درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۹۵: تقسیمات واجب ۱۲

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

تذنیبان: تذنیب اول

در دنباله‌ی بحث مرحوم آخوند بعد از اینکه تقسیم فرمودند واجب را به واجب نفسی و واجب غیری دو تذنیب در دنباله‌ی مطلب دارند، تذنیب اول این است که آیا بر موافقت واجب غیری ثواب مترتب است، و بر مخالفت واجب غیری عقاب مترتب است یا خیر؟

مرحوم آخوند نسبت به واجب نفسی به صورت لا ریب میفرمایند در واجب نفسی عقل میگوید که اگر مکلف موافقت کرد استحقاق ثواب دارد یعنی این مکلف یک حقی پیدا میکند و آن حق ثواب است، در موافقت مکلف یک حقی علی الله پیدا میکند، و در مخالفت استحقاق عقوبت دارد، خداوند یک حقی بر مکلف پیدا میکند و آن مسئله‌ی عقوبت است، این را مرحوم آخوند به صورت لا ریب و مسلم این را فرض کردند و رد شدند، اما در محل خودش این مسئله که واجب نفسی آیا بر موافقت استحقاق ثواب است و بر مخالفت استحقاق عقوبت آن محل بحث است، راجع به خود مسئله‌ی استحقاق، بحث‌های زیادی دارند که ما فعلا کاری به آن نداریم، آنچه که محل بحث است آیا در موافقت واجب غیری و در مخالفت واجب غیری ثواب و عقاب هست یا نه؟

ابتدا میفرمایند «فیه اشکال» از یک طرف موافقت واجب غیری نیز امتثال امر مولاست، و امتثال امر مولا باید در آن ثواب باشد، در یک طرف واجب غیری حقیقتا که امر ندارد، واجب غیری بعنوان مقدمه است برای اتیان واجب نفسی، آنچه که حقیقتا امر دارد واجب نفسی است، واجب غیری یک امر مستقلی که متوجه او شده باشد که ندارد، در واجب غیری ما میگوییم وجوب مترشح میشود از وجوب در واجب نفسی، بعبارت اخری در واجب غیری و نفسی از نظر صناعت و واقع دو امر نداریم که بگوییم یک امر به ذی المقدمه تعلق پیدا کرده یک امر دوم هم به مقدمه تعلق پیدا کرده باشد، بلکه در واجب غیری همان امری که متوجه به ذی المقدمه است همان امر ترشح پیدا میکند و مقدمه را واجب میکند، پس از این جهت که مقدمه خودش یک امر مستقلی ندارد لذا موافقت و مخالفت او چیزی بر او مترتب نمیشود.

بعد مرحوم آخوند بعد از «ففیه اشکال» میفرمایند تحقیق این است که ما همین قول دوم را بگوییم که بر موافقت و مخالفت واجب غیری هیچ ثواب و عقابی مترتب نمیشود.

حالا دلیلی که مرحوم آخوند میاورند: میفرمایند که اگر یک واجبی دارای مقدمات کثیره و متعدده باشد شما اگر آمدید این واجب را امتثال کردید مقدماتش را هم امتثال کردید، عقل به صورت مستقل میگوید شما استحقاق یک ثواب را دارید، نمیاید بگوید که شما ده مقدمه و یک ذی المقدمه امتثال کرده‌اید پس یازده ثواب دارید، و همچنین اگر شما بیایید در یک واجب نفسی که دارای ده مقدمه است، واجب نفسی را ترک کنید تمام مقدماتش را هم ترک بکنید، یا نه تا مقدمه‌اش را بیاورید یک مقدمه را نیاورید و در نتیجه ذی المقدمه هم اتیان نشود، اینجا عقل به صورت مستقل میگوید شما یک عقاب بیشتر استحقاق ندارید، پس حکم عقل به ثواب و عقاب واحد کاشف از این است که خود مقدمه و واجب غیری ثواب و عقاب درش نیست.

بعد از اینکه این کبرای کلی را بیان میکنند در مقابل می‌فرمایند ما یک روایاتی داریم که بر حسب آن روایات ثواب بر خود مقدمه مترتب شده است، مثلا روایاتی که در فضیلت زیارت امیرالمومنین علیه السلام وارد شده که کسی که ماشیا حضرت را و قبر حضرت را زیارت کند، برای هر قدم یک حج و یک عمره به او ثواب میدهند و وقتی برمیگردد باز برای هر قدمش حج و عمره است، این روایات یا روایاتی که در مورد زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده است که آن هم دارد که «لکل قدم ثواب» خب این روایات را با این کبرای کلی چگونه حل بکنیم، شما از یک طرف کبرا دادید به دست ما که مقدمه و واجب غیری بر موافقتش ثواب و بر مخالفتش عقاب مترتب نمیشود اما از یک طرف در روایات ثواب را بر مقدمات هم مترتب کردند.

اینجا مرحوم آخوند دو جواب از این مطلب بیان میکنند:

 جواب اول میفرمایند این ثواب ولو به حسب ظاهر روی مقدمه آمده میگوییم «لکل خطوة» که خطوه مقده‌ی برای رسیدن به زیارت هست، اما واقعا این ثواب برای ذی المقدمه است منتهی یک تعبیری است که مرحوم شیخ انصاری هم دارند که شارع متعال آمده ثواب بر ذی المقدمه را توضیع کرده است، یعنی انقدر این ذی المقدمه ارزش دارد، ذی المقدمه خودش به اندازه‌ی هزاران حج و عمره ثواب دارد، آمدند این هزاران حج و هزاران عمره را در مقدمات توضیع کرده‌اند، پس جواب اول این است که این ثواب در حقیقت برای ذی المقدمه است، مقدمه به ما هو مقدمه ثواب بر آن مترتب نیست.

جواب دوم این است که اینجا بحث ما از باب استحقاق است، میخواهیم ببینیم همانطوری که در واجب نفسی به خاطر موافقت استحقاق پیدا میکند و به خاطر مخالفت استحقاق عقاب پیدا میکند میخواهیم ببینیم در این واجب غیری هم استحقاق مطرح است یا نیست، این روایات نمیاید بگوید که اگر کسی مقدمات را انجام داد استحقاق دارد، این روایات میاید ترتب ثواب را بیان میکند، ترتب ثواب ممکن است از باب دیگری باشد، نه از باب استحقاق باشد، از چه بابی؟ از باب تفضل باشد، خداوند تبارک و تعالی تفضلا این ثواب را به او میدهد یعنی این عمل این استحقاق نمیاورد اما چون خداوند بسیار کریم است و دائم الفضل است تفضلا این ثواب را به چنین شخصی عنایت میکند، پس این مشکل را مرحوم آخوند یعنی مشکل بین آن کبری و آنچه که در این روایات آمده از این دو را حل فرمودند.

۴

اشکال و دفع مطرح شده

بعد از این میایند سراغ یک اشکال مهم و دفع آن اشکال.

[اشکال]

اشکال این است که شما باز بنحو کبری گفتید که بر واجب غیری استحقاق ثواب مترتب نیست، مستشکل میگوید دو اشکال در اینجا به ذهنمان میرسد، و آن دو اشکال هر دو مربوط به طهارات ثلاث است، وضو غسل و تیمم.

اشکال اول: بر خود این طهارات ثلاث با اینکه مقدمه هستند بر حسب آن چه که در روایات وارد شده ثواب مترتب میشود، مثلا کسی که وضو بگیرد این مقدار ثواب دارد، الوضو نور علی نور، خب معلوم میشود بر خود طهارات ثلاث ثواب مترتب است، و شما گفتید بر واجب غیری استحقاق ثواب مترتب نیست.

اشکال دوم این است که واجب غیری یک وجوب توصلی دارد، واجب غیری یک وجوبی دارد که برای وصول به ذی المقدمه است، پس این یک واجب توصلی است، در حالی که در این طهارات ثلاث قصد قربت معتبر است، اگر وضو را بدون قصد قرتب یا تیمم و غسل را بدون قصد قربت انجام بدهد باطل است.

پس دو اشکال در باب طهارات ثلاث وجود دارد که ما میگوییم طهارات ثلاث مقدمه‌اند و وجوب غیری دارند در حالی که بر این وجوب غیری هم ثواب مترتب است و هم قصد قربت معتبر است، این دو اشکال را شما چگونه حل میکنید؟

[دفع اشکال]

مرحوم آخوند ابتدا خودشان برای دفع این اشکال از این راه وارد میشوند میفرمایند که طهارات ثلاث یک خصوصیتی دارد و آن این است که بحسب خودشان و فی نفسه استحقاق نفسی دارند، و مسئله‌ی عبادیت و اینکه قصد قربت لازم است، بخاطر این است که خودشان فی حد نفسه استحباب نفسی دارند، خوب دقت بفرمایید مرحوم آخوند میفرمایند که امر غیری و وجوب غیری آمده روی یک افعالی که ذاتا استحباب دارند شما همانطوری که اگر وجوب غیری تعلق پیدا کند به یک فعلی که مثلا آن فعل دارای عناوین متعدده باشد، اینجا هم وجوب غیری آمده روی یک {صدا قط میشود..} عبادیت در ذات این عمل وجود دارد، این عمل خودش استحباب نفسی دارد، بنابراین چون متعلق امر غیری یک فعلی است که در آن عبادیت است، بر این عمل هم ثواب مترتب میشود و هم باید با قصد قربت انجام دارد، حالا یک مثالی را بنده عرض بکنم برای اینکه این فرمایش مرحوم آخوند روشن‌تر بشود اگر امر غیری از اول بیاید روی خود قصد قربت، یعنی بگویند این عمل یک مقدمه‌ای دارد مقدمه‌اش قصد قربت است، خب اینجا قصد قربت میشود واجب بالوجوب غیری اما این دیگر در ذاتش قصد قربت است عین قربت و عین تقرب الی الله است، متعلق امر غیری شده قصد قربت، حالا در مانحن فیه متعلق امر غیری طهارات ثلاث است، این طهارات ثلاث به حسب ادله‌ای که ما داریم یک استحباب نفسی دارد خودش فی حد نفسه مستحب است، یعنی اگر نمازی هم نبود اگر ذی المقدمه‌ای هم در کار نبود این به خودی خود اینها استحباب دارند، پس اینکه ما در طهارات ثلاث {صدا قط میشود...} و اینکه میبینیم ثواب بر آن مترتب است به خاطر این است که این طهارات ثلاث خودشان فی حد ذاتها استحباب نفسی دارند.

[جواب از یک اشکال مقدر]

خب اینجا مرحوم آخوند که این بیان میکنند یک اشکال مقدری را دفع میکنند و آن اشکال این است که پس لازمه‌ی این فرمایش شما این است که این طهارت وضوئیه یا غسلیه یا ترابیه را به قصد همان استحباب نفسشان انجام بده، الان که میخواهد وضو بگیرد برای نماز بگوید من وضو میگیرم به قصد اینکه وضو استحباب نفسی دارد، غسل میکنم به قصد اینکه غسل استحباب نفسی دارد، در حالی که همه میگویند باید به قصد آن امر غیری آن وضو را انجام داد، وضو را بعنوان اینکه میخواهد ذی المقدمه را انجام بدهد باید انجام بدهد، بعبارت اخری مستشکل میگوید در این طهارات ثلاث آنچه را که قائل و مکلف قصد میکند همان قصد امر غیری است، اما ممکن است اصلا توجهی به اینکه این طهارات ثلاث استحباب نفسی دارد توجهی نداشته باشد، این اشکالی است که در اینجا بیان میکنند.

مرحوم آخوند در جواب از این اشکال مقدر میفرمایند که اگر قصد امر غیری بما هو هو موضوعیت داشت این اشکال شما وارد است، اما قصد امر غیری واسطه است برای متعلق خودش، ما قانونی داریم که قبلا هم خواندیم «الامر لا یدعوا الا الی متعلقه» امر فقط به متعلق خودش دعوت میکند، داعی به متعلق است، شما وقتی قصد میکنید امر غیری را، امر غیری بما هو امر غیری را که قصد نمیکنید امر غیری بعنوان آنجه که به او تعلق پیدا کرده قصد میکند حالا ولو اینکه آن متعلق که استحباب نفسی دارد این جهتش را مکلف نداند، بعبارت اخری مرحوم آخوند میفرمایند شما قصد میکنید امر غیری متوجه به وضو را خود وضو متعلق امر غیری است، خودش هم فی حد نفسه استحباب دارد.

۵

تطبیق «تذنیبان: تذنیب اول»

تذنيبان: (دوتا مطلب دنباله‌ی مطلب قبل است)

[التذنيب] الأوّل: [في استحقاق الثواب والعقاب وعدمه في الواجب الغيريّ]

لا ريب في استحقاق الثواب على امتثال الأمر النفسيّ وموافقته (شکی نیست در استحقاق روی کلمه‌ی استحقاق خوب دقت بفرمایید یعنی حقی پیدا میکند عبد بر خداوند، استحقاق ثواب بر امتثال امر نفسی و موافقت امر نفسی)، واستحقاق العقاب على عصيانه ومخالفته عقلا. (و شکی نیست بر استحقاق عقاب بر عصیان امر نفسی و مخالفت امر نفسی، لا ریب در این استحقاق عقلا، عقل میگوید وقتی کسی امر نفسی را موافقت کرد عقل میگوید این استحقاق ثواب دارد، اگر مخالفت کرد استحقاق عقاب دارد، عرض کردم این لا ریب اینطور هم نیست که مرحوم آخوند فرمودند بحث خیلی زیاد دارد، هم در ثوابش هم در عقابش، البته اینجا تفصیل‌هایی داده‌اند در مسئله بعضی‌ها گفته‌اند نه! مسئله‌ی ثواب و عقاب هر دو به اختیار خداوند است، او اراده کند ثواب بدهد ثواب میدهد، او اراده کند عقاب کند عقاب میکند، اینطور نیست که یک حقی ثابت شده باشد، حالا در طرف ثوابش چون حقی عبد بر خداوند پیدا میکند آنجا را خیلی بیشتر آمدند مطرح کردند، در عقابش هم بعضی‌ها گفته‌اند اینطور نیست که استحقاق عقاب پیدا کند، که او اگر این عمل را هم انجام ندهد خدا میتواند عقاب کند، ثواب و عقاب را گفته‌اند به ید خداوند است، حالا یک بحث این است که آیا بین عمل و ثواب بین ترک عمل و عقاب ملازمه‌ی قهریه وجود دارد، اگر ما گفتیم ملازمه‌ی قهریه وجود دارد استحقاق در هر دو ثابت میشود، یعنی عمل علت برای ثواب است، حرفش هم علت برای عقاب است، این را اگر یک ملازمه‌ی قهریه گفتیم استحقاق در هر دو طرف است، اگر گفتیم ملازمه در هیچ طرف نیست استحقاق در هیچ طرف نیست، اگر گفتیم ملازمه در یک طرف هست استحقاق فقط در یک طرف است، این را عرض کردم بحث خیلی دارد آنوقت حالا اگر استحقاق نباشد جایه استحقاق چه چیزی باشد؟ بعضی‌ها گفته‌اند ترتب ثواب و عقاب یک چیزه شرعی است، شارع میتواند ثواب بدهد میتواند ندهد، میتواند عقاب کند میتواند نکند، ملازمه وجود ندارد که مسئله‌ی حق ثابت بشود و استحقاق ثابت بشود، {استاد در حال جواب دادن به سوال شاگردان...})

وأمّا استحقاقهما على امتثال الغيريّ ومخالفته (استحقاق ثواب و عقاب بر امتثال واجب غیری و مخالفت غیری): ففيه إشكال (اشکال یعنی دو طرف دارد، هم میتوانید بگویید ترتب دارد، ترتب دارد از باب اینکه دارد امتثال مولا را میکند، ترتب هم ندارد از باب اینکه واجب غیری حقیقتا امر ندارد یعنی یک امر مستقل ندارد)، وإن كان التحقيق عدم الاستحقاق (تحقیق این است که استحقاق ثابت نیست) على موافقته ومخالفته بما هو موافقته ومخالفة (چرا؟)، ضرورة استقلال العقل بعدم الاستحقاق إلّا لعقاب واحد (عقل میگوید استحقاق نیست مگر برای عقاب واحد) أو لثواب كذلك، فيما خالف الواجب ولم يأت بواحدة من مقدّماته على كثرتها (اگر کسی با واجب نفسی مخالفت کند اما یک دانه از مقدمات را نیاورده، به هیچ کدام از این مقدمات را نیاورده است، یک ذی المقدمه‌ای است ده تا مقدمه دارد این ذی المقدمه را نیاورده هیچ کدام از مقدمات را هم نیاورده است، آیا عقل میگوید این یازده عقال بر آن مترتب است یا یک عقاب؟ میگوید یک عقاب، این «فیما خالف الواجب» مربوط به عقاب واحد است)، أو وافقه (یعنی «فیما لو وافق الواجب» ذی المقدمه را بیاورد) وأتاه بما له من المقدّمات. (با ده تا مقدمه‌ای که دارد، عقل میگوید اینجا که ذی المقدمه را با همه‌ی مقدماتش آورده استحقاق یازده تا ثواب دارد؟ نه! یک ثواب بیشتر استحقاق ندارد)

۶

تطبیق (نعم، لا بأس باستحقاق العقوبة)

نعم، لا بأس باستحقاق العقوبة على المخالفة عند ترك المقدّمة (باسی نیست که ما بگوییم استحقاق عقوبت دارد بر مخالفت وقتی مقدمه را ترک کرد)، وبزيادة المثوبة على الموافقة (به زیاده‌ی ثواب بر موافقت) فيما لو أتى بالمقدّمات بما هي مقدّمات له (آنجایی که مقدمات را بعنوان اینکه مقدمات برای آن واجب است بیاورد، این استحقاق از چه بابی باشد؟) من باب أنّه يصير حينئذ من أفضل الأعمال (خب یک ذی المقدمه چون مقدمات زیادی داشته ما بگوییم بخاطر این مقدمات زیاد ثواب دارد، چون ذی المقدمه الان شده افضل الاعمال، خب چرا شده افضل الاعمال؟) حيث صار أشقّها. (چون این ذی المقدمه‌ای که مقدمات زیاد دارد، شده است اعمال و روایات داریم افضل الاعمال اشقها، خب یک فعلی اصلا مقدمه ندارد، یک فعلی صدتا مقدمه دارد خب چه اشکالی دارد که ما بگوییم ثواب بر این مقدمات هست چون ذی المقدمه الان شده مصداق برای اشق الاعمال) وعليه ينزّل ما ورد في الأخبار من الثواب على المقدّمات (بر همین معنا که ما بیاییم بگوییم بر مقدمات هم ثواب هست، {صدا قط میشود} این بود که ما بعنوان راه اول در خارج مطلب گفتیم، بگوییم این روایات که ثواب را بر مقدمات آمده مترتب کرده است، ثواب برای ذی المقدمه است، منتهی ثواب ذی المقدمه را آمده توضیع کرده بین مقدمات، چون ذی المقدمه مقدمات زیادی دارد خودش شده احمض الاعمال و اشق الاعمال، وقتی شد اشق الاعمال روایت هم میگوید «افضل الاعمال احمضها» پس ثواب زیادی است، ثواب برای خود ذی المقدمه است اما توضیع میشود به مقدمات، این جواب را مرحوم شیخ انصاری هم فرموده‌اند در کتاب مطارح الانظار یک مویدی هم برایش آورده‌اند، مویدش هم این است که در همین روایات برای برگشت از زیارت امیر المومنین هم دارد که اگر کسی برود زیارت حضرت بعد ماشیا برگردد «لکل خطوة حجتین» خب شیخ میفرمایند خب وقتی که دارد برمیگردد که دیگر مقدمه نیست، پس معلوم میشود شارع آمده ثواب ذی المقدمه را پخش کرده بین اعمالی که مقدمه‌ی برای او هست و اعمالی که بعد از او هست و توابع ذی المقدمه است {استاد در حال پاسخ به سوال شاگردان...})، أو على التفضّل (راه دوم این است که این ثواب بر خود مقدمه نیست، ثواب بخاطر استحقاق نیست، تفضلا خداوند میایند و این ثواب را به این شخص میدهد؛ دقت بفرمایید در راه اول مشترک است راه اول بین مسئله‌ی ثواب و عقاب، راه دوم که مسئله‌ی تفضل است، فقط اختصاص دارد و توجیه میکند مسئله‌ی ثواب را، چرا؟ در راه اول این که دارد «لکل خطوة حج» میگوییم این که به این خطوة خداوند ثواب میدهد چون در حقیقت دارد واجب نفسی را شروع میکند، دارد ذی المقدمه را شروع میکند شروع در مقدمه خودش ابتدایی‌ترین قدم است برای ذی المقدمه بنابراین هم ثواب در آن معنا پیدا میکند برای اینکه این در حقیقت الان از قم میرود به سمت نجف میگویند چیکار میخواهی بکنی، میگوید میخواهم زیارت حضرت انجام بدهم، پس در حقیقت این شروع در ذی المقدمه است، و ترک مقدمه که منجر به ترک ذی المقدمه بشود اینجا بگوییم بر ترک مقدمه عقاب هست چون واقعا سبب ترک ذی المقدمه شده است، در راه اول مسئله این چنین است، اما در راه دوم که مسئله تفضل باشد تفضل دیگر در باب عقاب معنا ندارد، شاید این فتامل هم اشاره به فرق بین راه اول و دوم داشته باشد)، فتأمّل جيّدا.

وذلك (این تعلیل برای آن «ینزل» است چرا تنزیل میشود؟) لبداهة أنّ موافقة الأمر الغيريّ (موافقت امر غیری) بما هو أمر (بعنوان اینکه امر است) ـ لا بما هو شروع في إطاعة الأمر النفسيّ ـ (نه بعنوان اینکه {صدای استاد قط میشود} امر نفسی، این شروع در اطاعت امر نفسی همان است که در راه اول ما از آن تعبیر کردیم این موافقت امر غیری بما هو هو) لا توجب قربا (موجب قرب خدا نمیشود)، ولا مخالفته (مخالفت امر غیری) بما هو كذلك (بما هو امر، «لا بما هو شروع فی ترک امر نفسی» این مخالفتش) بعدا (باعث بعد نمیشود)، والمثوبة والعقوبة إنّما تكونان من تبعات القرب والبعد. (ثواب و عقاب ملاکش بعد و قرب است، عملی که سبب قرب انسان بشود ثواب دارد، عملی که سبب بعد انسان بشود عقاب دارد) این خلاصه‌ی فرمایش مرحوم آخوند بود.

۷

تطبیق «اشکال و دفع مطرح شده»

إشكال ودفع (بعد میایند سراغ یک اشکال و دفع اشکال)

أمّا الأوّل: (یعنی اما الاشکال) فهو أنّه إذا كان الأمر الغيريّ ـ بما هو ـ لا إطاعة له (امر غیری اگر اطاعت ندارد) ولا قرب في موافقته (بر موافقتش قرب نیست) ولا مثوبة على امتثاله (در امتثالش ثواب نیست)، فكيف حال بعض المقدّمات (چرا بعضی از مقدمات ما در شرع میبینیم که ثواب بر آن مترتب است)، كالطهارات، حيث لا شبهة في حصول الإطاعة والقرب والمثوبة بموافقة أمرها؟ (امر به طهارات؛ این قسمت اول اشکال است) هذا مضافا (اشکال اول اضافه به اینکه) إلى أنّ الأمر الغيريّ لا شبهة في كونه توصّليّا (امر غیری قطعا توسلی است، چون شما دارید میگویید برای این است که ما این را انجام بدهید برای وصول به ذی المقدمه نه برای تقرب الی الله، وضو را انجام میدهند برای اینکه نماز را بتوانند انجام بدهند، در حالی که)، وقد اعتبر في صحّتها إتيانها بقصد القربة. (باید طهارت را به به قصد قربت بیاوریم، پس قسمت اول اشکال این شد که چرا بر انجام طهارات ثواب مترتب میشود در حالی که شما {کیفت صدا مناسب نیست و صدا واضح نیست} ثواب مترتب نمیشود، اشکال دوم امر غیری توسلی است در حالی که این طهارات ثلاث همه فتوا میدهند که به قصد قربت معتبر است)

وأمّا الثاني (و اما الدفع؛ در این دفع مرحوم آخوند یک بیانی دارند که با این بیان هر دو قسمت اشکال دفع میشود): فالتحقيق أن يقال: إنّ المقدّمة فيها بنفسها مستحبّة (مقدمه در اینجا به نفسه مستحب است) وعبادة (و بنفسها عبادت است)، وغاياتها (غایات این طهارت) إنّما تكون متوقّفة على إحدى هذه العبادات (آن غایتی که بر وضو هست، آن غایتی که بر غسل است آن غایتی که بر تیمم است، این غایت توقف دارد به اینکه یکی از این {صدا مشخص نیست} اگر آن را بعنوان عبادت انجام ندهیم آن غایت برش متوقف نمیشود، غسل را بعنوان عبادت انجام ندهید آن غایت بر آن مترتب نمیشود)، فلا بدّ أن يؤتى بها عبادة (چاره‌ای نیست که آورده شود آن طهارت بعنوان عبادت)، وإلّا (اگر بعنوان قصد قربت آورده نشود) فلم يؤت بما هو مقدّمة لها. (اصلا ما مقدمه‌ی برای عبادات دیگر را نیاوردیم، اگر وضو را بدون قصد قربت بیاوریم مقدمه‌ی صلاة آورده نشود) فقصد القربة فيها إنّما هو لأجل كونها في نفسها امورا عباديّة (قصد قربت از این باب است که اینها فی نفسها یک امور عبادی است) ومستحبات نفسيّة، لا لكونها مطلوبات غيريّة. (نه از باب اینکه این طهارات مطلوبات غیری است، پس ببینید مرحوم آخوند اینگونه درست کرد میگوید امر غیری در این طهارات تعلق پیدا کرده به عملی که این عمل ذاتا استحباب دارد، این عمل ذاتا عبادت دارد، این عمل اگر بقصد قربت انجام بشود برش ثواب مترتب میشود، امر این فرود آمده روی همچین متعلقی، من تشبیه کردم مثل اینکه بگوییم امر غیری از اول روی خود قصد قربت بیاید، اگر یک امر غیری از اول روی قصد قربت {صدا واضح نیست} اینجا هم همینطور است)

۸

تطبیق «جواب از یک اشکال مقدر»

خب اینجا که مرحوم آخوند میرسند یک اشکال مقدری را جواب میدهند و آن این است که اگر واقعا عبادیت اینها بخاطر این است که این اعمال ذاتا استحباب نفسی دارند پس لازمه‌اش این است که هر وقت میخواهیم وضو را انجام بدهیم به قصد همان استحباب نفسی انجام بدهیم در حالی که میگویند اینها را باید به قصد امر غیری انجام بدهیم، یا لااقل اگر کسی بقصد امر غیری انجام داد وضویش اشکالی ندارد، حالا یک عوامی اصلا از استحباب نفسی وضو خبر ندارد وضو را بقصد امر غیری انجام میدهند همین را میگویند کافی است، در حالی که طبق بیان شما مرحوم آخوند نباید این کافی باشد.

والاكتفاء بقصد أمرها الغيريّ فإنّما هو لأجل أنّه يدعو إلى ما هو كذلك (میفرمایند برای این است که این امر غیری واسطه است به آن چیزی که عبادت است، واسطه است و دعوت میکند به آن عبادت) في نفسه (عبادت فی نفسه)، حيث إنّه لا يدعو إلّا إلى ما هو المقدّمة (چون امر غیری دعوت نمیکند مگر به آن چیزی که او عنوان مقدمیت دارد، یعنی در آنجایی هم که میگوییم قصد امر غیری کافی است، همانطوری که در خارج مطلب عرض کردم اگر امر غیری بما هو هو را کسی بگوید آن وقت این اشکال به ما مرحوم آخوند وارد است، ولی ما میگوییم آنجایی هم که میگویید قصد امر غیری کافی است، برای اینکه این امر غیری واسطه‌ی برای دعوت به متعلق خودش است که متعلق خودش استحباب دارد و عبادت فی نفسه است)، فافهم. (این فافهم باز اشاره دارد به اینکه این جواب مشکل را حل نکرد، برای اینکه بالاخره طبق بیان شما مرحوم آخوند این شخصی که قصد امر غیری میکند باید توجه داشته باشد که قصد امر غیری عنوان واسطه را دارد، واسطه‌ی برای دعوت به متعلق را دارد، متعلق استحباب نفسی دارد، در حالی که توجه به اینها به هیچ وجهی لازم نیست)

الكلام (١) وقد تقدّم في مسألة اتّحاد الطلب والإرادة (٢) ما يجدي في المقام ـ.

هذا إذا كان هناك إطلاق ، وأمّا إذا لم يكن (٣) ، فلا بدّ من الإتيان به فيما إذا كان التكليف بما احتمل كونه شرطا له فعليّا ، للعلم بوجوبه فعلا ، وإن لم يعلم جهة وجوبه ، وإلّا فلا ، لصيرورة الشكّ فيه بدويّا ، كما لا يخفى (٤).

تذنيبان :

[التذنيب] الأوّل : [في استحقاق الثواب والعقاب وعدمه في الواجب الغيريّ]

لا ريب في استحقاق الثواب على امتثال الأمر النفسيّ وموافقته ، واستحقاق

__________________

ـ المناقشة الثانية. فراجع تفصيل كلماتهم في نهاية الدراية ١ : ٣٧١ ـ ٣٧٢ ، أجود التقريرات ١ : ١٦٨ ـ ١٦٩ ، مناهج الوصول ١ : ٣٧٣.

(١) راجع مبحث الواجب المطلق والمشروط : ١٨٢.

(٢) راجع الصفحة : ١٢٣.

(٣) كما إذا كان دليل الوجوب دليلا لبيّا ـ كالإجماع ـ أو دليلا لفظيّا مجملا.

) والحاصل : أنّ في المقام صورتين :

الاولى : ما إذا علم المكلّف أنّ التكليف بما احتمل كون هذا الواجب مقدّمة له فعليّ ، كما إذا علم بوجوب كلّ من الصلاة والوضوء بعد الزوال ، وشكّ في أنّ الصلاة الواجبة بالوجوب النفسيّ متقيّدة بالوضوء فيكون وجوب الوضوء غيريّا أو غير متقيّدة به فيكون وجوبه نفسيّا.

والحكم حينئذ وجوب الإتيان بالوضوء الّذي شكّ في نفسيّته وغيريّته ، إذ أصل وجوبه معلوم ، غاية الأمر إن كان شرطا للصلاة فوجوبه فعليّ غيريّ ، والّا فوجوبه فعليّ نفسيّ.

الثانية : ما إذا علم المكلّف بعدم فعليّة التكليف بما احتمل كون هذا الواجب مقدّمة له ، كما إذا علم إجمالا بوجوب شيء وتردّد في كونه واجبا نفسيّا أو غيريّا ، وعلم أنّه لو كان غيريّا لم يكن ذلك الواجب فعليّا ، مثلا : علمت الحائض بوجوب الوضوء على نفسها وتردّدت في كونه نفسيّا أو غيريّا ، وتعلم أنّ الصلاة لم تجب عليها فعلا ، فتعلم أنّه لو كان الوضوء واجبا غيريّا لم يكن واجبا عليها فعلا ، لعدم فعليّة وجوب ما يحتمل كونه شرطا له ، فالشكّ يرجع إلى وجوبه ـ لو كان نفسيّا ـ وعدم وجوبه ـ لو كان غيريّا ـ ، والمرجع هاهنا هو البراءة ، فلا يجب الإتيان بالوضوء.

وقد ذكر المحقّق النائينيّ لموارد الشكّ ثلاث صور ، وتعرّض لها السيّدان العلمان ـ الإمام الخمينيّ والمحقّق الخوئىّ ـ وناقشا فيما أفاده حكما. فراجع فوائد الاصول ١ : ٢٢٢ ـ ٢٢٣ ، مناهج الوصول ١ : ٣٧٤ ـ ٣٧٦ ، المحاضرات ٢ : ٣٨٩ ـ ٣٩٤.

العقاب على عصيانه ومخالفته عقلا (١).

وأمّا استحقاقهما على امتثال الغيريّ ومخالفته : ففيه إشكال ، وإن كان التحقيق عدم الاستحقاق على موافقته ومخالفته بما هو موافقته ومخالفة (٢) ، ضرورة استقلال العقل بعدم الاستحقاق إلّا لعقاب واحد أو لثواب كذلك ، فيما خالف الواجب ولم يأت بواحدة من مقدّماته على كثرتها ، أو وافقه وأتاه بما له من المقدّمات (٣).

نعم ، لا بأس باستحقاق العقوبة على المخالفة عند ترك المقدّمة ، وبزيادة المثوبة على الموافقة فيما لو أتى بالمقدّمات بما هي مقدّمات له من باب أنّه يصير حينئذ من أفضل الأعمال حيث صار أشقّها. وعليه ينزّل ما ورد في الأخبار من

__________________

(١) فإنّ العقل يحكم بأنّ امتثال الأمر النفسيّ طاعة ، فيترتّب على امتثاله الثواب بالاستحقاق أو التفضّل. ويحكم أيضا بأنّ مخالفته تمرّد وطغيان على المولى وخروج عن رسم العبوديّة ، فيستحقّ العقاب.

(٢) وخالفه المحقّق العراقيّ والسيّد الخوئيّ ، ووافقه المحقّقان : الاصفهانيّ والنائينيّ. فراجع نهاية الأفكار ١ : ٣٢٥ ـ ٣٢٦ ، المحاضرات ٢ : ٣٩٦ ـ ٣٩٧ ، نهاية الدراية ١ : ٣٧٥ ـ ٣٧٦ ، فوائد الاصول ١ : ٣٢٥ ـ ٣٢٦.

(٣) لا يخفى : أنّه كان الأولى أن يقول : «ضرورة أنّ بناء العقلاء على عدم الاستحقاق ...». وذلك لأنّ ما ذكره ليس إلّا موافقا لبناء العرف والعقلاء. وأمّا العقل فلا يحكم بذلك ، كما لا يخفى.

ثمّ إنّ المحقّق الاصفهانيّ قرّب عدم الاستحقاق على مخالفة الأمر الغيريّ وموافقته بوجه آخر برهانيّ. وحاصله : أنّه لا شكّ أنّ الوجوب الغيريّ في المقدّمة معلول لوجوب النفسيّ في ذي المقدّمة ، لعدم تعلّق الغرض به إلّا تبعا لتعلّقه بالأمر النفسيّ ، فلا محرّكيّة له إلّا بتبع محرّكيّة الأمر النفسيّ ، فيكون الانبعاث نحو امتثال الأمر الغيريّ تابعا للانبعاث نحو امتثال الأمر النفسيّ ، كما أنّ عدم الانبعاث عنه تابع لعدم الانبعاث عن الأمر النفسيّ. وعليه فلا استقلال للأمر الغيريّ في مقام الانبعاث وعدمه ، فلا يكون الانبعاث عنه موجبا للقرب ، ولا عدمه موجبا للبعد ، فلا يكون امتثاله موجبا للثواب ، ولا عدمه موجبا للعقاب. نهاية الدراية ١ : ٣٧٦.

والمحقّق النائينيّ أسقط أساس البحث عن استحقاق الثواب على امتثال الواجب الغيريّ بدعوى أنّ امتثال الواجب الغيريّ انّما يكون بعين امتثال ذي المقدّمة الّذي تولّد أمره منه ، فليس له امتثال بحيال ذاته حتّى يبحث عن استحقاق الثواب على امتثاله واستحقاق العقاب على عدم امتثاله. فوائد الاصول ١ : ٢٢٥.

الثواب على المقدّمات (١) ، أو على التفضّل (٢) ، فتأمّل جيّدا.

وذلك لبداهة أنّ موافقة الأمر الغيريّ بما هو أمر ـ لا بما هو شروع في إطاعة الأمر النفسيّ ـ لا توجب قربا ، ولا مخالفته بما هو كذلك بعدا ، والمثوبة والعقوبة إنّما تكونان من تبعات القرب والبعد.

إشكال ودفع

أمّا الأوّل : فهو أنّه إذا كان الأمر الغيريّ ـ بما هو ـ لا إطاعة له ولا قرب في موافقته ولا مثوبة على امتثاله ، فكيف حال بعض المقدّمات ، كالطهارات ، حيث لا شبهة في حصول الإطاعة والقرب والمثوبة بموافقة أمرها؟ هذا مضافا إلى أنّ الأمر الغيريّ لا شبهة في كونه توصّليّا ، وقد اعتبر في صحّتها إتيانها بقصد القربة (٣).

وأمّا الثاني : فالتحقيق أن يقال : إنّ المقدّمة فيها بنفسها مستحبّة وعبادة ،

__________________

(١) كما روي أنّ في كلّ خطوة في زيارة أمير المؤمنين عليه‌السلام ثواب الحجّ والعمرة. الوسائل ١٠ : ٢٩٦ ، الباب ٢٤ من أبواب المزار ، الحديث ١.

(٢) أي : أو يحمل على التفضّل ، لا الاستحقاق.

(٣) لا يخفى : أنّ البحث عن عباديّة الطهارات الثلاث وترتّب الثواب عليها من المباحث المهمّة الّتي تترتّب عليها آثار علميّة وعمليّة. ولذا تعرّض له الأعلام جميعا واهتمّوا في دفع الاشكالات الواردة على عباديّتها. وعمدة الإشكالات أربعة :

الأوّل : أنّه لا شبهة في حصول التقرّب بالإتيان بالطهارات الثلاث لأجل الصلاة ، والمفروض أنّ موافقة الأمر الغيريّ لا تستلزم القرب ، فكيف يحصل بها التقرّب؟

الثاني : لا شبهة في ترتّب الثواب على الإتيان بالطهارات الثلاث لأجل الصلاة ، والمفروض أنّ موافقة الأمر الغيريّ لا تستوجب ثوابا ، فكيف يترتّب على الإتيان بها الثواب؟

الثالث : أنّ الأمر الغيريّ أمر توصّلي يسقط بمجرّد الإتيان بمتعلّقه ، مع أنّه في الطهارات الثالث لا بدّ من الإتيان بها بنحو العبادة ، فما هو الأمر العباديّ المصحّح لعباديّتها؟

هذه الإشكالات الثلاثة ذكرها المصنّف في المقام.

الرابع : ما ذكره الشيخ الأنصاريّ ـ في كتاب الطهارة ٢ : ٥٤ ـ ، وهو لزوم الدور. وتقريبه : أنّ الأمر الغيريّ انّما يتعلّق بالوضوء وأخويه بما أنّها مقدّمة ، ومقدّميّتها تتوقّف على الإتيان بها على وجه العبادة ، والإتيان بها على وجه العبادة يتوقّف على الأمر بها ، فيكون الأمر الغيريّ متوقّفا على مقدّميّتها ، ومقدّميّتها متوقّفة على الأمر الغيريّ بها ، وهذا دور.

وغاياتها (١) إنّما تكون متوقّفة على إحدى هذه العبادات ، فلا بدّ أن يؤتى بها عبادة ، وإلّا فلم يؤت بما هو مقدّمة لها. فقصد القربة فيها إنّما هو لأجل كونها في نفسها امورا عباديّة ومستحبات نفسيّة ، لا لكونها مطلوبات غيريّة (٢).

والاكتفاء بقصد أمرها الغيريّ فإنّما هو لأجل أنّه يدعو إلى ما هو كذلك في نفسه ، حيث إنّه لا يدعو إلّا إلى ما هو المقدّمة (٣) ، فافهم (٤).

__________________

(١) أي : غايات الطهارات الثلاث كالصلاة والحجّ والطواف وغيرها.

(٢) والحاصل : أنّ منشأ عباديّة الطهارات الثلاث انّما هو الأمر النفسيّ الاستحبابيّ المتعلّق بها بما هي عبادة في نفسها.

وبذلك تندفع الإشكالات الأربعة :

أمّا الأوّل والثاني : فلأنّ التقرّب واستحقاق الثواب ليس من جهة موافقة الأمر الغيريّ كي يقال : إنّ موافقته لا تستلزم القرب والثواب. بل من جهة موافقة الأمر الاستحبابيّ المتعلّق بنفسها.

وأمّا الثالث : فلأنّ الأمر الغيريّ هاهنا متعلّق بما هو عبادة في نفسه ، فلا يتحقّق الإتيان بمتعلّقه إلّا بالإتيان به بنحو العباديّة.

وأمّا الرابع : فلأنّ الأمر الغيريّ وإن توقّف على عباديّة الفعل ، إلّا أنّ عباديّة الفعل لا تتوقّف على الأمر الغيريّ ، بل عباديّته ناشئة من الأمر النفسيّ الاستحبابيّ ، فلا دور.

والمحقّق النائينيّ أورد على ما أفاد المصنّف في جواب الإشكال من وجوه. تعرّض لها السيّد المحقّق الخوئيّ وأجاب عنها. فراجع أجود التقريرات ١ : ١٧٥ ـ ١٧٦.

(٣) قوله : «والاكتفاء بقصد أمرها الغيريّ» إشارة إلى ثالث الوجوه من الإيرادات الّتي أوردها المحقّق النائينيّ على المصنّف. وأوّل من تعرّض له هو الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ٧٠ ، وحاصله : أنّه لو كانت الطهارات متعلّقة للأوامر النفسيّة فلا بدّ في الإتيان بها عبادة من قصد أمرها النفسيّ ولو في ضمن الطلب الوجوبيّ الغيريّ. وهذا خلاف طريقة الفقهاء ، فإنّهم بنوا على الاكتفاء بإتيانها بقصد أمرها الغيريّ من دون اعتبار الالتفات إلى أمرها النفسيّ. وهذا يكشف عن أنّ عباديّتها بالأمر الغيريّ ، فيعود المحذور.

وأجاب عنه المصنّف بقوله : «فانّما هو لأجل ...». وحاصله : أنّه لمّا كان الأمر الغيريّ لا يدعو إلّا إلى ما هو المقدّمة ، والمفروض أنّ المقدّمة في المقام هي الطهارات الثلاث المأمور بها بالأمر النفسيّ ، فالأمر الغيريّ تعلّق بالفعل العباديّ ، وقصده يوجب قصد الأمر النفسيّ ضمنا ، وهو المصحّح لعباديّتها.

(٤) لعلّه إشارة إلى أنّ الأمر النفسيّ الاستحبابيّ إمّا أن يكون ملتفتا إليه حين العمل ـ ولو ـ