«ثمّ لا یذهب علیك: أنّ التكلیف ما لم یبلغ مرتبة البعث والزجر لم یصِر فعلیاً، وما لم یصِر فعلیاً لم یكد یبلغ مرتبة التنجّز واستحقاقِ العقوبة علی المخالفة، وإن كان ربما یوجب موافقتُهُ استحقاقَ المثوبة».
معنای فعلیت
مرحوم آخوند بعد از بیان قید فعلی در تقسیم اول، فرمودند «أنّ البالغ الّذی وضع علیه القلم، إذا التفت إلی حكم فعلی»، این قید فعلی در کلمات مرحوم شیخ انصاری نبود، در بحث امروز سرّ این قید را با یک توجیه جامعی بیان میکنند،
مقصود ایشان این است که اگر مکلف به یک حکمی قطع پیدا کرد، قطع به یک حکم در صورتی به مرحله حجیت و وجوب العمل عقلی میرسد که آن حکم یک حکم فعلی باشد. بنابراین اگر مجتهدی قطع به یک حکم اقتضایی یا انشایی پیدا کرد، این قطع به حکم اقتضایی و انشایی حجیتی ندارد و اثری بر آن مترتب نیست. برای توضیح این مطلب باید مراتب حکم را بیان کنیم.
مراتب حکم
مرحوم آخوند در حاشیه رسائل و در کفایه برای حکم شرعی چهار مرتبه قائل است، البته با این نظریه ایشان، برخی از محققین موافق و برخی مخالف هستند. شارع مقدس که میخواهد یک حکم وجوب نماز یا حرمت خمر را بیان کند و صادر کند مراحلی که وجود دارد را باید بررسی کنیم.
مرحله اقتضاء
اولین مرحله مرحله اقتضاء است، مرحله اقتضاء یعنی مرحلهی ملاکات، آیا نماز فعلی است که دارای ملاک باشد؟ آیا خمر فعلی است که دارای مفسده باشد؟ اولین چیزی که شارع مقدس لحاظ میکند ملاک است. بنابراین ما را راهنمایی میکند اگر در فعلی ملاک مفسدهی شدیده بود، هرگز آن به مرحلهی وجوب نمیرسد، یا در فعلی ملاک مصلحت شدیده باشد، هرگز شارع نمیتواند آن را حرام کند. اگر مصلحت است باید واجب کند و اگر مفسدهی شدیده دارد باید حرام کند. پس اولین مرحله، مرحلهی ملاک و اقتضاء است.
مرحله انشاء
دومین مرحله، مرحله انشاء و جعل است. شارع مقدس به مقتضای آن ملاک حکمی را جعل و انشاء میکند، مرحلهی انشاء مرحلهی صدور حکم عن المولا است، مرحلهی ابراز الحکم و مرحلهی جعل حکم است.
برای تصویر مرحله انشاء میتوان به قوانین در مجلس شورای اسلامی اشاره کرد که قانونی را تصویب کردند، این قانون قبل از اینکه به مرحلهی اجراء برسد به منزلهی یک قانون انشایی است؛ یعنی قانون بیان شد، از طرف مقنن قانون ابراز و جعل شد، در مرحلهی انشاء بعث و زجر وجود ندارد. بعث یعنی مکلف را تحریک کنیم که این کار را انجام بدهد یا از این کار ترک کند، بعث و زجر بنحو فعلی در مرحلهی انشاء نداریم. پس مرحلهی انشاء مانند مرحلهی جعل قانون است.
مرحله فعلیت
مرحلهی سوم، مرحلهی فعلیت است، فعلیت یعنی بعد از آنکه حکمی انشاء شد، اگر موضوع آن حکم دارای شرایطی باشد بعد از محقق شدن شرایط، حکم به مرحلهی فعلیت میرسد، مرحلهی فعلیت یعنی مرحلهای که خداوند بر ذمهی مکلف بعث دارد یا زجر و منع دارد. جایی که دیگر بعث و زجر در آن مطرح میشود، مرحلهی فعلیت نام دارد. البته در مراحل آینده مرحوم آخوند مرحلهی فعلیت را هم دو قسم میکند که اکنون مورد استفاده ما نیست و در جای خودش توضیح میدهیم.
به عنوان مثال مادامی که انسان مستطیع نیست وجوب حج برای او هست اما در مرحلهی انشاء وجود دارد. غیر از استطاعت شروطی مانند بلوغ و عقل نیز از شرایط حج است. وقتی این شرایط محقق شد آن وجوب حج برای این مکلف فعلی میشود.
مرحله تنجز
مرحلهی چهارم مرحلهی تنجز است؛ یعنی این حکمی که به مرحلهی فعلیت رسید اگر موافقت با این حکم شود ثواب و اگر مخالفت شود عقاب دارد، از مرحلهی ثواب و عقاب تعبیر به تنجز میکنند. آنگاه یکی از شرایط تنجز تکلیف اطلاع مکلف بر تکلیف است.
اگر مکلفی بالغ و عاقل است و مریض نیست و اطلاعی ندارد که در دین نماز واجب است. وجوب به مرحله فعلیت رسیده است، اما چون اطلاع پیدا نکرده، نماز نخوانده است.
فرض کنید انسانی است که اصلا به روحانی برخورد نکرده و به کسی که اهل اطلاع باشد برخورد نکرده، این ثواب و عقاب برای او مطرح نیست؛ اما آن حکم برای او فعلیت دارد. یعنی همان روزی که به او گفتند تو مسلمان هستی و باید نماز بخوانی، تمام نمازهای گذشته را باید قضاء کند؛ چون آن زمانی که اطلاع نداشت، وجوب نماز برای او فعلی بود و به مرحلهی فعلیت رسیده بود؛ اما اطلاع نداشت. علم و اطلاع را شرط برای تنجز تکلیف، که اگر موافقت کند ثواب و اگر مخالفت کند عقاب میشود. کسی که جاهل است و مخالفت با تکلیف کند عقابی بر او مترتب نمیشود.
نسبت مراتب احکام
مرحوم آخوند میفرمایند مراحل اربعه حکم است و بنحو طولی است. تا یک حکمی اقتضاء نداشته باشد به مرحلهی انشاء نمیرسد. تا به مرحلهی انشاء نرسد به مرحلهی فعلیت نمیرسد، تا به مرحله فعلیت نرسد به مرحله تنجز نمیسد.
مرحوم آخوند میفرماید قطع به حکم واجب العمل است و باید به آن قطع عمل کرد. قطع حجیت و منجزیت و معذریت دارد در جایی است که کسی قطع به یک حکم فعلی پیدا کند و الا میدانیم یک احکام انشائیه وجود دارد که بعد از ظهور حضرت حجت (عج) به مرحله فعلیت میرسد، فعلا در مقام انشاء است، علم به احکام انشایی هیچ اثری ندارد. اینکه میگوییم علم، یعنی علم، یقین، قطع هر کدام یک از اینها را میخواهید تعبیر کنید در اینجا یکسان است. علم و قطع به حکم انشایی نه واجب العمل است و نه حجیتی دارد و بر آن اثری مترتب نمیشود. قطع باید، قطع به یک حکم فعلی باشد.
بله مرحوم آخوند میفرمایند ما یک سری از احکام فعلیه داریم مکلف هم نسبت به آن حکم فعلی قطع ندارد و جاهل است؛ مثلا ما میدانیم فرض کنید در لوح محفوظ یک حکمی برای دخانیات وجود دارد و حکم فعلی است. حالا اگر انسانی هر چه قرآن و روایات را بررسی کرد، دلیلی که حکم واقعی را به او نشان دهد پیدا نکرد و به حال شک باقی ماند، اینجا باید به اصالة البرائة رجوع کند.
در چنین موردی درست است که این انسان شاک است و جاهل به حکم واقعی است؛ اما آن حکم واقعی برای او فعلیت دارد.
در اینجا دو صورت دارد: اگر در واقع شرب تتن حلال باشد اصالة البرائه هم میگوید حلال است، اجتماع مثلین میشود؛ اگر در واقع شرب تتن حرام باشد اصالة البرائه میگوید حلال است، اجتماع ضدین میشود. مرحوم آخوند میفرمایند: در چنین مواردی که انسانی شاک است، جاهل است و قطع به حکم فعلی ندارد و نسبت به آن شک دارد، اما آن حکم در مرحله فعلیت برای او باقی است، این بحث مفصلی به نام جمع بین حکم واقعی و حکم ظاهری دارد. حکم واقعی میگوید شرب تتن حلال، حکم ظاهری هم میگوید حلال، اجتماع مثلین را چطور حل کنیم؟ حکم واقعی بگوید شرب تتن حرام است، اصالة البرائة بگوید شرب تتن حلال است، این اجتماع ضدین است، سپس بحث میشود جمع بین حکم واقعی و ظاهری به چه نحوی است؟
مرحوم آخوند بعدا در بحثش میرسیم آنچه در ذهنام است یکی دو راه برای جعل بین حکم واقعی و ظاهری ارائه میدهند. آنچه مقصود است اسن است که قطع به حکم فعلی منشأ اثر است. گاهی اوقات قطعی وجود ندارد در نتیجه حکم فعلی نیز در مرحله فعلیت باقی میماند. این مشکل جمع بین حکم ظاهری و واقعی بوجود میآید اما ضرری نمیرساند، تا اینجا امر اول تمام میشود.