درس مکاسب - خیارات

جلسه ۷۶: خیار غبن ۲۶

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

مراد از فوریت

مسأله اول این است: اینکه می‌گویند خیار غبن فوری می‌باشد، مراد از فوریّت چه می‌باشد؟ سه احتمال وجود دارد، بلکه سه نظریه در مسأله وجود دارد:

احتمال اول این است که مراد از فوریّت، فوریّت حقیقیه باشد یعنی به مجرّد اطلاع بر غبن (فسخت) بگوید مثلاً اگر ساعت ۸ صبح اطلاع از غبن پیدا کرده است تا یک دقیقه بعد از آن فسخ کند.

این احتمال را مرحوم شیخ قبول ندارد، دلیل آن این است که اگر فوریّت حقیقیه معتبر باشد نوعاً اعمال خیار برای مغبون حرجی می‌باشد. مشغول نماز است نمی‌تواند فسخ کند، مشغول کاری است نمی‌تواند فسخ کند.

احتمال دوم این است که مراد از فوریّت این باشد: فسخ در زمانی واقع شده است که اگر به عرف عرضه بشود می‌گویند فوراً فسخ کرده است، مثلاً ساعت ۸ اطلاع از غبن پیدا کرده است مشغول کاری بوده است بعد از کارش فسخ نموده است، عرف می‌گویند فوراً فسخ کرده است و تأخیری نداشته است.

احتمال سوم این است که مراد از فوریّت، أوسع از فوریّت عرفیّه باشد، مثلاً اول ظهر فهمیده است مشغول وضو و نماز می‌شود بعداً فسخ می‌کند. بر طبق این احتمال اینجا فسخ فوری می‌باشد گر چه به نظر عرف فور نباشد.

مرحوم شیخ بنا بر قول به اینکه مدرک فوریّت آیۀ (أوفوا بالعقود) باشد یا أصالة الفساد فی الفسخ باشد یا أخذ به قدر متیقن باشد، احتمال دوم را انتخاب می‌کنند، یعنی مراد از فوریّت را فوریّت عرفیه می‌گیرند.

پس دلیل بر بطلان احتمال اول این است که آن معنا حرجی می‌باشد شارع برای مسلمین تدارک ضرر را به فعل حرجی نخواسته است و احتمال سوم غلط است چون مدرک مدرک جواز فسخ در زائد از فوریّت عرفیه منحصر به استصحاب بقای خیار می‌باشد و تقدّم الکلام که این استصحاب جاری نمی‌باشد.

و اگر کسی دلیل بر فوریّت را این بداند که اگر خیار غبن فوری نباشد من علیه الخیار ضرر می‌کند، بنابراین وجه احتمال سوم خوب است، چون با احتمال سوم ضرری بر غابن نمی‌باشد و لکن در این دلیل مرحوم شیخ تأمّل کرده‌اند.

۳

جاهل به خیار غبن یا فوریت

مسأله دوم این است: کسی که جاهل به خیار غبن بوده است پس از اطلاع از غبن حق فسخ دارد یا نه؟ مثلاً زید ماشینی را در سنۀ چهارصد خریده است، در چهارصد و سه می‌فهمد که او حق فسخ داشته است و راهی برای جبران غبن خود دارد، پس مشتری چند سال بین علم به غبن و اعمال بر خیار فاصله شده است، آیا فسخ برای او جایز است یا خیر؟ مرحوم شیخ می‌فرمایند: جهل به خیار عذر می‌باشد لذا برای او فسخ جایز می‌باشد.

مسأله سوم این است: کسی که عالم به غبن بوده است و عالم به اعمال خیار بوده است و جاهل به فوریّت خیار بوده است، مثلاً زید مشتری در دوم ماه فهمید که در خرید ماشین مغبون شده است و می‌دانست شخص مغبون حق فسخ دارد غاية الأمر جهل به فوریت خیار فسخ داشت، آیا در چنین فرضی در سال آینده می‌تواند فسخ بکند یا خیر؟ آیا جهل به فوریت خیار عذر است یا خیر؟

دو احتمال وجود دارد: مشهور می‌گویند عذر می‌باشد.

احتمال دیگر این است که فسخ مع الجهل بالفوریه با تأخیر باطل است چون دلیل قاعده لا ضرر است و این شخص تمکّن از دفع ضرر داشته است، لذا پس از تأخیر شک در حق فسخ داشتن او داریم، احراز موضوع به استصحاب بقای خیار صحیح نمی‌باشد.

۴

ادعای جهل

فرع چهارم این است زید مغبون ادعا می‌کند که من جاهل به حکم به خیار بوده‌ام یا جاهل به فوریت خیار بوده‌ام. آیا قول این شخص پذیرفته می‌شود یا خیر؟ فرموده‌اند: پذیرفته می‌شود و الوجه فی ذلک واضح چون اصل عدم علم او، خیار غبن و فوریت می‌باشد.

بعض از محققین تفصیل داده‌اند و می‌فرمایند: کسی که ادعای جهل کرده است تارة از کسانی است که ظاهر او اقتضاء می‌کند که جاهل باشد مثلاً تازه مسلمان است، در کل این موارد ادعای جهل قبول می‌شود و اگر کسی است که ظاهر این است که عالم باشد مثل شخص متشرّع، ادعای او پذیرفته نمی‌شود.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: این تقیید به تازه مسلمان و... مراد چه می‌باشد؟ ظاهر این است که نمی‌داند اگر این باشد ۹۵% مردم متشرّع هم این مسائل دقیق را نمی‌دانند فعلیه مطلقاً قول مدّعی جهل قبول می‌شود.

۵

حکم ناسی و شاک

مسأله پنجم این است: کسی که فراموش کرده است که خیار غبن دارد یا خیار غبن فوری می‌باشد آیا فسخ بعد از دو ماه جایز است یا خیر؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: جایز است چون نسیان عذر می‌باشد.

مسأله ششم این است: کسی که ادعای نسیان کرده است آیا قول او قبول می‌شود یا نه؟ یا باید بیّنه اقامه کند؟

یک احتمال این است که قول او بدون بیّنه قبول نمی‌باشد چون مدّعی نسیان است باید بیّنه بیاورد.

احتمال دوم این است که قول او بدون بیّنه قبول می‌شود چون از مواردی است که اقامۀ بیّنه تعسّر دارد.

مسأله هفتم این است: کسی که جاهل بسیط به خیار بوده است یعنی اطلاع از غبن پیدا کرده است و لکن شک در خیار برای مغبون داشت، شک در اصل خیار غبن عذر است یا خیر؟

دو نظریه وجود دارد: نظریه أولی این است که شک در خیار غبن عذر است.

نظریه دوم این است که شاک و جاهل بسیط در تأخیر معذور نباشد چون تمکّن از دفع ضرر با سؤال داشته است فسخ می‌کرد بعد مسأله را از اهل علم سؤال می‌کرد.

۶

تطبیق مراد از فوریت

ثمّ إنّ مقتضى ما استند إليه للفوريّة عدا هذا المؤيّد الأخير هي (مقتضی) الفوريّة العرفيّة؛ لأنّ الاقتصار على الحقيقيّة حرجٌ على ذي الخيار، فلا ينبغي تدارك الضرر به (حکم حرجی)، والزائد عليها لا دليل عليه عدا الاستصحاب المتسالَم على ردّه (استصحاب) بين أهل هذا القول.

لكن الذي يظهر من التذكرة في خيار العيب على القول بفوريّته (خیار عیب) ما هو أوسع من الفور العرفي، قال: خيار العيب ليس على الفور على ما تقدّم، خلافاً للشافعي، فإنّه اشترط الفوريّة والمبادرة بالعادة، فلا يؤمر بالعَدْو (دویدن) ولا الركض (تند رفتن) ليردّ، وإن كان مشغولاً بصلاةٍ أو أكلٍ أو قضاء حاجةٍ فله الخيار إلى أن يفرغ، وكذا لو اطّلع حين دخل وقت هذه الأُمور فاشتغل بها (امور) فلا بأس إجماعاً، وكذا لو لبس ثوباً أو أغلق باباً. ولو اطّلع على العيب ليلاً فله التأخير إلى أن يُصبح وإن لم يكن عذر، انتهى.

وقد صرّح (علامه) في الشفعة على القول بفوريّتها (شفعه) بما يقرب من ذلك وجعلها من الأعذار. وصرّح في الشفعة بأنّه لا يجب المبادرة على خلاف العادة، ورجع في ذلك كلّه إلى العرف، فكلّ ما لا يُعدّ تقصيراً لا يبطل به الشفعة، وكلّ ما يُعدّ تقصيراً وتوانياً في الطلب فإنّه مسقطٌ لها، انتهى.

والمسألة لا تخلو عن إشكالٍ، لأنّ جعل حضور وقت الصلاة أو دخول الليل عذراً في ترك الفسخ المتحقّق بمجرّد قوله: «فسخت» لا دليل عليه (تاخیر). نعم، لو توقّف الفسخ على الحضور عند الخصم أو القاضي أو على الإشهاد، توجّه ما ذكر في الجملة، مع أنّ قيام الدليل عليه مشكلٌ، إلاّ أن يُجعل الدليل على الفوريّة لزوم الإضرار لمن عليه الخيار، فدفع ذلك بلزوم المبادرة العرفيّة بحيث لا يُعدّ متوانياً فيه، فإنّ هذا هو الذي يضرّ بحال من عليه الخيار من جهة عدم استقرار ملكه (من علیه الخیار) وكون تصرّفاته فيه (ملک) في معرض النقض. لكنّك عرفت التأمّل في هذا الدليل.

فالإنصاف: أنّه إن تمّ الإجماع الذي تقدّم عن العلاّمة على عدم البأس بالأُمور المذكورة وعدم قدح أمثالها (امور) في الفوريّة، فهو، وإلاّ وجب الاقتصار على أوّل مراتب إمكان إنشاء الفسخ، والله العالم.

۷

تطبیق جاهل به خیار غبن یا فوریت

ثمّ إنّ الظاهر أنّه لا خلاف في معذوريّة الجاهل بالخيار في ترك‌المبادرة، لعموم نفي الضرر؛ إذ لا فرق بين الجاهل بالغبن والجاهل بحكمه، وليس ترك الفحص عن الحكم الشرعي منافياً لمعذوريّته، كترك الفحص عن الغبن وعدمه.

ولو جهل الفوريّة فظاهر بعضٍ الوفاق على المعذوريّة. ويشكل بعدم جريان نفي الضرر هنا؛ لتمكّنه من الفسخ وتدارك الضرر، فيرجع إلى ما تقدّم من أصالة بقاء آثار العقد وعدم صحّة فسخ المغبون بعد الزمان الأوّل. وقد حكي عن بعض الأساطين عدم المعذوريّة في خيار التأخير، والمناط واحدٌ.

۸

تطبیق ادعای جهل

ولو ادّعى الجهل بالخيار فالأقوى القبول، إلاّ أن يكون ممّا لا يخفى عليه هذا الحكم الشرعي إلاّ لعارضٍ، ففيه نظرٌ.

وقال في التذكرة في باب الشفعة: إنّه لو قال: «لم أعلم ثبوت حقّ الشفعة» أو قال: «أخّرت لأني لم أعلم أنّ الشفعة على الفور» فإن كان قريب العهد بالإسلام أو نشأ في بريّةٍ لا يعرفون الأحكام قُبل قوله وله الأخذ بالشفعة، وإلاّ فلا، انتهى.

فإن أراد بالتقييد المذكور تخصيص السماع بمن يحتمل في حقّه الجهل، فلا حاجة إليه؛ لأنّ أكثر العوامّ وكثيراً من الخواصّ لا يعلمون مثل هذه الأحكام. وإن أراد تخصيص السماع بمن يكون الظاهر في حقّه عدم العلم، ففيه: أنّه لا داعي إلى اعتبار الظهور، مع أنّ الأصل العدم.

۹

تطبیق حکم ناسی و شاک

والأقوى: أنّ الناسي في حكم الجاهل. وفي سماع دعواه النسيان نظرٌ: من أنّه مدّعٍ، ومن تعسّر إقامة البيّنة عليه وأنّه لا يُعرف إلاّ من قِبَله.

وأمّا الشاكّ في ثبوت الخيار فالظاهر معذوريّته (شاک). ويحتمل عدم معذوريّته؛ لتمكّنه (شاک) من الفسخ بعد الاطّلاع على الغبن ثمّ السؤال عن صحّته شرعاً، فهو متمكّنٌ من الفسخ العرفي، إذ الجهل بالصحّة لا يمنع عن الإنشاء، فهو مقصّرٌ بترك الفسخ لا لعذرٍ، فافهم، والله العالم.

هذه الجهة. وهذا ليس كاستصحاب الخيار ؛ لأنّ الشكّ هنا في الرافع ، فالموضوع محرَزٌ كما في استصحاب الطهارة بعد خروج المذي ، فافهم واغتنم ، والحمد لله.

هذا ، مضافاً إلى ما قد يقال هنا وفيما يشبهه من إجازة عقد الفضولي ونكاحه وغيرهما ـ : من أنّ تجويز التأخير فيها ضررٌ على من عليه الخيار ، وفيه تأمّلٌ.

المراد من الفوريّة

ثمّ إنّ مقتضى ما استند إليه للفوريّة عدا هذا المؤيّد الأخير هي الفوريّة العرفيّة ؛ لأنّ الاقتصار على الحقيقيّة حرجٌ على ذي الخيار ، فلا ينبغي تدارك الضرر به ، والزائد عليها لا دليل عليه عدا الاستصحاب المتسالَم على ردّه بين أهل هذا القول.

لكن الذي يظهر من التذكرة في خيار العيب على القول بفوريّته ما هو أوسع من الفور العرفي ، قال : خيار العيب ليس على الفور على ما تقدّم ، خلافاً للشافعي ، فإنّه اشترط الفوريّة والمبادرة بالعادة ، فلا يؤمر بالعَدْو ولا الركض ليردّ ، وإن كان مشغولاً بصلاةٍ أو أكلٍ أو قضاء حاجةٍ فله الخيار إلى أن يفرغ ، وكذا لو اطّلع حين دخل وقت هذه الأُمور فاشتغل بها فلا بأس إجماعاً ، وكذا لو لبس ثوباً أو أغلق باباً. ولو اطّلع على العيب ليلاً فله التأخير إلى أن يُصبح وإن لم يكن عذر (١) ، انتهى.

وقد صرّح في الشفعة على القول بفوريّتها بما يقرب من ذلك وجعلها من الأعذار. وصرّح في الشفعة بأنّه لا يجب المبادرة على‌

__________________

(١) التذكرة ١ : ٥٢٩.

خلاف العادة ، ورجع (١) في ذلك كلّه إلى العرف ، فكلّ ما لا يُعدّ تقصيراً لا يبطل به الشفعة ، وكلّ ما يُعدّ تقصيراً وتوانياً في الطلب فإنّه مسقطٌ لها (٢) ، انتهى.

والمسألة لا تخلو عن إشكالٍ ، لأنّ جعل حضور وقت الصلاة أو دخول الليل عذراً في ترك الفسخ المتحقّق بمجرّد قوله : «فسخت» لا دليل عليه. نعم ، لو توقّف الفسخ على الحضور عند الخصم أو القاضي أو على الإشهاد ، توجّه ما ذكر في الجملة ، مع أنّ قيام الدليل عليه مشكلٌ ، إلاّ أن يُجعل الدليل على الفوريّة لزوم الإضرار لمن عليه الخيار ، فدفع (٣) ذلك بلزوم المبادرة العرفيّة بحيث لا يُعدّ متوانياً فيه ، فإنّ هذا هو الذي يضرّ بحال من عليه الخيار من جهة عدم استقرار ملكه وكون تصرّفاته فيه في معرض النقض (٤). لكنّك عرفت التأمّل في هذا الدليل.

رأي المصنّف في المسألة

فالإنصاف : أنّه إن تمّ الإجماع الذي تقدّم (٥) عن العلاّمة على عدم البأس بالأُمور المذكورة وعدم قدح أمثالها في الفوريّة ، فهو ، وإلاّ وجب الاقتصار على أوّل مراتب إمكان إنشاء الفسخ ، والله العالم.

معذوريّة الجاهل بالخيار في ترك المبادرة

ثمّ إنّ الظاهر أنّه لا خلاف في معذوريّة الجاهل بالخيار في ترك‌

__________________

(١) كذا في النسخ ، والصواب : «يُرجع» ، كما في المصدر.

(٢) التذكرة ١ : ٦٠٤.

(٣) في «ش» : «فيدفع».

(٤) في «ش» : «النقص».

(٥) المتقدّم عنه في الصفحة الماضية.

المبادرة ، لعموم نفي الضرر ؛ إذ لا فرق بين الجاهل بالغبن والجاهل بحكمه ، وليس ترك الفحص عن الحكم الشرعي منافياً لمعذوريّته ، كترك الفحص عن الغبن وعدمه.

لو جهل الفوريّة

ولو جهل الفوريّة فظاهر بعضٍ الوفاق على المعذوريّة. ويشكل بعدم جريان نفي الضرر هنا ؛ لتمكّنه من الفسخ وتدارك الضرر ، فيرجع إلى ما تقدّم من أصالة بقاء آثار العقد وعدم صحّة فسخ المغبون بعد الزمان الأوّل. وقد حكي عن بعض الأساطين عدم المعذوريّة في خيار التأخير (١) ، والمناط واحدٌ.

لو ادّعى الجهل بالخيار

ولو ادّعى الجهل بالخيار فالأقوى القبول ، إلاّ أن يكون ممّا لا يخفى عليه هذا الحكم الشرعي إلاّ لعارضٍ ، ففيه نظرٌ.

وقال في التذكرة في باب الشفعة : إنّه لو قال : «لم أعلم ثبوت حقّ الشفعة» أو قال : «أخّرت لأني لم أعلم أنّ الشفعة على الفور» فإن كان قريب العهد بالإسلام أو نشأ في بريّةٍ لا يعرفون الأحكام قُبل قوله وله الأخذ بالشفعة ، وإلاّ فلا (٢) ، انتهى.

فإن أراد بالتقييد المذكور تخصيص السماع بمن يحتمل في حقّه الجهل ، فلا حاجة إليه ؛ لأنّ أكثر العوامّ وكثيراً من الخواصّ لا يعلمون مثل هذه الأحكام. وإن أراد تخصيص السماع بمن يكون الظاهر في حقّه عدم العلم ، ففيه : أنّه لا داعي إلى اعتبار الظهور ، مع أنّ الأصل العدم.

الناسي في حكم الجاهل

والأقوى : أنّ الناسي في حكم الجاهل. وفي سماع دعواه النسيان‌

__________________

(١) لم نعثر عليه ، ولا على الحاكي.

(٢) التذكرة ١ : ٦٠٥ ، مع تقديم وتأخير في بعض العبارات.

نظرٌ : من أنّه مدّعٍ ، ومن تعسّر إقامة البيّنة عليه وأنّه لا يُعرف إلاّ من قِبَله.

الظاهر معذوريّة الشاكّ

وأمّا الشاكّ في ثبوت الخيار فالظاهر معذوريّته. ويحتمل عدم معذوريّته ؛ لتمكّنه من الفسخ بعد الاطّلاع على الغبن ثمّ السؤال عن صحّته شرعاً ، فهو متمكّنٌ من الفسخ العرفي ، إذ الجهل بالصحّة لا يمنع عن الإنشاء ، فهو مقصّرٌ بترك الفسخ لا لعذرٍ ، فافهم ، والله العالم.