سه مرحله بحث شده است:
مرحله اولی: معنای شرط.
مرحله دوم: شرائط صحّت شرط.
مرحله سوم: احکام شرط صحیح و احکام شروط فاسده.
اما مرحله اولی: برای کلمه شرط دو معنای عرفی وجود دارد و دو معنای اصطلاحی وجود دارد:
معنای اول عرفی: آن عبارت از معنای حدثی میباشد که به معنای الزام از طرف شارط و التزام از طرف مشروط علیه است. کلمه شرط به این معنا شارط دارد، مشروط دارد، مشروط له و مشروط علیه دارد. مثلاً اگر در ضمن عقد بیع شرط شده باشد که مشتری خیاطت ثوب برای بایع بکند به بایع شارط گفته میشود، به خیاطت ثوب مشروط گفته میشود، به مشتری مشروط علیه گفته میشود، به بایع مشروط له أیضاً گفته میشود. و اگر مقصود از شرط دوختن پیراهن اجنبی باشد، به فروشنده شارط گفته میشود، به خیاطت مشروط و به مشتری مشروط علیه و به اجنبی مشروط له گفته میشود.
إنما الکلام در این است که شرط عبارت از مطلق الزام و التزام است، یا عبارت از الزام و التزام مخصوص میباشد؟ دو نظریه وجود دارد:
نظریه أولی: کلام صاحب قاموس میباشد که میگوید مطلق الالزام و الالتزام معنای شرط نمیباشد، بلکه معنای شرط الزام و التزام مخصوص میباشد که آن عبارت از الزام و التزامی است که در ضمن بیع یا سایر عقود حاصل شده باشد. در مثالی که عرض شد فروشنده خیاطت را که به مشتری الزام کرده است و مشتری که التزام به خیاطت داده است، این الزام و التزام در ضمن عقد بیع بوده است. و اما اگر الزام زید عمر را به خیاطت ثوب در ضمن عقدی از عقود نباشد، بلکه الزام و التزام ابتدایی باشد بیعی در کار نبوده است، لذا به آن شرط اطلاق نمیشود.
پس نظریه صاحب قاموس این است که مطلق الزام و التزام معنای کلمۀ شرط نمیباشد، بلکه الزام و التزام خاصی معنای کلمۀ شرط میباشد.
نظریه دوم این است که: مطلق الزام و التزام بر او اطلاق شرط میشود، من غیر فرق بین اینکه الزام و التزام در ضمن عقود باشد یا اینکه ابتدائی باشد.
این نظریه را مرحوم شیخ انتخاب میکند. برای اثبات مدّعا استشهاد به ذکر کلمه شرط بر الزام و التزام ابتدائی که در چندین روایت آمده شده است.
(الشرط في الحيوان ثلاثه أيام)، (الشرط في الحيوان حين ما افترقا) که شرط بر مقرارات اسلامی اطلاق شده است که مقررات اسلامی از جانب خداوند ابتداء جعل شده است.
فعلیه کلام صاحب قاموس دو احتمال دارد:
یک احتمال این است که استعمال کلمه شرط در الزام و التزام ابتدایی غلط باشد. بنا بر اینکه گفته بشود صاحب قاموس در مقام بیان ذکر موارد استعمال کلمات بوده است و استعمال أعم من الحقیقه و المجاز.
احتمال دوم این است که مراد صاحب قاموس این باشد که کلمه شرط در الزام ابتدایی علی نحو الحقیقه استعمال نشده است که بگوییم طریقه ایشان ذکر معانی حقیقیه بوده است.
بنا بر احتمال دوم استعمال کلمه شرط در الزام ابتدایی مجاز میباشد. بنا بر احتمال اول استعمال کلمه در الزام ابتدایی صحیح نمیباشد.
مرحوم شیخ میفرماید: هر دو احتمال غلط است، لما ذکرنا که استعمال کلمه شرط در الزام و التزام ابتدایی شده است، کلام در این است که علی نحو الحقیقه بوده یا علی نحو المجاز بوده است؟
مرحوم شیخ سه دلیل ذکر میکند که این استعمال علی نحو الحقیقه بوده است:
اولاً دوران أمر است بین اشتراک معنوی و حقیقت و مجاز، و اشتراک معنوی أولی است.
ثانیاً وقتی که میگویند زید بر گردن خودش شرط خیاطت ثوب کرده است، ظهور در حقیقت دارد.
و ثالثاً کلام صاحب قاموس حجیّت ندارد.