درس کفایة الاصول - اصول عملیه و تعارض

جلسه ۷۷: استصحاب ۱۸

 
۱

خطبه

۲

اقوال در احکام وضعیه

درباره احکام وضعیه، دو نظریه است:

نظریه اول: احکام وضعیه، منحصر در امور معینه است.

قائلین به این نظریه، بعضی احکام وضعیه را سه عدد (مرحوم علامه) و بعضی پنج عدد (مرحوم شهید ثانی) و بعضی نه عدد (عضدی و حاجبی) و بعضی یازده عدد (صلاح الدین) می‌دانند.

نظریه دوم: منحصر در امور معینه نیست، بلکه حکم وضعی به کلیه اموری گفته می‌شود که تکلیف نیست، اعم از آنکه دخیل در تکلیف یا متعلق تکلیف باشند یا دخیل نباشند.

این نزاع در حصر و عدم الحصر:

اولا: بی‌وجه است.

ثانیا: بی‌ثمر است.

توضیح: در احکام تکلیفیه بحثی نیست و منحصر در پنج است اما در باره احکام وضعیه دو نظریه است.

نظریه اول: بعضی می‌گویند احکام وضعیه، در تعداد مشخص است که خودشان چهار دسته معروف هستند:

دسته اول: بعضی می‌گویند احکام وضعیه سه تا است که شرطیت و سببیت و مانعیت می‌باشد.

شرطیت مثل شرطیت وضو برای نماز که به وضو ذات شرط و به نماز می‌گویند ذات مشروط. حال به شرط قرار دادن این برای آن حکم وضعی گفته می‌شود.

سببیت مثل سببیت دلوک الشمس برای نماز. به دلوک شمس می‌گویند ذات السبب و به وجوب نماز می‌گویند ذات المسبب. به سبب قرار دادن این برای آن و پیوند زدن آنها می‌گویند سببیت.

مانعیت مثل مانعیت ضحک برای نماز و به ضحک ذات المانع و به نماز می‌گویند ذات الممنوع عنه اما مانع قرار دادن این برای آن می‌گویند مانعیت.

دسته دوم: بعضی می‌گویند احکام وضعیه منحصر در پنج است که آنها شرطیت و سببیت و مانعیت و علیت و علامیت است.

خود شهید ثانی فرموده که احتمال دارد علیت را به سببیت و علامیت را به شرطیت برگردانیم.

حال اگر این احتمال را قبول نکردیم باید فرق بین علیت و سببیت بگذاریم.

علیت مثل علت بودن عقد برای ملکیت، بعت و قبلت علت برای ملکیت است. فرق بین علیت و سببیت این است که علیت در جایی است که اختیاری باشد و سببیت در جایی است که اختیاری نیست.

علامیت یعنی جعل الشیء علامة، مثلا خفاء جدران علامت برای حد ترخص است. یا صدای خروس را علامت برای اذان قرار می‌دهند.

دسته سوم: بعضی می‌گویند احکام وضعیه منحصر نه است که شرطیت و سببیت و مانعیت و علیت و علامیت و صحت و بطلان و عزیمت و رخصت است.

صحت و بطلان روشن است. عزیزمت و رخصت را میرزای نائینی می‌گوید چیزی جدای از احکام تکلیفی نیست. عزیمت یعنی وجوب و رخصت یعنی جواز.

دسته چهارم: بعضی می‌گویند احکام وضعیه منحصر در یازده است که شرطیت و سببیت و مانعیت و علیت و علامیت و صحت و بطلان و عزیمت و رخصت و تقدیر و حجج.

تقدیر به دو چیز می‌گویند: ۱. تنزیل الموجود منزلة المعدوم؛ ۲. تنزیل المعدوم منزلة الموجود.

مثلا یک نفر را خطائی می‌کشید و باید دیه بدهید و مالک دیه اولا و بالذات مقتول است اما نمی‌تواند مالک دیه شود و در اینجا تنزیل المعدوم منزلة الموجود می‌کنید.

تنزیل الموجود منزلة المعدوم مثل اینکه آب برای وضو است اما به آن احتیاج دارید و تیمم می‌کنید به نازل کردن موجود مقام معدوم، تقدیر گفته می‌شود.

حجج یعنی هرچه که قاضی به آن تکیه می‌کند مثل بینه و اقرار و قسم.

نظریه دوم: احکام وضعیه منحصر در امور معینه نیست و احکام وضعیه به هر چیزی گفته می‌شود که تکیلف نیست و این سه حالت دارد:

۱. دخالت در تکلیف دارد. مثل شرطیت برای شرط تکلیف، مثل استطاعت حج که شرط برای وجوب حج است حال اگر شرطیت را برای این شرط قرار دهیم، شرطیت تکلیف نیست اما دخالت در وجوب حج دارد.

۲. دخالت در مکلف به دارد. مثل شرطیت برای شرط مکلف به، مثلا استقبال به قبله شرط واجب است نه شرط وجوب، این استقبال شرط مکلف به است و برای آن شرطیت را جعل کنیم، این مکلف به نیست اما دخالت در مکلف به و متعلق تکلیف دارد.

۳. چیزی که تکلیف نیست و دخالت در مکلف و به و تکلیف هیچ کدام ندارد. مثل حریت که تکلیف نیست و دخالت در تکلیف و مکلف به ندارد.

۳

انواع احکام وضعیه

اموری که علماء نام آنها را احکام وضعیه گذاشته‌اند بر سه نوع هستند:

۱. احکام وضعیه که مجعول تشریعی نیستند نه استقلالا و نه تبعا بلکه مجعول تکوینی تبعی هستند.

مجعول تشریعی نیستند استقلال و تبعا، یعنی شارع بما هو شارع اینها را جعل نکرده است نه مستقیم و نه غیر مستقیم.

اما مجعول تکوینی تبعی هستند، یعنی شارع بما هو خالق یک چیزی را جعل می‌کند یا خلق می‌کند یا ایجاد می‌کند و به تبع خلق آن، حکم وضعی خلق می‌شود.

مثل سببیت دلوک الشمس برای وجوب نماز که این مجعول تشریعی مستقلی یا تبعی شارع نیست اما شارع بما هو خالق این سببیت را به تبع آفرینش نفس السبب (دلوک الشمس) آفرید.

۲. احکام وضعیه‌ای که مجعول تشریعی تبعی هستند، یعنی شارع بما هو شارع یکی چیزی را جعل می‌کند و به تبع آن این وضع هم جعل می‌شود.

مثل جزئیت سوره برای نماز که شارع جزئیت را برای سوره جعل کرده است اما مستقیم نیست بلکه تبعی است و به تبع وجوب نماز.

۳. احکام وضعیه‌ای که ثبوتا قابل جعل تشریعی استقلالی یا تبعی هستند ولی اثباتا جعل استقلالی دارند و احکام تکلیفیه از آنها انتزاع می‌شوند.

مثلا الناس مسلطون علی اموالهم، برداشت از آن مقام اثبات است که از الناس مسلطون اباحه تصرف در می‌آید و از علی اموالهم ملکیت مردم نسبت به اموالشان به دست می‌آید. حال از مجموع چه فهمیده می‌شود، آیا اباحه تصرف فرع بر ملکیت است یا ملکیت فرع بر اباحه تصرف است.

واضح است که اباحه تصرف فرع بر ملکیت است و ملکیت نسبت به اباحه تصرف، نسبت موضوع و حکم است که اول باید موضوع باشد و بعد حکم بیاید.

۴

تطبیق اقوال در احکام وضعیه

وكذا لا وقع للنزاع في أنّه (حکم وضعی) محصور في امور مخصوصة ـ كالشرطيّة والسببيّة والمانعيّة كما هو (محصور در سه) المحكيّ عن العلّامة، أو مع زيادة العلّيّة والعلاميّة، أو مع زيادة الصحّة والبطلان والعزيمة والرخصة، أو زيادة غير ذلك كما هو المحكيّ عن غيره (هر یک از قائلین)، أو (عطف بر محصور است) ليس بمحصور، بل [هو] كلّ ما ليس بتكليف ممّا له دخل فيه (تکلیف)، أو في متعلّقه (تکلیف) وموضوعه (تکلیف)، أو لم يكن له (امور) دخل (مثل حریت) (بیان ما لیس بتکلیف:) ممّا اطلق عليه الحكم في كلماتهم، (علت لا وقع:) ضرورة أنّه لا وجه للتخصيص (تخصیص احکام وضعیه) بها (مذکورات) بعد كثرة إطلاق الحكم في الكلمات على غيرها، مع أنّه لا تكاد تظهر ثمرة مهمّة علميّة أو عمليّة للنزاع في ذلك (حصر و عدم حصر).

وإنّما المهمّ في النزاع هو أنّ الوضع كالتكليف (که جعل شده است) في أنّه مجعول تشريعا بحيث يصحّ انتزاعه (وضع) بمجرّد إنشائه (وضع)، أو غير مجعول كذلك (تشریعا)، بل إنّما هو (وضع) منتزع عن التكليف ومجعول بتبعه (تکلیف) وبجعله (تکلیف)؟

۵

تطبیق انواع احکام وضعیه

والتحقيق أنّ ما عدّ من الوضع على أنحاء:

منها: ما لا يكاد يتطرّق إليه الجعل تشريعا أصلا، لا استقلالا ولا تبعا، وإن كان مجعولا تكوينا عرضا بعين جعل موضوعه (امور) كذلك (تکوینا).

ومنها: ما لا يكاد يتطرّق إليه (احکام) الجعل التشريعيّ إلّا تبعا للتكليف.

ومنها: ما يمكن فيه الجعل (ثبوتا) استقلالا ـ بإنشائه (امور) ـ وتبعا للتكليف ـ بكونه (تکلیف) منشأ لانتزاعه (امور) ـ ، وإن كان الصحيح (اثباتا) انتزاعه (امور) من إنشائه (امور) وجعله (امور)، وكون التكليف من آثاره (امور) وأحكامه (امور) على ما تأتي الإشارة إليه.

كلماتهم. والالتزام بالتجوّز فيه (١) كما ترى.

وكذا لا وقع للنزاع في أنّه محصور في امور مخصوصة ـ كالشرطيّة والسببيّة والمانعيّة كما هو المحكيّ عن العلّامة ، أو مع زيادة العلّيّة والعلاميّة ، أو مع زيادة الصحّة والبطلان والعزيمة والرخصة ، أو زيادة غير ذلك كما هو المحكيّ عن غيره (٢) ، أو ليس بمحصور (٣) ، بل [هو] (٤) كلّ ما ليس بتكليف ممّا له دخل فيه ، أو في متعلّقه وموضوعه ، أو لم يكن له دخل ممّا اطلق عليه الحكم في كلماتهم ، ضرورة أنّه لا وجه للتخصيص بها بعد كثرة إطلاق الحكم في الكلمات على

__________________

ـ من حيث الاقتضاء والتخيير.

الثاني : أنّ الحكم الشرعيّ عبارة عن مطلق ما يصحّ أخذه من الشارع وانشاؤه له بما هو شارع.

فعلى الأوّل لا يصحّ تقسيم الحكم الشرعيّ إلى التكليفيّ والوضعيّ ، لعدم تعلّق مثل السببيّة والزوجيّة والملكيّة بفعل المكلّف بلا واسطة ، وعليه ليست الوضعيّات أحكاما شرعيّة ، إذ ليس فيها جهة البعث والزجر ، ولا جهة التخيير.

وعلى الثاني يصحّ تقسيم الحكم الشرعيّ إليهما ، ويصحّ أيضا إطلاق الحكم على الوضعيّات ، فإنّها ممّا تناله يد الجعل التشريعيّ ، ضرورة أنّه يمكن اعتبار الملكيّة للحائز ، كما يمكن اعتبار لابدّيّة فعل له.

ومن هنا يظهر أنّ مراد المصنّف قدس‌سره من قوله : «ببعض معانيه» هو المعنى الأوّل. ومراده من قوله : «بالبعض الآخر» هو المعنى الثاني.

(١) أي : في إطلاق الحكم على الوضع.

(٢) ذهب العلّامة في النهاية ـ على ما في بحر الفوائد : ٢٥٩ ـ إلى أنّ الأحكام الوضعيّة ثلاثة :

الشرطيّة والسببيّة والمانعيّة.

وزاد الآمديّ الصحّة والبطلان والعزيمة والرخصة وغيرها. راجع الإحكام في اصول الأحكام ١ : ١٣٧.

وزاد صاحب كتاب «التقرير والتحبير» العلّيّة والعلاميّة. راجع كتاب التقرير والتحبير ٢ : ١٠٢.

(٣) كما في الاصول العامّة : ٦٤ ، والرسائل (للإمام الخمينيّ) ١ : ١١٤ ـ ١١٥.

(٤) ما بين المعقوفتين ليس في النسخ. والأولى إثباته.

غيرها ، مع أنّه لا تكاد تظهر ثمرة مهمّة علميّة أو عمليّة للنزاع في ذلك.

وإنّما المهمّ في النزاع هو أنّ الوضع كالتكليف في أنّه مجعول تشريعا بحيث يصحّ انتزاعه بمجرّد إنشائه ، أو غير مجعول كذلك ، بل إنّما هو منتزع عن التكليف ومجعول بتبعه وبجعله؟

والتحقيق أنّ ما عدّ من الوضع على أنحاء :

منها : ما لا يكاد يتطرّق إليه الجعل تشريعا أصلا ، لا استقلالا ولا تبعا ، وإن كان مجعولا تكوينا عرضا بعين جعل موضوعه كذلك.

ومنها : ما لا يكاد يتطرّق إليه الجعل التشريعيّ إلّا تبعا للتكليف.

ومنها : ما يمكن فيه الجعل استقلالا ـ بإنشائه ـ وتبعا للتكليف ـ بكونه منشأ لانتزاعه ـ ، وإن كان الصحيح انتزاعه من إنشائه وجعله ، وكون التكليف من آثاره وأحكامه على ما تأتي الإشارة إليه.

أمّا النحو الأوّل : فهو كالسببيّة والشرطيّة والمانعيّة والرافعيّة لما هو سبب التكليف وشرطه ومانعة ورافعه (١) ، حيث أنّه لا يكاد يعقل انتزاع هذه العناوين لها من التكليف المتأخّر عنها ذاتا حدوثا (٢) أو ارتفاعا (٣) ؛ كما أنّ اتّصافها بها ليس إلّا لأجل ما عليها من الخصوصيّة المستدعية لذلك (٤) تكوينا ، للزوم أن يكون في العلّة بأجزائها ربط خاصّ (٥) به كانت مؤثرة (٦) في معلولها ، لا في غيره ، ولا غيرها فيه ، وإلّا لزم أن يكون كلّ شيء مؤثّرا في كلّ

__________________

(١) المثال للسببيّة هو دلوك الشمس لوجوب الصلاة ، وللشرطيّة هو الاستطاعة الشرعيّة لوجوب الحج ، وللمانعيّة هو العجز المانع عن التكليف بالطهارة المائيّة ، وللرافعيّة هو أحد نواقض الوضوء الرافع لجواز الدخول فيما يشترط فيه الطهارة.

(٢) كما في السبب والشرط والمانع.

(٣) كما في الرافع.

(٤) أي : لاتّصاف السبب والشرط والمانع والرافع بالسببيّة والشرطيّة والمانعيّة والرافعيّة.

(٥) وفي بعض النسخ : «من ربط خاصّ». والصحيح ما أثبتناه.

(٦) وفي بعض النسخ : «كان مؤثّرا». والصحيح ما أثبتناه.