درس مکاسب - خیارات

جلسه ۶۵: خیار غبن ۱۵

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

فرع سوم و چهارم

فرع سوم این است: آنچه را که از ملک مشتری خارج شده است دو مرتبه یا به واسطه برطرف شدن مانع یا به واسطۀ فسخ به ملک مشتری برگشته است، آیا در این زمینه مشتری مغبون حق فسخ دارد یا نه؟

دو احتمال در این مسأله وجود دارد:

احتمال اوّل این است که: مشتری حق فسخ داشته باشد چون علّت سقوط خیار امتناع ردّ از مشتری بوده است و این علّت در این فرض وجود ندارد چون مشتری می‌تواند ماشین را برگرداند.

احتمال دوم این است که: در این فرض مشتری حق فسخ نداشته باشد. دلیل بر این احتمال این است که به مجرّد خروج مبیع از ملک مشتری بیع واقع بین فروشنده و مشتری لازم شده است و خیار او ساقط شده است، بعد از لزوم بیع و استقرار بیع و سقوط خیار مغبون چگونه می‌تواند بگوید دومرتبه حق فسخ دارد، لذا باید گفت مشتری حق فسخ ندارد.

فرع چهارم این است که: مبیع به ملک مغبون به عقد جدید برگشته است. آیا در این زمینه مغبون حق فسخ دارد یا نه؟ دو احتمال وجود دارد:

یک احتمال این است که: حق فسخ دارد چون تمکّن از ردّ عین دارد.

احتمال دوم این است که مشتری حق فسخ ندارد چون به مجرّد خروج مبیع از ملک مشتری بیع واقع بین مشتری و فروشنده لازم و مستقرّ شده است. فسخ چنین بیعی مجوّز می‌خواهد، خیار غبن که ساقط شده است لذا فسخ جایز نیست.

بلکه یمکن أن یقال: حتی اگر در فرع سوم قائل به جواز فسخ شویم، در این فرع قائل به عدم جواز می‌شویم چون بین این دو فرق وجود دارد. چون در فرع سوم انتقال ماشین به زید مشتری به واسطه فسخ بوده است معنای فسخ این است: سبب مخرج عن الملک را از بین برده‌ام پس از فسخ سبب مخرج عن الملک، سبب سابق را از بین برد، عقد را به منزلۀ عدم کرد ولی ما نحن فیه فرض این است که به سبب جدید انتقال به زید پیدا کرده است. معنای آن این است که سبب سابق به قوّت خودش باقی است.

بیان ذلک: زید در روز شنبه ماشین را از عمر خریده است. در روز سه شنبه زید ماشین را به خالد فروخته است. عصر سه شنبه زید فهمیده است که در خرید ماشین از عمر مغبون شده است. در روز چهارشنبه خالد مرده است و خالد پدر زید بوده است، ماشین به واسطۀ ارث انتقال به زید پیدا کرده است. این انتقال به سبب جدید است که ارث باشد. با سبب قبلی کاری ندارد.

۳

فرع پنجم

فرع پنجم این است: مشتری مغبون یعنی زید ماشین را که خریده است به خالد اجاره داده است، بعد از اجاره فهمید که در خرید ماشین از عمر مغبون شده است، آیا در این زمینه زید مشتری حق فسخ دارد یا نه؟ دو احتمال وجود دارد:

یک احتمال این است که حق فسخ ندارد چون زید مشتری تمکّن از تحویل ماشین به فروشنده ندارد، چون خالد به واسطه اجاره ماشین را گرفته است لذا اجاره ملحق به بیع می‌باشد.

احتمال دوم این است که بگوییم اجاره ملحق به بیع نمی‌باشد. دلیل بر این احتمال این است چون سقوط خیار مغبون بر خلاف قاعده بوده است این حکم در مورد خروج ماشین از ملک مشتری به اجماع ثابت شده است. در مورد اجاره ماشین از ملک مشتری خارج نشده است گر چه مشتری تمکّن از ردّ ماشین ندارد ولی ماشین ملک مشتری است، فعلیه اجاره ملحق به بیع نمی‌باشد.

۴

فرع ششم و هفتم و هشتم

فرع ششم این است که: اگر مبیع ممزوج به جنس دیگری شده است، آیا امتزاج موجب سقوط خیار مغبون می‌باشد و ملحق به بیع می‌باشد یا اینکه امتزاج ملحق به بیع نمی‌باشد؟

مرحوم شیخ می‌فرمایند: امتزاج ملحق به بیع است. یعنی فی الجمله خیار مغبون ساقط است چون به واسطۀ امتزاج مال مشتری ممزوج به غیر او شده است و شرکت بین فروشنده و خریدار حاصل شده است و این تحقّق شرکت مانع از جواز رد می‌باشد، فعلیه امتزاج موجب سقوط خیار غبن می‌باشد.

فرع هفتم این است که: مبیع تغییر کرده است و تغییر آن به نقیصه بوده است. تبعاً خیار مغبون در این فرع ساقط است چون تمکّن از ردّ ندارد.

فرع هشتم این است که: مبیع تغییر به زیاده پیدا کرده است که تغییر به زیادی تارة زیادی عینیّه است و أخری مبیع زیادی حکمیه پیدا کرده است و ثالثه هم زیادی حکمیه و هم زیادی عینیّه پیدا کرده است.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: در مورد زیادی حکمیّه می‌فرمایند خیار مغبون ثابت است و در زیادی عینیّه و زیادی عینیّه و حکمیه فرموده است خیار مغبون ساقط است چون شرکت به وجود آمده است و شرکت مانع از ردّ عین است.

۵

تطبیق فرع سوم و چهارم

ولو اتّفق زوال المانع كموت ولد أُمّ الولد وفسخ العقد اللازم لعيبٍ أو غبنٍ ففي جواز الردّ (رد مشتری اول به مالک اول) وجهان: من أنّه متمكّنٌ حينئذٍ، ومن استقرار البيع. وربما يُبنيان على أنّ الزائل العائد كالذي لم يزُل أو كالذي لم يَعُد. وكذا الوجهان فيما لو عاد إليه بناقلٍ جديد، وعدم الخيار هنا (فرع چهارم) أولى؛ لأنّ العود هنا بسببٍ جديد، وفي الفسخ (فرع سوم) برفع السبب السابق.

۶

تطبیق فرع پنجم

وفي لحوق الإجارة بالبيع قولان:

(ملحق می‌باشد:) من امتناع الردّ، وهو مختار الصيمري وأبي العبّاس.

(ملحق نمی‌باشد:) ومن أنّ مورد الاستثناء هو التصرّف المخرِج عن الملك، وهو المحكيّ عن ظاهر الأكثر.

ولو لم يعلم بالغبن إلاّ بعد انقضاء الإجارة توجّه الردّ؛ وكذا لو لم يعلم به حتّى انفسخ البيع.

۷

تطبیق فرع ششم و هفتم و هشتم

وفي لحوق الامتزاج مطلقاً أو في الجملة بالخروج عن الملك وجوهٌ، أقواها اللحوق؛ لحصول الشركة، فيمتنع ردّ العين الذي هو مورد الاستثناء، وكذا لو تغيّرت العين بالنقيصة، ولو تغيّرت بالزيادة العينيّة أو الحكميّة أو من الجهتين، فالأقوى الردّ في الوسطى (زیادی حکمیه) بناءً على حصول الشركة في غيرها (وسطی) المانعة عن ردّ العين. هذا كلّه في تصرّف المغبون.

الحكم عليه فلا يُعرف له وجهٌ ، إلاّ أن يبنى على مخالفته لعموم دليل الخيار ، أعني نفي الضرر ، فيقتصر على مورد الإجماع.

الناقل الجائز لا يمنع الردّ بالخيار اذا فسخه

ثمّ إنّ ظاهر التقييد بصورة امتناع الردّ ، وظاهر التعليل بعدم إمكان الاستدراك ما صرّح به جماعةٌ (١) : من أنّ الناقل الجائز لا يمنع الردّ بالخيار إذا فسخه ، فضلاً عن مثل التدبير والوصيّة من التصرّفات الغير الموجبة للخروج عن الملك فعلاً. وهو حسنٌ ؛ لعموم نفي الضرر ، ومجرّد الخروج عن الملك لا يُسقط تدارك ضرر الغبن.

لو اتّفق زوال المانع

ولو اتّفق زوال المانع كموت ولد أُمّ الولد وفسخ العقد اللازم لعيبٍ أو غبنٍ ففي جواز الردّ وجهان : من أنّه متمكّنٌ حينئذٍ ، ومن استقرار البيع. وربما يُبنيان على أنّ الزائل العائد كالذي لم يزُل أو كالذي لم يَعُد. وكذا الوجهان فيما لو عاد إليه بناقلٍ جديد ، وعدم الخيار هنا أولى ؛ لأنّ العود هنا بسببٍ جديد ، وفي الفسخ برفع السبب السابق.

هل تلحق الاجارة بالبيع؟

وفي لحوق الإجارة بالبيع قولان :

من امتناع الردّ ، وهو مختار الصيمري (٢) وأبي العبّاس (٣).

ومن أنّ مورد الاستثناء هو التصرّف المخرِج عن الملك ، وهو المحكيّ عن ظاهر الأكثر (٤).

__________________

(١) اختاره في غاية المرام (مخطوط) ١ : ٢٩١ ، وفيه : «سواء كان وارداً على العين .. أو على المنافع كالإجارة».

(٢) اختاره في المهذّب البارع ٢ : ٣٧٧.

(٣) حكاه السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٥٧٥.

(٤) في «ش» زيادة : «فتأمّل».

ولو لم يعلم بالغبن إلاّ بعد انقضاء الإجارة توجّه الردّ ؛ وكذا لو لم يعلم به حتّى انفسخ البيع.

هل يلحق الامتزاج بالخروج عن الملك؟

وفي لحوق الامتزاج مطلقاً أو في الجملة بالخروج عن الملك وجوهٌ ، أقواها اللحوق ؛ لحصول الشركة ، فيمتنع ردّ العين الذي هو مورد الاستثناء ، وكذا لو تغيّرت العين بالنقيصة ، ولو تغيّرت بالزيادة العينيّة أو الحكميّة أو من الجهتين ، فالأقوى الردّ في الوسطى بناءً على حصول الشركة في غيرها المانعة عن ردّ العين (١). هذا كلّه في تصرّف المغبون.

تصرّف الغابن

لو كان المبيع خارجاً عن ملك الغابن بالعقد اللازم

وأمّا تصرّف الغابن ، فالظاهر أنّه لا وجه لسقوط خيار المغبون به ، وحينئذٍ فإن فسخ ووجد العين خارجةً عن ملكه لزوماً بالعتق أو الوقف أو البيع اللازم ، ففي تسلّطه على إبطال ذلك من حينها (٢) أو من أصلها كالمرتهن والشفيع أو رجوعه إلى البدل ، وجوهٌ :

من وقوع العقد في متعلّق حقّ الغير ، فإنّ حقّ المغبون ثابتٌ بأصل المعاملة الغبنيّة ، وإنّما يظهر له بظهور السبب ، فله الخيار في استرداد العين إذا ظهر السبب ، وحيث وقع العقد في ملك الغابن ، فلا وجه لبطلانه من رأسٍ.

ومن أنّ وقوع العقد في متعلّق حقّ الغير يوجب تزلزله من رأسٍ كما في بيع الرهن ومقتضى فسخ البيع الأوّل تلقيّ الملك من الغابن الذي وقع البيع معه ، لا من المشتري الثاني.

ومن أنّه لا وجه للتزلزل ، إمّا لأنّ التصرّف في زمان خيار‌

__________________

(١) في «ش» : «حينه».

(٢) في «ش» : الغير ، وفي «ف» شطب على «المتصرّف».