درس کفایة الاصول - جلد اول

جلسه ۲۰: صحیح و اعم ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

هذا على الصحيح.

وأمّا على الأعمّ، فتصوير الجامع في غاية الإشكال، فما قيل في تصويره أو يقال وجوه

۳

خلاصه‌ای از جواب مرحوم آخوند به اشکال مرحوم شیخ

خلاصه‌ی جوابی که مرحوم آخوند از اشکال مرحوم شیخ دادند این شد که ما می‌توانیم قدر جامع بین نمازهای صحیح را یک عنوانی قرار دهیم که آن عنوان برای ما مجهول است ولی لازمه‌ی آن عنوان و لازمه‌ی مساوی آن عنوان مطلوبیت است و سپس فرمودن که این که شما می‌گویید در موارد شک در اقل و اکثر ارتباطی باید احتیاطی شویم و شک، به شک در محصل بر می‌گردد صحیح نیست زیرا شک در محصل که مجرای احتیاط است یک قید و یک مورد خاصی دارد، شک در محصل در جایی است که یک سبب و یک مسببب یا به عبارتی یک محصل و یک متحصل داریم که این دو از نظر خارجی دو وجود مستقل و جدای از یکدیگر دارند و در چنین مواردی که مثال به مسأله‌ی طهارت زدند عنوان شک در محصل و مجرای قاعده‌ی است اما در مانحن فیه ما که صحیحی هستیم می‌گوییم قدر جامع بین نمازهای صحیح یک عنوانی است که لازمه‌ی آن مطلوبیت است و در نتیجه خود مطلوبیت به عنوان لازم بر تمام مصادیق صدق می‌کند ولی این چنین نیست که نماز یک وجو مستقل باشد و مطلوب یک وجود دوم مستقل باشد که بگوییم نماز، محصل و سبب برای تحقق مطلوب هست یا خیر؟ نسبت بین این نسبت کلی و مصداق است که در منطق خواندهایم که کلی و مصداق یک وجود دارند و کلی به وجود مصداق خود موجود است و دو وجود مستقل ندارند، بنابر این مانحن فیه از موارد شک در محصل نیست و جای جریان برائت است.

۴

تصویر اول قدر جامع بنابر قول اعمی‌ها و اشکال آن

حال می‌فرمایند که ما صحیحی‌ها یک قدر جامعی را در مقام تصویر کردیم و قدر جامع آن عنوانی است که برای ما مجهول است ولی اثر و لازمه‌ی آن عنوان را می‌دانیم. اما بنابر قول به اعم قدر جامع چیست؟ اعمی‌ها برای قدر جامع پنج تصویر بیان کردند که همه‌ی آن‌ها باطل است. دقت داشته باشید که بنا بر اعم باید قدر جامعی ذکر شود که بین نمازهای صحیح و فاسد مشترک باشد. اولین تصویر را مرحوم میرزای قمی در قوانین بیان کرده است و فرموده است: ما در هر عبادتی جمله‌ای از اجزاء را قدر جامع قرار دهیم که "جملةٌ من الأجزاء " یک عنوان کلی است، در نماز این جمله‌ای از اجزاء ارکان نماز است، در حج دائره‌ی جمله‌ای از اجزاء متفاوت است، در هر عبادتی قدر جامع بین مصادیق صحیح و فاسد را مجوعه‌ای از اجزاء قرار دهیم بگوییم چه در نماز صحیح و چه در نماز فاسد مجموعه‌ای از اجزاء باشد به آن نماز صدق می‌کند. حال اگر در نماز ارکان را به عنوان قدر جامع قرار می‌دهید سائر اجزاء چه نقشی دارند؟ ایشان می‌فرمایند: سائر اجزاء در مأمور به و در واجب دخالت دارند ولی در مسمّی دخالت ندارند.

 مرحوم آخوند به این بیان دو اشکال دارند: اشکال اول این است که اگر نماز برای ارکان وضع شده لازمه‌ی آن این است که در جایی که لفظ صلاة را در مجموع ارکان و غیر ارکان به کار می‌بریم این استعمال مجازی باشد، یعنی کسی که نماز را خوانده است و ارکان و همه‌ی اجزاء واجبه‌ی دیگر را اتیان کرده است بگوییم استعمال صلاة در این مورد مجازی است زیرا لفظ لفظی که برای جزء وضع شده را در کل استعمال کردیم چرا که نماز برای ارکان وضع شده بود که پنج جزء هستند و کل نماز ده جزء است و این مجاز است در حالی که هیچ کسی چنین استعمالی را مجازی نمی‌داند.

اشکال دوم این است که این بیان اطراد و انعکاس ندارد زیرا ما مواردی داریم که برخی از ارکان وجود ندارد ولی عرف به آن نماز می‌گوید مثلا اگر کسی همه‌ی ارکان را اتیان کرد مگر قیام متصل به رکوع که خود رکن است در این صورت عرف به آن نماز می‌گوید در حالی که طبق بیان شما نباید به آن نماز صدق کند و ازطرفی اگر کسی همه‌ی ارکان را اتیان کند ولی موالات را رعایت نکند مثلا بعد از گفتن تکبیرة الاحرام پانزده دقیقه صبر کند و بعد از رکوع سی دقیقه صبرکند در این صورت {با وجود این که تمام ارکان نیز وجود دارد} به آن نماز نمی‌گویند زیرا با نبود موالات صورت صلاتی از بین می‌رود پس این که بگوییم قدر جامع بین نمازهای صحیح ارکان است مواجه با این دو اشکال است.

۵

تصویر دوم قدر جامع بنابر قول اعمی و اشکال بر آن

تصویر دوم برای قدر جامع که مشهور اعمی‌ها این تصویر را قبول کردند این است که در هر عبادتی بگوییم مصادیق بین صحیح و فاسد معظم الجزاء است، در تصویر قبل می‌گفتیم " جملةٌ من الأجزاء" ولی در این تصویر می‌گوییم " معظم الأجزاء" یعنی اگر نماز ده جزء دارد معظم اجزاء آن هشت جزء است و اگر حج چهل جزء دارد معظم الأجزاء آن بیست و پنج جزء می‌شود، حال این معظم را از کجا بفهمیم و شما که می‌گویید در نماز، هشت جزء معظم است اما هفت یا شش جزء معظم نیست چگونه به آن پی بردید؟ در جواب می‌گویند که تشخیص آن عرفی است و اگر به عرف مراجعه کنیم که معظم فعلی که ده جزء دارد را تشخیص دهد آن معظم را برای ما معین می‌کند. پس اگر کسی معظم الأجزاء را اتیان کرد و از نماز ده جزئی هفت جزء را اتیان کرده است و مثلا تشهد را نیاورد در این صورت می‌گوییم صلاة فاسده است. در این جا عبارت مرحوم آخوند در بیان این قدر جامع به همین مقدار قطع می‌شود ولی نیاز به توضیح بیشتری دارد. مرحوم آقای حکیم در کتاب حقائق الاصول توضیح خوبی برای این مطلب دارند، ایشان می‌فرمایند: اگر اعمی‌ها قدر جامع را معظم قرار دهند چهار احتمال در آن وجود دارد: احتمال اول این است که مراد آن‌ها مفهوم معظم باشد که این احتمال باطل است زیرا اگر قدر جامع مفهوم معظم باشد باید بین مفهوم معظم و کلمه‌ی صلاة ترادف باشد در حالی که کسی قائل به چنین ترادفی نیست، محور احتمال دوم و سوم و چهارم این است که ما معظم را معظم مصداقی قرار دهیم منتها در احتمال دوم می‌گوییم مصداق معظم مصداق معین است و در احتمال سوم می‌گوییم مصداق معظم مصداق غیر معین و در احتمال چهارم می‌گوییم مصادیق متعدده‌ی معظم می‌باشد. توضیح اینکه در احتما دوم می‌گوییم معظم الاجزاء نماز ده جزئی، هشت جزء می‌شود و این هشت جزء معظم نماز ده جزئی و مصداق معین است قدر جامع همین هشت جزء است، قطعا اعمی‌ها نمی‌توانند این احتمال را اراده کنند زیرا بالاخره نماز حاضر مختار یعنی کسی که هم در وطن و هم سالم است ده جزء است ولی همی شخص حاضر اگر بخواهد نمازش را نشسته بخواند شش جزء می‌شود و اگر بخواهد نماز خود را خوابیده بخواند کمتر می‌شود، اگر شما فقط در نماز ده جزئی معظم الاجزاء را هشت جزء گرفتید، این هشت جزء معین که قدر جامع نمی‌شود زیرا نمازهای دیگر را رد بر نمی‌گیرد. احتمال سوم این است که قدر جامع یک مصداق مردد باشد به این معنا که معظم الاجزاء نماز ده جزئی هشت جزء و نماز هشت جزئی معظم الاجزائش شش جزء و نماز پنج جزئی معظم الاجزائش سه جزء است و بگوییم یکی از اینها به نحو مردد قدر جامع باشد، اشکال این احتمال هم این است که وقتی ما قدر جامع را مصداق خارجی قرار دادیم چه معین و چه مردد قدر جامع معنا ندارد. بنابراین فقط همین احتمال اخی باقی می‌ماند که مراد مشهور از معظم، معظم مفهومی نیست بلکه معظم مصداقی است و مراد آن‌ها از مصداق، نصداق معین یا مردد نیست بلکه مصادیق متعدده است به این معنا که در نماز ده جزئی معظمش هشت جزء و در نماز هشت جزئی معظمش شش جزء و در نماز پنج جزئی معظمش سه جزء می‌شود و بگوییم مراد مشهور از معظم همین مصادیق متعدده‌ی معظم است و این قدر جامع است. مرحوم آخوند طبق همین بیان اخیر سه اشکال وارد می‌کنند: اشکال اول همان اشکال مجازیت است که در تصویر قبلی بود یعنی بالاخره اگر شما قدر جامع را برای معظم وضع کردید و معظم در نماز ده جزئی هشت جزء است پس اگر لفظ صلاة را ذکر کردیم و به جای هشت ده را اراده کردیم این استعمال مجازی است. اشکال دوم تبادل در مسمی و اشکال سوم تردید در مسمی است. اشکال دوم مرحوم آخوند به این تصویر تبادل در مسمی است به این بیان که شما در نماز ده جزئی هشت جزء را معظم حساب کردید و در نماز هشت جزئی شش جزء را به عنوان معظم حساب می‌کنید و معنای آن این است که دو جزء که در نماز ده جزئی داخل در مسمی بود حال از مسمی خارج شد همچنین وقتی در نماز پنج جزئی سه جزء را معظم قرار دادید سه جزئی را که در نماز هشت جزئی جزو مسمی بود را از مسمی خارج کردید و این تبادل در مسمی است یعنی یک جزء در یک حالت داخل در مسمی و در حالت دیگر خارج از مسمی است در حالی که معنا ندارد در مسمی تبادل راه پیدا کند که علت آن را بیان خواهیم کرد. اما اشکال سوم که مرحوم آخوند به نحو ترقی بیان می‌فرمایند این است که تردید در خود مسمی به وجود می‌آید، تردید در مسمی یعنی شما که معظم را موضوع له قرار می‌دهید معلوم نیست که در خود معظم این جزء دخالت دارد یا خیر، سپس می‌فرمایند تردید و تبادل در مسمی هر دو با غرض وضع ناسازگار است.

۶

تطبیق تصویر اول قدر جامع بنابر قول اعمی‌ها و اشکال آن

هذا على الصحيح. (این قدر جامعی که برای شما تصویر کردیم بنابر قول صحیح است)

وأمّا على الأعمّ، فتصوير الجامع في غاية الإشكال، (و اما بنا بر اعم ما قدر جامع نمی‌توانیم تصویر کنیم) فما قيل في تصويره أو يقال وجوه: (پنج وجه در تصویر جامع ذکر شده که همه را رد می‌کنند:)

أحدها: (که قائل آن میرزای قمی است:) أن يكون عبارة عن جملة من أجزاء العبادة (قدر جامع عبارت از پاره‌ای از اجزاء عبادت باشد) كالأركان في الصّلاة ـ مثلا ـ (در صلاة ما ارکان را به عنوان قدر جامع قرار دهیم، در حج سه یا چهر جزء را به عنوان قدر جامع قرار دهیم. حال اگر در نماز ارکان موضوع له باشد تکلیف سائر اجزاء چه می‌شود؟ جواب:) وكان الزائد عليها معتبرا في المأمور به، لا في المسمّى. (آن اجزاء زائده به عنوان مأمور به معتبر است و به عنوان فعل واجب باید آن‌ها را اتیان کنیم اما در تسمیه و نام گذاری دخالتی ندارد.)

وفيه: ما لا يخفى، (دو اشکال است که ترتیب این دو اشکال را در در خارج به عکس مرحوم آخوند بیان کردیم، اشکال اول این است که اطراد و انعکاس در این جا وجود ندارد) فإنّ التسمية بها حقيقة لا تدور مدارها، ضرورة صدق الصّلاة مع الإخلال ببعض الأركان، بل وعدم الصدق عليها مع الإخلال بسائر الأجزاء والشرائط عند الأعميّ؛ مع أنّه يلزم أن يكون الاستعمال فيما هو المأمور به بأجزائه وشرائطه مجازا عنده، وكان من باب استعمال اللفظ الموضوع للجزء في الكلّ، لا من باب إطلاق الكلّيّ على الفرد والجزئيّ ـ كما هو واضح ـ ، ولا يلتزم به القائل بالأعمّ، فافهم.

والإشكال فيه (١) : ب «أنّ الجامع لا يكاد يكون أمرا مركّبا ، إذ كلّ ما فرض جامعا يمكن أن يكون صحيحا وفاسدا ، لما عرفت. ولا أمرا بسيطا ، لأنّه لا يخلو إمّا أن يكون هو عنوان المطلوب أو ملزوما مساويا له (٢) ، والأوّل غير معقول ، لبداهة استحالة أخذ ما لا يتأتّى (٣) إلّا من قبل الطلب في متعلّقه ؛ مع لزوم الترادف بين لفظة الصّلاة والمطلوب ؛ وعدم جريان البراءة مع الشكّ في أجزاء العبادات وشرائطها ، لعدم الإجمال حينئذ في المأمور به فيها ، وإنّما الإجمال فيما يتحقّق به ، وفي مثله لا مجال لها ـ كما حقّق في محلّه ـ ، مع أنّ المشهور القائلين بالصحيح قائلون بها في الشكّ فيها. وبهذا يشكل لو كان البسيط هو ملزوم المطلوب أيضا».

مدفوع : بأنّ الجامع إنّما هو مفهوم واحد منتزع عن هذه المركّبات المختلفة

__________________

ـ ثمّ ذكر وجها للجامع الصحيحيّ ، حاصله : أنّ الجامع لا ينحصر في الجامع المقوليّ والعنوانيّ ، بل لنا أن نلتزم بثبوت جامع آخر للأفراد الصحيحة ، وهو سنخ عمل مبهم مركّب من جملة أجزاء يعرّفه جهة نهيه عن الفحشاء ، وبذلك يقتصر في صدقه على خصوص الأفراد الصحيحة. نهاية الدراية ١ : ٦١ ـ ٦٤.

وأمّا المحقّق العراقيّ ـ بعد ملاحظة ما في كلام المصنّف رحمه‌الله وعدم ارتضائه بما ذكره المحقّق الاصفهانيّ ـ فصوّر الجامع ببيان آخر ، حاصله : أنّ الجامع لا ينحصر في المقوليّ والعنوانيّ ، بل لنا فرض جامع آخر ، وهو المرتبة الخاصّة من الوجود الساري في المقولات المتباينة ماهيّة. بدائع الأفكار ١ : ١١٦ ـ ١١٨.

وأمّا المحقّق النائينيّ فهو ـ بعد ذكر ما يرد على الجامع الصحيحيّ الّذي صوّره المحقّق الخراسانيّ ـ أنكر وجود الجامع الصحيحيّ. فوائد الاصول ١ : ٦٥ ـ ٧٤.

وفي كلماتهم بعض ملاحظات ذكر بعضها السيّدان العلمان : الخوئيّ والخمينيّ ، فراجع المحاضرات ١ : ١٤٤ ـ ١٥٥ ، ومناهج الوصول ١ : ١٤٨ ـ ١٥٥.

(١) والمستشكل هو الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في تقريرات بحثه ، فراجع مطارح الأنظار : ٦.

(٢) وفي مطارح الأنظار : ٦ : «أو ما هو في مرتبته أو ملزوما مساويا له». ثمّ أورد الإشكال الأوّل «لبداهة ...» والثاني «مع لزوم الترادف ...» على فرض كون الجامع عنوان المطلوب أو ما هو في مرتبته. وأورد الإشكال الثالث «وعدم جريان البراءة ...» على فرض كونه ملزوما مساويا له.

(٣) هكذا في جميع النسخ. والأولى أن يقول : «يأتي».

ـ زيادة ونقيصة بحسب اختلاف الحالات ـ متّحد معها نحو اتّحاد (١) ، وفي مثله تجري البراءة ، وإنّما لا تجري فيما إذا كان المأمور به أمرا واحدا خارجيّا مسبّبا عن مركّب مردّد بين الأقلّ والأكثر ، كالطهارة المسبّبة عن الغسل والوضوء فيما إذا شكّ في أجزائهما.

هذا على الصحيح.

وأمّا على الأعمّ ، فتصوير الجامع في غاية الإشكال ، فما قيل في تصويره أو يقال وجوه :

أحدها : أن يكون عبارة عن جملة من أجزاء العبادة كالأركان في الصّلاة ـ مثلا ـ وكان الزائد عليها معتبرا في المأمور به ، لا في المسمّى (٢).

وفيه : ما لا يخفى ، فإنّ التسمية بها حقيقة لا تدور مدارها ، ضرورة صدق الصّلاة مع الإخلال ببعض الأركان (٣) ، بل وعدم الصدق عليها مع الإخلال بسائر الأجزاء والشرائط عند الأعميّ (٤) ؛ مع أنّه يلزم أن يكون الاستعمال فيما هو المأمور به بأجزائه وشرائطه مجازا عنده ، وكان من باب استعمال اللفظ الموضوع للجزء في الكلّ (٥) ، لا من باب إطلاق الكلّيّ على الفرد والجزئيّ ـ كما هو واضح ـ ، ولا يلتزم به القائل بالأعمّ ، فافهم.

ثانيها : أن تكون موضوعة لمعظم الأجزاء الّتي تدور مدارها التسمية عرفا.

__________________

(١) من قبيل اتّحاد الكلّي مع أفراده.

(٢) وهذا ما استظهره الشيخ الأعظم الأنصاريّ ـ على ما في مطارح الأنظار : ٧ ـ من كلام المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٦٠.

وذهب إليه السيّد المحقّق الخوئيّ ـ بعد دفع ما أورد عليه المصنّف والمحقّق النائينيّ ـ. محاضرات في اصول الفقه ١ : ١٥٧ ـ ١٦٣.

(٣) كما تصدق الصّلاة على صلاة الجالس الفاقدة للقيام ، فلا يكون هذا الجامع منعكسا.

(٤) فلا يكون هذا الجامع مطّردا.

(٥) لأنّ اللفظ موضوع لخصوص الأركان ، فاستعماله في المجموع وإطلاقه على الواجد لجميع الأجزاء والشرائط استعمال للّفظ الموضوع للجزء في الكلّ ، وهو مجاز.

فصدق الاسم كذلك يكشف عن وجود المسمّى ، وعدم صدقه عن عدمه (١).

وفيه ـ مضافا إلى ما اورد على الأوّل أخيرا (٢) ـ : أنّه عليه يتبادل ما هو المعتبر في المسمّى ، فكان شيء واحد داخلا فيه تارة وخارجا عنه اخرى ، بل مردّدا بين أن يكون هو الخارج أو غيره عند اجتماع تمام الأجزاء ، وهو كما ترى ، سيّما إذا لوحظ هذا مع ما عليه العبادات من الاختلاف الفاحش بحسب الحالات (٣).

ثالثها : أن يكون وضعها كوضع الأعلام الشخصيّة ك «زيد» ، فكما لا يضرّ في التسمية فيها (٤) تبادل الحالات المختلفة من الصغر والكبر ونقص بعض الأجزاء وزيادته ، كذلك فيها (٥).

وفيه : أنّ الأعلام إنّما تكون موضوعة للأشخاص ، والتشخّص إنّما يكون بالوجود الخاصّ ، ويكون الشخص حقيقة باقيا ما دام وجوده باقيا وإن تغيّرت عوارضه من الزيادة والنقصان وغيرهما من الحالات والكيفيّات ، فكما لا يضرّ اختلافها في التشخّص لا يضرّ اختلافها في التسمية. وهذا بخلاف مثل ألفاظ العبادات ممّا كانت موضوعة للمركّبات والمقيّدات ، ولا يكاد يكون موضوعا له إلّا ما كان جامعا لشتاتها وحاويا لمتفرّقاتها ، كما عرفت في الصحيح منها.

رابعها : أنّ ما وضعت له الألفاظ ابتداء هو الصحيح التامّ الواجد لتمام الأجزاء

__________________

(١) هذا منسوب إلى جماعة من القائلين بالأعمّ ، راجع مطارح الأنظار : ٨.

(٢) وهو لزوم المجازيّة في استعمال اللفظ في الكلّ.

(٣) فإنّ معظم الأجزاء في صلاة المختار هو النيّة والتكبيرة والركوع والتشهّد والقيام ـ مثلا ـ ، وهو في صلاة العاجز عن القيام تلك الامور مجرّدة عن القيام ، فجزء واحد قد يكون داخلا في المعظم وقد يكون خارجا عنه ، فلا يعلم أنّ القيام داخل في المعظم أو خارج عنه.

وهذا الإيراد دفعه المحقّق الاصفهانيّ وصحّح كون الجامع هو المعظم بنحو آخر. وحاصله : أنّ إشكال تبادل أجزاء ماهيّة واحدة انّما يرد إذا لوحظت الأجزاء معيّنة لا مبهمة ، فيمكن تصحيح كون الجامع هو المعظم بنحو الإبهام. وتقريبه : أنّ الجامع الموضوع له هو سنخ عمل مبهم إلّا من بعض الجهات ، وهو قابل للانطباق على الكثير والقليل ، وتكون نسبته إلى الأفراد نسبة الكلّي إلى أفراده ، فيصدق على الأفراد المتبادلة بنحو البدل. نهاية الدراية ١ : ٧٦.

(٤) أي : في الأعلام الشخصيّة.

(٥) أي : في ألفاظ العبادات.