مفهوم وصف:
بحث در این است که وصف و ما فی حکمه، مفهوم دارد یا ندارد.
مراد از وصف چیست؟ مراد از وصف همان صفت نحوی است مثل اکرم زیدا العالم
مراد از ما فی حکمه چیست؟ مراد از این، دو چیز است.
اول: هر چیزی که صلاحیت دارد که دایرهی موضوع را تنگ بکند. این را که گفتیم شامل حال و جارو مجرور و تمییز و.......... میشود مثل اکرم زیدا راکبا.
دوم: وصف ضمنی است. یعنی در عبارت صحبتی از صفت نیست اما از مجموع این روایت یک صفت و موصوف در میآید مثل روایتی که میگوید اگر شکم مرد پر از چرک و خون بشود بهتر از این است که از شعر پر بشود. مضمون این روایت این است که شعر کثیر مضموم است. پر شدن شکم کنایه از شعر کثیر است.
اصل بحث: ایا وصف مفهوم دارد یا ندارد؟
در این مساله ۳ نظریهی معروف است:
- نظریهی اول (جماعتی از علما مثل شهید اول): وصف مفهوم دارد.
این نظریه چندین دلیل دارد. صاحب کفایه اول ۳ دلیل این نظریه را بیان میکند و بعد نظریهی دوم را نقل میکند و بعد نظریهی دوم را رد میکند و دوباره شروع میکند برای نظریهی اول دلیل میآورد.
ادلهی نظریهی اول:
دلیل اول: وضع
شهید اول میفرماید وصف در جملهی وصفیه، وضع شده است برای علیت منحصره یعنی اکرم زیدا العالم، کل این جمله، جملهی وصفیه است و در این جمله، العالم وصف است بعد شهید اول میفرماید این وصف وضع شده برای علیت منحصره یعنی تنها علت وجوب اکرام، عالم بودن است. و وقتی این طور بود معنایش این است که اگر عالم بود، وجوب اکرام هست و اگر عالم نبود وجوب اکرام هم نیست و این مفهوم است.
اشکال صاحب کفایه به دلیل اول:
وضع احتیاج به دلیل دارد و دلیلی بر وضع نداریم [۱].
دلیل دوم: لغویت
صغری: اگر وصف در جملهی وصفیه مفهوم نداشته باشد لازمهاش این است که آوردن وصف لغو باشد.
کبری: والازم باطل (زیرا گاهی واجب الوجود وصف میآورد)
نتیجه: فلملزوم مثله.
اشکال صاحب کفایه به دلیل دوم:
ایشان میفرمایند که اگر وصف در جملهی وصفیه مفهوم نداشته باشد لازمهاش لغویت نیست بلکه فوائد دیگری دارد. مرحوم فیروزآبادی ۴یا ۵ فایده را بیان کردهاند که من یکی از ان فوائد را بیان میکنم.
یکی از فوائد این است: لشدت الاهتمام بمورد الوصف یعنی چون مورد وصف برای متکلم مهم بوده ان را بیان کرده است.
مثال: ایاک و الغیبه العلما میگوید برحذر باش از غیبت علما. این کلمهی العلما مفهوم ندارد زیرا اگر مفهوم داشته باشد معنایش این است که غیبت غیرعلما جایز است. پس چرا این وصف با این که مفهوم ندارد ذکر شده است؟ بخاطر این که علما نسبت به دیگران مهمتر هستند [۲].
دلیل سوم: انصراف
یعنی شهید اول میفرماید وقتی یک جملهی وصفیه را بدست شما میدهند، این وصفی که در این جمله است انصراف دارد به علیت منحصره یعنی انصراف دارد به این که تنها علت برای حکم همین است.
اشکال صاحب کفایه بر دلیل سوم:
انصراف منشا میخواهد و منشا انصراف کثرت استعمال است یعنی کثیرا وصف باید به کار برود در علت منحصره و کثرت استعمال منتفی است یعنی این انصراف منشا ندارد.
دلیل چهارم:
وصف قید است
اصل در قید، احترازیت است.
پس اصل در وصف این است که احترازی باشد. یعنی مولا وقتی میگوید اکرم زید العالم، اصل در این العالم این است که احترازی باشد یعنی متکلم دارد پرهیز میکند از بودن حکم برای غیر وصف و این عبارت اخری مفهوم است.
اشکال صاحب کفایه بر دلیل چهارم:
بله ما احترازیت را قبول داریم. این جمله اگر در آن وصف باشد معنایش این است که این حکم با این وصف هست و اگر وصف نبود معنایش این است که این حکمی که برای این موضوع با این وصف بود، دیگر نیست. ما این را قبول داریم ولی این ربطی به مفهوم ندارد چون در مفهوم باید سنخ الحکم منتفی بشود اما این جا شخص الحکم منتفی شده است.
- نظریهی دوم (علامه حلی): ایشان میفرمایند وصف دو صورت دارد:
صورت اول: گاهی وصف علت است مثل این که مولا بگوید اکرم زیدا لانه عالم. الان این جا وصف علت است. این جا وصف مفهوم دارد.
صورت دوم: گاهی وصف علت نیست. این جا وصف مفهوم ندارد مثل این که مولا بگوید اکرم زیدا العالم.
اشکال صاحب کفایه بر نظریهی دوم:
ایشان میفرماید آن چیزی که وصف ان را اقتضا میکند، مفید نیست و ان چیزی که مفید است، وصف ان را اقتضا نمیکند.
آن چیزی که وصف ان را اقتضا میکند این است که عالم، علت است و این مفید مفهوم نیست زیرا ممکن است این علت، علت منحصره نباشد. و ان چیزی که مفید است (یعنی علت، علت منحصره باشد) وصف آن را اقتضا نمیکند مگر این که از قرائن خارجیه برای ما ثابت شود که این علت، علت منحصره است لکن این از محل بحث خارج است زیرا محل بحث ما جائی است که ما قرینه خارجی نداشته باشیم.