درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۳۹: اجتماع امر و نهی ۳۷

 
۱

خطبه

۲

داخل تزاحم شدن دو دلیل بنا بر امتناع اجتماع

در بحث امروز دو مطلب داریم.

مطلب اول: اگر ما قائل به امتناع شدیم (یعنی اگر قائل شدیم که اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است) این دو دلیل یعنی صل و لاتغصب بما هما حاکیان عن المناط یعنی این دو دلیل با این عنوان که دارند حکایت می‌کنند از مناط و مناط یعنی مصلحت و مفسده، داخل در باب تزاحم می‌شوند و لذا دو صورت پیدا می‌کنند.

  1. صورت اول: یکبار برای ما احراز می‌شود که احدهما اقوی ملاکا نسبت به دیگری هست. یعنی یکی از این دو دلیل، مناطش از دلیل دیگری قویتر است.

 مثلا شارع فرموده: صل بعد فرموده لاتغصب و ما هم قائل به امتناع هستیم و نگاه ما به این دو دلیل به این صورت است که صل و لاتغصب دارند از مناط حکایت گری می‌کنند یعنی صل دارد می‌گوید صلاه مصلحت دارد و لاتغصب در مقام بیان این است که غصب مفسده دارد. این جا صل و لاتغصب وارد باب تزاحم می‌شوند و متزاحمان می‌شود. وارد باب تزاحم که شدند دو صورت پیدا می‌کنند. صورت اول این بود که برای ما معلوم می‌شود یکی از آنها ملاکش قوی‌تر است مثلا شارع فرموده صل و بعد فرموده لاتغصب و بعد برای ما معلوم می‌شود که مفسده‌ی غصب بیشتر از مصلحت صلاه است (حالا از کجا احراز می‌شود در مقدمه ۸ و۹ بیان شد)

حکم این صورت: وظیفه‌ی ما این است که به اقوا ملاکا عمل کنیم و لو آن دلیل دیگر ترجیح سندی یا دلالتی داشته باشد. چون اگر وارد تزاحم شد، ما می‌رویم سراغ مرجحات باب تزاحم و مرجحات تزاحم یعنی مصلحت این بیشتر است یا مفسده‌ی آن و کاری با مرجح سندی و دلالی نداریم.

صورت دوم: یکبار برای ما احراز نمی‌شود که از بین این دو دلیل کدام یک اقوی مناطا است. در این جا ۳ صورت داد:

  • دو دلیل در مقام بیان حکم فعلی هستند. مثلا شارع فرموده صل و این صل در مقام بیان این است که نماز واجب است و بعد فرموده لاتغصب و این لاتغصب در مقام بیان این است که غصب حرام است. این جا احکام متعارضین پیاده می‌شود. یعنی هر دو دلیل با اطلاقی که دارند شامل صلاه در دار غصبی می‌شوند و این جا احکام متعارضین پیاده می‌شود یعنی باید رفت سراغ مرجحات سندی یا دلالی واگر مرجح نداشتند نوبت به تخییر یا تساقط می‌رسد.
  • یکی از دلیل‌ها در مقام بیان حکم فعلی و دیگری در مقام بیان حکم اقتضایی است. مثلا صل در مقام بیان حکم اقتضایی است یعنی صلاه در مقام بیان این نیست که صلاه واجب است بلکه می‌خواهد بگوید صلاه مصلحت دارد ولی لاتغصب در مقام بیان حکم فعلی است یعنی می‌خواهد بگوید غصب حرام است. این جا عمل می‌کنیم به آن دلیلی که در مقام بیان حکم فعلی است.
  • هر دو دلیل در مقام بیان حکم اقتضایی هستند. هم صل و هم لاتغصب در مقام بیان حکم اقتضایی هستند یعنی صل می‌گوید صلاه مصلحت دارد و لاتغصب می‌گوید غصب مفسده دارد. در این جا باید هر دو دلیل را کنار می‌گذاریم بعد باید برویم سراغ قواعد دیگر.
۳

ترجیح یکی از دو دلیل

مطلب دوم: ترجیح احد الدلیلین بر دلیل دیگر دو صورت دارد:

  1. گاهی ترجیح احد الدلیلین بر دلیل دیگر در مساله‌ی اجتماع نیست. یعنی مساله از مسائل اجتماع امر و نهی نیست یعنی دو مساله با هم تعارض کردند و تعارض هم تعارض اصطلاحی است آن وقت ما می‌آییم یکی را بر دیگری ترجیح می‌دهیم. این جا ماده‌ی اجتماع، از ان دلیل که ترجیح پیدا نکرده هم فعلیتا و هم اقتضائیتا خارج می‌شود. یعنی ماده‌ی اجتماع حکم فعلی آن دلیل را ندارد و مناط آن دلیل را نیز ندارد یعنی از ریشه آن دلیل را کنار می‌گذاریم. مثلا مولا فرمود اکرم العلما و بعد فرمود لا تکرم الشعراء. درعالم شاعر تعارض می‌کنند اکرم العلما می‌گوید اکرامش واجب و لا تکرم الشعراء می‌گوید اکرامش حرام است. اگر ما، لا تکرم الشعراء را ترجیح دادیم. یعنی در این مورد اجتماع گفتیم فقط لا تکرم حرف می‌زند. در این جا حکم فعلی و مصلحت اکرام ساقط می‌شود یعنی این مورد اجتماع نه وجوب فعلی اکرام را دارد و نه اصلا مصلحت اکرام را. این مثالی که زدیم در مساله اجتماع امر و نهی نبود زیرا حیثیت در آن حیثیت تعلیله است، در مساله اجتماع امر و نهی حیثیت باید تقییدیه باشد.
  2. گاهی ترجیح احد الدلیلین بر دلیل دیگر در مساله‌ی اجتماع است. مثلا شارع فرمود صل و این صل با اطلاقش شامل صلاه در دار غصبی می‌شود و یکبار فرمود لا تغصل که با اطلاقش شامل صلاه در دار غصبی می‌شود. حالا اگر آمدیم لاتغصب را ترجیح دادیم یعنی گفتیم صلاه در دار غصبی حرام است. در این جا فقط حکم فعلی صلاه که وجوب باشد می‌افتد اما مصلحت دارد و حکم اقتضایی اش بر سر جایش باقی است. سوال: این که مصلحتش باقی بماند چه اثری دارد؟ اثرش این است که اگر مانعی پیدا شد که این دلیلی که شما ترجیح دادید افتاد، مناط زنده می‌شود.
۴

جزوه داخل تزاحم شدن دو دلیل بنا بر امتناع اجتماع

بنا بر قول به امتناع، دو دلیل بما هما حاکیان عن المناط، متزاحمان هستند و لذا دو صورت دارند:

۱. گاهی احراز می‌شود که احدهما اقوا مناطاً از دیگری است، در این صورت دلیلی که اقوی مناطین است، مقدم می‌شود، اگرچه دیگری اقوی سندا یا دلالة باشد.

۲. گاهی احراز نمی‌شود که احدهما اقوا مناطا از دیگری است، دو دلیل در این صورت سه حالت دارند:

الف: دو دلیل در مقام بیان حکم فعلی هستند، در این حالت احکام متعارضان (رجوع به مرجحات سندیه یا دلالیه و در صورت فقد ترجیح، تساقط یا تخییر) پیاده می‌شود.

ب: احد الدلیلین در مقام بیان حکم فعلی و دیگری در مقام بیان حکم اقتضائی است، در این حالت وظیفه اخذ به دلیلی است که در مقام بیان حکم فعلی است.

ج: دو دلیل در مقام بیان حکم اقتضائی است، در این حالت وظیفه، رجوع به قواعد دیگر است.

۵

جزوه ترجیح یکی از دو دلیل

ترجیح احد الدلیلین بر دیگری، دو صورت دارد:

۱. گاهی ترجیح در غیر مسئله اجتماع است، در این صورت ماده اجتماع از دلیل مرجوح مناطا و فعلیة خارج می‌شود.

۲. گاهی ترجیح در مسئله اجتماع است، در این صورت ماده اجتماع از دلیل مرجوح، فعلیة خارج می‌شود، ولی واجد مناط دلیل مرجوح است.

۶

تطبیق داخل تزاحم شدن دو دلیل بنا بر امتناع اجتماع

قد مر في بعض المقدمات (مقدمه‌ی ۸ و ۹) أنه (بیان مر – چه چیزی مر) لا تعارض بين مثل خطاب صل و خطاب لا تغصب على الامتناع (یعنی اگر امتناعی شدیم بین این دو دلیل تعارض نیست) تعارض الدليلين بما (به چه عنوانی بین این دو دلیل تعارض نیست) هما دليلان حاكيان (عن المناط) كي يقدم الأقوى منهما (دو دلیل) دلالة أو سندا بل إنما هو (هر یک از دو خطاب بنابر امتناع) من باب‏ تزاحم المؤثرين و (واو برای تفسیر است) المقتضيين (مصلحت و مفسده – مناطین) فيقدم الغالب منهما (موثرین) و إن كان الدليل على مقتضى الآخر (مقتضی) أقوى (سندا یا دلالة) من دليل مقتضاه (غالب) هذا (تقدیم غالب) فيما إذا أحرز الغالب منهما (موثرین) و إلا (غالب احراز نشد) كان بين الخطابين تعارض فيقدم الأقوى منهم (خطابین) دلالة أو سندا و بطريق الإن (از معلول به علت) يحرز به (الاقوی) أن مدلوله (الاقوی) أقوى مقتضيا (ملاکا) هذا (تعارض) لو كان كل من الخطابين متكفلا لحكم فعلي و إلا (هر دو متکفل حکم فعلی نبودند) فلا بد من الأخذ بالمتكفل لذلك منهما لو كان (التکلفل) و إلا (احدهما هم در مقام بیان حکم فعلی نبود) فلا محيص عن الانتهاء إلى ما تقتضيه الأصول العملية.

۷

تطبیق ترجیح یکی از دو دلیل

[تطبيق ملاك التزاحم على الاجتماع‏]

ثم لا يخفى‏ أن ترجيح أحد الدليلين و تخصيص الآخر (امر) به (احد الدلیلین) في المسألة (مساله اجتماع) لا يوجب خروج مورد الاجتماع عن تحت الآخر (امر) رأسا (فعلیة و مناطا) كما هو قضية التقييد و التخصيص في غيرها مما لا يحرز فيه المقتضي لكلا الحكمين.

الأمر الثاني : [صغرويّة المقام لكبرى التزاحم]

قد مرّ في بعض المقدّمات (١) أنّه لا تعارض بين مثل خطاب «صلّ» وخطاب «لا تغصب» على الامتناع ، تعارض الدليلين بما هما دليلان حاكيان ، كي يقدّم الأقوى منهما دلالة أو سندا (٢) ، بل إنّما هو من باب تزاحم المؤثّرين والمقتضيين ، فيقدّم الغالب منهما ، وإن كان الدليل على مقتضى الآخر أقوى من دليل مقتضاه.

هذا فيما إذا أحرز الغالب منهما ، وإلّا كان بين الخطابين تعارض ، فيقدّم الأقوى منهما دلالة أو سندا ، وبطريق الإنّ يحرز به أنّ مدلوله أقوى مقتضيا (٣). هذا لو كان كلّ من الخطابين متكفّلا لحكم فعليّ ، وإلّا فلا بدّ من الأخذ بالمتكفّل لذلك (٤) منهما لو كان (٥) ، وإلّا فلا محيص عن الانتهاء إلى ما تقتضيه الاصول العمليّة.

ثمّ لا يخفى : أنّ ترجيح أحد الدليلين وتخصيص الآخر به (٦) في المسألة لا يوجب خروج مورد الاجتماع عن تحت الآخر رأسا كما هو قضيّة التقييد والتخصيص في غيرها ممّا لا يحرز فيه المقتضي لكلا الحكمين ، بل قضيّته (٧) ليس

__________________

(١) راجع الأمر الثامن ، الصفحة : ٢٤ من هذا الجزء.

(٢) وخالفه المحقّق الخوئيّ وجعل المقام على الامتناع من صغريات كبرى باب التعارض.

راجع المحاضرات ٤ : ٤٠٣.

(٣) لا يخفى : أنّه لا تلازم بين قوّة الدلالة وقوّة المدلول كي تكشف من قوّة الدلالة أنّ المدلول أقوى مقتضيا واقعا ، ضرورة أنّه قد يكون الأقوى دلالة أضعف مدلولا من الدليل الّذي يكون أضعف دلالة.

وأفاد السيّد الحكيم ـ في حقائق الاصول ١ : ٤١٠ ـ ما لفظه : «كان المراد أنّ الأقوى لما كان دالّا على فعليّة مؤدّاه مطابقة فقد دلّ على أقوائيّة ملاكه التزاما ، كما أنّ الأضعف كذلك.

فإذا دلّ دليل الترجيح على حجيّة الأقوى وعدم حجّيّة الأضعف فقد دلّ على ثبوت مدلولي الأقوى المطابقيّ والالتزاميّ معا ، فتثبت أقوائيّة ملاكه ظاهرا».

(٤) أي : للحكم الفعليّ.

(٥) أي : لو كان أحدهما فعليّا.

(٦) أي : وتخصيص الدليل الآخر بالدليل الراجح.

(٧) أي : قضيّة ترجيح أحد الدليلين على الآخر في مسألتنا هذه.

إلّا خروجه فيما كان الحكم الّذي هو مفاد الآخر فعليّا ، وذلك لثبوت المقتضي في كلّ واحد من الحكمين فيها. فإذا لم يكن المقتضي لحرمة الغصب مؤثّرا لها ـ لاضطرار أو جهل أو نسيان ـ كان المقتضي لصحّة الصلاة مؤثّرا لها فعلا ، كما إذا لم يكن دليل الحرمة أقوى ، أو لم يكن واحد من الدليلين دالّا على الفعليّة أصلا.

فانقدح بذلك فساد الإشكال في صحّة الصلاة في صورة الجهل أو النسيان ونحوهما فيما إذا قدّم خطاب «لا تغصب» (١) ، كما هو الحال فيما إذا كان الخطابان من أوّل الأمر متعارضين ولم يكونا من باب الاجتماع أصلا. وذلك (٢) لثبوت المقتضي في هذا الباب ، كما إذا لم يقع بينهما تعارض ولم يكونا متكفّلين للحكم الفعليّ. فيكون وزان التخصيص في مورد الاجتماع وزان التخصيص العقليّ الناشئ من جهة تقديم أحد المقتضيين وتأثيره فعلا ، المختصّ (٣) بما إذا لم يمنع عن تأثيره مانع ، المقتضي (٤) لصحّة مورد الاجتماع مع الأمر أو بدونه فيما كان

__________________

(١) هذا ما أورده الشيخ الأعظم الأنصاريّ على الحكم بصحّة الصلاة في المغصوب مع العذر ، بناء على الامتناع وترجيح جانب النهي. وتوضيح كلامه : أنّه لا فرق بين العموم من وجه المتحقّق في مثل الصلاة والغصب وبين المتحقّق في قولهم : «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» فكما كان تقييد الرقبة بالإيمان مقتضيا لخلوّ عتق الكافرة عن المصلحة وخروجها من موضوع «اعتق رقبة» حتّى في حال النسيان والجهل ، كذلك ترجيح النهي على الأمر وتقييد الصلاة بالنهي يقتضي خلوّ الصلاة عن المصلحة وبطلانها حتّى في صورة الجهل والنسيان وغيرهما. راجع مطارح الأنظار : ١٢٨.

(٢) أي : فساد الإشكال.

وحاصل الجواب : أنّه فرق بين المقامين ، فإنّ العموم من وجه المتحقّق في مثل الصلاة والغصب يكون من موارد التزاحم ؛ وغلبة النهي على الأمر إنّما توجب خلوّ المورد عن الحكم الفعليّ ؛ وأمّا ملاكه باق على حاله. بخلاف العموم من وجه المتحقّق في مثل «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» ، فإنّه من موارد التعارض ، وتقييد الرقبة بالإيمان يقتضي خلوّ عتق الكافرة عن الملاك ، فضلا عن ثبوت الحكم الفعليّ.

(٣ و ٤) وصفان لقوله : «تقديم». ويحتمل أن يكونا وصفين لقوله : «التخصيص».