درس مکاسب - خیارات

جلسه ۷۸: خیار تاخیر ۲

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

فرع یک و دو

شرط اوّل از شرائط خیار تأخیر این بود که مبیع تحویل به مشتری داده نشده باشد، معنای آن این است که اگر مبیع تحویل به مشتری داده شده است فروشنده خیار تأخیر ندارد. در ضمن این شرط مرحوم شیخ چهار فرع بیان کرده است:

فرع اول این است که: اگر تحویل ندادن مبیع به مشتری به واسطه امتناع بایع از تحویل بوده است، آیا در این زمینه برای فروشنده خیار تأخیر ثابت است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: در این مورد خیار تأخیر برای بایع ثابت نمی‌باشد و الوجه فی ذلک واضحٌ چون خیار تأخیر ارفاق و احسانی به فروشنده است که فروشنده مبتلای به ضرر نشود و در این فرض اگر ضرری باشد خود فروشنده اقدام به آن ضرر کرده است، بلکه منشأ و سبب ضرر خود بایع بوده است، فعلیه در این فرض فروشنده خیار تأخیر ندارد، و علیه اگر زید ماشین را فروخته است عمر مشتری آمده است پیش بایع می‌گوید ثمن و عوض ماشین را بردار و ماشین مبیع را تحویل بده، فروشنده پول را نمی‌گیرد و از دادن ماشین خودداری می‌کند، مشتری می‌رود و یک ماه دیگر می‌آید. در این فرض فروشنده حق فسخ بیع را ندارد چون خیار ندارد، چون تأخیر مستند به فعل خود فروشنده بوده است.

فرع دوم این است که: اگر مبیع را مشتری بدون اذن و اجازۀ بایع قبض کرده است، آیا در این مورد خیار تأخیر برای فروشنده ثابت است یا خیر؟

مثلاً فرض کنید عمر ماشین را از زید خریده است، بعد از خرید بدون اطلاع فروشنده عمر ماشین را تصرّف می‌کند، آیا در این مورد بعد از سه روز فروشنده خیار تأخیر دارد یا نه؟

در این مسأله چهار احتمال وجود دارد:

احتمال اوّل این است که: در این مورد برای بایع خیار تأخیر نباشد.

احتمال دوم این است که: در این مورد مطلقاً برای بایع خیار باشد.

احتمال سوم این است: تفصیل بین استرداد و عدم استرداد است.

احتمال چهارم این است که: اگر ما بگوییم قبض بدون اذن رافع ضمان از بایع می‌باشد فروشنده خیار تأخیر ندارد، و اگر بگوییم که قبض بدون اذن رافع ضمان از بایع نمی‌باشد در این فرض فروشنده خیار تأخیر دارد.

مرحوم شیخ همین احتمال چهارم را اختیار می‌کند و می‌فرماید: چون که ما قائل باشیم که این قبض رافع ضمان می‌باشد، لذا در این فرض می‌گوییم فروشنده خیار تأخیر ندارد.

توضیح ذلک: سیأتی یکی از قواعد فقهیّه قاعدۀ (كل مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بايعه) می‌باشد، بنابراین تا وقتی که فروشنده مبیع را تحویل به خریدار نداده است، اگر مبیع را دزد ببرد یا بسوزد و... ضمان آن مبیع به عهدۀ بایع می‌باشد.

سیأتی در أحکام قبض، اینکه یکی از احکام مترتّبه بر قبض این است که تلف مبیع بعد از قبض بر عهدۀ بایع نمی‌باشد، و تحویل گرفتن مشتری رافع ضمان از عهدۀ بایع است. در آنجا بحث خواهیم کرد چه قبضی رافع ضمان است.

یکی از فروعات آنجا این است که قبض بدون اطلاع و اذن رافع ضمان می‌باشد یا خیر؟ جماعتی می‌گویند این قبض رافع ضمان است و جماعتی می‌گویند این قبض رافع ضمان نمی‌باشد.

احتمال چهارم می‌گوید: حکم این مسأله متفرّع بر این فرع است.

۳

فرع سوم و چهارم

فرع سوم این است که: خریدار بعضی از مبیع را تحویل گرفته است و بعض دیگر آن را تحویل نگرفته است و سه روز گذشته است، آیا خیار تأخیر برای بایع ثابت است یا خیر؟ آیا قبض البعض کلا قبض است یا کالقبض است؟

سه احتمال وجود دارد:

یک احتمال این است که: در این مورد خیار نباشد چون قبض البعض کقبض المجموع است.

احتمال دیگر این است که: مطلقاً خیار برای بایع باشد چون قبض البعض کلا قبض است.

احتمال سوم این است که: نسبت به مقبوض خیار تأخیر نباشد و نسبت به غیر مقبوض خیار تأخیر باشد.

فرع چهارم این است که: اگر بایع به مشتری گفته است این گندم را که از من خریدی بردار ببر، مشتری از گرفتن گندم و دادن ثمن خودداری کرده است، آیا در این مورد خیار برای بایع ثابت است یا خیر؟ قولٌ بثبوت الخیار و قولٌ بعدم ثبوت الخیار.

مرحوم شیخ می‌فرماید: باید دید این گفته فروشنده به منزلۀ تحویل مبیع به مشتری است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: اگر گفتیم ضمان از بایع برداشته شده است خیار برای بایع نخواهد بود، چون ضرری متوجّه او نشده است. و اگر گفتیم ضمان از بایع برداشته نشده است خیار برای بایع نخواهد بود.

۴

شرط دوم

شرط دوم خیار تأخیر این است که: فروشنده تمام ثمن را تحویل نگرفته باشد. دلیل بر این شرط واضح است چون اجماع و ظاهر روایات دلالت بر اعتبار این شرط دارد.

در ضمن این شرط سه فرع بیان شده است:

فرع اوّل این است: در صورتی که بعض از ثمن را داده باشد خیار تأخیر برای بایع ثابت نمی‌باشد چون روایات ظهور در این دارد که قبض بعض ثمن فایده‌ای ندارد.

فرع دوم این است: اگر قبض ثمن بدون اذن خریدار باشد خیار تأخیر ثابت است یا خیر؟ مرحوم شیخ می‌فرماید: این قبض کالعدم است چون فروشنده در این ثمن نمی‌تواند تصرّف کند، چون ثمن کلّی بوده و قبض بلا اذن موجب تعیّن کلّی نمی‌شود، لذا خیار تأخیر برای فروشنده ثابت است.

بعض از محققین گفته است: گرفتن فروشنده پول را مطلقاً مسقط خیار او می‌باشد چه با اذن باشد و چه بدون اذن، چون فقها در وقتی که خیار تأخیر را بحث می‌کنند می‌گویند اگر فروشنده مبیع را نداده است و ثمن را قبض نکرده است نسبت به مبیع تعبیر به اقباض البایع می‌کنند و نسبت به ثمن تعبیر به قبض می‌کنند نه اقباض، لذا می‌فهمیم معتبر رسیدن ثمن به دست بایع و بودن ثمن در دست بایع است، لذا قبض بدون اذن مسقط خیار است.

مرحوم شیخ می‌فرماید: فقها که تعبیر کرده‌اند عنایت به این خصوصیّات نداشته‌اند و مراد تعبیر به فعل فروشنده که اقباض باشد بوده است و در جانب ثمن فعل بایع قبض و گرفتن می‌باشد. پس اختلاف در تعبیر به واسطۀ اختلاف در فعل بایع است.

فرع چهارم این است: ثمن را فروشنده بدون اذن گرفته است و سپس خریدار اجازه کرده است، می‌فرمایند: اجازه به منزلۀ اذن می‌باشد.

کلام در این است: اجازه کاشفه است یا ناقله که ثمرات آن فرق می‌کند.

۵

تطبیق فرع یک و دو

ثمّ إنّه لو كان عدم قبض المشتري لعدوان البائع بأن بذله (مشتری) لثمن فامتنع من أخذه وإقباض المبيع فالظاهر عدم الخيار؛ لأنّ ظاهر النصّ والفتوى كون هذا الخيار إرفاقاً للبائع ودفعاً لتضرّره، فلا يجري فيما إذا كان الامتناع من قِبَله (بایع).

ولو قبضه (مبیع) المشتري على وجهٍ يكون للبائع استرداده كما إذا كان بدون إذنه مع عدم إقباض الثمن ففي كونه ك‍ «لا قبض» مطلقاً، أو مع استرداده، أو كونه قبضاً، وجوهٌ، رابعها: ابتناء المسألة على ما سيجي‌ء في أحكام القبض، من ارتفاع الضمان عن البائع بهذا القبض وعدمه.

ولعلّه الأقوى؛ إذ مع ارتفاع الضمان بهذا القبض لا ضرر على البائع إلاّ من جهة وجوب حفظ المبيع لمالكه (مبیع) وتضرّره (بایع) بعدم وصول ثمنه إليه، وكلاهما ممكن الاندفاع بأخذ المبيع مقاصّةً. وأمّا مع عدم ارتفاع الضمان بذلك فيجري دليل الضرر بالتقريب المتقدّم وإن ادّعي انصراف الأخبار إلى غير هذه الصورة.

۶

تطبیق فرع سوم و چهارم

ولو مكّن المشتري من القبض فلم يقبض، فالأقوى أيضاً ابتناء المسألة على ارتفاع الضمان وعدمه.

وربما يستظهر من قول السائل في بعض الروايات: «ثمّ يدعه عنده» عدم كفاية التمكين. وفيه نظرٌ. والأقوى عدم الخيار؛ لعدم الضمان.

وفي كون قبض بعض المبيع ك‍ «لا قبضٍ» لظاهر الأخبار، أو كالقبض، لدعوى انصرافها (خیار تاخیر) إلى صورة عدم قبض شي‌ءٍ منه، أو تبعيض الخيار بالنسبة إلى المقبوض وغيره استناداً مع تسليم الانصراف المذكور إلى تحقّق الضرر بالنسبة إلى غير المقبوض لا غير، وجوهٌ.

۷

تطبیق شرط دوم

الشرط الثاني: عدم قبض مجموع الثمن، واشتراطه مجمَعٌ عليه نصّاً وفتوى.

وقبض البعض ك‍ «لا قبض»؛ لظاهر الأخبار المعتضد بفهم أبي بكر ابن عيّاش في رواية ابن الحجّاج المتقدّمة، وربما يستدلّ بها تبعاً للتذكرة. وفيه نظرٌ.

والقبض بدون الإذن كعدمه (قبض)؛ لظهور الأخبار في اشتراط وقوعه (قبض) بالإذن في بقاء البيع على اللزوم، مع أنّ ضرر ضمان المبيع مع عدم وصول الثمن إليه على وجهٍ يجوز له التصرّف فيه باقٍ. نعم، لو كان القبض بدون الإذن حقّا كما إذا عرض المبيع على المشتري فلم يقبضه فالظاهر عدم الخيار؛ لعدم دخوله في منصرف الأخبار وعدم تضرّر البائع بالتأخير.

وربما يقال بكفاية القبض هنا مطلقاً مع الاعتراف باعتبار الإذن في الشرط السابق أعني قبض المبيع نظراً إلى أنّهم شرطوا في عناوين المسألة في طرف المبيع عدم إقباض المبيع إيّاه، وفي طرف الثمن عدم قبضه. وفيه نظر؛ لأنّ هذا النحو من التعبير من مناسبات عنوان المسألة باسم البائع، فيُعبّر في طرف الثمن والمثمن بما هو فعلٌ له، وهو القبض في الأوّل والإقباض في الثاني، فتأمّل.

ولو أجاز المشتري قبض الثمن بناءً على اعتبار الإذن كانت في حكم الإذن. وهل هي كاشفة أو مثبتة؟ أقواهما الثاني. ويترتّب عليه ما لو قبض قبل الثلاثة فأجاز المشتري بعدها.

النسخة المأخوذ منها الرواية ، أو احتمال قراءة «قَبَض» بالتخفيف ، و «بيّعُه» بالتشديد ، يعني : قَبَضَ بائعُه الثمنَ. ولا يخفى ضعف هذا الاحتمال ؛ لأنّ استعمال «البيّع» بالتشديد مفرداً نادر ، بل لم يوجد ، مع إمكان إجراء أصالة عدم التشديد ، نظير ما ذكره في الروضة : من أصالة عدم المدّ في لفظ «البكاء» الوارد في قواطع الصلاة (١).

لو كان عدم قبض المشتري لعدوان البائع

ثمّ إنّه لو كان عدم قبض المشتري لعدوان البائع بأن بذله (٢) الثمن فامتنع من أخذه وإقباض المبيع فالظاهر عدم الخيار ؛ لأنّ ظاهر النصّ والفتوى كون هذا الخيار إرفاقاً للبائع ودفعاً لتضرّره ، فلا يجري فيما إذا كان الامتناع من قِبَله.

لو قبضه المشتري على وجهٍ يكون للبائع استرداده

ولو قبضه المشتري على وجهٍ يكون للبائع استرداده كما إذا كان بدون إذنه مع عدم إقباض الثمن ففي كونه ك‍ «لا قبض» مطلقاً ، أو مع استرداده ، أو كونه قبضاً ، وجوهٌ ، رابعها : ابتناء المسألة على ما سيجي‌ء في أحكام القبض ، من ارتفاع الضمان عن البائع بهذا القبض وعدمه (٣).

ولعلّه الأقوى ؛ إذ مع ارتفاع الضمان بهذا القبض لا ضرر على البائع إلاّ من جهة وجوب حفظ المبيع لمالكه وتضرّره بعدم وصول ثمنه إليه ، وكلاهما ممكن الاندفاع بأخذ المبيع مقاصّةً. وأمّا مع عدم ارتفاع الضمان بذلك فيجري دليل الضرر بالتقريب المتقدّم وإن ادّعي انصراف‌

__________________

(١) الروضة البهيّة ١ : ٥٦٥.

(٢) في «ش» : «بذل له».

(٣) انظر الجزء السادس ، الصفحة ٢٧٤ ٢٧٥.

الأخبار إلى غير هذه الصورة (١).

ولو مكّن المشتري من القبض فلم يقبض

ولو مكّن المشتري من القبض فلم يقبض ، فالأقوى أيضاً ابتناء المسألة على ارتفاع الضمان وعدمه.

وربما يستظهر من قول السائل في بعض الروايات : «ثمّ يدعه عنده» (٢) عدم كفاية التمكين. وفيه نظرٌ. والأقوى عدم الخيار ؛ لعدم الضمان.

لو قبض بعض المبيع

وفي كون قبض بعض المبيع ك‍ «لا قبضٍ» لظاهر الأخبار ، أو كالقبض ، لدعوى انصرافها إلى صورة عدم قبض شي‌ءٍ منه ، أو تبعيض الخيار بالنسبة إلى المقبوض وغيره استناداً مع تسليم الانصراف المذكور إلى تحقّق الضرر بالنسبة إلى غير المقبوض لا غير ، وجوهٌ.

٢ ـ عدم قبض مجموع الثمن

الشرط الثاني : عدم قبض مجموع الثمن ، واشتراطه مجمَعٌ عليه نصّاً وفتوى.

وقبض البعض ك‍ «لا قبض» ؛ لظاهر الأخبار المعتضد بفهم أبي بكر ابن عيّاش في رواية ابن الحجّاج المتقدّمة (٣) ، وربما يستدلّ بها (٤) تبعاً للتذكرة (٥). وفيه نظرٌ.

القبض بدون الإذن كالعدم

والقبض بدون الإذن كعدمه ؛ لظهور الأخبار في اشتراط وقوعه‌

__________________

(١) في «ش» زيادة : «لكنّه مشكلٌ ، كدعوى شمولها ولو قلنا بارتفاع الضمان».

(٢) الوارد في صحيحة زرارة المتقدّمة في الصفحة ٢١٩.

(٣) تقدّمت في الصفحة ٢١٨.

(٤) في «ش» بدل «بها» : «بتلك الرواية» ، واستدلّ بها في الجواهر ٢٣ : ٥٣.

(٥) التذكرة ١ : ٥٢٣.

بالإذن في بقاء البيع على اللزوم ، مع أنّ ضرر ضمان المبيع مع عدم وصول الثمن إليه على وجهٍ يجوز له التصرّف فيه باقٍ. نعم ، لو كان القبض بدون الإذن حقّا كما إذا عرض المبيع على المشتري فلم يقبضه فالظاهر عدم الخيار ؛ لعدم دخوله في منصرف الأخبار وعدم تضرّر البائع بالتأخير.

وربما يقال بكفاية القبض هنا مطلقاً مع الاعتراف باعتبار الإذن في الشرط السابق أعني قبض المبيع نظراً إلى أنّهم شرطوا في عناوين المسألة في طرف المبيع عدم إقباض المبيع إيّاه ، وفي طرف الثمن عدم قبضه. وفيه نظر ؛ لأنّ هذا النحو من التعبير من مناسبات عنوان المسألة باسم البائع ، فيُعبّر في طرف الثمن والمثمن بما هو فعلٌ له ، وهو القبض في الأوّل والإقباض في الثاني ، فتأمّل.

ولو أجاز المشتري قبض الثمن بناءً على اعتبار الإذن كانت في حكم الإذن. وهل هي كاشفة أو مثبتة؟ أقواهما الثاني. ويترتّب عليه ما لو قبض قبل الثلاثة فأجاز المشتري بعدها.

٣ ـ عدم اشتراط تأخير تسليم أحد العوضين

الشرط الثالث : عدم اشتراط تأخير تسليم أحد العوضين ؛ لأنّ المتبادر من النصّ غير ذلك ، فيقتصر في مخالفة الأصل على منصرف النصّ ، مع أنّه في الجملة إجماعيٌّ.

٤ ـ أن يكون المبيع عيناً أو شبهه

الشرط الرابع : أن يكون المبيع عيناً أو شبهه ، كصاعٍ من صبرةٍ. نصّ عليه الشيخ في عبارته المتقدّمة (١) في نقل مضمون روايات أصحابنا. وظاهره كونه مفتىً به عندهم ، وصرّح به في التحرير (٢)

__________________

(١) المتقدّمة في الصفحة ٢١٩.

(٢) التحرير ١ : ١٦٧.