درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۸: اجتماع امر و نهی ۶

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

خلاصه‌ی درس دیروز: مقدس اردبیلی فرموده بوده‌اند که اجتماع امر و نهی عقلا ممکن و عرفات محال است و صاحب کفایه فرمود این که مقدس اردبیلی می‌فرماید عرفا محال است منظورش این نیست که امر و نهی دلالت بر امتناع می‌کنند، تا مساله، مساله‌ی لفظی بشود.

۳

نکته

صاحب کفایه در پایان یک نکته بیان می‌کند.

مقدمه: در مساله‌ی اجتماع امر و نهی دو بحث داریم:

بحث اول: بحث امکان و امتناع یعنی بحث بکنیم که اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است یا ممتنع.

بحث دوم: بحث وقوع و عدم وقوع بر فرض امکان اجتماع. یعنی بر فرض که قائل بشویم اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است، حال بحث بکنیم ایا وقوع پیدا کرده است یا خیر.

نزاع علما در مساله‌ی اجتماع امر و نهی، در بحث اول است

اصل نکته: صاحب کفایه می‌فرماید که ما می‌توانیم بگوییم که مراد مقدس اردبیلی این است که اجتماع امر و نهی در شی واحد عقلا ممکن است ولکن امر و نهی دلالت بر وقوع ندارند یعنی پای لفظ را به میان کشیدند. اما باز اگر مراد این باشد، شاهد نمی‌شود برای این که مساله‌ی اجتماع یک مساله‌ی لفظیه است زیرا پای لفظ در بحث دوم کشیده شد در حالی که محل نزاع در مساله‌ی اجتماع، بحث اول است[۱].


استاد حیدری: کلام صاحب کفایه اشتباه است. زیرا ایشان فرمود که مقدس اردبیلی می‌خواهد بگوید امر و نهی دلالت می‌کنند بر عدم وقوع اجتماع، اما تعبیر ما این بود که امر و نهی دلالت نمی‌کنند بر وقوع اجتماع. و کلام صاحب کفایه غلط است زیرا امر و نهی دلالت بر وقوع دارد زیرا مثلا وقتی شارع می‌فرماید صل، این صل هم شامل صلاتی می‌شود که غصب دارد و هم شامل صلاتی است که غصب ندارد. یا لاتغصب که هم شامل غصبی است که به همراه صلاه باشد و هم نباشد پس هم صل و هم لاتغصب دلالت می‌کند که امر و نهی در شی واحد جمع می‌شوند. حالا اگر بگوییم شرایط اطلاق این جا وجود ندارد، در این صورت امر و نهی دلالت بر وقوع ندارد نه این که دلالت دارد بر عدم وقوع.

۴

جزوه نکته

نکته: در مسئله اجتماع امر و نهی، دو بحث متصور است که بحث اول مورد نظر علماء می‌شود:

۱. بحث امکان و امتناع، یعنی این بحث که آیا اجتماع ممکن است یا ممتنع.

۲. بحث وقوع و عدم وقوع بر فرض امکان، یعنی بر فرض امکان اجتماع، آیا اجتماع واقع شده است یا خیر؟

با حفظ این نکته، بعد از اینکه گفته شده معنا امتناع عرفی دلالت امر و نهی بر امتناع نیست، می‌گوئیم مراد محقق اردبیلی این است که اجتماع عقلا ممکن است، ولی امر و نهی دال بر وقوع اجتماع نیستند (نه اینکه دال بر عدم وقوع اجتماع هستند) با این بیان اگرچه در این قول بحث از دلالت لفظ مطرح شد ولی این قول شاهد بر لفظی بودن مسئله اجتماع نخواهد بود.

۵

تطبیق نکته

غاية الأمر (استدراک از این مطلب است که گفتیم امتناع عرفی به معنای دلالت لفظ بر امتناع نیست حالا استدراک می‌کند و می‌گوید بله به معنای دلالت لفظ است اما دلالت بر عدم وقوع) دعوى دلالة اللفظ (امر و نهی) على عدم الوقوع (اجتماع – به تعبیر دقیق‌تر باید می‌فرمود عدم دلالت بر وقوع) بعد اختيار جواز (امکان) الاجتماع فتدبر جيدا.

۶

مسئله شامل تمام اقسام ایجاب و تحریم می‌شود

واجب چند قسم دارد: واجب نفسی و غیری، مثل صلاه و وضو – تعیینی و تخییری – عینی، کفائی. حرام هم عینا این ۳ نوع تقسیم بندی را دارد.

بحث ما در مساله‌ی اجتماع این است که آیا اجتماع وجوب و حرمت در شی واحد محال است یا ممکن؟ سوال می‌کنیم: بحث ما در کدام یک از اقسام وجوب و حرمت است؟ در این جا دو نظریه وجود دارد:

  • نظریه‌ی صاحب کفایه: بحث ما در مطلق وجوب و حرمت است اعم از این که هردو نفسی یا غیری یا مختلف باشند و.........

ادله‌ی صاحب کفایه:

دلیل اول: عموم ملاک نزاع

در مساله‌ی اجتماع امر و نهی، عده‌ای می‌گویند اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است. چرا می‌گویند ممکن است؟ چون اجتماع ضدین در شی واحد لازم نمی‌آید و عده‌ای می‌گویند ممتنع است چون لازمه‌اش اجتماع ضدین در شی واحد است.

منشا قائل شدن به امکان، عدم لازم آمدن اجتماع ضدین در شی واحد است و منشا قائل شدن به امتناع لازم آمدن اجتماع ضدین در شی واحد است.

و مطلق وجوب با مطلق حرمت بایکدیگر تضاد دارند. در نتیجه محل نزاع مطلق وجوب و حرمت را شامل می‌شود.

دلیل دوم: اطلاق لفظ امر و نهی

در عنوان مساله، این گونه آمده است که آیا اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است یا ممتنع، این امر و نهی در عنوان اطلاق دارد و شامل همه‌ی وجوب و حرمت‌ها می‌شود.

دلیل سوم: عموم استدلالات طرفین

بالاخره در این مساله دو گروه داریم که هرکدام استدلالاتی دارند و استدلالات این دو گروه با مطلق وجوب و حرمت می‌خورد.

  • نظریه‌ی صاحب فصول: بحث ما در وجوب و حرمتی است که اولا نفسی باشد نه غیری، تعیینی باشد نه تخییری، عینی باشد نه کفائی.

دلیل صاحب فصول: انصراف یعنی می‌گویند امر و نهی ای که در عنوان مساله مطرح شده است، منصرف به واجب و حرام، نفسی و تعیینی و عینی هستند.

اشکال صاحب کفایه:

شما می‌گویید امر و نهی انصراف دارد به واجب و حرمت تعییین و عینی و نفسی. سوال ما این است که مرادتان از امر و نهی چیست؟ در این جا دو احتمال وجود دارد:

احتمال اول: یحتمل مراد ماده‌ی امر و نهی باشد. اگر مراد این باشد، کلام شما باطل است زیرا در این جا منشائی برای انصارف وجود ندارد. منشا انصراف کثرت استعمال است و قبول نداریم ماده‌ی امر و نهی کثیرا در واجب و حرام نفسی، تعیینی، عینی به کار رفته باشد.

احتمال دوم: یحتمل مراد صیغه‌ی امر و نهی باشد. صیغه‌ی امر انصراف دارد به واجب تعیین و عینی و نفسی و همچنین نهی است. اگر مراد این باشد، این کلام هم باطل است زیرا در این انصراف هم دو احتمال است:

  1. یحتمل مراد انصراف نفسی باشد یعنی خود صیغه امر ونهی بدون کمک گرفتن از مقدمات حکمت، انصراف دارد به تعیینی و عینی و نفسی. اگر مراد این باشد کلام باطل است زیرا منشایی برای انصراف وجود ندارد.
  2. یحتمل مراد انصراف مقدمه‌ای باشد یعنی انصراف به کمک مقدمات حکمت. یعنی وقتی مولا امر و نهی را به کار می‌برد، در مقام بیان است و واجب و حرمت غیر و تخییری و کفائی احتیاج ره قرینه زائده دارد اما مولا قرینه‌ی زائده نیاور پس این امر و نهی انصراف دارند به واجب و حرمت تعیینی و عینی و نفسی.

اگر مراد این باشد که این هم صحیح نیست زیرا اگر مقدمات حکمت جاری بشود، انصراف مقدمه‌ای صیغه‌ی امر و نهی به این ۳ مورد پیدا می‌شود اما مقدمات حکمت این جا جاری نمی‌شود زیرا عموم ملاک نزاع و عموم استدلالات دو طرف، جلویش را می‌گیرد. به این صورت که عموم محل نزاع قرینه است.

۷

تطبیق مسئله شامل تمام اقسام ایجاب و تحریم می‌شود

الخامس [شمول النزاع في مسألة الاجتماع لأنواع الإيجاب و التحريم‏]

لا يخفى أن ملاك (علت و منشاء – اجتماع و عدم اجتماع ضدین در شی واحد – هر وجوبی با هر حرامی تضاد دارد) النزاع في (متعلق به نزاع است) جواز الاجتماع و الامتناع يعم (شامل می‌شود این ملاک) جميع أقسام الإيجاب و التحريم كما هو (عموم – شامل شدن جمیع اقسام ایجاب و حرمت) قضية إطلاق لفظ الأمر و النهي‏

و دعوى الانصراف (انصراف امر و نهی در عنوان - توسط صاحب فصول) إلى النفسيين التعيينيين العينيين في مادتهما (امر و نهی) غير خالية عن الاعتساف (اشکال) و إن سلم (اگر چه قبول شود انصراف در صیغه‌ی امر و نهی را) في صيغتهما مع أنه (انصراف) فيها (صیغه‌ی امر و نهی) ممنوع.

نعم (می‌خواهد برود سراغ انصراف مقدمه‌ای) لا يبعد دعوى الظهور و الانسباق من الإطلاق (اطلاق امر و نهی) بمقدمات الحكمة الغير الجارية في المقام (ما نحن فیه) لما عرفت من عموم الملاك لجميع الأقسام وكذا ما (نکته‌ای) وقع في البين من النقض والإبرام.

الأصول (١) ، وإن عقدت كلاميّة في الكلام ، وصحّ عقدها فرعيّة أو غيرها بلا كلام. وقد عرفت في أوّل الكتاب (٢) : أنّه لا ضير في كون مسألة واحدة يبحث فيها عن جهة خاصّة من مسائل علمين ، لانطباق جهتين عامّتين على تلك الجهة ، كانت بإحداهما من مسائل علم وبالاخرى من آخر. فتذكّر.

الرابع : [إنّ المسألة عقليّة]

إنّه قد ظهر من مطاوي ما ذكرناه : أنّ المسألة عقليّة ، ولا اختصاص للنزاع في جواز الاجتماع والامتناع فيها بما إذا كان الإيجاب والتحريم باللفظ ، كما ربّما يوهمه التعبير بالأمر والنهي الظاهرين في الطلب بالقول ، إلّا أنّه لكون الدلالة عليهما غالبا بهما ، كما هو أوضح من أن يخفى.

وذهاب البعض (٣) إلى الجواز عقلا والامتناع عرفا ليس بمعنى دلالة اللفظ ، بل بدعوى أنّ الواحد بالنظر الدقيق العقليّ اثنين (٤) ، وأنّه بالنظر المسامحيّ العرفيّ واحد ذو وجهين ، وإلّا فلا يكون معنى محصّلا للامتناع العرفيّ. غاية الأمر دعوى دلالة اللفظ على عدم الوقوع بعد اختيار جواز الاجتماع (٥) ، فتدبّر جيّدا.

__________________

(١) أي : لا مجال لأن يتوهّم عقد هذه المسألة في علم الاصول من غير مسائل الاصول استطرادا مع ثبوت جهة قويّة فيها يمكن عقدها مع تلك الجهة من المسائل الاصوليّة.

(٢) راجع الأمر الأوّل من المقدّمة في الجزء الأوّل : ٢٠.

(٣) وهو المحقّق الأردبيليّ في مجمع الفائدة والبرهان ٢ : ١١٢.

(٤) هكذا في النسخ. ولكن الصحيح أن يقول : «اثنان» ، فإنّه خبر «أنّ».

(٥) أي : غاية ما يمكن أن يدّعى هو أنّ اللفظ يدلّ على عدم الوقوع بعد اختيار الجواز عقلا ، لا أنّه يدلّ على الامتناع كي يتوهّم كون المسألة لفظيّة.

والأولى أن يقال : «غاية الأمر أنّه يمكن أن يدّعى عدم الدلالة على الوقوع». والوجه في ذلك أنّه ليس في المقام لفظ مخصوص يدلّ على عدم الوقوع.

الخامس : [إنّ المسألة تعمّ جميع أقسام الإيجاب والتحريم]

لا يخفى أنّ ملاك النزاع (١) في جواز الاجتماع والامتناع يعمّ جميع أقسام الإيجاب والتحريم (٢) ، كما هو قضيّة إطلاق لفظ الأمر والنهي (٣).

ودعوى الانصراف إلى النفسيّين التعيينيّين العينيّين في مادّتهما (٤) غير خالية عن الاعتساف ، وإن سلّم في صيغتهما ، مع أنّه فيها ممنوع.

نعم ، لا يبعد دعوى الظهور والانسباق من الإطلاق (٥) بمقدّمات الحكمة الغير الجارية في المقام ، لما عرفت من عموم الملاك لجميع الأقسام ، وكذا ما وقع في البين من النقض والإبرام (٦).

مثلا (٧) : إذا أمر بالصلاة والصوم تخييرا بينهما ، وكذلك نهى عن التصرّف في الدار والمجالسة مع الأغيار ، فصلّى فيها مع مجالستهم ، كان حال الصلاة فيها (٨) حالها كما إذا أمر بها تعيينا (٩) ونهى عن التصرّف فيها كذلك في جريان النزاع

__________________

(١) وهو لزوم اجتماع الضدّين على القول بالامتناع.

(٢) فإنّ الوجوب ـ سواء كان نفسيّا أو غيريّا أو عينيّا أو غيرها ـ يضادّ الحرمة بجميع أصنافها.

(٣) أي : كما أنّ إطلاق لفظ الأمر والنهي في عنوان المسألة تقتضي التعميم.

(٤) هذا ما ادّعاه صاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ١٢٤.

(٥) أي : إطلاق صيغة الأمر والنهي ، لا إطلاق مادّتهما كي يقال : «ظاهر كلامه أنّ إطلاق المادّة يقتضي النفسيّة والتعيينيّة والعينيّة لو لا قيام القرنية على الخلاف. وهذا ينافي ما في صدر كلامه من أنّ قضيّة إطلاق لفظ الأمر والنهي هو التعميم».

(٦) فعموم الملاك لجميع الأقسام وجريان النقض والإبرام في جميعها قرينتان على العموم ، ومع وجود القرينة لا تتمّ مقدّمات الحكمة.

(٧) هذا مثال للوجوب والحرمة التخييريّين.

(٨) أي : في الدار.

(٩) هكذا في النسخة الأصليّة. وفي بعض النسخ : «حالها كما إذا أمر بها تعيّنا». والصحيح أن يقول : «حالها إذا أمر بها تعيينا» ، فإنّ كلمة «كما» مستدركة. والأولى أن يقول : «حالها فيما إذا امر بها تعيينا ...». ويكون معنى العبارة : أنّه كان حال الصلاة في الدار المغصوبة حال الصلاة الّتي امر بها تعيينا ونهي عن التصرّف في الدار تعيينا في كونها مجمعا لعنوان الصلاة ـ