درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۱۲۳: تعارض الدلیلین ۶

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

بحث ما در این بود که مقتضای قاعده اولیه در خبرین متعارضین بنا بر سببیت بود، یعنی دو خبر با هم تعارض کرده‌اند و ما هم قائل به سببیت هستیم مثلا، می‌خواهیم ببینیم مقتضای قاعده اولیه چیست.

مثلا یک روایت می‌گوید نماز جمعه واجب است و یک روایت می‌گوید نماز جمعه حرام است. این دو با هم تعارض می‌کنند و ما هم قائل به سببیت هستیم و در محتوای خبر مصلحت و مفسده ایجاد می‌شود.

صاحب کفایه فرمود درباره قائلین به سببیت دو احتمال است:

۱. قائل به سببیت مقیده باشند که بحثش گذشت.

۲. قائل به سببیت مطلقه باشند، یعنی هر دو خبر سببیت دارند که سه صورت دارد:

صورت اول: وجوب المتضادین

صورت دوم: لزوم المتناقضین

در این دو صورت جای تزاحم است که اگر یکی اهم بود همان را می‌گیریم و الا مخیر هستیم.

۳

ادامه اصل اولیه بنا بر سببیت

صورت سوم: اگر احد الخبرین المتعارضین دال بر حکم اقتضائی و خبر دیگر دال بر حکم غیر اقتضائی باشد، جای تزاحم نیست.

حکم اقتضایی: حکم اقتضائی در مقابل حکم فعلی نیست، بلکه به وجوب، حرمت، کراهت و استحباب می‌گویند حکم اقتضائی چون از ملاک و مصلحت ناشی شده است و به اباحه حکم غیر اقتضائی می‌گویند چون ناشی از مقتضی نشده است و ناشی از مصلحت و مفسده نیست.

مثلا یک روایت می‌گوید نماز جمعه واجب است که دلالت بر حکم اقتضائی دارد و یک روایت می‌گوید نماز جمعه مباح است که دلالت بر حکم غیر اقتضائی دارد.

در اینجا می‌گویند جای تزاحم نیست.

دلیل: صغری: شرط تزاحم وجود المقتضیین است.

کبری: وجود المقتضیین در این صورت (احد الخبرین دال بر حکم اقتضائی و دیگری دال بر حکم غیر اقتضائی است) منتفی است.

نتیجه: شرط تزاحم در این صورت منتفی است.

تزاحم در جایی است که پای دو مصلحت یا دو مفسده یا یک مصلت و یک مفسده در کار باشد. مثلا یکی غرق این طرق غرق شده است و انقاذ غریق مصلحت است و یک نفر آن طرف غرق شده است که انقاذ غریق باز هم مصلحت دارد. در اینجا دو مصلحت است و شما نمی‌توانید هر دو را انجام دهید، در اینجا تزاحم می‌شود.

اما اگر یک طرف فردی غرق شده است که انقاذ غریق مصلحت دارد اما آن طرف چوب کبریت غرق شده که مصلحت ندارد، در اینجا جای تزاحم نیست.

حال در اینجا هر دو خبر، مصلحت ندارند، بلکه یکی فقط مصلحت دارد، پس تزاحم نمی‌باشد

۴

تبصره

تبصره: هدف از تبصره این است که بگوید اباحه هم حکم اقتضائی است.

صغری: اباحه مودای اماره است.

کبری: مودای اماره بنا بر سببیت مقتضی دارد.

نتیجه: اباحه بنا بر سببیت مقتضی دارد. پس شرایط تزاحم فراهم است.

یک روایت می‌گوید نماز جمعه واجب است و حکم آن اقتضائی است و مودای اماره مقتضی دارد، یک روایت می‌گوید نماز جمعه اباحه دارد، حال بنا بر قول به سببیت، همین اباحه باعث می‌شود مصلحت پیدا کند. پس هر دو روایت مصلحت دارد.

یعنی اباحه بخاطر قیام اماره، حکم مقتضی می‌شود.

حال تزاحم جاری می‌شود و باید دنبال اهم رفت.

۵

نکته

نکته: این نکته می‌گوید هر سه صورت سببیت مطلقه، حکم تزاحم را دارد.

صغری: اگر التزام به مودای اماره واجب باشد، هر سه صورت از باب تزاحم واجبین است.

کبری: ولی التزام به مودای اماره واجب نیست.

نتیجه: پس هر سه صورت از باب تزاحم واجبین نیست.

مثال اول: شما وارد مسجد می‌شوید و مسجد نجس است، یک روایت می‌گوید نماز واجب است و یک روایت می‌گوید ازاله نجاست واجب است، التزام به هر دو واجب است، یعنی باید معتقد به وجوب نماز و وجوب ازاله نجاست باشید که از باب تزاحم واجبین (التزام به دو وجوب) است.

مثال دوم: یک روایت می‌گوید نماز جمعه واجب است و یک روایت می‌گوید نماز جمعه حرام است، اگر التزام به مودا واجب است، باید فرد معقتد به وجوب نماز جمعه و حرمت نماز جمعه باشد که این دو نمی‌شود و تزاحم واجبین می‌شود.

مثال سوم: یک روایت می‌گوید نماز جمعه واجب است و یک روایت می‌گوید نماز جمعه مباحث است، اگر التزام به مودا واجب است، فرد باید معتقد به وجوب نماز جمعه و اباحه نماز جمعه باشد که تزاحم واجبین می‌شود.

اما گفتیم که موافقت التزامیه لازم نیست، پس هر سه صورت از باب تزاحم واجبین نیست.

۶

نظریه شیخ انصاری

شیخ انصاری فرموده صورت یک و دو از سببیت مطلقه (وجوب المتضادین او لزوم المتناقضین) حکم تخییر است، اما صاحب کفایه می‌گوید تخییر نیست و باید اهم و مهم کنیم.

۷

تطبیق ادامه اصل اولیه بنا بر سببیت

لا فيما (عطف بر فیما اذا کانا مودیین – حالا این لا می‌خواهد بگوید در دو صورت قبلی جای تزاحم هست اما در این صورتی که الان می‌خواهیم بگوییم جای تزاحم نیست) إذا كان مؤدى أحدهما (در موردی که بوده باشد محتوای احد المتعارضین) حكما غير إلزامي (غیر اقتضائی) [۱] فإنه (چون که مودای احدهما) حينئذ (در این هنگامی که اقتضائی نیست – خبری که می‌گوید نماز جمعه مباح است) لا يزاحم الآخر (منظور از آخر، طبق توضیح صاحب کفایه خبری است که مودای آن حکم الزامی است و بنابر توضیح ما خبری است که مودای آن حکم اقتضائی است – خبری که می‌گوید نماز جمعه واجب است) ضرورة عدم صلاحية ما لا اقتضاء فيه (بدیهی است که صلاحیت ندارد حکمی که اقتضائی در آن حکم نیست – اباحه) أن يزاحم به ما فيه الاقتضاء (که مزاحمت بشود به سبب این حکم، حکمی که در ان اقتضاء هست – وجوب)

__________

[۱] استاد حیدری: با توضیحات ما روشن شد که این جا نباید می‌فرمود حکما غیر الزامی بلکه باید می‌فرمود حکما غیر اقتضائی. این اشکال از مرحوم فیروزآبادی است. چرا غیر الزامی غلط است را به عنایه الاصول مراجعه کنید.

۸

تطبیق تبصره

إلا (استثنا است از عدم صلاحیت – می‌گوید اباحه صلاحیت ندارد که مزاحم وجوب بشود مگر که در یک جا صلاحیت دارد) أن يقال بأن قضية اعتبار دليل الغير الإلزامي أن يكون (این که بوده باشد آن حکم غیر الزامی یعنی اباحه) عن اقتضاء. فيزاحم به (مزاحمت می‌شود به وسیله‌ی حکم غیر الزامی) حينئذ (در این هنگام که حکم غیر الزامی عن اقتضاء بود) ما يقتضي الإلزامي (چیزی را که اقتضا دارد حکم الزامی را به طور خلاصه مقتضی حکم الزامی که یعنی مصلحت و مفسده) و (روایتی که می‌گوید نماز جمعه واجب است معنایش این است که در نماز جمعه مصلحت وجود دارد. اگر این مصلحت بخواهد وجوب نماز جمعه را فعلی بکند یک شرط دارد و آن این است که مقتضی تمام باشد یعنی مقتضی باشد و مانعی هم در کار نباشد لکن این جا برای مصلحت مانعی وجود دارد و آن مانع مصلحت اباحه است پس این جا مقتضی برای وجوب تما نیست وهمین که مقتضی برای وجوب تمام نیست، این تمام نبودن مقتضی برای وجوب دو کار می‌کند، اول: نماز جمعه را بالفعل نمی‌کند و دوم: نماز جمعه را بالفعل مباح می‌کند پس منشا اباحه می‌شود عدم تمامیت مقتضی وجوب) يحكم فعلا بغير الإلزامي (اباحه) و لا يزاحم بمقتضیه (و مزاحمت نمی‌شود به سبب مقتضی الزامی) ما يقتضي الغير الإلزامي (ملاکی که اقتضا کرده است حکم غیر الزامی را) لكفاية عدم تمامية علة الإلزامي في الحكم بغيره.

۹

تطبیق نکته

نعم يكون باب التعارض من باب التزاحم مطلقا (هر ۳ صورت) لو كان قضية الاعتبار (اگر بوده باشد مقتضای حجیت اماره) هو لزوم البناء و الالتزام (موافقت التزامیه) بما يؤدي إليه (به ان حکمی که منتهی می‌شود به ان حکم، اماره) من الأحكام لا مجرد العمل على وفقه (نه صرف عمل کردن بر طبق آن احکام) بلا لزوم الالتزام به و كونهما (متعارضین) من تزاحم الواجبين (التزامین) حينئذ و إن كان واضحا ضرورة (علت برای واضحا) عدم إمكان الالتزام بحكمين في موضوع واحد من الأحكام إلا أنه لا دليل نقلا و لا عقلا على الموافقة الالتزامية للأحكام الواقعية فضلا عن الظاهرية (مودای اماره) كما مر تحقيقه

وأمّا لو كان المقتضي للحجّيّة في كلّ واحد من المتعارضين لكان التعارض بينهما من تزاحم الواجبين فيما إذا كانا مؤدّيين إلى وجوب الضدّين (١) أو لزوم المتناقضين (٢) ، لا فيما إذا كان مؤدّى أحدهما حكما غير إلزاميّ ، فإنّه حينئذ لا يزاحم الآخر ، ضرورة عدم صلاحيّة ما لا اقتضاء فيه أن يزاحم به ما فيه الاقتضاء.

إلّا أن يقال : بأنّ قضيّة اعتبار دليل غير الإلزاميّ أن يكون عن اقتضاء ، فيزاحم به(٣) حينئذ ما يقتضي الإلزاميّ ، ويحكم فعلا بغير الإلزاميّ ، ولا يزاحم بمقتضيه ما يقتضي غير الإلزاميّ ، لكفاية عدم تماميّة علّة الإلزاميّ في الحكم بغيره.

نعم ، يكون باب التعارض من باب التزاحم مطلقا لو كان قضيّة الاعتبار هي لزوم البناء والالتزام بما يؤدّي إليه من الأحكام ، لا مجرّد العمل على وفقه بلا لزوم الالتزام به.

وكونهما من تزاحم الواجبين حينئذ وإن كان واضحا ، ضرورة عدم إمكان الالتزام بحكمين في موضوع واحد من الأحكام ، إلّا أنّه لا دليل نقلا ولا عقلا على الموافقة الالتزاميّة للأحكام الواقعيّة فضلا عن الظاهريّة ، كما مرّ تحقيقه (٤).

وحكم التعارض بناء على السببيّة فيما كان من باب التزاحم هو التخيير لو لم يكن أحدهما معلوم الأهمّيّة أو محتملها في الجملة ، حسبما فصّلناه في مسألة الضدّ (٥) ، وإلّا فالتعيين. وفيما لم يكن من باب التزاحم هو لزوم الأخذ بما دلّ على الحكم الإلزاميّ لو لم يكن في الآخر مقتضيا (٦) لغير الإلزاميّ (٧) ، وإلّا

__________________

(١) كما إذا دلّ أحد الدليلين على وجوب إزالة النجاسة عن المسجد ، والآخر على وجوب الصلاة.

(٢) كما إذا دلّ أحد الدليلين على حرمة ذبيحة الكتابي ، والآخر على حلّيّتها.

(٣) أي : بغير الإلزاميّ.

(٤) راجع الجزء الثاني : ٢٥٧.

(٥) لا يخفى : أنّه لم يقدّم منه في مسألة الضدّ تفصيل ولا إجمال بالنسبة إلى تقديم محتمل الأهمّيّة.

(٦) هكذا في النسخ. والصحيح أن يقول : «لو لم يكن في الآخر مقتض ...».

(٧) وفي بعض النسخ : «للغير الإلزاميّ».