درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۹۳: استصحاب ۳۴

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

کسانی که می‌گویند استصحاب احکام شرایع سابقه جایز نیست، دو دلیل داشتند:

دلیل اول: ما یقین نداریم که حکم شرایع سابقه برای ما بوده است تا الان شک کنیم و آنها را استصحاب کنیم.

شیخ انصاری دو جواب می‌دهند که صاحب کفایه جواب دوم ایشان را نقل و رد کردم.

اما جواب اول ایشان: ما از راه مدرک الشریعتین و ادله اشتراک وارد می‌شویم، به کسی که هم شریعت سابقه و هم شریعت اسلام را درک کرده، مدرک الشریعتین می‌کند که این افراد این حکم را می‌توانند استصحاب کنند و یقین سابق و شک لاحق وجود دارد و نسبت به ما که مدرک الشریعتین نیستم، ادله اشتراک احکام جاری می‌شود و ما هم این احکام را داریم.

۳

اشکال صاحب کفایه به جواب اول شیخ انصاری

اشکال به جواب اول شیخ: ادله اشتراک کارساز نیست، چون ادله اشتراک می‌گوید آقایانی که شریعت سابقه را درک نکردید شما هم مثل مدرک الشریعتین اگر شرایط استصحاب بود، می‌توانید استصحاب کنید. حال ما نگاه می‌کنیم و می‌بینیم شرایط استصحاب نداریم، پس نمی‌توانیم استصحاب کنیم.

جزوه جواب اول شیخ: حکم در مدرک الشریعتین با استصحاب و در بقیه افراد، با ادله اشتراک ثابت می‌شود.

اشکال مصنف: مقتضای اشتراک این است که چنان که مدرک الشریعتین می‌توانست استصحاب کند، غیر مدرک هم در صورت وجود شرایط استصحاب (یقین سابق و شک لاحق) می‌تواند استصحاب کند، ولی شرایط استصحاب در غیر مدرک موجود نیست. پس ادله اشتراک نافع نیست. تامل.

استاد: کلمه حکم در کلام شیخ مستحب است نه استصحاب، پس اشکال مصنف خلط بحث است.

۴

تطبیق اشکال صاحب کفایه به جواب اول شیخ انصاری

(علت و لا یکاد یتم الحکم:) ضرورة أنّ قضيّة الاشتراك (غیر مدرک با مدرک) ليست (مقتضای اشتراک) إلّا أنّ الاستصحاب حكم كلّ من كان على يقينٍ فشكّ، لا أنّه (استصحاب) حكم الكلّ (حتی کسی که شرایط را نداشته باشد) ولو من لم يكن كذلك (علی یقین فشک) بلا شكّ، وهذا واضح.

۵

تنبیه هفتم

مرحوم فیروزآبادی: صاحب کفایه تحقیقات خود در اصل مثبت را کم کم به خورد ما می‌دهند و این تنبیه و دو تنبیه بعد همه اصل مثبت هستند.

حال در این تنبیه دو مطلب است:

مطلب اول: اسصتحاب بر دو نوع است:

۱. استصحاب حکم مثل استصحاب وجوب.

۲. استصحاب موضوع مثل استصحاب خمریت.

هر دو استصحاب، استصحاب محرزی است.

حال محتوای روایات نسبت به این دو نوع، چه می‌باشد؟ اگر ما استصحاب حکم کنیم، محتوای ادله این است که جعل حکم ظاهری می‌شود که مماثل با مستصحب می‌شود. مثلا استصحاب وجوب نماز جمعه یعنی، نماز جمعه یک حکم ظاهری دارد که مماثل با مستصحب است.

اگر ما استصحاب موضوع کردیم، محتوای ادله این است که جعل یک حکم ظاهری است که مماثل با حکم مستصحب است، مثلا حرمت این مایع که مماثل حرمت خمر قبلی است.

نکته: در هر دو استصحاب، باید تمامی آثار، چه آثار عقلی و چه آثار شرعی باید بار شود. مثلا اثر عقلی استصحاب وجوب نماز جمعه، وجوب موافقت، حرمت مخالفت و... است.

جزوه: استصحاب بر دو نوع است:

۱. استصحاب حکم. معنای روایات استصحاب در این صورت، جعل و انشاء یک حکم ظاهری مماثل با مستصحب در ظرف شک است.

۲. استصحاب موضوع. معنای روایات استصحاب در این صورت جعل و انشاء حکم ظاهری مماثل با حکم مستصحب در ظرف شک است.

در هر دو صورت، کلیه آثار عقلیه (مثل وجوب موافقت) و آثار شرعیه (مثل وجوب تصدق و...) بر حکم منشا مترتب می‌شود.

۶

تطبیق تنبیه هفتم

[التنبيه] السابع: [الأصل المثبت]

[قضيّة أخبار الباب]

لا شبهة في أنّ قضيّة أخبار الباب هو إنشاء حكم (حکم ظاهری) مماثل للمستصحب في استصحاب الأحكام، ولأحكامه (مستصحب) في استصحاب الموضوعات، (نکته:) كما لا شبهة في ترتيب ما للحكم المنشأ بالاستصحاب من الآثار الشرعيّة والعقليّة.

۷

اصل مثبت

اگر چیزی استصحاب شد، قطعا اثر شرعی بلاوسطه مستصحب مترتب می‌شود و بحثی نیست، حال آیا آثار الآثار بر استصحاب بار می‌شود یا خیر؟ یعنی آیا اصل مثبت حجت است یا خیر.

شما یک چیز را استصحاب می‌کند و این مستحب یک اثر عقلی و عادی دارد و اینها یک اثر شرعی دارد که به این اثر شرعی، آثار الآثار است.

حال آیا این آثار الآثار بار می‌شود یا خیر؟

مثلا زید دیروز حیات داشت و امروز شک در حیات می‌کنید و استصحاب آن را می‌کنید، این یک اثر عقلی دارد که چشم کار می‌کند و یک اثر عادی دارد که انبات لحیه نسبت به دیروز است. حال اگر فرد نذر کرده باشد که اگر شخص انبات لحیه داشت، صدقه می‌دهم، پس وجوب صدقه اثر الآثار می‌شود.

حال آیا وجوب صدقه بار می‌شود یا خیر؟

جواب: درباره روایات استصحاب دو بحث داریم:

۱. در مقام ثبوت و احتمالات. درباره معانی روایات، سه احتمال است:

اول: تنزیل المستصحَب به منزل متیقن. یعنی مستصحب را که حیات زید باشد به منزل همان حیات زید بگیر. حال این سوال پیش می‌آید از چه نظر به منزله همان است؟ روایت می‌گوید از جهت اثر شرعی بدون واسطه. پس در نفقه باید گفت واجب است. حال:

اولا: چیزی را که شارع متعبد به آن کرده است، مستصحب است.

ثانیا: اصل مثبت حجت نیست.

دوم: تنزیل مستصحب به منزله متیقن، اما به لحاظ کلیه آثار شرعیه چه اثر شرعی بدون واسطه و چه با واسطه، در مثال حیات زید، نفقه واجب است و همچنین عمل به نذر هم واجب است، حال:

اولا: چیزی را که شارع متعبد به آن کرده است، مستصحب است.

ثانیا: اصل مثبت حجت است.

سوم: تنزیل مستصحب و لوازم عقلیه یا عادیه به منزله متیقن. یعنی شما که شک در حیات زید داری، حیات و انبات لحیه و تعقل را به منزله متیقن بگیر. حال:

اولا: دو چیز برای ما مورد تعبد قرار گرفته است: ۱. مستصحب ۲. لوازم عادی و عقلی

ثانیا: اصل مثبت حجت است.

نکته: صاحب کفایه سوم را به عنوان دوم و دوم را به عنوان سوم ذکر کرده است که ما ترتیب را عوض کردیم.

۲. در مقام اثبات و دلالت.

۸

تطبیق اصل مثبت

وإنّما الإشكال في ترتيب الآثار الشرعيّة المترتّبة على المستصحب بواسطة غير شرعيّة، عاديّة كانت أو عقليّة. ومنشؤه (اشکال) أنّ مفاد الأخبار هل هو (مفاد) (احتمال اول جزوه:) تنزيل المستصحب والتعبّد به (مستصحب) وحده (مستصحب - یعنی مستصحب با لوازم نیست) بلحاظ خصوص ما له (استصحاب) من الأثر (اثر شرعی) بلا واسطة، (احتمال سوم جزوه:) أو تنزيله (مستصحب) بلوازمه (مستصحب) العقليّة أو العاديّة كما هو (تنزیل با لوازم) الحال في تنزيل (به منزله واقع) مؤدّيات الطرق (جایی که بر حکم قائم شود) والأمارات (جایی که بر موضوع قائم شود)، أو (احتمال دوم جزوه:) بلحاظ مطلق ما له (مستصحب) من الأثر (شرعی) ولو بالواسطة (این مال احتمال سوم جزوه است:) بناء على صحّة (صحیح می‌باشد) التنزيل بلحاظ أثر الواسطة (اثر الاثر) أيضا (مثل خود اثر مستصحب - اثر بی‌واسطه)، لأجل أنّ أثر الأثر أثرٌ؟ وذلك (بیان منشاه) لأنّ مفادها (اخبار) لو كان هو (مفاد) تنزيل الشيء (مستصحب) وحده بلحاظ أثر نفسه لم يترتّب عليه (مستصحب) ما كان مترتّبا عليها (واسطه)، لعدم إحرازها (واسطه) حقيقة ولا تعبّدا، و (عطف بر عدم است) لا يكون تنزيله (شیء) بلحاظه (اثر الواسطه)، بخلاف ما لو كان تنزيله (شیء) بلوازمه (شیء) أو بلحاظ ما يعمّ آثارها، فإنّه يترتّب باستصحابه (شیء) ما كان بوساطتها (واسطه).

بالأشخاص ، وكذلك الثواب أو العقاب المترتّب على الطاعة أو المعصية ، وكأنّ غرضه من عدم دخل الأشخاص عدم أشخاص خاصّة. فافهم (١).

وأمّا ما أفاده من الوجه الأوّل (٢) ، فهو وإن كان وجيها بالنسبة إلى جريان الاستصحاب في حقّ خصوص المدرك للشريعتين ، إلّا أنّه غير مجد في حقّ غيره من المعدومين. ولا يكاد يتمّ الحكم فيهم بضرورة اشتراك أهل الشريعة الواحدة أيضا ، ضرورة أنّ قضيّة الاشتراك ليست (٣) إلّا أنّ الاستصحاب حكم كلّ من كان على يقين فشكّ ، لا أنّه حكم الكلّ ولو من لم يكن كذلك بلا شكّ ، وهذا واضح.

[التنبيه] السابع : [الأصل المثبت](٤)

[قضيّة أخبار الباب]

لا شبهة في أنّ قضيّة أخبار الباب هو إنشاء حكم مماثل للمستصحب في

__________________

(١) لعلّه إشارة إلى ما أورد المحقّق الاصفهانيّ على قوله : «وكذلك الثواب أو العقاب المترتّب على الطاعة أو المعصية». وحاصل الإيراد : أنّ الثواب والعقاب نظير الملكيّة ، فإنّها من شئون الشخص ، لا الكلّيّ ؛ مع أنّ ثبوتها للكلّيّ جائز ، فكما أنّ انطباق المالك الكلّيّ على الشخص يوجب انتفاع الشخص كذلك يمكن أن يكون التكليف الكلّيّ وانطباقه على الشخص موجبا لترتّب الثواب على موافقته والعقاب على مخالفته.

(٢) وإليك نصّ كلامه : «أوّلا : أنّا نفرض الشخص الواحد مدركا للشريعتين ، فإذا حرم في حقّه شيء سابقا وشكّ في بقاء الحرمة في الشريعة اللاحقة فلا مانع عن الاستصحاب أصلا ، فإنّ الشريعة اللاحقة لا تحدث عند انقراض أهل الشريعة الاولى». فرائد الاصول ٣ : ٢٢٥.

(٣) وفي بعض النسخ : «ليس». والصحيح ما أثبتناه.

(٤) الغرض من هذا التنبيه هو البحث عن أنّ الاستصحاب هل يجري لإثبات الآثار الشرعيّة الّتي لا تترتّب على نفس المستصحب شرعا ، بل انّما تترتّب على ما يلازمه عقلا أو لا يجري؟ وبتعبير آخر : إذا كان للمستصحب لازم عقليّ أو عاديّ وكان لذلك اللازم أثر شرعيّ فهل يترتّب ذلك الأثر الشرعيّ على مجرّد استصحاب ملزومه أم لا؟

أمّا اللازم العقليّ : فمثاله ما إذا لاقى الثوب المتنجّس للماء الّذي شكّ في بقائه على الكرّيّة ، فيستصحب بقاء كرّيّته إلى زمان الملاقاة ، ويلزمه عقلا ملاقاة الثوب للماء في ـ

استصحاب الأحكام ، ولأحكامه في استصحاب الموضوعات ، كما لا شبهة في ترتيب ما للحكم المنشأ بالاستصحاب من الآثار الشرعيّة والعقليّة.

[عدم حجّيّة مثبتات الاصول]

وإنّما الإشكال في ترتيب الآثار الشرعيّة المترتّبة على المستصحب بواسطة غير شرعيّة ، عاديّة كانت أو عقليّة. ومنشؤه أنّ مفاد الأخبار (١) هل هو تنزيل المستصحب والتعبّد به وحده بلحاظ خصوص ما له من الأثر بلا واسطة ، أو تنزيله بلوازمه العقليّة أو العاديّة كما هو الحال في تنزيل مؤدّيات الطرق والأمارات ، أو بلحاظ مطلق ما له من الأثر ولو بالواسطة بناء على صحّة التنزيل بلحاظ أثر الواسطة أيضا (٢) ، لأجل أنّ أثر الأثر أثر؟ وذلك (٣) لأنّ مفادها لو كان هو تنزيل

__________________

ـ حال الكرّيّة ، ويترتّب على هذا اللازم العقليّ للمستصحب أثر شرعيّ هو طهارة الثوب ، فحينئذ يبحث عن جواز ترتيب الأثر الشرعيّ ـ أي طهارة الثوب ـ المترتّب على اللازم العقليّ ـ أي ملاقاة الثوب للماء في حال الكرّيّة ـ بمجرّد استصحاب ملزوم ذلك اللازم العقليّ ـ أي بقاء كرّيّة الماء إلى زمان الملاقاة ـ وعدمه.

وأمّا اللازم العاديّ : فمثاله ولادة الطفل الّذي هو لازم لحياة الامّ ، فإذا جرى استصحاب حياتها يلزمه عادة ولادة الطفل ويترتّب على هذا اللازم العاديّ للمستصحب أثر شرعيّ هو وجوب إرسال نفقته ، فحينئذ يبحث عن جواز ترتيب الأثر الشرعيّ ـ أي وجوب إرسال نفقة الطفل على الأب ـ المترتّب على اللازم العاديّ ـ ولادة الطفل ـ بمجرّد استصحاب ملزومه ـ أي بقاء حياتها ـ وعدمه.

(١) أي : الأخبار الدالّة على حجّيّة الاستصحاب.

(٢) ولكنّ الوجه عدم صحّة التنزيل بهذا اللحاظ ، ضرورة أنّه ما يكون شرعا لشيء من الأثر لا دخل له بما يستلزمه عقلا أو عادة. وحديث أثر الأثر أثر وإن كان صادقا ، إلّا أنّه إذا لم يكن الترتّب بين الشيء وأثره وبينه وبين مؤثّره مختلفا ، وذلك ضرورة أنه لا يكاد يعدّ الأثر الشرعيّ لشيء أثرا شرعيّا لما يستلزمه عقلا أو عادة أصلا ، لا بالنظر الدقيق العقليّ ، ولا النظر المسامحيّ العرفيّ ، إلّا فيما عدّ أثر الواسطة أثرا لذيها لخفائها أو لشدّة وضوح الملازمة بينهما بحيث عدّا شيئا واحدا ذا وجهين وأثر أحدهما أثر الاثنين ، كما تأتي الإشارة إليه ، فافهم. منه [أعلى الله مقامه].

(٣) أي : كون ما ذكرناه منشئا للإشكال.

الشيء وحده بلحاظ أثر نفسه لم يترتّب عليه ما كان مترتّبا عليها (١) ، لعدم إحرازها حقيقة ولا تعبّدا ، ولا يكون تنزيله بلحاظه ، بخلاف ما لو كان تنزيله بلوازمه (٢) أو بلحاظ ما يعمّ آثارها ، فإنّه يترتّب باستصحابه ما كان بوساطتها (٣).

والتحقيق : أنّ الأخبار إنّما تدلّ على التعبّد بما كان على يقين منه فشكّ ، بلحاظ (٤) ما لنفسه من آثاره وأحكامه ، ولا دلالة لها بوجه على تنزيله بلوازمه الّتي لا تكون كذلك ـ كما هي محلّ ثمرة الخلاف ـ ، ولا على تنزيله بلحاظ ما له مطلقا ولو بالواسطة ، فإنّ المتيقّن إنّما هو لحاظ آثار نفسه ، وأمّا آثار لوازمه فلا دلالة هناك على لحاظها أصلا ، وما لم يثبت لحاظها بوجه أيضا لما كان وجه لترتيبها عليه باستصحابه ، كما لا يخفى.

[حجّيّة بعض مثبتات الاصول]

نعم ، لا يبعد ترتيب خصوص ما كان منها (٥) محسوبا بنظر العرف من آثار نفسه (٦) ، لخفاء ما بوساطته ، بدعوى أنّ مفاد الأخبار عرفا ما يعمّه أيضا حقيقة ، فافهم (٧).

__________________

(١) أي : على الواسطة.

(٢) أي : تنزيل الشيء مع لوازمه.

(٣) أي : بوساطة الواسطة.

(٤) متعلّق بقوله : «التعبّد».

(٥) أي : من آثار لوازم المستصحب.

(٦) أي : نفس المستصحب.

(٧) هذا هو المورد الأوّل من الموارد المستثناة من عدم حجّيّة الأصل المثبت ، وذكره الشيخ الأعظم الأنصاريّ في فرائد الاصول ٣ : ٢٤٤ ـ ٢٤٦ ، وهو ما إذا كان الأثر الشرعيّ من الآثار ذي الواسطة الخفيّة بحيث يعدّه العرف أثرا لنفس المستصحب ، ومثاله : استصحاب بقاء رطوبة الثوب الملاقي للأرض المتنجّسة ، فإنّ نجاسة الثوب ليست أثرا بلا واسطة لرطوبة الثوب الملاقي للأرض ، بل هي من آثار سراية النجاسة من المتنجّس إلى ملاقيه بواسطة الرطوبة ، فالسراية واسطة عقليّة بين المستصحب ـ أي الرطوبة ـ وبين النجاسة الّتي هي أثر السراية ، فيترتّب مع ذلك نجاسته باستصحاب بقاء رطوبة الثوب الملاقي للأرض المتنجّسة ، لكون الواسطة من اللوازم الخفيّة ، بحيث يرى العرف نجاسة الثوب من آثار نفس ـ