درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۵۲: خیار عیب ۵۹

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

حکم مواردی که شرط مخالف کتاب بودن مشکوک است

برای فقیه عند مراجعه ادلّه تشخیص اینکه حکم ثابت فی الکتاب از قبیل اول می‌باشد یا اینکه از قبیل قسم دوم می‌باشد، بعد شناخت حکم ثابت فی الکتاب در مراد از روایات تردیدی نمی‌باشد. إنّما الکلام در این است که اگر موردی برای فقیه جزم به أحد القسمین حاصل نشد یعنی در صورت شک به اینکه حکم ثابت فی الکتاب از قبیل اول است یا دوم چه باید کرد؟ مثلاً در ادله آمده است که زوجه در سکنی اطاعت از زوج باید بکند. فقیه دقت کامل را در این ادله کرده است. از ادله اطمینان به اینکه حکم ثابت از قبیل قسم اول است یا دوم است، پیدا نکرده است و از قرائن خارجیه اطمینان به أحد القسمین پیدا نکرده است. تبعاً در این مورد شک می‌کند که حکم ثابت فی الکتاب علی نحو الاطلاق بوده است یا با قطع نظر از عناوین بوده است. در نتیجه اگر خانمی پیدا شده است که در ضمن عقد نکاح شرط کرده است که حق سکنی در اختیار زوجه باشد، در نتیجه ما شک می‌کنیم شرطی که در ضمن این عقد شده است مخالف با کتاب است یا نه؟ در این زمینه چه باید گفت؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: در این مورد قائل می‌شویم که این شرط صحیح می‌باشد. دلیل بر این مدّعا این است: شرط اینکه اختیار سکن در ید زوجه باشد نمی‌دانیم مخالف با کتاب است یا نه. مقتضای اصول عملیه این است که این شرط مخالف با کتاب نمی‌باشد. به برکت اصل عملی که ثابت شد، این شرط مخالف با کتاب نمی‌باشد. عموم المؤمنون عند شروطهم می‌گوید این شرط صحیح می‌باشد و لازم است. پس هنگام حکم به لزوم شرط و صحّت آن می‌شود.

این بیان دو اشکال حداقل بر آن وارد است:

اشکال اول این است که: به اصالت عدم مخالفت، عدم مخالفت واقعیّه اثبات نمی‌شود، کما اینکه به استصحاب بقای خیار زید، اثبات خیار واقعی زید نمی‌شود. به استصحاب بقای طهارت اثبات بقای طهارت واقعی نمی‌شود.

در ما نحن فیه ادله‌ای که می‌گوید شرط مخالف با کتاب باطل است دو جور معنا می‌شود: تارة گفته بشود هر شرطی که علم به مخالفت آن با کتاب ندارید صحیح است ولو در واقع مخالف باشد. نحوه دوم این است که مفاد ادله این باشد هر شرطی که در واقع مخالف با کتاب باشد باطل باشد ولو شما علم به مخالفت آن با کتاب نداشته باشید.

اگر مفاد این ادله احتمال اول باشد، اصل عدم مخالفت کفایت می‌کند چون به برکت اصل علم به مخالف بودن شرط للکتاب نداریم.

و اما اگر مفاد این ادله احتمال دوم باشد به اجرای اصل عدم مخالفت، عدم مخالفت واقعیه اثبات نمی‌شود، لذا تمسّک به (المؤمنون عند شروطهم) نمی‌توانید بکنید، چون آن شرطی که در واقع مخالف با کتاب باشد از تحت این ادله خارج می‌باشد و چون که احتمال می‌دهیم که شرط بودن سکنی در ید زوجه در واقع مخالف با کتاب باشد، تمسّک به عموم (المؤمنون عند شروطهم) نمی‌توانید بکنید، فعلیه در مورد شک حکم به صحّت این شرط نمی‌توانید بکنید.

مرحوم شیخ در جواب از این اشکال می‌فرمایند: گرچه مفاد این ادله احتمال دوم می‌باشد، یعنی هر شرطی که در واقع مخالف با کتاب باشد وجوب وفاء ندارد، و لکن به برکت اصول، عدم مخالفت واقعی اثبات می‌شود، کما اینکه اگر اثری مترتب بر حیات واقعی زید شرعاً باشد به استصحاب بقای حیات زید آن اثر بار می‌شود، کما اینکه اگر اثری شرعاً مترتب بر طهارت واقعیّه باشد به استصحاب بقای طهارت آن اثر بار می‌شود. فعلیه مانعی از جریان أصالة عدم مخالفت نمی‌باشد.

اشکال دوم و هو العمده این است که: أصالة عدم المخالفه از اصول مثبته می‌باشد، موضوع حکم شرعی شرط غیر مخالف است. شرط غیر مخالف حالت سابقه ندارد. این که شرط کرده است حق سکنی در اختیار زوجه باشد حین تحقق شرط إما مخالف و إما غیر مخالف، چه وقت بوده که این شرط غیر مخالف بوده که می‌خواهید استصحاب بکنید. عدم نعتی حالت سابقه ندارد. بله عدم مخالفت کلی استصحابش جاری است ولی به درد ما نحن فیه نمی‌خورد چون مثبت می‌شود.

مرحوم شیخ ظاهراً این اشکال را قبول دارد، لذا اصل عدم مخالفت را برمی‌گرداند به اصل دیگری که آن اصل این اشکال را ندارد، و لذا می‌فرماید: مرجع اصل عدم مخالفت الی أصالة عدم اطلاق حکم ثابت فی الکتاب است. لا شکّ به اینکه در کتاب ثابث شده است که اختیار سکنی در ید زوج می‌باشد، غاية الأمر نمی‌دانیم این حکمی که ثابت شده است اطلاق دارد یا ندارد؟ یعنی اختیار سکنی در ید زوج بودن مع کلّ عنوان بوده است یا اختیار سکنی در ید زوج بودن مع کلّ عنوان نبوده است. اگر مع کلّ عنوان بوده است این حکم اطلاق دارد و إلا فلا. در نتیجه ما شک داریم که حکم ثابت فی الکتاب مطلقا بوده است یا نه؟

می‌گوییم اصل عدم ثبوت حکم علی نحو الاطلاق است. یعنی حکم ثابت فی الکتاب از قسم اول بوده است. یعنی مع قطع نظر از عوارض بوده است. لذا این شرط مخالف با کتاب نمی‌باشد. لذا این شرط صحیح خواهد بود. غاية الأمر این تمسّک به عدم اطلاق در زمینه‌ای است که حکم بنفسه عمومیّت نداشته باشد، چون با دلیل اجتهادی نوبت اصل عملی نمی‌رسد.

۳

کلام مرحوم نراقی و بررسی آن

مرحوم نراقی بعد از آنکه ضابطی برای شرط مخالف از غیر مخالف ذکر کرده است، نحوه دیگری در این مقام فرموده است. ابتداء مرحوم نراقی می‌فرماید: مراد از این روایات که می‌گوید شرط مخالف با کتاب باطل است این است: آن حکمی که شرط شده است برخلاف حکم ثابت فی الکتاب باشد. مثلاً شرط حلیّت خمر مخالف با کتاب است. این قسم از شروط داخل در روایات شرط مخالف با کتاب است.

قسم دوم از شروط داریم مثلاً شرط بر زید که او ملتزم شود سیگار بکشد، زید گوشت نخورد، زید خمر نخورد، شرط اینکه غیبت حرام را انجام دهد، نماز واجب را نخواهد. در کل این موارد ادعا می‌کند که از تحت روایات شرط مخالف با کتاب خارج است. تبعاً بین المؤمنون عند شروطهم و ادلۀ این احکام معارضه قرار می‌گیرد. مثلاً زید در ضمن بیع کتاب شرط کرده است که مشتری گوشت نخورد. شما دو دلیل دارید: یک دلیل عبارت از (المؤمنون عند شروطهم) می‌باشد که می‌گوید زید نباید گوشت بخورد. دلیل دیگر دارید که می‌گوید خوردن گوشت مباح است، زید گوشت بخورد. این دو دلیل تعارض دارند. در ماده معارض از مرجّحات باید استفاده کرد.

مرحوم شیخ می‌فرماید: ضعف این کلام از ما ذکرنا روشن شد که در قسم اول معارضه‌ای وجود ندارد تا احتیاج به مرجّحات باشد، کما اینکه در قسم دوم تعارضی وجود ندارد چون شرطی که شده مشمول ادله مخالف با کتاب است، و المؤمنون عند شروطهم قاصره الشمول است، لذا دلیل واحد داریم.

و ثانیاً لو فرض که معارضه باشد، قانون معارضه تساقط است و باید رجوع به اصول عملیه کرد، مثل أصالة عدم لزوم شرط و...

۴

تطبیق حکم مواردی که شرط مخالف کتاب بودن مشکوک است

فإن لم يحصل له (فقیه) بنى على أصالة عدم المخالفة، فيرجع إلى عموم: «المؤمنون عند شروطهم» (اشکال اول و جواب آن:) والخارج عن هذا العموم وإن كان هو المخالف واقعاً للكتاب والسنّة، لا ما علم مخالفته، إلاّ أنّ البناء على أصالة عدم المخالفة يكفي في إحراز عدمها واقعاً، كما في سائر مجاري الأُصول، (اشکال دوم:) ومرجع هذا الأصل إلى أصالة عدم ثبوت هذا الحكم على وجهٍ لا يقبل تغيّره بالشرط.

مثلاً نقول: إنّ الأصل عدم ثبوت الحكم بتسلّط الزوج على الزوجة من حيث المسكن إلاّ من حيث هو لو خلي وطبعه، ولم يثبت في صورة إلزام الزوج على نفسه بعض خصوصيّات المسكن.

لكن هذا الأصل (اصل عدم اطلاق) إنّما ينفع بعد عدم ظهور الدليل الدالّ على الحكم في إطلاقه بحيث يشمل صورة الاشتراط، كما في أكثر الأدلّة المتضمّنة للأحكام المتضمّنة للرخصة والتسليط، فإنّ الظاهر سوقها (ادله) في مقام بيان حكم الشي‌ء من حيث هو، الذي لا ينافي طروّ خلافه لملزمٍ شرعيٍّ، كالنذر وشبهه من حقوق الله، والشرط وشبهه من حقوق الناس. أمّا ما كان ظاهره العموم، كقوله: «لا يُملك ولدُ حرٍّ» فلا مجرى فيه لهذا الأصل.

الشروط السائغة ، من حيث إنّ الشرط ملزمٌ لما ليس بلازمٍ فعلاً أو تركاً.

موارد الإشكال كثيرة

وبالجملة ، فموارد الإشكال في تميّز الحكم الشرعي القابل لتغيّره بالشرط بسبب تغيّر عنوانه عن غير القابل كثيرةٌ يظهر للمتتبّع ، فينبغي للمجتهد ملاحظة الكتاب والسنّة الدالّين على الحكم الذي يراد تغيّره بالشرط والتأمّل فيه حتّى يحصل له التميّز ويعرف أنّ المشروط من قبيل ثبوت الولاء لغير المعتق المنافي لقوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «الولاء لمن أعتق» (١) أو من قبيل ثبوت الخيار للمتبايعين الغير المنافي لقوله عليه‌السلام : «إذا افترقا وجب البيع» (٢) أو عدمه لهما في المجلس مع قوله عليه‌السلام : «البيّعان بالخيار ما لم يفترقا» (٣) إلى غير ذلك من الموارد المتشابهة صورةً المخالفة حكماً.

الأصل عدم المخالفة عند عدم التميّز

فإن لم يحصل له بنى على أصالة عدم المخالفة ، فيرجع إلى عموم : «المؤمنون عند شروطهم» (٤) والخارج عن هذا العموم وإن كان هو المخالف واقعاً للكتاب والسنّة ، لا ما علم مخالفته ، إلاّ أنّ البناء على أصالة عدم المخالفة يكفي في إحراز عدمها واقعاً ، كما في سائر مجاري الأُصول ، ومرجع هذا الأصل إلى أصالة عدم ثبوت هذا الحكم على وجهٍ لا يقبل تغيّره بالشرط.

__________________

(١) الوسائل ١٦ : ٤٠ ، الباب ٣٧ من كتاب العتق ، الحديث ١ و ٢.

(٢) الوسائل ١٢ : ٣٤٦ ، الباب الأوّل من أبواب الخيار ، الحديث ٤.

(٣) الوسائل ١٢ : ٣٤٦ ، الباب الأوّل من أبواب الخيار ، الحديث ٣.

(٤) الوسائل ١٥ : ٣٠ ، الباب ٢٠ من أبواب المهور ، ذيل الحديث ٤.

مثلاً نقول : إنّ الأصل عدم ثبوت الحكم بتسلّط الزوج على الزوجة من حيث المسكن إلاّ (١) من حيث هو لو خلي وطبعه ، ولم يثبت في صورة إلزام الزوج على نفسه بعض خصوصيّات المسكن.

لكن هذا الأصل إنّما ينفع بعد عدم ظهور الدليل الدالّ على الحكم في إطلاقه بحيث يشمل صورة الاشتراط ، كما في أكثر الأدلّة المتضمّنة للأحكام المتضمّنة للرخصة والتسليط ، فإنّ الظاهر سوقها في مقام بيان حكم الشي‌ء من حيث هو ، الذي لا ينافي طروّ خلافه لملزمٍ شرعيٍّ ، كالنذر وشبهه من حقوق الله ، والشرط وشبهه من حقوق الناس. أمّا ما كان ظاهره العموم ، كقوله : «لا يُملك ولدُ حرٍّ» (٢) فلا مجرى فيه لهذا الأصل.

ثمّ إنّ بعض مشايخنا المعاصرين (٣) بعد ما خصّ الشرط المخالف للكتاب ، الممنوع عنه في الأخبار بما كان الحكم المشروط مخالفاً للكتاب ، وأنّ التزام فعل المباح أو الحرام أو ترك المباح أو الواجب خارجٌ عن مدلول تلك الأخبار ذكر : أنّ المتعيّن في هذه الموارد ملاحظة التعارض بين ما دلّ على حكم ذلك الفعل وما دلّ على وجوب الوفاء بالشرط ، ويُرجع إلى المرجّحات ، وذكر : أنّ [المرجّح] (٤) في مثل اشتراط شرب الخمر هو الإجماع ، قال : وما لم يكن فيه مرجّحٌ‌

__________________

(١) في «ش» : «لا».

(٢) الوسائل ١٤ : ٥٧٩ ، الباب ٦٧ من أبواب نكاح العبيد والإماء ، الحديث ٥.

(٣) في «ق» زيادة : «ذكر».

(٤) لم يرد في «ق».

يُعمل فيه بالقواعد والأُصول (١).

المناقشة في ما أفاده الفاضل النراقي

وفيه من الضعف ما لا يخفى ، مع أنّ اللازم على ذلك الحكم بعدم لزوم الشرط بل عدم صحّته في جميع موارد عدم الترجيح ؛ لأنّ الشرط إن كان فعلاً لما يجوز (٢) تركه كان اللازم مع تعارض أدلّة وجوب الوفاء بالشرط وأدلّة جواز ترك ذلك الفعل مع فقد المرجّح الرجوع إلى أصالة عدم وجوب الوفاء بالشرط ، فلا يلزم ، بل لا يصحّ. وإن كان فعلَ محرّمٍ أو تركَ واجبٍ ، لزم الرجوع إلى أصالة بقاء الوجوب والتحريم الثابتين قبل الاشتراط.

فالتحقيق ما ذكرنا : من أنّ من الأحكام المذكورة في الكتاب والسنّة ما يقبل التغيير بالشرط لتغيير عنوانه ، كأكثر ما رُخّص في فعله وتركه ، ومنها ما لا يقبله ، كالتحريم وكثيرٍ من موارد الوجوب.

حكومة أدلّة الشروط على القسم الأوّل دون الثاني

وأدلّة الشروط حاكمةٌ على القسم الأوّل دون الثاني ، فإنّ اشتراطه مخالفٌ لكتاب الله ، كما عرفت وعرفت حكم صورة الشكّ.

وقد تفطّن قدس‌سره لما ذكرنا في حكم القسم الثاني وأنّ الشرط فيه مخالفٌ للكتاب بعض التفطّن ، بحيث كاد أن يرجع عمّا ذكره أوّلاً من التعارض بين أدلّة وجوب الوفاء بالشرط وأدلّة حرمة شرب الخمر ، فقال : ولو جعل هذا الشرط من أقسام الشرط المخالف للكتاب والسنّة كما يطلق عليه عرفاً لم يكن بعيداً ، انتهى (٣).

__________________

(١) ذكره المحقّق النراقي في العوائد : ١٥١.

(٢) لم ترد «لما» في «ش».

(٣) عوائد الأيّام : ١٥١.