درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۱۰۲: عام و خاص ۲۰

 
۱

خطبه

۲

جزوه ادامه بررسی احتمال سوم

۲. مصنف: برای خطاب انشائی وضع شده‌اند، ولی دواعی خطاب انشائی مختلف است، گاهی داعی، خطاب حقیقی است (مثل خطاب انشائی درباره مخاطب حاضر ملتفت) و گاهی غیر خطاب حقیقی است، مثلا تحسر، طبق این نظریه، ادوات در معنای خود و مدخول ادوات هم در معنای خود (عموم نه خصوص حاضرین) استعمال شده‌اند.

نتیجه: خطابات شامل معدومین و غائبین هم می‌شوند.

شاهد بر وضع ادوات برای خطاب انشائی: صغری: اگر ادوات برای خطاب حقیقی شده بود، لازمه‌اش این بود که اراده عموم از مدخول ادوات بدون تنزیل، صحیح نباشد.

کبری: ولی اراده عموم از تالی ادوات بدون تنزیل صحیح است.

نتیجه: پس ادوات برای خطاب حقیقی وضع نشده است.

۳

جزوه اشکال و جواب

اشکال بر شاهد: اراده عموم از مدخول صحیح است ولی در اراده عموم دو احتمال است:

الف: یحتمل بخاطر وضع ادوات برای خطاب انشائی باشد.

ب: یحتمل بخاطر تنزیل ارتکازی (در ذهن معدوم و غائب، این مطلب ریشه گرفته که ابتدائا تنزیل صورت گرفته سپس مشمولیت آنها نسبت به خطاب محقق شده است) باشد ولی ادوات برای خطاب حقیقی وضع شده باشد.

و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.

جواب: احتمال دوم باطل است، پس احتمال اول متعین است و هو المطلوب. چون:

صغری: اگر تنزیل ارتکازی بود، لازمه‌اش این بود که این امر ارتکازی بعد از تامل روشن شود.

کبری: و اللازم باطل (هر آنچه دقت می‌کنیم می‌بینیم تنزیلی صورت نگرفته است).

نتیجه: فالملزوم مثله.

نتیجه نهایی: اگر گفته شود که ادات فقط برای خطاب حقیقی وضع شده است، باید ملتزم شویم که خطابات مختص به حاضرین است.

۴

دو قول در مسئله و بررسی آنها

دو قول در مسئله:

۱. ملاصالح مازندرانی: خطابات بر دو نوع است (این قول فقط نسبت به معدومین است):

الف: خطابات غیر خدا که شامل معدومین نیست. مثلا شما می‌گوئید یا ایها القوم کل الطعام. اینجا فقط شامل حاضرین می‌شود.

ب: خطابات خداوند، مثلا خداوند می‌گوید یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة، این خطابات شامل معدومین هم می‌شود. چون تمامی موجودات در نزد خداوند حاضر هستند، پس خطاب به تمامی آنها صحیح است.

برای ما‌ها انسان دو دسته هستند یک دسته حاضر هستند و یک دسته معدوم اما خداوند احاطه دارد هم کسانی که در زمان خطاب موجود هستند و هم کسانی که موجود نیستند، به همه احاطه دارد به وجود جسمی (نسبت به حاضرین) و وجود مثالی یا عقلی یا علمی (نسبت به معدومین). پس تمامی موجودات نزد خداوند حاضر هستند، پس برای خداوند معدوم در خطاب وجود ندارد.

 

صاحب کفایه جواب می‌دهند: خطاب به معدومین به وجودهم الجسمانی صحیح نیست (چون در حین خطاب وجود جسمانی آنها محقق نیست) و این ممکن نبودن این است که این معدومین قابلیت خطاب ندارند نه اینکه فاعلیت فاعل مشکل داشته باشد تا بگوئید خداوند محیط است. مثل این است که گفته شود خداوند می‌تواند اجتماع نقیضین کند، در اینجا نقضین جمع نمی‌شوند و ضعف از ناحیه خداوند نیست.

۲. خطابات غیر خداوند شامل غائبین نمی‌باشد و خطابات خداوند غائبین هم شامل می‌شود چون خطابات خداوند به حسب امکنه متفاوت نمی‌شود و هم حاضرین و هم غائبین همه در نزد خداوند حاضر هستند.

صاحب کفایه جواب می‌دهند: خطابات خداوند امر متصرم الوجود است و امر متصرم الوجود قابل بقاء نیست پس خطابات خداوند قابل بقاء نیست. پس زمانی که غائبین حاضر می‌شوند، چیزی نیست که قابل بقاء باشد، پس اشکال از طرف خداوند نیست و بخاطر قصور در خطاب است.

نکته: در اینکه مخاطب در خطابات الهیه چه کسانی است، دو نظریه است:

۱. مخاطب حقیقی، غیر پیامبر است و اینکه به پیامبر وحی می‌شده بخاطر این است که ایشان واسطه هستند تا این خطاب را به دیگران برسانند.

حال اگر ادوات خطاب وضع برای خطاب انشائی شده باشد، خطاب برای همه است چون ادوات عام است، اما اگر گفته شود ادوات خطاب برای خطاب حقیقی وضع شده باشد، در این صورت فقط شامل حاضر ملتفت می‌شود.

۲. مخاطب حقیقی، پیامبر است، طبق این نظریه:

اولا: این ادوات، استعمال در خطابات انشائی شده‌اند، چون شرط حقیقی بودن خطاب این است که مخاطب حقیقی، همانی باشد که الکلام موجَّه علیه و در آنکه موجه علیه الکلام است، مخاطب حقیقی نیست و آنکه موجه علیه الکلام نیست، مخاطب حقیقی است. پس شرط خطاب حقیقی محقق نیست.

ثانیا: این حکم شامل همه هست، هم حاضرین هم غائبین هم معدومین.

۵

ثمره عموم خطابات شفاهیه

برخی گفته‌اند که دو ثمره برای این مسئله وجود دارد:

۱. میرزای قمی: اگر گفته شود خطابات شامل معدومین است، این ظهوراتی که در خطابات است برای معدومین حجت است و الا اگر شامل معدومین نباشد، این ظهورات در خطابات برای معدومین حجت نیست.

صاحب کفایه می‌فرمایند: این ثمره مبتنی بر دو مقدمه است که هر دو باطل است:

مقدمه اول: ظواهر فقط در حق مقصود بالافهام (کسانی که قصد شده‌اند تا به آنها فهمانده شود) حجت است.

حال مبتنی بر این مقدمه است به اینکه اگر گفته شود برای مقصودین و غیر مقصودین بالافهام حجت باشد، در این صورت برای غیر مقصودین هم ظواهر حجت است چه خطاب شاملشان شود چه نشود.

مقدمه دوم: غیر حاضرین مقصود به الافهام نیستند.

حال مبتنی بر این مقدمه است به اینکه اگر گفته شود غیر حاضرین هم مقصود به الافهام هستند، باز هم ظواهر در حق آنها حجت است چه خطاب شاملشان شود و چه نشود.

اما هر دو مقدمه باطل است، چون ظواهر در حق همه حجت است و همچنین معدومین مقصود به افهام هستند بخاطر روایات کثیره که می‌گوید خبرین متعارض را عرضه به قرآن کنید و اگر برای ما حجت نبود این عرضه کردن معنا نداشت.

۶

تطبیق دو قول در مسئله و بررسی آنها

وتوهّم صحّة التزام التعميم (به موجود و غیر موجود) في خطاباته تعالى لغير الموجودين ـ فضلا عن الغائبين ـ لإحاطته بالموجود في الحال والموجود في الاستقبال، فاسد، ضرورة أنّ إحاطته (خداوند) تعالى لا توجب صلاحيّة المعدوم بل الغائب للخطاب. وعدم صحّة المخاطبة معهما (معدوم و غائب) لقصورهما (خبر است:) لا يوجب نقصا في ناحيته تعالى، كما لا يخفى. كما أنّ خطابه (خداوند) اللفظيّ لكونه (خطاب لفظی) تدريجيّا ومتصرّم الوجود كان قاصرا عن أن يكون موجّها نحو غير من كان بمسمع منه (حاضر) ضرورة.

هذا (اختصاص یا عدم اختصاص خطاب به حاضرین) لو قلنا بأن الخطاب بمثل ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا﴾ في الكتاب حقيقة إلى غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بلسانه (پیامبر).

وأمّا إذا قيل بأنّه (نبی) المخاطب والموجّه إليه الكلام حقيقة، وحيا أو إلهاما، فلا محيص إلّا عن كون الأداة في مثله (یا ایها الناس) للخطاب الإيقاعيّ ولو مجازا. وعليه (کون الادوات فی مثله للخطاب الایقاعی) لا مجال لتوهّم اختصاص الحكم المتكفّل له الخطاب بالحاضرين، بل يعمّ المعدومين فضلا عن الغائبين.

۷

تطبیق ثمره عموم خطابات شفاهیه

فصل

[ثمرة عموم الخطابات الشفاهيّة]

ربما قيل: إنّه يظهر لعموم الخطابات الشفاهيّة للمعدومين ثمرتان:

الأولى (از میرزای قمی): حجّيّة ظهور خطابات الكتاب لهم كالمشافهين.

وفيه: أنّه مبنيّ على اختصاص حجّيّة الظواهر بالمقصودين بالإفهام (چون اگر ظواهر شامل همه باشد، دیگر خطاب شاملش است)، وقد حقّق عدم الاختصاص بهم؛ ولو سلّم فاختصاص المشافهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوع، بل الظاهر أنّ الناس كلّهم إلى يوم القيامة يكونون كذلك (مقصودین بالافهام)، وإن لم يعمّهم الخطاب، كما يومئ إليه غير واحد من الأخبار.

الأداة (١) كغيرها (٢) بالمشافهين (٣) فيما لم يكن هناك قرينة على التعميم.

وتوهّم صحّة التزام التعميم في خطاباته تعالى لغير الموجودين ـ فضلا عن الغائبين ـ لإحاطته بالموجود في الحال والموجود في الاستقبال (٤) ، فاسد (٥) ، ضرورة أنّ إحاطته تعالى لا توجب صلاحيّة المعدوم بل الغائب للخطاب. وعدم صحّة المخاطبة معهما لقصورهما لا يوجب نقصا في ناحيته تعالى ، كما لا يخفى. كما أنّ خطابه اللفظيّ لكونه تدريجيّا ومتصرّم الوجود كان قاصرا عن أن يكون موجّها نحو غير من كان بمسمع منه ضرورة.

هذا لو قلنا بأن الخطاب بمثل ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا في الكتاب (٦) حقيقة إلى غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بلسانه (٧).

وأمّا إذا قيل بأنّه المخاطب والموجّه إليه الكلام حقيقة ، وحيا أو إلهاما ، فلا محيص إلّا عن كون الأداة (٨) في مثله للخطاب الإيقاعيّ ولو مجازا. وعليه لا مجال لتوهّم اختصاص الحكم المتكفّل له الخطاب بالحاضرين ، بل يعمّ المعدومين فضلا عن الغائبين.

__________________

(١) قوله : «بأدوات الخطاب أو بنفس توجيه الكلام بدون الأداة» متعلّق بقوله : «الخطابات الإلهيّة».

(٢) أي : كغير الخطابات الإلهيّة ، وهو الخطابات العرفيّة.

(٣) متعلّق بقوله : «اختصاص».

(٤) هذا التوهّم تعرّض له صاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ١٨٣.

(٥) خبر قوله : «توهّم».

(٦) النساء / ١.

(٧) هكذا في النسخ. والأولى إمّا أن يقول : «في الكتاب موجّه حقيقة إلى ...» أو يقول : «بأنّ المخاطب بمثل ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا في الكتاب حقيقة هو غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله».

(٨) هكذا في النسخ : والصحيح أن يقول : «فلا محيص عن كون الأداة ...» ، لأنّ المقصود من العبارة : أنّ في هذا الفرض لا بدّ لنا من الالتزام بالخطاب الإيقاعيّ. وما في النسخ لا يفهم المقصود بل يفهم عكسه ، لأنّ الاستثناء من النفي إثبات ، فيكون معنى قوله : «فلا محيص إلّا عن كون الأداة» : أنّه لا محيص إلّا المحيص عن الالتزام بالخطاب الإيقاعيّ. وهذا خلاف المقصود.

فصل

[ثمرة عموم الخطابات الشفاهيّة] (١)

ربما قيل : إنّه يظهر لعموم الخطابات الشفاهيّة للمعدومين ثمرتان :

الأولى : حجّيّة ظهور خطابات الكتاب لهم كالمشافهين (٢).

وفيه : أنّه مبنيّ على اختصاص حجّيّة الظواهر بالمقصودين بالإفهام (٣) ، وقد حقّق عدم الاختصاص بهم (٤) ؛ ولو سلّم فاختصاص المشافهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوع ، بل الظاهر أنّ الناس كلّهم إلى يوم القيامة يكونون كذلك ، وإن لم يعمّهم الخطاب ، كما يومئ إليه غير واحد من الأخبار (٥).

__________________

(١) والأولى أن يلحق هذا الفصل بالفصل السابق تحت عنوان «تتمّة» أو «تذنيب».

(٢) وهذه الثمرة ذكرها المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٢٣٣. وتوضيحها : أنّ الخطابات إمّا أن تكون متوجّهة إلى المعدومين أيضا ، وإمّا أن تكون متوجّهة إلى خصوص المشافهين.

فعلى الأوّل ما يفهم المعدومون من ظاهر الخطابات حجّة لهم ـ وإن كان ما فهموه من ظاهرها مخالفا لما فهموا المشافهون ـ ، كما أنّ ما يفهم المشافهون من ظاهرها حجّة للمشافهين.

وعلى الثاني لا بدّ للمعدومين من تحصيل متفاهم المشافهين والتحرّي في استحصاله ولو بضميمة الظنون الاجتهاديّة.

(٣) كما ذهب إليه المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ٣٩٨.

(٤) لأنّ الدليل على حجّيّة الظواهر هو السيرة العقلائيّة ، وهي قائمة على العمل بها من دون فرق بين من قصد إفهامه ومن لم يقصد.

(٥) كحديث الثقلين والأخبار الآمرة بعرض الأخبار المتعارضة على الكتاب وغيرها.