«نعم»، این نعم عرض کردم در خارج مطلب اختلاف بین محشین کفایه است که این آیا استدراک از راه اول است یا از راه دوم، غالب آنها گفتهاند از راه دوم است. که بیان ما در خارج مطلب منطبق بر همین بود که استدراک از راه دوم است.
آنهایی که میگویند استدراک از راه اول است، میگویند شارع که نگفته اصالة الاباحه حجت است، جعل حجیت برای اصالة الاباحه نکرده است و بنابراین راه اول در اصالة الاباحه شرعیه جریان ندارد. این با عباراتی که مرحوم آخوند دارند خیلی سازگاری ندارد.
راه دوم این بود که بگوییم آن حکمی که در لوح محفوظ است «حکمٌ واقعی ناشی عن الارادة والمصلحه فی المتعلق»، اما این حکمی که خبر واحد برای ما بیان میکند طریقی است، یعنی در انشاء این طریق مصلحت است.
حال مرحوم آخوند میخواهند بفرمایند این بیان، «یشكل الأمر» در بعضی از اصول عملیه، چرا میگوید در بعضی از اصول عملیه چون عرض کردیم اصول عملیه دو قسم هستند. اصول عملیهای داریم که نظر به واقع دارند؛ مثل استصحاب و قاعده فراغ.
اصول عملیهای که نظر به واقع دارند، اسم آنها را حکم طریقی میشود گذاشت، یعنی طریق به واقع است و لو اینکه در این طریق در متعلقاش مصلحت نباشد و در خود طریق مصلحت باشد، اما یک سری اصول عملیهای داریم که اصلا عنوان طریق و نظر الی الواقع ندارد؛ مثل اصالة الاباحه شرعیه، «کل شیء لک حلال»، این برای ما جعل یک حلیت حقیقیه را در مقام ظاهر میکند، یعنی الان حقیقتا برای تو حلال است، اما حقیقتا در مقام ظاهر، یعنی حالا که شک به حکم واقعی داری.
اینجا نکتهای را مرحوم آقای حکیم در کتاب حقائق تذکر داده که چون مرحوم آخوند چون اصالة الاباحه قائل است به اینکه شارع جعل حلیت حقیقیه ظاهرا میکند، اما حالا که شک داریم شارع میگوید حقیقتا تتن را حلال بدان. روی مبنای خودش بعض اصول عملیه میگوید.
«فی بعض الأُصول العملیة، كأصالة الإباحة الشرعیة» این اشکال وجود دارد، چرا؟ بیان اشکال این است. «فإنّ الإذن فی الإقدام والاقتحام»، از یک طرف اصالة الاباحه میگوید «کل شیء لک حلال»، «اذن ینافی المنعَ فعلاً»، با آن منع فعلی واقعی. میگوییم منع کجا؟ میگوید: «كما فی ما صادف الحرام»، حالا فرض کنیم در واقع هم شرب تتن حرام است، «کل شیء لک حلال» میگوید حلال بین اینها منافات پیدا میشود.
باز اشاره میکنند به یک بحث دقیق که ما در شریعت دو گونه اباحه داریم: اباحهی اقتضائیه و یکی اباحهی لا اقتضائی است. این اباحههای متعارفی که داریم خوردن آب مباح است، خوردن غذا مباح است، پوشیدن لباس مباح است.
این اباحهها که در مقابل وجوب و حرمت بعنوان یکی از احکام تکلیفیه است اباحهی لا اقتضایی است. یعنی اباحهای است که ناشی از مصلحت و مفسده نیست، در احکام شرعیه میگویند اگر مصلحت در فعل باشد، مصلحت آن شدیده میشود واجب و مصلحت ضعیفه مستحب میشود، مفسده باشد، مفسده شدیده حرام میشود و مفسده ضعیفه مکروه میشود.
میگویند در جایی که نه مصلحت و نه مفسده است اباحه میشود، چون نه مصلحت است و نه مفسده اسم آن را اباحه لا اقتضایی میگذارند، یعنی اباحهای که در آن مفسده و مصلحت ملحوظ نظر نیست، اما این اباحهای که در «کل شیء لک حلال» است اباحهی اقتضائیه است، چون در نفس اباحه نه در متعلق آن، چون شارع میبیند هرجا مردم شک کردند، در حلیت و حرمت، اگر راه برای آنها باز بگذارد و بفرماید حلال است، در خود اباحه و حلیت مصلحت وجود دارد. به تعبیر دیگر در خود اذن مصلحت وجود دارد، اسم این را اباحهی اقتضائیه میگذارند.
بین اباحهی لااقتضائیه و حرمت تنافی وجود دارد. بین اباحهی اقتضائیه و حرمت هم تنافی وجود دارد، اما تنافی کدام بیشتر و کدام کمتر است؟ آنچه مهم این است. از عبارت مرحوم آخوند استفاده میشود بین اباحهی لا اقتضائیه تنافی بیشتر است، چون هم در حکم تنافی است و هم در اراده و کراهت تنافی است و هم در مصلحت و مفسده، چون حرمت یعنی مفسده هست، اباحهی لااقتضایی میگوید مفسده است، تناقض در حکم، اراده و ملاک است.
اما در اباحهی اقتضائیه نمیگوییم، در متعلق اباحه مفسده نیست، یعنی تناقض ملاک در آن نیست. در ملاک در خود مأذون فیه است، بله اما از جهت عملی، اینکه شارع میگوید من به تو اذن میدهم، بین خود این حکم و آن حرمت واقعیه تناقض است.
بنابراین در اباحهی لااقتضائیه تنافی بین اباحه و حرمت هست، اما تنافی فقط در مرحلهی حکم است، در مرحله ملاک نیست، اما بین اباحهی لا اقتضائیه و حرمت تنافی در مرحله ملاک هم وجود دارد، آنگاه آخوند میفرمایند ما در اینجا میگوییم تنافی وجود دارد، چون در مأذون فیه اصلا هیچ بحثی نیست، ممکن است در مأذون فیه مفسده باشد.
در اباحهی لا اقتضائیه میگوییم در مأذون فیه اصلا مفسده وجود ندارد، چون اباحهی لا اقتضائیه را معنا کردیم گفتیم لا اقتضائیه یعنی این آب خوردن مفسده و مصلحتی ندارد، اگر گفتیم شرب تتن اباحهی لا اقتضائیه دارد یعنی شرب تتن مفسده ندارد، در لوح محفوظ آمده حرام، حرام یعنی مفسده دارد، اما اگر گفتیم این اباحهی اقتضائیه است، اباحهی اقتضائیه دیگر کاری به مأذون فیه نداریم؛ بله، در اباحهی اقتضائیه میگوییم در خود اذن مصلحت است، اما ملاک حرمت مأذون فیه است، یعنی دو موضوع میشود.
«وإن كان الإذنُ فیه»، اگر چه اذن در اقتحام، «لأجل عدم مصلحة»، فیه یعنی در همین اذن، این اذن لأجل مصلحة در خود اذن اسمش را اباحهی اقتضائیه گذاشتیم، «لا لأجل» شروع میکند به اباحهی لا اقتضایی، «لا لأجل عدم مصلحة أو مفسدة ملزمة فی المأذون فیه»، که عدم مفسده و مصلحت در مأذون فیه اسمش اباحهی لا اقتضائیه است.
آنگاه این سوال مطرح میشود که چرا آخوند میگوید «وإن»، «إن» همیشه یک فرد خفی را میخواهند بگویند، یعنی «وإن كان الإذنُ فیه لأجل عدم مصلحة» در اذن، این محذورش از آن قسمت دوم که اباحهی لا اقتضائی است کمتر است.
آخوند میفرمایند اینجا محذور وجود دارد. در «کل شیء لک حلال» بین این حلیت و بین آن حرمت واقعی که حالا ما فرض کردیم شرب تتن در واقع حرام است، بین این دو تا تنافی است، ولی اینکه این اباحه، اباحهی اقتضایی است و تنافی بین اباحهی اقتضایی و حرمت از تنافی بین اباحهی لا اقتضایی و حرمت کمتر است.
اما تنافی کمتر باعث نمیشود این تنافی وجود نداشته باشد. بالاخره تنافی چه کم و چه زیاد، باید آن را حل کنیم. تا اینجا خلاصه اشکال.