درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۳: برائت ۱۲

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

خلاصه مباحث گذشته

«و مما ذكرنا ظهر الحال فیما اشتبهت حلیته و حرمته بالشبهة الموضوعیة من الحیوان و أن أصالة عدم التذكیة محكمة».

مروری بر جلسه گذشته

در جلسه قبل بیان شد در مواردی که در مقابل اصالة البرائه یک اصل موضوعی مخالف وجود داشته باشد، با جریان اصل موضوعی، دیگر نوبت به جریان اصل حکمی نمی‌رسد. همچنین با وجود جریان اصل موضوعی موافق، نوبت به جریان اصل اباحه نمی‌رسد. خلاصه اینکه با وجود یک اصل موضوعی، نوبت به اصل حکمی نمی‌رسد؛ اعم از اینکه این اصل موضوعی موافق با اصل حکمی باشد یا مخالف. برای این مطلب سه مثال از شبهه حکمیه مرحوم آخوند بیان کردند که در این مثالها هم اصل موضوعی مخالف بود، هم اصل موضوعی موافق.

۳

دو مثال از شبهه موضوعیه

در بحث امروز دو مثال از شبهه موضوعیه بیان می‌کنند: یک مثالش اصل موضوعی مخالف است و مثال دومش اصل موضوعی موافق است. مثال اولش این است که اگر ما یک گوشتی را در بیابان بینیم. حالا یقین هم داریم که این گوشت مثلاً گوشت گوسفند است؛ اما نمی‌دانیم که آیا این گوسفند را یک حیوانی دریده و گوشت او در بیابان افتاده یا اینکه افرادی این گوسفند را ذبح کردند، تذکیه کردند و شرائط ذبح محقق شده است. گوشت را هم مثلاً یقین داریم گوشت گوسفند است.

اینجا ما نمی‌توانیم بگوییم اصالة الاباحه را جاری کنیم و بگوییم کل شیء حلال و نمی‌توانیم حکم به حلیت این گوشت کنیم، چون یک اصل موضوعی وجود دارد و آن اصل عدم وقوع تذکیه، قبلاً آن زمانی که این گوسفند حیات داشت تذکیه بر او واقع نشده بود، حال که به صورت این گوشت در آمده، شک می‌کنیم که تذکیه بر او واقع شده یا نه؟ اصل عدم وقوع تذکیه است. این اصل عدم وقوع تذکیه یک اصل موضوعی است و بر اصالة الاباحه مقدم هست و ورود بر او دارد.

این یک مثال که در این مثال اولاً شبهه ما شبهه حکمیه نیست، موضوعیه است یعنی نمی‌دانیم این گوشت معین خارجی، آیا از گوسفند تذکیه شده است یا از گوسفند غیر تذکیه است. والاّ حکمش برای ما روشن است اگر از گوسفند تذکیه شده باشد طاهر و حلال است. اگر از گوسفند تذکیه نشده باشد نجس و حرام است. شبهه ما موضوعیه است با وجود اصل جاری در موضوع. اصل این است که این گوشت معین تذکیه با شرائط معتبره بر آن واقع نشده. این اصل بر اصالة الاباحه مقدم است و در این مثال اصالة عدم وقوع تذکیه با اصالة‌الاباحه مخالف هم هست. مثال دیگر.

مورد دوم این است که اگر یک گوسفندی الان هست ما شک داریم که آیا این گوسفند جلل، عارض او شده یا نه؟ آیا یک مانعی عارض او شده یا نشده است؟ جلل و نجاستخوار شده یا نشده؟ و اینجا بعد از شک در ترب و مانع اینجا می‌آییم قابلیت لتذکیه را استصحاب می‌کنیم. می‌گوییم قبلاًً این گوسفند این گوسفند معین قابلیت لتذکیه را داشت؛ اما حالا شک می‌کنیم که آیا به جهت اینکه مانعی که جلوی تذکیه را بگیرد و مانع از قابلیت باشد، آیا عارض شده یا نشده است، قابلیت لتذکیه را استصحاب می‌کنیم. این اصل موضوعی با اصالة الاباحه اتحاد دارد، از نظر حکم موافق است. اصالة الاباحه می‌گوید: این گوشت حلال است. اصالة القابلیه لتذکیه هم می‌گوید: این حیوان اگر تذکیه بشود با سائر شرائط، این هم حلیت دارد. پس این دو مورد از شبهه موضوعیه این را تطبیق کنیم.

۴

تطبیق دو مثال از شبهه موضوعیه

«و مما ذكرنا ظهر الحال فیما اشتبهت حلیته و حرمته»، از آنچه که ذکر کردیم روشن شد حال در آنچه که حلیت و حرمتش مشتبه هست «بالشبهة الموضوعیة من الحیوان»، به سبب شبهه موضوعیه از حیوان. «و أن أصالة عدم التذكیة محكمة فیما شك فیها لأجل الشك فی تحقق ما اعتبر فی التذكیة شرعا»، اصالة عدم تذکیه حاکم است در مورد که شک شود در حلیت و حرمت، یا در شبهه موضوعیه. حالا در حلیت بهتر است از باب شک در تحقق آنچه که معتبر است در تذکیه شرعاً. بیان شد یک گوشتی را پیدا کردیم می‌دانیم این گوشت گوشت گوسفند است، گوسفند هم قابلیت برای تذکیه را دارد؛ اما نمی‌‌دانیم آیا حیوان درنده‌ای این گوشت را از بدن گوسفند جدا کرده و در بیابان انداخته است، یا افرادی آمدند این گوسفندی را ذبح کردند تذکیه شرعی کردند و این گوشت باقی مانده از آنها است؟

شک داریم می‌فرماید که اینجا اصل عدم تذکیه است. پس ببینید ما در آن شبهه حکمیه قسم اول آنجائی که در شبهه حکمیه بود، ارنب نمی‌دانیم که قابلیت تذکیه را دارد یا نه، آنجا اصلی را که جاری می‌کردیم اصل عدم قابلیت لتذکیه بود و می‌گفتیم این استصحاب استصحاب عدم ازلی است؛ اما این استصحاب، استصحاب عدم قابلیت نیست، استصحاب عدم وقوع است شک می‌کنیم بر این گوسفند معین آیا تذکیه با سائر شرائط واقع شده یا نشده، اصل، عدم وقوع تذکیه است.

«كما أن أصالة قبول التذكیة محكمة إذا شك فی طروّ ما یمنع عنه»، حالا اگر یک گوسفندی هست ما شک داریم که آیا چیزی که مانع از قبول تذکیه باشد فرض کنید مثل جلل، آیا چیزی که مانع از قبول تذکیه باشد عارض شده یا نشده است؟ اینجا می‌فرماید: این اصل دوم را جاری می‌کنیم اصل قابلیت تذکیه. «فیحكم بها»، حکم می‌شود به این قبول تذکیه، «فیما أحرز الفری بسائر شرائطها عداهُ»، در آنجائی که فری و قطع اوداج اربعه احراز شود با سائر شرائط، أداهُ یعنی أدا قبول تذکیه. این قابلیت لتذکیه ما شک می‌کنیم آیا چیزی مانع از این قابلیت هست یا مانع نیست؟ چیزی که مانع است، آیا بوجود آمد یا بوجود نیامد؟

هر دویش هست و لو اینکه مرحوم آخوند فقط یک فرعش را بیان می‌کند یک وقتی هست که یک چیزی را ما مثلاً مثل جلل، یقین داریم مانع از تذکیه است. یک وقتی یک چیزی را هم شک داریم که مانعیت از تذکیه دارد یا نه. اگر ما شک بکنیم در وجود مانع، یا شک کنیم در مانعیت این مانع، در هر دو صورت ما قابلیت تذکیه را استصحاب می‌کنیم، این استصحاب قابلیت یک اصل موضوعی موافق با اصالة الاباحه است که در شبهه موضوعیه جاری می‌شوئد. «كما لا یخفى فتأمل جیدا». این تمام کلام در تنبیه اولی که مرحوم شیخ در اینجا عنوان فرمودند.

۵

تنبیه دوم

تنبیه دوم

مرحوم شیخ بعد از مباحث شبهه حکمیه تحریمیه تنبیهی دارد و بعد از شبهه حکمیه وجوبیه نیز تنبیهی دارد. مرحوم آخوند بین این دو جمع می‌کند. مطلبی که دارند این است که احتیاط عقلا و شرعا حسن است. در مقابل اخباری‌ها قائل شدیم که احتیاط لازم نیست؛ ولی این به معنا انکار حسن احتیاط نیست. احتیاط عقلا و شرعا حسن است چون با احتیاط به واقع نزدیک می‌شود و در مواقع شبهه رسیدن به واقع امری مورد پسند است.

نکته دیگر در این تنبیه این است که اگر احتیاطا عملی را انجام داد، عملش ثواب نیز دارد یعنی نه تنها احتیاط حسن است بلکه ثواب نیز دارد.

۶

اشکال و جواب

اشکال

اشکال این است که احتیاط در غیر عبادات امری ممکن الوقوع است و هیچ تردیدی ندارد. در عبادات در مواردی که دوران امر بین وجوب و استحباب باشد، باز احتیاط امکان دارد، نمی‌دانم که آیا دعاء عند رؤیت الهلال در اول ماه، واجب است یا مستحب؟ چه واجب باشد چه مستحب، ما می‌توانیم به نیت امری که در واقع موجود است حالا یا امر وجوبی یا امر استحبابی، ما بیاییم این دعا را اتیان کنیم.

به قصد القربه این دعا را انجام بدهیم و امر عبادی محقق بشود و فعل ما به عنوان فعل عبادت واقع بشود. اشکال در آنجائی است که یک امر عبادی دائر مدار بین وجوب و غیر استحباب باشد. یعنی احتمال وجوب را بدهیم یا احتمال کراهت بدهیم. یا احتمال وجوب یا اباحه را بدهیم. اشکال این است که احتیاط در چنین مواردی چگونه جریان دارد؟ بیان اشکال این متوقف است بر اینکه سه نکته را ما بگوییم. یک نکته این است که عبادات نیاز به قصد قربت دارد و اگر ما بخواهیم در یک عبادتی احتیاط کنیم، این احتیاط منفک از قصد قربت نمی‌تواند باشد. ما بخواهیم بیاییم احتیاط بکنیم بدون اینکه قصد قربت در کار باشد، این اصلاً عبادتی واقع نمی‌شود. عبادت نیاز به قصد قربت دارد، احتیاط در عبادات یعنی احتیاطی که ملازم است با اینکه انسان در عمل خودش قصد قربت را هم بیاورد.

از آن طرف قصد قربت متوقف است بر اینکه امری واقع باشد، قصد قربت یکی از مصادیق و وجوه قصد امر است یعنی باید امری باشد ما به داعی امتثال آن امر اتیان بکنیم این داعی امتثال امر را به آن می‌گویند قصد قربت. پس قصد قربت توقف دارد بر وجود امر. آن هم کدام امر؟ آیا امر واقعی که انسان نسبت به او جاهل است انسان می‌تواند قصد امتثال آن امر را بکند؟ خیر. آن امری را انسان می‌تواند قصد امتثالش را بکند که برای انسان معلوم باشد یعنی بگوید: من بخاطر اینکه خداوند امر فرموده که این عمل را انجام بدهم به قصد امتثال امر این امر متعلق به این فعل، می‌خواهم عمل را انجام بدهم.

پس ما با توجه به این سه نکته ۱ـ عبادت نیاز به قصد قربت دارد. ۲ـ قصد قربت متوقف است بر امر. ۳ـ آن امری که قصد قربت بر او متوقف است امری است که برای مکلف معلوم باشد. امر واقعی به درد نمی‌خورد. با توجه به این سه نکته، می‌گوییم در دَوَران بین وجوب و غیر استحباب «کیف یتحققّ الإحتیاط». الان ما نمی‌دانیم آیا این فعل واجب است یا مباح؟ وقتی که یک طرفش مباح شد، یعنی احتمال می‌دهیم امری نداشته باشیم. اگر احتمال می‌دهیم امری نباشد، ما چگونه می‌توانیم قصد قربت کنیم؟ و عبادت را به عنوان احتیاط محقق کنیم؟ احتیاط در عبادات در این مورد که دوران بین وجوب و غیر استحباب است این امکان ندارد.

پاسخ مرحوم شیخ انصاری

مرحوم شیخ در کتاب رسائل دو راه برای جواب از این اشکال بیان کرده‌اند و هر دو راه را مورد مناقشه قرار داده و بعد مرحوم آخوند نیز این دو راه را بیان می‌کند و به پاسخ‌های ایشان اشاره و به آنها نکاتی را اضافه می‌کنند.

راه اول

در این راه از قاعده ملازمه استفاده کرده‌اند، به این تقریب که احتیاط عقلا حسن است و در این بحثی نیست، از طرفی قاعده ملازمه می‌گوید: کلما حکم به العقل حکم به الشرع، هرجه را که عقل بدان حکم کند شرع نیز بدان حکم می‌کند. پس شارع نیز به آن حکم می‌کند. پس در دوران بین وجوب و استحباب ما امر را ثابت می‌کنیم و می‌توان قصد آن امر کرد.

اشکال اول

این راه مستلزم دور است، چراکه هر عارضی معروضی دارد و متوقف بر اوست. بیاض توقف بر دیوار دارد تا دیواری نباشد متصف به سفیدی نمی‌شود. احتیاط نیز توقف بر امر دارد تا امری نباشد احتیاط معنا نخواهد داشت. در حالی که شما از راه ملازمه به احتیاط رسیدید و عبادیت احتیاط را ثابت کردید. حال که با قاعده ملازمه کشف امر به احتیاط نمودید و امر نیز عبادیت را تصحیح نمود، ولی آن طرف را در نظر نگرفتید که هر امری توقف بر حسن احتیاط دارد و هر عارضی معروضی دارد، امر توقف بر امکان احتیاط دارد تا احتیاط ممکن نباشد امر به او امکان نارد و امر به غیر مقدور است. پس امر متوقف بر امکان احتیاط و حسن احتیاط است. در نتیجه امکان احتیاط متوقف بر امر و امر نیز متوقف بر امکان احتیاط شد و این دور واضح است.

به عبارت دیگر؛ احتیاط متوقف بر این است که امری باشد، عارضی است که نیازمند معروض است، عارض امر است که معروضش احتیاط است. از طرفی امر به غیر مقدور معنا ندارد باید چیزی ممکن باشد که امر به آن تعلق بگیرد، باید احتیاط حسن و یا امکان داشته باشد که امر به آن تعلق بگیرد، پس امر متوقف بر حسن احتیاط و امکان احتیاط است و این دور است.

اشکال دوم

این اشکال را مرحوم شیخ نیز مطرح می‌کند، مستشکل به دنبال امر مولوی است که با آن امر باید قصد قربت صورت پذیرد، در حالی که امر به احتیاط از باب انقیاد است و از باب اطاعت است همانطور که امر شارع به اطیعوا الله ارشادی است امر به احتیاط نیز ارشادی خواهد بود و امر ارشادی قصد قربت ندارد. پس ماقصد لم یقع شد.

۷

تطبیق تنبیه دوم

«الثانی أنه لا شبهة فی حسن الاحتیاط شرعا و عقلا»، شبهه‌ای نیست در اینکه احتیاط شرعا و عقلا حسن است. عقلاً گفتیم از باب اینکه حفظ واقع می‌کند محافظت بر واقع است، شرعاً از باب روایاتی که وارد شده است. ما اگر از آن روایات لزوم مولوی را نفهمیم لااقل استحباب را استفاده می‌کنیم. هم در وجوبیه هم در تحریمیه هم در عبادات هم در غیر عبادات. این یک مطلب. «كما لا ینبغی الارتیاب فی استحقاق الثواب» ثواب وجود دارد. «فیما إذا احتاط و أتى أو ترك» بیاورد این أتی در شبهه وجوبیه است، ترک در شبهه تحریمیه، «بداعی احتمال الأمر»، احتمال امر باز در شبهه وجوبیه، «أو النهی» در شبهه تحریمیه.

نظر استاد

این جوابی است که مرحوم آخوند داده‌اند، درست است. یعنی اگر ما باشیم و روایات، روایات امر ارشادی دارد. امر ارشادی بر امر ثواب و عقاب در آن مترتب نیست. لکن با قطع نظر از ارشادی بودن، این مقدار را می‌فهمیم که از نظر شارع، مسئله احتیاط برای شارع یک مسئله مطلوبی است، این قطع نظر از ارشادی بودن است. آنوقت در ارشادی بودن هم ارشاد تابع مرشد الیه است. اگر شارع ارشاد کرد به اینی که فلان عمل در نزد من هم مطلوب است اینجا چون خود آن عمل نه تبعیت از این امر، خود آن عمل در آن یک مطلوبیتی برای شارع وجود دارد اگر آن عمل را انجام دادید. به اعتبار آن عمل یک ثوابی هست، نه به اعتبار تبعیت از امر. در امر مولوی، ممکن است در خود فعل هیچ مصلحتی هم نباشد، لکن به اعتبار اینکه ما تبعیت از امر کردیم، شارع به ما ثواب می‌دهد در امر ارشادی به اعتبار تبعیت از امر ثواب نیست؛ اما ممکن است مرشد الیه آن فعلی باشد که در آن فعل ثوابت است. مثلاً اگر یک کسی گفت من شما را راهنمائی می‌کنم برو فلان‌جا مجانی کتاب می‌دهند. ببینید این گفته من تبعیت از گفته، شما را به نفعی نمی‌رساند و ثوابی و نفعی برای این تبعیت عائد شما نمی‌شود. اما اگر رفتید دنبال مرشد الیه یک دوره کتاب می‌گیرید.

۸

تطبیق اشکال و جواب

«و ربما یشكل»، این اشکال مهم که عرض کردم غرض از تنبیه هم برای ذکر این اشکال است، «فی جریان الاحتیاط فی العبادات عند دوران الأمر بین الوجوب و غیر الاستحباب»، در دوران امر بین وجوب و استحباب این اشکال نیست. «من جهة أن العبادة لا بد فیها من نیة القربة»، بیان اشکال این است که عبادت قصد تقرب می‌خواهد قصد تقرب یکی از وجوه قصد امر است قصد امر هم توقف دارد. «المتوقفة على العلم بأمر الشارع»، امر شارع را ما تفصیلاً بدانیم مثلاً بدانیم شارع فرموده روزه بگیرید تفصیلاً علم به امر شارع داریم اینجا می‌آییم امر را قصد می‌کنیم؛ اما گاهی اوقات اجمالاً هست مثلاً خود مرحوم شیخ هم در رسائل مثال زده برای اجمال، فرموده آنجائی که قبله مشتبه است نمی‌دانیم به کدام یک از این اطراف بخوانیم، اگر به هر چهار طرف خواندیم آنجا می‌گوییم امر شارع به یکی از این اطراف به نحو اجمال تعلق پیدا کرده است، آن هم مانعی ندارد. «تفصیلا أو إجمالا.»

بعد شروع می‌کنند به جواب، اولین جواب «و حسن الاحتیاط عقلا لا یكاد یجدی فی رفع الإشكال»، یعنی بعضی‌ها آمدند از راه حسن عقلی احتیاط وارد شدند قاعده ملازمه را هم به آن ضمیمه کردند. «کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع»، بعد نتیجه گرفتند پس احتیاط امر دارد. مرحوم آخوند می‌فرماید: «و لو قیل بكونه موجباً لتعلق الأمر به شرعا»، ولو اینکه این موجب باشد برای تعلق امر به احتیاط شرعاً. این ولو قیل، ‌ اشاره دارد به اینکه این قاعده ملازمه اثبات امر مولوی شرعی نمی‌کند طبق آن توضیحی که دادیم و خود مرحوم آخوند هم ۴ یا ۵ سطر بعد می‌گویند. قاعده ملازمه اثبات امر مولوی نمی‌کند امر ارشادی می‌کند.

حال مرحوم آخوند می‌گوید: و لو اینکه ما این حرف را بپذیریم که قاعده ملازمه موجب لتعلق امر به احتیاط شرعاً، یعنی مولویه، اما اشکال اساسی دور است. «بداهة توقفه»، یعنی توقف امر. بکونه، یعنی کون حسن عقلی احتیاط. و لو قیل بکون حسن عقلی احتیاط، موجب تعلق امر به احتیاط شرعاً باشد آنوقت موجب باشد از چه راهی؟ از راه قاعده ملازمه. «بداهة» توقف امر بر ثبوت احتیاط، چرا توقف دارد؟ این توقف العارض مفعول مطلق نوعی است. به نحوتوقف عارض بر معروض. احتیاط به منزله موضوع است، امر به حکم است و عارض. هر حکمی توقف دارد بر موضوعش این از این طرف. آنوقت شما می‌خواهید با حسن احتیاط برسید به امر. پس امر توقف دارد بر احتیاط از باب توقف عارض بر معروض. از آن طرف خود حسن احتیاط هم توقف بر امر دارد به قاعده ملازمه امر را اول می‌آورید تا به نتیجه حسن احتیاط شرعی برسید.

«فكیف یعقل أن یكون من مبادی ثبوته»، چگونه معقول است که أن یکون، اسم یکون امر است. امر از مبادی ثبوت احتیاط باشد یعنی شما با امر شارع بیایید اثبات کنید امکان احتیاط را. چگونه امکان دارد که شما با امر بیایید احتیاط را اثبات کنید احتیاط به نحو اینکه قصد قربت در حالی که خود امر هم توقف بر احتیاط دارد چون امر عارض است و احتیاط معروض او هست.

الفري بسائر شرائطها ، كما لا يخفى.

نعم ، لو علم بقبوله التذكية وشكّ في الحلّيّة فأصالة الإباحة فيه محكّمة ، فإنّه حينئذ إنّما يشكّ في أنّ هذا الحيوان المذكّى حلال أو حرام ، ولا أصل فيه إلّا أصالة الإباحة ، كسائر ما شكّ في أنّه من الحلال أو الحرام (١).

هذا إذا لم يكن هناك أصل موضوعيّ آخر مثبت لقبوله التذكية ، كما إذا شكّ ـ مثلا ـ في أنّ الجلل في الحيوان هل يوجب ارتفاع قابليّته لها أم لا؟ فأصالة قبوله لها معه محكّمة (٢) ، ومعها لا مجال لأصالة عدم تحقّقها ، فهو قبل الجلل كان يطهر ويحلّ بالفري بسائر شرائطها فالأصل أنّه كذلك بعده.

وممّا ذكرنا ظهر الحال فيما اشتبهت حلّيّته وحرمته بالشبهة الموضوعيّة من الحيوان ، وأنّ أصالة عدم التذكية محكّمة فيما شكّ فيها لأجل الشكّ في تحقّق ما اعتبر في التذكية شرعا.

كما أنّ أصالة قبول التذكية محكّمة إذا شكّ في طروء ما يمنع عنه ، فيحكم بها فيما احرز الفري بسائر شرائطها عداه (٣) ، كما لا يخفى ، فتأمّل جيّدا.

__________________

ـ وصريح كلام السيّد الإمام الخمينيّ ـ في كتاب الطهارة ٣ : ٥٢٥ ـ هو المعنى السادس.

هذا ، وتصديق بعض المحتملات خارج عن المقام ، فإنّه مربوط بالبحث الفقهيّ.

(١) وقد أورد عليه المحقّق الاصفهانيّ بما حاصله : أنّ القابليّة والخصوصيّة المفروضة في الحيوان تختلف بحسب الموارد ، فربّما حيوان له قابليّة للحلّيّة والطهارة فتؤثّر التذكية فيهما ، كما في تذكية مأكول اللحم ؛ وربّما حيوان له قابليّة للطهارة فقط فتؤثّر التذكية فيها فقط ، كما في تذكية غير المسوخ ممّا لا يؤكل لحمه ؛ وربّما حيوان له قابليّة للحلّيّة فقط فتؤثّر التذكية فيها فقط ، كما في السمك ، فإنّ ميتته طاهرة ولا ترتبط طهارته بتذكيته. وهذا يكشف أنّ الخصوصيّة والقابليّة المؤثّرة في بعض الحيوانات غير الخصوصيّة والقابليّة المؤثّرة في غيرها.

وعليه فإذا شككنا في حلّيّة الحيوان يرجع الشكّ إلى ثبوت القابليّة الّتي بها تؤثّر التذكية في حلّيّته وإن علمنا بثبوت القابليّة الّتي بها تؤثّر التذكية في طهارته ، ومعه لا مجال لأصالة الحلّ ، بل تجري أصالة عدم تلك القابليّة المستتبع عدم التذكية المؤثّرة في حلّيّته. نهاية الدراية ٢ : ٥١٤.

(٢) أي : فأصالة قبول الحيوان للتذكية مع الجلل محكّمة.

(٣) أي : ما عدا ما يمنع عن قبول التذكية.

[التنبيه] الثاني : [حسن الاحتياط شرعا وعقلا]

أنّه لا شبهة في حسن الاحتياط شرعا وعقلا في الشبهة الوجوبيّة أو التحريميّة ، في العبادات وغيرها. كما لا ينبغي الارتياب في استحقاق الثواب فيما إذا احتاط وأتى أو ترك بداعي احتمال الأمر أو النهي.

[تقرير إشكال الاحتياط في العبادة]

وربما يشكل في جريان الاحتياط في العبادات عند دوران الأمر بين الوجوب وغير الاستحباب من جهة أنّ العبادة لا بدّ فيها من نيّة القربة المتوقّفة على العلم بأمر الشارع تفصيلا أو إجمالا (١).

[ما قيل في الجواب عن إشكال الاحتياط ، والإيراد عليه]

وحسن الاحتياط عقلا (٢) لا يكاد يجدي في رفع الإشكال ولو قيل بكونه

__________________

(١) حاصل الإشكال : أنّه لا يمكن جريان الاحتياط فيما لو دار الأمر بين الوجوب وغير الاستحباب. بيان ذلك: أنّه لا شكّ في اعتبار قصد القربة ـ بمعنى قصد امتثال الأمر ـ في العمل العباديّ ، وهو متوقّف على العلم بتعلّق أمر الشارع بالعمل تفصيلا ـ كالعلم بتعلّق الأمر بصلاة الظهر إذا حان وقته ـ أو إجمالا ـ كالعلم بتعلّق الأمر بإحدى الصلوات الأربع عند اشتباه القبلة ـ ، فمع الجهل بتعلّق أمر الشارع بالعمل لا يمكن قصد القربة ، ومعلوم أنّ الشكّ بين الوجوب وغير الاستحباب يرجع إلى الشكّ بين تعلّق الأمر بالعمل وعدمه ، وإذا شكّ في تعلّق الأمر بالعمل لم يكن الاحتياط به من الاحتياط في العبادة ، فإنّ الاحتياط من العبادة عبارة عن الإتيان بمحتمل العبادة ، ومع عدم إحراز تعلّق الأمر بالعمل لا يمكن قصد امتثال الأمر به ، فيكون الإتيان به بلا نيّة القربة ، وحينئذ يعلم بأنّ المأتي به ليس عبادة قطعا.

هذا كلّه فيما إذا دار الأمر بين الوجوب وغير الاستحباب ، وأمّا إذا دار الأمر بين الوجوب والاستحباب ، فلا مجال للإشكال ، للعلم بالأمر المصحّح لنيّة القربة.

وهذا الإشكال تعرّض له الشيخ الأعظم في فرائد الاصول ٢ : ١٥٠ ـ ١٥١.

(٢) إشارة إلى الجواب الأوّل من الأجوبة الّتي ذكروها لدفع الإشكال المتقدّم. وهو مركّب ـ

__________________

ـ من قياسين :

الأوّل : أنّ الاحتياط حسن عقلا ، وكلّ ما حكم العقل بحسنه حكم الشرع بحسنه ، فالاحتياط حسن شرعا.

الثاني : الاحتياط حسن شرعا ، وكلّ ما حكم الشرع بحسنه تعلّق الأمر به شرعا ، فالاحتياط تعلّق به الأمر شرعا.

والحاصل : أنّ الاحتياط لمّا كان حسنا عقلا كان ـ بمقتضى قاعدة الملازمة بين حكم العقل وحكم الشرع ـ متعلّقا للأمر الشرعيّ ، فيثبت الأمر به بنحو اللمّ ، وقصد هذا الأمر الشرعيّ كاف في الاحتياط في العبادة.

وقد ناقشه المصنّف قدس‌سره بوجهين :

الأوّل : ما أشار إليه بقوله : «ولو قيل بكونه موجبا لتعلّق الأمر به شرعا». ثمّ وضّحه بقوله الآتي : «مع أنّ حسن الاحتياط لا يكون بكاشف ... بل يكون حاله في ذلك حال الإطاعة ، فإنّه نحو من الانقياد والطاعة». وحاصل ما أفاده : أنّ حسن الاحتياط عقلا انّما يدلّ ـ بقاعدة الملازمة ـ على تعلّق الأمر الإرشاديّ بالاحتياط ، والأمر الإرشاديّ لا يصلح للتقرّب به. وبعبارة اخرى : لا يستكشف من قاعدة الملازمة تعلّق الأمر المولويّ بالاحتياط كي يمكن قصد امتثاله والتقرّب به ، بل غاية ما يستكشف منه تعلّق الأمر الإرشاديّ به ، ومن المعلوم أنّ الأمر الإرشاديّ لا يصلح للتقرّب به.

والوجه في عدم استكشافه من قاعدة الملازمة أنّ مورد قاعدة الملازمة هو الحكم العقليّ الواقع في مرتبة علل الأحكام من المصالح والمفاسد ، فإنّ هذا الحكم نشأ عن مصلحة في نفس متعلّقه ويكشف بقاعدة الملازمة أنّه مأمور به شرعا. وأمّا الحكم العقليّ الواقع في مرتبة معلولات الأحكام ـ من الإطاعة والمعصية والثواب والعقاب ـ فليس من موارد قاعدة الملازمة. والحكم العقليّ في باب الاحتياط من قبيل الثاني ، فإنّ حكم العقل بحسن الاحتياط كحكمه بحسن الإطاعة وقبح المعصية ، فحكمه بحسنه واقع في مرتبة معلولات الأحكام ، وحينئذ لا يكون الأمر بالاحتياط ـ المستفاد من قاعدة الملازمة أو الأخبار ـ إلّا إرشادا إلى ما يستقلّ به العقل من حسن الانقياد واستيفاء الواقع والتحرّز عن الوقوع في المفسدة الواقعيّة وفوات المصلحة النفس الأمريّة. فلا يستكشف من قاعدة الملازمة تعلّق الأمر الشرعيّ المولويّ بالاحتياط.

وهذا الوجه تعرّض له المحقّق النائينيّ وارتضى به على ما في فوائد الاصول ٣ : ٣٩٩.

ولكنّ المحقّق الأصفهانيّ أورد على هذا الوجه بما حاصله : أنّ قياس أوامر الاحتياط ـ

__________________

ـ بأوامر الإطاعة قياس مع الفارق ، لأنّ المانع عن تعلّق الأمر المولويّ بالطاعة ليس مجرّد استقلال العقل بحسنها ، ولا كون حسن الطاعة في رتبة متأخّرة عن الأمر ، بل المانع عن تعلّق الأمر المولويّ بها هو عدم قابليّة موردها للحكم المولويّ ، لكونه محكوما عليه بالحكم المولويّ ، فإثبات الحكم المولويّ الآخر في موردها لغو. ومعلوم أنّ هذا المانع في موارد الاحتياط مفقود ، ضرورة أنّه ليس في موارد الاحتياط إلّا مجرّد احتمال الأمر المولويّ ، وهذا الاحتمال لا يكفي للدعوة ، فلا مانع من أن يأمر المولى نحو المحتمل مولويّا. نهاية الدراية ٢ : ٥٢٢ ـ ٥٢٣.

وهذا الإيراد أورده السيّد المحقّق الخوئيّ أيضا على المحقّق النائينيّ بتقرير آخر. راجع مصباح الاصول ٢ : ٣١٧ ـ ٣١٨.

الثاني : ما أشار إليه بقوله : «بداهة توقّفه على ثبوته ... من مبادئ ثبوته؟!». وحاصله : أنّه لو سلّم استكشاف تعلّق الأمر المولويّ بالاحتياط من قاعدة الملازمة ، لا يكاد يجدى إثبات الأمر به في رفع الإشكال ، للزوم الدور. وتوضيحه : أنّ الاحتياط في العبادة عبارة عن إتيان العبادة بجميع ما يعتبر فيها من الأجزاء والشرائط ، ومن شرائطها إتيانها بقصد أمرها ، فلا يتحقّق الاحتياط في العبادة إلّا إذا احرز كونها مأمورا بها ، فالأمر بالاحتياط بهذا الاعتبار مقدّم على الاحتياط تقدّم الموضوع على حكمه ، وهو باعتبار كونه مستكشفا من حكم العقل بحسن الاحتياط مؤخّر عن الاحتياط تأخّر الحكم عن موضوعه. وعليه فالأمر بالاحتياط متوقّف على ثبوت الاحتياط ، وهو متوقّف على الأمر به ، وهذا دور باطل.

وقد أورد المحقّق الأصفهانيّ على هذا الوجه بما حاصله : أنّ العارض على قسمين :

أحدهما : عارض الوجود. وهو ما يحتاج إلى موضوع موجود ، كالبياض المحتاج في وجوده إلى موضوع موجود.

ثانيهما : عارض الماهيّة. وهو ما لا يحتاج إلى موضوع موجود خارجا أو ذهنا ، بل ثبوت المعروض هاهنا بثبوت عارضه ، والعروض تحليليّ ، كالفصل العارض على الجنس ، فإنّ الجنس في حدّ ذاته مبهمة ولا يتعيّن إلّا بعروض الفصل ، فلا ثبوت له إلّا بثبوت الفصل.

والحكم بالإضافة إلى موضوعه من قبيل عوارض الماهيّة ، فإنّ الحكم عارض على ماهيّة العمل لا على وجوده ، فلا يتوقّف ثبوته على ثبوت موضوعه ، بل يثبت موضوعه بثبوته ويكون العروض تحليليّا ، فلا دور ، إذ ليس هناك تعدّد الوجود حتّى يلزم الدور.

ثمّ تصدّى للمناقشة في الجواب الأوّل بوجه آخر ، فقال : «الأمر الاحتياطيّ إن تعلّق بذات الفعل بعنوانه لا بعنوان التحفّظ على الواقع فإنّه وإن أمكن أخذ قصد الأمر في موضوع ـ

موجبا لتعلّق الأمر به شرعا ، بداهة توقّفه على ثبوته (١) توقّف العارض على معروضه ، فكيف يعقل أن يكون من مبادئ ثبوته؟!

وانقدح بذلك (٢) أنّه لا يكاد يجدي في رفعه أيضا القول بتعلّق الأمر به من جهة ترتّب الثواب عليه (٣) ، ضرورة أنّه فرع إمكانه ، فكيف يكون من مبادئ جريانه؟! هذا.

مع أنّ حسن الاحتياط لا يكون بكاشف عن تعلّق الأمر به بنحو اللمّ ، ولا ترتّب الثواب عليه بكاشف عنه بنحو الإنّ ، بل يكون حاله في ذلك حال

__________________

ـ نفسه إلّا أنّ لازمه خروج الشيء عن كونه احتياطا ، لأنّ موضوعه محتمل الوجوب حتّى ينحفظ عليه ؛ وبعد فرض تعلّق الأمر بذات الفعل بقصد هذا الأمر كان تحقيقا للعبادة الواقعيّة المعلومة المنافية لعنوان الاحتياط ، وهو خلف. وإن تعلّق الأمر بالاحتياط بعنوانه المأخوذ فيه قصد شخص الأمر فهو خلف من وجه آخر ، لأنّ معناه جعل الاحتياط عبادة ، لا جعل الاحتياط في العبادة ، والكلام في الثاني دون الأوّل». نهاية الدراية ٢ : ٥١٨ ـ ٥٢٢.

(١) أي : توقّف الأمر بالاحتياط على ثبوت الاحتياط.

(٢) أي : بما مرّ في المناقشة على الجواب الأوّل.

(٣) وهذا هو الجواب الثاني من الأجوبة الّتي ذكروها للجواب عن الإشكال المتقدّم. وحاصله : أنّ ترتّب الثواب على الاحتياط يكشف ـ بنحو الإنّ ـ عن تعلّق الأمر به ، لأنّ ثبوت الثواب معلول ثبوت الأمر ، فيحرز به تعلّق الأمر الشرعيّ بالاحتياط.

وناقش فيه المصنّف قدس‌سره أيضا بالوجهين السابقين :

أحدهما : ما أشار إليه بقوله : «ضرورة أنّه فرع إمكانه ...». وحاصله : أنّ ترتّب الثواب على الاحتياط فرع إمكان الاحتياط ، وقد مرّ عدم إمكانه لمحذور الدور ، فلا يمكن استكشاف تعلّق الأمر بالاحتياط من ترتّب الثواب عليه.

ثانيهما : ما أشار إليه بقوله الآتي : «ولا ترتّب الثواب عليه بكاشف بنحو الإنّ ...».

وحاصله : أنّ ترتّب الثواب على الاحتياط لا يستلزم الأمر المولويّ به ، فإنّ حال الاحتياط في ترتّب الثواب عليه حال الإطاعة فيه ، فكما أنّ الطاعة الحقيقيّة حسنة عقلا ويترتّب عليها الثواب بمجرّد كونها في نفسها انقيادا من دون تعلّق الأمر المولويّ به فكذلك الاحتياط ، فلا يكشف تعلّق الأمر الشرعيّ من ترتّب الثواب عليه.

ولا يخفى : أنّ ما أفاده المحقّق الأصفهانيّ إيرادا على الوجهين جار في المقام أيضا.