید خبر را بر خبر دیگر در باب قضاوت ترجیح می‌دهد، عینا همان امور می‌آید یک خبر را بر خبر دیگر در باب فتوی ترجیح می‌دهد.

جواب: تعدی محتاج به دلیل است و دلیل هم منتفی است.

اشکال دوم: تنقیح مناط می‌کنیم. هدف قاضی چیست؟ رسیدن به واقع است. یعنی می‌خواهد یک قضاوتی بکند که این قضاوتش مطابق با واقع باشد. هدف مجتهد چیست؟ رسیدن به واقع. پس هدف قاضی و مجتهد هردو رسیدن به واقع است.

حالا می‌خواهد بگوید همان علتی که سبب می‌شود در باب قضاوت اخذ به خبر راجح لازم باشد، دقیقا همان چیز در باب فتوی هم هست و سبب می‌شود که اخذ به راجح در باب فتوی نیز لازم بشود.

جواب: تنقیح مناط نمی‌شود کرد زیرا بین باب فتوی و قضاوت فرق مهمی وجود دارد.

اگر دو تا قاضی در قضاوتشان اختلاف کردند و منشا اختلافشان، اختلاف روایات باشد، در این جا امام (علیه السلام) نمی‌تواند بفرماید شما مخیر هستید چون اگر بفرماید مخیر هستید، رفع خصومت نمی‌شود و ترجیح است که رفع خصومت می‌کند پس در باب قضاوت فقط باید ترجیح باشد لکن در باب فتوی هم ترجیح امکان دارد و هم تخییر.

صاحب کفایه می‌خواهد بفرماید که اگر امام (علیه السلام) در خبرین متعارضین صحبتی از تخییر نکرده است بخاطر این است که اصلا تخییر امکان ندارد نه این که تخییر ممکن است اما امام (علیه السلام) ترجیح را انتخاب کرده است. اما در باب فتوی هم ترجیح و هم تخییر ممکن است و با وجود چنین فرقی بین باب قضاوت و فتوی، کسی نمی‌تواند تنقیح مناط بکند.

۴

ادامه تحقیق مصنف در دسته اول اخبار ترجیح

دلیل چهارم:

اخبار ترجیح نمی‌تواند مقید اخبار تخییر باشد، چون مرفوعه ضعف سندی دارد و مقبوله مربوط به زمان حضور معصوم است و نمی‌تواند اخبار تخییر که مال زمان غیبت است را قید بزند.

دلیل پنجم:

صغری: اگر اخبار ترجیح، اخبار تخییر را قید بزند لازمه‌اش حمل اخبار تخییر بر فرد نادر است.

کبری: والازم باطل

نتیجه: فلملزوم مثله

توضیح:

وقتی که دو خبر با هم تعارض می‌کنند، اگر این دو خبر از تمامی جهات عین هم باشند این گونه دو خبر متعارض یا نداریم یا اگر هم باشد در کمال ندرت است. حالا اگر اخبار ترجیح، اخبار تخییر را قید بزنند یعنی بگویند اخبار تخییر که می‌گفتند حکم در خبرین متعارضین تخییر است مال آنجایی است که احد الخبرین بر دیگری رجحان نداشت باشد و هردو خبر مساوی باشند در نتیجه اگر اخبار ترجیح بیایند و اخبار تخییر را قید بزنند مورد اخبار تخییر جایئ می‌شود که هردو خبر مساوی باشند و خبرین متعادلین و متساویین نادر است و معقول نیست که معصوم (علیه السلام) این همه اخبار تخییر بیاورد برای موارد نادر!!!

دلیل ششم:

اخبار ترجیح به دلیل این که با یکدیگر اختلاف دارند نمی‌تواند انها را قید بزند.

اگر ترجیح دادن یک روایت بر روایت دیگر به وسیله‌ی یک سلسله اموری که معصوم (علیه السلام) فرموده است واجب باشد، خب در این اخبار ترجیح باید این مرجحات را عین هم گفته باشد چون امر واجب است و در امر واجب مسامحه نمی‌شود. در حالی که ما می‌بینیم این دو خبر ترجیح عین هم نیستند و کما و کیفا باهم مختلف هستند.

۵

تحقیق مصنف در دسته دوم

دسته دوم: غیر مرفوعه و غیر مقبوله.

صاحب کفایه می‌فرماید این دسته هم اخبار تخییر را نمی‌توانند قید بزنند بخاطر برخی از ادله‌ی دسته اول و بخاطر دلیل هفتم.

دلیل هفتم: ما دو اصطلاح داریم:

۱. ترجیح یک حجت بر حجت دیگر

۲. تمییز حجت از لا حجت

حال عمده اخبار ترجیح در مورد تمییز حجت از لاحجت است نه اینکه هر دو حجت است ویکی ترجیح دارد. مثلا روایت می‌گوید خذ ما خالف العامه، اگر روایت موافق عامه باشد اصلا حجت نیست و مخالف حجت است. یا روایتی در اخبار ترجیح است که روایت مخالف با قرآن را رها کن. واین یعنی خبر مخالف با کتاب حجت نیست نه اینکه مرجح نباشد.

پس اخبار ترجیح ربطی به بحث ما (که ترجیح حجت بر حجت است) ندارد بلکه به تمییز الحجه عن لا حجه ربط دارد.

۶

تطبیق دو ان قلت و قلت

ولا وجه معه (احتمال تخصیص...) للتعدّي منه (مورد مقبوله - قضاوت) إلى غيره (مورد مقبوله) (فتوا)، كما لا يخفى.

ولا وجه لدعوى تنقيح المناط (رسیدن به واقع) مع ملاحظة أنّ رفع الخصومة بالحكومة في صورة تعارض الحكمين وتعارض ما استندا (حکمین) إليه («ما») (بیان «ما»:) من الروايتين لا يكاد يكون إلّا بالترجيح (نه تخییر)، ولذا (رفع خصومت متوقف بر ترجیح است) أمر عليه‌السلام بإرجاء (انتظار کشیدن) الواقعة إلى لقائه عليه‌السلام في صورة تساويهما (دو روایاتی که دو قاضی به آنها استناد کرده‌اند) فيما ذكر من المزايا؛ بخلاف مقام الفتوى. (یک نفر می‌گوید که همان طور که در باب قضاوت تناسب دارد که خبر راجح اخذ شود، در باب فتوی هم تناسب دارد که خبر راجح اخذ شود. صاحب کفایه جواب می‌دهد که تناسب خارجی سبب نمی‌شود که مقبوله ظهور پیدا کند به مقام فتوی)

ومجرّد مناسبة (خارجیه) الترجيح لمقامها (صرف مناسبت ترجیح با مقام فتوی) أيضا (مثال مناسبت ترجیح با مقام قضاء) لا يوجب ظهور الرواية (مقبوله) في وجوبه (ترجیح) مطلقا ولو في غير مورد الحكومة، كما لا يخفى.

۷

تطبیق ادامه تحقیق مصنف در دسته اول اخبار ترجیح

(دلیل چهارم:) وإن أبيت إلا عن ظهورهما (مقبوله و مرفوعه) في الترجيح (اخذ به راجح) في كلا المقامين (قضاوت و فتوا)، فلا مجال لتقييد إطلاقات التخيير في مثل زماننا ممّا (زمانهایی است که) لا يتمكّن من لقاء الإمام عليه‌السلام بهما (مرفوعه و مقبوله)(متعلق به تقیید – مجالی نیست برای مقید کردن اطلاقات به واسطه‌ی مرفوعه و مقبوله)، لقصور المرفوعة سندا وقصور المقبولة دلالة، لاختصاصها (مقبوله) بزمان التمكّن من لقائه عليه‌السلام، ولذا (بخاطر این که مقبوله اختصاص به زمان حضور دارد) ما (نافیه است) أرجعَ إلى التخيير بعد فقد الترجيح.

(دلیل پنجم:) مع أنّ تقييد الإطلاقات (اطلاقات اخبار تخییر) الواردة في مقام الجواب عن سؤال حكم المتعارضين بلا استفصال (سوال امام) عن كونهما (متعارضین) متعادلين أو متفاضلين (یکی بر دیگری ترجیح دارد) ـ مع ندرة كونهما (متعارضین) متساويين جدّا ـ بعيد (خبر ان تقیید الاطلاقات) قطعا، بحيث لو لم يكن ظهور المقبولة في ذاك الاختصاص (اختصاص به زمان حضور) لوجب (تا قید نزند تا لازمه‌اش حمل تخییر بر افراد نادر نشود) حملها (مقبوله) عليه (اختصاص) أو على ما لا ينافيها من الحمل على الاستحباب ـ كما فعله (انجام داده است حمل بر استحباب را) بعض الأصحاب ـ.

(دلیل ششم:) ويشهد به (حمل بر استحباب) الاختلاف الكثير بين ما دلّ على الترجيح من الأخبار.

۸

تطبیق تحقیق مصنف در دسته دوم

ومنه (ما ذکر) قد انقدح حال سائر أخباره.

فمنهم من أوجب الترجيح بها مقيّدين بأخباره إطلاقات التخيير. وهم بين من اقتصر على الترجيح بها (١) ومن تعدّى منها إلى سائر المزايا الموجبة لأقوائيّة ذي المزيّة وأقربيّته ـ كما صار إليه شيخنا العلّامة «أعلى الله مقامه» (٢) ، أو المفيدة للظنّ كما ربّما يظهر من غيره(٣).

[القول المختار ، والجواب عن أخبار الترجيح]

فالتحقيق أن يقال : إنّ أجمع خبر للمزايا المنصوصة في الأخبار هو المقبولة والمرفوعة مع اختلافهما وضعف سند المرفوعة جدّا.

والاحتجاج بهما (٤) على وجوب الترجيح في مقام الفتوى لا يخلو عن إشكال ، لقوّة احتمال اختصاص الترجيح بها بمورد الحكومة لرفع المنازعة وفصل الخصومة ، كما هو موردهما(٥) ، ولا وجه معه للتعدّي منه إلى غيره ، كما لا يخفى.

ولا وجه لدعوى تنقيح المناط مع ملاحظة أنّ رفع الخصومة بالحكومة في صورة تعارض الحكمين وتعارض ما استندا إليه من الروايتين لا يكاد يكون إلّا

__________________

(١) وهذا منسوب إلى الأخباريّين. قال المحدّث البحرانيّ : «قد ذكر علماء الاصول من وجوه الترجيحات في هذا المقام بما لا يرجع إلى محصول ، والمعتمد عندنا ما ورد عن أهل بيت الرسول». الحدائق الناضرة ١ : ٩٠.

وهو الظاهر أيضا من الوافية في الاصول : ٣٢٤. وصرّح بذلك المحقّق العراقيّ في نهاية الأفكار ٤ (القسم الثاني) : ١٩٤.

(٢) فرائد الاصول ٤ : ٧٣.

(٣) كما يظهر من السيّد الطباطبائي في مفاتيح الاصول : ٦٨٨.

وذهب المحقّق النائينيّ إلى لزوم الاقتصار على المرجّحات المنصوصة إلّا في صفات الراويّ ، فيصحّ الترجيح بالصفات الّتي لها دخل في أقربيّة صدور أحد المتعارضين. راجع فوائد الاصول ٤ : ٧٧٤ ـ ٧٧٨ و ٧٨٥.

(٤) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «والاحتجاج بها» ليرجع الضمير إلى المقبولة ، فإنّ الجواب مختصّ بالمقبولة ، فيرجع الضمير إليها ، لا إلى المقبولة والمرفوعة.

(٥) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «موردها» لما مرّ في التعليقة السابقة.

بالترجيح (١) ، ولذا أمر عليه‌السلام بإرجاء الواقعة إلى لقائه عليه‌السلام في صورة تساويهما فيما ذكر من المزايا (٢) ؛ بخلاف مقام الفتوى (٣).

ومجرّد مناسبة الترجيح لمقامها أيضا لا يوجب ظهور الرواية في وجوبه (٤) مطلقا ولو في غير مورد الحكومة ، كما لا يخفى (٥).

وإن أبيت إلا عن ظهورهما في الترجيح في كلا المقامين ، فلا مجال لتقييد إطلاقات التخيير في مثل زماننا ممّا لا يتمكّن من لقاء الإمام عليه‌السلام بهما ، لقصور المرفوعة سندا وقصور المقبولة دلالة ، لاختصاصها (٦) بزمان التمكّن من لقائه عليه‌السلام ، ولذا ما أرجع إلى التخيير بعد فقد الترجيح (٧).

__________________

(١) بداهة أنّه لا تنقطع الخصومة بالتخيير ، لإمكان أن يختار كلّ من المتخاصمين غير ما يختاره الآخر.

(٢) هكذا في أكثر النسخ. والمحتمل في النسخة الأصليّة : «في الروايات» وهو أيضا صحيح.

(٣) فإنّ الفتوى لا تتوقّف على الترجيح ، بل للمفتي أن يفتي بأحد الخبرين تخييرا.

والحاصل : أنّه لا وجه للتعدّي عن مقام الحكومة إلى مقام الفتوى والقول بأنّ المناط في المقامين واحد ، فكما كان رفع الخصومة بالحكومة متوقّفا على الترجيح كان الفتوى بالترجيح ، فإنّ الفرق بين المقامين يمنع عن حصول العلم بالمناط.

(٤) أي : وجوب الترجيح.

(٥) غرضه من هذه العبارة هو الإشارة إلى وهم ودفع :

أمّا الوهم فهو : أنّ الفتوى على طبق أحد الخبرين تتوقّف على حجّيّة أحد الخبرين المتعارضين ، وهي تتوقّف على الترجيح بتلك المزايا ، فالترجيح يناسب مقام الفتوى أيضا ، وهذه المناسبة توجب اشتراك الحكومة والفتوى في وجوب الترجيح.

وأمّا الدفع فهو : أنّ الملاك في استفادة الأحكام من الخطاب هو الظهور العرفيّ. وفي المقام لا توجب المناسبة المذكورة ظهور المقبولة في وجوب الترجيح في كلا المقامين.

(٦) تعليل لقصور المقبولة دلالة.

(٧) وأورد عليه السيّد المحقّق الخوئيّ بأنّ الأخبار الدالّة على الترجيح ليست منحصرة في المقبولة والمرفوعة ، بل هناك روايات أخر صالحة للتقييد. مضافا إلى أن المقبولة وإن كان سندها مخدوشا ، لعدم إثبات وثاقة عمر بن حنظلة ، إلّا أنّ الأصحاب تلقّوها بالقبول وعملوا / بها قديما وحديثا ، ويعلم استنادهم إليها من الإفتاء بمضمون ما ورد فيها من قوله عليه‌السلام : ـ

مع أنّ تقييد الإطلاقات الواردة في مقام الجواب عن سؤال حكم المتعارضين بلا استفصال عن كونهما متعادلين أو متفاضلين ـ مع ندرة كونهما متساويين جدّا ـ بعيد قطعا (١) ، بحيث لو لم يكن ظهور المقبولة في ذاك الاختصاص (٢) لوجب حملها عليه أو على ما لا ينافيها من الحمل على الاستحباب ـ كما فعله بعض الأصحاب (٣) ـ. ويشهد به الاختلاف الكثير بين ما دلّ على الترجيح من الأخبار (٤).

ومنه قد انقدح حال سائر أخباره (٥).

__________________

ـ «ما يحكم له فإنّما يأخذه سحتا ، وإن كان حقّه ثابتا». مع أنّ دلالتها ممّا لا ينبغي الإشكال في تماميّتها ، فإنّ صدرها وإن كان ناظرا إلى ترجيح أحد الحكمين على الآخر إلّا أنّ ظاهر ذيلها هو ترجيح أحد الروايتين على الاخرى ، إذ الترجيح بكون الرواية مجمعا عليها بين الأصحاب وبموافقة الكتاب والسنّة وبمخالفة العامّة قد اعتبر فيها بعد فرض سقوط حكم الحكمين بالمعارضة ، فبعد سقوط الحكم يرجع إلى الروايتين ويؤخذ بالراجح منهما. مصباح الاصول ٣ : ٤٠٩ ـ ٤١٠.

(١) إذ يلزم منه حمل إطلاقات التخيير على الفرد النادر ، وحمل المطلق على الفرد النادر ركيك.

(٢) أي : الاختصاص بزمان التمكّن من لقاء الإمام عليه‌السلام.

(٣) الظاهر أنّه السيّد الصدر في شرح الوافية ، لكنّه ـ على ما في الفرائد ـ حمل جميع أخبار الترجيح على الاستحباب ، لا خصوص المقبولة. راجع شرح الوافية (مخطوط) : ٥٠٠ ، وفرائد الاصول ٤ : ٥٥.

(٤) وأورد عليه السيّد الخوئيّ بأنّ حمل إطلاقات أخبار التخيير على الفرد النادر إنّما يلزم فيما إذا قلنا بجواز التعدّي عن المرجّحات المنصوصة إلى غيرها ، فإنّ تساوي الخبرين المتعارضين من جميع الجهات حينئذ نادر جدّا. وأمّا على القول بالاقتصار على المرجّحات المنصوصة والقول بانحصارها في موافقة الكتاب والسنّة ومخالفة العامّة ـ كما هو الحقّ ـ فلا يلزم المحذور المذكور ، فإنّ موارد تساوي الخبرين المتعارضين من حيث موافقة الكتاب وعدمها أو من حيث مخالفة العامّة كثيرة جدّا. مصباح الاصول ٣ : ٤١٠ ـ ٤١١.

وأورد عليه السيّد الإمام الخمينيّ أيضا بأنّ حمل إطلاقات أخبار التخيير على الفرد النادر إنّما يتمّ بعد اعتبار المرفوعة وكون المقبولة من أخبار العلاج وعدم انحصار المرجّح بموافقة الكتاب ومخالفة العامّة. والتحقيق عدم اعتبارها ، وعدم كونها من أخبار العلاج ، وانحصار المرجّح بهما ، بل أنّ ما دلّ على التخيير هو رواية ابن الجهم. الرسائل ٢ : ٧٢.

(٥) أي : أخبار الترجيح ، فإنّها غير متّفقة على الترجيح بمزيّة معيّنة ، فيدلّ بعضها ـ كخبر العيون ـ

مع أنّ في كون أخبار موافقة الكتاب أو مخالفة القوم من أخبار الباب نظرا.

وجهه قوّة احتمال أن يكون الخبر المخالف للكتاب في نفسه غير حجّة ، بشهادة ما ورد في أنّه زخرف وباطل وليس بشيء (١) ، أو أنّه لم نقله (٢) ، أو امر بطرحه على الجدار (٣). وكذا الخبر الموافق للقوم ، ضرورة أنّ أصالة عدم صدوره تقيّة ـ بملاحظة الخبر المخالف لهم مع الوثوق بصدوره لو لا القطع به ـ غير جارية ، للوثوق حينئذ بصدوره كذلك (٤). وكذا الصدور أو الظهور في الخبر المخالف للكتاب يكون موهونا بحيث لا يعمّه أدلّة اعتبار السند ، ولا الظهور ، كما لا يخفى. فتكون هذه الأخبار في مقام تمييز (٥) الحجّة عن اللاحجّة ، لا ترجيح الحجّة على الحجّة ، فافهم (٦).

__________________

ـ على الترجيح بموافقة الكتاب والسنّة فقط ، وبعضها ـ كخبر عبد الرحمن ـ على الترجيح بموافقة الكتاب ومخالفة العامّة ، وبعضها ـ كخبر الحسن بن الجهم ـ على الترجيح بمخالفة العامّة فقط.

(١) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٧٨ ـ ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٢ و ١٤ ؛ والمحاسن (للبرقي) ١ : ٢٢١ ، الحديث ١٢٨ و ١٢٩.

(٢) راجع وسائل الشيعة ١٨ : ٧٩ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ١٥ ، والمحاسن (للبرقي) ١ : ٢٢١ ، الحديث ١٣١.

(٣) لم أعثر على رواية تدلّ على الأمر بطرحه على الجدار. نعم ، ظاهر كلمات بعض الأجلّة وجود الخبر بهذا المضمون. راجع تفسير التبيان ١ : ٥ ، مجمع البيان ١ : ٨١.

(٤) أي : بصدور الخبر الموافق تقيّة ، فإنّ الوثوق بصدور الخبر المخالف للقوم يوجب الوثوق بأنّ الخبر الموافق لهم إمّا غير صادر أو صدر تقيّة.

(٥) وفي بعض النسخ : «تميّز» ، والصحيح ما أثبتناه.

(٦) لعلّه إشارة إلى ما أفاد السيّد المحقّق الخوئيّ في إثبات كون هذه الأخبار في مقام ترجيح الحجّة على الحجّة. وحاصل ما أفاده : أنّ الأخبار الآمرة بعرض الأخبار على الكتاب والسنّة طائفتان :

إحداهما : الأخبار الدالّة على أنّ مخالف الكتاب زخرف أو باطل. ولا شكّ أنّ هذه الأخبار تدلّ على عدم حجّيّة ما كان مخالفا للكتاب أو السنّة.

ثانيتهما : الأخبار الواردة في مقام ترجيح أحد الخبرين المتعارضين على الآخر ، ـ