درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۱۰۶: استصحاب ۴۷

 
۱

خطبه

۲

جزوه استصحاب نبوت

در نبوت مستصحبه سه احتمال است:

۱. یحتمل نبوت از صفات کمالیه نفسانیه خارجیه باشد. نبوت به این معنا استصحاب نمی‌شود. دلیل:

صغری: شرط استصحاب، شک در بقاء (الف) و وجود اثر شرعی مهم (ب) است.

کبری: شک در بقاء و وجود اثر شرعی مهم در استصحاب نبوت طبق احتمال اول منتفی است.

نتیجه: شرط استصحاب در استصحاب نبوت طبق احتمال اول منتفی است.

۲. یحتمل نبوت حکم شرعی وضعی باشد. نبوت به این معنا استصحاب می‌شود ولی به شرط اینکه با قطع نظر از نبوت سابقه استصحاب حجت باشد و الا اگر حجیت استصحاب از ناحیه بقاء نبوت سابقه باشد، دور است، چون بقاء نبوت سابقه متوقف بر حجیت استصحاب و حجیت استصحاب متوقف بر بقاء نبوت سابقه می‌شود.

۳. یحتمل مراد از نوبت، احکام شریعت نبوت سابقه باشد که شک در منسوخیت آن به واسطه شریعت دیگر است. نبوت به این معنا استصحاب می‌شود.

۳

بطلان استصحاب کتابی

در استصحاب اقناعی (به استصحابی گفته می‌شود که خود مستصحِب قانع شود) و الزامی (به استصحابی گفته می‌شود که هدف شخص، الزام به هدف مستصحِب است)، سه امر شرط است:

۱. یقین به ثبوت و شک در بقاء باشد.

۲. اثر شرعی داشته باشد. چون اگر مستصحب اثر شرعی نداشته باشد، تنزیلی در کار نیست. چون محتوای ادله استصحاب این است که مشکوک را به منزله متیقن به لحاظ اثر می‌گیرند. مثلا حیات مشکوک را شارع به منزله حیات متیقنه قرار می‌دهد و این به لحاظ اثر شرعی آن است که وجوب نفقه می‌باشد.

۳. استصحاب باید دلیل داشته باشد.

حال بخاطر فقدان این سه شرط، کتابی نمی‌تواند استصحاب نبوت کند.

توضیح: هدف کتابی از استصحاب یکی از دو چیز می‌تواند باشد:

۱. الزام است، طبق این احتمال استصحاب نبوت طبق هیچ احتمالی صحیح نیست. چون استصحاب نبوت به معنای اول ممکن نیست، چون مسلمان شک در نبوت ندارد و اثر شرعی مهم ندارد. و استصحاب نبوت به معنای دوم هم ممکن نیست، چون شک در بقاء ندارد و مسلمان یقین دارد نبوت به معنای دوم نیست. و استصحاب نبوت به معنای سوم هم ممکن نیست، چون مسلمان شک در بقاء ندارد.

۲. اقناعی است، در اینجا شک در بقاء است که در این صورت استصحاب طبق هر سه معنا صحیح نیست، چون طبق معنای اول، اثر شرعی نیست. و طبق معنای دوم، استصحاب دلیل ندارد، چون اگر دلیل بر استصحاب شرع سابق باشد، دور است و اگر شرع لاحق باشد خلف است. و طبق معنای سوم، چون دلیل ندارد.

۴

جزوه بطلان استصحاب کتابی

در استصحاب اقناعی و الزامی سه امر شرط است:

۱. یقین به ثبوت و شک در بقاء

۲. مستصحب اثر شرعی داشته باشد تا تنزیل صحیح باشد.

۳. قیام دلیل بر استصحاب

و بخاطر فقد این شرایط، استصحاب کتابی به استصحاب صحیح نیست.

توضیح: در هدف از استصحاب نبوت، دو احتمال است:

الف: هدف الزام است، در این صورت استصحاب صحیح نیست. چون:

صغری: شرط استصحاب الزامی، اولا شک در بقاء و ثانیا وجود اثر شرعی مهم برای مستصحب است.

کبری: این دو شرط در استصحاب نبوت به هر سه معنا منتفی است (در نبوت به معنای اول، هر دو شرط و در نبوت به معنای دوم و سوم، شرط اول منتفی است).

نتیجه: پس شرط استصحاب الزامی در استصحاب نبوت به هر سه معنا منتفی است.

ب: هدف اقناع است، در این صورت نیز استصحاب صحیح نیست.

دلیل عدم استصحاب نبوت به معنای اول = مستصحب اثر شرعی مهم ندارد.

دلیل عدم استصحاب نبوت به معنای دوم = اولا نبوت از امور اعتقادیه‌ای است که قطع به آن لازم است و استصحاب مفید قطع نیست و ثانیا استصحاب دلیل ندارد چون اگر دلیل بر آن شرع سابق باشد دور و اگر دلیل بر آن شرع لاحق باشد خلف است.

دلیل عدم استصحاب نبوت به معنای سوم = استصحاب دلیل ندارد به بیانی که گذشت.

نتیجه: کتابی در صورت عدم امکان تحصیل علم، به حکم عقل باید احتیاط کند.

۵

تطبیق بطلان استصحاب کتابی

ثمّ لا يخفى: أنّ الاستصحاب لا يكاد يلزم به (استصحاب) الخصم إلّا إذا اعترف (خصم) بأنّه (خصم) على يقين فشكّ فيما (اموری که) صحّ هناك التعبّد والتنزيل (تنزیل مشکوک به منزله متیقن، یعنی اثر شرعی داشته باشد) ودلّ عليه الدليل، كما لا يصحّ أن يقنع به (استصحاب) إلّا مع اليقين والشكّ والدليل على التنزيل.

ومنه (مطلب) انقدح أنّه لا موقع لتشبّث (استدلال کند) الكتابيّ باستصحاب نبوّة موسى عليه‌السلام أصلا، (توضیح اصلا:) لا إلزاما للمسلم، لعدم الشكّ (شک مسلمان) في بقائها (نبوت) قائمة بنفسه المقدّسة و (عطف بر عدم است) اليقين بنسخ شريعته (موسی)، وإلّا (اگر مسلمان یقین به نسخ نداشته باشد) لم يكن (مسلمان) بمسلم؛ مع أنّه (مسلم) لا يكاد يلزم به (استصحاب) ما لم يعترف بأنّه على يقين وشكّ؛ ولا (عطف بر الزاما است) إقناعا (اقناعا لنفسه) مع الشكّ، للزوم معرفة النبيّ بالنظر إلى حالاته (نبی) ومعجزاته (نبی) عقلا (قید برای معرفت است) و (عطف بر لزوم است) عدم الدليل على التعبّد (متعبد شدن کتابی) بشريعته (موسی) لا عقلا (باقی ماندن بر حالت سابقه جزء مستقلات عقلیه نیست) ولا شرعا، والاتّكال (اتکال کتابی) على قيامه (دلیل استصحاب) في شريعتنا لا يكاد يجديه (کتابی را) إلّا على نحو محال (خلف)، (نتیجه:) و (عطف بر لزوم است) وجوب العمل بالاحتياط عقلا في حال عدم المعرفة (معرفت نبی) بمراعاة الشريعتين ما لم يلزم منه (احتیاط) الاختلال، (علت وجوب العمل:) للعلم بثبوت إحداهما على الإجمال، إلّا إذا علم (کتابی) بلزوم البناء على الشريعة السابقة ما لم يعلم الحال.

فلا إشكال فيه (١) ، كما مرّ (٢).

ثمّ لا يخفى : أنّ الاستصحاب لا يكاد يلزم به الخصم إلّا إذا اعترف بأنّه على يقين فشكّ فيما صحّ هناك التعبّد والتنزيل ودلّ عليه الدليل ، كما لا يصحّ أن يقنع به إلّا مع اليقين والشكّ والدليل على التنزيل.

ومنه انقدح أنّه لا موقع لتشبّث الكتابيّ باستصحاب نبوّة موسى عليه‌السلام أصلا (٣) ، لا إلزاما للمسلم ، لعدم الشكّ في بقائها قائمة بنفسه المقدّسة واليقين (٤) بنسخ شريعته ، وإلّا لم يكن بمسلم ؛ مع أنّه لا يكاد يلزم به ما لم يعترف بأنّه على يقين وشكّ ؛ ولا إقناعا مع الشكّ ، للزوم معرفة النبيّ بالنظر إلى حالاته ومعجزاته عقلا وعدم الدليل على التعبّد بشريعته لا عقلا ولا شرعا ، والاتّكال على قيامه في شريعتنا لا يكاد يجديه إلّا على نحو محال (٥) ، ووجوب العمل (٦) بالاحتياط عقلا في حال عدم المعرفة بمراعاة الشريعتين ما لم يلزم منه الاختلال ، للعلم بثبوت إحداهما على الإجمال ، إلّا إذا علم بلزوم البناء على الشريعة السابقة ما لم يعلم الحال (٧).

[التنبيه] الثالث عشر : [استصحاب حكم المخصّص]

انّه لا شبهة في عدم جريان الاستصحاب في مقام مع دلالة مثل العامّ ، لكنّه

__________________

(١) وفي بعض النسخ : «فيها». والأولى ما أثبتناه ، فإنّه يرجع إلى استصحابها.

(٢) مرّ في التنبيه السادس ، فراجع الصفحة : ٢٣٥ من هذا الجزء.

(٣) إشارة إلى ما جرى من المناظرة بين بعض أهل الكتاب وبين العلّامة السيّد محمّد باقر القزوينيّ ـ على ما في بحر الفوائد ٣ : ١٥ ـ أو العلّامة السيّد محسن الكاظميّ أو السيّد حسين القزوينيّ ـ على ما في أوثق الوسائل : ٥١٦ ـ.

(٤) معطوف على قوله : «عدم الشكّ» أي : وليقينه.

(٥) أي : لازم اعتباره في شريعتنا ارتفاع شريعته ، فيلزم من استصحاب تلك الشريعة عدم الشريعة.

(٦) معطوف على : «للزوم معرفة النبيّ».

(٧) هذا هو الوجه الأوّل من الوجوه الخمسة الّتي ذكرها الشيخ الأعظم في الجواب عن تمسّك الكتابيّ باستصحاب نبوّة نبيّه. راجع فرائد الاصول ٣ : ٢٦٦ ـ ٢٧١.