اشکال
در ادامه بحث مستشکل میگوید: در این اخبار توقف گرچه به دلالت مطابقی نمیتوانیم، وجوب مولوی را استفاده کنیم. مستشکل میگوید: ما قبول داریم اخبار توقف وقف عند شبه به دلالت مطابقیه حکم شرعی را بیان میکند و لکن ما به دلالت التزامیه و از راه برهان انی ما یک حکم شرعی مولوی و وجوب احتیاط مولوی را استفاده میکنیم.
برای توضیح این اشکال باید ۴ مطلب را به عنوان مقدمه بگوییم تا این اشکال روشن شود. به خاطر داشته باشید اخباریها دنبال این هستند که بگویند احتیاط یک وجوب شرعی مولوی دارد و اصولیین دنبال انکار این مطلب هستند.
برای توضیح این اشکال لایقال ۴ مطلب را باید مد نظر داشته باشیم:
مطلب اول
قاعده قبح عقاب بلا بیان، بیان خصوص حکم واقعی نیست و اعم از بیان حکم واقعی و حکم ظاهری، به نام وجوب احتیاط است. در نتیجه اگر در موارد شبهه شارع احتیاط را به وجوب شرعی مولوی واجب کرد، قاعده قبح بلا بیان پیاده نمیشود.
مطلب دوم
از خصوصیات تعلیل این است که در مصادیق آن معلل سریان و جریان دارد و اختصاص به حکم خاص و مورد و مصداق خاص ندارد. این مثال معروف لا تأکل رمان لانه حامض، تعلیل است. اینجا میگویند: تعلیل اختصاص به مصداق خاص به نام رمان ندارد، هر جا ترشی باشد، این حکم است.
در این روایات وقوف این عبارت آمده بود که «فإنّ الوقوف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی الهلکه»، علت وجوب وقوف را اقتحام در هلکه قرار داده است و مورد و ملاکش شبه است. یعنی «لاجل شبهه» انسان اقتحام در هلکه مییابد. در نتیجه این ملاک عامی است، این شبه مثل آن «لانه حامض» است که نتیجه میگیریم هر جا شبهه باشد، توقف واجب است، چه شبهه قبل الفحص و شبهه بعد از فحص و شبهه به عمل اجمالی.
مطلب سوم
این اشکال این است که در احکام شرعیه مولویه، ما همانطوری که از راه دلالت مطابقیه، حکم مولوی را استفاده میکنیم. از راه دلالت التزامی هم میتوانیم استفاده کنیم، شارع یک وقتی است که میفرماید: «یحرّم علیکم کذا»، برای شما حرام است. این حرمت یک حکمی است که مولوی و مدلول مطابقی این دلیل است و گاهی این حکم را از مدلول التزامی میفهمیم و این آیه شریفه «وَ مَنْ یقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ»، آیه نیامده است که قتل مومن به تعمد حرام است و از این جزاء جهنم استفاده میکنیم که خداوند قتل عمدی مومن را حرام قرار داده است. از راه دلالت اقتضاء این استفاده را میکنیم، گاهی اوقات بعضی از احکام مولویه را از راه دلالت اقتضاء یا دلالت التزامی و به طور کلی دلالت غیر مطابقیه استفاده میکنیم.
مطلب چهارم
به قرینه انصراف این لفظ هلاکت در این روایات «انّ الوقوف عند الشبهة خیر من الاقتحام فی الهلکة»، هلکه به هلاکت اخرویه انصراف دارد، هلاک اخرویه در این روایات مد نظر است.
حال که این چهار مطلب را بیان کردیم به عنوان مقدمه مستشکل به مرحوم آخوند اینطور اشکال میکند میگوید ما باشیم دلالت مطابقه اخبار وقوف و دلالت بر حکم ارشادی بر مسئله وقوف و احتیاط دارد؛ اما ما به دلالت التزامیه وجوب احتیاط را به نحو حکم مولوی از همین اخبار وقوف استفاده میکنیم.
دو نکته قابل استفاده است: یک: استفاده وجوب توقف و وجوب احتیاط مولویه؛ دوم: اینکه از همین اخبار حکم مولویه را استفاده میکنیم. با آن چهار مطلبی که عرض کردیم این مسئله روشن میشود. میگوید در روایت وقتی هلاکت به معنای عقوبت است، عقوبت معلول حکم مولوی است. عقوبت و حسن عقوبت معلول حکم ارشادی نیست. باید یک حکم مولوی یک وجوب احتیاط مولوی باشد، تا اینکه بر مخالفتش عقوبت مترتب باشد و الاّ بر مخالفت حکم ارشادی عقوبت مترتب نمیشود و ما از راه برهان انی و از راه پی بردن به علت از راه معلول این مسئله را استفاده میکنیم حسن عقاب، معلول یک تکلیفی است از طرف شارع و یک حکم مولوی است.
ما نتیجه میگیریم حال که در اینجا در این روایات میگوید: هلاکت وجود دارد ما به برهان انی وجوب احتیاط مولویه را استفاده میکنیم. این خلاصه بیان مستشکل است.
جواب
مرحوم آخوند پاسخی را ذکر میکنند که در حاشیه رسائل همین اشکال را دقیقتر بررسی میکنند. در اینجا میفرمایند: وجوب احتیاط معلول نیست، همین مقدار میفرمایند ما نمیتوانیم علم به وجوب احتیاط پیدا کنیم. بعد از این ورود این روایات ما هنوز ایجاب احتیاط مولوی برایمان معلوم نیست.
کلام مرحوم آخوند در حاشیه رسائل
این مقدار جواب جواب کافی نیست، چون مستشکل گفت ایجاب احتیاط مولوی را از برهان انی میفهمیم؛ لذا در پاسخی که مرحوم آخوند در حاشیه رسائل فرمودند اشاره میکنیم. در حاشیه رسائل میفرمایند: اگر بخواهیم ایجاب احتیاط مولویه را از روایات به دلالت التزامی استفاده کنیم، مستلزم دور است.
بیان دور این است که اگر هلاکت به معنای عقوبت باشد، منوط و متوقف است به این که امر به وقوف و احتیاط بیان برای حکم شرعی باشد، متوقف بر بیانیت شرعیه این امر به وقوف است. یعنی اگر امر به وقوف بیانیت شرعیه نداشته باشد، این هلاکت به معنای عقوبت نمیتواند باشد. از آن طرف بیانیت امر به وقوف هم متوقف بر این است که هلاکت به معنای عقوبت باشد.
تعبیری که مرحوم آخوند دارند در حاشیه رسائل و یادداشت کردیم این است «و ان کون بیانه» یعنی اخبار وقوف اگر میخواهند، بیان باشند به عنوان حکم شرعی موقوف «علی حمل هلکه ذلک»، هلاکت را بر ظاهر حمل کنیم از آن طرف هلاکت را «و هو»، این هم حمل موقوف «علی کونه بیان و الاّ لمّا صحّ حمل علی ظاهرها»، اگر بخواهیم این هلاکت را حمل بر ظاهر کنیم، عرض کردیم به قرینه انصراف ظهور در عقوبت هلاکت دارد، یعنی عقوبت اقتحام در هلاکت، اگر این هلاکت را ما بخواهیم حمل بر عقوبت کنیم، متوقف است بر اینکه امر به وقوف بیان باشد.
به دلیل اینکه اگر هلاکت به معنای عقوبت نباشد و اگر هلاکت به معنای شی دیگری باشد، دفع آن واجب نیست. فرض کنید هلاکت اگر به معنای ضرر بدنی باشد نه به معنای عقوبت اخروی، دفع آن واجب نیست و شارع میخواهد هلاکت واجبه را دفع کند، پس اگر این هلاکت بخواهد به معنای عقوبت باشد متوقف است بر اینکه این امر به وقوف بیان باشد به عنوان یک بیان شرعی، اگر هم امر به وقوف بخواهد بیان باشد، متوقف است بر اینکه هلاکت را به معنای عقوبت گیریم که اگر نباشد حمل آن بر ظاهرش که عقوبت باشد صحیح نیست. نتیجه این میشود آنچه که در حاشیه رسائل مرحوم آخوند فرمودهاند: در اینجا باید در جواب این اشکال است.
شما این برهان انی که هلاکت را به معنای عقوبت میگیریم، میخواهیم کشف از این کنیم که یک وجوب احتیاط مولوی داریم، در حالی که طبق این بیانی که گفتیم حمل هلاکت بر عقوبت، متوقف است بر اینکه امر به وقوف بیان باشد و صلاحیت برای بیانیت داشته باشد والا اگر نداشته باشدریال عقوبت مطرح نمیشود و اگر ما بخواهیم امر به وقوف را به عنوان بیان قرار دهیم این متوقف است بر اینکه هلاکت را حمل بر عقوبت کنیم، چون هلاکت اگر غیر از عقوبت باشد، دفع آن واجب نیست، «و هذا دور» لذا ما نمیتوانیم از راه برهان انی وجوب احتیاط مولویه را استفاده کنیم.